🔸 #تعليم_انسانيت، مسئوليت اصلي #آموزش_وپرورش
—----------------------
در ابتداي تاريخ پرنشيب و فراز تاريخ بشريت، انسانهاي بدوي سعي ميكردند كودكان خود را به جنگلها و بيابانها بفرستند تا از نزديك با مشكلات و معضلات جوراجور زندگي و شيوه كسب معاش و تداوم حيات و ممات آشنا شوند. با حيوانات ميجنگيدند، زخم بر ميداشتند و گاه كشته و نابود يا عليل و ناتوان و طعمه درندگان ميشدند. لهذا مبارزه با طبيعت و تداوم زندگي و امرار معاش انسان و حيوان يكي است و تنها تفاوت بين انسان و حيوان، عقل و شعور و دلسوزي و حفظ وجود يا صيانت نفس(روسو172ـ1779 م) است.
همه پيامبران، از حضرت آدم تا حضرت خاتم، همواره گفتهاند انسانها به دليل داشتن صفات حيوانيت و منش حيواني و سابقه درندگي در بيابانها و صحراها و جنگلها، خوي حيوانيت در او ريشه دوانده و تا قيامت اين صفت حيواني در او باقي خواهد ماند تمامي تلاش خود را براي مهار و كنترل اين غريزه بكار بردهاند، ولي هرگز به نتيجه مطلوب، يعني به فرشته خوئي نرسيدهاند. عرفا و اهل تصوف همواره سعي كردهاند با ارائه نسخههاي پرهيزكاري، از طريق «چلهنشيني» و زهد و تقوي صفات رذيله را از انسان دور و اركان فضيلت را بجاي آن بنشانند تا خوي حيوانيت را مغلوب و جاي آن رشتههاي مهر و محبت و عشقورزي و صفا و صميمت نشانده شده و آنگاه وعدههاي الهي در رستگاري انسان تحقق يابد. اگر تاريخ را ورق بزنيم و در لا به لاي صفحاتي حزنآلود و ننگين گشت و گذر كنيم به خوبي متوجه خواهيم شد كه پادشاهان و قدرتمندان با ديدگاه سودطلبانه با به پاي اهداف خودخواهانه، بجاي ايجاد صلح و آرامش و عدالت در بين مردم، در صدد اعمال زور و قدرتنمائي و ارضاء غريزه جنسي حيواني و كسب شهرت و مقام و جمعآوري ثروت انسانهاي مظلوم برآمده بودند وگاه با توطئه و با برافراشتن پرجم و شعار «انسان دوستي» و رفع ظلم و ستم در لواي مكتب ديني و عقيدتي و حزبي در مساجد و كليساها و كيسهها به آدمكشي و قتل و غارت و تصاحب سرزمينهاي مردم نجيب و خدادوست و ضعيف و مظلوم پرداختهاند. نمونه بارز اين حادثه ناگوار و تلخ و تاريخ كشورهاي فلسطين، لبنان، افغانستان و سوريه، مصر، يمن، عراق است كه همه ساله هزاران نفر از شهروندان بيگناه آواره و پناهنده سياسي در كشورهاي اروپائي، آمريكائي و كانادائي گشته يا مهاجر ميشوند. بنابراين نظام تعليم و تربيت تاكنون نتوانسته است، آن خوي حيواني و سبعيت و ضدمردمي را از وجود انسان پاكسازد و درخت مهر و محبت و عشقورزي نسبت به انسانها بنشاند. ويكتور فرانكل
(victor Frankel) يكي از مربيان مكتب انسانيت و مبارز سرسخت ضدخوي حيوانيت است كه تعليم تربيت قرون وسطي را منسوخ و محكوم و «حيوانپروري» در مدارس و دانشگاه را(humanis) رد نموده و با تمام قدرت در مقابل برنامهها ضدمردمي ايستاد. او بعد از جنگ جهاني دوم به دست نظاميان سفاك و خونخوار در كشور لهستان زنداني شده و از نزديك تحصيلكردههاي قرون وسطي و دانشمندان به ظاهر انسان ولي در باطن سفاك و خونخوار را مشاهده كرده است(1) بنا به گفته وي هزاران كودك بيگناه توسط پزشكان بيوجدان از طريق سموم مهلك به گورستان فرستاده شدهاند.
ويكتور فرانكل در همان لحظه جرقهاي در فكرش پيدا ميشود و با خود ميگويد كه اين پزشكان و مهندسين در #مدارس و #دانشگاه، فقط «مدرك» دكتر و مهندسي گرفتهاند ولي از انسانيت و عشقورزي و انساندرستي بويي نبردهاند!! وي تصميم ميگيرد پس از آزادي از زندان مخوف لهستان،طرحي نوع ابداع و مدارسي تدارك ببيند كه در آن خوي «انسانيت» و «عشقورزي» در وجود دانشآموزان و دبيران و استادان و دانشجويان رشتههاي فني و مهندسي و علوم انساني موج زده و دنيا را با حضور فارغالتحصيلان متمدن با مكتب «انساندوستي» از خواب غفلت بيدار كند. او معتقد بود كه اگر هدف علم ظاهري در رشتههاي مهندسي برق و مكانيك و علوم انساني باشد، همه افراد ميتوانند بدون هيچگونه رُعب و وحشت كتابهاي مرتبط با رشتههاي مذكور را خريداري و مطالعه و در حرفه خاص متخصص شوند. پس مدرسه و دانشگاه براي چيست؟! آيا اين مراكز آموزشي و پژوهشي عريض و طويل شرح وظايفشان فقط تعليم ناقص رشته فني و مهندسي، برق و الكترونيك، عمران و ساختمان و پلسازي و جادهسازي و شبكه ريلگذاري و راه انداختن قطارهاي باري و مسافري از شرق به غرب و از جنوب به شمال و صدور مدارك پر طمطراق ليسانس، فوق ليسانس، دكتري، فوقدكتري و فيلسوف و دانشمند و تحويل جايزه نوبل است؟
*اگر اوضاع بدين قرار باشد، پس جايگاه «انسانسازي» كجاست؟ ادامه مطلب https://eduarticle.me/?p=2093
—---------------------—
↩️ 🌟 مقاله ها و خبرهای آموزشی فرهنگی🌟
https://t.me/joinchat/AAAAAD5oqnmeI058AeE3WA
—----------------------
در ابتداي تاريخ پرنشيب و فراز تاريخ بشريت، انسانهاي بدوي سعي ميكردند كودكان خود را به جنگلها و بيابانها بفرستند تا از نزديك با مشكلات و معضلات جوراجور زندگي و شيوه كسب معاش و تداوم حيات و ممات آشنا شوند. با حيوانات ميجنگيدند، زخم بر ميداشتند و گاه كشته و نابود يا عليل و ناتوان و طعمه درندگان ميشدند. لهذا مبارزه با طبيعت و تداوم زندگي و امرار معاش انسان و حيوان يكي است و تنها تفاوت بين انسان و حيوان، عقل و شعور و دلسوزي و حفظ وجود يا صيانت نفس(روسو172ـ1779 م) است.
همه پيامبران، از حضرت آدم تا حضرت خاتم، همواره گفتهاند انسانها به دليل داشتن صفات حيوانيت و منش حيواني و سابقه درندگي در بيابانها و صحراها و جنگلها، خوي حيوانيت در او ريشه دوانده و تا قيامت اين صفت حيواني در او باقي خواهد ماند تمامي تلاش خود را براي مهار و كنترل اين غريزه بكار بردهاند، ولي هرگز به نتيجه مطلوب، يعني به فرشته خوئي نرسيدهاند. عرفا و اهل تصوف همواره سعي كردهاند با ارائه نسخههاي پرهيزكاري، از طريق «چلهنشيني» و زهد و تقوي صفات رذيله را از انسان دور و اركان فضيلت را بجاي آن بنشانند تا خوي حيوانيت را مغلوب و جاي آن رشتههاي مهر و محبت و عشقورزي و صفا و صميمت نشانده شده و آنگاه وعدههاي الهي در رستگاري انسان تحقق يابد. اگر تاريخ را ورق بزنيم و در لا به لاي صفحاتي حزنآلود و ننگين گشت و گذر كنيم به خوبي متوجه خواهيم شد كه پادشاهان و قدرتمندان با ديدگاه سودطلبانه با به پاي اهداف خودخواهانه، بجاي ايجاد صلح و آرامش و عدالت در بين مردم، در صدد اعمال زور و قدرتنمائي و ارضاء غريزه جنسي حيواني و كسب شهرت و مقام و جمعآوري ثروت انسانهاي مظلوم برآمده بودند وگاه با توطئه و با برافراشتن پرجم و شعار «انسان دوستي» و رفع ظلم و ستم در لواي مكتب ديني و عقيدتي و حزبي در مساجد و كليساها و كيسهها به آدمكشي و قتل و غارت و تصاحب سرزمينهاي مردم نجيب و خدادوست و ضعيف و مظلوم پرداختهاند. نمونه بارز اين حادثه ناگوار و تلخ و تاريخ كشورهاي فلسطين، لبنان، افغانستان و سوريه، مصر، يمن، عراق است كه همه ساله هزاران نفر از شهروندان بيگناه آواره و پناهنده سياسي در كشورهاي اروپائي، آمريكائي و كانادائي گشته يا مهاجر ميشوند. بنابراين نظام تعليم و تربيت تاكنون نتوانسته است، آن خوي حيواني و سبعيت و ضدمردمي را از وجود انسان پاكسازد و درخت مهر و محبت و عشقورزي نسبت به انسانها بنشاند. ويكتور فرانكل
(victor Frankel) يكي از مربيان مكتب انسانيت و مبارز سرسخت ضدخوي حيوانيت است كه تعليم تربيت قرون وسطي را منسوخ و محكوم و «حيوانپروري» در مدارس و دانشگاه را(humanis) رد نموده و با تمام قدرت در مقابل برنامهها ضدمردمي ايستاد. او بعد از جنگ جهاني دوم به دست نظاميان سفاك و خونخوار در كشور لهستان زنداني شده و از نزديك تحصيلكردههاي قرون وسطي و دانشمندان به ظاهر انسان ولي در باطن سفاك و خونخوار را مشاهده كرده است(1) بنا به گفته وي هزاران كودك بيگناه توسط پزشكان بيوجدان از طريق سموم مهلك به گورستان فرستاده شدهاند.
ويكتور فرانكل در همان لحظه جرقهاي در فكرش پيدا ميشود و با خود ميگويد كه اين پزشكان و مهندسين در #مدارس و #دانشگاه، فقط «مدرك» دكتر و مهندسي گرفتهاند ولي از انسانيت و عشقورزي و انساندرستي بويي نبردهاند!! وي تصميم ميگيرد پس از آزادي از زندان مخوف لهستان،طرحي نوع ابداع و مدارسي تدارك ببيند كه در آن خوي «انسانيت» و «عشقورزي» در وجود دانشآموزان و دبيران و استادان و دانشجويان رشتههاي فني و مهندسي و علوم انساني موج زده و دنيا را با حضور فارغالتحصيلان متمدن با مكتب «انساندوستي» از خواب غفلت بيدار كند. او معتقد بود كه اگر هدف علم ظاهري در رشتههاي مهندسي برق و مكانيك و علوم انساني باشد، همه افراد ميتوانند بدون هيچگونه رُعب و وحشت كتابهاي مرتبط با رشتههاي مذكور را خريداري و مطالعه و در حرفه خاص متخصص شوند. پس مدرسه و دانشگاه براي چيست؟! آيا اين مراكز آموزشي و پژوهشي عريض و طويل شرح وظايفشان فقط تعليم ناقص رشته فني و مهندسي، برق و الكترونيك، عمران و ساختمان و پلسازي و جادهسازي و شبكه ريلگذاري و راه انداختن قطارهاي باري و مسافري از شرق به غرب و از جنوب به شمال و صدور مدارك پر طمطراق ليسانس، فوق ليسانس، دكتري، فوقدكتري و فيلسوف و دانشمند و تحويل جايزه نوبل است؟
*اگر اوضاع بدين قرار باشد، پس جايگاه «انسانسازي» كجاست؟ ادامه مطلب https://eduarticle.me/?p=2093
—---------------------—
↩️ 🌟 مقاله ها و خبرهای آموزشی فرهنگی🌟
https://t.me/joinchat/AAAAAD5oqnmeI058AeE3WA