📚 بازخواني بخشي از زندگينامه خودنوشت #مهدي_آذر_يزدي در سالمرگ او 📚
—------------------------------—
🔹مادرم ميگفت نوشتن هم شد کار؟
اولينبار که به فکر تدارک کتاب براي #کودکان افتادم، سال 1335، يعني در سن 35 سالگيام بود. بعضي از کودکي شروع به نوشتن ميکنند ولي من تا 18 سالگي، خواندن درست و حسابي هم بلد نبودم. در سال 1335، در «عکاسي يادگار» يا «بنگاه ترجمه و نشر کتاب» کار ميکردم و ضمنا کار غلطگيري نمونههاي چاپي را هم از «انتشارات اميرکبير» گرفته بودم و شبها آن را انجام ميدادم. قصهاي از «انوار سهيلي» را در چاپخانه ميخواندم که خيلي جالب بود. فکر کردم اگر سادهتر نوشته شود، براي بچهها خيلي مناسب است. جلد اول «قصههاي خوب براي بچههاي خوب» خودبهخود، از اينجا پيدا شد. آن را در شبها درحالي مينوشتم که توي يک اتاق 4×3 يا 12 متري زير شيرواني، با يک لامپاي نمره 10 ديوارکوب، زندگي ميکردم. نگران بودم #کتاب خوبي نشود و مرا مسخره کنند. آن را اول بار به «کتابخانه ابن سينا» که سر «چهارراه مخبر الدوله» بود، دادم. آن را بعد از مدتي پس دادند و رد کردند. گريه کنان آن را پيش آقاي «جعفري»-مدير انتشارات اميرکبير که در خيابان ناصر خسرو بود- بردم. ايشان حاضر شد آن را چاپ کند. وقتي يک سال بعد، کتاب از چاپ در آمد، ديگران که اهل مطبوعات و کار کتاب بودند، گفته بودند که خوب است. به همين خاطر، آقاي جعفري، پيوسته جلد دوم آن را مطالبه ميکرد.کمکم اين کتابها به هشت جلد رسيد؛ البته قرار بود 10 جلد بشود ولي من مجال نوشتن آن را پيدا نکردم. بيشتر اوقاتم صرف اسباب کشي و تغيير منزل و تغيير شغل و کار شده است. تنهايي هم براي خودش مشکلاتي دارد؛ بايد براي خود سبزي بخري؛ بنشيني پاک کني؛ بعد يک جوري آن را بپزي و بخوري و ظرف آن را بشويي؛ پيراهنت را وصله کني و اتاقت را جارو کني و رخت بشويي و از اين قبيل کارها. روزها هم اگر براي مردم کار نکني، خرجي نداري. اگر اختيار دست من بود، براي خودم يک پدر ميليونر که مدير يک کتابخانه هم باشد، انتخاب ميکردم ولي انتخاب در دست من نبود. پدر و مادرم، هر دو در سن 80 سالگي مردند؛ درحاليکه کار و کتاب مرا مسخره ميکردند. براي کارهايي که در زمينه کتاب کرده ام، «جايزه يونسکو» گرفتم و همينطور «جايزه سلطنتي کتاب سال». سه تا از کتاب هايم را هم «شوراي کتاب کودک»، بهعنوان کتاب برگزيده سال انتخاب کرد. دو سال پيش، مادرم با سرزنش به من ميگفت: «اين همه که شب و روز ميخواني و ميخواني، پولهايش کو؟ اين هم شد کار که تو پيش گرفتهاي!؟» مادرم تقريباً درست ميگفت. اگر از همان اول به همان کار رعيتي چسبيده بودم يا به سبزي فروشي يا بقالي و چقالي، خيلي بهتر زندگي ميکردم ولي نميخواستم. «خودکرده را تدبير نيست؛» پشيمان هم نيستم.
#مشاهیر_تعلیم_تربیت
ادامه مطلب در https://eduarticle.me/?p=2350
—---------------------------------
↩️ کانال مقاله ها 👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD5oqnmeI058AeE3WA
—------------------------------—
🔹مادرم ميگفت نوشتن هم شد کار؟
اولينبار که به فکر تدارک کتاب براي #کودکان افتادم، سال 1335، يعني در سن 35 سالگيام بود. بعضي از کودکي شروع به نوشتن ميکنند ولي من تا 18 سالگي، خواندن درست و حسابي هم بلد نبودم. در سال 1335، در «عکاسي يادگار» يا «بنگاه ترجمه و نشر کتاب» کار ميکردم و ضمنا کار غلطگيري نمونههاي چاپي را هم از «انتشارات اميرکبير» گرفته بودم و شبها آن را انجام ميدادم. قصهاي از «انوار سهيلي» را در چاپخانه ميخواندم که خيلي جالب بود. فکر کردم اگر سادهتر نوشته شود، براي بچهها خيلي مناسب است. جلد اول «قصههاي خوب براي بچههاي خوب» خودبهخود، از اينجا پيدا شد. آن را در شبها درحالي مينوشتم که توي يک اتاق 4×3 يا 12 متري زير شيرواني، با يک لامپاي نمره 10 ديوارکوب، زندگي ميکردم. نگران بودم #کتاب خوبي نشود و مرا مسخره کنند. آن را اول بار به «کتابخانه ابن سينا» که سر «چهارراه مخبر الدوله» بود، دادم. آن را بعد از مدتي پس دادند و رد کردند. گريه کنان آن را پيش آقاي «جعفري»-مدير انتشارات اميرکبير که در خيابان ناصر خسرو بود- بردم. ايشان حاضر شد آن را چاپ کند. وقتي يک سال بعد، کتاب از چاپ در آمد، ديگران که اهل مطبوعات و کار کتاب بودند، گفته بودند که خوب است. به همين خاطر، آقاي جعفري، پيوسته جلد دوم آن را مطالبه ميکرد.کمکم اين کتابها به هشت جلد رسيد؛ البته قرار بود 10 جلد بشود ولي من مجال نوشتن آن را پيدا نکردم. بيشتر اوقاتم صرف اسباب کشي و تغيير منزل و تغيير شغل و کار شده است. تنهايي هم براي خودش مشکلاتي دارد؛ بايد براي خود سبزي بخري؛ بنشيني پاک کني؛ بعد يک جوري آن را بپزي و بخوري و ظرف آن را بشويي؛ پيراهنت را وصله کني و اتاقت را جارو کني و رخت بشويي و از اين قبيل کارها. روزها هم اگر براي مردم کار نکني، خرجي نداري. اگر اختيار دست من بود، براي خودم يک پدر ميليونر که مدير يک کتابخانه هم باشد، انتخاب ميکردم ولي انتخاب در دست من نبود. پدر و مادرم، هر دو در سن 80 سالگي مردند؛ درحاليکه کار و کتاب مرا مسخره ميکردند. براي کارهايي که در زمينه کتاب کرده ام، «جايزه يونسکو» گرفتم و همينطور «جايزه سلطنتي کتاب سال». سه تا از کتاب هايم را هم «شوراي کتاب کودک»، بهعنوان کتاب برگزيده سال انتخاب کرد. دو سال پيش، مادرم با سرزنش به من ميگفت: «اين همه که شب و روز ميخواني و ميخواني، پولهايش کو؟ اين هم شد کار که تو پيش گرفتهاي!؟» مادرم تقريباً درست ميگفت. اگر از همان اول به همان کار رعيتي چسبيده بودم يا به سبزي فروشي يا بقالي و چقالي، خيلي بهتر زندگي ميکردم ولي نميخواستم. «خودکرده را تدبير نيست؛» پشيمان هم نيستم.
#مشاهیر_تعلیم_تربیت
ادامه مطلب در https://eduarticle.me/?p=2350
—---------------------------------
↩️ کانال مقاله ها 👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD5oqnmeI058AeE3WA
بانک مقاله های آموزشی و فرهنگی
بازخواني بخشي از زندگينامه خودنوشت مهدي آذريزدي در سالمرگ او
بازخواني بخشي از زندگينامه خودنوشت #مهدي_آذر_يزدي در سالمرگ او مادرم ميگفت نوشتن هم شد کار؟ اولينبار که به فکر تدارک کتاب براي کودکان افتادم، سال 1335، يعني در سن 35 سالگيام بود. بعضي از کودکي شروع
☑️ #مریم_میرزاخانی (۱۳ اردیبهشت ۱۳۵۶–۲۴ تیر ۱۳۹۶) ریاضیدان ایرانی-آمریکایی و استاد دانشگاه استنفورد بود. میرزاخانی در سال ۲۰۱۴ به خاطر کار بر «دینامیک و هندسه سطوح ریمانی و فضاهای پیمانهای آنها» برندهٔ مدال فیلدز شد، که بالاترین جایزه در ریاضیات است. وی تنها زن و تنها ایرانی برندهٔ مدال فیلدز است.
✔️مریم میرزاخانی در دوران تحصیل در دبیرستان فرزانگان تهران، برندهٔ مدال طلای المپیاد جهانی ریاضی در سالهای ۱۹۹۴ (هنگکنگ) و ۱۹۹۵ (کانادا) شد و در این سال بهعنوان نخستین دانشآموز ایرانی نمرهٔ کامل را به دست آورد. وی نخستین دختری بود که در المپیاد ریاضی ایران طلا گرفت و به تیم المپیاد ریاضی ایران راه یافت؛ و نخستین دانش آموز ایرانی بود که دو سال مدال طلا گرفت. او سپس در سال ۱۹۹۹ مدرک کارشناسی خود را در رشتهٔ ریاضی از دانشگاه شریف و دکتریِ خود را در سال ۲۰۰۴ از دانشگاه هاروارد به سرپرستی کورتیس مکمولن، از برندگان مدال فیلدز، گرفت.
از مریم میرزاخانی بهعنوان یکی از ده ذهنِ جوان برگزیدهٔ سال ۲۰۰۵ از سوی نشریهٔ پاپیولار ساینس در آمریکا و ذهن برتر در رشتهٔ ریاضیات تجلیل شد.میرزاخانی برنده جوایزی چون جایزه ستراز انجمن ریاضی آمریکا در سال ۲۰۱۳ و جایزهٔ کلی بود. وی از یازدهم شهریورماه ۱۳۸۷ (اول سپتامبر ۲۰۰۸) در دانشگاه استنفورد استاد دانشگاه و پژوهشگر رشتهٔ ریاضیات بود.پیش از این، او استاد دانشگاه پرینستون بود. متن کامل مقاله را اینجا مطالعه فرمایید https://eduarticle.me/?p=2389
#مشاهیر_تعلیم_تربیت
—----------------------------
↩️ کانال مقاله ها 👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD5oqnmeI058AeE3WA
☑️ #مریم_میرزاخانی (۱۳ اردیبهشت ۱۳۵۶–۲۴ تیر ۱۳۹۶) ریاضیدان ایرانی-آمریکایی و استاد دانشگاه استنفورد بود. میرزاخانی در سال ۲۰۱۴ به خاطر کار بر «دینامیک و هندسه سطوح ریمانی و فضاهای پیمانهای آنها» برندهٔ مدال فیلدز شد، که بالاترین جایزه در ریاضیات است. وی تنها زن و تنها ایرانی برندهٔ مدال فیلدز است.
✔️مریم میرزاخانی در دوران تحصیل در دبیرستان فرزانگان تهران، برندهٔ مدال طلای المپیاد جهانی ریاضی در سالهای ۱۹۹۴ (هنگکنگ) و ۱۹۹۵ (کانادا) شد و در این سال بهعنوان نخستین دانشآموز ایرانی نمرهٔ کامل را به دست آورد. وی نخستین دختری بود که در المپیاد ریاضی ایران طلا گرفت و به تیم المپیاد ریاضی ایران راه یافت؛ و نخستین دانش آموز ایرانی بود که دو سال مدال طلا گرفت. او سپس در سال ۱۹۹۹ مدرک کارشناسی خود را در رشتهٔ ریاضی از دانشگاه شریف و دکتریِ خود را در سال ۲۰۰۴ از دانشگاه هاروارد به سرپرستی کورتیس مکمولن، از برندگان مدال فیلدز، گرفت.
از مریم میرزاخانی بهعنوان یکی از ده ذهنِ جوان برگزیدهٔ سال ۲۰۰۵ از سوی نشریهٔ پاپیولار ساینس در آمریکا و ذهن برتر در رشتهٔ ریاضیات تجلیل شد.میرزاخانی برنده جوایزی چون جایزه ستراز انجمن ریاضی آمریکا در سال ۲۰۱۳ و جایزهٔ کلی بود. وی از یازدهم شهریورماه ۱۳۸۷ (اول سپتامبر ۲۰۰۸) در دانشگاه استنفورد استاد دانشگاه و پژوهشگر رشتهٔ ریاضیات بود.پیش از این، او استاد دانشگاه پرینستون بود. متن کامل مقاله را اینجا مطالعه فرمایید https://eduarticle.me/?p=2389
#مشاهیر_تعلیم_تربیت
—----------------------------
↩️ کانال مقاله ها 👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD5oqnmeI058AeE3WA
🎤 گفت و گو با دکتر گیتی دیهیم، نخستین زن زبان شناس ایرانی)
—------------------------—
مصاحبه کننده : محقق،جواد
مصاحبه شونده : دیهیم،گیتی
[گیتی دیهیم (زادهٔ ۱۶ خرداد 1312 – درگذشتهٔ ۲۶ آبان ۱۳۹۴)]
گفتگو با دکتر #گیتی_دیهیم نخستین زن زبانشناس ایرانی مـن شـاگرد مـارتیه بودم
خانم دکتر دیهیم،برای آشنایی بیشتر خوانندگان جوان مجله با شما بهتر است طـبق معمول از زندگینامه شروع کنیم. اگر ممکن است کمی دربارهء خودتان صحبت کنید:تـولد،تحصیل و...
در سال 1312،در تهران مـتولد شـدم.تحصیلاتم را در دبستان سعدی و دبیرستان شاهدخت گذراندم و در سال 1330 در رشتهء ادبی دیپلم گرفتم.پدرم برای این که حافظ را بفهمم،با سماجت به دانشکدهء ادبیات رفتم و در سال 1334 لیسانس ادبیات گرفتم.بعد از دانشگاه آموزگار شـدم.سال اول در دبستان مهرداد و سال دوم در دبستان سعدی، یعنی مدرسهء ابتدایی خودم،درس دادم. بعد مریضی سختی پیدا کردم و کار تدریش را رها ساختم و کارمند بخش سمعی،بصری ادارهء هنرهای زیبا شدم. کار ما ایـن بـود که فیلمهای کمک آموزشی و پرورشی اهدایی آمریکاییها را در مدارس نمایش میدادیم.دو سال بعد توانستم از وزارت فرهنگ بورسیهء تحصیلی بگیرم. این بورسیه برای رشتهء دانشگاهی خانهداری بود که فقط در آمریکا وجود داشت.بـا نـام home economic که بعدها دانشگاه الزهرا هم آن را در ایران دایر کرد.من باید به آمریکا میرفتم؛اما به دلیل این که زبان خارجیام فرانسوی بود،مسؤولان بیاطلاع بخش فرهنگی سفارت ایران مـرا بـه فرانسه فرستادند که اصلا این رشته را نداشت.بعد هم گفتند بگرد و مدرسهء موردنظرت را پیدا کن!یک سال در فرانسه دنبال رشتهء خانهداری میگشتم و نمییافتم.سرانجام ناچار شدم این دو سال را در یـک مـدرسه،کـه مخصوص دخترهای ترک تحصیل کـردهء پاریـسی و هـم سطح دوره متوسطهء ما بود، بگذرانم.ولی دیدم ارضا نمیشوم.من در ایران لیسانس گرفته بودم و آنجا تقریبا یک دبیرستان بزرگسالان بود.عاقبت مـسؤولان وزارتـ فـرهنگ لطف فرمودند و موافقت کردند که با خرج خـودم در رشـتهء دیگری درس بخوانم! متن کامل مصاحبه را اینجا دریافت کنید 👈 https://eduarticle.me/?p=2711
#مشاهیر_معلم
#مشاهیر_تعلیم_تربیت
—----------------------
↩️ کانال مقاله ها 👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD5oqnmeI058AeE3WA
🎤 گفت و گو با دکتر گیتی دیهیم، نخستین زن زبان شناس ایرانی)
—------------------------—
مصاحبه کننده : محقق،جواد
مصاحبه شونده : دیهیم،گیتی
[گیتی دیهیم (زادهٔ ۱۶ خرداد 1312 – درگذشتهٔ ۲۶ آبان ۱۳۹۴)]
گفتگو با دکتر #گیتی_دیهیم نخستین زن زبانشناس ایرانی مـن شـاگرد مـارتیه بودم
خانم دکتر دیهیم،برای آشنایی بیشتر خوانندگان جوان مجله با شما بهتر است طـبق معمول از زندگینامه شروع کنیم. اگر ممکن است کمی دربارهء خودتان صحبت کنید:تـولد،تحصیل و...
در سال 1312،در تهران مـتولد شـدم.تحصیلاتم را در دبستان سعدی و دبیرستان شاهدخت گذراندم و در سال 1330 در رشتهء ادبی دیپلم گرفتم.پدرم برای این که حافظ را بفهمم،با سماجت به دانشکدهء ادبیات رفتم و در سال 1334 لیسانس ادبیات گرفتم.بعد از دانشگاه آموزگار شـدم.سال اول در دبستان مهرداد و سال دوم در دبستان سعدی، یعنی مدرسهء ابتدایی خودم،درس دادم. بعد مریضی سختی پیدا کردم و کار تدریش را رها ساختم و کارمند بخش سمعی،بصری ادارهء هنرهای زیبا شدم. کار ما ایـن بـود که فیلمهای کمک آموزشی و پرورشی اهدایی آمریکاییها را در مدارس نمایش میدادیم.دو سال بعد توانستم از وزارت فرهنگ بورسیهء تحصیلی بگیرم. این بورسیه برای رشتهء دانشگاهی خانهداری بود که فقط در آمریکا وجود داشت.بـا نـام home economic که بعدها دانشگاه الزهرا هم آن را در ایران دایر کرد.من باید به آمریکا میرفتم؛اما به دلیل این که زبان خارجیام فرانسوی بود،مسؤولان بیاطلاع بخش فرهنگی سفارت ایران مـرا بـه فرانسه فرستادند که اصلا این رشته را نداشت.بعد هم گفتند بگرد و مدرسهء موردنظرت را پیدا کن!یک سال در فرانسه دنبال رشتهء خانهداری میگشتم و نمییافتم.سرانجام ناچار شدم این دو سال را در یـک مـدرسه،کـه مخصوص دخترهای ترک تحصیل کـردهء پاریـسی و هـم سطح دوره متوسطهء ما بود، بگذرانم.ولی دیدم ارضا نمیشوم.من در ایران لیسانس گرفته بودم و آنجا تقریبا یک دبیرستان بزرگسالان بود.عاقبت مـسؤولان وزارتـ فـرهنگ لطف فرمودند و موافقت کردند که با خرج خـودم در رشـتهء دیگری درس بخوانم! متن کامل مصاحبه را اینجا دریافت کنید 👈 https://eduarticle.me/?p=2711
#مشاهیر_معلم
#مشاهیر_تعلیم_تربیت
—----------------------
↩️ کانال مقاله ها 👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD5oqnmeI058AeE3WA
🎤 گـفتگو با منیژهء آرمین معلم هنرمند و نویسندهء تهرانی یادماندگار
—----------------------------
[منیژه آرمین (۱۳۲۴، تهران) معلم ، داستاننویس و روانشناس ایرانی است که به پیکرهسازی و سفالگری نیز اشتغال دارد]
جواد محقّق
پیشدرآمد
با نام و نوشتههای مریم سپیدار،که بعدها دانستم اسم مستعار منیژهء آرمین است،بـعد از انقلاب از طریق مطبوعات،و به ویژه مجلات ویژه زنان، آشنا شدم.بعدها بعضی از کـتابهایشان را هم مطالعه کردم و سـال پیـش بود که فهمیدم همکار آموزشی ماست و در مراکز تربیت معلم تدریس میکند. به همین دلیل،منتظر فرصتی بودم تا با او نیز برای مجله به گفتگو بنشینم.
مـن در سـال 1324 در یـک خانوادهء کارمندی در تهران متولد شدم.دورهء ابتدایی را در دبستان«میرعماد»،اطراف میدان ژالهء سابق،که حادثهء 17 شهریور در آن اتفاق افتاد،گذراندم.این مـدرسه بـعدها جـا و نام عوض کرد و حالا دیگر نیست.دورهء مـتوسطه را هـم در دبیرستانهای«ثریا»و«قوام»خواندم؛ ولی دیپلم را در سال 1344 در رشتهء ادبی از دبیرستان آزرم گرفتم.آن منطقه به دلیل نزدیکی به مجلس شورای ملی،مـنطقهء حـساسی بـود.یعنی خبر حوادث سیاسی خیلی زود در آن میپیچید و من از همان سالها در جـریان مسائل سیاسی بودم و معمولا با همکلاسها در این زمینهها صحبت میکردیم.اهل کتاب و مطالعه هم بودم....
بعد دوبـاره معلم شدید؟
بله،از سال 1353 کـه رشـتهء مشاوره را تمام کردم،برگشتم سرکار و مشاور مدارس راهنمایی منطقهء شترخون در مسگرآباد تهران شدم که آن وقتها هنوز قبرستان بود.کسی حاضر نشد به آنجا برود.من داوطلب شدم و رفتم. میخواستم ببینم آنـجاها چه خبر است؟ یک ژیان قراضه هم داشتم که با آن،لک و لک خودم را به مدرسه میرساندم. اطراف مدرسه محلی بود که معمولا ماشینهای دزدی را به آنجا میآوردند و اوراق میکردند.من هر روز باید از میان این آدمـها رد مـیشدم.یک روز که ماشینم خراب بود و با تاکسی میرفتم، راننده پرسید:«خانم شما برای چه به اینجا میآیید؟»گفتم:«این راه هر روز من است.من معلم هستم و محل کارم اینجاست».گفت:«والله خیلی دل و جـرأت داریـد!من که مرد هستم جرأت نمیکنم هر روز به اینجا بیایم!» چند سالی در آنجا و حوالی شوش درس دادم و خوشبختانه هیچوقت هم مشکلی پیش نیامد.بچهها هم انصافا بچههای بامعرفتی بودند.
متن کامل مصاحبه را اینجا مطالعه نمایید https://eduarticle.me/?p=2845
#مشاهیر_تعلیم_تربیت
—---------------------------—
↩️ کانال مقاله ها 👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD5oqnmeI058AeE3WA
—----------------------------
[منیژه آرمین (۱۳۲۴، تهران) معلم ، داستاننویس و روانشناس ایرانی است که به پیکرهسازی و سفالگری نیز اشتغال دارد]
جواد محقّق
پیشدرآمد
با نام و نوشتههای مریم سپیدار،که بعدها دانستم اسم مستعار منیژهء آرمین است،بـعد از انقلاب از طریق مطبوعات،و به ویژه مجلات ویژه زنان، آشنا شدم.بعدها بعضی از کـتابهایشان را هم مطالعه کردم و سـال پیـش بود که فهمیدم همکار آموزشی ماست و در مراکز تربیت معلم تدریس میکند. به همین دلیل،منتظر فرصتی بودم تا با او نیز برای مجله به گفتگو بنشینم.
مـن در سـال 1324 در یـک خانوادهء کارمندی در تهران متولد شدم.دورهء ابتدایی را در دبستان«میرعماد»،اطراف میدان ژالهء سابق،که حادثهء 17 شهریور در آن اتفاق افتاد،گذراندم.این مـدرسه بـعدها جـا و نام عوض کرد و حالا دیگر نیست.دورهء مـتوسطه را هـم در دبیرستانهای«ثریا»و«قوام»خواندم؛ ولی دیپلم را در سال 1344 در رشتهء ادبی از دبیرستان آزرم گرفتم.آن منطقه به دلیل نزدیکی به مجلس شورای ملی،مـنطقهء حـساسی بـود.یعنی خبر حوادث سیاسی خیلی زود در آن میپیچید و من از همان سالها در جـریان مسائل سیاسی بودم و معمولا با همکلاسها در این زمینهها صحبت میکردیم.اهل کتاب و مطالعه هم بودم....
بعد دوبـاره معلم شدید؟
بله،از سال 1353 کـه رشـتهء مشاوره را تمام کردم،برگشتم سرکار و مشاور مدارس راهنمایی منطقهء شترخون در مسگرآباد تهران شدم که آن وقتها هنوز قبرستان بود.کسی حاضر نشد به آنجا برود.من داوطلب شدم و رفتم. میخواستم ببینم آنـجاها چه خبر است؟ یک ژیان قراضه هم داشتم که با آن،لک و لک خودم را به مدرسه میرساندم. اطراف مدرسه محلی بود که معمولا ماشینهای دزدی را به آنجا میآوردند و اوراق میکردند.من هر روز باید از میان این آدمـها رد مـیشدم.یک روز که ماشینم خراب بود و با تاکسی میرفتم، راننده پرسید:«خانم شما برای چه به اینجا میآیید؟»گفتم:«این راه هر روز من است.من معلم هستم و محل کارم اینجاست».گفت:«والله خیلی دل و جـرأت داریـد!من که مرد هستم جرأت نمیکنم هر روز به اینجا بیایم!» چند سالی در آنجا و حوالی شوش درس دادم و خوشبختانه هیچوقت هم مشکلی پیش نیامد.بچهها هم انصافا بچههای بامعرفتی بودند.
متن کامل مصاحبه را اینجا مطالعه نمایید https://eduarticle.me/?p=2845
#مشاهیر_تعلیم_تربیت
—---------------------------—
↩️ کانال مقاله ها 👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD5oqnmeI058AeE3WA
📚 #مشاهیر_تعلیم_تربیت / استاد«عبد المحمد آیتی»
—----------------------------
استاد #عبد_المحمد_آیتی معلم محقق و مترجم ارجمند معاصر،در سال 1305 خورشیدی در بروجرد به دنـیا آمـد.تـحصیلات ابتدایی و دورهء سیکل اول متوسطه را در همان شهر گذراند.آنگاه وارد حوزهء علمیه شد و تحصیلات حوزوی را نزد عـلمای بروجرد و قم آغاز کرد.سپس به صورت متفرقه در امتحانات نهایی ششم دبیرستان شـرکت کرد و دیپلم ادبی گـرفت.آنـگاه به تهران آمد و در سال 1328 از دانشکده الهیات لیسانس گرفت و به استخدام وزارت آموزش و پرورش درآمد و دبیر دبیرستانهای بابل شد.دو سال بعد،به خرمآباد رفت و سپس به تهران آمد و در مدارس این شهر به تدریس پرداخـت. از سال 1337 در مدارس شهر ساوه تدریس کرد.ده سال بعد به گرمسار رفت و در سال 1348 دوباره به تهران آمد و همزمان با تدریس در مدارس شبانه، سردبیری ماهنامهء آموزش و پرورش را به عهده گرفت و تا سال 1359،که بـه مـقام بازنشستگی نایل آمد،در دفتر انتشارات کمک آموزشی به خدمت مشغول بود.
استاد آیتی،علاوه بر همکاری با مجلات معتبر فرهنگی،کتابهای بسیاری هم ترجمه و تألیف کرده است که عبارت اسـت از:
تـرجمهء کشتی شکسته/تاگور/1344
ترجمهء معلقات/کالسکهء زرین/1345
تحریر تاریخ وصاف/1346
ترجمهء تقویم البلدان ابو الفدا/1349
ترجمهء غزلهای ابو نواس/1350
شرح خسرو شیرین/1353
ترجمهء دربارهء فلسفهء اسلامی/دکتر مدکور/1360
تـرجمهء تـاریخ زبان و ادبیات عربی/حنا الفاخوری/1361
شکوه قصیده/1363
ترجمهء تاریخ فلسفه در جهان اسلامی/فاخوری و الجر/1366
ترجمهء قرآن مجید/گزیدهء مخزن الاسرار/1367
شکوه سعدی در غزل/1369
گزیدهء لیلی و مجنون/1370
شرح معلّقات/1371
اسـکندرنامه/تـرجمهء صـحیفهء سجادیه/1372
گنجور پنجتن/شرح قـصاید عـلویات سـبع/1374
پیر نیشابور(گزیدهء مثنویهای عطار)،ترجمهء حجاز در صدر اسلام(دکتر احمد العلی)و شرح منظومهء مانلی و پانزده قطعهء دیگر/1375
ترجمهء نهج البـلاغه/1376
تـرجمهء راز صـخرهها/بسی رنج بردم/مختصر تاریخ الدول/1377
ترجمهء تعمیر و تـوسعهء مـسجد شریف نبوی در طول تاریخ/1378
ترجمهء العبر یا تاریخ ابن خلدون(6 جلد)/1363 تا 1371
ترجمهء تاریخ دولت اسلامی در اندلس(5 جلد)/1366 تا 1371
تـرجمهء تـفسیر قـرآن مدرسی(چند جلد از کل مجموعه)،ترجمهء شاهنامهء بنداری و معجم الادبـای یاقوت حموی(زیر چاپ)
[عبدالمحمد آیتی در ۲۰ شهریور ۱۳۹۲ در سن ۸۷سالگی چشم از جهان فروبست.]
#مشاهیر_معلم
—----------------------
↩️ کانال مقاله ها 👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD5oqnmeI058AeE3WA
—----------------------------
استاد #عبد_المحمد_آیتی معلم محقق و مترجم ارجمند معاصر،در سال 1305 خورشیدی در بروجرد به دنـیا آمـد.تـحصیلات ابتدایی و دورهء سیکل اول متوسطه را در همان شهر گذراند.آنگاه وارد حوزهء علمیه شد و تحصیلات حوزوی را نزد عـلمای بروجرد و قم آغاز کرد.سپس به صورت متفرقه در امتحانات نهایی ششم دبیرستان شـرکت کرد و دیپلم ادبی گـرفت.آنـگاه به تهران آمد و در سال 1328 از دانشکده الهیات لیسانس گرفت و به استخدام وزارت آموزش و پرورش درآمد و دبیر دبیرستانهای بابل شد.دو سال بعد،به خرمآباد رفت و سپس به تهران آمد و در مدارس این شهر به تدریس پرداخـت. از سال 1337 در مدارس شهر ساوه تدریس کرد.ده سال بعد به گرمسار رفت و در سال 1348 دوباره به تهران آمد و همزمان با تدریس در مدارس شبانه، سردبیری ماهنامهء آموزش و پرورش را به عهده گرفت و تا سال 1359،که بـه مـقام بازنشستگی نایل آمد،در دفتر انتشارات کمک آموزشی به خدمت مشغول بود.
استاد آیتی،علاوه بر همکاری با مجلات معتبر فرهنگی،کتابهای بسیاری هم ترجمه و تألیف کرده است که عبارت اسـت از:
تـرجمهء کشتی شکسته/تاگور/1344
ترجمهء معلقات/کالسکهء زرین/1345
تحریر تاریخ وصاف/1346
ترجمهء تقویم البلدان ابو الفدا/1349
ترجمهء غزلهای ابو نواس/1350
شرح خسرو شیرین/1353
ترجمهء دربارهء فلسفهء اسلامی/دکتر مدکور/1360
تـرجمهء تـاریخ زبان و ادبیات عربی/حنا الفاخوری/1361
شکوه قصیده/1363
ترجمهء تاریخ فلسفه در جهان اسلامی/فاخوری و الجر/1366
ترجمهء قرآن مجید/گزیدهء مخزن الاسرار/1367
شکوه سعدی در غزل/1369
گزیدهء لیلی و مجنون/1370
شرح معلّقات/1371
اسـکندرنامه/تـرجمهء صـحیفهء سجادیه/1372
گنجور پنجتن/شرح قـصاید عـلویات سـبع/1374
پیر نیشابور(گزیدهء مثنویهای عطار)،ترجمهء حجاز در صدر اسلام(دکتر احمد العلی)و شرح منظومهء مانلی و پانزده قطعهء دیگر/1375
ترجمهء نهج البـلاغه/1376
تـرجمهء راز صـخرهها/بسی رنج بردم/مختصر تاریخ الدول/1377
ترجمهء تعمیر و تـوسعهء مـسجد شریف نبوی در طول تاریخ/1378
ترجمهء العبر یا تاریخ ابن خلدون(6 جلد)/1363 تا 1371
ترجمهء تاریخ دولت اسلامی در اندلس(5 جلد)/1366 تا 1371
تـرجمهء تـفسیر قـرآن مدرسی(چند جلد از کل مجموعه)،ترجمهء شاهنامهء بنداری و معجم الادبـای یاقوت حموی(زیر چاپ)
[عبدالمحمد آیتی در ۲۰ شهریور ۱۳۹۲ در سن ۸۷سالگی چشم از جهان فروبست.]
#مشاهیر_معلم
—----------------------
↩️ کانال مقاله ها 👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD5oqnmeI058AeE3WA
📚زندگي کرده ام که معلمي کنم نه اينکه معلمي کنم تا زندگي کرده باشم
—----------------------
استاد حسين وحيدي با 92 سال سن و 73 سال معلمي، رکورددار طولاني ترين زمان تدريس در دنياست و ميخواهد اين رکورد را در کتاب گينس به ثبت برساند. استاد حسين وحيدي، با 92 سال سن، متولد هشتم اسفند 1304 قزوين است. هشت سالي در قزوين معلمي ميکند و سال 1331 به تهران منتقل و در شميران مشغول تدريس ميشود. سال 55 پس از 32 سال خدمت بازنشسته ميشود. با اين حال به تدريس رياضيات ادامه ميدهد و حالا رکورد طولاني ترين زمان تدريس را از آن خود کرده و 73 سال است پيوسته درس ميدهد.
وي در گفتگو با باشگاه خبرنگاران، لبخند از لبانش محو نميشود و ميگويد: «زماني بود که 13 ساعت در روز درس ميدادم اما حالا ديگر توان ندارم و روزي دو ساعت تدريس ميکنم. يادم نميآيد حتي يک ماه درس نداده باشم. حتي به عتبات عاليات و حج هم که مشرف شدم آنجا به بچهها رياضي ميگفتم و اگر روزي بيايد که آن روز درس ندهم خسته ميشوم. تا زماني که نفس دارم ميخواهم معلم باشم.»
از او سوال ميکنيم اين عشق به معلمي از کجا ميآيد؟ به شاگردانش که دور تا دور اتاق نشستهاند نگاهي مياندازد و ميگويد: معلمي عشق من است. در جواني نميخواستم معلم شود، ولي نميدانم چطور شد در اين مسير افتادم. اين دغدغه را دارم که جوانان موفق باشند. سعي کردم شاگردانم را صحيح تربيت کنم و تحويل جامعه بدهم.
* معلم شهيد رجايي بودم
استاد وحيدي، معلم شهيد رجايي در قزوين بوده و درباره او ميگويد: «کمتر از يک سال معلم ايشان در چهارم ابتدايي بودم و بعد به تهران منتقل شدم. شهيد رجايي همشهري خودمان بود و يک نسبت فاميلي سببي هم داشتيم. دانش آموز خوبي بود.»
* معلم کلاس اولم از پنجره داخل کلاس مي آمد
از استاد وحيدي سوال ميکنيم روز هاي اول به مدرسه رفتن خودش را به ياد دارد؟ محکم ميگويد: «بله، يادم هست. معلم کلاس اولم به رحمت خدا رفت. اما هنوز کلاس درسم در قزوين سرجايش است. خاطرم ميآيد آن اوايل معلمم از پنجره کلاس که رو به کوچه بود ميپريد و داخل ميآمد. خيلي تعجب ميکردم و برايم هميشه سوال بود چرا اين کار را ميکند که بعد فهميدم چون دير ميکرده و نميخواسته ناظم و مدير مدرسه او را ببينند از پنجره ميآمد. معلمان ما اين طور بودند و از مدير مدرسه خيلي حساب ميبردند.»
او يادش نميآيد که شاگردانش را زده باشد يا از معلمانش کتک خورده باشد. خودش تعريف ميکند که؛ « من در دوران مدرسه کتک نخوردم. دبستان مختلط ميرفتم و معلمها و دانش آموزان خيلي دوستم داشتند. کوچک و ريزجثه بودم و شيطنت ميکردم. موهاي دخترها را ميکشيدم و يا موقع بازي سنگ به پايشان ميزدم. هيچ وقت شاگرد اول نميشدم اما درسم بد هم نبود.»
* «آ با کلاه» را من اختراع کردم
استاد وحيدي غرق در خاطرات گذشته شده، با اشتياق از دوران تدريسش در قزوين سخن ميگويد و حتي معتقد است خيلي زودتر از آنکه به حرف اول الفبا، "
آ با کلاه" بگويند، او اين نام را بر روي اين حرف گذاشته بوده است. اين معلم پيشکسوت ميگويد: «مخترع آ باکلاه من بودم ولي خودم نميدانستم. تلفظ الف مدّي و انتقال آن به بچهها سخت بود. يکي از همکارانم ميگفت بگوييم آشاپويي؛ آن موقع کلاه شاپويي تازه مد شده بود و بچهها نميشناختند. خودم اسم الف مدّي را آ با کلاه گذاشتم و اين طور به بچهها درس ميدادم. بعد که به تهران آمدم، ديدم که تازه شروع کرده اند اين اسم را روي الف گذاشته اند و ميگويند آ با کلاه.»وي ميافزايد: «تدريسم با آهنگ بود.» و با خود آهنگين زمزمه ميکند که : «الف هيچي نداره، ب يه نقطه داره، ... با آهنگ درس ميدادم و بچهها پشت سرم تکرار ميکردند.» ادامه مطلب را در سایت بانک مقاله ها مطالعه نمایید 👈 https://eduarticle.me/?p=3248
#مشاهیر_معلم
#مشاهیر_تعلیم_تربیت
—------------------------—
↩️ کانال مقاله ها 👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD5oqnmeI058AeE3WA
—----------------------
استاد حسين وحيدي با 92 سال سن و 73 سال معلمي، رکورددار طولاني ترين زمان تدريس در دنياست و ميخواهد اين رکورد را در کتاب گينس به ثبت برساند. استاد حسين وحيدي، با 92 سال سن، متولد هشتم اسفند 1304 قزوين است. هشت سالي در قزوين معلمي ميکند و سال 1331 به تهران منتقل و در شميران مشغول تدريس ميشود. سال 55 پس از 32 سال خدمت بازنشسته ميشود. با اين حال به تدريس رياضيات ادامه ميدهد و حالا رکورد طولاني ترين زمان تدريس را از آن خود کرده و 73 سال است پيوسته درس ميدهد.
وي در گفتگو با باشگاه خبرنگاران، لبخند از لبانش محو نميشود و ميگويد: «زماني بود که 13 ساعت در روز درس ميدادم اما حالا ديگر توان ندارم و روزي دو ساعت تدريس ميکنم. يادم نميآيد حتي يک ماه درس نداده باشم. حتي به عتبات عاليات و حج هم که مشرف شدم آنجا به بچهها رياضي ميگفتم و اگر روزي بيايد که آن روز درس ندهم خسته ميشوم. تا زماني که نفس دارم ميخواهم معلم باشم.»
از او سوال ميکنيم اين عشق به معلمي از کجا ميآيد؟ به شاگردانش که دور تا دور اتاق نشستهاند نگاهي مياندازد و ميگويد: معلمي عشق من است. در جواني نميخواستم معلم شود، ولي نميدانم چطور شد در اين مسير افتادم. اين دغدغه را دارم که جوانان موفق باشند. سعي کردم شاگردانم را صحيح تربيت کنم و تحويل جامعه بدهم.
* معلم شهيد رجايي بودم
استاد وحيدي، معلم شهيد رجايي در قزوين بوده و درباره او ميگويد: «کمتر از يک سال معلم ايشان در چهارم ابتدايي بودم و بعد به تهران منتقل شدم. شهيد رجايي همشهري خودمان بود و يک نسبت فاميلي سببي هم داشتيم. دانش آموز خوبي بود.»
* معلم کلاس اولم از پنجره داخل کلاس مي آمد
از استاد وحيدي سوال ميکنيم روز هاي اول به مدرسه رفتن خودش را به ياد دارد؟ محکم ميگويد: «بله، يادم هست. معلم کلاس اولم به رحمت خدا رفت. اما هنوز کلاس درسم در قزوين سرجايش است. خاطرم ميآيد آن اوايل معلمم از پنجره کلاس که رو به کوچه بود ميپريد و داخل ميآمد. خيلي تعجب ميکردم و برايم هميشه سوال بود چرا اين کار را ميکند که بعد فهميدم چون دير ميکرده و نميخواسته ناظم و مدير مدرسه او را ببينند از پنجره ميآمد. معلمان ما اين طور بودند و از مدير مدرسه خيلي حساب ميبردند.»
او يادش نميآيد که شاگردانش را زده باشد يا از معلمانش کتک خورده باشد. خودش تعريف ميکند که؛ « من در دوران مدرسه کتک نخوردم. دبستان مختلط ميرفتم و معلمها و دانش آموزان خيلي دوستم داشتند. کوچک و ريزجثه بودم و شيطنت ميکردم. موهاي دخترها را ميکشيدم و يا موقع بازي سنگ به پايشان ميزدم. هيچ وقت شاگرد اول نميشدم اما درسم بد هم نبود.»
* «آ با کلاه» را من اختراع کردم
استاد وحيدي غرق در خاطرات گذشته شده، با اشتياق از دوران تدريسش در قزوين سخن ميگويد و حتي معتقد است خيلي زودتر از آنکه به حرف اول الفبا، "
آ با کلاه" بگويند، او اين نام را بر روي اين حرف گذاشته بوده است. اين معلم پيشکسوت ميگويد: «مخترع آ باکلاه من بودم ولي خودم نميدانستم. تلفظ الف مدّي و انتقال آن به بچهها سخت بود. يکي از همکارانم ميگفت بگوييم آشاپويي؛ آن موقع کلاه شاپويي تازه مد شده بود و بچهها نميشناختند. خودم اسم الف مدّي را آ با کلاه گذاشتم و اين طور به بچهها درس ميدادم. بعد که به تهران آمدم، ديدم که تازه شروع کرده اند اين اسم را روي الف گذاشته اند و ميگويند آ با کلاه.»وي ميافزايد: «تدريسم با آهنگ بود.» و با خود آهنگين زمزمه ميکند که : «الف هيچي نداره، ب يه نقطه داره، ... با آهنگ درس ميدادم و بچهها پشت سرم تکرار ميکردند.» ادامه مطلب را در سایت بانک مقاله ها مطالعه نمایید 👈 https://eduarticle.me/?p=3248
#مشاهیر_معلم
#مشاهیر_تعلیم_تربیت
—------------------------—
↩️ کانال مقاله ها 👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD5oqnmeI058AeE3WA
✅ رشديه
—---------------
رضا بابايي
21 آذرماه، سالروز وفات میرزا حسن رُشدیه بود. او بهحتم یکی از مهمترین و تأثیرگذارترین شخصیتهای فرهنگی ایران در صد سال گذشته است. او بنیانگذار مدارس جدید در ایران است و از این رو، حقی بزرگ بر گردن یکیک ایرانیان دارد.
میرزا حسن، در سیزدهم تیر 1230خورشیدی در تبریز به دنیا آمد و در 18یا 21 یا 29 آذرماه ۱۳۲۳ در 93 سالگی در قم درگذشت. پس از تحصیل علوم مقدماتی و دانشهای حوزوی، به تشویق پدر، راهی کشورهای عثمانی شد تا علوم جدید را نیز بیاموزد. دو سال نیز در مدرسۀ فرانسوی بیروت تحصیل کرد. در همین کشورها با شیوههای نو در سوادآموزی آشنا شد. تعلیم ساختارمند الفبا را در یکی از مدارس ایروان آغاز کرد. ناصرالدین شاه در بازگشت از سفر اروپا، در ایروان با رشدیه دیدار و گفتوگو کرد و از او خواست که به ایران بیاید و نخستین مدرسۀ ایرانی را راهاندازی کند؛ اما هنوز از ایروان بیرون نیامده بود که از پیشنهاد خود پشیمان شد. گویا همراهان شاه به او گفته بودند که این مدارس، جوانان را یاغی میکند.
رشدیه ناامید نشد. از ایروان به تبریز آمد و در آنجا با سرمایۀ شخصی و میراث پدری، نخستین مدرسه را در سال 1266 خورشیدی بنیان گذاشت. مکتبداران تبریز، این رقیب تازهنفس را برنتافتند و مردم را علیه او تحریک کردند. میرزا حسن، که دروس طلبگی نیز خوانده بود و در کسوت روحانی بود، در تبریز متهم به فعالیتهای ضد دینی شد! بیشترین مخالفتها با رشدیه و مدارس او، به دلیل مشروطهخواهی او و تنوع مواد و کتب درسی در این مدارس بود. محمد بقایی، نویسندۀ کتاب «زندگینامه، آراء، نظرات و خاطرات میرزا حسن رشدیه» میگوید: «رشدیه چندین مدرسه میسازد؛ گاهی مدرسهاش را با بمب منفجر میکنند. گاهی به او شلیک میکنند. گاه پایش را میشکنند و او همچنان ادامه میدهد و موفق به تربیت شاگردانی میشود که رد پای آنها را در انقلاب مشروطیت هم میبینیم.»
پس از چندین بار غارت مدرسۀ او در تبریز، به تهران آمد و در آنجا نیز مدرسهای به نام «رشدیه» ساخت و نخستین کتاب درسی مدارس را نوشت. او معتقد بود فرزندان ایران، همراه علوم کهن و کتابهای قدیم، باید کتابهای علمی جدید هم بخوانند. رشدیه، سوادآموزی را در ایران متحول و عمومی کرد؛ بر تنوع کتابهای درسی افزود؛ میز و تختهسیاه به کلاسهای درس آورد؛ آموزش الفبا را به شکلی نو، جایگزین «الف دو زَبَر اَن، دو زیر اِن، دو پیش اُن» کرد. پیش از او، تحصیل دانش، ویژۀ طبقۀ مرفه و نخبۀ جامعه بود و سوادآموزی در حاشیۀ زندگی مردم قرار میگرفت. رشدیه سوادآموزی را چنان آسان و ارزان کرد که دیگر هیچ کس بهانهای برای فرار از سوادآموزی نداشته باشد. حمایت از تأسیس مدارس دخترانه در تهران، انتشار روزنامه و شبنامه علیه استبداد قاجاری و نیز اختراع الفبای صوتی و مدرنسازی تعلیم خط، از دیگر کوششهای او در تهران بود. همچنین در سالهای پایانی عمر، آموزش الفبای نابینایان را آغاز کرد؛ اما فقر شدید، مانع پیشرفت او در ساختن مدرسهای برای نابینایان شد.
رشدیه، 27 جلد کتاب درسی برای سوادآموزان فارسیزبان نوشت. چندین مدرسه در تبریز و تهران و شهرهای دیگر تأسیس کرد که بیشتر آنها در زمان حیات او تعطیل یا ویران شدند؛ اما روش او اندکاندک رواج یافت و وزارت معارف وقت، شیوۀ او را به طور رسمی پی گرفت. پیش از او نیز کسانی بودند که در این راه قدم برداشتند؛ اما هیچیک پشتکار و نستوهی و انگیزهمندی او را نداشت.
میرزا حسن رشدیه، سرانجام به قم رفت و در 93 سالگی در فقر و عسرت درگذشت. قبر او اکنون در یکی از قبرستانهای قدیمی قم است. تا چندی پیش هیچ نشانی بر سر قبر او نبود که یافتن آن آسان باشد؛ تا اینکه امسال به مناسبت هفتاد و سومین سالگرد فوت او، گروهی از معلمان شهر، با بودجۀ شخصی خود سنگ قبر آبرومندی بر خاک او نهادند.
نیما یوشیج در رثای رشدیه و همتایان او سروده است:
یاد بعضی نفرات
روشنَم میدارد:
اعتصام یوسف،
حسن رشدیه.
قوّتم میبخشد
ره میاندازد
و اجاقِ کهنِ سردِ سَرایم
گرم میآید از گرمی عالیدَمِشان.
نام بعضی نفرات
رزقِ روحم شده است.
وقت هر دلتنگی
سویشان دارم دست
جرئتم میبخشد
روشنم میدارد
#مشاهیر_معلم #مشاهیر_تعلیم_تربیت
—------------------------—
↩️ کانال مقاله ها 👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD5oqnmeI058AeE3WA
—---------------
رضا بابايي
21 آذرماه، سالروز وفات میرزا حسن رُشدیه بود. او بهحتم یکی از مهمترین و تأثیرگذارترین شخصیتهای فرهنگی ایران در صد سال گذشته است. او بنیانگذار مدارس جدید در ایران است و از این رو، حقی بزرگ بر گردن یکیک ایرانیان دارد.
میرزا حسن، در سیزدهم تیر 1230خورشیدی در تبریز به دنیا آمد و در 18یا 21 یا 29 آذرماه ۱۳۲۳ در 93 سالگی در قم درگذشت. پس از تحصیل علوم مقدماتی و دانشهای حوزوی، به تشویق پدر، راهی کشورهای عثمانی شد تا علوم جدید را نیز بیاموزد. دو سال نیز در مدرسۀ فرانسوی بیروت تحصیل کرد. در همین کشورها با شیوههای نو در سوادآموزی آشنا شد. تعلیم ساختارمند الفبا را در یکی از مدارس ایروان آغاز کرد. ناصرالدین شاه در بازگشت از سفر اروپا، در ایروان با رشدیه دیدار و گفتوگو کرد و از او خواست که به ایران بیاید و نخستین مدرسۀ ایرانی را راهاندازی کند؛ اما هنوز از ایروان بیرون نیامده بود که از پیشنهاد خود پشیمان شد. گویا همراهان شاه به او گفته بودند که این مدارس، جوانان را یاغی میکند.
رشدیه ناامید نشد. از ایروان به تبریز آمد و در آنجا با سرمایۀ شخصی و میراث پدری، نخستین مدرسه را در سال 1266 خورشیدی بنیان گذاشت. مکتبداران تبریز، این رقیب تازهنفس را برنتافتند و مردم را علیه او تحریک کردند. میرزا حسن، که دروس طلبگی نیز خوانده بود و در کسوت روحانی بود، در تبریز متهم به فعالیتهای ضد دینی شد! بیشترین مخالفتها با رشدیه و مدارس او، به دلیل مشروطهخواهی او و تنوع مواد و کتب درسی در این مدارس بود. محمد بقایی، نویسندۀ کتاب «زندگینامه، آراء، نظرات و خاطرات میرزا حسن رشدیه» میگوید: «رشدیه چندین مدرسه میسازد؛ گاهی مدرسهاش را با بمب منفجر میکنند. گاهی به او شلیک میکنند. گاه پایش را میشکنند و او همچنان ادامه میدهد و موفق به تربیت شاگردانی میشود که رد پای آنها را در انقلاب مشروطیت هم میبینیم.»
پس از چندین بار غارت مدرسۀ او در تبریز، به تهران آمد و در آنجا نیز مدرسهای به نام «رشدیه» ساخت و نخستین کتاب درسی مدارس را نوشت. او معتقد بود فرزندان ایران، همراه علوم کهن و کتابهای قدیم، باید کتابهای علمی جدید هم بخوانند. رشدیه، سوادآموزی را در ایران متحول و عمومی کرد؛ بر تنوع کتابهای درسی افزود؛ میز و تختهسیاه به کلاسهای درس آورد؛ آموزش الفبا را به شکلی نو، جایگزین «الف دو زَبَر اَن، دو زیر اِن، دو پیش اُن» کرد. پیش از او، تحصیل دانش، ویژۀ طبقۀ مرفه و نخبۀ جامعه بود و سوادآموزی در حاشیۀ زندگی مردم قرار میگرفت. رشدیه سوادآموزی را چنان آسان و ارزان کرد که دیگر هیچ کس بهانهای برای فرار از سوادآموزی نداشته باشد. حمایت از تأسیس مدارس دخترانه در تهران، انتشار روزنامه و شبنامه علیه استبداد قاجاری و نیز اختراع الفبای صوتی و مدرنسازی تعلیم خط، از دیگر کوششهای او در تهران بود. همچنین در سالهای پایانی عمر، آموزش الفبای نابینایان را آغاز کرد؛ اما فقر شدید، مانع پیشرفت او در ساختن مدرسهای برای نابینایان شد.
رشدیه، 27 جلد کتاب درسی برای سوادآموزان فارسیزبان نوشت. چندین مدرسه در تبریز و تهران و شهرهای دیگر تأسیس کرد که بیشتر آنها در زمان حیات او تعطیل یا ویران شدند؛ اما روش او اندکاندک رواج یافت و وزارت معارف وقت، شیوۀ او را به طور رسمی پی گرفت. پیش از او نیز کسانی بودند که در این راه قدم برداشتند؛ اما هیچیک پشتکار و نستوهی و انگیزهمندی او را نداشت.
میرزا حسن رشدیه، سرانجام به قم رفت و در 93 سالگی در فقر و عسرت درگذشت. قبر او اکنون در یکی از قبرستانهای قدیمی قم است. تا چندی پیش هیچ نشانی بر سر قبر او نبود که یافتن آن آسان باشد؛ تا اینکه امسال به مناسبت هفتاد و سومین سالگرد فوت او، گروهی از معلمان شهر، با بودجۀ شخصی خود سنگ قبر آبرومندی بر خاک او نهادند.
نیما یوشیج در رثای رشدیه و همتایان او سروده است:
یاد بعضی نفرات
روشنَم میدارد:
اعتصام یوسف،
حسن رشدیه.
قوّتم میبخشد
ره میاندازد
و اجاقِ کهنِ سردِ سَرایم
گرم میآید از گرمی عالیدَمِشان.
نام بعضی نفرات
رزقِ روحم شده است.
وقت هر دلتنگی
سویشان دارم دست
جرئتم میبخشد
روشنم میدارد
#مشاهیر_معلم #مشاهیر_تعلیم_تربیت
—------------------------—
↩️ کانال مقاله ها 👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD5oqnmeI058AeE3WA
📚 تحقيق، تدريس، تأليف
زندگينامه خودنوشت دكتر آذرتاش آذرنوش✏️
—---------------------—
اين بنده، آذرتاش آذرنوش، فرزند محمد آذرنوش در 29 بهمن 1316 در قم زاده شده، اما در تهران زيست و همانجا تحصيلات دوره ابتدائي را آغاز کرد. در نه سالگي همراه پدر که رياست حسابداري راهآهن ايران، ناحيه جنوب را بهعهده گرفته بود، به اهواز رفت و تا سال 1329 که دوره ابتدايي را به پايان رسانيد، در آن شهر زيست. دوره متوسطه را در تهران و در دبيرستان رازي آغاز کرد. در سال 1335 براي آنکه بتواند در رشته ادبي ادامه تحصيل دهد، به دبيرستان دارالفنون انتقال يافت. طي يک سالي که در آن دبيرستان بود، در انجمنهاي ادبي شرکت ميجست و گاه شعر ميسرود و در مجلات آن زمان منتشر ميساخت؛ نيز به همراهي چند تن از دوستان خوشقريحه خود انجمني به نام «انجمن شعرا» تشکيل داد که بيگمان در پرورش ذوق ادبي و تعيين سرنوشت او و دوستانش بيتأثير نبود.
در سال 1336 در رشته ادبيات عرب که بهتازگي در دانشکده معقول و منقول دانشگاه تهران تشکيل شده بود، نامنويسي کرد. در پايان سال تحصيلي 36ـ37 در مسابقهاي که دانشکده معقول براي تخصيص بورس تحصيلي دولت عراق به دو دانشجوي ايراني برگزار کرده بود، شرکت جست و بيدرنگ به آن کشور سفر کرد و در دانشکده ادبيات، رشته ادبيات عرب نام نوشت. دو سال بعد، انقلاب عراق و پريشاني احوال، ادامه تحصيل را براي او غيرممکن ساخت و او ناچار به تهران بازگشت و در سال 1339 از دانشکده معقول فارغالتحصيل شد.
چون در آن هنگام براي ادامه تحصيل در رشته ادبيات عرب در ايران جائي نبود، او عازم کشور فرانسه شد. از آنجا که در زبان عربي و فرانسه را در حد معقول آموخته بود، بهآساني توانست دوره دکتري را بگذراند و از نخستين رساله دکتري خود که «تحقيق و ترجمه بخشي از کتاب طبقاتالشعراي ابنمعتز» بود، دفاع کند؛ اما چون هنوز خود را نيازمند دانش بيشتري ديد، دوباره در رشته ادبيات عرب براي نگاشتن رساله ديگري نامنويسي کرد و چون پيش از آن دوره کتابداري را نيز خوانده بود، در کتابخانه ملي پاريس ـ بخش عربي ـ به کار نيز مشغول شد. اين شغل به او اجازه داد که به وجود دو نسخه از کتاب «خريدهالقصر» عمادالدين اصفهاني، بخش مغرب و اندلس، پي ببرد و به راهنمايي شارل پلا به عنوان رساله دومين دکتري، به تصحيح آن اقدام نمايد. اين کتاب در سال 1972 در تونس به چاپ رسيد. ...
ادامه مطلب در سایت بانک مقاله ها 👈 https://eduarticle.me/?p=3273
#مشاهیر_معلم
#مشاهیر_تعلیم_تربیت
—------------------------—
↩️ کانال مقاله ها 👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD5oqnmeI058AeE3WA
زندگينامه خودنوشت دكتر آذرتاش آذرنوش✏️
—---------------------—
اين بنده، آذرتاش آذرنوش، فرزند محمد آذرنوش در 29 بهمن 1316 در قم زاده شده، اما در تهران زيست و همانجا تحصيلات دوره ابتدائي را آغاز کرد. در نه سالگي همراه پدر که رياست حسابداري راهآهن ايران، ناحيه جنوب را بهعهده گرفته بود، به اهواز رفت و تا سال 1329 که دوره ابتدايي را به پايان رسانيد، در آن شهر زيست. دوره متوسطه را در تهران و در دبيرستان رازي آغاز کرد. در سال 1335 براي آنکه بتواند در رشته ادبي ادامه تحصيل دهد، به دبيرستان دارالفنون انتقال يافت. طي يک سالي که در آن دبيرستان بود، در انجمنهاي ادبي شرکت ميجست و گاه شعر ميسرود و در مجلات آن زمان منتشر ميساخت؛ نيز به همراهي چند تن از دوستان خوشقريحه خود انجمني به نام «انجمن شعرا» تشکيل داد که بيگمان در پرورش ذوق ادبي و تعيين سرنوشت او و دوستانش بيتأثير نبود.
در سال 1336 در رشته ادبيات عرب که بهتازگي در دانشکده معقول و منقول دانشگاه تهران تشکيل شده بود، نامنويسي کرد. در پايان سال تحصيلي 36ـ37 در مسابقهاي که دانشکده معقول براي تخصيص بورس تحصيلي دولت عراق به دو دانشجوي ايراني برگزار کرده بود، شرکت جست و بيدرنگ به آن کشور سفر کرد و در دانشکده ادبيات، رشته ادبيات عرب نام نوشت. دو سال بعد، انقلاب عراق و پريشاني احوال، ادامه تحصيل را براي او غيرممکن ساخت و او ناچار به تهران بازگشت و در سال 1339 از دانشکده معقول فارغالتحصيل شد.
چون در آن هنگام براي ادامه تحصيل در رشته ادبيات عرب در ايران جائي نبود، او عازم کشور فرانسه شد. از آنجا که در زبان عربي و فرانسه را در حد معقول آموخته بود، بهآساني توانست دوره دکتري را بگذراند و از نخستين رساله دکتري خود که «تحقيق و ترجمه بخشي از کتاب طبقاتالشعراي ابنمعتز» بود، دفاع کند؛ اما چون هنوز خود را نيازمند دانش بيشتري ديد، دوباره در رشته ادبيات عرب براي نگاشتن رساله ديگري نامنويسي کرد و چون پيش از آن دوره کتابداري را نيز خوانده بود، در کتابخانه ملي پاريس ـ بخش عربي ـ به کار نيز مشغول شد. اين شغل به او اجازه داد که به وجود دو نسخه از کتاب «خريدهالقصر» عمادالدين اصفهاني، بخش مغرب و اندلس، پي ببرد و به راهنمايي شارل پلا به عنوان رساله دومين دکتري، به تصحيح آن اقدام نمايد. اين کتاب در سال 1972 در تونس به چاپ رسيد. ...
ادامه مطلب در سایت بانک مقاله ها 👈 https://eduarticle.me/?p=3273
#مشاهیر_معلم
#مشاهیر_تعلیم_تربیت
—------------------------—
↩️ کانال مقاله ها 👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD5oqnmeI058AeE3WA
📚 شرح زندگی مشاهیر کهن و معاصر چه تاثیری در شکلگیری شخصیت کودکان دارد؟
_____________
رویاسازی کودکانه با زندگینامه رویایی
اگر در بخش #کودک و نوجوان کتابفروشیها گشتی بزنید، انواع و اقسام کتابها در ژانرهای مختلف را خواهید دید، کتابهای شعر، کتابهای داستان، کتابهای علمی و... اما سهم زندگینامهها از میان کتابهای مخصوص گروه سنی کودک و نوجوان چقدر است؟ آیا این کتابها فقط مختص زندگی مشاهیر است یا زندگینامه شخصیتهای برجسته امروزی و معاصر هم در میان این کتابها دیده میشود؟
دنیای خیالانگیز کودکی یا واقعگرایی زندگینامه؟
عوامل بسیاری در شکلگیری شخصیت کودکان و نوجوانان نقش دارند. #کتاب خواندن به عنوان عملی که خلاقیت و واقعیت را با هم میآمیزد و مفاهیم آموزشی را در قالب کلمات به بچهها میآموزد، نقش پر رنگی در شکلگیری شخصیت کودکان ایفا میکند. در میان کتابها شاید زندگینامهها از کتابهای دیگر سهم بیشتری در این جهتدهی به ذهن کودکان داشته باشد. حس همذاتپنداری کودک با قهرمان کتاب در علاقه او به دنبال کردن راه و روش قهرمان داستان بی تاثیر نیست. اما آیا ما به اندازه کافی زندگینامه مناسب #کودکان و با ادبیات مطابق با سن و سال آنها را در کتابفروشیها میبینیم؟
🔺#مشاهیر معاصر جذاباند اما زندگینامه ندارند
🔻همذاتپنداری کودکان به دلیل بخش عینی شخصیت آنان
🔺اهمیت مشاهیر معاصر در الگوپذیری کودکان
🔻#داستان ملموس، زبان ساده و بدون بدآموزی
متن کامل مطلب با ذکر منبع را در سایت بانک مقاله ها اینجا مطالعه نمایید 👈 https://eduarticle.me/?p=3965
______________
کانال مقاله ها 🌺 @eduarticle
_____________
رویاسازی کودکانه با زندگینامه رویایی
اگر در بخش #کودک و نوجوان کتابفروشیها گشتی بزنید، انواع و اقسام کتابها در ژانرهای مختلف را خواهید دید، کتابهای شعر، کتابهای داستان، کتابهای علمی و... اما سهم زندگینامهها از میان کتابهای مخصوص گروه سنی کودک و نوجوان چقدر است؟ آیا این کتابها فقط مختص زندگی مشاهیر است یا زندگینامه شخصیتهای برجسته امروزی و معاصر هم در میان این کتابها دیده میشود؟
دنیای خیالانگیز کودکی یا واقعگرایی زندگینامه؟
عوامل بسیاری در شکلگیری شخصیت کودکان و نوجوانان نقش دارند. #کتاب خواندن به عنوان عملی که خلاقیت و واقعیت را با هم میآمیزد و مفاهیم آموزشی را در قالب کلمات به بچهها میآموزد، نقش پر رنگی در شکلگیری شخصیت کودکان ایفا میکند. در میان کتابها شاید زندگینامهها از کتابهای دیگر سهم بیشتری در این جهتدهی به ذهن کودکان داشته باشد. حس همذاتپنداری کودک با قهرمان کتاب در علاقه او به دنبال کردن راه و روش قهرمان داستان بی تاثیر نیست. اما آیا ما به اندازه کافی زندگینامه مناسب #کودکان و با ادبیات مطابق با سن و سال آنها را در کتابفروشیها میبینیم؟
🔺#مشاهیر معاصر جذاباند اما زندگینامه ندارند
🔻همذاتپنداری کودکان به دلیل بخش عینی شخصیت آنان
🔺اهمیت مشاهیر معاصر در الگوپذیری کودکان
🔻#داستان ملموس، زبان ساده و بدون بدآموزی
متن کامل مطلب با ذکر منبع را در سایت بانک مقاله ها اینجا مطالعه نمایید 👈 https://eduarticle.me/?p=3965
______________
کانال مقاله ها 🌺 @eduarticle
dr.mojtahedi
Radio jomeh-epi7
#پادکست_آموزشی
نامی به بلندای کوه های البرز
"ایستاده بر البرز"
دربارۀ زندگی پُرثمر محمدعلی مُجتهدی
رادیو جمعه/ اپیزود۷
مهم ترین شخصیتی که نقش موثری در شکوفایی دبیرستان البرز داشت، دکتر محمدعلی #مجتهدی، استاد دانشگاه بود که تا اواخر سال ۱۳۵۷ در این سمت انجام وظیفه کرد.دبیرستان البرز در طول ۳۴ سالی که وی عهده دار مدیریت آن بود درخشان ترین دوران خود را گذراند، اما پس از مدیریت وی، این دبیرستان دچار چالش هایی شد.با این حال از ابتدای دهه ۷۰ بار دیگر دبیرستان البرز به اوج دوران شکوفایی خود رسید و دانش آموزانش در مقاطع آزمون سراسری دانشگاه ها، جشنواره ها و المپیاد های علمی افتخارات متعددی کسب کردند که این افتخارآفرینی ها همچنان هم ادامه دارد.
دبیرستان البرز بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به دبیرستان ماندگار البرز تغییر نام پیدا کرد.
#مشاهیر_معلم #مشاهیر_تعلیم_تربیت
کانال مقاله ها 🌺 @eduarticle
نامی به بلندای کوه های البرز
"ایستاده بر البرز"
دربارۀ زندگی پُرثمر محمدعلی مُجتهدی
رادیو جمعه/ اپیزود۷
مهم ترین شخصیتی که نقش موثری در شکوفایی دبیرستان البرز داشت، دکتر محمدعلی #مجتهدی، استاد دانشگاه بود که تا اواخر سال ۱۳۵۷ در این سمت انجام وظیفه کرد.دبیرستان البرز در طول ۳۴ سالی که وی عهده دار مدیریت آن بود درخشان ترین دوران خود را گذراند، اما پس از مدیریت وی، این دبیرستان دچار چالش هایی شد.با این حال از ابتدای دهه ۷۰ بار دیگر دبیرستان البرز به اوج دوران شکوفایی خود رسید و دانش آموزانش در مقاطع آزمون سراسری دانشگاه ها، جشنواره ها و المپیاد های علمی افتخارات متعددی کسب کردند که این افتخارآفرینی ها همچنان هم ادامه دارد.
دبیرستان البرز بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به دبیرستان ماندگار البرز تغییر نام پیدا کرد.
#مشاهیر_معلم #مشاهیر_تعلیم_تربیت
کانال مقاله ها 🌺 @eduarticle
Audio
میرزاحسن رشدیه
روایت این شماره رادیو تراژدی روایت قصهی میرزاحسن تبریزی مشهور به #رشدیه است؛ مؤسس اولین #مدرسهی نوین در ایران. زندگی او ترکیبی است از شکست و پیروزی و مقاومت و دوام آوردن. او بارها تکفیر شد، دوبار ترور شد و جان به در برد و روزهای زیادی را در تبعید و فرار گذراند. اما هرگز ناامید نشد و با سختی به کارش ادامه داد. خودش میگفت در زندگی «زنده به گور» شده. قصهی او را در رادیوتراژدی بشنوید.
نویسنده: علی سیفاللهی | راوی: کریم نیکونظر | اصلاح صدا و میكس: رضا دولتزاده | ناشر: رادیو تراژدی
#مشاهیر_تعلیم_تربیت
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM