⛔️ شکنجۀ گلِ سُرخ
✍️ #احسان_محمدی
▪️ دوستی ویدیویی برایم فرستاده بود با این تاکید که حتماً ببین و در موردش بنویس. دیدم. انگار یکی دهانم را باز کرد و قطره قطره زهر چکاند توی گلویم. داستان تازه نبود اما به آن عادت نمیکنم. پدری فرزندش را شکنجه کرده بود. دخترش را با قمه و پسرش را با طناب! معتاد نبود که همه چیز را بشود با خوشخیالی انداخت گردن #شیشه، ورزشکار بود، ورزشکار! بعید نیست جایی هم گفته باشد الگویم جهانپهلوان #تختی است!
▪️مدتهاست که خبرهای بد از در و دیوار آوار میشود و هی منتظریم #بار_دگر_روزگار_چون_شکر_آید و نمیآید! بارها از خودم می پرسم که آیا کودکآزاری بیشتر شده یا به مدد شبکههای اجتماعی امکان شنیدن فریاد آنها را داریم؟ در هر دو حال فرقی نمیکند، روح و جسم کودکی که قادر به دفاع از خود نیست به دست یکی از نزدیکانش متلاشی شده. درست مثل دهان بیدندان آن دختر #ماهشهری که توسط پدر و نامادریاش شکنجه شده بود.
هر بار یادش می افتم انگار زُل میزند به من و با دندانهای شکسته میگوید تو میدانی گناه من چه بود؟
▪️چیز زیادی در مورد جزئیات لایحۀ حمایت از حقوق کودکان نمیدانم. دقیقاً دو سال پیش خبرگزاری میزان نوشت این لایحه به «پیچ آخر بهارستان» رسیده! لاکردار چه پیچ خوفناکی است که دو سال است تمام نمیشود! دلیل این همه تاخیر را نمیفهمم اما مردم میگویند اگر بچۀ یکی از مسؤولان اینطور مورد آزار قرار بگیرد آنوقت حتماً 24 ساعته از پیچ رد میشود و به سرانجام میرسد!
▪️البته مسؤولان محترم خیلی خودتان را بابت این حرفها ناراحت نکنید. #ما_مردم زیاد حرف میزنیم. مثلاً بعضیهایمان میگوییم هر وقت یک گشایشی در یک #قانون پیش میآید حتماً یکی از #عزیزکرده های شما کارش گیر افتاده که این اتفاق میافتد. مثل فروش مقطعی خدمت #سربازی!.. گفتم که خودتان را ناراحت نکنید! #درِ_دروازه را می شود بست، #تلگرام را میشود فیلتر کرد، اما جلوی دهان این مردم را نمیشود گرفت!
▪️پیش از این هم در مورد #جغرافیای_اندوه نوشتهام. اینکه ما در میانه خاورمیانه قرار گرفتهایم جایی که خون و سربریدن و دمپایی رها شده کف خیابان بعد از عملیات #انتحاری بخش جداییناپذیر اخبار روزمرهمان است.
تکرار و تکرار هر روزه آرام آرام دل را سخت میکند، آن وقت کمتر دلت آتش میگیرد از دیدن تن دخترک چند ماههای که پدرش او را با #سیگار سوزانده است، آن وقت بیخوابی نمیآید سراغت از تجسم لحظه عذابکشیدن دختری که پدرش دندانهایش را کشیده است و ... هیچ #حیوانی به حیوانی نمیدارد روا، آنچه این موجودات با فرزند خود میکنند!
▪️گاهی اوقات که رسانهها غرق در خبرهای افزایش قیمت #دلار و جدال مسؤولان در مورد #فیلتر شبکههای اجتماعی و دعوای زرگری #سیاسیون و ... میشوند از خودم میپرسم چه بلایی سرمان آمده که اینطور به جان بچههایمان افتادهایم؟ خروجی این همه پند و اندرز دادن و نصیحت و تریبون چیست که این همه خبر کودکآزاری جیره روزمرهمان شده است؟
▪️فراموش نکنیم که تنها درصد بسیار کوچکی از این جرایم #رسانهای میشود. همین حالا که این کلمهها را میخوانید احتمالاً کودکی یک گوشه این مرز پرگهر! دارد کتک میخورد و ما صدایش را نمیشنویم...
🖋 @ehsanmohammadi95
✍️ #احسان_محمدی
▪️ دوستی ویدیویی برایم فرستاده بود با این تاکید که حتماً ببین و در موردش بنویس. دیدم. انگار یکی دهانم را باز کرد و قطره قطره زهر چکاند توی گلویم. داستان تازه نبود اما به آن عادت نمیکنم. پدری فرزندش را شکنجه کرده بود. دخترش را با قمه و پسرش را با طناب! معتاد نبود که همه چیز را بشود با خوشخیالی انداخت گردن #شیشه، ورزشکار بود، ورزشکار! بعید نیست جایی هم گفته باشد الگویم جهانپهلوان #تختی است!
▪️مدتهاست که خبرهای بد از در و دیوار آوار میشود و هی منتظریم #بار_دگر_روزگار_چون_شکر_آید و نمیآید! بارها از خودم می پرسم که آیا کودکآزاری بیشتر شده یا به مدد شبکههای اجتماعی امکان شنیدن فریاد آنها را داریم؟ در هر دو حال فرقی نمیکند، روح و جسم کودکی که قادر به دفاع از خود نیست به دست یکی از نزدیکانش متلاشی شده. درست مثل دهان بیدندان آن دختر #ماهشهری که توسط پدر و نامادریاش شکنجه شده بود.
هر بار یادش می افتم انگار زُل میزند به من و با دندانهای شکسته میگوید تو میدانی گناه من چه بود؟
▪️چیز زیادی در مورد جزئیات لایحۀ حمایت از حقوق کودکان نمیدانم. دقیقاً دو سال پیش خبرگزاری میزان نوشت این لایحه به «پیچ آخر بهارستان» رسیده! لاکردار چه پیچ خوفناکی است که دو سال است تمام نمیشود! دلیل این همه تاخیر را نمیفهمم اما مردم میگویند اگر بچۀ یکی از مسؤولان اینطور مورد آزار قرار بگیرد آنوقت حتماً 24 ساعته از پیچ رد میشود و به سرانجام میرسد!
▪️البته مسؤولان محترم خیلی خودتان را بابت این حرفها ناراحت نکنید. #ما_مردم زیاد حرف میزنیم. مثلاً بعضیهایمان میگوییم هر وقت یک گشایشی در یک #قانون پیش میآید حتماً یکی از #عزیزکرده های شما کارش گیر افتاده که این اتفاق میافتد. مثل فروش مقطعی خدمت #سربازی!.. گفتم که خودتان را ناراحت نکنید! #درِ_دروازه را می شود بست، #تلگرام را میشود فیلتر کرد، اما جلوی دهان این مردم را نمیشود گرفت!
▪️پیش از این هم در مورد #جغرافیای_اندوه نوشتهام. اینکه ما در میانه خاورمیانه قرار گرفتهایم جایی که خون و سربریدن و دمپایی رها شده کف خیابان بعد از عملیات #انتحاری بخش جداییناپذیر اخبار روزمرهمان است.
تکرار و تکرار هر روزه آرام آرام دل را سخت میکند، آن وقت کمتر دلت آتش میگیرد از دیدن تن دخترک چند ماههای که پدرش او را با #سیگار سوزانده است، آن وقت بیخوابی نمیآید سراغت از تجسم لحظه عذابکشیدن دختری که پدرش دندانهایش را کشیده است و ... هیچ #حیوانی به حیوانی نمیدارد روا، آنچه این موجودات با فرزند خود میکنند!
▪️گاهی اوقات که رسانهها غرق در خبرهای افزایش قیمت #دلار و جدال مسؤولان در مورد #فیلتر شبکههای اجتماعی و دعوای زرگری #سیاسیون و ... میشوند از خودم میپرسم چه بلایی سرمان آمده که اینطور به جان بچههایمان افتادهایم؟ خروجی این همه پند و اندرز دادن و نصیحت و تریبون چیست که این همه خبر کودکآزاری جیره روزمرهمان شده است؟
▪️فراموش نکنیم که تنها درصد بسیار کوچکی از این جرایم #رسانهای میشود. همین حالا که این کلمهها را میخوانید احتمالاً کودکی یک گوشه این مرز پرگهر! دارد کتک میخورد و ما صدایش را نمیشنویم...
🖋 @ehsanmohammadi95
🔹 جهان آرا؛ اندوه یک خانواده
✍ احسان محمدی
🔹 بخشی از گزارش دیدار سال ۷۶ ژیلا بنی یعقوب با مادر شهید جهان آرا را می خواندم. رنج آور است که از این مادر خواسته بودند عکس یکی از چهار پسرش جان باخته اش را از روی دیوار پایین بکشد. #چهار_پسر!
1⃣ #علی زیر شکنجه ساواک شهید شد.
2⃣ #محسن در خرمشهر اسیر و هنوز مفقودالاثر است.
3⃣ #محمد که سردار شهید است.
4⃣ #حسن که دانشجوی پزشکی بود و گفته می شود به اتهام همکاری با منافقین دستگیر و بعد از چند سال زندان در ۶۷ اعدام شد.
#هاشمی_رفسنجانی در خاطراتش می نویسد که همه تلاشش را کرد اما نتوانست مانع از اعدام او شود.
🔹برای مادر، فرزند فرزند است. عصاره جانش. در مورد کم و کیف پرونده حسن چیزی نمی دانم. اگر آنچه از بنی یعقوب نقل شده حقیقت داشته باشد کسی که رفته و از این مادر خواسته عکس پاره تنش را از دیوار "خانه خودش" پایین بیاورد شایسته دریافت #مدال_طلای_بی_شرمی است.
بگذریم! این ماجرا من را بُرد به سال ۸۲.
🔹 " مادرم می رفت خرده پارچه خیاطی ها را می آورد خانه. ما رشته رشته می کردیم. رشته ها را می فروخت به مکانیک ها که با آن دست هایشان را پاک می کردند.
🔹 پرز پارچه ها گلویمان را می سوزاند. اذیت مان می کرد. مادرم به ما شکلات می داد تا پرز کمتر گلویمان را بسوزاند اما حیف زود تمام می شد.
🔹 ما پنج بچه بودیم و مادرم پول نداشت روزی بیشتر از یک #شکلات به ما بدهد. تا اینکه من یک کشف تازه کردم. فهمیدم برای اینکه شکلات زود تمام نشود آن را با پوستش توی دهانمان بگذاریم تا ذره ذره آب شود ... تا دیرتر تمام شود."
📕 دوران خدمت #سربازی می رفتم کتابخانه و لابلای انبوه کتاب ها، گاهی الماس پیدا می کردم. یکی از آنها کتاب "روزنامه نگاران غصه می خورند و پیر می شوند" به قلم ژیلا بنی یعقوب بود.
🔹 چکیده گفتگو با روزنامه نگارهای برآمده از دوم خرداد. یکی از گفتگوها که چهارده سال است هر کجا می روم با من سفر می کند، خاطره #اردشیر_رستمی است که خواندید.
🔹 او بعدها نقش جوانی #شهریار را در یک سریال بازی کرد اما برای من و نسل من همان طراح نازک طبع و ظریف خیالی است که زن ها را با گیسوان سیاه بلند قلم می زد.
🔹از روزگار فعلی اش خبر ندارم ولی می شود حدس زد که دیگر گرفتار یک دانه شکلات نیست. اما کودکانی در این سرزمین هستند که هنوز به همان اندازه سخت کار می کنند.
مردی با آن ذهن پر نقش و نگار و لطیف سزاوار زندگی خوب است.
🙏بنی یعقوب به خوبی در کتاب، رنجی که روزنامه نگاران می کشند را قلمی کرده است.
این کتاب البته در بازار موجود نیست ولی تا دلتان بخواهد کتاب رازهای جنسی، صد راه برای سوسک کردن دیگران، پچ پچ های یک هندو که با هسته خرما زندگی می کرد و البته آثار استاد عباس جدیدی در تیراژ انبوه منتشر شده است.
🔹هر قدیسی گذشته ای دارد و هر گناهکاری آینده ای. روزنامه نگارهایی که من می شناسم نه قدیس هستند، نه گناهکار. آنها فکر می کنند، می نویسند، غصه می خورند و پیر می شوند...
🖋 @ehsanmohammadi95
✍ احسان محمدی
🔹 بخشی از گزارش دیدار سال ۷۶ ژیلا بنی یعقوب با مادر شهید جهان آرا را می خواندم. رنج آور است که از این مادر خواسته بودند عکس یکی از چهار پسرش جان باخته اش را از روی دیوار پایین بکشد. #چهار_پسر!
1⃣ #علی زیر شکنجه ساواک شهید شد.
2⃣ #محسن در خرمشهر اسیر و هنوز مفقودالاثر است.
3⃣ #محمد که سردار شهید است.
4⃣ #حسن که دانشجوی پزشکی بود و گفته می شود به اتهام همکاری با منافقین دستگیر و بعد از چند سال زندان در ۶۷ اعدام شد.
#هاشمی_رفسنجانی در خاطراتش می نویسد که همه تلاشش را کرد اما نتوانست مانع از اعدام او شود.
🔹برای مادر، فرزند فرزند است. عصاره جانش. در مورد کم و کیف پرونده حسن چیزی نمی دانم. اگر آنچه از بنی یعقوب نقل شده حقیقت داشته باشد کسی که رفته و از این مادر خواسته عکس پاره تنش را از دیوار "خانه خودش" پایین بیاورد شایسته دریافت #مدال_طلای_بی_شرمی است.
بگذریم! این ماجرا من را بُرد به سال ۸۲.
🔹 " مادرم می رفت خرده پارچه خیاطی ها را می آورد خانه. ما رشته رشته می کردیم. رشته ها را می فروخت به مکانیک ها که با آن دست هایشان را پاک می کردند.
🔹 پرز پارچه ها گلویمان را می سوزاند. اذیت مان می کرد. مادرم به ما شکلات می داد تا پرز کمتر گلویمان را بسوزاند اما حیف زود تمام می شد.
🔹 ما پنج بچه بودیم و مادرم پول نداشت روزی بیشتر از یک #شکلات به ما بدهد. تا اینکه من یک کشف تازه کردم. فهمیدم برای اینکه شکلات زود تمام نشود آن را با پوستش توی دهانمان بگذاریم تا ذره ذره آب شود ... تا دیرتر تمام شود."
📕 دوران خدمت #سربازی می رفتم کتابخانه و لابلای انبوه کتاب ها، گاهی الماس پیدا می کردم. یکی از آنها کتاب "روزنامه نگاران غصه می خورند و پیر می شوند" به قلم ژیلا بنی یعقوب بود.
🔹 چکیده گفتگو با روزنامه نگارهای برآمده از دوم خرداد. یکی از گفتگوها که چهارده سال است هر کجا می روم با من سفر می کند، خاطره #اردشیر_رستمی است که خواندید.
🔹 او بعدها نقش جوانی #شهریار را در یک سریال بازی کرد اما برای من و نسل من همان طراح نازک طبع و ظریف خیالی است که زن ها را با گیسوان سیاه بلند قلم می زد.
🔹از روزگار فعلی اش خبر ندارم ولی می شود حدس زد که دیگر گرفتار یک دانه شکلات نیست. اما کودکانی در این سرزمین هستند که هنوز به همان اندازه سخت کار می کنند.
مردی با آن ذهن پر نقش و نگار و لطیف سزاوار زندگی خوب است.
🙏بنی یعقوب به خوبی در کتاب، رنجی که روزنامه نگاران می کشند را قلمی کرده است.
این کتاب البته در بازار موجود نیست ولی تا دلتان بخواهد کتاب رازهای جنسی، صد راه برای سوسک کردن دیگران، پچ پچ های یک هندو که با هسته خرما زندگی می کرد و البته آثار استاد عباس جدیدی در تیراژ انبوه منتشر شده است.
🔹هر قدیسی گذشته ای دارد و هر گناهکاری آینده ای. روزنامه نگارهایی که من می شناسم نه قدیس هستند، نه گناهکار. آنها فکر می کنند، می نویسند، غصه می خورند و پیر می شوند...
🖋 @ehsanmohammadi95