دکتر سرگلزایی drsargolzaei
38.3K subscribers
1.89K photos
112 videos
174 files
3.38K links
Download Telegram
#چشم_تاریخ

#ژرژ_سورل : Georges Sorel ۱۸۴۷ – ۱۹۲۲ فیلسوف فرانسوی و نظریه‌پرداز سندیکالیسم انقلابی بود. سورل به جامعهٔ آرمانی یا اتوپیا باور نداشت و اعتقاد داشت که "موانعی در ذات زندگی" مانع از تحقّق یک جهان آرمانی است. این اعتقاد، سورل را از مارکسیست هایی که به تحقّق جامعهٔ آرمانی سوسیالیستی باور داشتند متمایز می کرد. با وجود این ژرژ سورل به انقلاب سوسیالیستی باور داشت زیرا انقلاب را راهی برای پیشرفت اخلاقی می دانست؛ سورل می گوید: «تنها زمانی که برای تکان دادن جهان مبارزه می‌کنیم به پیشرفت اخلاقی نائل می‌آییم و همین هم کافی است. در شرایط فعلی مبارزه علیه بورژوازی به رشد احساسات و اخلاقیاتی کمک می‌کند که هم بالنده است و هم در بورژوازی غایب است. به این ترتیب مبارزه علیه بورژوازی پیشاپیش و قبل از هر چیز دیگری یک مسألهٔ اخلاقی است. جنگی که پرولتاریا باید علیه اربابانش برپا کند برای پرورش احساسات متعالی درونی مناسب است.»

در رُمان برجستهٔ #خانواده_تیبو که قبلاً در بخش معرفی کتاب کانال معرفی کرده ام ژاک (فرزند کوچک خانوادهٔ تیبو) به این معنا با انقلابی گری به رشد اخلاقی می رسد.

@drsargolzaei

http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/GeorgesSorel.jpg
توضیحاتی درباره
کارگاه روانشناسی قصه محور و هیپنوتیزم قصه

گفتگو درباره این که چرا و چگونه قصه‎ها در روند زندگی ما تأثیر می‎گذارند شروع بحث این کارگاه است.
پس از آن به نظریه پردازانی می‎پردازیم که تحت تأثیر قصه‎ها نظریه پردازی کردند یا از قصه‎گویی برای درمان استفاده کردند.
پس از آن به قصه‎های فرهنگ خودمان می‎پردازیم و مثنوی مولوی را محور گفتگو راجع به َآنها قرار می‎دهیم و سپس تلاش می‎کنیم تمرین کنیم تا با اهداف درمانی مشخص در قصه‎های موجود تغییر ایجاد کنیم یا قصه‎های جدیدی را جایگزین قصه‎های قبلی نماییم.

مدرس: #دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
زمان‎برگزاری: سه‎شنبه‎ها از ساعت16تا18 از 29فروردین

88032039
09123336716

@drsargolzaei
Dust in the wind lyrics - Kansas_-677678893
<unknown>
#آهنگ
#Dust_in_the_wind
کاری از گروه کنزس
ترانه سرا: کری لیوگرن
@drsargolzaei
#چشم_تاریخ

#رابرت_موگابه (زاده ۲۱ فوریه۱۹۲۴)، رئیس‌ جمهور نود و دو ساله ی زیمبابوه است. او رهبر دولت این کشور از آغاز استقلال زیمبابوه از بریتانیا در سال ۱۹۸۰ تاکنون بوده‌است. رابرت موگابه، به ‌دلیل سیاست ‌های اقتصادی و سرکوب مخالفان سیاسی‌ اش، همواره تحت انتقاد محافل جهانی قرار داشته‌ است. موگابه در سوم اوت ۲۰۱۳ در انتخابات ریاست‌ جمهوری با ۶۱ درصد آرا پیروز و برای هفتمین بار رئیس‌جمهور زیمبابوه شد. در این دوره، مورگان چانگیرای، نخست‌وزیر زیمبابوه و رهبر حزب جنبش برای تغییر دموکراتیک، که رقیب اصلی موگابه به شمار می‌رفت، نزدیک به ۳۴ درصد آرا را کسب کرد. پس از انتخابات، چانگیرای نتایج اعلام‌شده را نپذیرفت و گفت این آرا را در دادگاه به چالش خواهد گرفت. گروه موسوم به حامیان انتخابات زیمبابوه، بزرگترین گروه داخلیِ ناظر بر انتخابات این کشور، معتقد بود که انحرافات جدی در این انتخابات صورت گرفته‌است و اتحادیه اروپا درمورد انحراف و تقلب در انتخابات زیمبابوه ابراز نگرانی کرد.
در جریان انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۲۰۰۸ نیز موگابه و چانگیرای هر دو به دور دوم راه یافتند، اما پس از انتشار گزارش ‌هایی مبنی بر فشار بر طرفداران حزب جنبش برای تغییر دموکراتیک و کشته شدن شماری از آنان، مورگان چانگیرای از ادامهٔ رقابت صرف‌نظر کرد.
در سال ۲۰۱۳ و در جشن تولد ۸۹ سالگی ‌اش، موگابه، ضمن رد گزارش‌هایی مبنی بر اوضاع جسمانیِ بدش، مأموریت خود در ادارهٔ زیمبابوه را «آسمانی» توصیف کرد. گریس همسر موگابه که 41 سال از خودش جوان تر است، به‌دلیل خریدهای اروپایی ‌اش «گوچی گریس» خوانده شده و مورد انتقاد قرار گرفته‌است. 

@drsargolzaei

http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/RobertMugabe.jpg
#چشم_تاریخ

#نلسون_ماندلا (زاده  ۱۹۱۸ - درگذشته  ۲۰۱۳) نخستین رئیس جمهورآفریقای جنوبی است که در انتخابات دموکراتیک عمومی برگزیده شد. وی پیش از ریاست جمهوری از فعالان برجستهٔ مخالف #آپارتاید در آفریقای جنوبی و رهبر کنگره ملی آفریقا بود. او به خاطر فعالیت‌ های مقاومت مسلحانه مخفی محاکمه و زندانی شد. مبارزه مسلحانه بخشی جدایی‌ناپذیر از مبارزه علیه آپارتاید بود. ماندلا پس از آزادی از زندان در سال ۱۹۹۰، سیاست صلح‌طلبی را در پیش گرفت، و این امر منجر به تسهیل انتقال آفریقای جنوبی به سمت دموکراسی‌ای شد که نماینده تمامی قشرهای مردم باشد.
نلسون ماندلا در زمان دستگیری خود، در سال ۱۹۶۲، عضو برجسته کمیته مرکزی حزب کمونیست آفریقای جنوبی بود. 
ماندلا در طول ۲۷ سال زندان، که بیشتر آن را در یک سلول در جزیره روبن سپری کرد، مشهورترین چهرهٔ مبارزه علیه آپارتاید در آفریقای جنوبی شد. گرچه رژیم آپارتاید و طرفدارانش وی و کنگره ملی آفریقا را کمونیست و تروریست می‌دانند.

@drsargolzaei

http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/NelsonMandela.jpg
#یادداشت_هفته
#بگو_بخند!

"سهیل عنایت الله" دانشمند برجسته علوم اجتماعی است که در رشته های آینده پژوهی در علوم سیاسی و کلان تاریخ در فلسفه تحصیل کرده است. سهیل عنایت الله زاده لاهور پاکستان است ولی در حال حاضر ساکن ایالت هاوایی آمریکاست. عنایت الله در سال ۲۰۰۹ مقاله ای نوشت که در نشریات معتبری همچون "نشریه بررسی منافع ملی هند" ، "نشریه مطالعات اقتصادی استرالیا" و "ژورنال آینده پژوهی" منتشر شد. عنایت الله در این مقاله با تحلیل راهبردهای موجود به این نتیجه رسیده است که امکان شکست طالبان در افغانستان از طریق نظامی وجود ندارد بلکه برای شکست آنها باید بر راهبردهای رسانه ای تمرکز شود. راهبردی که او پیشنهاد کرده است نامشروع جلوه دادن طالبان با استفاده از #جوک است.
شاید در برخی شرایط زمانی - مکانی تحلیل سهیل عنایت الله کاربرد داشته باشد ولی گویا در شرایطی کاملا برعکس عمل می کند. مثلأ یکی از عوامل شکست جمهوری خواهان در انتخابات سال ۲۰۰۸ آمریکا را برنامه تلویزیونی Jon Stewart و Will Ferrell می دانستند. این دو کمدین معروف در برنامه های خود به تقلید و تمسخر جورج بوش می پرداختند. برخی تحلیل گران بر این عقیده بودند که این برنامه های تلویزیونی باعث شده بود که دیگر کسی نتواند جورج بوش و حزب او را جدی بگیرد اما کمتر از یک دهه بعد انتخابات ریاست جمهوری آمریکا نتایج معکوسی را نشان داد، "ترامپ" با وجود نشان دادن اغراق آمیز مسخره ترین رفتارها برنده انتخابات شد. نمی دانم راهکار پیشنهادی "سهیل عنایت الله" درباره طالبان افغانستان به ثمر بنشیند یا نه، ولی به نظرمی رسد در کشور ما جوک ساختن راجع به هیچ فرد و نهادی نمی تواند در "کنش اجتماعی" ما تأثیر بگذارد، گویا بخش بزرگی از ایرانیان (اگر بتوان به چنین واژه ای باور داشت) علاقه مند به "شرایط مسخره" اند و هر چه موقعیت اجتماعی احمقانه تر و مسخره تر باشد کمتر تمایل به تغییر دادن آن دارند.

پی نوشت:
آنچه از "سهیل عنایت الله" نقل شد از فصل سیزدهم کتاب او با نام "آینده پژوهی با روش تحلیلی لایه ای علّت ها" است. این کتاب عنایت الله و همکارانش توسط اندیشگاه علم و صنعت جهان معاصر به فارسی منتشر شده است.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#چشم_تاریخ

#جبهه_ملی دوّم در سال ۱۳۳۹ تشکیل شد و پس از آن جهان پهلوان #تختی وارد فعالیت سیاسی شد. شورای مرکزی‌ این جبهه از شخصیت‌های مختلف سیاسی باسابقه مانند مهندس #بازرگان و #آیت‌الله_طالقانی و #دکترسحابی دعوت کرد. شخصیت‌هایی هم مانند دکتر کریم سنجابی و دکتر آزرم از حزب ایران و داریوش فروهر از حزب ملت ایران به این شورا پیوستند. در شورای جبهه ملّی کمیته‌های مختلفی تشکیل شد، از جمله کمیته دانشگاه، بازار، محلات و ورزشکاران. این کمیته‌ها فعالیت‌های تشکیلاتی می‌کردند. جهان پهلوان غلامرضا تختی مسؤول کمیتهٔ ورزشکاران بودند. تختی نسبت به منافع ملّی حساس بود و هر کجا که منافع ملّی مطرح بود با جرأت دفاع می‌کرد.

@drsargolzaei 

http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/takhti.jpg
#پرسش_و_پاسخ


*پرسش:

سلام آقای دکتر
وقت بخیر
خداقوت
با توجه به مطالبی که تو کانالتون منتشر کردید، به این نتیجه رسیدم که فرد ممکنه خداباور یا خدا ناباور باشه و همچنین ممکنه آپولونی یا دیونیزوسی باشه و از شخصیت آپولونی به شخصیت دیونیزوسی تغییر کنه.
حالا چند سوال برای من پیش اومده:

1- آیا تنها تغییر ممکن برای آدم ها همین تغییر از شخصیت آپولونی به دیونیزوسیه که تو کانال مورد بحث قرار گرفته یا تغییرات دیگه هم ممکنه، مثلا یک شخصیت دیونیزوسی خداناباور تبدیل شه به شخصیت آپولونی خداباور؟

2- نشونه بارز این تغییرات چیه؟ من برداشتم این بود که یکی از فرق های اصلی یا حداقل نمود تفاوت های دو تیپ شخصیتی آپولونی و دیونیزوسی در میزان اعتقادشون به شرایع دینه. این درسته؟

3- آیا تغییر شخصیت در برهه خاصی اتفاق میفته؟ مثلا در میانسالی، یا من هم که 28 سالمه میتونم همچین تغییری رو تجربه کنم؟

4- آیا این تغییر تنها یکبار برای هر فرد اتفاق میفته؟ یا میتونه نوسانی باشه و شخصیت به دفعات از آپولونی به دیونیزوسی و بالعکس تغییر کنه؟


*پاسخ #دکترسرگلزایی :

سلام و احترام
1- بله، تغییرات خیلی متنوّع تر و وسیع تراز این دوگانهٔ آپولو-دیونیزوسی هستند. مثلاً یک زن پرسفونی ممکن است پس از مادر شدن دیمیتر شود و یک زن دیمیتری ممکن است پس از بزرگ شدن فرزندانش هِستیا شود. تعارض بین آپولون و دیونیزوس را #نیچه تعارض اصلی انسان می دانست ولی #یونگ اعتقاد دارد که نیچه راجع به کشمکش روانی شخصی اش سخن گفته است و شاید آن را تعمیم داده است.

2- آپولونی ها قانونمند هستند ولی لزوماً این قانون، قانون شرع نیست بلکه ممکن است قانون راهنمایی رانندگی یا قانون بهداشتی باشد.

3- وقتی می گوییم «بحران میانسالی» منظورمان میانسالی تقویمی نیست بلکه «میانهٔ» زندگی زیستی-اجتماعی و زندگی معنوی-وجودی است.

4- تغییرات می توانند یکطرفه باشند، می توانند ارتجاعی باشند و می توانند پاندولی باشند.

تندرست باشید

Telegram.me/drsargolzaei
#مقاله
#تا_ندانی_که_سخن_عین_صواب_است_مگوی

#سعدی شیرازی در کتاب گرانقدر «گلستان» حکایت مردی را آورده است که دچار ناراحتی چشم شد و برای معالجه‌ی آن به «بیطار» (دامپزشک) مراجعه کرد. بیطار هم از همان دوا که در چشم چارپایان می‌ریخت، در چشم او ریخت و او نابینا شد. بیمار از دامپزشک شکایت کرد و ماجرا به دادگاه کشید. قاضی حکم داد که :«بر او هیچ تاوان نیست که اگر این خر نبودی پیش بیطار نرفتی.» و در نهایت، سعدی از حکایت چنین نتیجه می‌گیرد که:

بوریا باف اگر چه بافنده‌ ست
نبرندش به کارگاهِ حریر

«پیتر دراکر» (Peter Drucker) نظریه پرداز مدیریت می ‌گوید «مدیریت خوب، یعنی انجام کارهای محدود ولی کیفی‌تر»
آدم های زیادی هستند که به خود اجازه می‌دهند در مورد همه چیز اظهار نظر کنند. آنها جسته و گریخته چیزهای زیادی می‌دانند اما هرگز در یک زمینه کارشناس نشده‌اند چرا که خواسته‌اند در همه امور کارشناس باشند. گرچه مصاحبت با چنین افرادی ممکن است خوشایند و مفید باشد اما مشورت جدی با چنین افرادی و سپردن تصمیم گیری خود به رأی آنان تفاوتی با مراجعه‌ی آن بیمار به بیطار ندارد. شاید راه معتبری برای آزمودن این که می‌توانید به کسی به عنوان کارشناس اعتماد کنید این است که او در پاسخ به سؤالات زیادی که مربوط به تخصص او نیست به راحتی می گوید: «نمی‌دانم»
برخلاف همه کاره‌ها که از هر نوع مشاوره‌ای که با آنها شود استقبال می‌کنند. کارشناسان هیچ علاقه‌ای به وارد شدن درحوزه‌هایی که از آن اطلاع کافی ندارند، نشان نمی‌دهند.
نکته‌ی جالب توجه این است که تنها فارغ التحصیلی از یک دانشگاه باعث نمی‌شود ما برخوردمان با مسائل کارشناسانه باشد. برخورد کارشناسانه نیاز به «اخلاق کارشناسانه» دارد. اخلاقی که ما را مجاب سازد با صراحت و صداقت به نادانی‌هایمان اعتراف کنیم و سعی نکنیم خود را عالم دهر و دانای کل نشان دهیم. افراد زیادی را می‌بینیم که علیرغم این که تحصیلات علمی دارند، «رویکرد علمی» در زندگی و مناسبات اجتماعی‌شان نفوذ نکرده است. آنان نیز هم چون «عمه خانم‌های همه کاره» (Agony Aunts)
وارد همه کار می‌شوند. 
سیاستمدارانی که در مورد هنر نظر می‌دهند، مهندسینی که در مورد مسائل حقوقی خود را صاحب نظر می دانند و جراحان مغزی که بیماران روانپزشکی را قبول می‌کنند، همه افرادی تحصیلکرده‌اند ولی تمایل عوامانه ی خود را برای دانای مطلق بودن کنترل نکرده‌اند. 
حکایت می‌کنند که بزرگمهر، دانشمند ایرانی عصر ساسانی روزهایی را بر تختگاهی چند پله بالاتر از مردم می‌نشست و به سؤالات علمی مردم پاسخ می‌داد. پیرزنی پیش آمد و چندین سؤال پرسید و بزرگمهر حکیم در پاسخ به همه آن سوؤالات «نمی‌دانم» گفت. پیرزن با عصبانیت گفت: «اگر نمی‌دانی پس چرا سه پله بالاتر از ما نشسته ای؟!» بزرگمهر پاسخ داد: «به اندازه‌ای که بیش از شما می‌دانم بالاتر نشسته‌ام، اگر قرار بود به اندازه‌ی نمی‌دانم‌هایم بالاتر بنشینم باید تختگاهی برایم می‌ساختند که پلکانش تا آسمان کشیده شده باشد.» آنگاه بزرگمهر افزود: «همه چیز را همگان دانند و همگان هنوز از مادر زاده نشده‌اند.»
همه ما نیاز به شهامت بزرگمهر داریم، نیاز به این که به کاستی‌ها و ناتوانی‌هامان اعتراف کنیم حتی اگر کسانی به این دلیل ارزش ما را زیر سؤال ببرند. 
سعدی شیرازی در جایی دیگر از «گلستان» می‌گوید:

تا ندانی که سخن عین صواب است مگوی

ظریفی می‌گفت: «اگر قرار بود همین سخن سعدی را ملاک قرار دهیم، جهان را چه سکوتی در برمی‌گرفت»

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#پرسش_و_پاسخ

*پرسش:

جناب آقای #دکترسرگلزایی
با سلام و عرض ادب
و همچنین تبریک سال نو 

پاراگراف پایانی شما در پاسخ به فردی که در مورد مقاله پیتر سینگر سوال کرده بود برای من تعجب برانگیز بود وبه نظرم با خط فکری شما ناسازگار بود.
در این پاراگراف فرموده اید:
"راستی حدّ «ملوماً محسوراً» کجاست؟ اینجاست که اختلاف تفسیر ابوذر غفّاری و مروان اموی و اختلاف سبک حکومتی علی و معاویه پیش می آید."

واقعا به نظر شما اختلاف ابوذر و مروان اختلاف تفسیری بوده است؟
اگر اینگونه باشد حد و مرز بین حق و باطل کجاست؟
در آیات مورد بحث، حد دقیق انفاق مشخص نشده و با توصیفاتی کیفی بیان شده است اما در دین بجز انفاق بحث خمس و زکات را هم داریم که حد و مرز آن بصورت دقیق مشخص شده است.

در آیه فوق الذکر هم درست است که ید مغلوله و ملومأ محسورأ توصیفاتی کیفی هستند و توصیفات کیفی همواره تفسیر پذیر هستند اما آنچنان هم گنگ و مبهم نیستند که ابوذر و مروان یا علی و معاویه در یک ردیف قرار بگیرند.

آیا اگر مروان بخشی از ثروت فراوانش را که در تفسیر ابن ابی الحدید ذکر شده انفاق می کرد ملومأ محسورأ می شد؟

اگر معاویه کاخ خضرا را نمی ساخت ملومأ محسورأ محسوب می شد؟

در اسلام میزان انفاق به انتخاب فرد واگذار شده است و فکر می کنم هر کس که عرفأ عاقل باشد و سفیه نباشد کم و بیش می تواند تشخیص بدهد که فاصله بین ید مغلوله و ملومأ محسورأ حداقل برای شخص خودش کجاست. 

ایام به کام باد


*پاسخ:

از تذکر شما سپاسگزارم، حق با شماست.

Telegram.me/drsargolzaei
#مقاله
#آداپتاسیون

موجودات زنده در تعامل با محیط خود رفتاری پویا دارند به این معنی که وقتی محیط زندگی تغییر می کند آنها نیز رفتار خود را تغییر می دهند تا شانس بقای بیشتری داشته باشند. به توانایی سازگاری موجودات زنده با تغییرات محیط "تطابق" یا "آداپتاسیون" (adaptation) گفته می شود.

مثال هایی از آداپتاسیون:
•فصل زمستان فرا می رسد، رویش گیاهان کاهش می یابد در نتیجه غذا برای حیوانات گیاهخوار کمتر در دسترس است. حیوانات گیاهخوار مجبورند فعالیت های خود را کاهش دهند تا نیاز کمتری به غذا داشته باشند. آنها کمتر از لانه خود بیرون می آیند، مدت بیشتری را در خواب به سر می برند و تولید مثل خود را متوقف می کنند (آداپتاسیون) در نتیجه برای حیوانات گیاهخوار ادامه بقا علیرغم کم شدن غذا ممکن می شود. از طرفی با کاهش جمعیت فعال حیوانات گیاهخوار در جنگل، حیوان گوشتخواری مثل خرس نیز دچار بحران کمبود مواد غذایی می شود. خرس نیز به این نتیجه می رسد که باید به یک دوره "ریاضت اقتصادی" تن دهد بنابراین به "خواب زمستانی" می رود (آداپتاسیون).
•دولت یارانه انرژی را حذف می کند. قیمت بنزین بالا می رود. کارمندان یک شرکت به این نتیجه می رسند که با نرخ جدید بنزین هزینه قابل توجهی را باید صرف ایاب و ذهاب شان کنند. آنها با مشورت با هم به این نتیجه می رسند که به جای این که هر کدام از آنها با وسیله نقلیه شخصی خود و به صورت تک سرنشین به شرکت بیاید، همکاران هر منطقه شهر هر ماه به صورت جمعی با ماشین یکی از همکاران به شرکت بیایند. با این کار هزینه ماهانه بنزین به طور متوسط برای هر کدامشان 20 درصد صرفه جویی می شود (آداپتاسیون).
•موجودات زنده به دو صورت آداپتاسیون می کنند:

1- ایجاد تغییر در خود:
(autoplastic adaptation)
در این حالت، ما خودمان را تغییر می دهیم تا با شرایط محیطی هماهنگ شویم. این نوع تغییر را "ژان پیاژه" زبان شناس، روانکاو و جانورشناس سوئیسی (1896-1980) accomodation می نامد. هر دو مثال قبل درباره آداپتاسیون نمونه هایی از تغییر در خود بودند.

2- ایجاد تغییر در محیط:
(alloplastic adaptation)
در این حالت، ما محیط را به گونه ای دستکاری می کنیم که با نیازهای ما هماهنگ شود. مثلا هوا سرد می شود، ما بخاری های خانه را روشن می کنیم و با همان لباس های قبلی در خانه می نشینیم و همان فعالیت های قبلی را ادامه می دهیم، در اینجا به جای تغییر خود، تغییری در محیط ایجاد می کنیم. "کارل گوستاو #یونگ" روانپزشک سوئیسی که در زمینه روانکاوی استاد پیاژه بود (1875-1961) این نوع آداپتاسیون را "assimilation" نامید.

•کار عملی:
در دفترچه یادداشت خود هر روز تغییراتی را که در محیط انجام می شود یادداشت کنید. سپس ببینید واکنش شما به این تغییرات چه بوده است. با تأمل بیشتر ارزیابی کنید کدام واکنش شما "accomodation" و کدام واکنش شما "assimilation" بوده است. 
دیدگاه من این است که ما باید تعادلی بین این دو نوع تغییر ایجاد کنیم. اگر همواره در مقابل فشار محیط تغییر یابیم به جای سازگاری دچار سازشکاری شده ایم و اگر همواره محیط را تغییر دهیم به جای قدرت دچار بیماری قدرت شده ایم. از دیدگاه یونگی، "assimilation" سبک آداپتاسیون آنیموسی (نرینه روانی) است و "accomodation" ، سبک آداپتاسیون آنیمایی (مادینه روانی). توصیه یونگ تعادل بین آنیما و آنیموس در هر فرد است و البته این تعادل لزوما به معنای رفتار 50 -50 نیست! 

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#معرفی_کتاب
#فرصتی_برای_زندگی

نویسنده: سسیلیا آهرن   
Cecelia Ahren
مترجم: شهناز رافعی
ناشر: نشر آگه - چاپ یکم ۱۳۹۵
                      *               *              *
تصوّر کنید که "زندگی شما" صاحب جسم و تشخّص انسانی شود و به سراغ تان بیاید تا شما بتوانید با نگاهی عینی به قامت و قیافهٔ این «شخص» سبک زندگی تان را ارزیابی کنید. افراط و تفریط ها، اهمال ها و بی توجهی ها و الگوهای رفتاری بیمارگونهٔ ما تحت تأثیر «مکانیزم های انکار و عادت» آنقدر نامرئی و نادیدنی می شوند که به تدریج بیمارگونه ترین سبک زندگی و روابط، به نظر ما بهنجار و سالم می رسند و ما حتّی آن سبک زندگی را به دیگران نیز توصیه و تجویز می کنیم.
در داستان "فرصتی برای زندگی" این موقعیت تخیّلی جامهٔ واقعیّت می پوشد و "لوسی سیلچستر" چند هفته پیش از سی امین سالگرد تولدش نامه های مکرّری از جانب زندگیش دریافت می کند و مجبور به ملاقات با فردی می شود که تجسّم و تجسّد  انتخاب های سی ساله اوست. "زندگی" طلبکارانه با مطالباتی روشن و آشکاربه سراغ "لوسی" می آید .
می توان گفت سسیلیا آهرن در این رُمان روان شناسانه به "آقای زندگی" نقش یک درمانگر را داده است ولی درمانگری که متکی به روایت درمانجو از زندگی و مسائلش نیست بلکه همچون یک حکیم همه چیز دان، تمام زوایای زندگی درمانجویش را دیده و امکان فریب یا منحرف ساختن او وجود ندارد. گرچه این "درمان تخیّلی" در زندگی هیچ کدام از ما تحقّق پیدا نخواهد کرد، سسیلیا آهرن با طرح این قصّه ما را به تأمّل راجع به الگوهای ارتباطی و سبک زندگی مان وا می دارد. "لوسی" نمونه ای است از کسانی که آنقدر نگران تصویری که در ذهن دیگران ایجاد می کنند هستند که در کلاف پیچیده ای از "دروغ های کوچک بی خطر" اسیر می شوند، دروغ هایی که به قصد آسیب رساندن و سوء استفاده از دیگران طرّاحی نشده اند بلکه برای اجتناب از رنجاندن دیگران به کار برده شده اند. از آنجا که در فرهنگ ایرانی تعریف و تعارف، تظاهر و تملّق و دروغ های کوچک بی خطر رواج زیادی دارند گیر افتادن در چنین کلاف های خود ساخته ای فراوان اتفاق می افتد. بنابراین گرچه داستان این کتاب در ایرلند اتفاق می افتد و ظاهر روابط و حوادث با آنچه در جامعه ما رخ می دهد متفاوت است اما الگوهای عمقی روابط، مصادیق فراوانی در جامعهٔ ما دارند.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei

http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/forsat.jpg
#پرسش_و_پاسخ


*پرسش خبرنگار روزنامه ایران:

به نظر شما علت استفاده افراطی زنان ایرانی از لوازم آرایش چیست؟

*پاسخ #دکترسرگلزایی :

اول اینکه جامعه ی ما از "اخلاق روستایی" بریده شده ولی هنوز به "اخلاق شهری" متصل نشده است. نتیجه اینکه اصول اخلاقی پیشین رنگ باخته و اصول اخلاقی نوین هنوز رنگ نگرفته اند. چنین جامعه ای دچار بحران هویت و بحران اخلاق است. همانندسازی افراطی با ستارگان سینما و مد می تواند ناشی از این بحران هویت و احساس تهی بودن باشد. دوم اینکه فشار غیر منطقی نهادهای حکومتی برای کنترل شئون زندگی شخصی و خصوصی مردم بویژه زنان منجر به شکل گیری نوعی "نگاتیویسم" (مقاومت منفعلانه) در مردم بخصوص در زنان شده است. اگر فضای سیاسی برای ایجاد تشکل های فمینیستی و اعتراضات مدنی باز شود شدت این واکنش های خود تخریبی کمتر خواهد شد. سوم این که فضای بسته ی سیاسی و به تبع آن شکل گیری  اقتصاد رانتی-مافیایی باعث ایجاد یک طبقه ی نوکیسه ی مهار گسیخته شده که الگوی مصرف افراطی و لذت طلبی مهار گسیخته و توجه به ظواهر را با قدرت ترویج می کنند. 

این سه عامل باعث رشد آرایش افراطی در زنان جامعه ی ما شده اند.

برای تکمیل بحث می توانید به مقالات #آیا_فمینیسم_بدون_سوسیالیسم_ممکن_است؟ و #فمینیسم_شترمرغی در سایت بنده و همچنین کتاب #حرف_هایی_برای_امروزیها نوشته بنده از انتشارات بهار سبز مراجعه کنید.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
telegram.me/drsargolzaei
#چشم_تاریخ

Völkischer Beobachter
نام روزنامهٔ ارگان حزب ناسیونال سوسیال (نازی) #هیتلر بود که از سال 1921 رسانهٔ تبلیغاتی هیتلر و دار و دسته اش بود. گرچه هیتلر ادعا می کرد که یک «نهضت توده ای» را هدایت می کند و تکیهٔ او به مردم است این نشریه را به مبلغ شصت هزار مارک از صاحب قبلیش خریداری کرد که در آن زمان پول هنگفتی بود. بعدها معلوم شد که سروان ترومن اسمیت وابسته نظامی سفارت آمریکا، صندوق محرمانهٔ ارتش و سرمایه دارانی که نگران روی کار آمدن احزاب سوسیالیست واقعی بودند بودجهٔ شکل گرفتن حزب ناسیونال سوسیال را تأمین کرده بودند. همزمان با راه اندازی این رسانه، هیتلر اقدام به تأسیس یک گروه شبه نظامی از اراذل و اوباش نمود. به این ترتیب حزب هیتلر هم به قدرت نرم و هم به قدرت سخت مجهز شد و در انتخابات مجلس آلمان (رایشتاگ) توانست به اکثریت آرا دست یابد و هیتلر صدراعظم آلمان شد.

@drsargolzaei

http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/hitler.jpg
Www.TehranMusic.Biz
TehranMusic Is THe Best
#آهنگ
#قيصر
خواننده: داریوش
شاعر: روزبه بمانی
آهنگساز: عليرضا افكاری
@drsargolzaei
#چشم_تاریخ

گریگوری #راسپوتین  (1869-1917) شیادی بود که از احساسات مذهبی و خرافه باوری روس ها سوء استفاده کرد. او خود را لمس شده ی مریم مقدس معرفی کرد و با زبان بازی و شگردهایی تأثیرگذار، توانست به عوام بقبولاند که از ارتباطات خاص با قدیسان برخوردار است و قدرت شفا دادن و پیش گویی دارد. از آن جا که تفکر درباریان قرن نوزدهم روسیه نیز سرشار از اعتقادات خرافی بود، راسپوتین به سرعت به دربار نفوذ کرد و مرشد و مراد گروهی از درباریان بویژه بانوان اشرافی شد .
در زمان جنگ جهانی اول «نیکولای رومانوف» تزار روسیه تصمیم گرفت خود به فرماندهی مستقیم جنگ بپردازد و بیشتر وقت خود را در جبهه ها می گذراند، در نتیجه پایتخت توسط ملکه اداره می شد. راسپوتین ملکه را قانع کرد که که او با مکاشفات و الهامات غیبی اش می تواند راهکارهای درستی را برای اداره ی مملکت پیشنهاد دهد. نتیجه این که در عمل سکان هدایت حکومت به دست راسپوتین افتاد. نتیجه ی این کار سوء مدیریت کلان و نابسامانی های گسترده بود. وضع به جایی رسید که تنی چند از درباریان که به نقش مخرب راسپوتین پی برده بودند کمر به قتل او بستند و او را از میان بردند اما شیرازه ی امور چنان ازهم پاشیده بود که کمتر از یک سال بعد طومار حکومت رومانوف درهم پیچیده شد و تزار و تمام اعضای خانواده ی او – حتی فرزندان بی گناهش – به دست انقلابیون اعدام شدند. در عکس راسپوتین را نشسته در میان زنان اشرافی می بینید.

@drsargolzaei

http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/Rasputin2.jpg
#چشم_تاریخ

مانیفست ۳۴۳ (به فرانسوی: 
le manifeste des 343)
بیانیه‌ای بود که در سال ۱۹۷۱ میلادی ۳۴۳ زن فرانسوی امضا کرده و به انجام سقط جنین در زندگی خویش اقرار کردند و در نتیجه، خود را در معرض خطر پیگرد قضایی قرار دادند. متن این مانیفست توسط #سیمون_دوبووار نوشته شده بود و زنان سرشناسی نیز آن را امضا کرده بودند. بیانیه در نشریه فرانسوی نوول ابسرواتور در تاریخ ۵ آوریل ۱۹۷۱ منتشر شد.

متن بیانیه این طور آغاز می‌شد:

یک میلیون زن هر ساله در فرانسه سقط جنین انجام می‌دهند.
آن ها به دلیل محکوم بودن به پنهان‌کاری، خود را در شرایط خطرناک قرار می‌دهند، در حالی که این عمل تحت نظارت پزشکی یکی از ساده‌ترین عمل‌ها است.
این زنان در حجاب سکوت فرو می‌روند.
من اعلام می‌کنم یکی از آن ها هستم. من سقط جنین انجام داده‌ام.
ما همان طور که خواستار دسترسی آزاد به کنترل موالید هستیم، خواستار آزادیِ سقط جنین هستیم.

این حرکت یکی از مشهورترین مثال‌های نافرمانی مدنی در کشور فرانسه است. این حرکت الهام بخش مانیفست ۳۳۱ پزشک بود که حمایت خود را از حقوق سقط جنین اعلام کردند. در دسامبر ۱۹۷۴-ژانویه ۱۹۷۵ قانون ویل (Veil) که بنابر نام وزیر بهداشت فرانسه، سیمون ویل نامگذاری شده‌است، تصویب شد که بر اساس آن مجازات پایان دادن داوطلبانه به حاملگی طی ۱۰ هفته نخست بارداری (که بعداً تا ۱۲ هفته نیز افزایش یافت) لغو شد.

@drsargolzaei

www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/Woman'sRight.jpg
#یادداشت_هفته
#سه_شب_با_مادوکس

"ماتئی ویسنی یک" نمایش نامه نویس رومانیایی نمایش نامه کوتاه اما عمیقی دارد به نام "سه شب با مادوکس". در این نمایش نامه مهمان مرموزی وارد مهمانخانه یک شهر کوچک می شود و سه شب در شهر اقامت می کند. صبح روز چهارم چند نفر از شهروندان در میکده ی این مهمانخانه مشغول گفتگو با هم هستند؛ در این گفتگو هر یک از این افراد ادعا می کند که مسافر مرموز که مادوکس نام دارد سه شب گذشته را با او گذرانده است، چنان که گویی مادوکس در این سه شب همزمان در چند جا حضور داشته؛ چند کار متفاوت انجام داده و چند نقش متفاوت ایفا کرده است!
ماتئی ویسنی یک در نمایش نامه سه شب با مادوکس ما را با نکته مهمی آشنا می کند: مردمی ناامید و ملول که در انتظار معجزه ای برای بازیابی امید و زندگی هستند رویاها و آرزوهای دست نیافتنی خود را بر هر تازه وارد ناشناس "فرافکنی" می کنند؛ مهم این است که آن تازه وارد" وعده های مبهم و بزرگ" بدهد، وعده هایی آنقدر "گل و گشاد" که برای تمام فانتزی ها جا داشته باشد.
اما معجزه زمانی رخ می دهد که ما بتوانیم "طرح عملیاتی و اجرائی" را جایگزین فانتزی های مبهم و کلی نماییم و در عمل به آن طرح متعهد بمانیم. پیش از این در مقاله ای تحت عنوان "چگونه یک ایده خام را تبدیل به طرح عملیاتی کنیم؟" در فصل بیستم کتاب #یادداشتهای_یک_روانپزشک درباره تفکر عملیاتی و اجرایی توضیح داده ام.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#چشم_تاریخ

نیکولای #چائوشسکو  دبیر کل حزب کمونیست رومانی از سال ۱۹۶۵  تا هنگام مرگ بود. او دومین و واپسین رییس دولت و فرمانروای کمونیست رومانی به شمار می‌رود. دوران حکومت او در رومانی با سرکوب و روش‌های خشن گره خورده بود و گفته می‌شود رومانی در آن هنگام سرسخت ‌ترین حکومت استالینی در بلوک شرق را دارا بود. این دوران آمیخته با سیاست‌های پرستش رهبر (کیش شخصیت)، ملی‌گرایی و دشمنی با کشورهای خارجی بود که نه تنها قدرت‌های غربی که شوروی را نیز در بر می‌گرفت. دولت او سرانجام در سال ۱۹۸۹ در پی انقلاب رومانی سقوط کرد و چائوشسکو و همسرش پس از محاکمه‌ای شتاب‌زده و کوتاه، که به گونه مستقیم از تلویزیون نیز پخش می‌شد، به اعدام محکوم شدند و در برابر جوخه آتش قرار گرفتند. کشتن آن‌ها واپسین اعدام در رومانی پیش از ملغی شدن قانون اعدام در ۷ ژانویه ۱۹۹۰ بود. آتش انقلاب رومانی در شهر کوچک مرزی، تیمیشوارا برافروخته شد. این شهر قبلاً هم شاهد ناآرامی‌هائی بود که توسط نیروهای امنیتی سریعاً در نطفه خفه شده بود. در این شهر، لاسلو توکس، کشیش وابسته به کلیسای رفورمیستی مجارستان روز ۱۰ دسامبر سال ۱۹۸۹، زیر فشار مسئولان حکومت کمونیستی اعلام کرد که ناگزیر به مهاجرت است. او مأموران امنیتی را به نفوذ در کلیسا و به مداخله در امور دینی و معنوی متهم کرده بود. روز بعد مسئولان حکومتی از جمله شهردار، به کلیسای کشیش توکس آمدند و از اجتماع‌کنندگان خواستند که پراکنده شوند. معترضان، آنان را هو کردند و تمامی راه‌های مجاور کلیسا را بستند. آنها فریاد می‌زدند: آزادی! آزادی!

به گفتهٔ لاسلو توکس، مردم انگیزهٔ اولیهٔ اعتراض‌شان را از یاد برده و دیگر خواستار سرنگونی نظام بودند.

در حالی که ساعت ۱۰ صبح روز ۱۷ دسامبر سال ۱۹۸۹ ژنرال استانکولسکو در شهر تیمیشوارا وضعیت فوق‌العاده اعلام کرد، نیکلای چائوشسکو رهبر رومانی در تهران در حال نهادن دسته گل بر آرامگاه آیت الله خمینی بود. سفر وی در دسامبر ۱۹۸۹ به جمهوری اسلامی ایران، آخرین سفر رسمی خارجی اش بود و مدت کوتاهی پس از  بازگشت به کشورش، همراه با همسرش دستگیر و اعدام گردید. در پی اعدام چائوشسکو در روز ۲۵ دسامبر ۱۹۸۹ و تنها چند روز پس از بازگشت از سفرش به ایران و دیدار با مقامات بلندپایه وقت، پس لرزه‌های این اتفاق در ایران جنجال آفرین شدند. در ۵ دی ماه ۱۳۶۸ خورشیدی، ۸۴ تن از نمایندگان مجلس سوم شورای اسلامی با پرسش از علی اکبر ولایتی، وزیر امور خارجه ی وقت، خواهان پاسخگویی او در قبال دعوت از دیکتاتور مخلوع رومانی شدند.

@drsargolzaei

http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/scinteia.jpg
#مقاله
#زندگی_کمدی_یا_تراژدی؟


همهٔ شما با نماد تئاتر آشنا هستید، دو صورتک یکی شاد و دیگری غمگین. در یونان باستان - که خاستگاه تئاتر بود- دو ژانر نمایشی وجود داشت: کمدی و تراژدی، صورتک شاد نماد کمدی بود و صورتک غمگین نماد تراژدی.
کمدی به معنای نمایش های خنده دار نبود بلکه نمایش هایی را شامل می شد که انتهایی خوش داشتند و هدف آنها دمیدن امید و خوش بینی در تماشاگران بود. معمولاً قهرمان کمدی با مشکلات و چالش های زیادی روبرو می شد و گاهی خسته ، زخمی و ناامید می شد اما در نهایت پیروز و سربلند از آزمون زندگی بیرون می آمد. برخلاف کمدی، تراژدی شاهنامه ای نبود که آخرش خوش باشد! در تراژدی، قهرمان با دشواری ها دست و پنجه نرم می کرد و نهایت توان خود را به کار می برد ولی مقهور تقدیر می شد و در نهایت محکوم به درد و رنج و شکست می شد.
ترکیب کمدی و تراژدی در تئاتر یونان باستان در پی ایجاد یک تعادل در ذهن مخاطب بود: از یک طرف کمدی این پیام را داشت که برای عاقبت خوش، تدبیر به کار ببر، تلاش و مقاومت کن و تسلیم نشو و از طرف دیگر تراژدی این پیام را داشت که نیروهای فراتر از توان تو وجود دارند که تقدیری را رقم می زنند که تمام تدبیر و هوش و قدرت تو از تغییر دادن آن عاجز است و تو چاره ای جز پذیرش آنها نداری. 
بنابراین دوگانه کمدی/تراژدی در واقع دو گانه اختیار و جبر است. اگر جهان را یکسره جبرآمیز ببینیم و تسلیم این جبر گردیم وضع زندگی مان از آنچه "تقدیر" نگاشته نیز بدتر می شود و اگر جهان را یکسره تابع انتخاب و عمل و اختیار خود بیانگاریم و تقدیر یا تصادف را انکار کنیم زمانی که با شرایط غیر قابل کنترل مواجه شویم دچار سرخوردگی و ناکامی می شویم و عنان از کف می دهیم!
#مولانا در #مثنوی نیز همین دوگانه متناقض را به کار می گیرد از یک سو جانب اختیار را می گیرد و می گوید:

این که گویی این کنم یا آن کنم 
خود دلیل اختیار است ای صنم

و از سوی دیگر جانب جبر را می گیرد و می سراید:

ما همه شیران ولی شیر علم 
حمله مان از باد او شد دم به دم

و به ما می آموزد که به جز تسلیم در برابر تقدیر چاره ای نیست پس چرا این تسلیم را با میل و رضا انجام ندهیم:

در كف شير نر خونخواره اي
غیر تسلیم و رضا کو چاره ای؟!

سال گذشته کتابی خواندم از مرحوم دکتر ابوالقاسم تفضّلی با نام "تخته نرد، تقدیر یا تدبیر" . در این کتاب نگارنده دو بازی معروف و جهانی شطرنج و تخته نرد را با هم مقایسه می کند و به این نتیجه می رسد که تخته بازان بیش از شطرنج بازان با ذات زندگی هماهنگ می شوند زیرا که تخته باز ضمن این که میداند با رعایت هوشمندانه قواعد بازی و در نظر داشتن تاکتیک درست "شانس پیروزی" بیشتری دارد اما همواره این معنا را هم در نظر دارد که بخش بزرگی از نتیجه بازی نه در اختیار او که در اختیار "کعبتین" کور و کر و بی احساس است که بی هیچ منطق و عدالتی می چرخند و اعدادی را می نمایانند که ما ناچار از خواندن آنها هستیم!
در همین زمینه است که محمد بن محمود آملی صاحب "نفایس الفنون" سروده است:

تقدیر چو کعبتین و تدبیر چو نرد 
در دست تو هست لیک در دست تو نیست!

جالب اینجاست که حکیم ابولقاسم #فردوسی که 167 بیت را در شاهنامه به تاریخ تخته نرد اختصاص داده است و ابداع کننده تخته نرد را بزرگمهر دانشمند دانسته است سرگذشت بزرگمهر را در ژانر تراژدی تصویر کرده است! بزرگمهر هم هوش و تدبیر دارد و هم صداقت و خوش نیتی اما تقدیر برای او سخت ترین فرجام را رقم زده است و او به اتهام جرم نکرده سالها در زندان و زیر شکنجهٔ زندانبان ها و مأموران "انوشیروان عادل" پیر و کور می شود ولی می گوید:

چو آرد بد و نیک "رای سپهر" 
چه شاه و چه موبد چه بوذرجمهر
ز تخمی که یزدان به اختر بکشت 
ببایدش بر تارک ما نبشت

کتاب #من_این_سرنوشت_را_نمیخواهم راجع به شهامت و تدبیر برای تغییر دادن زندگی است و کتاب #نامه_هایی_به_آسمان راجع به پذیرش و تاب آوردن تراژدی زندگی. این دو کتابم را انتشارات همنشین منتشر کرده و از کتابفروشی رشد قابل تهیه هستند. داستان های روان درمانی که در بخش داستان های سایت گذاشته ام نیز بیشتر به تراژدی زندگی نظر دارند. در کتاب #یادداشتهای_یک_روانپزشک (نشر قطره) مقاله ای نوشته ام تحت عنوان #مهارت_توکل و به وجه تراژیک زندگی  بیشتر پرداخته ام.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com