روزنوشت‌های احسان محمدی
16.5K subscribers
3.58K photos
1.18K videos
61 files
369 links
🎓دکترای فرهنگ و ارتباطات
📡مشاور رسانه‌ای
📰روزنامه‌نگار
📺 کارشناس رادیو و تلویزیون

📚 کتاب‌ها‌: جنگ بود، مارکز در تاکسی، شیوه دلبری و متروآشوبی و گنجینه‌پنهان

🔰صفحه اینستاگرام: ehsanmohammadi94
🔰توئیتر: ehsanm92
Download Telegram
#شعر_شب

با من برنـو به دوش یاغی مشروطه خواه
عشق کاری کرده که تبریز می سوزد در آه

بعدها تاریخ می گوید که چشمانت چه کرد؟
با من تنهـا تــر از ستارخان ِ بـی سپاه

موی من مانند یال اسب مغرورم سپید
روزگار من شبیه کتـــــری چوپان سیاه

هرکسی بعد از تو من را دید گفت از رعد و برق
کُنده ی پیر بلوطی سوخت نه یک مشت
کاه

کاروانی رد نشد تا یوسفی پیدا شود
یک نفر باید زلیخا را بیاندازد بــه چاه

آدمیزادست و عشق و دل بــه هر کاری زدن
آدم ست و سیب خوردن، آدم ست و اشتباه

سوختم دیدم قدیمی ها چه زیبا گفته اند
"دانه ی فلفل سیاه و خال مهرویان سیاه"

#حامد_عسکری
🖋 @ehsanmohammadi95
#شعر_شب

چون شیر عاشقی که به آهوی پرغرور
من عاشقـم به دیدنت از تپه های دور

من تشنــه ام بـه رد شدنت از قلمرو ام
آهو! بیا و رد شو از این دشت سوت و کور

رد شو که شهر گل بدهد زیر رد پات
اردیبهشت هدیه بده ضمن ِ هر عبور

آواره ی نجـابت چشمان شرجـی ات
توریستهای نقشه به دست بلوند و بور

هـرگــــــاه حین گپ زدنت خنده می کنی
انگار " ذوالفنون۱" زده از " اصفهان۲" به " شور۳"

دردی دوا نمی کند از من ترانه هام
من آرزوی وصل تو را می برم به گور

" مرجان " ببخش " داش آکلت " رفت و دم نزد
از آنچـــه رفت بر سر این دل، دل صبور

تعریف کردم از تـو، تـو را چشم می زنند
هان! ای غزل بسوز که چشم حسود کور

#حامد_عسکری

۱/ استاد جلال ذوالفنون
۲و۳/ گوشه ای است در موسیقی
🖋 @ehsanmohammadi95
#شعر_شب
عشق بعضي وقت ها از درد دوری بهتر است
بی قرارم کرده و گفته صبوری بهتر است

توي قرآن خوانده ام، يعقوب يادم داده است:
دلبرت وقتی کنارت نيست کوری بهتر است

نامه هايم چشمهايت را اذيت مي کند
درد دل کردن برای تو حضوری بهتر است

چای دم کن...خسته ام از تلخی نسکافه ها
چاي با عطر هل و گل های قوری بهتر است

من سرم بر شانه ات؟ يا تو سرت بر شانه ام؟
فکر کن خانم اگر باشم چه جوري بهتر است؟
#حامد_عسکری
🖋 @ehsanmohammadi95
#شعر_عصر

بیا شهریورِ پیراهنت ییلاق لک لک ها
صدای جاری گنجشک در خواب مترسک ها

بیا ای امن، ای سرسبز، ای انبوه عطر آگین
بیا تا تخم بگذارند در دستانت، اردک ها!

گل از سر وا بکن ده را پریشان می کند بویت
و به سمت تو می آیند، بادها و بادبادک ها

تو در شعرم شکوه دختری از ایل قاجاری
که می رقصد – اگر چه – روی قلیان ها و قلک ها

تمام شهر دنبال تواند از بلخ تا زابل
سیاوش ها و رستم ها، فریدون ها و بابک ها

همین که عکس ماهت می چکد توی قنات ده
به دورش مست می رقصند، ماهی ها و جلبک ها

کنار رود، دستت توی دستم، شب، خدای من !
شکوه خنده های تو، سکوت جیرجیرک ها

مرا بی تاب می خواهند، مثل کودکی هامان
تو مامان ،من پدر ، فرزندهامان هم عروسک ها!

تو آن ماهی که معمولاً رخت را قاب می گیرند
همیشه شاعرانی مثل من، از پشت عینک ها
#حامد_عسکری
🖋 @ehsanmohammadi95
#شعر_شب
سیب شیرین لبت باشد و آدم نخورد؟
تو بهشتی و چه بیم از به گناه افتادن
#حامد_عسکری
🖋 @ehsanmohammadi95
#شعر_شب

با من برنـو به دوش یاغی مشروطه‌خواه
عشق کاری کرده که تبریز می‌سوزد در آه

بعدها تاریخ می‌گوید که چشمانت چه کرد؟
با منِ تنهـاتــر از ستارخان ِ بـی سپاه

موی من مانند یال اسب مغرورم سپید
روزگارِ من شبیه کتـــــری چوپان سیاه

هرکسی بعد از تو من را دید، گفت از رعد و برق
کُنده‌ی پیر بلوطی سوخت نه یک مشت
کاه

کاروانی رد نشد تا یوسفی پیدا شود
یک نفر باید زلیخا را بیاندازد بــه چاه

آدمیزادست و عشق و دل بــه هر کاری زدن
آدم‌ست و سیب خوردن، آدم‌ست و اشتباه

سوختم، دیدم قدیمی‌ها چه زیبا گفته‌اند
"دانه‌ی فلفل سیاه و خال مهرویان سیاه"

#حامد_عسکری
🖋 @ehsanmohammadi95
Forwarded from احسان‌نامه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔹غزلی از #حامد_عسکری با صدا و اجرای خودش:

رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد
دلشورۀ ما بود، دل‌آرام جهان شد

در اول آسایش‌مان سقف فرو ریخت
هنگام ثمر دادن‌مان بود خزان شد

زخمی به گِل کهنۀ ما کاشت خداوند
اینجا که رسیدیم همان زخم، دهان شد

آنگاه همان زخم، همان کورۀ کوچک،
شد قلۀ یک آه، مسیر فوران شد

با ما که نمک‌گیر غزل بود چنین کرد
با خلق ندانیم چه‌ها کرد و چنان شد

ما حسرت و دلتنگی و تنهایی عشقیم
یعقوب پسر دید، زلیخا که جوان شد

(جان را به تمنای لبش بردم و نگرفت
گفتم بستان بوسه بده، گفت گران شد

یک عمر به سودای لبش سوختم و -آه-
روزی که لب آورد ببوسم رمضان شد)

یک حافظ کهنه، دو سه تا عطر، گل سر ...
رفت و همۀ دلخوشی‌ام یک چمدان شد

با هر که نوشتیم چه‌ها کرد به ما گفت
مصداق همان «وای به حال دگران» شد
@ehsanname