@dusharge || همت شهبازی
287 subscribers
119 photos
2 videos
30 files
346 links
@dusharge
کانالدا کی یازی‌لاری کانالین لینکینی وئرمک شرطی ایله پایلاشماق اولار.
اشتراک‌گذاری مطالب کانال به شرط ارائه لینک آن مجاز است.
Download Telegram
@dusharge


تقریبا دو ماه پیش دوست عزیزم آقای #رامیز_قلی‌نژاد [رامیز تاینور] یادداشتی در گروه تلگرامی "#ایشیق" به اشتراک گذاشتند و در آن یادی از معلم مشترک‌مان جناب آقای #دکتر_مجتبی_جهانی کردند. استاد بزرگوار دکتر جهانی اخیرا از سر لطف و شاگردنوازی یادداشت مهربانانه و صمیمانه‌ای را برایم مرقوم کردند. یادداشت ایشان یادداشت شخصی نیست و ریشه در یک دوره از اشخاصی دارد که امروز در عرصه ادبیات فعال هستند و این فعالیت آنها مرهون تلاش‌های استادانی همچون دکتر جهانی است. استادی که هیچ وقت از خاطره‌ها نمی رود و همیشه در قلب آموزش این مرز و بوم جاری و ساری خواهد بود.

دو یادداشت بنده و رامیز قلی‌نژاد را مجددا به اشتراک می‌گذارم. دکتر جهانی بازنشست شده‌اند یادداشت ایشان را در پست جداگانه به اشتراک می‌گذارم . و به این طریق در ابتدای سال تحصیلی و نیز در آستانه روز جهانی معلم (12 مهر) ادای احترام می‌کنیم به ایشان. و می‌گوییم که همیشه در دل ما جای دارید.
با احترام . همت شهبازی
موغان - شهریور ۱۳۹۶

[١]

#تاینور_رامیز:


بير ادبيات معلميميز وار ايدي "آقاي جهاني" آدين دا. خيوولي دير يانيلماسام. ايندي هاردا اولدوغون دان خبرسيزم آمما جان ساغليغي ديله ييرم جناب لارينا. مهدي م ... آدلي بير اوخول يولداشيميز وار ايدي. بيز ديپلوما چاليشان ايل ايدي. بير گون شوخلوق - دوغرو معلم دن سوروشدو : آقا بيز نه اولاجاييق؟ آقاي جهاني دئدي كي : نه دئمك نه اولاجاييق؟ كنكورا ايشاره ائديب وضعيتيميزي بيلمك ايسته ديگيني آنلاتدي مهدي. معلم كلاس دا اوتوران اوشاق لاري بير به بير گؤزدن كئچيرديب ، بارماغي ايلا گؤرسه درك دئدي : راميز قلي نژاد- فتح الله نوروزي ( ائلدار معلمين ان كيچيك قارداشي) - حسين زاهدي و همت شهبازي.بولار دانشگاها گيرجكلر. "دوستوموز شوخلوغا دئدي كي : " آغا به بيز نه ائليه جييك؟ "معلم گوله گوله دئدي : "گئديب مال اوتارارسيز. " نئچه آي كئچدي بيز كنكور سيناغين دا ياريشديق. بيليرسيز نه اولدو؟ او كلاس دان ، او زامان كي دولت اونيوئرسيته لرين دن ساده جه او دؤرد كيشي كئچديلر. ايكي ميز تهران اونيوئرسيته سين دن. بيري قزوين دانشگاهي و بيري ده هامي نين رؤياسي اولان " تبريز اونيوئرسيته سي " ندن. او " همت شهبازي ايدي. اورك سئوداسي اولان و اؤنجه دن پلان لاديغي ادبيات دان قبول اولان " همت شهبازي " اولدو. يئني يئتمه ليك دن ادبياتا و شعره يوكسك ماراقلي اولان همت گئتدي آرزولارينين آرديندان. چتين دوروم دا اولدوغونا باخماياراق ، عائله سئور و آذربايجان ادبيات و مدنيتيني اورك دن سئون دوستوموز ، ادبيات تحصيلي آلاركن ده مختليف ادبي ساحه لر ده جيددي چاليشمالار آپاريب ، فارس ادبياتي لا ياناشي ، ديليميزي و ادبياتي میزی دا گؤزل اؤيرنيب بو ساحه ده ، بيليم لي ، ساوادلي ، و ادبياتيميزا وورقون و سئودالي بير عاليم اولدو. شعر ، حئكايه ، نقد ادبي ، ترجومه و باشقا ساحه لرده ادبياتيميزا بؤيوك خيدمت ائدن و مختلف كيتاب لارين مؤلفي اولان همت شهبازي جناب لاري، عاليم ليك له ياناشي، اينساني سويه لرينده ده، شرف لي ائولاد، دوزگون و عائله صاحيبي آتا، اينسان سئور، آلچاق كؤنول لو و مرد بير دوست دور هاميميزا. اونون ياشينين اوزون لوغو چوخ اولماسادا، من جه حياتي نين گئنيش، ائني وار و بونو اونون گؤردوگو سايسيز، حساب سيز ايش لريندن آنلاماق مومكون دور. آخشام وأختي گروه دا كئچن بحث و سونرا همتين پايلاشديغي ترجومه سي مني بو قراره گتيردي دئيم كي : باشي آشاغي و ادعاسيز ادبياتا خادم آختاريب آراماق ايسته سك ، چوخ لو آدلار چكمك اولار (من تانييان لاردان ألَّبت ميثال گتيرسم : ائلدار موغانلي -دوقتور حسن ايلديريم- اوستاد حبيب فرشباف و نئچه لرله باشقا دوست لاريم و اوستادلاريم ... ) آمما گؤزوموزون اؤنون ده جان لي تيمثالي دير: "همت شهبازي"

يوكسك سئوگي و سايقي ايله راميز

@dusharge
یادداشتی از #دکتر_مجتبی_جهانی
برای دانش‌آموختگان اواخر دهه 60 موغان

همت عزیز.
با درود و سپاس فراوان و عرض شرمندگی. بنده چون زیاد با فضای مجازی سروکار ندارم خیلی دیر متوجه مطلبتان شدم ازاین بابت عذر می خواهم. جنابعالی از جمله عزیزانی هستی که همیشه درگوشه ای از دلم و در روشنای خاطرات شیرینم جای داری و کسی از دوستان و آشنایان را تا به حال نمی شناسم که همچون تو ذوق و شور ادبی را باادب و معصومیت و بی ادعایی یکجا مالک باشد به همین جهت برایم خیلی عزیز هستی. اتفاقا در یکی دو هفته گذشته از خاطرم گذر کرده‌ای. در خانه دوستی بودم و در کانال مدنیت جمهوری آذربایجان برنامه مجلس انس را تماشا می‌کردم "#ترلان_قلی_یف" بلبل زبانی می کرد یک مرتبه یاد تو افتادم که در دانشگاه تبریز باهم بودیم که این آقای قلی‌یف آمد و با لهجه و سادگی مخصوصش شروع به صحبت کرد تو بر سادگی او از ته دل می خندیدی و من هم ازشیرینی خنده تو خنده ام گرفته بود. دیگراینکه چند روز قبل مطلبی درباره مکتب ادبی سورریالیسم می خواندم یاد عروسی تو افتادم. در مجلس عروسی تو نشسته بودیم که آقایی وارد شد؛ بعد فهمیدم که معلم و شاعر هم بود که اسمش را به یاد ندارم. ذوق شاعرانه اش و حرف های شیدایی و سودایی اش آنچنان با هم درآمیخته بود که جوهر شعر #سورریالیستی را می شد بعینه در سخنانش ملاحظه کرد به گونه ای که [آندره] #برتون و [لویی] #آراگون در مقابلش لنگ می انداختند. به هرحال از برکت یادآوری این خاطره خاطر عاطر شما هم از ذهنم گذر کرد.
همت عزیز٬ دو سال خدمت در پارس اباد برای من بسیار خاطره انگیز است. بچه های بسیار باذوقی بودند که سایه روشن فعالیتهای ادبیشان را هنوز به یاد دارم اما اینکه الان کجا هستند و چه فعالیتهایی می کنند بی خبرم. همینقدر خبر دارم که #رامیز{ قلی نژاد} ٬ #بهروز_صدیقی٬ [#ارسطو_]_مجرد و در راس آنها جنابعالی در عالم شیرین ادبیات و آفرینشگریهای ادبی توغل دارید که جای شکر دارد. بچه های همدوره شما واقعا اهل ذوق و ادب دوست بودند حتی کم سوادترینشان. خاطره ای یادم آمد. بگذار تعریف کنم . کلاس سوم فرهنگ و ادب دبیرستان امام خمینی کلاس جالبی بود؛ اکثرا درسخوان و اهل ادب. در این کلاس دانش آموزی بود به نام "ز" که هم سنش زیاد نشان می داد و هم در درس نسبت به بقیه دانش آموزان ضعیف بود. یک روز متن فارسی تدریس می کردم .. متوجه شدم آقای "ز" که ردیف آخر کلاس نشسته بود آهسته گریه میکند و گاهی پلکهایش را درهم می فشرد و سرش را به چپ و راست می چرخاند و هماهنگ با فراز و فرودهای صوتی شعرخوانی من تظاهرات فروخورده گریه ٬سینه اش را می لرزاند. نخواستم حالش را به هم زنم. وقتی زنگ خورد و بیرون آمدیم در سالن مدرسه بازویش را گرفتم و گفتم آقای "ز" گرفتاری داری؟ چانه و لبهایش لرزید و یک جفت آه تند و تیز که از عمق شکمش مایه می گرفت کشید و با ته مانده های بغض حاصل ازگریه کلاس گفت آقا از خدا پنهان نیست از شما چه پنهان من عاشق شده ام. شعری که شما خواندید دردم را تازه کرد و نمک بر زخمم پاشید. از شدت حس خنده سرم گیج رفت اما به ملاحظه حال او خودم را نگه داشتم و به آبدارخانه رفتم. خنده سرکش من و هاج و واج ماندن آبدارچی و خنده بی رمق او لطف دیگر قضیه است که بگذریم.خنده نفسگیر من از بابت عاشق شدن اقای ز نبود بلکه به این خاطر بود که شعر مذکور قصیده ای سرد و بی روح از ناصرخسرو بود درتحسین تعقل و خردورزی و تقبیح عشق ورزیهای هوس آلود اما آقای ز به سبب خاصیت کور و کر کنندگی عشق بدون توجه به محتوای شعر٬ ناصرخسرو را همدرد خود پنداشته و گریه غریبانه سر داده بود. منظورم از ذکر خاطره این است که حتی این دانش‌آموز نیز لااقل اینقدر می دانست که شعر و مسایل عاطفی هم فضا هستند و به یک ساحت تعلق دارند. امری که از دانش‌آموز امروزی مستغرق در فضاهای مجازی انتظار وقوف بر آن نمی رود.
...اما درباره آقای #رامیز_قلی_نژاد و خاطره ایشان؛ مستحضر هستیدکه یک معلم در طول خدمت درازمدت خود هزاران دانش‌آموز را آموزش می دهد. گذر زمان از یک طرف و کثرت دانش‌آموزان از طرف دیگر سبب می شود که بسیاری از آنها فراموش شوند تنها دانش‌آموزان برجسته هستند که هرگز فراموش نمی شوند. بنده قیافه و سکنات رامیز را کاملا به یاد دارم. او دانش‌آموز ریز نقشی بود که علی‌رغم ریزنقشی همیشه در ردیف آخر کلاس می نشست. ضمن اینکه زرنگ و باهوش بود و دارای قدرت استنباطی شگفت٬ رندی نمکینی هم در سکناتش مشهود بود و گاهی تیکه های رندانه ای هم در کلاس می پراکند. اما علت این که رامیز از یاد من هرگز فراموش نمی شود تنها نبوغ درسی او نیست بلکه ماجرایی است که نقل می کنم.

@dusharge