◾️ از گورخواب ها تا کانال خواب ها؛ #عادت_می کنیم!
✍️ احسان محمدی
⛔️ پارسال روزنامه شهروند عکس و گزارشی در مورد #گورخواب ها منتشر کرد. تکان دهنده بود. زن ها و مردهایی که در قبرهای خالی زندگی می کردند.
انگار شرم داشتم از دیدن آن چهره های دود گرفته ی سر از گور بیرون آورده. حس می کردم دست من هم به این گناه آغشته است. اسمش را می گذارم گناه. چون غفلتی تا این اندازه از رنج انسان هایی که با ما، هم وطن و هم دین و چه بسا هم خون هستند نامی جز گناه ندارد.
▪️امروز دوباره روزنامه شهروند گزارش دردناکی از هموطنانی نوشته که در کانال های شهری می خوابند. لابلای موش ها، سوسک ها. در یکی از عکس ها مردی دودگرفته، کز کرده بود توی کانال و بالای سرش ردیفی از پرچم های ایران در حاشیه اتوبان. او روی زمینی نشسته که همه می گویند «زیرش دریای نفت و گاز است. افیانوس ثروت»
▪️هیچ برایم مهم نیست که معتاد هستند یا جان به تنگ آمده و از خانه گریخته. برای من قبل از هر چیز «انسان» هستند و «هموطن». می دانم چند روز دیگر اینها هم مثل گورخواب ها از یاد می روند. فراموش می شوند اما بعید است حرف یکی از آنها را فراموش کنم. هرگز. «وقتی باران شدید بشه، سیل بیاد، ما رو با خودش می بره...»
▪️در ماجرای گورخواب ها مطلبی نوشتم که بخش هایی از آن را اینجا می گذارم. شاید مسئولی خواند و باور کرد همه چیز کار #عربستان و #آمریکا و #اسرائیل نیست. خودمان هم مقصریم. تکرار می کنم که این نوشته مربوط به 8 دی ماه 95 است. اما انگار یک نوشته بی زمان است. انگار الان نوشته شده. از بس تکرار می کنیم شب را و روز را، هنوز را!
▪️ از کسانی که با دیدن این عکس ها تعجب کرده اند می پرسم واقعاً خبر نداشتید که در این کشور مردمانی هستند که در شرایطی این چنین رقت انگیز در زیر پل ها، خرابه ها و حلبی آبادها زندگی می کنند؟ باور نمی کنید کسانی هستند که به زور یارانه زنده اند؟
▪️مردم عادی را شاید نشود شماتت کرد اما مسئولانی که بر صندلی های معتبر نشسته اند و تریبون های پرقدرت در اختیار دارند و از بام تا شام به خلایق درس اخلاق و تقوا می دهند از این زخم ها بی خبرند یا می دانند و به روی خودشان نمی آورند؟ اگر بی خبرند از رنج مردم که شایسته نشستن بر صندلی مدیریت نیستند و اگر خبر دارند پناه بر خدا که اگر باور ندارند از پس امروز بُوَد فردایی!
▪️می نویسم و پاک می کنم. اشک و مویه و شکوه مردم را در شبکه های اجتماعی می بینم و می گذرم. باور قلبی دارم که نه تحریم آمریکا و نه تهدید اسرائیل هیچکدام تن ایران را خراش نمی دهد اما فغان از اشک دیده یتیم و آه بینوایان که عرش کبریایی را می لرزاند. مردم می پرسند وعده هایتان به کوخ نشینان را فراموش کردید که هموطنانی گورنشین شدند؟ می پرسند اگر مولاعلی(ع) زنده بود و از کنار این قبرستان می گذشت نمی فرمود: «مسلمانی اگر از این اندوه بمیرد شهید است»؟. مردم لب می گزند و می پرسند ...
▪️این فاجعه در روستایی پرت در گوشه ای دور از کشور رخ نداده است که اگر بود هم غمش قلب #انسان را می فشرد، گورستانی در یک ساعتی تهران است. ام القرای اسلام. پایتخت کشوری که دست سخاوتش حتی تا آمریکای لاتین رفته و برای بولیویایی و اکوادری سرپناه ساخته و حالا هموطن خودش جایی بهتر از قبر پیدا نکرده است. چهار نفر در یک قبر! تصورش را بکنید. شب و وهم گورستان و چهار انسان در قبری که تازه اگر بمیرند آنقدر گران است که بعید است همینجا دفن شان کنند.
▪️ما که با نام و نشان می نویسیم، چراغ مان در این خانه می سوزد. دلمان با این کشور است و تن مان می لرزد از #سست_شدن_باور_مردم. سقف این خانه بریزد روی سر همه مان می ریزد. اندکی از قیل و قال دعواهای سیاست کم کنید و به مردم نگاه کنید. به همین مردم نجیب و صبور. به همین مردم که هنوز وفادارند و دل در گرو این آب و خاک دارند. این مردم کجا کم گذاشتند؟ در جنگ تحمیلی؟ راهپیمایی؟ انتخابات؟ تحمل تحریم؟
▪️کاش در میان انبوه بخشنامه های کم حاصل، یک نفر نامه #مولا_علی (ع) به عثمان به حنیف عامل بصره را برای مسئولان و مدیران بفرستد. آنجا که می نویسد:« هيهات كه شب با شكم انباشته از غذا سر بر بالين نهم و در اطراف من شكم هايى گرسنه و جگرهايى تشنه باشد. آيا چنان باشم كه شاعر گويد: و حسبك داء آن تبيت ببطنة / و حولك اكباد تحنّ الى القدّ (تو را اين درد بس كه شب با شكم سير بخوابى و در اطراف تو گرسنگانى باشند در آرزوى پوست بزغاله اى) آيا به همين راضى باشم كه مرا اميرالمؤمنين گويند و با مردم در سختي هاى روزگارشان مشاركت نداشته باشم؟ يا آنكه در سختى زندگى مقتدايشان نشوم ؟»
⛔️ گور خواب ها! خیابان خواب ها! کانال خواب ها! زباله گردها! جان به تنگ آمده ها! ... روی ما سیاه است که جز نوشتن، کاری نمی توانیم بکنیم...
🖋 @ehsanmohammadi95
✍️ احسان محمدی
⛔️ پارسال روزنامه شهروند عکس و گزارشی در مورد #گورخواب ها منتشر کرد. تکان دهنده بود. زن ها و مردهایی که در قبرهای خالی زندگی می کردند.
انگار شرم داشتم از دیدن آن چهره های دود گرفته ی سر از گور بیرون آورده. حس می کردم دست من هم به این گناه آغشته است. اسمش را می گذارم گناه. چون غفلتی تا این اندازه از رنج انسان هایی که با ما، هم وطن و هم دین و چه بسا هم خون هستند نامی جز گناه ندارد.
▪️امروز دوباره روزنامه شهروند گزارش دردناکی از هموطنانی نوشته که در کانال های شهری می خوابند. لابلای موش ها، سوسک ها. در یکی از عکس ها مردی دودگرفته، کز کرده بود توی کانال و بالای سرش ردیفی از پرچم های ایران در حاشیه اتوبان. او روی زمینی نشسته که همه می گویند «زیرش دریای نفت و گاز است. افیانوس ثروت»
▪️هیچ برایم مهم نیست که معتاد هستند یا جان به تنگ آمده و از خانه گریخته. برای من قبل از هر چیز «انسان» هستند و «هموطن». می دانم چند روز دیگر اینها هم مثل گورخواب ها از یاد می روند. فراموش می شوند اما بعید است حرف یکی از آنها را فراموش کنم. هرگز. «وقتی باران شدید بشه، سیل بیاد، ما رو با خودش می بره...»
▪️در ماجرای گورخواب ها مطلبی نوشتم که بخش هایی از آن را اینجا می گذارم. شاید مسئولی خواند و باور کرد همه چیز کار #عربستان و #آمریکا و #اسرائیل نیست. خودمان هم مقصریم. تکرار می کنم که این نوشته مربوط به 8 دی ماه 95 است. اما انگار یک نوشته بی زمان است. انگار الان نوشته شده. از بس تکرار می کنیم شب را و روز را، هنوز را!
▪️ از کسانی که با دیدن این عکس ها تعجب کرده اند می پرسم واقعاً خبر نداشتید که در این کشور مردمانی هستند که در شرایطی این چنین رقت انگیز در زیر پل ها، خرابه ها و حلبی آبادها زندگی می کنند؟ باور نمی کنید کسانی هستند که به زور یارانه زنده اند؟
▪️مردم عادی را شاید نشود شماتت کرد اما مسئولانی که بر صندلی های معتبر نشسته اند و تریبون های پرقدرت در اختیار دارند و از بام تا شام به خلایق درس اخلاق و تقوا می دهند از این زخم ها بی خبرند یا می دانند و به روی خودشان نمی آورند؟ اگر بی خبرند از رنج مردم که شایسته نشستن بر صندلی مدیریت نیستند و اگر خبر دارند پناه بر خدا که اگر باور ندارند از پس امروز بُوَد فردایی!
▪️می نویسم و پاک می کنم. اشک و مویه و شکوه مردم را در شبکه های اجتماعی می بینم و می گذرم. باور قلبی دارم که نه تحریم آمریکا و نه تهدید اسرائیل هیچکدام تن ایران را خراش نمی دهد اما فغان از اشک دیده یتیم و آه بینوایان که عرش کبریایی را می لرزاند. مردم می پرسند وعده هایتان به کوخ نشینان را فراموش کردید که هموطنانی گورنشین شدند؟ می پرسند اگر مولاعلی(ع) زنده بود و از کنار این قبرستان می گذشت نمی فرمود: «مسلمانی اگر از این اندوه بمیرد شهید است»؟. مردم لب می گزند و می پرسند ...
▪️این فاجعه در روستایی پرت در گوشه ای دور از کشور رخ نداده است که اگر بود هم غمش قلب #انسان را می فشرد، گورستانی در یک ساعتی تهران است. ام القرای اسلام. پایتخت کشوری که دست سخاوتش حتی تا آمریکای لاتین رفته و برای بولیویایی و اکوادری سرپناه ساخته و حالا هموطن خودش جایی بهتر از قبر پیدا نکرده است. چهار نفر در یک قبر! تصورش را بکنید. شب و وهم گورستان و چهار انسان در قبری که تازه اگر بمیرند آنقدر گران است که بعید است همینجا دفن شان کنند.
▪️ما که با نام و نشان می نویسیم، چراغ مان در این خانه می سوزد. دلمان با این کشور است و تن مان می لرزد از #سست_شدن_باور_مردم. سقف این خانه بریزد روی سر همه مان می ریزد. اندکی از قیل و قال دعواهای سیاست کم کنید و به مردم نگاه کنید. به همین مردم نجیب و صبور. به همین مردم که هنوز وفادارند و دل در گرو این آب و خاک دارند. این مردم کجا کم گذاشتند؟ در جنگ تحمیلی؟ راهپیمایی؟ انتخابات؟ تحمل تحریم؟
▪️کاش در میان انبوه بخشنامه های کم حاصل، یک نفر نامه #مولا_علی (ع) به عثمان به حنیف عامل بصره را برای مسئولان و مدیران بفرستد. آنجا که می نویسد:« هيهات كه شب با شكم انباشته از غذا سر بر بالين نهم و در اطراف من شكم هايى گرسنه و جگرهايى تشنه باشد. آيا چنان باشم كه شاعر گويد: و حسبك داء آن تبيت ببطنة / و حولك اكباد تحنّ الى القدّ (تو را اين درد بس كه شب با شكم سير بخوابى و در اطراف تو گرسنگانى باشند در آرزوى پوست بزغاله اى) آيا به همين راضى باشم كه مرا اميرالمؤمنين گويند و با مردم در سختي هاى روزگارشان مشاركت نداشته باشم؟ يا آنكه در سختى زندگى مقتدايشان نشوم ؟»
⛔️ گور خواب ها! خیابان خواب ها! کانال خواب ها! زباله گردها! جان به تنگ آمده ها! ... روی ما سیاه است که جز نوشتن، کاری نمی توانیم بکنیم...
🖋 @ehsanmohammadi95