🇮🇷🇮🇷
ایران؛ فدای اشک و خنده تو...
✌️اینکه بگوییم «هنوز از بهمنی می کشم که پدرم در سال57 روشن کرد» آسان است. درست مثل اینکه عکسی از مردم در راهپیمایی ها ببینیم و آه دود کنیم که «گول مان زدند». عکسی از دختران سر برهنه که ایستاده اند دوشادوش زنانی که روسری هایشان را سفت می بستند تا سوز سرما نرود لای موهای سیاهشان.
✌️آدم باید توی خیابان بوده باشد قاطی جوان هایی که لذت می بردند از بوی لاستیک سوخته، از سنگ زدن به مجسمه ها. از هیجان. از اینکه فکر می کردند دارند تاریخ را ورق می زنند.
✌️تقصیر کسی نیست که امروز باور نکند خیلی چیزها را. یکی از هنرهای ما مبتذل کردن است، مثل وقتی که زخم سینه پدرها و مادرهای عزیز از دست داده جنگ را تا سرحد یخچال فریزر و سهمیه کنکور تنزل دادیم. مثل وقتی که نشستیم به پاک کردن آن عکس مشهور روی پلکان هواپیما. مثل وقتی که رزمنده ها را یا تبدیل کردیم به موجوات ملکوتی که از دم نان و شراب آسمانی می خوردند و هر مینی می دیدند روی آن شیرجه می زدند یا از آن طرف بام افتادیم و شدند «بایرام لودر» که معده اش قاطی می کرد و هی بوی باقالی می داد!
فغان از ما مردمان افراط. ما مردمان تفریط.
✌️همیشه فکر می کنم به دخترها و پسرهای دبیرستانی و دانشجو که کتاب ممنوعه می خواندند، اعلامیه ها را دست نویس می کردند، به آن عرقی که کف دستشان می نشست و فکر می کردند مرد کرواتی پشت سرشان مامور ساواک است که تعقیب شان می کند.
✌️سی و چند سال بعد قضاوت کردن آسان است. بی رحمانه است. همیشه فکر می کنم به دخترهای جوانی که جنگ چریکی می کردند، به آن اندام های نحیف که قلبشان می لرزید در خانه های تیمی. به آن پسرهای سبیلو که توی زندان شلاق می خوردند و مزه شور خون می ریخت توی دهانشان اما نمی گفتند. لو نمی دادند. رفیق نمی فروختند. همیشه به آن سرهای پرشور، به آن قلب های جسور احترام می گذارم. اینکه بعدش ما برای انقلاب چکار کردیم و انقلاب برای ما چکار، ماجرای دیگری است.
✌️ وقتی می روم «موزه عبرت» که زندان ساواک بود، به دیوارها نگاه می کنم، به آدم هایی فکر می کنم که با چه امیدها برای ساختن یک ایران بهتر اینجا شلاق خوردند، زیر ناخن هایشان سوزن ته گرد فرو کردند و زیرش شعله گرفتند. فکر می کنم به لحظه ای که سیگار می گذاشتند روی سینه دخترها و جیغ شان توی همان زندان خفه می شد.
✌️فکر می کردند ایران بهتری می سازند برای نسل های بعد که ما باشیم. که آزاد باشیم و سر خم نکنیم مقابل هر کسی. نشویم پرنده های قفسی که «نمی دونن سفر چیه؟ عاشق در به در کیه؟ هر کی بریزه شادونه فکر می کنن خداشونه».
✌️من نه دلم برای کافه و کاباره آن روزگار تنگ می شود نه دل با هیچ شاه و خدای روی زمینی دارم. اما دلم همیشه برای آن آدم ها تنگ می شود.
🇮🇷 ایران! اگر دل تو را شکستند/تو را به بند کینه بستند/چه عاشقان بی نشانی/ که پای درد تو نشستند...
#انقلاب
🖋 @ehsanmohammadi95
ایران؛ فدای اشک و خنده تو...
✌️اینکه بگوییم «هنوز از بهمنی می کشم که پدرم در سال57 روشن کرد» آسان است. درست مثل اینکه عکسی از مردم در راهپیمایی ها ببینیم و آه دود کنیم که «گول مان زدند». عکسی از دختران سر برهنه که ایستاده اند دوشادوش زنانی که روسری هایشان را سفت می بستند تا سوز سرما نرود لای موهای سیاهشان.
✌️آدم باید توی خیابان بوده باشد قاطی جوان هایی که لذت می بردند از بوی لاستیک سوخته، از سنگ زدن به مجسمه ها. از هیجان. از اینکه فکر می کردند دارند تاریخ را ورق می زنند.
✌️تقصیر کسی نیست که امروز باور نکند خیلی چیزها را. یکی از هنرهای ما مبتذل کردن است، مثل وقتی که زخم سینه پدرها و مادرهای عزیز از دست داده جنگ را تا سرحد یخچال فریزر و سهمیه کنکور تنزل دادیم. مثل وقتی که نشستیم به پاک کردن آن عکس مشهور روی پلکان هواپیما. مثل وقتی که رزمنده ها را یا تبدیل کردیم به موجوات ملکوتی که از دم نان و شراب آسمانی می خوردند و هر مینی می دیدند روی آن شیرجه می زدند یا از آن طرف بام افتادیم و شدند «بایرام لودر» که معده اش قاطی می کرد و هی بوی باقالی می داد!
فغان از ما مردمان افراط. ما مردمان تفریط.
✌️همیشه فکر می کنم به دخترها و پسرهای دبیرستانی و دانشجو که کتاب ممنوعه می خواندند، اعلامیه ها را دست نویس می کردند، به آن عرقی که کف دستشان می نشست و فکر می کردند مرد کرواتی پشت سرشان مامور ساواک است که تعقیب شان می کند.
✌️سی و چند سال بعد قضاوت کردن آسان است. بی رحمانه است. همیشه فکر می کنم به دخترهای جوانی که جنگ چریکی می کردند، به آن اندام های نحیف که قلبشان می لرزید در خانه های تیمی. به آن پسرهای سبیلو که توی زندان شلاق می خوردند و مزه شور خون می ریخت توی دهانشان اما نمی گفتند. لو نمی دادند. رفیق نمی فروختند. همیشه به آن سرهای پرشور، به آن قلب های جسور احترام می گذارم. اینکه بعدش ما برای انقلاب چکار کردیم و انقلاب برای ما چکار، ماجرای دیگری است.
✌️ وقتی می روم «موزه عبرت» که زندان ساواک بود، به دیوارها نگاه می کنم، به آدم هایی فکر می کنم که با چه امیدها برای ساختن یک ایران بهتر اینجا شلاق خوردند، زیر ناخن هایشان سوزن ته گرد فرو کردند و زیرش شعله گرفتند. فکر می کنم به لحظه ای که سیگار می گذاشتند روی سینه دخترها و جیغ شان توی همان زندان خفه می شد.
✌️فکر می کردند ایران بهتری می سازند برای نسل های بعد که ما باشیم. که آزاد باشیم و سر خم نکنیم مقابل هر کسی. نشویم پرنده های قفسی که «نمی دونن سفر چیه؟ عاشق در به در کیه؟ هر کی بریزه شادونه فکر می کنن خداشونه».
✌️من نه دلم برای کافه و کاباره آن روزگار تنگ می شود نه دل با هیچ شاه و خدای روی زمینی دارم. اما دلم همیشه برای آن آدم ها تنگ می شود.
🇮🇷 ایران! اگر دل تو را شکستند/تو را به بند کینه بستند/چه عاشقان بی نشانی/ که پای درد تو نشستند...
#انقلاب
🖋 @ehsanmohammadi95
✅راهپیمایی 22 بهمن امسال فتوشاپ بود؟
✍ احسان محمدی
⛔️ یک روز بعد از راهپیمایی 22 بهمن نوشتن در موردش آسان تر است. لطفاً اگر فکر می کنید همه شرکت کنندگان در این مراسم برای گرفتن پاداش یا ساندیس آمده بودند یا همه برای کوبیدن مُشت محکم به دهان آمریکا در این مراسم حاضر شده بودند با اندکی مدارا بخوانید:
✅ ما می توانیم به گردش فصل ها اصلاً اعتقاد نداشته باشیم اما زمستان بی اعتنا به باور ما، با یک بغل برف می رود و بهار با عشوه گری از راه می رسد. اینکه در این راهپیمایی شرکت نکنیم دلیل بر برگزار نشدن آن نیست. امسال هم برگزار شد. گرم، پرشور.
اگر می خواهیم گرفتار یکسویه نگری نشویم، گاهی سرمان را از گوشی ها و لپ تاپ ها بیرون بیاوریم، به خیابان برویم و مردم را در مراسمات مختلف ببینیم. اینها واقعی تر از اکانت های دروغین، زامبی های شبکه های مجازی، فحاشان مُزد بگیر و تحلیل های دایی جان ناپلونی هستند. واقعی تر از تفسیرهای BBC، گزارش های بیست و سی و افسانه های کیهان!
✅ برخلاف آنچه که بعضی فکر می کنند در راهپیمایی 22 بهمن( دستکم در تهران) فضا یکسره سیاسی نیست. این یک کارناوال است که هر سال دارد از بار سیاسی آن کم می شود و جنبه های تازه ای پیدا می کند. برای همین در کنار خیابان هم غرفه آرایشگر سیار هست، هم مشاور ترک اعتیاد، هم عروسک و هم شربت و شیرینی! یک فضای آرام که خانواده ها قدم می زنند،شعار می دهند، بچه ها بادکنک تکان می دهند، جوانترها بی هراس از نگاه های شماتت بار روی صورت شان پرچم ایران را نقاشی می کنند.
✅ بعضی می گویند حکومت از این راهپیمایی بهره برداری می کند. واقعاً شما خودتان حکومت بودید بهره برداری نمی کردید؟ لذتش را نمی بردید؟ قبول دارم که تقلیل مراسم تا سرحد یک میتینگ سیاسی کج سلیقگی است، قبول دارم که خودم هم وقتی در یک مراسم «ملی» شرکت می کنم دوست ندارم مورد سواستفاده یک جریان سیاسی فرصت طلب قرار بگیرم اما 22 بهمن جشن سقوط یک رژیم است، حکومت پیروز حق ندارد پُزش را بدهد؟
✅ برای اولین بار در راهپیمایی 22 بهمن شعار «تشکر از مردم آمریکا» دیدم و تلاش برای نشان دادن اینکه ما بین «مردم آمریکا» و «دولت آمریکا» تفاوت قائل هستیم. گرچه دولت آمریکا با رای مردم آمریکا انتخاب شده اما همین اتفاق که دشوار می شود پذیرفت بدون «هماهنگی» صورت گرفته، دلپذیر بود. آتش زدن پرچم هم البته بود. شعارهای تُند هم بود. لطف مراسم 22 بهمن به همین تحمل و مدارای همدیگر و انکار نکردن اختلاف نگاه هاست.
✅ من نمی توانم بپذیرم همه کسانی که آمده بودند واقعاً دلشان می خواست آمریکا نابود شود. حالا ما مردم عادی هیچ! اما مسئولان عزیزی که فرزندانشان در آمریکا زندگی می کنند واقعاً دلشان می خواهد آمریکا نابود بشود؟ یا وقتی شعار نابودی می دهند ته دلشان می گویند: نابود باد آمریکا اما پسر من چیزیش نشه خدا!
در میان شعاردهندگان کسانی بودند که شب قبلش «استیج» را نگاه کرده بودند، عاشق دی کاپریو و تام هنکس بودند، ماهواره دارند و تلاش می کنند به اروپا و آمریکا مهاجرت کنند. حتی هر سال با امیدواری در لاتاری شرکت می کنند. این تنوع شگفت انگیز رفتاری ما ایرانیان از آن مسائلی است که دنیا آن را نمی فهمد. البته خودمان هم خوب درکش نمی کنیم!
✅ هر مردمی به یک روز نیاز دارند. به جایی که کنار هم شعار بدهند، پرچم کشورشان را تکان بدهند. لذت ببرند که دوشادوش هم هستند. به ویژه بچه هایمان که باید یاد بگیرند به یک سرزمین تعلق دارند. ریشه دارند. راهپیمایی 22 بهمن این حس را به آنها می دهد، همانطور که حضورشان در ورزشگاه آزادی وقتی تیم ملی را تشویق می کنند آنها را سرمست می کند. امیدوارم به درجه ای از تحمل هم برسیم که یک روز ملی داشته باشیم تا با هم مرور که می توانیم مثل هم فکر نکنیم اما مردم یک سرزمین هستیم. ساکنان یک کشتی روی اقیانوس پُر تلاطم خاورمیانه!
✅ آرامش و امنیت این مراسم فوق العاده است. یادمان نرود که ما در خاورمیانه زندگی می کنیم و بوی باروت و خون قاطی اکسیژنی است که نفس می کشیم. بسیاری از کشورهای اروپایی جشن های کریسمس را به واسطه عملیات تروریستی زامبی های داعش مختصر برگزار کردند. کار نیروهای امنیتی و انتظامی به باورم قابل تحسین بود. در راهپیمایی 22 بهمن بسیاری از خانواده ها با بچه هایشان شرکت کردند. در آرامش آمدند، در امنیت رفتند. نه کسی زیر دست و پا ماند، نه ترقه ای ترکید، نه مردم وحشت زده شدند.
✅ ممکن است شما این نگاه را نپسندید. طبیعی است، ما دو نفر هستیم. «لاله» و «لادن» هم مثل یکدیگر فکر نمی کردند اما باور کنیم فصل ها می آیند و می روند حتی اگر ما به آنها باور نداشته باشیم.
🇮🇷 ایران! اگر دل تو را شکستند/تو را به بند کینه بستند/چه عاشقان بی نشانی/ که پای درد تو نشستند...
#انقلاب
🖋 @ehsanmohammadi95
✍ احسان محمدی
⛔️ یک روز بعد از راهپیمایی 22 بهمن نوشتن در موردش آسان تر است. لطفاً اگر فکر می کنید همه شرکت کنندگان در این مراسم برای گرفتن پاداش یا ساندیس آمده بودند یا همه برای کوبیدن مُشت محکم به دهان آمریکا در این مراسم حاضر شده بودند با اندکی مدارا بخوانید:
✅ ما می توانیم به گردش فصل ها اصلاً اعتقاد نداشته باشیم اما زمستان بی اعتنا به باور ما، با یک بغل برف می رود و بهار با عشوه گری از راه می رسد. اینکه در این راهپیمایی شرکت نکنیم دلیل بر برگزار نشدن آن نیست. امسال هم برگزار شد. گرم، پرشور.
اگر می خواهیم گرفتار یکسویه نگری نشویم، گاهی سرمان را از گوشی ها و لپ تاپ ها بیرون بیاوریم، به خیابان برویم و مردم را در مراسمات مختلف ببینیم. اینها واقعی تر از اکانت های دروغین، زامبی های شبکه های مجازی، فحاشان مُزد بگیر و تحلیل های دایی جان ناپلونی هستند. واقعی تر از تفسیرهای BBC، گزارش های بیست و سی و افسانه های کیهان!
✅ برخلاف آنچه که بعضی فکر می کنند در راهپیمایی 22 بهمن( دستکم در تهران) فضا یکسره سیاسی نیست. این یک کارناوال است که هر سال دارد از بار سیاسی آن کم می شود و جنبه های تازه ای پیدا می کند. برای همین در کنار خیابان هم غرفه آرایشگر سیار هست، هم مشاور ترک اعتیاد، هم عروسک و هم شربت و شیرینی! یک فضای آرام که خانواده ها قدم می زنند،شعار می دهند، بچه ها بادکنک تکان می دهند، جوانترها بی هراس از نگاه های شماتت بار روی صورت شان پرچم ایران را نقاشی می کنند.
✅ بعضی می گویند حکومت از این راهپیمایی بهره برداری می کند. واقعاً شما خودتان حکومت بودید بهره برداری نمی کردید؟ لذتش را نمی بردید؟ قبول دارم که تقلیل مراسم تا سرحد یک میتینگ سیاسی کج سلیقگی است، قبول دارم که خودم هم وقتی در یک مراسم «ملی» شرکت می کنم دوست ندارم مورد سواستفاده یک جریان سیاسی فرصت طلب قرار بگیرم اما 22 بهمن جشن سقوط یک رژیم است، حکومت پیروز حق ندارد پُزش را بدهد؟
✅ برای اولین بار در راهپیمایی 22 بهمن شعار «تشکر از مردم آمریکا» دیدم و تلاش برای نشان دادن اینکه ما بین «مردم آمریکا» و «دولت آمریکا» تفاوت قائل هستیم. گرچه دولت آمریکا با رای مردم آمریکا انتخاب شده اما همین اتفاق که دشوار می شود پذیرفت بدون «هماهنگی» صورت گرفته، دلپذیر بود. آتش زدن پرچم هم البته بود. شعارهای تُند هم بود. لطف مراسم 22 بهمن به همین تحمل و مدارای همدیگر و انکار نکردن اختلاف نگاه هاست.
✅ من نمی توانم بپذیرم همه کسانی که آمده بودند واقعاً دلشان می خواست آمریکا نابود شود. حالا ما مردم عادی هیچ! اما مسئولان عزیزی که فرزندانشان در آمریکا زندگی می کنند واقعاً دلشان می خواهد آمریکا نابود بشود؟ یا وقتی شعار نابودی می دهند ته دلشان می گویند: نابود باد آمریکا اما پسر من چیزیش نشه خدا!
در میان شعاردهندگان کسانی بودند که شب قبلش «استیج» را نگاه کرده بودند، عاشق دی کاپریو و تام هنکس بودند، ماهواره دارند و تلاش می کنند به اروپا و آمریکا مهاجرت کنند. حتی هر سال با امیدواری در لاتاری شرکت می کنند. این تنوع شگفت انگیز رفتاری ما ایرانیان از آن مسائلی است که دنیا آن را نمی فهمد. البته خودمان هم خوب درکش نمی کنیم!
✅ هر مردمی به یک روز نیاز دارند. به جایی که کنار هم شعار بدهند، پرچم کشورشان را تکان بدهند. لذت ببرند که دوشادوش هم هستند. به ویژه بچه هایمان که باید یاد بگیرند به یک سرزمین تعلق دارند. ریشه دارند. راهپیمایی 22 بهمن این حس را به آنها می دهد، همانطور که حضورشان در ورزشگاه آزادی وقتی تیم ملی را تشویق می کنند آنها را سرمست می کند. امیدوارم به درجه ای از تحمل هم برسیم که یک روز ملی داشته باشیم تا با هم مرور که می توانیم مثل هم فکر نکنیم اما مردم یک سرزمین هستیم. ساکنان یک کشتی روی اقیانوس پُر تلاطم خاورمیانه!
✅ آرامش و امنیت این مراسم فوق العاده است. یادمان نرود که ما در خاورمیانه زندگی می کنیم و بوی باروت و خون قاطی اکسیژنی است که نفس می کشیم. بسیاری از کشورهای اروپایی جشن های کریسمس را به واسطه عملیات تروریستی زامبی های داعش مختصر برگزار کردند. کار نیروهای امنیتی و انتظامی به باورم قابل تحسین بود. در راهپیمایی 22 بهمن بسیاری از خانواده ها با بچه هایشان شرکت کردند. در آرامش آمدند، در امنیت رفتند. نه کسی زیر دست و پا ماند، نه ترقه ای ترکید، نه مردم وحشت زده شدند.
✅ ممکن است شما این نگاه را نپسندید. طبیعی است، ما دو نفر هستیم. «لاله» و «لادن» هم مثل یکدیگر فکر نمی کردند اما باور کنیم فصل ها می آیند و می روند حتی اگر ما به آنها باور نداشته باشیم.
🇮🇷 ایران! اگر دل تو را شکستند/تو را به بند کینه بستند/چه عاشقان بی نشانی/ که پای درد تو نشستند...
#انقلاب
🖋 @ehsanmohammadi95
✅ هنوز از #بهمنی می کشم که پدرم...
✍️ احسان محمدی
✌️اینکه بگوییم «هنوز از بهمنی می کشم که پدرم در سال57 روشن کرد» آسان است. درست مثل اینکه عکسی از مردم در راهپیمایی های 57 ببینیم و آه دود کنیم که #گول مان_زدند. عکسی از دختران سر برهنه که ایستاده اند دوشادوش زنانی که روسری هایشان را سفت می بستند تا سوز سرما نرود لای موهای سیاهشان.
✌️آدم باید توی خیابان بوده باشد قاطی جوان هایی که لذت می بردند از بوی لاستیک سوخته، از سنگ زدن به مجسمه ها. از هیجان. از اینکه فکر می کردند دارند تاریخ را ورق می زنند.
✌️تقصیر کسی نیست که امروز باور نکند خیلی چیزها را. یکی از هنرهای ما مبتذل کردن است. مثل وقتی که زخم سینه پدرها و مادرهای عزیز از دست داده #جنگ را تا سرحد یخچال فریزر و سهمیه کنکور تنزل دادیم. مثل وقتی که نشستیم به پاک کردن آن عکس مشهور روی #پلکان_هواپیما. مثل وقتی که رزمنده ها را یا تبدیل کردیم به موجوات ملکوتی که از دم نان و شراب آسمانی می خوردند و هر مینی می دیدند روی آن شیرجه می زدند یا از آن طرف بام افتادیم و شدند #بایرام_لودر که معده اش قاطی می کرد و هی بوی باقالی می داد!
فغان از ما مردم افراط. ما مردم تفریط.
✌️همیشه فکر می کنم به دخترها و پسرهای دبیرستانی و دانشجو که #کتاب_ممنوعه می خواندند، اعلامیه ها را دست نویس می کردند، روی دیوارها شعار می نوشتند. به آن عرقی که کف دستشان می نشست و فکر می کردند مرد کرواتی پشت سرشان #مامور_ساواک است که تعقیب شان می کند.
✌️سی و چند سال بعد قضاوت کردن آسان است. بی رحمانه است. همیشه فکر می کنم به دخترهای جوانی که جنگ چریکی می کردند، به آن اندام های نحیف که قلبشان می لرزید در #خانه های_تیمی. به آن جسارتی که #کپسول_سیانور را می گذاشتند توی دهان برای لحظه مبادا. حالا هی بگویید؛دختر است دیگر؟!
✌️فکر می کنم به آن پسرهای سبیلو که توی زندان شلاق می خوردند و مزه شور خون می ریخت توی دهانشان اما نمی گفتند. لو نمی دادند. #رفیق نمی فروختند. همیشه با همه اختلاف نظرها به آن سرهای پرشور، به آن قلب های جسور احترام می گذارم. اینکه بعدش ما برای انقلاب چکار کردیم و انقلاب برای ما چکار، ماجرای دیگری است.
✌️ وقتی می روم #موزه_عبرت که زندان ساواک بود، به دیوارها نگاه می کنم، به آدم هایی فکر می کنم که با چه امیدها برای ساختن یک#ایران بهتر اینجا شلاق خوردند، زیر ناخن هایشان سوزن ته گرد فرو کردند و زیرش شعله گرفتند. فکر می کنم به لحظه ای که سیگار می گذاشتند روی سینه دخترها و جیغ شان توی همان زندان خفه می شد. چطور می توانیم امروز لم بدهیم توی خانه و همه آنها را به نادانی، به فریب خوردن، به انجام دادن یک کار بیهوده محکوم کنیم؟
✌️آنها فکر می کردند ایران بهتری می سازند برای نسل های بعد که #ما باشیم. که آزادتر زندگی کنیم و سر خم نکنیم مقابل هر کسی. نشویم پرنده های قفسی که «نمی دونن سفر چیه؟ عاشق در به در کیه؟ هر کی بریزه شادونه فکر می کنن خداشونه»... ما سرخم نکردیم؟ ما نترسیدیم؟ از غم نان و جان تن ندادیم؟
✌️من نه دلم برای #کافه و #کاباره آن روزگار تنگ می شود نه دل با هیچ شاه و ملکه و خدای روی زمینی دارم. اما دلم همیشه برای آن آدم ها تنگ می شود. آنها به جای نشستن و آه دود کردند، بلند شدند و کاری کردند. راهی را رفتند. یادشان گرامی باد. یاد همه آنها که با مشت های گره کرده، با سرهای پرشور، با رد شلاق هایی روی تن به خیابان ها آمدند گرامی باد...
#انقلاب
#بهمن
🖋 @ehsanmohammadi95
✍️ احسان محمدی
✌️اینکه بگوییم «هنوز از بهمنی می کشم که پدرم در سال57 روشن کرد» آسان است. درست مثل اینکه عکسی از مردم در راهپیمایی های 57 ببینیم و آه دود کنیم که #گول مان_زدند. عکسی از دختران سر برهنه که ایستاده اند دوشادوش زنانی که روسری هایشان را سفت می بستند تا سوز سرما نرود لای موهای سیاهشان.
✌️آدم باید توی خیابان بوده باشد قاطی جوان هایی که لذت می بردند از بوی لاستیک سوخته، از سنگ زدن به مجسمه ها. از هیجان. از اینکه فکر می کردند دارند تاریخ را ورق می زنند.
✌️تقصیر کسی نیست که امروز باور نکند خیلی چیزها را. یکی از هنرهای ما مبتذل کردن است. مثل وقتی که زخم سینه پدرها و مادرهای عزیز از دست داده #جنگ را تا سرحد یخچال فریزر و سهمیه کنکور تنزل دادیم. مثل وقتی که نشستیم به پاک کردن آن عکس مشهور روی #پلکان_هواپیما. مثل وقتی که رزمنده ها را یا تبدیل کردیم به موجوات ملکوتی که از دم نان و شراب آسمانی می خوردند و هر مینی می دیدند روی آن شیرجه می زدند یا از آن طرف بام افتادیم و شدند #بایرام_لودر که معده اش قاطی می کرد و هی بوی باقالی می داد!
فغان از ما مردم افراط. ما مردم تفریط.
✌️همیشه فکر می کنم به دخترها و پسرهای دبیرستانی و دانشجو که #کتاب_ممنوعه می خواندند، اعلامیه ها را دست نویس می کردند، روی دیوارها شعار می نوشتند. به آن عرقی که کف دستشان می نشست و فکر می کردند مرد کرواتی پشت سرشان #مامور_ساواک است که تعقیب شان می کند.
✌️سی و چند سال بعد قضاوت کردن آسان است. بی رحمانه است. همیشه فکر می کنم به دخترهای جوانی که جنگ چریکی می کردند، به آن اندام های نحیف که قلبشان می لرزید در #خانه های_تیمی. به آن جسارتی که #کپسول_سیانور را می گذاشتند توی دهان برای لحظه مبادا. حالا هی بگویید؛دختر است دیگر؟!
✌️فکر می کنم به آن پسرهای سبیلو که توی زندان شلاق می خوردند و مزه شور خون می ریخت توی دهانشان اما نمی گفتند. لو نمی دادند. #رفیق نمی فروختند. همیشه با همه اختلاف نظرها به آن سرهای پرشور، به آن قلب های جسور احترام می گذارم. اینکه بعدش ما برای انقلاب چکار کردیم و انقلاب برای ما چکار، ماجرای دیگری است.
✌️ وقتی می روم #موزه_عبرت که زندان ساواک بود، به دیوارها نگاه می کنم، به آدم هایی فکر می کنم که با چه امیدها برای ساختن یک#ایران بهتر اینجا شلاق خوردند، زیر ناخن هایشان سوزن ته گرد فرو کردند و زیرش شعله گرفتند. فکر می کنم به لحظه ای که سیگار می گذاشتند روی سینه دخترها و جیغ شان توی همان زندان خفه می شد. چطور می توانیم امروز لم بدهیم توی خانه و همه آنها را به نادانی، به فریب خوردن، به انجام دادن یک کار بیهوده محکوم کنیم؟
✌️آنها فکر می کردند ایران بهتری می سازند برای نسل های بعد که #ما باشیم. که آزادتر زندگی کنیم و سر خم نکنیم مقابل هر کسی. نشویم پرنده های قفسی که «نمی دونن سفر چیه؟ عاشق در به در کیه؟ هر کی بریزه شادونه فکر می کنن خداشونه»... ما سرخم نکردیم؟ ما نترسیدیم؟ از غم نان و جان تن ندادیم؟
✌️من نه دلم برای #کافه و #کاباره آن روزگار تنگ می شود نه دل با هیچ شاه و ملکه و خدای روی زمینی دارم. اما دلم همیشه برای آن آدم ها تنگ می شود. آنها به جای نشستن و آه دود کردند، بلند شدند و کاری کردند. راهی را رفتند. یادشان گرامی باد. یاد همه آنها که با مشت های گره کرده، با سرهای پرشور، با رد شلاق هایی روی تن به خیابان ها آمدند گرامی باد...
#انقلاب
#بهمن
🖋 @ehsanmohammadi95
⛔️ چطور بنویسیم به کسی برنخورد؟
✍️ احسان محمدی
این سوال را خیلی ها می پرسند. اینکه «چطور بنویسیم به کسی برنخورد؟». قبلاً مشکل روزنامه نگارها و فیلمسازان و نویسندگان و کسانی بود که کار تولید محتوا می کردند بود و حالا که به واسطه شبکه های مجازی خیلی ها صاحب صفحه در اینستاگرام یا کانال در تلگرام شده اند و وقتی می نویسند با شکایت و گله و بیانیه و #محکوم_باید_گردد روبرو می شوند می خواهند بدانند چطور باید بنویسند که به کسی برنخورد؟
1️⃣ اصلاً ننویسید و نگویید! دیکته نانوشته غلط ندارد. در این کشور کسی را برای کار نکرده بازخواست نمی کنند!
2️⃣ از واژه های «برخی»، «بعضی»، «عده ای»، «تعدادی» استفاده کنید. اینطور هر کس اعتراض کرد بفرمایید منظور من شما نبودید! شما یک نفر فرق می کنید.
3️⃣ پوست کروکودیل تن تان کنید! تلخی ها را به جان بخرید.
4️⃣ نگاه کنید زور طرف مقابل تان چقدر است! اگر دیدید قدرت وکیل گرفتن دارد یا اسلحه و کلید زندان و دوستان صاحب نفوذ دارد در موردش ننویسید. چه کاریه؟ در مورد زیبایی های پر #طاووس، لزوم افزایش کنجد به نان بربری، مدل موی #گرت_بیل بازیکن رئال مادرید و ..بنویسید!
البته هیچ تضمینی وجود ندارد که طرفداران #بارسلونا، نانوایان مقیم مرکز و مخالفان طاووس به شما حمله نکنند که چرا در قفس هیچکس #کرکس نیست؟
✍️ یک جمله رایج در میان فیلمسازان ایرانی قبل از #انقلاب بود که در پاسخ این سئوال که چرا سوژه هایتان اینقدر تکراری است می گفتند :«به هر صنف و طبقه ای که می پردازیم از ما ایراد می گیرند. تنها گروه هائی که اتحادیه یا سندیکایی ندارند که معترض شوند #روسپی ها و #جاهل ها هستند».
🖋 @ehsanmohammadi95
✍️ احسان محمدی
این سوال را خیلی ها می پرسند. اینکه «چطور بنویسیم به کسی برنخورد؟». قبلاً مشکل روزنامه نگارها و فیلمسازان و نویسندگان و کسانی بود که کار تولید محتوا می کردند بود و حالا که به واسطه شبکه های مجازی خیلی ها صاحب صفحه در اینستاگرام یا کانال در تلگرام شده اند و وقتی می نویسند با شکایت و گله و بیانیه و #محکوم_باید_گردد روبرو می شوند می خواهند بدانند چطور باید بنویسند که به کسی برنخورد؟
1️⃣ اصلاً ننویسید و نگویید! دیکته نانوشته غلط ندارد. در این کشور کسی را برای کار نکرده بازخواست نمی کنند!
2️⃣ از واژه های «برخی»، «بعضی»، «عده ای»، «تعدادی» استفاده کنید. اینطور هر کس اعتراض کرد بفرمایید منظور من شما نبودید! شما یک نفر فرق می کنید.
3️⃣ پوست کروکودیل تن تان کنید! تلخی ها را به جان بخرید.
4️⃣ نگاه کنید زور طرف مقابل تان چقدر است! اگر دیدید قدرت وکیل گرفتن دارد یا اسلحه و کلید زندان و دوستان صاحب نفوذ دارد در موردش ننویسید. چه کاریه؟ در مورد زیبایی های پر #طاووس، لزوم افزایش کنجد به نان بربری، مدل موی #گرت_بیل بازیکن رئال مادرید و ..بنویسید!
البته هیچ تضمینی وجود ندارد که طرفداران #بارسلونا، نانوایان مقیم مرکز و مخالفان طاووس به شما حمله نکنند که چرا در قفس هیچکس #کرکس نیست؟
✍️ یک جمله رایج در میان فیلمسازان ایرانی قبل از #انقلاب بود که در پاسخ این سئوال که چرا سوژه هایتان اینقدر تکراری است می گفتند :«به هر صنف و طبقه ای که می پردازیم از ما ایراد می گیرند. تنها گروه هائی که اتحادیه یا سندیکایی ندارند که معترض شوند #روسپی ها و #جاهل ها هستند».
🖋 @ehsanmohammadi95
⛔️ #اسید بپاش به عشق آزادی وطن!
✍احسان محمدی
🔹بعد از انتشار عکس و اطلاعات شخصی ام در یک کانال تلگرامی که من را "جاده صاف کن کُشتار مردم"! عنوان کرده بود، پیام ها و تماس های جالبی دریافت کردم.
🔰 چند نفر زنگ زدند و گفتند به روی من و خانوادهام اسید می پاشند. چند نفر هم با فحش های جنسی اندیشه های ناب شان را که در پایین تنه شان رسوب کرده به رخ کشیدند.
🔰 گله ای از این افراد ندارم. هیچکدام آنها نه من را می شناسند و نه حتی نوشته هایم را خوانده اند.
مدیر آن کانال اما جرمم را "امیدوار کردن مردم، تلاش برای آشتی ملی و حل مشکلات در داخل کشور" عنوان کرده است.
🔰 اگر به باورتان این گناه من و امثال من است، عرض می کنم که برخلاف شما این موارد را افتخار می دانم.
من مخالف هر شورش و اغتشاشی هستم که در آن خون بی گناهان آرزومند به زمین بریزد و فرصت طلبان، انقلاب آنها را بدزدند.
1⃣ کلاس سوم دبستان بودم که خبر آوردند بچه ای همسن و سال ما در بمباران شهید شده و برای غسل او را آورده اند به روستای #بیشه_دراز. جایی بین مهران و دهلران.
دوان دوان خودم را رساندم به رودخانه فصلی که مردم آنجا جمع شده بودند. دور جنازه را با حصیر و چیت بسته بودند که ما نبینیم. با دو، سه پسر بچه همسن و سال رفتیم بالای تپه ای که مشرف به رودخانه بود.
سرم را خم کردم و در چند متری ام پسر بچه ای دیدم که موهای کوتاهی داشت، صورتش زرد شده بود و طاق باز او را خوابانده بودند روی یک تخته چوبی.
روی شکمش بالش کوچکی گذاشته بودند که رنگ های زرد و آبی و نارنجی داشت ولی غرق در خون بود. احتمالاً ترکش شکم و استخوان های تُردش را پاره کرده بود.
این اولین مواجهه من با مرگ بود. تا پیش از آن جنگ کودکانه برایم آمیزه ای از ترس و لذت بود. بعد از آن هیچ #لذتی در جنگ ندیدم. فقط ترس ماند.
سال ۸۹ وقتی #مین تنها برادرم را که ۲۸ سال داشت از ما دزدید و او را در کفنی خونین و پایی که از تن اش جدا بود در خاک شور این سرزمین به امانت کاشتیم، همان جا #ترس را هم دفن کردم. برای ترساندن کمی دیر آمده اید!
2⃣ عباسقلی غفاری فرد در کتاب تاریخ سخت کُشی می نویسد یکی از شیوه های کُشتن محکومان در ایران اینطور بود که پاهای قربانی را به شاخه درختی می بستند، بعد آرام آرام شکمش را پاره می کردند تا امحا و احشایش بریزد روی صورتش.
قربانی تلاش می کرد روده ها را با دست توی شکمش برگرداند اما نمی توانستند و اندک اندک زیر روده و معده و جگر و ... خودش خفه می شد!
یا گاهی پوست قربانی را زنده زنده می کندند، گوشت تن اش را می شکافتند تا به استخوان برسد، بعد روی استخوان هایش #نفت می ریختند و آتش می زدند تا به بدترین شکل ممکن درد بکشد بعد بمیرد!
این اتفاقات در همین سرزمین افتاده، دورانی که نه قاره آمریکا کشف شده بود و نه کشوری به اسم اسرائیل که بشود گفت آن شکنجه گران تعلیم دیده #سیا و #موصاد هستند.
نه! اجداد ما بودند. ایرانیانی که هم داعیه مسلمانی داشتند و هم خود را از خون پاک کورش و #داریوش می دانستند. ما هنوز هم به همان اندازه می توانیم خطرناک باشیم، اسمش را هم می گذاریم برای آزادی و دفاع از وطن!!
🔰 اگر تهدید می کنید که امثال ما بترسیم و به جای دعوت به آرامش، امید بخشیدن و تلاش برای #آشتی_ملی، دعوت به شورش کنیم و خون بیشتر بریزد، اشتباه می کنید.
🔰 راه آبادی و آزادی این کشور از سطل اسید و فحش های خشتک محور و آتش زدن خیابان نمی گذرد. حتی اگر موفق شوید، انقلاب شما با این اندیشه های ترسناک، آرامش نمی بخشد. به قدرت نرسیده سطل اسید و چوبه دار دست گرفته اید، به قدرت برسید چه می کنید؟!
🔰 این سرزمین اندازه کافی خون دیده، مادران سوگوار دیده، دخترانی که با قاب عکسی از پدر بزرگ شده اند دیده، حصر و زندان و شکنجه دیده، نامهربانی و تلخی با فرزندان وفادارش دیده، اعدام بی محاکمه دیده، دفن در گورستان بی نام و نشان دیده، ترور دیده، قتل زنجیره ای دیده ... آرامش می خواهد نه آشوب!
🔰 دهها بار نوشته ام که این سبک حکمرانی آن وعده ای نبود که در انقلاب ۵۷ به مردم دادند. قرارمان استقلال و آزادی بود، نان و مسکن و لبخند بود. بار دگر روزگار چون شکر آید بود... باید فکری کنید قبل از آنکه دیر شود و دوباره افسوس بخوریم که دوره می کنیم شب را و روز را، هنوز را ...
🔰 من به اصلاح امیدوارم و شما به کمتر از #انقلاب راضی نیستید. گمان می کنم که انقلاب تازه، به پیش رفتن نیست، بیشتر فرورفتن است. در هزاره سوم، انقلاب_آن هم در ایران_ یعنی انداختن کبریت در بشکه باروت به امید گلستان شدن!
🔰 ما راهمان و فکرمان جداست. همین! من ضمن نقد حاکمیت و اینکه موظف است زندگی بهتری را برای مردم بسازد و خودمان هم به جای شکایت و گله بی وقفه آستین بالا بزنیم، به کارم که نوشتن است ادامه می دهم، شما هم سطل اسید را به عشق آزادی وطن آماده کنید!
🖋 @ehsanmohammadi95
✍احسان محمدی
🔹بعد از انتشار عکس و اطلاعات شخصی ام در یک کانال تلگرامی که من را "جاده صاف کن کُشتار مردم"! عنوان کرده بود، پیام ها و تماس های جالبی دریافت کردم.
🔰 چند نفر زنگ زدند و گفتند به روی من و خانوادهام اسید می پاشند. چند نفر هم با فحش های جنسی اندیشه های ناب شان را که در پایین تنه شان رسوب کرده به رخ کشیدند.
🔰 گله ای از این افراد ندارم. هیچکدام آنها نه من را می شناسند و نه حتی نوشته هایم را خوانده اند.
مدیر آن کانال اما جرمم را "امیدوار کردن مردم، تلاش برای آشتی ملی و حل مشکلات در داخل کشور" عنوان کرده است.
🔰 اگر به باورتان این گناه من و امثال من است، عرض می کنم که برخلاف شما این موارد را افتخار می دانم.
من مخالف هر شورش و اغتشاشی هستم که در آن خون بی گناهان آرزومند به زمین بریزد و فرصت طلبان، انقلاب آنها را بدزدند.
1⃣ کلاس سوم دبستان بودم که خبر آوردند بچه ای همسن و سال ما در بمباران شهید شده و برای غسل او را آورده اند به روستای #بیشه_دراز. جایی بین مهران و دهلران.
دوان دوان خودم را رساندم به رودخانه فصلی که مردم آنجا جمع شده بودند. دور جنازه را با حصیر و چیت بسته بودند که ما نبینیم. با دو، سه پسر بچه همسن و سال رفتیم بالای تپه ای که مشرف به رودخانه بود.
سرم را خم کردم و در چند متری ام پسر بچه ای دیدم که موهای کوتاهی داشت، صورتش زرد شده بود و طاق باز او را خوابانده بودند روی یک تخته چوبی.
روی شکمش بالش کوچکی گذاشته بودند که رنگ های زرد و آبی و نارنجی داشت ولی غرق در خون بود. احتمالاً ترکش شکم و استخوان های تُردش را پاره کرده بود.
این اولین مواجهه من با مرگ بود. تا پیش از آن جنگ کودکانه برایم آمیزه ای از ترس و لذت بود. بعد از آن هیچ #لذتی در جنگ ندیدم. فقط ترس ماند.
سال ۸۹ وقتی #مین تنها برادرم را که ۲۸ سال داشت از ما دزدید و او را در کفنی خونین و پایی که از تن اش جدا بود در خاک شور این سرزمین به امانت کاشتیم، همان جا #ترس را هم دفن کردم. برای ترساندن کمی دیر آمده اید!
2⃣ عباسقلی غفاری فرد در کتاب تاریخ سخت کُشی می نویسد یکی از شیوه های کُشتن محکومان در ایران اینطور بود که پاهای قربانی را به شاخه درختی می بستند، بعد آرام آرام شکمش را پاره می کردند تا امحا و احشایش بریزد روی صورتش.
قربانی تلاش می کرد روده ها را با دست توی شکمش برگرداند اما نمی توانستند و اندک اندک زیر روده و معده و جگر و ... خودش خفه می شد!
یا گاهی پوست قربانی را زنده زنده می کندند، گوشت تن اش را می شکافتند تا به استخوان برسد، بعد روی استخوان هایش #نفت می ریختند و آتش می زدند تا به بدترین شکل ممکن درد بکشد بعد بمیرد!
این اتفاقات در همین سرزمین افتاده، دورانی که نه قاره آمریکا کشف شده بود و نه کشوری به اسم اسرائیل که بشود گفت آن شکنجه گران تعلیم دیده #سیا و #موصاد هستند.
نه! اجداد ما بودند. ایرانیانی که هم داعیه مسلمانی داشتند و هم خود را از خون پاک کورش و #داریوش می دانستند. ما هنوز هم به همان اندازه می توانیم خطرناک باشیم، اسمش را هم می گذاریم برای آزادی و دفاع از وطن!!
🔰 اگر تهدید می کنید که امثال ما بترسیم و به جای دعوت به آرامش، امید بخشیدن و تلاش برای #آشتی_ملی، دعوت به شورش کنیم و خون بیشتر بریزد، اشتباه می کنید.
🔰 راه آبادی و آزادی این کشور از سطل اسید و فحش های خشتک محور و آتش زدن خیابان نمی گذرد. حتی اگر موفق شوید، انقلاب شما با این اندیشه های ترسناک، آرامش نمی بخشد. به قدرت نرسیده سطل اسید و چوبه دار دست گرفته اید، به قدرت برسید چه می کنید؟!
🔰 این سرزمین اندازه کافی خون دیده، مادران سوگوار دیده، دخترانی که با قاب عکسی از پدر بزرگ شده اند دیده، حصر و زندان و شکنجه دیده، نامهربانی و تلخی با فرزندان وفادارش دیده، اعدام بی محاکمه دیده، دفن در گورستان بی نام و نشان دیده، ترور دیده، قتل زنجیره ای دیده ... آرامش می خواهد نه آشوب!
🔰 دهها بار نوشته ام که این سبک حکمرانی آن وعده ای نبود که در انقلاب ۵۷ به مردم دادند. قرارمان استقلال و آزادی بود، نان و مسکن و لبخند بود. بار دگر روزگار چون شکر آید بود... باید فکری کنید قبل از آنکه دیر شود و دوباره افسوس بخوریم که دوره می کنیم شب را و روز را، هنوز را ...
🔰 من به اصلاح امیدوارم و شما به کمتر از #انقلاب راضی نیستید. گمان می کنم که انقلاب تازه، به پیش رفتن نیست، بیشتر فرورفتن است. در هزاره سوم، انقلاب_آن هم در ایران_ یعنی انداختن کبریت در بشکه باروت به امید گلستان شدن!
🔰 ما راهمان و فکرمان جداست. همین! من ضمن نقد حاکمیت و اینکه موظف است زندگی بهتری را برای مردم بسازد و خودمان هم به جای شکایت و گله بی وقفه آستین بالا بزنیم، به کارم که نوشتن است ادامه می دهم، شما هم سطل اسید را به عشق آزادی وطن آماده کنید!
🖋 @ehsanmohammadi95
Forwarded from روزنوشتهای احسان محمدی
⛔️ چطور بنویسیم به کسی برنخورد؟
✍️ احسان محمدی
این سوال را خیلی ها می پرسند. اینکه «چطور بنویسیم به کسی برنخورد؟». قبلاً مشکل روزنامه نگارها و فیلمسازان و نویسندگان و کسانی بود که کار تولید محتوا می کردند بود و حالا که به واسطه شبکه های مجازی خیلی ها صاحب صفحه در اینستاگرام یا کانال در تلگرام شده اند و وقتی می نویسند با شکایت و گله و بیانیه و #محکوم_باید_گردد روبرو می شوند می خواهند بدانند چطور باید بنویسند که به کسی برنخورد؟
1️⃣ اصلاً ننویسید و نگویید! دیکته نانوشته غلط ندارد. در این کشور کسی را برای کار نکرده بازخواست نمی کنند!
2️⃣ از واژه های «برخی»، «بعضی»، «عده ای»، «تعدادی» استفاده کنید. اینطور هر کس اعتراض کرد بفرمایید منظور من شما نبودید! شما یک نفر فرق می کنید.
3️⃣ پوست کروکودیل تن تان کنید! تلخی ها را به جان بخرید.
4️⃣ نگاه کنید زور طرف مقابل تان چقدر است! اگر دیدید قدرت وکیل گرفتن دارد یا اسلحه و کلید زندان و دوستان صاحب نفوذ دارد در موردش ننویسید. چه کاریه؟ در مورد زیبایی های پر #طاووس، لزوم افزایش کنجد به نان بربری، مدل موی #گرت_بیل بازیکن رئال مادرید و ..بنویسید!
البته هیچ تضمینی وجود ندارد که طرفداران #بارسلونا، نانوایان مقیم مرکز و مخالفان طاووس به شما حمله نکنند که چرا در قفس هیچکس #کرکس نیست؟
✍️ یک جمله رایج در میان فیلمسازان ایرانی قبل از #انقلاب بود که در پاسخ این سئوال که چرا سوژه هایتان اینقدر تکراری است می گفتند :«به هر صنف و طبقه ای که می پردازیم از ما ایراد می گیرند. تنها گروه هائی که اتحادیه یا سندیکایی ندارند که معترض شوند #روسپی ها و #جاهل ها هستند».
🖋 @ehsanmohammadi95
✍️ احسان محمدی
این سوال را خیلی ها می پرسند. اینکه «چطور بنویسیم به کسی برنخورد؟». قبلاً مشکل روزنامه نگارها و فیلمسازان و نویسندگان و کسانی بود که کار تولید محتوا می کردند بود و حالا که به واسطه شبکه های مجازی خیلی ها صاحب صفحه در اینستاگرام یا کانال در تلگرام شده اند و وقتی می نویسند با شکایت و گله و بیانیه و #محکوم_باید_گردد روبرو می شوند می خواهند بدانند چطور باید بنویسند که به کسی برنخورد؟
1️⃣ اصلاً ننویسید و نگویید! دیکته نانوشته غلط ندارد. در این کشور کسی را برای کار نکرده بازخواست نمی کنند!
2️⃣ از واژه های «برخی»، «بعضی»، «عده ای»، «تعدادی» استفاده کنید. اینطور هر کس اعتراض کرد بفرمایید منظور من شما نبودید! شما یک نفر فرق می کنید.
3️⃣ پوست کروکودیل تن تان کنید! تلخی ها را به جان بخرید.
4️⃣ نگاه کنید زور طرف مقابل تان چقدر است! اگر دیدید قدرت وکیل گرفتن دارد یا اسلحه و کلید زندان و دوستان صاحب نفوذ دارد در موردش ننویسید. چه کاریه؟ در مورد زیبایی های پر #طاووس، لزوم افزایش کنجد به نان بربری، مدل موی #گرت_بیل بازیکن رئال مادرید و ..بنویسید!
البته هیچ تضمینی وجود ندارد که طرفداران #بارسلونا، نانوایان مقیم مرکز و مخالفان طاووس به شما حمله نکنند که چرا در قفس هیچکس #کرکس نیست؟
✍️ یک جمله رایج در میان فیلمسازان ایرانی قبل از #انقلاب بود که در پاسخ این سئوال که چرا سوژه هایتان اینقدر تکراری است می گفتند :«به هر صنف و طبقه ای که می پردازیم از ما ایراد می گیرند. تنها گروه هائی که اتحادیه یا سندیکایی ندارند که معترض شوند #روسپی ها و #جاهل ها هستند».
🖋 @ehsanmohammadi95
Forwarded from روزنوشتهای احسان محمدی
✅ هنوز از #بهمنی می کشم که پدرم...
✍️ احسان محمدی
✌️اینکه بگوییم «هنوز از بهمنی می کشم که پدرم در سال57 روشن کرد» آسان است. درست مثل اینکه عکسی از مردم در راهپیمایی های 57 ببینیم و آه دود کنیم که #گول مان_زدند. عکسی از دختران سر برهنه که ایستاده اند دوشادوش زنانی که روسری هایشان را سفت می بستند تا سوز سرما نرود لای موهای سیاهشان.
✌️آدم باید توی خیابان بوده باشد قاطی جوان هایی که لذت می بردند از بوی لاستیک سوخته، از سنگ زدن به مجسمه ها. از هیجان. از اینکه فکر می کردند دارند تاریخ را ورق می زنند.
✌️تقصیر کسی نیست که امروز باور نکند خیلی چیزها را. یکی از هنرهای ما مبتذل کردن است. مثل وقتی که زخم سینه پدرها و مادرهای عزیز از دست داده #جنگ را تا سرحد یخچال فریزر و سهمیه کنکور تنزل دادیم. مثل وقتی که نشستیم به پاک کردن آن عکس مشهور روی #پلکان_هواپیما. مثل وقتی که رزمنده ها را یا تبدیل کردیم به موجوات ملکوتی که از دم نان و شراب آسمانی می خوردند و هر مینی می دیدند روی آن شیرجه می زدند یا از آن طرف بام افتادیم و شدند #بایرام_لودر که معده اش قاطی می کرد و هی بوی باقالی می داد!
فغان از ما مردم افراط. ما مردم تفریط.
✌️همیشه فکر می کنم به دخترها و پسرهای دبیرستانی و دانشجو که #کتاب_ممنوعه می خواندند، اعلامیه ها را دست نویس می کردند، روی دیوارها شعار می نوشتند. به آن عرقی که کف دستشان می نشست و فکر می کردند مرد کرواتی پشت سرشان #مامور_ساواک است که تعقیب شان می کند.
✌️سی و چند سال بعد قضاوت کردن آسان است. بی رحمانه است. همیشه فکر می کنم به دخترهای جوانی که جنگ چریکی می کردند، به آن اندام های نحیف که قلبشان می لرزید در #خانه های_تیمی. به آن جسارتی که #کپسول_سیانور را می گذاشتند توی دهان برای لحظه مبادا. حالا هی بگویید؛دختر است دیگر؟!
✌️فکر می کنم به آن پسرهای سبیلو که توی زندان شلاق می خوردند و مزه شور خون می ریخت توی دهانشان اما نمی گفتند. لو نمی دادند. #رفیق نمی فروختند. همیشه با همه اختلاف نظرها به آن سرهای پرشور، به آن قلب های جسور احترام می گذارم. اینکه بعدش ما برای انقلاب چکار کردیم و انقلاب برای ما چکار، ماجرای دیگری است.
✌️ وقتی می روم #موزه_عبرت که زندان ساواک بود، به دیوارها نگاه می کنم، به آدم هایی فکر می کنم که با چه امیدها برای ساختن یک#ایران بهتر اینجا شلاق خوردند، زیر ناخن هایشان سوزن ته گرد فرو کردند و زیرش شعله گرفتند. فکر می کنم به لحظه ای که سیگار می گذاشتند روی سینه دخترها و جیغ شان توی همان زندان خفه می شد. چطور می توانیم امروز لم بدهیم توی خانه و همه آنها را به نادانی، به فریب خوردن، به انجام دادن یک کار بیهوده محکوم کنیم؟
✌️آنها فکر می کردند ایران بهتری می سازند برای نسل های بعد که #ما باشیم. که آزادتر زندگی کنیم و سر خم نکنیم مقابل هر کسی. نشویم پرنده های قفسی که «نمی دونن سفر چیه؟ عاشق در به در کیه؟ هر کی بریزه شادونه فکر می کنن خداشونه»... ما سرخم نکردیم؟ ما نترسیدیم؟ از غم نان و جان تن ندادیم؟
✌️من نه دلم برای #کافه و #کاباره آن روزگار تنگ می شود نه دل با هیچ شاه و ملکه و خدای روی زمینی دارم. اما دلم همیشه برای آن آدم ها تنگ می شود. آنها به جای نشستن و آه دود کردند، بلند شدند و کاری کردند. راهی را رفتند. یادشان گرامی باد. یاد همه آنها که با مشت های گره کرده، با سرهای پرشور، با رد شلاق هایی روی تن به خیابان ها آمدند گرامی باد...
#انقلاب
#بهمن
🖋 @ehsanmohammadi95
✍️ احسان محمدی
✌️اینکه بگوییم «هنوز از بهمنی می کشم که پدرم در سال57 روشن کرد» آسان است. درست مثل اینکه عکسی از مردم در راهپیمایی های 57 ببینیم و آه دود کنیم که #گول مان_زدند. عکسی از دختران سر برهنه که ایستاده اند دوشادوش زنانی که روسری هایشان را سفت می بستند تا سوز سرما نرود لای موهای سیاهشان.
✌️آدم باید توی خیابان بوده باشد قاطی جوان هایی که لذت می بردند از بوی لاستیک سوخته، از سنگ زدن به مجسمه ها. از هیجان. از اینکه فکر می کردند دارند تاریخ را ورق می زنند.
✌️تقصیر کسی نیست که امروز باور نکند خیلی چیزها را. یکی از هنرهای ما مبتذل کردن است. مثل وقتی که زخم سینه پدرها و مادرهای عزیز از دست داده #جنگ را تا سرحد یخچال فریزر و سهمیه کنکور تنزل دادیم. مثل وقتی که نشستیم به پاک کردن آن عکس مشهور روی #پلکان_هواپیما. مثل وقتی که رزمنده ها را یا تبدیل کردیم به موجوات ملکوتی که از دم نان و شراب آسمانی می خوردند و هر مینی می دیدند روی آن شیرجه می زدند یا از آن طرف بام افتادیم و شدند #بایرام_لودر که معده اش قاطی می کرد و هی بوی باقالی می داد!
فغان از ما مردم افراط. ما مردم تفریط.
✌️همیشه فکر می کنم به دخترها و پسرهای دبیرستانی و دانشجو که #کتاب_ممنوعه می خواندند، اعلامیه ها را دست نویس می کردند، روی دیوارها شعار می نوشتند. به آن عرقی که کف دستشان می نشست و فکر می کردند مرد کرواتی پشت سرشان #مامور_ساواک است که تعقیب شان می کند.
✌️سی و چند سال بعد قضاوت کردن آسان است. بی رحمانه است. همیشه فکر می کنم به دخترهای جوانی که جنگ چریکی می کردند، به آن اندام های نحیف که قلبشان می لرزید در #خانه های_تیمی. به آن جسارتی که #کپسول_سیانور را می گذاشتند توی دهان برای لحظه مبادا. حالا هی بگویید؛دختر است دیگر؟!
✌️فکر می کنم به آن پسرهای سبیلو که توی زندان شلاق می خوردند و مزه شور خون می ریخت توی دهانشان اما نمی گفتند. لو نمی دادند. #رفیق نمی فروختند. همیشه با همه اختلاف نظرها به آن سرهای پرشور، به آن قلب های جسور احترام می گذارم. اینکه بعدش ما برای انقلاب چکار کردیم و انقلاب برای ما چکار، ماجرای دیگری است.
✌️ وقتی می روم #موزه_عبرت که زندان ساواک بود، به دیوارها نگاه می کنم، به آدم هایی فکر می کنم که با چه امیدها برای ساختن یک#ایران بهتر اینجا شلاق خوردند، زیر ناخن هایشان سوزن ته گرد فرو کردند و زیرش شعله گرفتند. فکر می کنم به لحظه ای که سیگار می گذاشتند روی سینه دخترها و جیغ شان توی همان زندان خفه می شد. چطور می توانیم امروز لم بدهیم توی خانه و همه آنها را به نادانی، به فریب خوردن، به انجام دادن یک کار بیهوده محکوم کنیم؟
✌️آنها فکر می کردند ایران بهتری می سازند برای نسل های بعد که #ما باشیم. که آزادتر زندگی کنیم و سر خم نکنیم مقابل هر کسی. نشویم پرنده های قفسی که «نمی دونن سفر چیه؟ عاشق در به در کیه؟ هر کی بریزه شادونه فکر می کنن خداشونه»... ما سرخم نکردیم؟ ما نترسیدیم؟ از غم نان و جان تن ندادیم؟
✌️من نه دلم برای #کافه و #کاباره آن روزگار تنگ می شود نه دل با هیچ شاه و ملکه و خدای روی زمینی دارم. اما دلم همیشه برای آن آدم ها تنگ می شود. آنها به جای نشستن و آه دود کردند، بلند شدند و کاری کردند. راهی را رفتند. یادشان گرامی باد. یاد همه آنها که با مشت های گره کرده، با سرهای پرشور، با رد شلاق هایی روی تن به خیابان ها آمدند گرامی باد...
#انقلاب
#بهمن
🖋 @ehsanmohammadi95
🔟 توئیت
✍️ احسان محمدی
1️⃣ منفعت در سکوت است وگرنه هر روز عاشورا و هر جا کربلاست.
2️⃣ همیشه موفقیتها نتیجه تلاش و استعداد خود ماست، شکستها محصول توطئه بدخواهان!
3️⃣ آنچه زنان در ایران انجام میدهند یک #انقلاب_اجتماعی است. مادران جوان مثل نسلهای قبل نیستند که اطاعت محض را برای دختر ارزش بدانند، آنها دخترانشان را به مطالبهگری حقوق زنان تشویق میکنند.
4️⃣ بترسید از خالی شدن واژهها از معنی. مثل عادی شدن خبر #خودسوزی آدمها، مثل خو کردن به #فقر، مثل تندادن به #ظلم، مثل عادیشدنِ بر باد رفتن #امید آدمها، مثل به حاشیه رانده شدن#پاکدستی و شرف، مثل سرزنش شدن به خاطر «وفاداری به وطن» و ...
5️⃣ یاران #یزید در فُرات غسل میکردند تا کُشتن حسین(ع) ثواب بیشتری داشته باشد. درست مثل سلاخی #داعش با پرچم و نام الله.
از #محرم بیاموزیم فریب #تزویر را نخوریم چرا که ممکن است آنکه ریش انبوهتر، زانو و پیشانی پرپینهتر و ادعای خداپرستی بیشتری دارد اتفاقاً دشمنترین، دشمن خدا باشد.
6️⃣ مسابقه عجیبی برای خودتحقیری ملی بین همه ما شکل گرفته. اینکه مدام این سرزمین را با واژههایی مثل خرابشده، دزدخونه، جهنمی و ... خطاب کنیم.
دلیلش هرچه هست خود ما چی و کی هستیم؟ فرشته پاکدامن و دانای خردمند یا بخشی از این نابسامانی؟
7️⃣ نزدیک عید بعضی خانما موهاشون رو زرد میکنن، هر چی زردتر، عیدتر!
حالا هم احساس بدبختی مُده، هر چی احساس بدبختی بیشتر، مُدتر، روشنفکرتر، بهتر!
8️⃣ بعضی نمایندههای مجلس در این ماههای باقیمانده دست به کارهای عجیب میزنند. دستگاه MRI را به سبک عروسکشی به حوزه انتخابیه میبرند، ما میخندیم، آنها کماکان رای میآورند و برای مملکت قانون مینویسند.
9️⃣ کسی که زبالههایش را در کوچه و خیابان و طبیعت رها میکند، کشورش را یک سطل زباله تصور میکند.
🔟 غلبه اندکاندک قیمه بر قیام، پوسته بر هسته، فرم بر محتوا، شور بر شعور، مداح بر سخنران ... شاید به نظر ادعاهای بزرگی بیایند اما دوستانی که دین را به عنوان یک دغدغه جدی دنبال میکنند، این نشانهها را در مراسم #محرم جدی بگیرند.
🔰 نشانی توئیتر @ehsanm92
🖋 @ehsanmohammadi95
✍️ احسان محمدی
1️⃣ منفعت در سکوت است وگرنه هر روز عاشورا و هر جا کربلاست.
2️⃣ همیشه موفقیتها نتیجه تلاش و استعداد خود ماست، شکستها محصول توطئه بدخواهان!
3️⃣ آنچه زنان در ایران انجام میدهند یک #انقلاب_اجتماعی است. مادران جوان مثل نسلهای قبل نیستند که اطاعت محض را برای دختر ارزش بدانند، آنها دخترانشان را به مطالبهگری حقوق زنان تشویق میکنند.
4️⃣ بترسید از خالی شدن واژهها از معنی. مثل عادی شدن خبر #خودسوزی آدمها، مثل خو کردن به #فقر، مثل تندادن به #ظلم، مثل عادیشدنِ بر باد رفتن #امید آدمها، مثل به حاشیه رانده شدن#پاکدستی و شرف، مثل سرزنش شدن به خاطر «وفاداری به وطن» و ...
5️⃣ یاران #یزید در فُرات غسل میکردند تا کُشتن حسین(ع) ثواب بیشتری داشته باشد. درست مثل سلاخی #داعش با پرچم و نام الله.
از #محرم بیاموزیم فریب #تزویر را نخوریم چرا که ممکن است آنکه ریش انبوهتر، زانو و پیشانی پرپینهتر و ادعای خداپرستی بیشتری دارد اتفاقاً دشمنترین، دشمن خدا باشد.
6️⃣ مسابقه عجیبی برای خودتحقیری ملی بین همه ما شکل گرفته. اینکه مدام این سرزمین را با واژههایی مثل خرابشده، دزدخونه، جهنمی و ... خطاب کنیم.
دلیلش هرچه هست خود ما چی و کی هستیم؟ فرشته پاکدامن و دانای خردمند یا بخشی از این نابسامانی؟
7️⃣ نزدیک عید بعضی خانما موهاشون رو زرد میکنن، هر چی زردتر، عیدتر!
حالا هم احساس بدبختی مُده، هر چی احساس بدبختی بیشتر، مُدتر، روشنفکرتر، بهتر!
8️⃣ بعضی نمایندههای مجلس در این ماههای باقیمانده دست به کارهای عجیب میزنند. دستگاه MRI را به سبک عروسکشی به حوزه انتخابیه میبرند، ما میخندیم، آنها کماکان رای میآورند و برای مملکت قانون مینویسند.
9️⃣ کسی که زبالههایش را در کوچه و خیابان و طبیعت رها میکند، کشورش را یک سطل زباله تصور میکند.
🔟 غلبه اندکاندک قیمه بر قیام، پوسته بر هسته، فرم بر محتوا، شور بر شعور، مداح بر سخنران ... شاید به نظر ادعاهای بزرگی بیایند اما دوستانی که دین را به عنوان یک دغدغه جدی دنبال میکنند، این نشانهها را در مراسم #محرم جدی بگیرند.
🔰 نشانی توئیتر @ehsanm92
🖋 @ehsanmohammadi95