#خودمانی_با_خدا
✍️ احسان محمدی
🙏خدا! چیزی شده؟ کسی پشت سر ما حرفی زده؟ ما کاری کردیم ازمون دلخوری؟ میشه حرف بزنیم شاید سوتفاهم باشه اصلا"؟
▪️واقعا" چرا فکر می کنی ما تحمل این همه مصیبت رو داریم؟ #زلزله و #خشکسالی کم نبود که بچه هامون نزدیک #شانگهای وسط آب، توی آتش سوختند؟ فکر می کنی زخم #کهریزک خوب شده که باز چند نفر تو بازداشتگاه #خودکشی کردند؟
▪️فکر می کنی تاول های #پلاسکو خوب شده؟ #کولبرهامون که یخ زدن یادمون رفتن؟ #سربازهامون که تصادف کردن، رنج #آتنا، #بنیتا... کم بود؟ دفن شدن #معدنچی هامون بس نبود؟
▪️«شما که سواد داری، لیسانس داری، روزنامه خونی، با بزرگا می شینی، حرف می زنی، همه چی می دونی، کله ات پُره، معلم مردم گُنگی، واسه هر چی که می گن جواب داری، در نمی مونی» بگو مشکل چیه؟ بگو از چی دلخوری؟ بگو ما پیش کی بریم؟ به کی بگیم این همه درد رو؟
▪️از وقتی بچه بودیم به ما گفتن همه کارهای خوب کار توئه، این دل شکستن ها کار کیه؟ بگو بریم در خونه اش. باهاش حرف بزنیم... می بینی اشک رو با اشک می شوریم، می بینی هی رخت سیاه تن مونه... بگو... بس نیست؟
▪️خدا! اینجا شکایت بکنیم میگن شما صبر ندارید، درست میشه، همه جای دنیا اینطوریه، مسئولین ما زحمتکش ترین و باتقواترین موجودات کره زمین اند ... خیلی شکایت کنیم هم ممکنه ازمون دلخور بشن بزنن #تلگرام رو باز #فیلتر کنن!
▪️خدا اصلاً اوضاع جوری شده که حتی وقتی از خودت هم گله می کنیم یه سری که خودشون رو رفیق فابریکت می دونن پوست مون رو می کنن... میشه بگی دقیقاً چکار کنیم؟
#نفتکش_سانچی
#ایران_طبق_معمول_تسلیت
🖋 @ehsanmohammadi95
✍️ احسان محمدی
🙏خدا! چیزی شده؟ کسی پشت سر ما حرفی زده؟ ما کاری کردیم ازمون دلخوری؟ میشه حرف بزنیم شاید سوتفاهم باشه اصلا"؟
▪️واقعا" چرا فکر می کنی ما تحمل این همه مصیبت رو داریم؟ #زلزله و #خشکسالی کم نبود که بچه هامون نزدیک #شانگهای وسط آب، توی آتش سوختند؟ فکر می کنی زخم #کهریزک خوب شده که باز چند نفر تو بازداشتگاه #خودکشی کردند؟
▪️فکر می کنی تاول های #پلاسکو خوب شده؟ #کولبرهامون که یخ زدن یادمون رفتن؟ #سربازهامون که تصادف کردن، رنج #آتنا، #بنیتا... کم بود؟ دفن شدن #معدنچی هامون بس نبود؟
▪️«شما که سواد داری، لیسانس داری، روزنامه خونی، با بزرگا می شینی، حرف می زنی، همه چی می دونی، کله ات پُره، معلم مردم گُنگی، واسه هر چی که می گن جواب داری، در نمی مونی» بگو مشکل چیه؟ بگو از چی دلخوری؟ بگو ما پیش کی بریم؟ به کی بگیم این همه درد رو؟
▪️از وقتی بچه بودیم به ما گفتن همه کارهای خوب کار توئه، این دل شکستن ها کار کیه؟ بگو بریم در خونه اش. باهاش حرف بزنیم... می بینی اشک رو با اشک می شوریم، می بینی هی رخت سیاه تن مونه... بگو... بس نیست؟
▪️خدا! اینجا شکایت بکنیم میگن شما صبر ندارید، درست میشه، همه جای دنیا اینطوریه، مسئولین ما زحمتکش ترین و باتقواترین موجودات کره زمین اند ... خیلی شکایت کنیم هم ممکنه ازمون دلخور بشن بزنن #تلگرام رو باز #فیلتر کنن!
▪️خدا اصلاً اوضاع جوری شده که حتی وقتی از خودت هم گله می کنیم یه سری که خودشون رو رفیق فابریکت می دونن پوست مون رو می کنن... میشه بگی دقیقاً چکار کنیم؟
#نفتکش_سانچی
#ایران_طبق_معمول_تسلیت
🖋 @ehsanmohammadi95
🅾️ #تجاوز به ما تکذیب شدنی نیست!
✍️ #احسان_محمدی
↙️ به #ایرانشهر که رسیدم هوا هنوز بوی باران می داد. فروردین 96. شهر آرام، خسته و فرسوده به نظر می رسید. مسئول مهمانسرا مرد مهربانی بود. لباس #بلوچی تنش بود. به خصلت آن مردم؛ خونگرم، صمیمی و کمی دستپاچه مقابل غریبه ها.
تلاش می کرد سنگ تمام بگذارد. گرم گرفت. گفت شب باید برود عروسی یکی از فامیل هایش و اگر چیزی نیاز داریم بگوییم تا قبل از رفتن آماده کند. گفتم می خواهم بیایم عروسی تان!
↙️ ذوق کرد. رفتیم. دو خانه کنار هم را زنانه-مردانه کرده بودند، بچه های کوچک و پرتعدادشان وول می خوردند. ناباوران به شعار فرزند کمتر-زندگی بهتر اینجا زندگی می کردند. دیدن دختر بچه های خیلی کوچک که پابرهنه بودند و لباس محلی تن شان بود اما گردنبند و گوشواره طلا داشتند برایم جالب بود. پرسیدم. گفتند #طلا اینجا برای زن چیزی بیشتر از طلاست... باقی درددل هایشان بماند!
↙️ تندتند چای می آوردند و مهربانی می کردند. من محو تماشای پیرمردی شده بود که انگار از وسط یک سریال تاریخی پرت شده بود توی یک خانه فرسوده در حاشیه ایرانشهر. از بقیه فارسی را با لهجه کمتری حرف می زد. با آن قامت استخوانی، شیرین، آرام و شمرده کلمات را می چید کنار هم. آنقدر که دلم خواست مثل #سیمین_دانشور بگویم: ببینم! شما امامی؟ پیغمبری؟ تو حق نداری اینقدر خوشگل باشی!
گفت: «اینجا دو تا سفره پهنه؛ یکی ناامنی و یکی هم خشکسالی! نون یه عده تو این دوتاست. برای همین #سیستان_و_بلوچستان گرفتاره!» ... توی گوشی ام این جمله را نوشتم که یادم نرود. زیادی قصار بود از آنها که می شود چسباند به #دکتر_شریعتی و #حسین_پناهی و حتی #کورش_کبیر!
↙️ از دیشب که خبر تجاوز به 41 دختر در ایرانشهر را خواندم مدام چهره پیرمرد با آن دستار سفید و تمیز، ریش بلند، چشم های کشیده و لبخند مبهم اش پیش چشمم می آید. انگار می گوید: #گوشت_گربه کم بود، #ترور کم بود، #خشکسالی کم بود، طوفان های 120روزه کم بود، #عبدالمالک_ریگی کم بود که تجاوز دسته جمعی هم رسید! سفره پهن است!
↙️ خبر را امام جمعه ایرانشهر اولین بار رسانه ای کرد. شهری که هنوز بافت سنتی دارد، هنوز مکتب و مدارس مذهبی اش پر رونق اند. هنوز خیلی ها اجازه نمی دهند دختران شان بروند دانشگاه، همین که بالغ شدند بهتر است بروند خانه بخت. شهری که رنجور است، یونجه و کلزا و گندم و جو و برنج می کارند اما بیکاری و قاچاق هم یقه شان را رها نمی کند.
↙️ در شهرهای کوچکی مثل ایرانشهر #آبرو از اکسیژن برای مردم حیاتی تر است. بسیاری از جوان ها که مثل پیرمرد صبور نیستند خشم متراکمی دارند، نان و آب و کارشان را که نمی توانیم جور کنیم دستکم مراقب غرورشان باشیم. گاهی مثل باروت هستند، با آن موتورهای بی پلاک، خدای ناکرده کار دست خودشان و همه می دهند.
↙️ اینکه تجاوز صورت گرفته یا نه یک داستان جداست. خدا کند که حق با #دادستان باشد. این اتفاق از اساس رخ نداده باشد. از آن تکذیب هایی است که آدم دلش می خواهد خلافش ثابت نشود. رنجی که یک دختر جوان قربانی و خانواده اش در شهری مثل ایرانشهر می کشند را فقط خدا می داند و بس. فقط خدا می فهمد و بس!
↙️ اما در این مملکت چه خبر است که هر روز خبر #تجاوز می شنویم؟ واقعاً همه اش کار دشمن است؟ تازه اینها نمونه هایی است که #رسانه ای می شود، قطعاً موارد بسیار دیگری هم رخ می دهد که زیر فرش #آبرو قایمش می کنند یا قربانی از ترس متجاوز لب باز نمی کند و هق هق اش را فرو می ریزد در جان #بالش. وای به روزی که بالش های این سرزمین لب باز کنند...
↙️ این خبرهای همه تلخ، هر روز به ما تجاوز می کنند. پزشکی قانونی هم برویم قابل اثبات نیست، اما روح مان می فهمد، کام مان تلخ که می شود. یک وقت هایی که سرفه می کنیم می ترسیم که خون بپاشد به دیوار، از بس خون دل می خوریم این روزها...
یک نفر خبر خوب برساند. قاصدی، پیامبری، امامی از راه برسد ... #تجاوز به ما تکذیب شدنی نیست!
🖋 @ehsanmohammadi95
✍️ #احسان_محمدی
↙️ به #ایرانشهر که رسیدم هوا هنوز بوی باران می داد. فروردین 96. شهر آرام، خسته و فرسوده به نظر می رسید. مسئول مهمانسرا مرد مهربانی بود. لباس #بلوچی تنش بود. به خصلت آن مردم؛ خونگرم، صمیمی و کمی دستپاچه مقابل غریبه ها.
تلاش می کرد سنگ تمام بگذارد. گرم گرفت. گفت شب باید برود عروسی یکی از فامیل هایش و اگر چیزی نیاز داریم بگوییم تا قبل از رفتن آماده کند. گفتم می خواهم بیایم عروسی تان!
↙️ ذوق کرد. رفتیم. دو خانه کنار هم را زنانه-مردانه کرده بودند، بچه های کوچک و پرتعدادشان وول می خوردند. ناباوران به شعار فرزند کمتر-زندگی بهتر اینجا زندگی می کردند. دیدن دختر بچه های خیلی کوچک که پابرهنه بودند و لباس محلی تن شان بود اما گردنبند و گوشواره طلا داشتند برایم جالب بود. پرسیدم. گفتند #طلا اینجا برای زن چیزی بیشتر از طلاست... باقی درددل هایشان بماند!
↙️ تندتند چای می آوردند و مهربانی می کردند. من محو تماشای پیرمردی شده بود که انگار از وسط یک سریال تاریخی پرت شده بود توی یک خانه فرسوده در حاشیه ایرانشهر. از بقیه فارسی را با لهجه کمتری حرف می زد. با آن قامت استخوانی، شیرین، آرام و شمرده کلمات را می چید کنار هم. آنقدر که دلم خواست مثل #سیمین_دانشور بگویم: ببینم! شما امامی؟ پیغمبری؟ تو حق نداری اینقدر خوشگل باشی!
گفت: «اینجا دو تا سفره پهنه؛ یکی ناامنی و یکی هم خشکسالی! نون یه عده تو این دوتاست. برای همین #سیستان_و_بلوچستان گرفتاره!» ... توی گوشی ام این جمله را نوشتم که یادم نرود. زیادی قصار بود از آنها که می شود چسباند به #دکتر_شریعتی و #حسین_پناهی و حتی #کورش_کبیر!
↙️ از دیشب که خبر تجاوز به 41 دختر در ایرانشهر را خواندم مدام چهره پیرمرد با آن دستار سفید و تمیز، ریش بلند، چشم های کشیده و لبخند مبهم اش پیش چشمم می آید. انگار می گوید: #گوشت_گربه کم بود، #ترور کم بود، #خشکسالی کم بود، طوفان های 120روزه کم بود، #عبدالمالک_ریگی کم بود که تجاوز دسته جمعی هم رسید! سفره پهن است!
↙️ خبر را امام جمعه ایرانشهر اولین بار رسانه ای کرد. شهری که هنوز بافت سنتی دارد، هنوز مکتب و مدارس مذهبی اش پر رونق اند. هنوز خیلی ها اجازه نمی دهند دختران شان بروند دانشگاه، همین که بالغ شدند بهتر است بروند خانه بخت. شهری که رنجور است، یونجه و کلزا و گندم و جو و برنج می کارند اما بیکاری و قاچاق هم یقه شان را رها نمی کند.
↙️ در شهرهای کوچکی مثل ایرانشهر #آبرو از اکسیژن برای مردم حیاتی تر است. بسیاری از جوان ها که مثل پیرمرد صبور نیستند خشم متراکمی دارند، نان و آب و کارشان را که نمی توانیم جور کنیم دستکم مراقب غرورشان باشیم. گاهی مثل باروت هستند، با آن موتورهای بی پلاک، خدای ناکرده کار دست خودشان و همه می دهند.
↙️ اینکه تجاوز صورت گرفته یا نه یک داستان جداست. خدا کند که حق با #دادستان باشد. این اتفاق از اساس رخ نداده باشد. از آن تکذیب هایی است که آدم دلش می خواهد خلافش ثابت نشود. رنجی که یک دختر جوان قربانی و خانواده اش در شهری مثل ایرانشهر می کشند را فقط خدا می داند و بس. فقط خدا می فهمد و بس!
↙️ اما در این مملکت چه خبر است که هر روز خبر #تجاوز می شنویم؟ واقعاً همه اش کار دشمن است؟ تازه اینها نمونه هایی است که #رسانه ای می شود، قطعاً موارد بسیار دیگری هم رخ می دهد که زیر فرش #آبرو قایمش می کنند یا قربانی از ترس متجاوز لب باز نمی کند و هق هق اش را فرو می ریزد در جان #بالش. وای به روزی که بالش های این سرزمین لب باز کنند...
↙️ این خبرهای همه تلخ، هر روز به ما تجاوز می کنند. پزشکی قانونی هم برویم قابل اثبات نیست، اما روح مان می فهمد، کام مان تلخ که می شود. یک وقت هایی که سرفه می کنیم می ترسیم که خون بپاشد به دیوار، از بس خون دل می خوریم این روزها...
یک نفر خبر خوب برساند. قاصدی، پیامبری، امامی از راه برسد ... #تجاوز به ما تکذیب شدنی نیست!
🖋 @ehsanmohammadi95