#نقد_کتاب
نام کتاب : #یک_دو_سه_حرکت (بیست و یک قانون کوچک برای یک زندگی بزرگ )
نویسنده : #دکتر_محمدرضا_سرگلزایی
ناشر : بهار سبز
کتاب " یک دو سه حرکت " ، 21 قانون برای برخورداری از یک زندگی صحیح و اصولی است . این کتاب با زبانی ساده و قلمی روان و دور از اصطلاحات تخصصی نگاشته شده است . قوانین ضروری و پیچیده زندگی را رمز گشایی کرده و میانبرهای ارزشمندی را به منظور زندگی کار آمدتر ترسیم می کند. دکتر محمد رضا سرگلزایی ، نگارنده این اثر می نویسد : " من به عنوان روان پزشکی که هزاران انسان ، دردها و رنج های شان را با او درمیان گذاشته اند ، در باب لذت و رنج بشر بسیار فلسفیده ام و در این کتاب تاملات خود را با شما در میان گذاشته ام ."
بنابراین می توان نتیجه گرفت بخش قابل توجهی از دیدگاه نویسنده در نگاشتن قوانین این کتاب محصول مشاهدات فلسفی و بالینی قابل تامل ایشان ، از جامعه بیماران و مراجعان است. علاوه بر ابعاد مفید و سازنده ای که مطالعه این کتاب در اختیار خواننده قرار می دهد ، محتوای اثر از زوایای دیگری که اغلب به دیدگاه های موجود در تفکر نقاد در حوزه منطق باز می گردد مورد بازبینی قرار گرفته شده که خود نیز قابلیت و ظرفیت نقد مجدد را دارد .
بهره جویی از تفکر نقاد به این دلیل اهمیت دارد که ما را از خطر فریبمند بودن زبان و افتادن در تله های تفکر مصون نگه می دارد . رویدادهای بیرونی توسط ابزاری به نام زبان ، به بازنمایی های درونی تبدیل می شوند ، اما زبان همیشه هم پیام رسان صادق و عاری از خطا نیست . زبان در تبدیل پدیده ها و حقیقت های بیرونی به رویکرد های ذهنی ، میزان خطا پذیری انسان را در درک واقعیت افزایش می دهد . گاهی اوقات به واسطه زبان ، معنا و ادراک پدیده ها دچار تحریف می شوند ، تعمیم و حذف رویدادها نیز از طریق زبان اتفاق می افتد و برای همین است که ناچار می شویم از زبان فیلسوفانه و نقادانه برای موشکافی و غربال حقیقت از کذب کمک بگیریم .
اهمیت واژه ها
هر نویسنده ای هنگام نگارش اثر ، بهتر است مولفه های تفکر انتقادی را در نظر بگیرد . برای نمونه این امکان را فراهم کند تا درباره تفکر خود بیندیشد ، مدارک ، شواهد کافی و معتبر برای استدلال خود بیان کند ، به شفاف سازی مساله پرداخته و ارزش داوری یا قضاوت صحیح درباره داده های خود ارائه دهد . خواننده نیز باید از تفکر نقاد که پایه هر تفکر علمی است بهره مند باشد ، از قدرت شک گرایی و بررسی دقیق افکار و عقاید برخوردار بوده ، کنجکاوی معقولانه را در خود تقویت کند ، انواع مغالطه ها را تشخیص دهد و توانایی کافی برای پاسخ به سوالاتی از این دست را داشته باشد :
مسئله چیست و چه نتایجی مورد نظر است ؟
چه واژه هایی در متن به کار رفته است ؟
شواهد تا چه اندازه معتبر هستن ؟
آیا آماری که به کار رفته است از اعتبار کافی برخوردار هستند ؟
آیا امکان جایگزین کردن علت های دیگری به جز علت نامبرده برای معلول وجود دارد ؟
آیا امکان تشخیص اطلاعات حذف شده ، داده های تعمیم داده شده یا عبارت تحریف شده از یکدیگر وجود دارد و می توان نتایج و احتمالات دیگری برای حل این مسئله مطرح کرد ؟
یکی از مولفه های مهم در تفکر انتقادی ، ضرورت دقت به واژه های به کار رفته در متن است . واژگان ابهام آمیز در برخی موارد می تواند نشان دهنده قصور نویسنده از به عهده گرفتن مسئولیت آنچه می گوید باشد . همچنین به کار بردن واژگان تاکیدی و اغراق آمیز که از سبک تفکر جزم اندیش و قضاوت های قطعی نویسنده یا نظریه پرداز خبر می دهد در تضعیف استدلال ها نقش مهمی دارند .
در برخی قوانین این کتاب نیز ، ما به کلمات تاکیدی برخورد می کنیم . عبارات تاکیدی و حکم دهنده ای مانند :" هرگز ، قطعا ، بی شک ، یا همین الان یا هیچ وقت ،هیچ چیز ، هیچ گاه ، همه چیز یا هیچ چیز" ، " شک گرایی معقول و امکان اندیشیدن درباره فکر خود (meta-cognition) که از ابزارهای مهم در تفکر نقاد محسوب می شوند ، را کاهش می دهد و این امکان که مدعی گزاره ها بتواند در صورت لزوم ناقض استدلال های خود باشد ، کم می شود .
قانون همه چیز یا هیچ چیز
"خوبی و بدی در هم تنیده اند " ، " همه چیز به همه چیز مربوط است " ، " در این دنیا عنصر خالص کمیاب است ".
https://drsargolzaei.com/images/mbooks/11-larg.jpg
نام کتاب : #یک_دو_سه_حرکت (بیست و یک قانون کوچک برای یک زندگی بزرگ )
نویسنده : #دکتر_محمدرضا_سرگلزایی
ناشر : بهار سبز
کتاب " یک دو سه حرکت " ، 21 قانون برای برخورداری از یک زندگی صحیح و اصولی است . این کتاب با زبانی ساده و قلمی روان و دور از اصطلاحات تخصصی نگاشته شده است . قوانین ضروری و پیچیده زندگی را رمز گشایی کرده و میانبرهای ارزشمندی را به منظور زندگی کار آمدتر ترسیم می کند. دکتر محمد رضا سرگلزایی ، نگارنده این اثر می نویسد : " من به عنوان روان پزشکی که هزاران انسان ، دردها و رنج های شان را با او درمیان گذاشته اند ، در باب لذت و رنج بشر بسیار فلسفیده ام و در این کتاب تاملات خود را با شما در میان گذاشته ام ."
بنابراین می توان نتیجه گرفت بخش قابل توجهی از دیدگاه نویسنده در نگاشتن قوانین این کتاب محصول مشاهدات فلسفی و بالینی قابل تامل ایشان ، از جامعه بیماران و مراجعان است. علاوه بر ابعاد مفید و سازنده ای که مطالعه این کتاب در اختیار خواننده قرار می دهد ، محتوای اثر از زوایای دیگری که اغلب به دیدگاه های موجود در تفکر نقاد در حوزه منطق باز می گردد مورد بازبینی قرار گرفته شده که خود نیز قابلیت و ظرفیت نقد مجدد را دارد .
بهره جویی از تفکر نقاد به این دلیل اهمیت دارد که ما را از خطر فریبمند بودن زبان و افتادن در تله های تفکر مصون نگه می دارد . رویدادهای بیرونی توسط ابزاری به نام زبان ، به بازنمایی های درونی تبدیل می شوند ، اما زبان همیشه هم پیام رسان صادق و عاری از خطا نیست . زبان در تبدیل پدیده ها و حقیقت های بیرونی به رویکرد های ذهنی ، میزان خطا پذیری انسان را در درک واقعیت افزایش می دهد . گاهی اوقات به واسطه زبان ، معنا و ادراک پدیده ها دچار تحریف می شوند ، تعمیم و حذف رویدادها نیز از طریق زبان اتفاق می افتد و برای همین است که ناچار می شویم از زبان فیلسوفانه و نقادانه برای موشکافی و غربال حقیقت از کذب کمک بگیریم .
اهمیت واژه ها
هر نویسنده ای هنگام نگارش اثر ، بهتر است مولفه های تفکر انتقادی را در نظر بگیرد . برای نمونه این امکان را فراهم کند تا درباره تفکر خود بیندیشد ، مدارک ، شواهد کافی و معتبر برای استدلال خود بیان کند ، به شفاف سازی مساله پرداخته و ارزش داوری یا قضاوت صحیح درباره داده های خود ارائه دهد . خواننده نیز باید از تفکر نقاد که پایه هر تفکر علمی است بهره مند باشد ، از قدرت شک گرایی و بررسی دقیق افکار و عقاید برخوردار بوده ، کنجکاوی معقولانه را در خود تقویت کند ، انواع مغالطه ها را تشخیص دهد و توانایی کافی برای پاسخ به سوالاتی از این دست را داشته باشد :
مسئله چیست و چه نتایجی مورد نظر است ؟
چه واژه هایی در متن به کار رفته است ؟
شواهد تا چه اندازه معتبر هستن ؟
آیا آماری که به کار رفته است از اعتبار کافی برخوردار هستند ؟
آیا امکان جایگزین کردن علت های دیگری به جز علت نامبرده برای معلول وجود دارد ؟
آیا امکان تشخیص اطلاعات حذف شده ، داده های تعمیم داده شده یا عبارت تحریف شده از یکدیگر وجود دارد و می توان نتایج و احتمالات دیگری برای حل این مسئله مطرح کرد ؟
یکی از مولفه های مهم در تفکر انتقادی ، ضرورت دقت به واژه های به کار رفته در متن است . واژگان ابهام آمیز در برخی موارد می تواند نشان دهنده قصور نویسنده از به عهده گرفتن مسئولیت آنچه می گوید باشد . همچنین به کار بردن واژگان تاکیدی و اغراق آمیز که از سبک تفکر جزم اندیش و قضاوت های قطعی نویسنده یا نظریه پرداز خبر می دهد در تضعیف استدلال ها نقش مهمی دارند .
در برخی قوانین این کتاب نیز ، ما به کلمات تاکیدی برخورد می کنیم . عبارات تاکیدی و حکم دهنده ای مانند :" هرگز ، قطعا ، بی شک ، یا همین الان یا هیچ وقت ،هیچ چیز ، هیچ گاه ، همه چیز یا هیچ چیز" ، " شک گرایی معقول و امکان اندیشیدن درباره فکر خود (meta-cognition) که از ابزارهای مهم در تفکر نقاد محسوب می شوند ، را کاهش می دهد و این امکان که مدعی گزاره ها بتواند در صورت لزوم ناقض استدلال های خود باشد ، کم می شود .
قانون همه چیز یا هیچ چیز
"خوبی و بدی در هم تنیده اند " ، " همه چیز به همه چیز مربوط است " ، " در این دنیا عنصر خالص کمیاب است ".
https://drsargolzaei.com/images/mbooks/11-larg.jpg
#مقاله
#مشروعیت_و_فلسفه_سیاسی
مشروعيّت ( Legitimacy) قوانين از دو راه به دست مي آيند : مشروعيّت الهي و مشروعيّت مدني .
مشروعيّت الهي قوانين زماني تأمين مي گردد كه منبع قوانين را « خداوندي شارع » بدانيم . به فرض پذيرش اين كه خداوندي خلقت جهان و انسان را انجام داده ، اين خداوند به دليل آگاهي از مختصّات خلقت خود شايسته ترين فرد براي تقنين ( قانون گذاري ) است زيرا او كيفيت ساخت محصولات خود را بهتر از هر كس مي داند و در نتيجه بهترين شيوة بهره برداري را نيز او تعيين مي نمايد .
امّا در اينجا چند چالش معرفتي وجود دارد :
اولاً براي پذيرش پيش فرض فوق بايد ثابت شود جهان ازلي نبوده و در زمان خاصّي « تصميم به ساخت آن گرفته شده است »
ثانياً بايد ثابت شود كه سازندة جهان يك « فرايند » نبوده بلكه يك « شخص » است .
ثالثاً بايد ثابت شود كه « خلقت » بر مبناي نحوة عمل انسان ، عروج و افول يا رشد و فسادي دارد و انتخاب هاي ما ، در سطح كلان ، براي « خلقت » علي السويّه نيستند .
رابعاً بايد ثابت شود كه براي « خالق خلقت » ، سرنوشت خلقت مهم است و او در انديشة رشد دادن خلقت است .
خامساً بايد اثبات شود كه « خالق خلقت » خود ، با ارادة خود ، جهان را به سمتي كه رشد آن در آن است نمي راند و رشد و فساد را به آدميان واگذار مي كند .
سادساً بايد اثبات شود كه « خالق خلقت » كشف « رشد و فساد » و عوامل مؤثر بر آن را به خود آدميان واگذار نكرده و خود اقدام به قانون گذاري مي كند .
سابعاً بايد اثبات شود كه قوانين موجود كه ادّعا مي شود از جانب آن قانون گذار وضع شده اند بدون هيچ خدشه و انحراف و سوء تفاهم به بشر انتقال پيدا كرده اند.
طبعاً اگر هفت فرض فوق اثبات گردد ، آنوقت مي توان به دنبال « مشروعيّت الهي» قوانين بود.
امّا مسأله اساسي اين است كه فرضيات فوق در صورتي قابل اثبات هستند كه « قابل آزمون » باشند در حالي كه هيچيك از فرضيات فوق قابل آزمون شدن نمي باشد ( يا به اصطلاح فاقد Verification يا اثبات پذيري اند )
لازمة آزمون پذيري اين فرضيات اين است كه بشر بر « خلقت » « محيط » باشد و «ناظر» و « آزمايندة هستي » باشد در حالي كه بشر در جهان ( چه از نظر زماني و چه از نظر مكاني )« مُحاط » است و اساساً نه در حال حاضر و نه در هيچ شرايط ديگري بشر نمي تواند ادّعاي آزمون نمودن چنين فرضيات فربهي را داشته باشد . پس موضوع « مشروعيت الهي » از نظر « معرفتي » غير ممكن (impossible ) است .
چاره اي نمي ماند كه مشروعيت مدني را بپذيريم .
« مشروعيت مدني » بر مبناي « خرد جمعي » (Common sense ) تعريف مي شود .
پس اولاً در هر زمان ، در هر نسل و در هر مكان ، با متفاوت شدن « خرد جمعي » قابل تغيير است و قانون ازلي و ابدي ( فراتاريخي ) قابل حصول نمي باشد . ثانياً لازمه ي استخراج « خرد جمعي » اين است كه مردم « آزاد باشند بدانند » و آزاد باشند رأي بدهند .
بنابراين مقدمة حصول « خرد جمعي » ، « آزادي بيان » و « حق رأي » براي عامّه ي مردم است .
لازم به ذكر است كه رأي آزادانه و آگاهانه مردم ، نمي تواند ضامن « درستي » نظر آنها باشد ، بلكه تنها ضامن « مشروعيّت مدني » قانون است . براي مثال در دوره اي از تاريخ بشر ، رأي آزادانه و آگاهانه اكثريت مردم اين بوده كه « خوشيد به دور زمين مي گردد » ولي اين رأي ضامن درستي آن گزاره نبود . منظور از مشروعيّت مدني اين است كه آنچه حقّ مردم است را از آنان نگيريم و هيچ فرد ، طبقه يا نهاد اجتماعي نتواند مانع دستيابي عمومي مردم به حق تصميم گيري شان در مورد سرنوشت شان گردد .
برگرفته از فصل هفتم از کتاب اخلاق و آزادی : اخلاق به مثابه قرارداد مدنی
#دکتر_محمدرضا_سرگلزایی
@drsargolzaei
#مشروعیت_و_فلسفه_سیاسی
مشروعيّت ( Legitimacy) قوانين از دو راه به دست مي آيند : مشروعيّت الهي و مشروعيّت مدني .
مشروعيّت الهي قوانين زماني تأمين مي گردد كه منبع قوانين را « خداوندي شارع » بدانيم . به فرض پذيرش اين كه خداوندي خلقت جهان و انسان را انجام داده ، اين خداوند به دليل آگاهي از مختصّات خلقت خود شايسته ترين فرد براي تقنين ( قانون گذاري ) است زيرا او كيفيت ساخت محصولات خود را بهتر از هر كس مي داند و در نتيجه بهترين شيوة بهره برداري را نيز او تعيين مي نمايد .
امّا در اينجا چند چالش معرفتي وجود دارد :
اولاً براي پذيرش پيش فرض فوق بايد ثابت شود جهان ازلي نبوده و در زمان خاصّي « تصميم به ساخت آن گرفته شده است »
ثانياً بايد ثابت شود كه سازندة جهان يك « فرايند » نبوده بلكه يك « شخص » است .
ثالثاً بايد ثابت شود كه « خلقت » بر مبناي نحوة عمل انسان ، عروج و افول يا رشد و فسادي دارد و انتخاب هاي ما ، در سطح كلان ، براي « خلقت » علي السويّه نيستند .
رابعاً بايد ثابت شود كه براي « خالق خلقت » ، سرنوشت خلقت مهم است و او در انديشة رشد دادن خلقت است .
خامساً بايد اثبات شود كه « خالق خلقت » خود ، با ارادة خود ، جهان را به سمتي كه رشد آن در آن است نمي راند و رشد و فساد را به آدميان واگذار مي كند .
سادساً بايد اثبات شود كه « خالق خلقت » كشف « رشد و فساد » و عوامل مؤثر بر آن را به خود آدميان واگذار نكرده و خود اقدام به قانون گذاري مي كند .
سابعاً بايد اثبات شود كه قوانين موجود كه ادّعا مي شود از جانب آن قانون گذار وضع شده اند بدون هيچ خدشه و انحراف و سوء تفاهم به بشر انتقال پيدا كرده اند.
طبعاً اگر هفت فرض فوق اثبات گردد ، آنوقت مي توان به دنبال « مشروعيّت الهي» قوانين بود.
امّا مسأله اساسي اين است كه فرضيات فوق در صورتي قابل اثبات هستند كه « قابل آزمون » باشند در حالي كه هيچيك از فرضيات فوق قابل آزمون شدن نمي باشد ( يا به اصطلاح فاقد Verification يا اثبات پذيري اند )
لازمة آزمون پذيري اين فرضيات اين است كه بشر بر « خلقت » « محيط » باشد و «ناظر» و « آزمايندة هستي » باشد در حالي كه بشر در جهان ( چه از نظر زماني و چه از نظر مكاني )« مُحاط » است و اساساً نه در حال حاضر و نه در هيچ شرايط ديگري بشر نمي تواند ادّعاي آزمون نمودن چنين فرضيات فربهي را داشته باشد . پس موضوع « مشروعيت الهي » از نظر « معرفتي » غير ممكن (impossible ) است .
چاره اي نمي ماند كه مشروعيت مدني را بپذيريم .
« مشروعيت مدني » بر مبناي « خرد جمعي » (Common sense ) تعريف مي شود .
پس اولاً در هر زمان ، در هر نسل و در هر مكان ، با متفاوت شدن « خرد جمعي » قابل تغيير است و قانون ازلي و ابدي ( فراتاريخي ) قابل حصول نمي باشد . ثانياً لازمه ي استخراج « خرد جمعي » اين است كه مردم « آزاد باشند بدانند » و آزاد باشند رأي بدهند .
بنابراين مقدمة حصول « خرد جمعي » ، « آزادي بيان » و « حق رأي » براي عامّه ي مردم است .
لازم به ذكر است كه رأي آزادانه و آگاهانه مردم ، نمي تواند ضامن « درستي » نظر آنها باشد ، بلكه تنها ضامن « مشروعيّت مدني » قانون است . براي مثال در دوره اي از تاريخ بشر ، رأي آزادانه و آگاهانه اكثريت مردم اين بوده كه « خوشيد به دور زمين مي گردد » ولي اين رأي ضامن درستي آن گزاره نبود . منظور از مشروعيّت مدني اين است كه آنچه حقّ مردم است را از آنان نگيريم و هيچ فرد ، طبقه يا نهاد اجتماعي نتواند مانع دستيابي عمومي مردم به حق تصميم گيري شان در مورد سرنوشت شان گردد .
برگرفته از فصل هفتم از کتاب اخلاق و آزادی : اخلاق به مثابه قرارداد مدنی
#دکتر_محمدرضا_سرگلزایی
@drsargolzaei
Forwarded from دکتر سرگلزایی drsargolzaei
#مقاله
#مشروعیت_و_فلسفه_سیاسی
مشروعيّت ( Legitimacy) قوانين از دو راه به دست مي آيند : مشروعيّت الهي و مشروعيّت مدني .
مشروعيّت الهي قوانين زماني تأمين مي گردد كه منبع قوانين را « خداوندي شارع » بدانيم . به فرض پذيرش اين كه خداوندي خلقت جهان و انسان را انجام داده ، اين خداوند به دليل آگاهي از مختصّات خلقت خود شايسته ترين فرد براي تقنين ( قانون گذاري ) است زيرا او كيفيت ساخت محصولات خود را بهتر از هر كس مي داند و در نتيجه بهترين شيوة بهره برداري را نيز او تعيين مي نمايد .
امّا در اينجا چند چالش معرفتي وجود دارد :
اولاً براي پذيرش پيش فرض فوق بايد ثابت شود جهان ازلي نبوده و در زمان خاصّي « تصميم به ساخت آن گرفته شده است »
ثانياً بايد ثابت شود كه سازندة جهان يك « فرايند » نبوده بلكه يك « شخص » است .
ثالثاً بايد ثابت شود كه « خلقت » بر مبناي نحوة عمل انسان ، عروج و افول يا رشد و فسادي دارد و انتخاب هاي ما ، در سطح كلان ، براي « خلقت » علي السويّه نيستند .
رابعاً بايد ثابت شود كه براي « خالق خلقت » ، سرنوشت خلقت مهم است و او در انديشة رشد دادن خلقت است .
خامساً بايد اثبات شود كه « خالق خلقت » خود ، با ارادة خود ، جهان را به سمتي كه رشد آن در آن است نمي راند و رشد و فساد را به آدميان واگذار مي كند .
سادساً بايد اثبات شود كه « خالق خلقت » كشف « رشد و فساد » و عوامل مؤثر بر آن را به خود آدميان واگذار نكرده و خود اقدام به قانون گذاري مي كند .
سابعاً بايد اثبات شود كه قوانين موجود كه ادّعا مي شود از جانب آن قانون گذار وضع شده اند بدون هيچ خدشه و انحراف و سوء تفاهم به بشر انتقال پيدا كرده اند.
طبعاً اگر هفت فرض فوق اثبات گردد ، آنوقت مي توان به دنبال « مشروعيّت الهي» قوانين بود.
امّا مسأله اساسي اين است كه فرضيات فوق در صورتي قابل اثبات هستند كه « قابل آزمون » باشند در حالي كه هيچيك از فرضيات فوق قابل آزمون شدن نمي باشد ( يا به اصطلاح فاقد Verification يا اثبات پذيري اند )
لازمة آزمون پذيري اين فرضيات اين است كه بشر بر « خلقت » « محيط » باشد و «ناظر» و « آزمايندة هستي » باشد در حالي كه بشر در جهان ( چه از نظر زماني و چه از نظر مكاني )« مُحاط » است و اساساً نه در حال حاضر و نه در هيچ شرايط ديگري بشر نمي تواند ادّعاي آزمون نمودن چنين فرضيات فربهي را داشته باشد . پس موضوع « مشروعيت الهي » از نظر « معرفتي » غير ممكن (impossible ) است .
چاره اي نمي ماند كه مشروعيت مدني را بپذيريم .
« مشروعيت مدني » بر مبناي « خرد جمعي » (Common sense ) تعريف مي شود .
پس اولاً در هر زمان ، در هر نسل و در هر مكان ، با متفاوت شدن « خرد جمعي » قابل تغيير است و قانون ازلي و ابدي ( فراتاريخي ) قابل حصول نمي باشد . ثانياً لازمه ي استخراج « خرد جمعي » اين است كه مردم « آزاد باشند بدانند » و آزاد باشند رأي بدهند .
بنابراين مقدمة حصول « خرد جمعي » ، « آزادي بيان » و « حق رأي » براي عامّه ي مردم است .
لازم به ذكر است كه رأي آزادانه و آگاهانه مردم ، نمي تواند ضامن « درستي » نظر آنها باشد ، بلكه تنها ضامن « مشروعيّت مدني » قانون است . براي مثال در دوره اي از تاريخ بشر ، رأي آزادانه و آگاهانه اكثريت مردم اين بوده كه « خوشيد به دور زمين مي گردد » ولي اين رأي ضامن درستي آن گزاره نبود . منظور از مشروعيّت مدني اين است كه آنچه حقّ مردم است را از آنان نگيريم و هيچ فرد ، طبقه يا نهاد اجتماعي نتواند مانع دستيابي عمومي مردم به حق تصميم گيري شان در مورد سرنوشت شان گردد .
برگرفته از فصل هفتم از کتاب اخلاق و آزادی : اخلاق به مثابه قرارداد مدنی
#دکتر_محمدرضا_سرگلزایی
@drsargolzaei
#مشروعیت_و_فلسفه_سیاسی
مشروعيّت ( Legitimacy) قوانين از دو راه به دست مي آيند : مشروعيّت الهي و مشروعيّت مدني .
مشروعيّت الهي قوانين زماني تأمين مي گردد كه منبع قوانين را « خداوندي شارع » بدانيم . به فرض پذيرش اين كه خداوندي خلقت جهان و انسان را انجام داده ، اين خداوند به دليل آگاهي از مختصّات خلقت خود شايسته ترين فرد براي تقنين ( قانون گذاري ) است زيرا او كيفيت ساخت محصولات خود را بهتر از هر كس مي داند و در نتيجه بهترين شيوة بهره برداري را نيز او تعيين مي نمايد .
امّا در اينجا چند چالش معرفتي وجود دارد :
اولاً براي پذيرش پيش فرض فوق بايد ثابت شود جهان ازلي نبوده و در زمان خاصّي « تصميم به ساخت آن گرفته شده است »
ثانياً بايد ثابت شود كه سازندة جهان يك « فرايند » نبوده بلكه يك « شخص » است .
ثالثاً بايد ثابت شود كه « خلقت » بر مبناي نحوة عمل انسان ، عروج و افول يا رشد و فسادي دارد و انتخاب هاي ما ، در سطح كلان ، براي « خلقت » علي السويّه نيستند .
رابعاً بايد ثابت شود كه براي « خالق خلقت » ، سرنوشت خلقت مهم است و او در انديشة رشد دادن خلقت است .
خامساً بايد اثبات شود كه « خالق خلقت » خود ، با ارادة خود ، جهان را به سمتي كه رشد آن در آن است نمي راند و رشد و فساد را به آدميان واگذار مي كند .
سادساً بايد اثبات شود كه « خالق خلقت » كشف « رشد و فساد » و عوامل مؤثر بر آن را به خود آدميان واگذار نكرده و خود اقدام به قانون گذاري مي كند .
سابعاً بايد اثبات شود كه قوانين موجود كه ادّعا مي شود از جانب آن قانون گذار وضع شده اند بدون هيچ خدشه و انحراف و سوء تفاهم به بشر انتقال پيدا كرده اند.
طبعاً اگر هفت فرض فوق اثبات گردد ، آنوقت مي توان به دنبال « مشروعيّت الهي» قوانين بود.
امّا مسأله اساسي اين است كه فرضيات فوق در صورتي قابل اثبات هستند كه « قابل آزمون » باشند در حالي كه هيچيك از فرضيات فوق قابل آزمون شدن نمي باشد ( يا به اصطلاح فاقد Verification يا اثبات پذيري اند )
لازمة آزمون پذيري اين فرضيات اين است كه بشر بر « خلقت » « محيط » باشد و «ناظر» و « آزمايندة هستي » باشد در حالي كه بشر در جهان ( چه از نظر زماني و چه از نظر مكاني )« مُحاط » است و اساساً نه در حال حاضر و نه در هيچ شرايط ديگري بشر نمي تواند ادّعاي آزمون نمودن چنين فرضيات فربهي را داشته باشد . پس موضوع « مشروعيت الهي » از نظر « معرفتي » غير ممكن (impossible ) است .
چاره اي نمي ماند كه مشروعيت مدني را بپذيريم .
« مشروعيت مدني » بر مبناي « خرد جمعي » (Common sense ) تعريف مي شود .
پس اولاً در هر زمان ، در هر نسل و در هر مكان ، با متفاوت شدن « خرد جمعي » قابل تغيير است و قانون ازلي و ابدي ( فراتاريخي ) قابل حصول نمي باشد . ثانياً لازمه ي استخراج « خرد جمعي » اين است كه مردم « آزاد باشند بدانند » و آزاد باشند رأي بدهند .
بنابراين مقدمة حصول « خرد جمعي » ، « آزادي بيان » و « حق رأي » براي عامّه ي مردم است .
لازم به ذكر است كه رأي آزادانه و آگاهانه مردم ، نمي تواند ضامن « درستي » نظر آنها باشد ، بلكه تنها ضامن « مشروعيّت مدني » قانون است . براي مثال در دوره اي از تاريخ بشر ، رأي آزادانه و آگاهانه اكثريت مردم اين بوده كه « خوشيد به دور زمين مي گردد » ولي اين رأي ضامن درستي آن گزاره نبود . منظور از مشروعيّت مدني اين است كه آنچه حقّ مردم است را از آنان نگيريم و هيچ فرد ، طبقه يا نهاد اجتماعي نتواند مانع دستيابي عمومي مردم به حق تصميم گيري شان در مورد سرنوشت شان گردد .
برگرفته از فصل هفتم از کتاب اخلاق و آزادی : اخلاق به مثابه قرارداد مدنی
#دکتر_محمدرضا_سرگلزایی
@drsargolzaei
#معرفی_کتاب
نام کتاب : #جنون_قدرت_و_قدرت_نامشروع - در باب فاشیسم ، توتالیتاریسم و کاپیتالیسم
نویسنده : #دکتر_محمدرضا_سرگلزایی
نشر : قطره
"جنون قدرت و قدرت نامشروع "، تبیینی در باب فرآیند شکل گیری حکومت هایی ارائه می دهد که به واسطه ابزارهای فرهنگی و سیاسی ، حقانیت و مشروعیتی دروغین برای خود بنا کرده اند .
دکتر سرگلزایی از منابع گسترده ای در زمینه اسطوره شناسی ، فلسفه و روان شناسی اجتماعی و همچنین نظریه های اندیشمندانی همچون کارل یاسپرس ، هانت آرنت ، کارل گوستاو یونگ ، داستایوسکی ، جورج اورول و ... بهره گرفته تا خوانندگان خود را به این درک برساند که چگونه نهادهای قدرت نامشروع اعمال سلطه می کنند ، و نشان می دهد که " رستگاری و سلامت روان یک فرد در یک جامعه بیمار ممکن نیست ، این درد مشترک هرگز جدا جدا درمان نمی شود . "
سه محور مهم شامل ، " گفتمان سلطه و اسارت زبانی " ، " امر سیاسی و میتولوژی " و " مسئولیت مدنی و اقدام جمعی " فصل مشترک مقالات مستقل در کتاب "جنون قدرت و قدرت نامشروع " هستند.
در این مقالات ، اهمیت و نقش زبان سلطه و گفتمان دروغ یا الگوهایی مانند " مهره یک سازمان بودن " در تکرار الگوهای آسیب زننده زندگی جمعی ما در طول تاریخ روایت می شود و این نکته را یاد آور می سازد :" از آنجایی که استفاده از یک زبان مبنا (قرائت رسمی) در رسانه ها به تدریج گفتمان جدیدی را خلق می کند که امکان دگر اندیشی در آن کم می شود ، به منظور جلوگیری از سوء استفاده از زبان برای مشروعیت بخشیدن به یک نظام نامشروع باید قرائت رسمی را مورد نقد قرار داد . "
در این کتاب مقالات متعددی در باب چگونگی روی کار آمدن حکومت های فاشیست و توتالیتاریست ارائه شده و در کنار آن موضوع " اسطوره شناسی و امر سیاسی " به عنوان پیش در آمدی برای فهم بهتر چگونگی پیدایش و تداوم بخشی این حکومت ها مطرح شده است .
قصه های زیادی که حول محور قدرت ، سرکوب ، سلطه گری و اسارت انسان ها می چرخد ، ما را متوجه این موضوع می سازد که الگویی در حال تکرار شدن است . شناخت این الگوها، نقد حکومت های نامشروع و به چالش کشیدن کلان روایت های دروغین را برای ما آسان تر می کند .
نویسنده در مقالات " مثلث کارپمن ایرانیان " ، " اسطوره شناسی و امر سیاسی " ، " برادران کارامازوف ، شکل گیری فاشیسم " و " یونگ و فاشیسم " به چگونگی شکل گیری حکومت های نامشروع و سلطه گر پرداخته شده و از منظر اسطوره شناسی نیز ، علل تکرار الگوهای جبری آسیب زا مورد تحلیل قرار گرفته است . همچنین در مقالاتی همچون " فاشیسم و سینما " و " نیکسون، پریسلی و عکس یادگاری " به تحلیل ابزارهای حکومتی برای تزریق عقاید غیر منطقی ، غیر واقعی و تفرقه اندازی های بدون علت در میان توده ها به منظور تحت سلطه در آوردن هر چه بیشتر آن ها پرداخته است .
مقالات متعددی از جمله " کارمند شریف اداره سلاخی " ، " هانا آرنت ، کارل یاسپرز و مسئولیت سیاسی " ، " میلان کوندار و توتالیتاریسم " و " زندانیان امید واهی " نقش اعضای یک جامعه در تداوم بخشیدن به حاکمیت های نامشروع مورد بررسی قرار گرفته است . در این مقالات با استناد به نظریه های اندیشمندانی مانند هانا آرنت و کارل یاسپرس به الگوهایی همچون " کارمند مطیع" ، "نه سر پیازیم نه ته پیاز" ، "من مسئول خانواده خودم هستم " به عنوان گناه سیاسی و شانه خالی کردن از مسئولیت های مدنی ، اشاره شده است . همچنین در مقالاتی همچون ، " آزادی و تاریخ " ، " من امیدوارم " ، " دیس توپیای سرمایه داری " و " به سوی اتوپیا " دلایل شکست کنش های اجتماعی و ساز و کارهایی برای حرکت به لیبرال دموکراسی و پس از آن سوسیال دموکراسی چه در سطح ملی و چه در سطح بین المللی مورد بحث قرار گرفته اند .
#مریم_بهریان
دانشجوی دکترای روان شناسی
https://drsargolzaei.com/images/mbooks/82470.jpg
نام کتاب : #جنون_قدرت_و_قدرت_نامشروع - در باب فاشیسم ، توتالیتاریسم و کاپیتالیسم
نویسنده : #دکتر_محمدرضا_سرگلزایی
نشر : قطره
"جنون قدرت و قدرت نامشروع "، تبیینی در باب فرآیند شکل گیری حکومت هایی ارائه می دهد که به واسطه ابزارهای فرهنگی و سیاسی ، حقانیت و مشروعیتی دروغین برای خود بنا کرده اند .
دکتر سرگلزایی از منابع گسترده ای در زمینه اسطوره شناسی ، فلسفه و روان شناسی اجتماعی و همچنین نظریه های اندیشمندانی همچون کارل یاسپرس ، هانت آرنت ، کارل گوستاو یونگ ، داستایوسکی ، جورج اورول و ... بهره گرفته تا خوانندگان خود را به این درک برساند که چگونه نهادهای قدرت نامشروع اعمال سلطه می کنند ، و نشان می دهد که " رستگاری و سلامت روان یک فرد در یک جامعه بیمار ممکن نیست ، این درد مشترک هرگز جدا جدا درمان نمی شود . "
سه محور مهم شامل ، " گفتمان سلطه و اسارت زبانی " ، " امر سیاسی و میتولوژی " و " مسئولیت مدنی و اقدام جمعی " فصل مشترک مقالات مستقل در کتاب "جنون قدرت و قدرت نامشروع " هستند.
در این مقالات ، اهمیت و نقش زبان سلطه و گفتمان دروغ یا الگوهایی مانند " مهره یک سازمان بودن " در تکرار الگوهای آسیب زننده زندگی جمعی ما در طول تاریخ روایت می شود و این نکته را یاد آور می سازد :" از آنجایی که استفاده از یک زبان مبنا (قرائت رسمی) در رسانه ها به تدریج گفتمان جدیدی را خلق می کند که امکان دگر اندیشی در آن کم می شود ، به منظور جلوگیری از سوء استفاده از زبان برای مشروعیت بخشیدن به یک نظام نامشروع باید قرائت رسمی را مورد نقد قرار داد . "
در این کتاب مقالات متعددی در باب چگونگی روی کار آمدن حکومت های فاشیست و توتالیتاریست ارائه شده و در کنار آن موضوع " اسطوره شناسی و امر سیاسی " به عنوان پیش در آمدی برای فهم بهتر چگونگی پیدایش و تداوم بخشی این حکومت ها مطرح شده است .
قصه های زیادی که حول محور قدرت ، سرکوب ، سلطه گری و اسارت انسان ها می چرخد ، ما را متوجه این موضوع می سازد که الگویی در حال تکرار شدن است . شناخت این الگوها، نقد حکومت های نامشروع و به چالش کشیدن کلان روایت های دروغین را برای ما آسان تر می کند .
نویسنده در مقالات " مثلث کارپمن ایرانیان " ، " اسطوره شناسی و امر سیاسی " ، " برادران کارامازوف ، شکل گیری فاشیسم " و " یونگ و فاشیسم " به چگونگی شکل گیری حکومت های نامشروع و سلطه گر پرداخته شده و از منظر اسطوره شناسی نیز ، علل تکرار الگوهای جبری آسیب زا مورد تحلیل قرار گرفته است . همچنین در مقالاتی همچون " فاشیسم و سینما " و " نیکسون، پریسلی و عکس یادگاری " به تحلیل ابزارهای حکومتی برای تزریق عقاید غیر منطقی ، غیر واقعی و تفرقه اندازی های بدون علت در میان توده ها به منظور تحت سلطه در آوردن هر چه بیشتر آن ها پرداخته است .
مقالات متعددی از جمله " کارمند شریف اداره سلاخی " ، " هانا آرنت ، کارل یاسپرز و مسئولیت سیاسی " ، " میلان کوندار و توتالیتاریسم " و " زندانیان امید واهی " نقش اعضای یک جامعه در تداوم بخشیدن به حاکمیت های نامشروع مورد بررسی قرار گرفته است . در این مقالات با استناد به نظریه های اندیشمندانی مانند هانا آرنت و کارل یاسپرس به الگوهایی همچون " کارمند مطیع" ، "نه سر پیازیم نه ته پیاز" ، "من مسئول خانواده خودم هستم " به عنوان گناه سیاسی و شانه خالی کردن از مسئولیت های مدنی ، اشاره شده است . همچنین در مقالاتی همچون ، " آزادی و تاریخ " ، " من امیدوارم " ، " دیس توپیای سرمایه داری " و " به سوی اتوپیا " دلایل شکست کنش های اجتماعی و ساز و کارهایی برای حرکت به لیبرال دموکراسی و پس از آن سوسیال دموکراسی چه در سطح ملی و چه در سطح بین المللی مورد بحث قرار گرفته اند .
#مریم_بهریان
دانشجوی دکترای روان شناسی
https://drsargolzaei.com/images/mbooks/82470.jpg
#در_باب_احساس_تنهایی
#دکتر_محمدرضا_سرگلزایی
وقتی راجع به احساس تنهایی صحبت می کنیم باید بدانیم که دو نوع تنهایی منفی و مثبت وجود دارد.
منشا تنهایی منفی، ناتوانی است؛ بنابراین این نوع تنهایی نیاز به رسیدگی درمانی یا آموزش و مهارتپذیری دارد، درحالیکه تنهایی مثبت، یک قدم در راه رشد و ارتقا روانی ماست. «کارل گوستاو یونگ»، روانپزشک سوئیسی، رشد انسان را دو مرحله «اجتماعیشدن» و «تفرد» میداند.
در مرحله اجتماعیشدن، ما یاد میگیریم که چگونه در اجتماع پذیرفته شویم؛ یعنی درواقع قاعده بازی اجتماعی را یاد میگیریم؛ چون ما انسانها موجوداتی اجتماعی هستیم و نیاز داریم در جامعه پذیرفته شویم، عضو یک اجتماع باشیم، کار تیمی کنیم، نوازش بدهیم و نوازش بگیریم.
بعضی آدمها به دلایل مختلف در مرحله اجتماعیشدن، کم میآورند و نمیتوانند در یک جامعه پذیرفته شوند و داد و ستدِ احترام، نوازش و دیدهشدن داشته باشند؛ مثلا آدمهایی که در ابتدای زندگیشان در محیط بسیار ناامنی رشد کردهاند، یاد میگیرند که آدمها خطرناک هستند، اجتماع ناامن است و آنها همیشه در حال ترسیدن از دیگران هستند، بنابراین رفتارشان با دیگران یا اجتنابی است یا پرخاشگرانه؛ یعنی یا به دیگران حمله میکنند یا در سنگر میروند و از دیگران پنهان میشوند مثل شخصیتهای پارانوئید که به همه بدگمان هستند، با همه سرجنگ دارند و همیشه فکر میکنند که دیگران دشمنانی هستند که هموغمشان این است که به آنها ضربه بزنند یا مثل شخصیتهای اجتنابی که مدام فکر میکنند مورد انتقاد دیگران قرار خواهند گرفت و از ترس اینکه مورد حمله دیگران قرار نگیرند درون لاک تنهایی خودشان میخزند و از دیگران فاصله میگیرند. این نوع تنهایی، تنهایی بیمارگونه است و این آدمها باید یاد بگیرند که عضو جامعه بودن را تجربه کنند و هزینه آن را هم بپردازند. طبیعتا وقتی ما عضو یک جامعه میشویم باید یکسری قواعد را رعایت کنیم، شخصیتهای ضد اجتماعی، این مسئله را دارند که دوست دارند عضو جامعه باشند ولی قواعد جامعه را رعایت نکنند. این شخصیتها هم برای اینکه بتوانند به مرحله اجتماعیشدن برسند دچار مشکل هستند و طرد میشوند.
بنابراین خیلی وقتها تنهاماندن و طردشدن ناشی از این است که ما توانایی مدیریتکردن تعاملات پیچیده اجتماعی را نداریم. گاهی این ناتوانی یک ناتوانی زیستشناختی و ناشی از بیماری است؛ مثل کسانی که اختلالات اوتیستیک دارند یا کسانی که مبتلا به اسکیزوفرنیا هستند، ولی خیلی وقتها این ناتوانی، تربیتی است؛ مثل کسانی که دچار اختلالات شخصیتی هستند و درواقع نیاز دارند درطی درمان یک مرحله جامعهپذیری را طی کنند و ترسهایشان نسبت به مردم تعدیل شود و مهارتهای برقراری ارتباط را بیاموزند و بتوانند قواعد اجتماع را رعایت کنند. اگر به تماشای فیلم علاقه دارید، «گود ویلهانتینگ» فیلم خوبی است که درمورد شخصیتی به نام ویل است که «مت دیمون» نقش او را بازی می کند. «ویل» هوش زیادی دارد، ولی چون در کودکی در محیط ناامنی پرورش یافته، نمیتواند با دیگران صمیمی باشد و درمانگری که «رابین ویلیامز» نقش او را بازی میکند، موفق میشود این جوان منزوی را که بهخاطر ترسش در کودکی نسبت به دیگران پرخاشگر و سرد شده است، درمان کند تا بتواند وارد رابطه صمیمانه شود. اما همانطور که در بالا هم در ابتدای سخن هم گفته شد، در رشد روانی ما مرحله دیگری به نام «تفرد» وجود دارد. در این مرحله ما بعد از اینکه در جامعه بهعنوان یک عضو پذیرفته شدیم و دادوستد نوازش کردیم، وقتش می رسد که از خلاقیت خود استفاده کنیم تا چیزی را به جامعه بشریت بیفزاییم؛ مثلا یک رسالت شخصی، یک محصول یا یک آفرینش منحصربهفرد. انسان، تنها موجود خلاقی است که میتواند الگو یا سازههایی را بدون سابقه قبلی ایجاد کند. خلاقیت، امری بالقوه است و همه در کودکی انباشته از این سرمایه هستیم ولی در مرحله اجتماعیشدن یاد میگیریم بخش زیادی از تخیل، خلاقیت، خیالبافی و افسانهسازی خودمان را سرکوب کنیم، تا بتوانیم قواعد اجتماعی را بپذیریم. ماموریت رشدی مرحله دوم زندگی این است که بتوانیم خلاقیت خود را بازیابی کرده و خویشتن خویش را خلق کنیم. ما خیال میکنیم انسان تنها موجودی است که قادر است در خلق خویشتن، مشارکت کند و صرفا محصول غریزه یا قواعد اجتماعی نباشد.
اینستاگرام:
http://Instagram.com/drsargolzaei
وب سایت:
http://drsargolzaei.com
#دکتر_محمدرضا_سرگلزایی
وقتی راجع به احساس تنهایی صحبت می کنیم باید بدانیم که دو نوع تنهایی منفی و مثبت وجود دارد.
منشا تنهایی منفی، ناتوانی است؛ بنابراین این نوع تنهایی نیاز به رسیدگی درمانی یا آموزش و مهارتپذیری دارد، درحالیکه تنهایی مثبت، یک قدم در راه رشد و ارتقا روانی ماست. «کارل گوستاو یونگ»، روانپزشک سوئیسی، رشد انسان را دو مرحله «اجتماعیشدن» و «تفرد» میداند.
در مرحله اجتماعیشدن، ما یاد میگیریم که چگونه در اجتماع پذیرفته شویم؛ یعنی درواقع قاعده بازی اجتماعی را یاد میگیریم؛ چون ما انسانها موجوداتی اجتماعی هستیم و نیاز داریم در جامعه پذیرفته شویم، عضو یک اجتماع باشیم، کار تیمی کنیم، نوازش بدهیم و نوازش بگیریم.
بعضی آدمها به دلایل مختلف در مرحله اجتماعیشدن، کم میآورند و نمیتوانند در یک جامعه پذیرفته شوند و داد و ستدِ احترام، نوازش و دیدهشدن داشته باشند؛ مثلا آدمهایی که در ابتدای زندگیشان در محیط بسیار ناامنی رشد کردهاند، یاد میگیرند که آدمها خطرناک هستند، اجتماع ناامن است و آنها همیشه در حال ترسیدن از دیگران هستند، بنابراین رفتارشان با دیگران یا اجتنابی است یا پرخاشگرانه؛ یعنی یا به دیگران حمله میکنند یا در سنگر میروند و از دیگران پنهان میشوند مثل شخصیتهای پارانوئید که به همه بدگمان هستند، با همه سرجنگ دارند و همیشه فکر میکنند که دیگران دشمنانی هستند که هموغمشان این است که به آنها ضربه بزنند یا مثل شخصیتهای اجتنابی که مدام فکر میکنند مورد انتقاد دیگران قرار خواهند گرفت و از ترس اینکه مورد حمله دیگران قرار نگیرند درون لاک تنهایی خودشان میخزند و از دیگران فاصله میگیرند. این نوع تنهایی، تنهایی بیمارگونه است و این آدمها باید یاد بگیرند که عضو جامعه بودن را تجربه کنند و هزینه آن را هم بپردازند. طبیعتا وقتی ما عضو یک جامعه میشویم باید یکسری قواعد را رعایت کنیم، شخصیتهای ضد اجتماعی، این مسئله را دارند که دوست دارند عضو جامعه باشند ولی قواعد جامعه را رعایت نکنند. این شخصیتها هم برای اینکه بتوانند به مرحله اجتماعیشدن برسند دچار مشکل هستند و طرد میشوند.
بنابراین خیلی وقتها تنهاماندن و طردشدن ناشی از این است که ما توانایی مدیریتکردن تعاملات پیچیده اجتماعی را نداریم. گاهی این ناتوانی یک ناتوانی زیستشناختی و ناشی از بیماری است؛ مثل کسانی که اختلالات اوتیستیک دارند یا کسانی که مبتلا به اسکیزوفرنیا هستند، ولی خیلی وقتها این ناتوانی، تربیتی است؛ مثل کسانی که دچار اختلالات شخصیتی هستند و درواقع نیاز دارند درطی درمان یک مرحله جامعهپذیری را طی کنند و ترسهایشان نسبت به مردم تعدیل شود و مهارتهای برقراری ارتباط را بیاموزند و بتوانند قواعد اجتماع را رعایت کنند. اگر به تماشای فیلم علاقه دارید، «گود ویلهانتینگ» فیلم خوبی است که درمورد شخصیتی به نام ویل است که «مت دیمون» نقش او را بازی می کند. «ویل» هوش زیادی دارد، ولی چون در کودکی در محیط ناامنی پرورش یافته، نمیتواند با دیگران صمیمی باشد و درمانگری که «رابین ویلیامز» نقش او را بازی میکند، موفق میشود این جوان منزوی را که بهخاطر ترسش در کودکی نسبت به دیگران پرخاشگر و سرد شده است، درمان کند تا بتواند وارد رابطه صمیمانه شود. اما همانطور که در بالا هم در ابتدای سخن هم گفته شد، در رشد روانی ما مرحله دیگری به نام «تفرد» وجود دارد. در این مرحله ما بعد از اینکه در جامعه بهعنوان یک عضو پذیرفته شدیم و دادوستد نوازش کردیم، وقتش می رسد که از خلاقیت خود استفاده کنیم تا چیزی را به جامعه بشریت بیفزاییم؛ مثلا یک رسالت شخصی، یک محصول یا یک آفرینش منحصربهفرد. انسان، تنها موجود خلاقی است که میتواند الگو یا سازههایی را بدون سابقه قبلی ایجاد کند. خلاقیت، امری بالقوه است و همه در کودکی انباشته از این سرمایه هستیم ولی در مرحله اجتماعیشدن یاد میگیریم بخش زیادی از تخیل، خلاقیت، خیالبافی و افسانهسازی خودمان را سرکوب کنیم، تا بتوانیم قواعد اجتماعی را بپذیریم. ماموریت رشدی مرحله دوم زندگی این است که بتوانیم خلاقیت خود را بازیابی کرده و خویشتن خویش را خلق کنیم. ما خیال میکنیم انسان تنها موجودی است که قادر است در خلق خویشتن، مشارکت کند و صرفا محصول غریزه یا قواعد اجتماعی نباشد.
اینستاگرام:
http://Instagram.com/drsargolzaei
وب سایت:
http://drsargolzaei.com
Forwarded from كانال رسمي دكتر سيد ايمان ايرانمنش
دکتر محمدرضا سرگلزایی، روانپزشک بنام ایرانی و از پژوهشگران حوزه فلسفه و اسطوره شناسی می باشند. از بین آثار مکتوب ایشان، کتاب انسان، فلسفه و عرفان با ادبیات و تحلیل متفاوتی به جوهره انسان، روان، گرایش به فلسفه و ادراک و عرفان و شناخت می پردازد که برای علاقه مندان این حوزه بسیار جذاب خواهد بود.
#دکتر_ایمان_ایرانمنش #دکتر_محمدرضا_سرگلزایی #معرفی_کتاب #روانشناسی #روانپزشکی #ادبیات #فلسفه #انسان #عرفان #اسطوره_شناسی #دکتر_ایرانمنش #استاد_دانشگاه
#دکتر_ایمان_ایرانمنش #دکتر_محمدرضا_سرگلزایی #معرفی_کتاب #روانشناسی #روانپزشکی #ادبیات #فلسفه #انسان #عرفان #اسطوره_شناسی #دکتر_ایرانمنش #استاد_دانشگاه
Forwarded from نیازستان
👆👆 دراین جا رمزی است در خشم تور. او قبلا شکست خورده است عظمت روحی ایرج و نیروی مهار ناشدنی ایرج ، همه جوره تور را فرو کوفته(چند ساعت پیشتر در چشم سپاهیان خویش که نوکران و روزی خوران اویند به سبب همین ایرج خوار شده است) این است که؛
یکی خنجر از موزه بیرون کشید
سراپای او چادر خون کشید
آری در اسطوره تلاش فریدون برای گریز از تولید ماشین تمامت خواهی به شکست می انجامد و اینجاست که باید گفت:
- امان از دل فریدون
و اما تنها دوره ای ایران دیکتاتور محدود دارد روزگار #کاووس است. در این دوره کاووس هرچه بخواهد میکند. زمین می گسترد دریاها را تسخیر می کند به فکر تصاحب آسمان می افتد و.. اما دقیقا به سبب وجود خاندان سپید #زال گهگاه ترمزش کشیده میشود. #خردورزی زال و #آزادیخواهی رستم گهگاه چنان صاعقه میشوند بر خرمن کاووس که مثلا رستم می تواند سر #شهربانو_سودابه را در بارگاه پادشاه و در برابر چشمان حیرت زده ی تمامی دولت مردان و کارگزاران و سپاهیان و نیروهای امنیتی و اطلاعاتی و.. کاووس ببرد و کس دم فرو نیاورد که اگر رستم نبود مطمئن باشید اسطوره تکرار می شد:
همه موبدان سرفکنده نگون
چرا کس نیارست گفتن: نه چون
و کین خواهی آسمانی ترین شهزاده ی ایرانی معطل می ماند.
و رستم که در یک برادرکشی دیگر کشته شد باز همان ابر_دستگاه برگشت به تنظیمات کارخانه و مشغول تولید #ماشین_دیکتاتوری شد.
حال ما در آغاز راه ایستاده ایم؛ این ابر_دستگاه در می و کجا و با کدام اجزا و عملکرد پدید آمده است که یکی از تولیداتش این است؟ آری ابر_دستگاه_ایران هزاران تولید دیگر هم دارد مثلا درختی که میوه هایش بزرگمهر و پورسینا و فردوسی و حافظ و.. است اما در عرصه ی قدرت و اجتماع محصولات دیگر است.
به گمان تا دست به یک #دستگاه_شناسی دقیق نزنیم همچنان #مدار_صفر_درجه خواهیم ساخت و به #گزارش_یک_شکست خواهیم پرداخت.
پ.ن: ببخشید صدر و ذیل مطلب پر از استعارات و تلمیحات شد.
مثلا #گزارش_یک_شکست مجموعه گفتگوهای من با #دکتر_محمدرضا_سرگلزایی ارجمند است درباره ی داستان جمشید و ضحاک که در صفحه ی اینستاگرام ایشان موجود است..
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
یکی خنجر از موزه بیرون کشید
سراپای او چادر خون کشید
آری در اسطوره تلاش فریدون برای گریز از تولید ماشین تمامت خواهی به شکست می انجامد و اینجاست که باید گفت:
- امان از دل فریدون
و اما تنها دوره ای ایران دیکتاتور محدود دارد روزگار #کاووس است. در این دوره کاووس هرچه بخواهد میکند. زمین می گسترد دریاها را تسخیر می کند به فکر تصاحب آسمان می افتد و.. اما دقیقا به سبب وجود خاندان سپید #زال گهگاه ترمزش کشیده میشود. #خردورزی زال و #آزادیخواهی رستم گهگاه چنان صاعقه میشوند بر خرمن کاووس که مثلا رستم می تواند سر #شهربانو_سودابه را در بارگاه پادشاه و در برابر چشمان حیرت زده ی تمامی دولت مردان و کارگزاران و سپاهیان و نیروهای امنیتی و اطلاعاتی و.. کاووس ببرد و کس دم فرو نیاورد که اگر رستم نبود مطمئن باشید اسطوره تکرار می شد:
همه موبدان سرفکنده نگون
چرا کس نیارست گفتن: نه چون
و کین خواهی آسمانی ترین شهزاده ی ایرانی معطل می ماند.
و رستم که در یک برادرکشی دیگر کشته شد باز همان ابر_دستگاه برگشت به تنظیمات کارخانه و مشغول تولید #ماشین_دیکتاتوری شد.
حال ما در آغاز راه ایستاده ایم؛ این ابر_دستگاه در می و کجا و با کدام اجزا و عملکرد پدید آمده است که یکی از تولیداتش این است؟ آری ابر_دستگاه_ایران هزاران تولید دیگر هم دارد مثلا درختی که میوه هایش بزرگمهر و پورسینا و فردوسی و حافظ و.. است اما در عرصه ی قدرت و اجتماع محصولات دیگر است.
به گمان تا دست به یک #دستگاه_شناسی دقیق نزنیم همچنان #مدار_صفر_درجه خواهیم ساخت و به #گزارش_یک_شکست خواهیم پرداخت.
پ.ن: ببخشید صدر و ذیل مطلب پر از استعارات و تلمیحات شد.
مثلا #گزارش_یک_شکست مجموعه گفتگوهای من با #دکتر_محمدرضا_سرگلزایی ارجمند است درباره ی داستان جمشید و ضحاک که در صفحه ی اینستاگرام ایشان موجود است..
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
📄
📍این پست بهصورت ویژه برای درمانگران است.
پس اگر درمانگر هستید، گوش دادن به این فایل صوتی را به شما توصیه میکنیم.
با گوش دادن به این فایل صوتی، پاسخ دو سؤال زیر را بهدست خواهید آورد:
1️⃣ دیدن روش درمانی یک درمانگر خبره چه کمکی به درمانگران میکند؟
2️⃣ تفاوت مشاهده اتاق درمان واقعی با مطالعه کتاب و شنیدن تجربیات یک درمانگر چیست؟
📍برای دریافت اطلاعات بیشتر و ثبتنام در پنجمین دوره #سوپرویژن #دکتر_محمدرضا_سرگلزایی به لینک بیو سر بزنید.
https://changeclub.co/?s=%D8%B3%D9%88%D9%BE%D8%B1%D9%88%DB%8C%DA%98%D9%86
@drsargolzaei
📍این پست بهصورت ویژه برای درمانگران است.
پس اگر درمانگر هستید، گوش دادن به این فایل صوتی را به شما توصیه میکنیم.
با گوش دادن به این فایل صوتی، پاسخ دو سؤال زیر را بهدست خواهید آورد:
1️⃣ دیدن روش درمانی یک درمانگر خبره چه کمکی به درمانگران میکند؟
2️⃣ تفاوت مشاهده اتاق درمان واقعی با مطالعه کتاب و شنیدن تجربیات یک درمانگر چیست؟
📍برای دریافت اطلاعات بیشتر و ثبتنام در پنجمین دوره #سوپرویژن #دکتر_محمدرضا_سرگلزایی به لینک بیو سر بزنید.
https://changeclub.co/?s=%D8%B3%D9%88%D9%BE%D8%B1%D9%88%DB%8C%DA%98%D9%86
@drsargolzaei