روزنوشت‌های احسان محمدی
17.6K subscribers
3.58K photos
1.17K videos
61 files
367 links
🎓دکترای فرهنگ و ارتباطات
📡مشاور رسانه‌ای
📰روزنامه‌نگار
📺 کارشناس رادیو و تلویزیون

📚 کتاب‌ها‌: جنگ بود، مارکز در تاکسی، شیوه دلبری و متروآشوبی و گنجینه‌پنهان

🔰صفحه اینستاگرام: ehsanmohammadi94
🔰توئیتر: ehsanm92
Download Telegram
🚨 توی خون مان آژیر خطر ریخته اند!

✍️ کوثر شیخ نجدی

▪️ وقتی می پرسند کجایی هستی فقط یک جواب دارم؛ #اهوازی. اصرار می کنند عربی؟ لری؟

چه جوابی بدهم؟ نمی دانم! ذرات تنم با ذره ذره اهواز عجین شده. فرزندانم بختیاری اند. پدرم دزفولی، مادرم آبادانی، بچه های خواهرم کُردند. بچه های برادرم شمالی اند، شاگردانم، دوستانم، همکارانم؛ عرب و بهبهانی و شوشتری و ایرانی ..

▪️من کجایی ام وقتی قطره قطره شرجی تابستان تو را نوشیده ام اهوازم! کجایی ام که با جان و دل دختران #سوسنگردت را در آغوش فشرده ام، درس داده ام. کجایی ام که از تک تک دوستانم در مدرسه #شاهد_رضوان راز پدران شهید و اسیرشان را سهیم شده ام. تنهایی های کودکانه شان را، اندوه های نوجوانی شان را ترس هایشان را..

▪️من کجایی ام؟ چه کَسَم من؟ که هر پاییز در کوچه های تو به تن عشق هایم دست کشیده ام، زیر سقف آسمان تو از پیچک آفتاب بالا رفته ام. در باران های سیاه از #نفت سال ۷۰ تو به خانه برگشته ام و هدیه روز مادر را از خرازی آقا مجید تو خریده ام.
درخت های کُنار تو ریشه های خیال منند اهوازم .. . من کجایی ام که بوی شرجی ات در سرم آه می کشد و از چشمانم به کارون می ریزد، اهوازم!

▪️ وقتی خبرت آمد دوستانم از تهران و اصفهان و تبریز و کرمانشاه زنگ زدند، پیام دادند به جان عزیزانشان قسم خوردند ... ما آماده ایم. دوستانم شاعرند. اصلا نمی دانند تفنگ چیست و هر کدامشان مرام مسلک خاصی دارند ... اما خون وطن در جانشان، توی رگ های شان جاری ست ...

▪️ دوستان من از جام فردوسی سیرابند. گفتند نترسی! تن من فدای این آب و خاک. فدای یک تار موی تو ... دلم گرم شد از چه بترسم؟ یک ایران پدر و برادر منند .. دلم گرم شد، گرم.

▪️#صدام هیچوقت نفهمید پدر من بود که زیر آتش باران ماند و مخابرات را حفظ کرد. مادر من بود زنی که توی جوب های #آبادان می خوابید و شهر را ترک نمی کرد. و من بودم، ما بودیم که آنشب زیر موشک باران #دزفول به دنیا آمدیم.

ما از چه بترسیم؟ ما فرزندان همان نسلیم. توی خونمان آژیر خطر ریخته اند.

▪️ پدرم می گفت یکی دو قبیله ای فرش قرمز پهن کردند برای صدام، یزله کردند گوسفند سر بریدند، اما چند روز بعد ارتش آن ملعون وقتی ناچار به عقب نشینی شد به زنان همان قبایل تجاوز کرد و بزرگانشان را کشت. به نظرت چند شهید دادیم تا تن برهنه دختر ایرانی همان قبیله را به خاکش برگردانیم. شهدا کجایی بودند؟

▪️امروز برادرانم، عزیزانم را به خاک سپردند. نمی دانم دلم کجایی ست که اینهمه اشک آتشش را خاموش نمی کند. برو #طه جان !تو هم اسم بچه خواهر منی... تو بچه ی خواهر منی ... تو منی .. دنیا برای تو کوچک بود عزیزکم. ما را به هزار دلیل ببخش پسرم که از این امن تر نبود. خداحافظ...
#اهواز
#ایران
#طاها_اقدامی
@kowsar_sheikhnajdi
🖋 @ehsanmohammadi95