روزنوشت‌های احسان محمدی
17K subscribers
3.58K photos
1.17K videos
61 files
369 links
🎓دکترای فرهنگ و ارتباطات
📡مشاور رسانه‌ای
📰روزنامه‌نگار
📺 کارشناس رادیو و تلویزیون

📚 کتاب‌ها‌: جنگ بود، مارکز در تاکسی، شیوه دلبری و متروآشوبی و گنجینه‌پنهان

🔰صفحه اینستاگرام: ehsanmohammadi94
🔰توئیتر: ehsanm92
Download Telegram
#پاراگراف_برتر
📕 او فوتبال را از دید علمی نگاه می کرد و قدر درس هایی که یک شکست می توانست به او بدهد را می دانست.

_ چيزی که باعث رشد می شه، شکست و مرتکب اشتباه شدنه۔ همون چیزیه که هوشیارمون می کنه. وقتی پیروز می شیم، با خودمون فکر می کنیم "عالی بود، ما بردیم" مطمئنا" بعضی کارها رو اشتباه انجام دادین ولی خیلی خونسردین. تنها فایده ای که بردن داره اینه که شب راحت می خوابین.

📕پپ گواردیولا؛ پیروزی به عبارت دیگر/ نوشته گیلم بالاگه، ترجمه حسین گازر/صفحه ۱۸۳
🖋 @ehsanmohammadi95
#پاراگراف_برتر

📕 زندگی حتی وقتی انکارش می‌کنی، حتی وقتی نادیده اش می‌گیری، حتی وقتی نمی‌خواهی اش از تو قوی تر است. از هر چیز دیگری قوی تر است.

📕 آدم‌هایی که از بازداشتگاه‌های اجباری برگشته‌اند دوباره زاد و ولد کردند. مردان و زنانی که شکنجه دیده بودند، که مرگ نزدیکانشان و سوخته شدن خانه‌هاشان را دیده بودند، دوباره به دنبال اتوبوس‌ها دویدند، به پیش بینی هواشناسی با دقت گوش کردند و دخترهایشان را شوهر دادند.

📕 باور کردنی نیست اما همین گونه است. زندگی از هر چیز دیگری قوی تر است. باید یک بار به خاطر همه چیز گریه کرد. آن قدر که اشک‌ها خشک شوند، باید این تن اندوهگین را چلاند و بعد دفتر زندگی را ورق زد. به چیز دیگری فکر کرد. باید پاها را حرکت داد و همه چیز را از نو شروع کرد.

📕 من او را دوست داشتم، آناگاوالدا، ترجمه: الهام داراچینان، نشر قطره
🖋 @ehsanmohammadi95
#پاراگراف_برتر

🔺سرکوب آفتابه دزدها در همه کشورها صورت می‌گیرد. آن هم با شدت عمل.
نه فقط به عنوان وسیله دفاعی اجتماع، بلکه عمدتا به عنوان گوشزدی جدی به همه بدبخت‌هاکه سرجای خودشان بنشینند!

📕 سفر به انتهای شب/ لویی فردینان سلین
🖋 @ehsanmohammadi95
#پاراگراف_برتر


📗 روزی به همراه کلوئه از کنار زنی فقیر رد شدیم، کلوئه از من پرسید، «اگر یک ماه گرفتگی بزرگ روی صورتم داشتم، مثل مال این زن، باز هم دوستم می داشتی؟»

توقع این است که پاسخ مثبت باشد - پاسخی که عشق را فراتر از نقص های پیش پا افتاده جسمی قرار می دهد یا به ویژه نقص هایی که غیرقابل تغییر است. من ترا دوست خواهم داشت نه برای هوشمندی، استعداد و زیبایی ات، بلکه به سادگی چون تو خودت هستی، بدون هر گونه قید و شرطی. ترا دوست دارم برای آن کسی که در عمق وجودت هست، نه برای رنگ چشمانت یا میزان دارایی ات.

📗 نیاز درونی، خواستار آن است که معشوق ما را بدون در نظر گرفتن حسن های ظاهری امان، و فقط برای جوهر وجودمان تحسین کند، و آماده باشد همان عشقی را عرضه کند که گفته می شود میان پدر و مادرها و فرزندانشان وجود دارد.

خود واقعی، چیزی است که شخص انتخاب می کند که باشد، حال اگر خال درشتی روی پیشانی مان درآمد یا به دلیل بالارفتن سن پژمرده شدیم. یا تورم ورشکست مان کند، باید به دلیل حوادثی که فقط ظاهرمان را خدشه دار کرده، بخشوده بشویم.

📗 حتی اگر زیبا یا ثروتمند هستیم، نمیخواهیم که ما را به دلیل این چیزها دوست بدارند، چون اگر این خصوصیات از بین بروند، عشق هم به همراهش می رود. من ترجیح می دهم که شما از ذهنم تعریف کنید و نه از چهره ام، و اگر مجبور باشید در آن صورت ترجیح می دهم در مورد لبخندم اظهارنظر بکنید تا دماغم.

📗 ما محتاجیم که دوست داشته شویم، حتی اگر همه چیزمان را از دست بدهیم: همه چیز ترک شود جز "من" ، این "من" اسرارآمیز در ضعیف ترین و آسیب پذیر ترین وضع اش.


📗 آیا اگر حتی در مقابلت ضعیف باشم دوستم خواهی داشت؟ همه قوی بودن را دوست دارند، اما آیا تو مرا برای ضعف هایم دوست می داری؟ این آزمایش واقعی است. آیا اگر تمام چیز هایی که از دست می روند را از دست بدهم، باز هم مرا به خاطر چیز هایی که همیشه خواهم داشت، دوست می داری؟

📗 جستارهایی درباب عشق/ نویسنده: آلن دو باتن/ مترجم: گلی امامی/ نشر نیلوفر
🖋 @ehsanmohammadi95
#پاراگراف_برتر

📙 بعد از هیتلر همه ی آلمان درک کردند که او چه بلایی بر سر کشور و زیربناهای آن آورده است.

📙 اما یک چیز نابودشده هم بود که فقط ما روشنفکران آن را می فهمیدیم و آن خیانت هیتلر به "کلمات" بود.

خیلی از کلمات شریف دیگر معانی خودشان را از دست داده بودند، پوچ شده بودند، مسخره شده بودند، عوض شده بودند، اشغال شده بودند.
کلماتی مانند آزادی، آگاهی، پیشرفت، عدالت!

📙آدم کجا بودی، هاینریش بل
🖋 @ehsanmohammadi95
#پاراگراف_برتر

📗... آن که حقیقت را نمی داند فقط بی شعور است، اما آن که حقیقت را می داند و آن را دروغ می نامد، تبهکار است.

آندره آ: بدبخت کشوری که قهرمان ندارد!
گالیله: نه. بدبخت کشوری که احتیاج به قهرمان دارد!

📗زندگی گالیله، برتولت برشت، مترجم: عبدالرحیم احمدی
🖋 @ehsanmohammadi95
#پاراگراف_برتر

📕 تحمل گرسنگی یکی از وظایف وطن پرستی افراد شد. بیلبوردها با شعار جدیدی بالا رفت؛"بیایید در یک روز دو وعده بخوریم." تلویزیون کره شمالی مستندی درباره مردی نشان می داد که معده اش از خوردن برنج زیاد منفجر شده بود.

📕 (زندگی در کره شمالی؛ حسرت نمی خوریم، باربارا دمیک، ترجمه: زینب کاظم خواه، نشر ثالث، ص ۱۱۰)
🖋 @ehsanmohammadi95
#پاراگراف_برتر

📕 میرزا علی اصغر خان اتابک با سه پادشاه قاجار در قبل و بعد از انقلاب مشروطیت کار کرد و در نزد هر سه صدراعظم بود. ببینید تو را به خدا کدام بندبازی می تواند به این راحتی بندبازی کند؟

📕 وقتی ناصرالدین شاه در حرم عبدالعظیم ترور شد، جنازه اش را با نمایش این که هنوز زنده است، توی درشکه گذاشت و آورد کاخ سلطنتی و اول کارش این بود که این شعر را برای مظفرالدین شاهی که سال ها منتظرالتخت بود، فرستاد:

چرا خون نگریم؟ چرا خوش نخندم؟
که دریا فرو رفت و گوهر برآمد

📕 ببینید واقعاً خودمانیم شعر به قول امروزی ها تبریک دارد، تسلیت دارد، خبر دارد، تثبیت شغل دارد، تملق دارد!

📕 (منبع:کتاب «جامعه شناسی خودمانی»، نوشته «حسن نراقی»، فصل «ریاکاری و فرصت طلبی ما»)
🖋 @ehsanmohammadi95
#پاراگراف_برتر
📗 بهترین زمان بود، بدترین زمان بود. عصر خرد بود، عصر حماقت بود. دورهٔ ایمان بود، دورهٔ ناباورى بود. فصل نور بود، فصل ظلمت بود. بهار امید بود، زمستانِ ناامیدى بود. همه چیز در برابر داشتیم، هیچ در کف نداشتیم.

📗 همه یک راست به بهشت روان بودیم، همه یک راست از آن روی بر می‌گرداندیم ــــ خلاصه، دوره ‏اى بود مثل عصر حاضر که بعضى از پرسروصداترین بزرگانش اصرار داشتند هرچه هست، خوب یا بد، کسى جز با اغراق دربارهٔ آن حرف نزند.

📗چارلز دیکنز/ سرآغاز " داستان دو شهر"
🖋 @ehsanmohammadi95
#پاراگراف_برتر

📒 گاهی وقت‌ها به ماهی های قرمز، غبطه می‌خورم، ظاهرا دامنه‌ی حافظه‌شان فقط در حدِ چند ثانیه است. محال است بتوانند هیچیک از فکرهایشان را دنبال کنند. همه‌چیز را بعد از چند ثانیه دوباره برای اولین بار تجربه می‌کنند.

📒 ماهی‌ها هیچ خاطره‌ای بیشتر از چند ثانیه ندارند و همان را هم فراموش می‌کنند و مادامی که از این نقص‌شان بی‌خبرند، حتما زندگی برایشان یک داستان بلندِ خوب و خوش است. یک جشنِ همیشگی ...

📒 ابَر ابله| ارلند لو؛ ترجمه شقایق قندهاری
🖋 @ehsanmohammadi95