#شعر_شب
چشم من، چشمه زاینده اشک
گونه ام بستر رود
کاشکی همچو حبابی بر آب
در نگاه تو رها می شدم از بود و نبود ...
#حمید_مصدق
🖋 @ehsanmohammadi95
چشم من، چشمه زاینده اشک
گونه ام بستر رود
کاشکی همچو حبابی بر آب
در نگاه تو رها می شدم از بود و نبود ...
#حمید_مصدق
🖋 @ehsanmohammadi95
#شعر_شب
تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت!
#حمید_مصدق ( خرداد ۱۳۴۳)
🖋 @ehsanmohammadi95
تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت!
#حمید_مصدق ( خرداد ۱۳۴۳)
🖋 @ehsanmohammadi95
#شعر_شب
در کوچههای یخ زدهی شهر بیفروغ!
گرمی چشمهای تو در بر گرفتنی است
این عشق ماندنی، این شعر بودنی
این لحظههای با تو نشستن سرودنی است
#حمید_مصدق
🖋 @ehsanmohammadi95
در کوچههای یخ زدهی شهر بیفروغ!
گرمی چشمهای تو در بر گرفتنی است
این عشق ماندنی، این شعر بودنی
این لحظههای با تو نشستن سرودنی است
#حمید_مصدق
🖋 @ehsanmohammadi95
#شعر_شب
گاهی چو آب هستم و گاهی چو آتشم
ازاین دوگانگیست که بس درد میکشم
سویم میا و روح پریشان من مخوان
اوراق کهنهای ز کتابی مشوشم
#حمید_مصدق
🖋 @ehsanmohammadi95
گاهی چو آب هستم و گاهی چو آتشم
ازاین دوگانگیست که بس درد میکشم
سویم میا و روح پریشان من مخوان
اوراق کهنهای ز کتابی مشوشم
#حمید_مصدق
🖋 @ehsanmohammadi95