دُم به کله می کوبد و
شقیقه اش دو شقه می شود
بی آنکه بداند
حلقه آتش را خواب دیده است
عقرب عاشق!
#حسین_پناهی
🦂 می گویند عقرب ها اگر در حلقه آتش گیر بیفتند خودشان را نیش می زنند.
🖋 @ehsanmohammadi95
شقیقه اش دو شقه می شود
بی آنکه بداند
حلقه آتش را خواب دیده است
عقرب عاشق!
#حسین_پناهی
🦂 می گویند عقرب ها اگر در حلقه آتش گیر بیفتند خودشان را نیش می زنند.
🖋 @ehsanmohammadi95
◾️سگ سیاه امنیت
◀️ حمله می کند به طرفم. چهار دست و پا، چیزی شبیه سگ اما در اندازه خرس. با مشت توی سر بی شکلش می زنم، موهای بلند سیاهش را می کشم. رها نمی کند... از خواب می پرم. می نشینم روی تخت.
◀️ می خوابم. دوباره حمله می کند. با سر و صدا. یکدست سیاه است. از خواب می پرم. یاد #حسین_پناهی می افتم: ... سیاه شد در فراموشی/سگ سفید امنیتم ... و می رفتم و می رفتم...
◀️ می خوابم. هنوز چشم هایم گرم نشده که سگ حمله می کند. انگار از پدری خرس، مادری سگ آفریده شده. از خواب می پرم. می روم از یخچال آب می خورم.
◀️ سرم را فرو می کنم توی بالش. تصمیم می گیرم به برف، به گل، به روشنی فکر کنم. خوابم می برد. حمله می کند. موهای سیاه بلندش را چنگ می زنم. از خواب می پرم. به سقف نگاه می کنم.
_ خدایا! چهارساعت خواب شبانه روز بعد از بیست ساعت دویدن و کار و خواندن و حرص و جوش و ... ارزشش رو داره آخه؟
◀️ می خوابم. سگ نمی آید. ساعت زنگ می زند. بیدار شو... برای بیست ساعت ساعت دویدن و کار و خواندن و حرص و جوش...
#دوست_دارم_زندگی_رووووو😒😒😏😏
🖋 @ehsanmohammadi95
◀️ حمله می کند به طرفم. چهار دست و پا، چیزی شبیه سگ اما در اندازه خرس. با مشت توی سر بی شکلش می زنم، موهای بلند سیاهش را می کشم. رها نمی کند... از خواب می پرم. می نشینم روی تخت.
◀️ می خوابم. دوباره حمله می کند. با سر و صدا. یکدست سیاه است. از خواب می پرم. یاد #حسین_پناهی می افتم: ... سیاه شد در فراموشی/سگ سفید امنیتم ... و می رفتم و می رفتم...
◀️ می خوابم. هنوز چشم هایم گرم نشده که سگ حمله می کند. انگار از پدری خرس، مادری سگ آفریده شده. از خواب می پرم. می روم از یخچال آب می خورم.
◀️ سرم را فرو می کنم توی بالش. تصمیم می گیرم به برف، به گل، به روشنی فکر کنم. خوابم می برد. حمله می کند. موهای سیاه بلندش را چنگ می زنم. از خواب می پرم. به سقف نگاه می کنم.
_ خدایا! چهارساعت خواب شبانه روز بعد از بیست ساعت دویدن و کار و خواندن و حرص و جوش و ... ارزشش رو داره آخه؟
◀️ می خوابم. سگ نمی آید. ساعت زنگ می زند. بیدار شو... برای بیست ساعت ساعت دویدن و کار و خواندن و حرص و جوش...
#دوست_دارم_زندگی_رووووو😒😒😏😏
🖋 @ehsanmohammadi95
🅾️ #تجاوز به ما تکذیب شدنی نیست!
✍️ #احسان_محمدی
↙️ به #ایرانشهر که رسیدم هوا هنوز بوی باران می داد. فروردین 96. شهر آرام، خسته و فرسوده به نظر می رسید. مسئول مهمانسرا مرد مهربانی بود. لباس #بلوچی تنش بود. به خصلت آن مردم؛ خونگرم، صمیمی و کمی دستپاچه مقابل غریبه ها.
تلاش می کرد سنگ تمام بگذارد. گرم گرفت. گفت شب باید برود عروسی یکی از فامیل هایش و اگر چیزی نیاز داریم بگوییم تا قبل از رفتن آماده کند. گفتم می خواهم بیایم عروسی تان!
↙️ ذوق کرد. رفتیم. دو خانه کنار هم را زنانه-مردانه کرده بودند، بچه های کوچک و پرتعدادشان وول می خوردند. ناباوران به شعار فرزند کمتر-زندگی بهتر اینجا زندگی می کردند. دیدن دختر بچه های خیلی کوچک که پابرهنه بودند و لباس محلی تن شان بود اما گردنبند و گوشواره طلا داشتند برایم جالب بود. پرسیدم. گفتند #طلا اینجا برای زن چیزی بیشتر از طلاست... باقی درددل هایشان بماند!
↙️ تندتند چای می آوردند و مهربانی می کردند. من محو تماشای پیرمردی شده بود که انگار از وسط یک سریال تاریخی پرت شده بود توی یک خانه فرسوده در حاشیه ایرانشهر. از بقیه فارسی را با لهجه کمتری حرف می زد. با آن قامت استخوانی، شیرین، آرام و شمرده کلمات را می چید کنار هم. آنقدر که دلم خواست مثل #سیمین_دانشور بگویم: ببینم! شما امامی؟ پیغمبری؟ تو حق نداری اینقدر خوشگل باشی!
گفت: «اینجا دو تا سفره پهنه؛ یکی ناامنی و یکی هم خشکسالی! نون یه عده تو این دوتاست. برای همین #سیستان_و_بلوچستان گرفتاره!» ... توی گوشی ام این جمله را نوشتم که یادم نرود. زیادی قصار بود از آنها که می شود چسباند به #دکتر_شریعتی و #حسین_پناهی و حتی #کورش_کبیر!
↙️ از دیشب که خبر تجاوز به 41 دختر در ایرانشهر را خواندم مدام چهره پیرمرد با آن دستار سفید و تمیز، ریش بلند، چشم های کشیده و لبخند مبهم اش پیش چشمم می آید. انگار می گوید: #گوشت_گربه کم بود، #ترور کم بود، #خشکسالی کم بود، طوفان های 120روزه کم بود، #عبدالمالک_ریگی کم بود که تجاوز دسته جمعی هم رسید! سفره پهن است!
↙️ خبر را امام جمعه ایرانشهر اولین بار رسانه ای کرد. شهری که هنوز بافت سنتی دارد، هنوز مکتب و مدارس مذهبی اش پر رونق اند. هنوز خیلی ها اجازه نمی دهند دختران شان بروند دانشگاه، همین که بالغ شدند بهتر است بروند خانه بخت. شهری که رنجور است، یونجه و کلزا و گندم و جو و برنج می کارند اما بیکاری و قاچاق هم یقه شان را رها نمی کند.
↙️ در شهرهای کوچکی مثل ایرانشهر #آبرو از اکسیژن برای مردم حیاتی تر است. بسیاری از جوان ها که مثل پیرمرد صبور نیستند خشم متراکمی دارند، نان و آب و کارشان را که نمی توانیم جور کنیم دستکم مراقب غرورشان باشیم. گاهی مثل باروت هستند، با آن موتورهای بی پلاک، خدای ناکرده کار دست خودشان و همه می دهند.
↙️ اینکه تجاوز صورت گرفته یا نه یک داستان جداست. خدا کند که حق با #دادستان باشد. این اتفاق از اساس رخ نداده باشد. از آن تکذیب هایی است که آدم دلش می خواهد خلافش ثابت نشود. رنجی که یک دختر جوان قربانی و خانواده اش در شهری مثل ایرانشهر می کشند را فقط خدا می داند و بس. فقط خدا می فهمد و بس!
↙️ اما در این مملکت چه خبر است که هر روز خبر #تجاوز می شنویم؟ واقعاً همه اش کار دشمن است؟ تازه اینها نمونه هایی است که #رسانه ای می شود، قطعاً موارد بسیار دیگری هم رخ می دهد که زیر فرش #آبرو قایمش می کنند یا قربانی از ترس متجاوز لب باز نمی کند و هق هق اش را فرو می ریزد در جان #بالش. وای به روزی که بالش های این سرزمین لب باز کنند...
↙️ این خبرهای همه تلخ، هر روز به ما تجاوز می کنند. پزشکی قانونی هم برویم قابل اثبات نیست، اما روح مان می فهمد، کام مان تلخ که می شود. یک وقت هایی که سرفه می کنیم می ترسیم که خون بپاشد به دیوار، از بس خون دل می خوریم این روزها...
یک نفر خبر خوب برساند. قاصدی، پیامبری، امامی از راه برسد ... #تجاوز به ما تکذیب شدنی نیست!
🖋 @ehsanmohammadi95
✍️ #احسان_محمدی
↙️ به #ایرانشهر که رسیدم هوا هنوز بوی باران می داد. فروردین 96. شهر آرام، خسته و فرسوده به نظر می رسید. مسئول مهمانسرا مرد مهربانی بود. لباس #بلوچی تنش بود. به خصلت آن مردم؛ خونگرم، صمیمی و کمی دستپاچه مقابل غریبه ها.
تلاش می کرد سنگ تمام بگذارد. گرم گرفت. گفت شب باید برود عروسی یکی از فامیل هایش و اگر چیزی نیاز داریم بگوییم تا قبل از رفتن آماده کند. گفتم می خواهم بیایم عروسی تان!
↙️ ذوق کرد. رفتیم. دو خانه کنار هم را زنانه-مردانه کرده بودند، بچه های کوچک و پرتعدادشان وول می خوردند. ناباوران به شعار فرزند کمتر-زندگی بهتر اینجا زندگی می کردند. دیدن دختر بچه های خیلی کوچک که پابرهنه بودند و لباس محلی تن شان بود اما گردنبند و گوشواره طلا داشتند برایم جالب بود. پرسیدم. گفتند #طلا اینجا برای زن چیزی بیشتر از طلاست... باقی درددل هایشان بماند!
↙️ تندتند چای می آوردند و مهربانی می کردند. من محو تماشای پیرمردی شده بود که انگار از وسط یک سریال تاریخی پرت شده بود توی یک خانه فرسوده در حاشیه ایرانشهر. از بقیه فارسی را با لهجه کمتری حرف می زد. با آن قامت استخوانی، شیرین، آرام و شمرده کلمات را می چید کنار هم. آنقدر که دلم خواست مثل #سیمین_دانشور بگویم: ببینم! شما امامی؟ پیغمبری؟ تو حق نداری اینقدر خوشگل باشی!
گفت: «اینجا دو تا سفره پهنه؛ یکی ناامنی و یکی هم خشکسالی! نون یه عده تو این دوتاست. برای همین #سیستان_و_بلوچستان گرفتاره!» ... توی گوشی ام این جمله را نوشتم که یادم نرود. زیادی قصار بود از آنها که می شود چسباند به #دکتر_شریعتی و #حسین_پناهی و حتی #کورش_کبیر!
↙️ از دیشب که خبر تجاوز به 41 دختر در ایرانشهر را خواندم مدام چهره پیرمرد با آن دستار سفید و تمیز، ریش بلند، چشم های کشیده و لبخند مبهم اش پیش چشمم می آید. انگار می گوید: #گوشت_گربه کم بود، #ترور کم بود، #خشکسالی کم بود، طوفان های 120روزه کم بود، #عبدالمالک_ریگی کم بود که تجاوز دسته جمعی هم رسید! سفره پهن است!
↙️ خبر را امام جمعه ایرانشهر اولین بار رسانه ای کرد. شهری که هنوز بافت سنتی دارد، هنوز مکتب و مدارس مذهبی اش پر رونق اند. هنوز خیلی ها اجازه نمی دهند دختران شان بروند دانشگاه، همین که بالغ شدند بهتر است بروند خانه بخت. شهری که رنجور است، یونجه و کلزا و گندم و جو و برنج می کارند اما بیکاری و قاچاق هم یقه شان را رها نمی کند.
↙️ در شهرهای کوچکی مثل ایرانشهر #آبرو از اکسیژن برای مردم حیاتی تر است. بسیاری از جوان ها که مثل پیرمرد صبور نیستند خشم متراکمی دارند، نان و آب و کارشان را که نمی توانیم جور کنیم دستکم مراقب غرورشان باشیم. گاهی مثل باروت هستند، با آن موتورهای بی پلاک، خدای ناکرده کار دست خودشان و همه می دهند.
↙️ اینکه تجاوز صورت گرفته یا نه یک داستان جداست. خدا کند که حق با #دادستان باشد. این اتفاق از اساس رخ نداده باشد. از آن تکذیب هایی است که آدم دلش می خواهد خلافش ثابت نشود. رنجی که یک دختر جوان قربانی و خانواده اش در شهری مثل ایرانشهر می کشند را فقط خدا می داند و بس. فقط خدا می فهمد و بس!
↙️ اما در این مملکت چه خبر است که هر روز خبر #تجاوز می شنویم؟ واقعاً همه اش کار دشمن است؟ تازه اینها نمونه هایی است که #رسانه ای می شود، قطعاً موارد بسیار دیگری هم رخ می دهد که زیر فرش #آبرو قایمش می کنند یا قربانی از ترس متجاوز لب باز نمی کند و هق هق اش را فرو می ریزد در جان #بالش. وای به روزی که بالش های این سرزمین لب باز کنند...
↙️ این خبرهای همه تلخ، هر روز به ما تجاوز می کنند. پزشکی قانونی هم برویم قابل اثبات نیست، اما روح مان می فهمد، کام مان تلخ که می شود. یک وقت هایی که سرفه می کنیم می ترسیم که خون بپاشد به دیوار، از بس خون دل می خوریم این روزها...
یک نفر خبر خوب برساند. قاصدی، پیامبری، امامی از راه برسد ... #تجاوز به ما تکذیب شدنی نیست!
🖋 @ehsanmohammadi95
▪️چرا برای عزت الله انتظامی شیون نمی کنم؟
✍ احسان محمدی
▪️هنرمند بزرگی را از دست دادیم. فقدانش البته دلتنگ کننده است، در هنگام مرگ کسانی که دوست شان داریم ما بیشتر سوگوار خودمان هستیم، سوگوار اینکه آنها را کنار خودمان نداریم.
▪️می دانم که او هم رنج هایی به جان خریده است و تلخی هایی دیده اما به چند دلیل، در فراق او شیون نمی کنم.
1⃣ انتظامی از این بخت برخوردار بود که پس از انقلاب دستگیر، زندانی و محکوم به مرگ نشود. برخی از هنرمندان مثل #نصرت_کریمی حتی به اعدام محکوم شدند.
2⃣ انتظامی مجبور به جلای وطن نشد، در سرزمین مادری ماند و به کارش ادامه داد. #بهروز_وثوقی و انبوهی از هنرمندان هم عصر او اما مجبور به رفتن و زیستن در انزوای غربت شدند.
3⃣ فعالیت سینمایی اش پس از انقلاب ممنوع نشد و به کار مورد علاقه اش ادامه داد، #ناصر_ملک_مطیعی اما با حسرت و بغض محروم ماند و جان باخت.
4⃣ انتظامی تحسین شد، جایزه گرفت، قدر دید، در صدر نشست، #شاملو تکفیر شد، تهدید به حذف شد، منزوی اش کردند.
5⃣ او در جشنواره فیلم فجر سیمرغ بلورین گرفت، برنده جوایز متعدد شد، جایزه #فردین، مرگ در حسرت بازی کردن بود.
6⃣ انتظامی از نعمت های زندگی برخوردار شد، مثل بسیاری اموالش را مصادره نکردند و برای درمان نیازمند جمع آوری اعانه و صدقه های دولتی نشد، چهره های محترمی اما در فقر مطلق زندگی کردند یا با عدم توانایی در تامین هزینه های درمان جان دادند.
7⃣ او بیش از ۹۰ سال فرصت زندگی کردن یافت، #پوپک_گلدره در جوانی و در یک تصادف دستش از زندگی کوتاه ماند.
8⃣ عزت الله انتظامی فرزند موسیقیدانی چون #مجید را از خود به یادگار گذاشت که مایه افتخار ایران است، برخی صاحب نامان فرزندانی تربیت کردند که مایه شرمساری هر ایرانی شدند!
8⃣ او درخواست رفع حصر #موسوی و #رهنورد و #کروبی را امضا کرد اما مورد حمله چندانی قرار نگرفت، #شجریان اما به شدت مورد هجمه قرار گرفت و حتی ربنایش را هم ممنوع کردند!
9⃣ انتظامی تا آخرین لحظه حیات خانواده اش کنارش بودند، مثل #داریوش_فروهر مظلومانه سلاخی نشد یا مثل #حسین_پناهی یا #پرویز_یاحقی چند روز بعد پیکرش را پیدا نکردند.
🔟 تمام مقامات عالی کشور پیام تسلیت فرستادند و در میان اشک و آه و بدرقه با ابهت مردم به خاک سپرده می شود نه مثل #ایرج_قادری با عجله و بی خبر یا مثل #بهمن_فرزانه مترجم جاودان آثار #مارکز غریبانه و با حضور فقط چند نفر ...
▪️عزت الله انتظامی مثل یک امپراتور باشکوه و تاثیرگذار زندگی کرد، باشکوه بازنشسته شد و باشکوه جان باخت و در وطن به خاک سپرده می شود. اینها همه مایه مباهات است نه شیون.
آرزو کنیم آدم حسابی های دیگر این سرزمین هم مثل او قدر ببینند، در صدر بنشینند و هر بی سر و پایی در جام آنها سنگ نیندازد و سنگ قبرشان را نشکند!
▪️روحت در آرامش آقای بازیگر یا آن طور که خودت دوست داشتی: عزت بچه سنگلج!
🖋 @ehsanmohammadi95
✍ احسان محمدی
▪️هنرمند بزرگی را از دست دادیم. فقدانش البته دلتنگ کننده است، در هنگام مرگ کسانی که دوست شان داریم ما بیشتر سوگوار خودمان هستیم، سوگوار اینکه آنها را کنار خودمان نداریم.
▪️می دانم که او هم رنج هایی به جان خریده است و تلخی هایی دیده اما به چند دلیل، در فراق او شیون نمی کنم.
1⃣ انتظامی از این بخت برخوردار بود که پس از انقلاب دستگیر، زندانی و محکوم به مرگ نشود. برخی از هنرمندان مثل #نصرت_کریمی حتی به اعدام محکوم شدند.
2⃣ انتظامی مجبور به جلای وطن نشد، در سرزمین مادری ماند و به کارش ادامه داد. #بهروز_وثوقی و انبوهی از هنرمندان هم عصر او اما مجبور به رفتن و زیستن در انزوای غربت شدند.
3⃣ فعالیت سینمایی اش پس از انقلاب ممنوع نشد و به کار مورد علاقه اش ادامه داد، #ناصر_ملک_مطیعی اما با حسرت و بغض محروم ماند و جان باخت.
4⃣ انتظامی تحسین شد، جایزه گرفت، قدر دید، در صدر نشست، #شاملو تکفیر شد، تهدید به حذف شد، منزوی اش کردند.
5⃣ او در جشنواره فیلم فجر سیمرغ بلورین گرفت، برنده جوایز متعدد شد، جایزه #فردین، مرگ در حسرت بازی کردن بود.
6⃣ انتظامی از نعمت های زندگی برخوردار شد، مثل بسیاری اموالش را مصادره نکردند و برای درمان نیازمند جمع آوری اعانه و صدقه های دولتی نشد، چهره های محترمی اما در فقر مطلق زندگی کردند یا با عدم توانایی در تامین هزینه های درمان جان دادند.
7⃣ او بیش از ۹۰ سال فرصت زندگی کردن یافت، #پوپک_گلدره در جوانی و در یک تصادف دستش از زندگی کوتاه ماند.
8⃣ عزت الله انتظامی فرزند موسیقیدانی چون #مجید را از خود به یادگار گذاشت که مایه افتخار ایران است، برخی صاحب نامان فرزندانی تربیت کردند که مایه شرمساری هر ایرانی شدند!
8⃣ او درخواست رفع حصر #موسوی و #رهنورد و #کروبی را امضا کرد اما مورد حمله چندانی قرار نگرفت، #شجریان اما به شدت مورد هجمه قرار گرفت و حتی ربنایش را هم ممنوع کردند!
9⃣ انتظامی تا آخرین لحظه حیات خانواده اش کنارش بودند، مثل #داریوش_فروهر مظلومانه سلاخی نشد یا مثل #حسین_پناهی یا #پرویز_یاحقی چند روز بعد پیکرش را پیدا نکردند.
🔟 تمام مقامات عالی کشور پیام تسلیت فرستادند و در میان اشک و آه و بدرقه با ابهت مردم به خاک سپرده می شود نه مثل #ایرج_قادری با عجله و بی خبر یا مثل #بهمن_فرزانه مترجم جاودان آثار #مارکز غریبانه و با حضور فقط چند نفر ...
▪️عزت الله انتظامی مثل یک امپراتور باشکوه و تاثیرگذار زندگی کرد، باشکوه بازنشسته شد و باشکوه جان باخت و در وطن به خاک سپرده می شود. اینها همه مایه مباهات است نه شیون.
آرزو کنیم آدم حسابی های دیگر این سرزمین هم مثل او قدر ببینند، در صدر بنشینند و هر بی سر و پایی در جام آنها سنگ نیندازد و سنگ قبرشان را نشکند!
▪️روحت در آرامش آقای بازیگر یا آن طور که خودت دوست داشتی: عزت بچه سنگلج!
🖋 @ehsanmohammadi95
روزنوشتهای احسان محمدی
🔻 واکنش دادستان کل کشور به حضور زنان در ورزشگاه ▪️ حجت الاسلام و المسلمین منتظری گفت: 🔻 حضور دیشب زنان در ورزشگاه آزادی، یک آسیب اجتماعی است و هیچ توجیهی ندارد. 🔻در ورزشگاه نیمی از بدن مردان، عریان است و از نظر شرعی حضور زنان در چنین فضایی، معصیت است. …
...
برایم دعا کُن
چشمان تو گُل آفتابگردانند!
به هرکجا که نگاه کنی،
خدا آنجاست!
هزارمین سیگارم را روشن میکنم...
پس چرا سکته نمیکنم؟
نمیدانم...
#حسین_پناهی
🖋 @ehsanmohammadi95
برایم دعا کُن
چشمان تو گُل آفتابگردانند!
به هرکجا که نگاه کنی،
خدا آنجاست!
هزارمین سیگارم را روشن میکنم...
پس چرا سکته نمیکنم؟
نمیدانم...
#حسین_پناهی
🖋 @ehsanmohammadi95
#پیشنهاد
✍ #حسین_پناهی در بندی از شعر بلند #سلام_خداحافظ می گوید:
...
به کفر من نترس
نترس کافر نمی شوم
زیرا به نمی دانم های خود ایمان دارم
✍ حالا من هم به نمی دانم های خود ایمان دارم برای همین است که پیوسته در حال آموختنم.
تمام سعی ام در زندگی این است که نگذارم خردک شرر #آموختن و شاگردی کردن در وجودم خاموش شود.
✍ #اسحاق_نیوتون در سال ۱۶۷۶ نامه ای به رابرت هوک نوشت و در آن آورد:
اگر افق های دورتری را دیده ام برای آن است که روی شانه غول ها ایستاده ام.
✍ در نوشتن مدیون بسیاری از اهل فرهنگ و هنرم اما روی شانه های دو نفر ایستاده ام.
اول پدرم که توقف ناپذیر به خواندن تشویقم کرد و بعد استادم #مهرداد_خدیر که فرصت نوشتن را به من داد.
✍ گفتم که؛ به نمی دانم های خود ایمان دارم اما همین اندک نوشتن را مدیون شاگردی استاد خدیر هستم که یادم داد #تلاش کنم هر ماجرایی را چند وجهی ببینم و فراموشم نشود که؛
✅ سیاست مداران مهمانان تاریخند و اهل فرهنگ و هنر، میزبانان تاریخ.
✍ از سال ۷۶ تقریباً تمام تحلیل هایش را در هفته نامه #امید_جوان و هرجای دیگر که دیده ام خوانده ام و هر بار یاد گرفته ام.
هوشمندی، حافظه تحسین برانگیز، نرم خویی، فروتنی، دایره لغات گسترده و فرصت دادن به جوان ترها از بارزترین شاخصه های اوست که برایم آموختنی است. گاهی یاد گرفته ام گاهی نه.
✍ کانال تلگرامی بی هیاهویی راه انداخته که خواندن یادداشت های آن و شنیدن فایل های صوتی یک دقیقه ای اش را توصیه می کنم.
👇
@mehrdadkhadir
🖋 @ehsanmohammadi95
✍ #حسین_پناهی در بندی از شعر بلند #سلام_خداحافظ می گوید:
...
به کفر من نترس
نترس کافر نمی شوم
زیرا به نمی دانم های خود ایمان دارم
✍ حالا من هم به نمی دانم های خود ایمان دارم برای همین است که پیوسته در حال آموختنم.
تمام سعی ام در زندگی این است که نگذارم خردک شرر #آموختن و شاگردی کردن در وجودم خاموش شود.
✍ #اسحاق_نیوتون در سال ۱۶۷۶ نامه ای به رابرت هوک نوشت و در آن آورد:
اگر افق های دورتری را دیده ام برای آن است که روی شانه غول ها ایستاده ام.
✍ در نوشتن مدیون بسیاری از اهل فرهنگ و هنرم اما روی شانه های دو نفر ایستاده ام.
اول پدرم که توقف ناپذیر به خواندن تشویقم کرد و بعد استادم #مهرداد_خدیر که فرصت نوشتن را به من داد.
✍ گفتم که؛ به نمی دانم های خود ایمان دارم اما همین اندک نوشتن را مدیون شاگردی استاد خدیر هستم که یادم داد #تلاش کنم هر ماجرایی را چند وجهی ببینم و فراموشم نشود که؛
✅ سیاست مداران مهمانان تاریخند و اهل فرهنگ و هنر، میزبانان تاریخ.
✍ از سال ۷۶ تقریباً تمام تحلیل هایش را در هفته نامه #امید_جوان و هرجای دیگر که دیده ام خوانده ام و هر بار یاد گرفته ام.
هوشمندی، حافظه تحسین برانگیز، نرم خویی، فروتنی، دایره لغات گسترده و فرصت دادن به جوان ترها از بارزترین شاخصه های اوست که برایم آموختنی است. گاهی یاد گرفته ام گاهی نه.
✍ کانال تلگرامی بی هیاهویی راه انداخته که خواندن یادداشت های آن و شنیدن فایل های صوتی یک دقیقه ای اش را توصیه می کنم.
👇
@mehrdadkhadir
🖋 @ehsanmohammadi95
🔟 توئیت
✍️ احسان محمدی
1️⃣ یکی از مفیدترین اثرات #کرونا لغو صدها سمینار، همایش، کنگره، کنفرانس و ... است که جز صرف هزینه از جیب مردم برای دورهمی چهرههای تکراری با حرفهای تکراری و توزیع لوح تقدیر هیچ سودی نداشتند.
2️⃣ عموم مردم میگویند مخالف این هستند که مدیران به اقوام و فامیل خود پست بدهند.
عموم مردم به دوست و فامیلی که مدیر است اما برای آنها یا فرزندشان کار و پست جور نمیکند میگویند: بیعرضه و به دردنخور!
3️⃣ خانم همسایه رکیکترین فحشها رو به بچههاش (هر دو زیر 14 سال) میده، بعد با همون صدای بلند و تهمایه افسوس و حسرت میگه:
- من نمیدونم تو این زندگی چی کم گذاشتم براتون اینقد بیادب شدید!
4️⃣ برای کسی که پیش شما به اونی که دوستش ندارید توهین میکنه و تهمت میزنه ذوق نکنید، این آدم به شما هم توهین میکنه و تهمت میزنه. فقط فعلاً زمانش نرسیده!
5️⃣ «ما گلچین تقدیر و تصادفیم» یکی از بهترین توصیفهای #زندگی در میانسالی برای من این جمله #حسین_پناهی است.
6️⃣ طبق اعلام سازمان اوقاف 11 هزار امامزاده رسمی و تایید شده در ایران وجود دارد، این تعداد کم است که اصرار دارید از خواننده و بازیگر و ورزشکار و سیاستمدار #قدیس بسازید؟
توهمی که گاهی در رفتار و گفتار بعضی چهرهها میبینیم، نتیجه همین مقدس کردنها و مسخ شدنهاست.
7️⃣ یکی از نشانههای پیری اینه که یه خاطره رو دو بار برای یه نفر بگی!
8️⃣ مردم به مسئولین اعتماد ندارند، مسئولین به مردم، مردم به یکدیگر اعتماد ندارند، مسئولین به همدیگر! این یعنی عروسی #کرونا تا اطلاع ثانوی!
۲۲اسفند ۹۸
#خاطره
9️⃣ مرکز افتاد برون بس که شد این دایره تنگ! #بیدل_دهلوی
🔟 تغاری بشکند، ماستی بریزد
جهان گردد به کام کاسهلیسان
اسم «ماستی» که این روزها ریخته، کروناست. دنیا عجب به کام کاسهلیسان و چاپلوسان میگردد.
🔰 نشانی توئیتر @ehsanm92
🖋 @ehsanmohammadi95
✍️ احسان محمدی
1️⃣ یکی از مفیدترین اثرات #کرونا لغو صدها سمینار، همایش، کنگره، کنفرانس و ... است که جز صرف هزینه از جیب مردم برای دورهمی چهرههای تکراری با حرفهای تکراری و توزیع لوح تقدیر هیچ سودی نداشتند.
2️⃣ عموم مردم میگویند مخالف این هستند که مدیران به اقوام و فامیل خود پست بدهند.
عموم مردم به دوست و فامیلی که مدیر است اما برای آنها یا فرزندشان کار و پست جور نمیکند میگویند: بیعرضه و به دردنخور!
3️⃣ خانم همسایه رکیکترین فحشها رو به بچههاش (هر دو زیر 14 سال) میده، بعد با همون صدای بلند و تهمایه افسوس و حسرت میگه:
- من نمیدونم تو این زندگی چی کم گذاشتم براتون اینقد بیادب شدید!
4️⃣ برای کسی که پیش شما به اونی که دوستش ندارید توهین میکنه و تهمت میزنه ذوق نکنید، این آدم به شما هم توهین میکنه و تهمت میزنه. فقط فعلاً زمانش نرسیده!
5️⃣ «ما گلچین تقدیر و تصادفیم» یکی از بهترین توصیفهای #زندگی در میانسالی برای من این جمله #حسین_پناهی است.
6️⃣ طبق اعلام سازمان اوقاف 11 هزار امامزاده رسمی و تایید شده در ایران وجود دارد، این تعداد کم است که اصرار دارید از خواننده و بازیگر و ورزشکار و سیاستمدار #قدیس بسازید؟
توهمی که گاهی در رفتار و گفتار بعضی چهرهها میبینیم، نتیجه همین مقدس کردنها و مسخ شدنهاست.
7️⃣ یکی از نشانههای پیری اینه که یه خاطره رو دو بار برای یه نفر بگی!
8️⃣ مردم به مسئولین اعتماد ندارند، مسئولین به مردم، مردم به یکدیگر اعتماد ندارند، مسئولین به همدیگر! این یعنی عروسی #کرونا تا اطلاع ثانوی!
۲۲اسفند ۹۸
#خاطره
9️⃣ مرکز افتاد برون بس که شد این دایره تنگ! #بیدل_دهلوی
🔟 تغاری بشکند، ماستی بریزد
جهان گردد به کام کاسهلیسان
اسم «ماستی» که این روزها ریخته، کروناست. دنیا عجب به کام کاسهلیسان و چاپلوسان میگردد.
🔰 نشانی توئیتر @ehsanm92
🖋 @ehsanmohammadi95
◼️یکی از عاشقترین مردان دنیا رفت ...
✍️احسان محمدی
◼️هنوز آفتاب صبح جمعه خودش را نکشانده بود توی آسمان، هنوز لای پرز فرشها و پشت کوسن مبلها میشد پوستههای تخمه و تکههای چیپس پیدا کرد که دیشب حین شهرآورد پرسپولیس و استقلال اینطرف و آنطرف پرت شده بود، هنوز هواداران دو تیم داشتند در شبکههای اجتماعی به هم متلک میپراندند که خبر مثل آوار رسید. مثل یک زلزله که درست وقتی اصلاً منتظرش نیستی میآید.
جمله سه کلمهای «دکتر صدر درگذشت» در کنار عکسی با همان ریش بلند نامرتب، چشمهای مهربان و متقاعدکننده و دستی زیر چانه و دو عدد که سال تولد و درگذشت را نشان میداد. همین؟ به قول #حسین_پناهی:«این بود زندگی؟!»
◼️چند دقیقه بعد همه جا پر شد از عکس #حمیدرضا_صدر، از ویدئوهای کوتاه دکتر صدر، از عکسهای مشترک با او، از ذکر خاطره، از بغض، از افسوس ... او فوتبالیست پیشکسوتی نبود، مربیگری هیچ تیمی را در کارنامه نداشت ولی عاشق فوتبال بود و جوری در مورد این پدیده قرن حرف میزد که حتی اگر سر سوزنی به این بازی که ۲۲ مرد گنده دنبال یک توپ میدوند نداشتی هم نمیتوانستی شبکه تلویزیون را عوض کنی، میخکوبت میکرد با رگبار واژههای درست، ترکیبهای گوشنواز، تحلیلهای منصفانه و گره زدن سینما و ادبیات به هم. آن تکان دادن دستها و سر هنگام هیجانزده شدن، آن لباسهای معمولاً تیره، آن کتابهایی که نوشت، یادداشتهایی که منتشر کرد ...
او حق بزرگی به گردن فوتبال داشت و اغراق نیست اگر بگوییم فوتبال ایران یک ستاره را از دست داد که میلیونها نفر حتی یک دقیقه از بازی او با توپ را ندیدند اما دوستش داشتند.
◼️چندسال پیش در استودیو ولیعصر شبکه ورزش برنامهای داشتیم که پنجشنبهها در انتهایش آنتن را به دوستان دیگری تحویل میدادیم که دکتر صدر کارشناسشان بود. گاهی پیش میآمد در حد فاصل دو برنامه همدیگر را میدیدیم. برای من که تجربه و سواد زیادی نداشتم اما عاشق سینما و ادبیات و البته فوتبال بودم فرصت مغتنمی بود این همصحبتی.
اعتراف میکنم چندین بار در کوچه و خیابان، کسانی ابراز لطف کرده بودند که بعضی اوقات آنها را یاد دکتر صدر میاندازم. این از معدود تحسینهایی بود که خوشحالم میکرد. یکبار بحث شد و همین را گفتم. گفتم باعث مباهات من است این مقایسه. خندید و گفت: «چند بار دیدمت. نه! تو مثل خودتی، مثل خودت باش!»
بعد مفصل در مورد کتاب «نیمکت داغ» حرف زدیم، گفت نسل شما #تله_سانتانا را یادش نمیآید، #هلنیو_هرا، یا #بلا_گوتمن. کاش یه برنامه بود مینشستیم در مورد اونا حرف میزدیم. یکی از آن «انشالله»های معروف را گفتیم و تمام.
◼️این اواخر در اینستاگرام بیشتر دنبالش میکردم. عکسهایش با دخترش، برادر و خواهرش و یا پراکندهنوشتهایی در باره فوتبال. شبیه کسی بود که بعد از مسافرتی طولانی، خیلی طولانی به خانه برگشته بود و حالا انگار داشت وقت بیشتری را با «خانواده» سپری میکرد.
اما لابهلای کلماتش روح سرگردان و خستهای را میشد یافت که جسمش را کول میکرد و صبح جمعه ۲۵ تیرماه ۱۴۰۰ سرطان او را از ما گرفت، از فوتبال گرفت و حالا کسی جز به «نیکی» از او یاد نمیکند، کسی که بعید است «سرای زر نگاری» از او به جا مانده باشد اما خیلیهایمان را عاشق فوتبال کرد. عاشق فوتبالِ بیکینه، عاشق هواداری بدون توهین و تحقیر، عاشق کلمهها ... روحش در آرامش. دنیا یکی از عاشقترین مردانش را از دست داد.
🗞 روزنامه ایران ورزشی
◼️ @ehsanmohammadi95
✍️احسان محمدی
◼️هنوز آفتاب صبح جمعه خودش را نکشانده بود توی آسمان، هنوز لای پرز فرشها و پشت کوسن مبلها میشد پوستههای تخمه و تکههای چیپس پیدا کرد که دیشب حین شهرآورد پرسپولیس و استقلال اینطرف و آنطرف پرت شده بود، هنوز هواداران دو تیم داشتند در شبکههای اجتماعی به هم متلک میپراندند که خبر مثل آوار رسید. مثل یک زلزله که درست وقتی اصلاً منتظرش نیستی میآید.
جمله سه کلمهای «دکتر صدر درگذشت» در کنار عکسی با همان ریش بلند نامرتب، چشمهای مهربان و متقاعدکننده و دستی زیر چانه و دو عدد که سال تولد و درگذشت را نشان میداد. همین؟ به قول #حسین_پناهی:«این بود زندگی؟!»
◼️چند دقیقه بعد همه جا پر شد از عکس #حمیدرضا_صدر، از ویدئوهای کوتاه دکتر صدر، از عکسهای مشترک با او، از ذکر خاطره، از بغض، از افسوس ... او فوتبالیست پیشکسوتی نبود، مربیگری هیچ تیمی را در کارنامه نداشت ولی عاشق فوتبال بود و جوری در مورد این پدیده قرن حرف میزد که حتی اگر سر سوزنی به این بازی که ۲۲ مرد گنده دنبال یک توپ میدوند نداشتی هم نمیتوانستی شبکه تلویزیون را عوض کنی، میخکوبت میکرد با رگبار واژههای درست، ترکیبهای گوشنواز، تحلیلهای منصفانه و گره زدن سینما و ادبیات به هم. آن تکان دادن دستها و سر هنگام هیجانزده شدن، آن لباسهای معمولاً تیره، آن کتابهایی که نوشت، یادداشتهایی که منتشر کرد ...
او حق بزرگی به گردن فوتبال داشت و اغراق نیست اگر بگوییم فوتبال ایران یک ستاره را از دست داد که میلیونها نفر حتی یک دقیقه از بازی او با توپ را ندیدند اما دوستش داشتند.
◼️چندسال پیش در استودیو ولیعصر شبکه ورزش برنامهای داشتیم که پنجشنبهها در انتهایش آنتن را به دوستان دیگری تحویل میدادیم که دکتر صدر کارشناسشان بود. گاهی پیش میآمد در حد فاصل دو برنامه همدیگر را میدیدیم. برای من که تجربه و سواد زیادی نداشتم اما عاشق سینما و ادبیات و البته فوتبال بودم فرصت مغتنمی بود این همصحبتی.
اعتراف میکنم چندین بار در کوچه و خیابان، کسانی ابراز لطف کرده بودند که بعضی اوقات آنها را یاد دکتر صدر میاندازم. این از معدود تحسینهایی بود که خوشحالم میکرد. یکبار بحث شد و همین را گفتم. گفتم باعث مباهات من است این مقایسه. خندید و گفت: «چند بار دیدمت. نه! تو مثل خودتی، مثل خودت باش!»
بعد مفصل در مورد کتاب «نیمکت داغ» حرف زدیم، گفت نسل شما #تله_سانتانا را یادش نمیآید، #هلنیو_هرا، یا #بلا_گوتمن. کاش یه برنامه بود مینشستیم در مورد اونا حرف میزدیم. یکی از آن «انشالله»های معروف را گفتیم و تمام.
◼️این اواخر در اینستاگرام بیشتر دنبالش میکردم. عکسهایش با دخترش، برادر و خواهرش و یا پراکندهنوشتهایی در باره فوتبال. شبیه کسی بود که بعد از مسافرتی طولانی، خیلی طولانی به خانه برگشته بود و حالا انگار داشت وقت بیشتری را با «خانواده» سپری میکرد.
اما لابهلای کلماتش روح سرگردان و خستهای را میشد یافت که جسمش را کول میکرد و صبح جمعه ۲۵ تیرماه ۱۴۰۰ سرطان او را از ما گرفت، از فوتبال گرفت و حالا کسی جز به «نیکی» از او یاد نمیکند، کسی که بعید است «سرای زر نگاری» از او به جا مانده باشد اما خیلیهایمان را عاشق فوتبال کرد. عاشق فوتبالِ بیکینه، عاشق هواداری بدون توهین و تحقیر، عاشق کلمهها ... روحش در آرامش. دنیا یکی از عاشقترین مردانش را از دست داد.
🗞 روزنامه ایران ورزشی
◼️ @ehsanmohammadi95