🔰 برو بابا!!
✍️ احسان محمدی
🎵 « وقتی ایران بودم یه روز رفتم نزدیک خونه خرید کوچکی بکنم. ماشین نبردم. خرید که کردم زیاد شد. کنار خیابون منتظر تاکسی موندم. از دور دیدم یه پاترول نزدیک شد که چند تا جوون داشتن با صدای بلند موزیک «غریبِ آشنا» رو گوش می دادن. دستمو بلند کردم که سوارم کنن. نزدیکم که شدن با اشاره گفتن برو باباا! ... با خودم گفتم: ای وای من! اگر می دونستین کسی که دارین صداشو گوش میدین دست بلنده کرده...»
🎵 این خاطره را #گوگوش در گفتگو با یک رادیوی خارج از کشور تعریف کرد. فکر کردم همه ما در زندگی مان یک لحظه های «برو بابایی» داشته ایم، ناغافل، بی دقت و با بی حوصلگی، فرصتی را از دست داده ایم که ممکن است فقط یک بار سر راهمان قرار بگیرد. حالا لزوماً گوگوشِ ایستاده کنار خیابان نبوده، اما چه فرقی می کند؟
🎵 گاهی اوقات بخت های خوب را آدم به همین سادگی از دست می دهد و معلوم نیست در چرخ و فلک روزگار دوباره آن لحظه نصیبش بشود یا نه؟
🎵 اصلاً خوش شانسی رَموک است. مثل غزال یک لحظه چشمک می زند و در می رود. شبیه بدشانسی نیست که نه فقط خستگی ناپذیر در خانه آدم را می زند، بلکه بعضی اوقات وقتی می رود برای محکم کاری آدامس هم می چسباند روی زنگ!
🖋 @ehsanmohammadi95
✍️ احسان محمدی
🎵 « وقتی ایران بودم یه روز رفتم نزدیک خونه خرید کوچکی بکنم. ماشین نبردم. خرید که کردم زیاد شد. کنار خیابون منتظر تاکسی موندم. از دور دیدم یه پاترول نزدیک شد که چند تا جوون داشتن با صدای بلند موزیک «غریبِ آشنا» رو گوش می دادن. دستمو بلند کردم که سوارم کنن. نزدیکم که شدن با اشاره گفتن برو باباا! ... با خودم گفتم: ای وای من! اگر می دونستین کسی که دارین صداشو گوش میدین دست بلنده کرده...»
🎵 این خاطره را #گوگوش در گفتگو با یک رادیوی خارج از کشور تعریف کرد. فکر کردم همه ما در زندگی مان یک لحظه های «برو بابایی» داشته ایم، ناغافل، بی دقت و با بی حوصلگی، فرصتی را از دست داده ایم که ممکن است فقط یک بار سر راهمان قرار بگیرد. حالا لزوماً گوگوشِ ایستاده کنار خیابان نبوده، اما چه فرقی می کند؟
🎵 گاهی اوقات بخت های خوب را آدم به همین سادگی از دست می دهد و معلوم نیست در چرخ و فلک روزگار دوباره آن لحظه نصیبش بشود یا نه؟
🎵 اصلاً خوش شانسی رَموک است. مثل غزال یک لحظه چشمک می زند و در می رود. شبیه بدشانسی نیست که نه فقط خستگی ناپذیر در خانه آدم را می زند، بلکه بعضی اوقات وقتی می رود برای محکم کاری آدامس هم می چسباند روی زنگ!
🖋 @ehsanmohammadi95
✅ سلامتی سه کس؛ سرباز و زندونی و بی کس!
✍️ احسان محمدی
◀️ میلیون ها ایرانی از دیروز عکس سربازهایی که برای نجات زنان و دختران و کودکان در عملیات تروریستی اهواز به خطر انداختند را به اشتراک گذاشتند و #سرباز دوباره عزیز شد. چند وقت پیش که اتوبوس شان به دره سقوط کرد هم عزیز شدند، وقتی در مرز سلاخی شدند هم عزیز شدند ... گاهی به گاهی ...
◀️ کسانی که خدمت سربازی رفته اند و در مراسم #رژه حاضر بوده اند می دانند که فرمانده گروهان ها معمولاً قول می دهند؛ اگر خوب رژه برید و جوری پوتین هاتون رو بکوبید زمین و شعار بدهید که میدان بلرزه، تشویقی می گیرید...
تشویقی هم یا استراحت چندساعته است یا مرخصی کوتاه شهری. برای اینکه از پادگان بیرون بیایی و بستنی بخوری، سینما بروی، مردم را نگاه کنی و بعد برگردی به پادگان ...
◀️ چقدر دل همه آتش گرفت برای سربازانی که سهم شان از تشویقی #کفن شد... روح شان در آرامش که سرباز وطن هستند. مدفن شان قلب مردم. مردمی که دوست شان دارند. ورنه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست...
◀️ چهارده سال پیش ایستاده بودم جلوی مرکز اعزام. ساک به دست و کله تراشیده که اعزام شوم به خدمت سربازی. اکثر کسانی که از کنارمان با ماشین رد می شدند محبت می کردند:
_آش خورااااا!
_چشم به هم بزنی چشمات در اومده!
_کچلا خدمت خوش بگذره!
_از جلووووو نظام!
◀️ و فکر نمی کردند ما هم زمانی برای خودمان آدمی بودیم. دانشگاهی را به هم می ریختیم. از #ایلام سوار اتوبوس شدیم به مقصد کرج. سرها در گریبان. شب. سکوت. جاده پیچ در پیچ. دل های گرفته. راننده ترانه ای از #گوگوش گذاشته بود: من و گنجشکای خونه، دیدنت عادتمونه...
◀️ برخورد #عموم مردم با سربازها یا از سر ترحم است یا تحقیر. وقتی سوار تاکسی می شوی با آن لباس های برزنتی عرق کرده خودشان را جمع می کنند. توی مترو جوری نگاهت می کنند که انگار «بمیرم برات که از مادر و دوست دخترت دور افتادی و تا برگردی شوهر کرده»!
◀️ من در مرز سربازهایی دیدم که حین گشت زنی رفتند روی #مین و جنازه تکه پاره شان را گذاشتیم توی یخ و بردیم روستایی دور و کور در کهکیلویه و بویر احمد. سربازهای بی کس و بی پارتی که از پارس آباد #مغان افتاده بودند مرز ایران و عراق و شب ها با پوتین های پاره، لباس های آفتاب سوخته و سرهای تراشیده گریه می کردند.
◀️ سربازهایی که از شدت گرما زیر زمین سنگر ساخته بودند، بی برق، بی یخ، بی تلفن و روی کلاه هایشان علامت می زدند تا ۴۵ روزشان تمام شود و ۱۵ روز بروند مرخصی. اما کم نمی گذاشتند. دزدی نمی کردند از وظیفه شان، اختلاس نمی کردند در عهد و پیمان شان با وطن...
◀️ شهادت این سربازها هزار خاطره برایم زنده کرد. دو روز دیگر از یاد همه می رود. از یاد مردم، از یاد سردارها و حضرات. جز مادرهایشان. بیچاره تر آنها که #مادر نداشتند.
◀️ وقتی اتوبوس سربازها به دره سقوط کرد و چندین نفر کشته شدند نوشتم؛ فکر می کنم با مرگشان یاد همه مان انداختند که ما هم وجود داریم. به ما نه از سر ترحم نگاه کنید و نه تحقیر. ما سرباز هستیم. اسم مان سرباز است؛ کسی که قرار است به وقتش برای شما سر بدهد. امید که این ها را هم مثل #شهدای_حرم عزیز بدانند. حرمی به نام ایران.
🇮🇷 دوباره دیروز و شجاعت و شهادت سربازها ... چقدر تلخ است که سرباز باشی و سهمت از زندگی بشود گلوله یک مُشت موش ِکور ِ بزدل که اسم خودشان را گذاشته اند آزادی خواه و بعد از این جنایت ها خزیده اند زیر دستار بدبو و متعفن دشمنان ایران.
برای همه سربازها بخصوص آنها که در مرز هستند دعا کنید.
🎞 به قول آقا محسن دربندی در فیلم #اعتراض:
🔹سلامتی سه تن؛ ناموس و رفیق و وطن. سلامتی سه کس؛ سرباز و زندونی و بی کس!...
🔹سلامتی باغبونی که زمستونش رو از باهار بیشتر دوست داره
🔹سلامتی آزادی، سلامتی زندونیای بی ملاقاتی!
🖋 @ehsanmohammadi95
✍️ احسان محمدی
◀️ میلیون ها ایرانی از دیروز عکس سربازهایی که برای نجات زنان و دختران و کودکان در عملیات تروریستی اهواز به خطر انداختند را به اشتراک گذاشتند و #سرباز دوباره عزیز شد. چند وقت پیش که اتوبوس شان به دره سقوط کرد هم عزیز شدند، وقتی در مرز سلاخی شدند هم عزیز شدند ... گاهی به گاهی ...
◀️ کسانی که خدمت سربازی رفته اند و در مراسم #رژه حاضر بوده اند می دانند که فرمانده گروهان ها معمولاً قول می دهند؛ اگر خوب رژه برید و جوری پوتین هاتون رو بکوبید زمین و شعار بدهید که میدان بلرزه، تشویقی می گیرید...
تشویقی هم یا استراحت چندساعته است یا مرخصی کوتاه شهری. برای اینکه از پادگان بیرون بیایی و بستنی بخوری، سینما بروی، مردم را نگاه کنی و بعد برگردی به پادگان ...
◀️ چقدر دل همه آتش گرفت برای سربازانی که سهم شان از تشویقی #کفن شد... روح شان در آرامش که سرباز وطن هستند. مدفن شان قلب مردم. مردمی که دوست شان دارند. ورنه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست...
◀️ چهارده سال پیش ایستاده بودم جلوی مرکز اعزام. ساک به دست و کله تراشیده که اعزام شوم به خدمت سربازی. اکثر کسانی که از کنارمان با ماشین رد می شدند محبت می کردند:
_آش خورااااا!
_چشم به هم بزنی چشمات در اومده!
_کچلا خدمت خوش بگذره!
_از جلووووو نظام!
◀️ و فکر نمی کردند ما هم زمانی برای خودمان آدمی بودیم. دانشگاهی را به هم می ریختیم. از #ایلام سوار اتوبوس شدیم به مقصد کرج. سرها در گریبان. شب. سکوت. جاده پیچ در پیچ. دل های گرفته. راننده ترانه ای از #گوگوش گذاشته بود: من و گنجشکای خونه، دیدنت عادتمونه...
◀️ برخورد #عموم مردم با سربازها یا از سر ترحم است یا تحقیر. وقتی سوار تاکسی می شوی با آن لباس های برزنتی عرق کرده خودشان را جمع می کنند. توی مترو جوری نگاهت می کنند که انگار «بمیرم برات که از مادر و دوست دخترت دور افتادی و تا برگردی شوهر کرده»!
◀️ من در مرز سربازهایی دیدم که حین گشت زنی رفتند روی #مین و جنازه تکه پاره شان را گذاشتیم توی یخ و بردیم روستایی دور و کور در کهکیلویه و بویر احمد. سربازهای بی کس و بی پارتی که از پارس آباد #مغان افتاده بودند مرز ایران و عراق و شب ها با پوتین های پاره، لباس های آفتاب سوخته و سرهای تراشیده گریه می کردند.
◀️ سربازهایی که از شدت گرما زیر زمین سنگر ساخته بودند، بی برق، بی یخ، بی تلفن و روی کلاه هایشان علامت می زدند تا ۴۵ روزشان تمام شود و ۱۵ روز بروند مرخصی. اما کم نمی گذاشتند. دزدی نمی کردند از وظیفه شان، اختلاس نمی کردند در عهد و پیمان شان با وطن...
◀️ شهادت این سربازها هزار خاطره برایم زنده کرد. دو روز دیگر از یاد همه می رود. از یاد مردم، از یاد سردارها و حضرات. جز مادرهایشان. بیچاره تر آنها که #مادر نداشتند.
◀️ وقتی اتوبوس سربازها به دره سقوط کرد و چندین نفر کشته شدند نوشتم؛ فکر می کنم با مرگشان یاد همه مان انداختند که ما هم وجود داریم. به ما نه از سر ترحم نگاه کنید و نه تحقیر. ما سرباز هستیم. اسم مان سرباز است؛ کسی که قرار است به وقتش برای شما سر بدهد. امید که این ها را هم مثل #شهدای_حرم عزیز بدانند. حرمی به نام ایران.
🇮🇷 دوباره دیروز و شجاعت و شهادت سربازها ... چقدر تلخ است که سرباز باشی و سهمت از زندگی بشود گلوله یک مُشت موش ِکور ِ بزدل که اسم خودشان را گذاشته اند آزادی خواه و بعد از این جنایت ها خزیده اند زیر دستار بدبو و متعفن دشمنان ایران.
برای همه سربازها بخصوص آنها که در مرز هستند دعا کنید.
🎞 به قول آقا محسن دربندی در فیلم #اعتراض:
🔹سلامتی سه تن؛ ناموس و رفیق و وطن. سلامتی سه کس؛ سرباز و زندونی و بی کس!...
🔹سلامتی باغبونی که زمستونش رو از باهار بیشتر دوست داره
🔹سلامتی آزادی، سلامتی زندونیای بی ملاقاتی!
🖋 @ehsanmohammadi95
🚨کروناله!
✍ احسان محمدی
🎸 میگن یه بنده خدایی دستش شکست، رفت پیش دکتر گچ گرفت. گفت:
—آقای دکتر! بعد از اینکه گچ دستم رو باز کردم میتونم گیتار بزنم؟
دکتر گفت: بله بله! حتماً.
طرف خوشحال شد گفت: آخ جون! چون قبلش بلد نبودم گیتار بزنم!😊😐
◀ حالا بعضیها جوری از قرنطینه مینالن و گله میکنن و میگن حوصلهمون سرررر رفته، انگار قبل از قرنطینه صبحونه رو میبردن تو تختشون، بعد با لیموزین میاومدن دنبالشون میبردنشون #ناسا تا ظهر کار کنن، عصر هم اسکی روی آب و شب هم کافه و دست در کمر یار لامبادا میرقصیدن!😒
◀ وا بده هموطن!
انگار ما یادمون رفته صبح به خودمون فحش میدادیم که خدا چرا ما رو #کوالا خلق نکردی، چرا خرس نشدیم که بخوابیم، چرا باید بریم سرکار و کلاس، چرا زمین گرده؟ جوجهتیغیها رو چرا هیچکی بغل نمیکنه؟ شنبه خره اصلاً و ....
↙ انگار قبلاً لاسوگاس زندگی میکردن الان تبعید شدن ایران! 😒
یادتون رفت تو مترو داد میزدیم بیشعور هل نده، تو اتوبوس از میله آویزون بودیم، سر کلاس هی به اساتید میگفتیم خسته نباشید!
تو اداره فحش میدادیم به ارباب رجوع که کی ساعت کار تموم بشه از این اداره کوفتی راحت شیم، شریکی فلافل میخریدیم نوبتی گاز میزدیم، کفش نایک تقلبی میپوشیدیم، بهترین تفریحمون هم این بود که از اون مشماها بگیریم دونهدونه حباباش رو بترکونیم شادی بیاریم به کانون خانواده بعد از خوردن خورشت کرفس!😒
◀ تو عمرمون اینقد خوشبخت نبودیم که لش کنیم، تا لنگ ظهر بخوابیم، سرمون تو گوشی باشه، کار نکنیم، فیلم ببینیم، بعد ازمون تشکر هم بکنن و بگن: شهروند بافرهنگ و مسئولیتپذیر!😍
◀ وا بده هموطن!
اینقد غر نزن. چند وقت دیگه تموم میشه دوباره میریم کافه، #گوگوش میزنه، #داریوش میرقصه ما هم در حالیکه داریم "به سلامتی سینگلا و اینرلا" نوشیدنی مجاز میدیم بالا میخونیم:
🎤وقتی دلگیری و تنها، غربت تموم دنیا از دریچه قشنگ چشم روشنت میبارررررره.... اون آخریا حال میکنن!💃🕺
والله با این نوناتون! با این غرغراتون!
#بشوره_ببره😀
#قرنطینه_نوشت
#شبه_طنز
🖋 @ehsanmohammadi95
✍ احسان محمدی
🎸 میگن یه بنده خدایی دستش شکست، رفت پیش دکتر گچ گرفت. گفت:
—آقای دکتر! بعد از اینکه گچ دستم رو باز کردم میتونم گیتار بزنم؟
دکتر گفت: بله بله! حتماً.
طرف خوشحال شد گفت: آخ جون! چون قبلش بلد نبودم گیتار بزنم!😊😐
◀ حالا بعضیها جوری از قرنطینه مینالن و گله میکنن و میگن حوصلهمون سرررر رفته، انگار قبل از قرنطینه صبحونه رو میبردن تو تختشون، بعد با لیموزین میاومدن دنبالشون میبردنشون #ناسا تا ظهر کار کنن، عصر هم اسکی روی آب و شب هم کافه و دست در کمر یار لامبادا میرقصیدن!😒
◀ وا بده هموطن!
انگار ما یادمون رفته صبح به خودمون فحش میدادیم که خدا چرا ما رو #کوالا خلق نکردی، چرا خرس نشدیم که بخوابیم، چرا باید بریم سرکار و کلاس، چرا زمین گرده؟ جوجهتیغیها رو چرا هیچکی بغل نمیکنه؟ شنبه خره اصلاً و ....
↙ انگار قبلاً لاسوگاس زندگی میکردن الان تبعید شدن ایران! 😒
یادتون رفت تو مترو داد میزدیم بیشعور هل نده، تو اتوبوس از میله آویزون بودیم، سر کلاس هی به اساتید میگفتیم خسته نباشید!
تو اداره فحش میدادیم به ارباب رجوع که کی ساعت کار تموم بشه از این اداره کوفتی راحت شیم، شریکی فلافل میخریدیم نوبتی گاز میزدیم، کفش نایک تقلبی میپوشیدیم، بهترین تفریحمون هم این بود که از اون مشماها بگیریم دونهدونه حباباش رو بترکونیم شادی بیاریم به کانون خانواده بعد از خوردن خورشت کرفس!😒
◀ تو عمرمون اینقد خوشبخت نبودیم که لش کنیم، تا لنگ ظهر بخوابیم، سرمون تو گوشی باشه، کار نکنیم، فیلم ببینیم، بعد ازمون تشکر هم بکنن و بگن: شهروند بافرهنگ و مسئولیتپذیر!😍
◀ وا بده هموطن!
اینقد غر نزن. چند وقت دیگه تموم میشه دوباره میریم کافه، #گوگوش میزنه، #داریوش میرقصه ما هم در حالیکه داریم "به سلامتی سینگلا و اینرلا" نوشیدنی مجاز میدیم بالا میخونیم:
🎤وقتی دلگیری و تنها، غربت تموم دنیا از دریچه قشنگ چشم روشنت میبارررررره.... اون آخریا حال میکنن!💃🕺
والله با این نوناتون! با این غرغراتون!
#بشوره_ببره😀
#قرنطینه_نوشت
#شبه_طنز
🖋 @ehsanmohammadi95