روزنوشت‌های احسان محمدی
17.3K subscribers
3.58K photos
1.17K videos
61 files
367 links
🎓دکترای فرهنگ و ارتباطات
📡مشاور رسانه‌ای
📰روزنامه‌نگار
📺 کارشناس رادیو و تلویزیون

📚 کتاب‌ها‌: جنگ بود، مارکز در تاکسی، شیوه دلبری و متروآشوبی و گنجینه‌پنهان

🔰صفحه اینستاگرام: ehsanmohammadi94
🔰توئیتر: ehsanm92
Download Telegram
به مناسبت سالگرد درگذشت #هاشمی_رفسنجانی

▪️لنگر تسکین یا خاص بی بصیرت؟

✍️ احسان محمدی

▪️مرگ در ایران معمولاً رستگاری می آورد. آنها که تا دیروز#هاشمی_رفسنجانی را از سران فتنه می نامیدند، بدشان نیامد که تندروها در خیابان علیه اش شعار «مرگ بر» سر دادند، اجازه دادند به دخترش #فائزه رکیک ترین فحاشی ها نثار شود، نوشتند #اکبر_شاه!، برای تحقیر بی هیچ عنوان مذهبی می گفتند آقای رفسنجانی! از رد صلاحیتش جشن گرفتند و دلشان می خواست فردای درگذشتش درشت تیتر بزنند «خبر مرگش»، در رسانه هایشان نوشتند: «آیت الله هاشمی رفسنجانی پس از عمری فداکاری و تلاش در مسیر آرمان‌های انقلاب دارفانی را وداع گفت».

▪️گفتم که مرگ رستگاری می آورد حتی از منظر آنها که سخت است باور کنیم اصلاً به دارباقی اعتقاد داشته باشند.

▪️از خدا که پنهان نیست، از شما چه پنهان که من هم در روزگار جوانی بیشتر حرف های دیگران را بلغور می کردم.

راست و دروغ و شایعه با هم؛ اینکه می گفتند سومین سیاستمدار خاورمیانه است. نمی دانستم مسابقاتش کجا برگزار شده و چرا هاشمی نقره نگرفته مثلاً؟ اینکه همه چیز زیر سر خودشه! هر مرگی در کشور! ... عالیجناب سرخپوش است و دستور قتل های زنجیره ای را داده. سردار سازندگی است و کشور را یک تنه اداره می کند، کلی باغ پسته دارد، هر ویلای زیبایی مال بچه های اوست و ...

می گفتند و ما هم تکرار می کردیم. اینطور به نظر عاقل تر می رسیدیم. زمان اما آدم را عاقل تر می کند.

▪️لحظه شنیدن خبر درگذشتش درگیر کار مُضحکی بودم! خریدن آب مرکبات گیری. مولینکس یا فلر؟ مسئله این بود.

تلویزیون مثل همیشه جا ماند. زیرنویس می زد که حالش وخیم است و بستری شده. اما تلگرام خبر را آورد: آیت الله هاشمی درگذشت.

وقتی خبر مرگ می شنوم حسم آمیزه عجیبی است از دلتنگی و لبخند. اینکه مرگ تنها حقیقت زندگی است. نمی دانم این معجون عجیب از کجا و کی توی وجودم ریخته شده که لبخند می زنم.

▪️انگار چشم بزرگی که از بالا مراقب این سرزمین بود بسته شد. اینکه این چشم را مهربان و نگران تصور کنید یا فتنه گر و آشوب طلب، بستگی دارد که در میان کدام دسته قرار گرفته باشید. آنها که ته دلشان اندوه رسوب کرد یا کسانی که نوشتند « آیت الله هاشمی رفسنجانی پس از عمری فداکاری ..» اما خوشحال هستند که بالاخره رفت و سایه سنگینش نیست و آخیش راحت شدیم!

▪️جمعیتی هم مثل زن میانسالی بودند که آمده بود توی مغازه تا خُردکن بخرد و خبر را شنید پوزخندی زد و گفت: ناراحت چی باشم؟ کم خودش و بچه هاش خوردن و بُردن؟

▪️ رفتار تلویزیون بعد از درگذشت آیت الله آنقدر عجیب بود که تا مدتها فکر می کردم نکند این هاشمی رفسنجانی که فوت کرده و تلویزیون او را یک قدیس بی اشتباه نشان می دهد با آن یکی هاشمی رفسنجانی که تا چند روز پیش جزو حامیان فتنه و خواص بی بصیرت معرفی می شد و می گفتند باید محاکمه بشود، دو نفر هستند؟

▪️هاشمی رفسنجانی برای من نه قدیس بود نه کسی که «همه کارها زیر سر خودشه»!. انسانی پرکار بود که در موقعیت های حساس تصمیم های بزرگ گرفت و طبعاً اشتباه هم داشت.

▪️آنطور که #ناطق_نوری گفت حتی پیش امام راحل رفت و گفت جنگ را خاتمه بدهید و بگویید مسئولش هاشمی بود و من را محاکمه و اعدام کنید. شاید همین یک نمونه -حتی اگر تعارف کرده باشد- برای نشان دادن نقش او کفایت کند. تنها موجود بی اشتباه کودکی است که مُرده از مادرش به دنیا می آید و می گذارند توی شیشه الکل و می برند برای آزمایش و مطالعه.

▪️تشیع پیکرش غافلگیرکننده بود. جمعیتی میلیونی و به هم فشرده او را بدرقه کردند. می دانستم در میان مقامات کسانی بودند که آرزو کردند روز درگذشت شان مردم اینطور خیابان ها را بند بیاورند و تشییع شان کنند.

▪️ روز درگذشتش بسیاری نگران بودند که آینده بی هاشمی چه می شود؟ نوشتم: این کشور کم طوفان به خودش ندیده. تلخ و سهمگین است اما می گذرد. مثل هاشمی که از دالان های ترسناک ساواک، ترور، تهمت، زندان فرزندان، رد صلاحیت و .. گذشت و حالا آرام گرفته است.
روحش در آرامش. لنگر تسکینی بود در روزهای طوفان.
🖋 @ehsanmohammadi95
به مناسبت سالگرد درگذشت #هاشمی_رفسنجانی

▪️لنگر تسکین یا خاص بی بصیرت؟

✍️ احسان محمدی

▪️مرگ در ایران معمولاً رستگاری می آورد. آنها که تا دیروز#هاشمی_رفسنجانی را از سران فتنه می نامیدند، بدشان نیامد که تندروها در خیابان علیه اش شعار «مرگ بر» سر دادند، اجازه دادند به دخترش #فائزه رکیک ترین فحاشی ها نثار شود، نوشتند #اکبر_شاه!، برای تحقیر بی هیچ عنوان مذهبی می گفتند آقای رفسنجانی! از رد صلاحیتش جشن گرفتند و دلشان می خواست فردای درگذشتش درشت تیتر بزنند «خبر مرگش»، در رسانه هایشان نوشتند: «آیت الله هاشمی رفسنجانی پس از عمری فداکاری و تلاش در مسیر آرمان‌های انقلاب دارفانی را وداع گفت».

▪️گفتم که مرگ رستگاری می آورد حتی از منظر آنها که سخت است باور کنیم اصلاً به دارباقی اعتقاد داشته باشند.

▪️از خدا که پنهان نیست، از شما چه پنهان که من هم در روزگار جوانی بیشتر حرف های دیگران را بلغور می کردم.

راست و دروغ و شایعه با هم؛ اینکه می گفتند سومین سیاستمدار خاورمیانه است. نمی دانستم مسابقاتش کجا برگزار شده و چرا هاشمی نقره نگرفته مثلاً؟ اینکه همه چیز زیر سر خودشه! هر مرگی در کشور! ... عالیجناب سرخپوش است و دستور قتل های زنجیره ای را داده. سردار سازندگی است و کشور را یک تنه اداره می کند، کلی باغ پسته دارد، هر ویلای زیبایی مال بچه های اوست و ...

می گفتند و ما هم تکرار می کردیم. اینطور به نظر عاقل تر می رسیدیم. زمان اما آدم را عاقل تر می کند.

▪️لحظه شنیدن خبر درگذشتش درگیر کار مُضحکی بودم! خریدن آب مرکبات گیری. مولینکس یا فلر؟ مسئله این بود.

تلویزیون مثل همیشه جا ماند. زیرنویس می زد که حالش وخیم است و بستری شده. اما تلگرام خبر را آورد: آیت الله هاشمی درگذشت.

وقتی خبر مرگ می شنوم حسم آمیزه عجیبی است از دلتنگی و لبخند. اینکه مرگ تنها حقیقت زندگی است. نمی دانم این معجون عجیب از کجا و کی توی وجودم ریخته شده که لبخند می زنم.

▪️انگار چشم بزرگی که از بالا مراقب این سرزمین بود بسته شد. اینکه این چشم را مهربان و نگران تصور کنید یا فتنه گر و آشوب طلب، بستگی دارد که در میان کدام دسته قرار گرفته باشید. آنها که ته دلشان اندوه رسوب کرد یا کسانی که نوشتند « آیت الله هاشمی رفسنجانی پس از عمری فداکاری ..» اما خوشحال هستند که بالاخره رفت و سایه سنگینش نیست و آخیش راحت شدیم!

▪️جمعیتی هم مثل زن میانسالی بودند که آمده بود توی مغازه تا خُردکن بخرد و خبر را شنید پوزخندی زد و گفت: ناراحت چی باشم؟ کم خودش و بچه هاش خوردن و بُردن؟

▪️ رفتار تلویزیون بعد از درگذشت آیت الله آنقدر عجیب بود که تا مدتها فکر می کردم نکند این هاشمی رفسنجانی که فوت کرده و تلویزیون او را یک قدیس بی اشتباه نشان می دهد با آن یکی هاشمی رفسنجانی که تا چند روز پیش جزو حامیان فتنه و خواص بی بصیرت معرفی می شد و می گفتند باید محاکمه بشود، دو نفر هستند؟

▪️هاشمی رفسنجانی برای من نه قدیس بود نه کسی که «همه کارها زیر سر خودشه»!. انسانی پرکار بود که در موقعیت های حساس تصمیم های بزرگ گرفت و طبعاً اشتباه هم داشت.

▪️آنطور که #ناطق_نوری گفت حتی پیش امام راحل رفت و گفت جنگ را خاتمه بدهید و بگویید مسئولش هاشمی بود و من را محاکمه و اعدام کنید. شاید همین یک نمونه -حتی اگر تعارف کرده باشد- برای نشان دادن نقش او کفایت کند. تنها موجود بی اشتباه کودکی است که مُرده از مادرش به دنیا می آید و می گذارند توی شیشه الکل و می برند برای آزمایش و مطالعه.

▪️تشیع پیکرش غافلگیرکننده بود. جمعیتی میلیونی و به هم فشرده او را بدرقه کردند. می دانستم در میان مقامات کسانی بودند که آرزو کردند روز درگذشت شان مردم اینطور خیابان ها را بند بیاورند و تشییع شان کنند.

▪️ روز درگذشتش بسیاری نگران بودند که آینده بی هاشمی چه می شود؟ نوشتم: این کشور کم طوفان به خودش ندیده. تلخ و سهمگین است اما می گذرد. مثل هاشمی که از دالان های ترسناک ساواک، ترور، تهمت، زندان فرزندان، رد صلاحیت و .. گذشت و حالا آرام گرفته است.
روحش در آرامش. لنگر تسکینی بود در روزهای طوفان.
🖋 @ehsanmohammadi95
⛔️از پیتزا‌خوری در روستاها تا پاتیناژ در مشهد

✍️ احسان محمدی

🍕 اگر چه گفته می‌شود اولین‌بار در دهه چهل، #پیتزا وارد ایران شد اما یکی از جنجال‌های سیاسی- غذایی با محوریت این خوردنی در اواخر دهه 70 رخ داد. دولت اصلاحات سرکار آمده بود و مخالفان خودش را داشت. از جمله اینکه برخی از تندروهای جریان مخالف، اصطلاح #پیتزاخور را برای شماتت رقیب و نشانه استحاله فرهنگی به کار می‌بردند!

🍕 برای ما که دوران دانشجویی‌مان در آن سالها می‌گذشت روزگار پرهیجانی بود. #پیتزا‌خوری نماد اشرافیت و غربزدگی هم اطلاق شد. خبر ندارم که چند نفر از آنان که در آن سالها این حرف‌ها را زدند بعدها دست زن و بچه‌شان را حتی در روستاها و شهرهای خیلی کوچک گرفتند و بردند پیتزا بخوردند یا حتی خودشان پیتزافروشی باز کردند اما اتفاقات چند وقت اخیر یادآور خاطره دیگری شد.

🏄🏽‍♀️ گفتم که سال‌های پرهیجانی بود. یکی از سوژه‌های آن روزگار #فائزه_هاشمی بود. دختری که می‌گفتند بیشتر از همه فرزندان به پدر شباهت شخصیتی دارد. مخالفانش می‌نوشتند که قصد دارد دوچرخه‌سواری بانوان را عادی کند، در کیش موج‌سواری می‌کند و حتی به اسب‌هایش در تهران هندوانه می‌دهد در حالیکه فقرا نان ندارند بخورند.

اینکه چقدر این حرف‌ها حقیقت داشت یا نداشت داستان دیگری است ولی یکی از اتهامات بزرگش این بود که می‌خواهد در کیش #پاتیناژ راه‌انداری کند. پیتزا را می‌شد زیرسبیلی رد کرد اما پاتیناژ؟ استغفرالله!

پاتیناژ یا اسکیت روی یخ حرکت و حفظ تعادل با کفش مخصوص بر روی یخ و انجام حرکات مختلف است که به دلیل اینکه مسابقات آن گاهی با حضور زوج زن و مرد برگزار می‌شود کمتر در تلویزیون به نمایش در می‌آید. اهل فن این کار را نوعی زنده کردن فرهنگ دوران شاهنشاهی و غربزدگی محض تعریف می‌کردند.

این یکی دیگر واقعاً حد و مرزشکنی بی‌حد و حصر به نظر می‌رسید. نوشتند و زمان گذشت. شعار دادند و زمان گذشت، محکوم کردند و زمان گذشت ... گذشت ...

حالا نه در کیش، که در #مشهد تبلیغ می‌شود که خلایق هنگام سفر به این شهر، از پیست پاتیناژ آن که توسط یک شرکت هلندی طراحی شده لذت ببرید. نه فقط پاتیناژ که مجموعه پارک آبی ویژه بانوان.

حالا فائزه هاشمی زنی است که زندان هم رفته، پدرش در خاک خفته و بخشی از آن کارهایی که به آنها #متهم می‌شد توسط دیگران که احتمالاً زمانی مخالفش بودند پیگیری می‌شود و سودش را هم می‌برند! آن هم در شهری که برگزاری کنسرت موسیقی را بر نمی‌تابند.

این موارد را با هم مرور کنیم:

⛔️ زمانی سنتگرایان جامعه ایرانی از حمام‌های جدید (با دوش) پرهیز می‌کردند و معتقد بودند دوش مطهر نیست و غسل با آن باطل است.

⛔️ از رادیو، تلویزیون، بلندگو و حتی تا دهه پیش از ویدیو دوری می‌گزیدند.

⛔️ از راه رفتن شانه به شانهٔ زن و مرد پرهیز داشتند.

⛔️ زن را موظف به انجام کارهای خانه می‌دانستند و با رای دادن و انتخاب شدن زنان مخالفت می‌کردند.

⛔️ از بردن نام زنان و دختران خود در مجامع عمومی پرهیز می‌کردند.

⛔️ بستن ساعت به دست یا پوشیدن کفش و کت و شلوار را تشبه به کفار و حرام می‌دانستند.

⛔️ عکاسی یا سوار شدن به قطار را جایز نمی‌دانستند.

⛔️ دختر و پسر را حتی پس از عقد یکدیگر تا شب عروسی دور نگه می‌داشتند.

⛔️ رانندگی زنان را جایز نمی‌دانستند و دختران خود را به مدرسه نمی‌فرستادند.

⛔️ سربازگیری را مجاز نمی دانستند.

⛔️ از گرفتن گذرنامه و شناسنامه خودداری می‌کردند

و اینها را عین شریعت و دین می‌دانستند و اگر کسی خلاف عمل می‌کرد او را #گناهکار لقب می‌دادند. امروز اما همه این امور پیش پاافتاده و طبیعی به شمار می‌روند و نوادگان همان منع و ملامت‌کنندگان هم به این ممنوعیت‌ها لبخند می‌زنند!

برای شکستن این تابوها اما انسان‌هایی جانشان را از دست داده‌اند، شلاق خورده‌اند، سرزنش شده‌اند و آبرویشان را بر باد داده‌اند...

بسیاری از اتفاقاتی که امروز هم خط قرمز به شما می‌روند تا چند وقت دیگر به عنوان امور پیش پاافتاده و عادی قلمداد خواهند شد و نسل‌های آینده به آن لبخند می‌زنند.

فقط انگار لازم است که انسان‌هایی جان و مال و آبرویشان را بر سر آن بگذارند. صاف کردن جاده‌های سنگلاخ همیشه پرهزینه است. پیش از ما کسانی هزینه‌اش را دادند، امروز هم عده‌ای می‌دهند تا آیندگان آسوده‌تر زندگی کنند.

آری شود، لیک به خون جگر شود...
#عصرایران
🖋 @ehsanmohammadi95