روزنوشت‌های احسان محمدی
17K subscribers
3.58K photos
1.17K videos
61 files
369 links
🎓دکترای فرهنگ و ارتباطات
📡مشاور رسانه‌ای
📰روزنامه‌نگار
📺 کارشناس رادیو و تلویزیون

📚 کتاب‌ها‌: جنگ بود، مارکز در تاکسی، شیوه دلبری و متروآشوبی و گنجینه‌پنهان

🔰صفحه اینستاگرام: ehsanmohammadi94
🔰توئیتر: ehsanm92
Download Telegram
▪️ برای این روزهای تلخ، برای تلخی این روزها

✍️ #احسان_محمدی

1️⃣ نوشته بود حال اینا که #پورشه می خرن رو نمی دونم. تو خونه ما وقتی یکی پیژامه می خره، شب تنش میکنه، ما دست می زنیم، بابام می خونه؛ ایشالا مبارکش باد! اونم وسط اتاق قر می ده. دیشدانه دیشدان!

2️⃣ می گویند روی دیوار سلول یک زندانی #یهودی در بازداشتگاه نازی ها نوشته بود: «اگر خدایی وجود دارد باید برای بخشایش به پایم بیفتد»!

3️⃣ نوشته بود: عاشق اینم وقتی اون جهان، خدا ازم می پرسه برای چی فلان کار رو کردی؟ بگم: حتماً حکمتی توش بوده!

✍️ راستش را بخواهید با آنکه #لیدی_گاگاوار انسان خجسته ای نیستم اما دوست ندارم قاصد مرگ باشم. قاصد نومیدی و قصه های همه تلخ. اصلاً اندوهگین بودن را هم فضیلت نمی دانم.

کسی پیام فرستاده بود: این روزها حالمان بد است. ناامیدیم لطفاً شما از امید بنویسید. یه چیزی بگید اینقد توش غصه نباشه؟

#عباس_جدیدی از خوبای سابق شورای شهر چند وقت پیش گفت: «حاضرم واسه نماز خوندن جوونا رو آسفالت کله معلق بزنم».

من هم حاضرم برای اینکه مردم سرزمینم حالشان خوب شود، بخندند و گونه هایشان طعم اشک ندهد پیژامه بپوشم و بیایم وسط شبکه های مجازی، شما دست بزنید ایشالا مبارکش باد و من خودم را بتکانم!

✍️ هرکس اندوهش را می نویسد تکه ای از روحش را می کَند. بخشی از رنجش را.

گاهی آنقدر حجم آوار درون زیاد می شود که باید داد زد وگرنه همه پسر بچه شیطانی را دوست دارند که توی کوچه دعوا کرده، کتک خورده بعد از جایش بلند شده و با آستین دماغش را پاک می کند و می گوید اصلا هم درد نداشت! کله شقی اش و تسلیم نشدنش لذتبخش است.

اینکه ما باید دائم سجده و استغفار کنیم یا خدا باید یک روز از ما معذرت بخواهد را هم نمی دانم. مهندسی راه و آسمان نخوانده ام و همیشه اعتراف به ندانستن را از تظاهر ریاکارانه به دانایی بیشتر دوست دارم. مثل اعتراف به دوست داشتن. دلتنگ شدن.

✍️ ما که می نویسم اَبَر انسان نیستیم، پوست #کروکودیل تن مان نیست. گاهی ادای شیر را در می آوریم اما زیر پوست مان قلب گنجشک می تپد.

لذت نمی بریم از اینکه کام کسی را تلخ کنیم. زندگی در #خاورمیانه به اندازه کافی بوی خون می دهد، اشک آفرینی مضاعف ناجوانمردانه است. همه اینها را می فهمم اما گاهی اگر ننویسم حس می کنم شقیقه ام می ترکد.

تمام قد عذرخواهی می کنم اگر خیلی اوقات حالتان را بدتر کرده ام. باور کنید #مرهم پیش من/ما نیست.

می نویسم/می نویسیم شاید آنها که #زخم می زنند بخوانند، شاید بفهمیم «حکمتش» دقیقاً چیست؟

ما به نوشتن محتاجیم. مثل پرنده به پرواز، ماهی به شنا.

🇮🇷 چشم به راه خبرهای خوبیم. این سرزمین روزهای دشوارتر از این را هم گذرانده و دوباره لبخند زده.

هم عوعو #سگان را تجربه کرده و هم غُرش #شیران را دیده. هم گرد سُم اسبان مغول را فرونشانده هم لنگی خران محمود افغان را ... و هنوز زنده است و نفس می کشد، حتی اگر ما نباشیم. امید که به شادمانی باز بخوانیم:

دوباره برکَش ندای طوفان
دوباره سرکَش به ساغر جان

دوباره بر خیز ز تیغ مَشکن
ز جان گذر کُن برای جانان

دوباره من با تو می شوم ما
دوباره من تو، دوباره ایشان

دوباره لبخنده های امید
دوباره شور امیدواران

دوباره لبخند دوباره پیوند
دوباره پیمان دوباره ایران

دوباره ایران دوباره ایران دوباره ایران....
#دریغ_است_ایران_که_ویران_شود
🖋 @ehsanmohammadi95
▪️ برای این روزهای تلخ، برای تلخی این روزها

✍️ #احسان_محمدی

1️⃣ نوشته بود حال اینا که #پورشه می خرن رو نمی دونم. تو خونه ما وقتی یکی پیژامه می خره، شب تنش میکنه، ما دست می زنیم، بابام می خونه؛ ایشالا مبارکش باد! اونم وسط اتاق قر می ده. دیشدانه دیشدان!

2️⃣ می گویند روی دیوار سلول یک زندانی #یهودی در بازداشتگاه نازی ها نوشته بود: «اگر خدایی وجود دارد باید برای بخشایش به پایم بیفتد»!

3️⃣ نوشته بود: عاشق اینم وقتی اون جهان، خدا ازم می پرسه برای چی فلان کار رو کردی؟ بگم: حتماً حکمتی توش بوده!

✍️ راستش را بخواهید با آنکه #لیدی_گاگاوار انسان خجسته ای نیستم اما دوست ندارم قاصد مرگ باشم. قاصد نومیدی و قصه های همه تلخ. اصلاً اندوهگین بودن را هم فضیلت نمی دانم.

کسی پیام فرستاده بود: این روزها حالمان بد است. ناامیدیم لطفاً شما از امید بنویسید. یه چیزی بگید اینقد توش غصه نباشه؟

#عباس_جدیدی از خوبای سابق شورای شهر چند وقت پیش گفت: «حاضرم واسه نماز خوندن جوونا رو آسفالت کله معلق بزنم».

من هم حاضرم برای اینکه مردم سرزمینم حالشان خوب شود، بخندند و گونه هایشان طعم اشک ندهد پیژامه بپوشم و بیایم وسط شبکه های مجازی، شما دست بزنید ایشالا مبارکش باد و من خودم را بتکانم!

✍️ هرکس اندوهش را می نویسد تکه ای از روحش را می کَند. بخشی از رنجش را.

گاهی آنقدر حجم آوار درون زیاد می شود که باید داد زد وگرنه همه پسر بچه شیطانی را دوست دارند که توی کوچه دعوا کرده، کتک خورده بعد از جایش بلند شده و با آستین دماغش را پاک می کند و می گوید اصلا هم درد نداشت! کله شقی اش و تسلیم نشدنش لذتبخش است.

اینکه ما باید دائم سجده و استغفار کنیم یا خدا باید یک روز از ما معذرت بخواهد را هم نمی دانم. مهندسی راه و آسمان نخوانده ام و همیشه اعتراف به ندانستن را از تظاهر ریاکارانه به دانایی بیشتر دوست دارم. مثل اعتراف به دوست داشتن. دلتنگ شدن.

✍️ ما که می نویسم اَبَر انسان نیستیم، پوست #کروکودیل تن مان نیست. گاهی ادای شیر را در می آوریم اما زیر پوست مان قلب گنجشک می تپد.

لذت نمی بریم از اینکه کام کسی را تلخ کنیم. زندگی در #خاورمیانه به اندازه کافی بوی خون می دهد، اشک آفرینی مضاعف ناجوانمردانه است. همه اینها را می فهمم اما گاهی اگر ننویسم حس می کنم شقیقه ام می ترکد.

تمام قد عذرخواهی می کنم اگر خیلی اوقات حالتان را بدتر کرده ام. باور کنید #مرهم پیش من/ما نیست.

می نویسم/می نویسیم شاید آنها که #زخم می زنند بخوانند، شاید بفهمیم «حکمتش» دقیقاً چیست؟

ما به نوشتن محتاجیم. مثل پرنده به پرواز، ماهی به شنا.

🇮🇷 چشم به راه خبرهای خوبیم. این سرزمین روزهای دشوارتر از این را هم گذرانده و دوباره لبخند زده.

هم عوعو #سگان را تجربه کرده و هم غُرش #شیران را دیده. هم گرد سُم اسبان مغول را فرونشانده هم لنگی خران محمود افغان را ... و هنوز زنده است و نفس می کشد، حتی اگر ما نباشیم. امید که به شادمانی باز بخوانیم:

دوباره برکَش ندای طوفان
دوباره سرکَش به ساغر جان

دوباره بر خیز ز تیغ مَشکن
ز جان گذر کُن برای جانان

دوباره من با تو می شوم ما
دوباره من تو، دوباره ایشان

دوباره لبخنده های امید
دوباره شور امیدواران

دوباره لبخند دوباره پیوند
دوباره پیمان دوباره ایران

دوباره ایران دوباره ایران دوباره ایران....
#دریغ_است_ایران_که_ویران_شود
🖋 @ehsanmohammadi95