روزنوشت‌های احسان محمدی
17K subscribers
3.58K photos
1.17K videos
61 files
369 links
🎓دکترای فرهنگ و ارتباطات
📡مشاور رسانه‌ای
📰روزنامه‌نگار
📺 کارشناس رادیو و تلویزیون

📚 کتاب‌ها‌: جنگ بود، مارکز در تاکسی، شیوه دلبری و متروآشوبی و گنجینه‌پنهان

🔰صفحه اینستاگرام: ehsanmohammadi94
🔰توئیتر: ehsanm92
Download Telegram
🔹 نوستالژی نوشت
🔻وقتی ما هم عضو «ارتش سری» بودیم!

✍️احسان محمدی_ انگار عمداً ارتش سری را آخر شب پخش می کردند که ما بترسیم. موسیقی سریال جوری بود که زانوها را سست می کرد. یک دفعه پرتاب می شدی وسط خرابه های بروکسل. دل نگران لندن. وسط میهن پرستانی که از خشونت افسرهای شق و رق گشتاپو نمی ترسیدند.

📺 سریال، داستان تلاش های یک گروه نجات برای فراری دادن خلبان‌های بریتانیایی بود که هواپیماهایشان در بلژیک سقوط می‌کرد. مثل خواندن یک رمان کلاسیک برای نسلی که نافش را با استرس بریده بودند. با موشک باران بزرگ شده بود. هنوز حوصله قصه های طولانی داشت، هنوز گرفتار قرض و قسط و وام نشده بود.

👩 ما با قلب های ترسخورده همپای «ناتالی» می ترسیدیم. زیبا بود. قدبلند با آن لباس های گلدار اغواکننده که می توانست از دل هر ایست بازرسی آلمان ها رد بشود و ما نفس راحتی بکشیم و خوابمان ببرد. او و «مونیک» و لیزا/ایوت که شوهرش را در جنگ از دست داده بود به همراه «آلبر فوآره» و دکتر «پاسکال» در آن رستوران کوچک ما را میخکوب می کردند. وقتی افسرهای گشتاپو به رستوران می آمدند ما نگران حال خلبان ها و فراری هایی بودیم که آلبر با آن سبیل پرپشت، صدای تو دماغی و موهای جوگندمی جایی قایم کرده بود.

🎞 نگران هوش ترسناک «فرمانده کسلر» بودیم و آن صدای سرد و جدی و دلهره آورش. وقتی به برانت گفت: من پارس نمیکنم، گاز می گیرم!
او و راینهارت و بقیه آلمانی ها وقتی پایشان به رستوران می رسید ضربان قلب ما پای تلویزیون آنقدر بالا می رفت که هر آن می ترسیدیم کسلر داستان کافه را بفهمد.

کشیش ها، ژان پل کوچولو، بازرسی که به ایوت شک کرد و باعث شد زندانی بشود، زندانی های زندان پونتوا، پیرمردی که در کافه کاندید برای اینکه بیشتر بماند مرتب سفارش نوشیدنی می داد، پسرهای رایش سوم که می خواستند برای هیتلر بهترین باشند و ... فقط بازیگر نبودند، بخشی از زندگی ما شده بودند. همراهمان به مدرسه می آمدند. سر سفره غذا می خوردند. شکل ناظم مدرسه بودند. شکل همکلاسی خبرچین که همه آمار کلاس را می بُرد می گذاشت کف دست مدیر!

📽 در سریال شماری از اعضای گروه نجات طی عملیات و بمباران‌ها کشته شدند. بعد از جنگ هم مردم شهر با این تصور که گردانندگان رستوران، خودفروخته و دوست افسران گشتاپو بوده‌اند آنها را مورد آزار قرار می‌دادند!درست مثل ما که حالا از تازه از راه رسیده ها متلک می شنویم که آخه ناتالی هم شد داف؟!

🇮🇷 ما ارتش سری نبودیم اما مثل قهرمان های آن سریال کتک خوردیم، سرزنش شدیم، فرار کردیم، کشته شدیم، دزدانه زندگی کردیم اما.. اما هنوز اینجا را مثل میهن پرست ها دوست داریم.
برای دوستان خاطره بازتان بفرستید.
#ارتش_سری #خاطره
🖋 @ehsanmohammadi95
Audio
#فوتبال⚽️
#تاریخ🎞
#خاطره🎥

🎤احسان محمدی

🎬موضوع: راه اهن

همراه باشید با کانال #از_فوتبال_چه_خبر
#رادیو_ورزش
@az_football_che_khabar
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎵 ⚽️ موسیقی خاطره انگیز جام جهانی 1990
#خاطره_بازی
🖋 @ehsanmohammadi95
🔟 توئیت

✍️ احسان محمدی

1️⃣ یکی از مفیدترین اثرات #کرونا لغو صدها سمینار، همایش، کنگره، کنفرانس و ... است که جز صرف هزینه از جیب مردم برای دورهمی چهره‌های تکراری با حرف‌های تکراری و توزیع لوح تقدیر هیچ سودی نداشتند.

2️⃣ عموم مردم می‌گویند مخالف این هستند که مدیران به اقوام و فامیل خود پست بدهند.
عموم مردم به دوست و فامیلی که مدیر است اما برای آن‌ها یا فرزندشان کار و پست جور نمی‌کند می‌گویند: بی‌عرضه و به دردنخور!

3️⃣ خانم همسایه رکیک‌ترین فحش‌ها رو به بچه‌هاش (هر دو زیر 14 سال) میده، بعد با همون صدای بلند و ته‌مایه افسوس و حسرت می‌گه:
- من نمیدونم تو این زندگی چی کم گذاشتم براتون اینقد بی‌ادب شدید!

4️⃣ برای کسی که پیش شما به اونی که دوستش ندارید توهین می‌کنه و تهمت میزنه ذوق نکنید، این آدم به شما هم توهین میکنه و تهمت میزنه. فقط فعلاً زمانش نرسیده!

5️⃣ «ما گلچین تقدیر و تصادفیم» یکی از بهترین توصیف‌های #زندگی در میانسالی برای من این جمله #حسین_پناهی است.

6️⃣ طبق اعلام سازمان اوقاف 11 هزار امام‌زاده رسمی و تایید شده در ایران وجود دارد، این تعداد کم است که اصرار دارید از خواننده و بازیگر و ورزشکار و سیاستمدار #قدیس بسازید؟
توهمی که گاهی در رفتار و گفتار بعضی چهره‌ها می‌بینیم، نتیجه همین مقدس کردن‌ها و مسخ‌ شدن‌هاست.

7️⃣ یکی از نشانه‌های پیری اینه که یه خاطره رو دو بار برای یه نفر بگی!

8️⃣ مردم به مسئولین اعتماد ندارند، مسئولین به مردم، مردم به یکدیگر اعتماد ندارند، مسئولین به همدیگر! این یعنی عروسی #کرونا تا اطلاع ثانوی!
۲۲اسفند ۹۸
#خاطره

9️⃣ مرکز افتاد برون بس که شد این دایره تنگ! #بیدل_دهلوی

🔟 تغاری بشکند، ماستی بریزد
جهان گردد به کام کاسه‌لیسان

اسم «ماستی» که این روزها ریخته، کروناست. دنیا عجب به کام کاسه‌لیسان و چاپلوسان می‌گردد.
🔰 نشانی توئیتر @ehsanm92
🖋 @ehsanmohammadi95