Forwarded from دکتر سرگلزایی drsargolzaei
#چشم_تاریخ
احمد قوام (زاده ۱۲۵۲ تهران - درگذشته ۱۳۳۴ تهران) ملقب به #قوامالسلطنه، سیاستمدار ایرانیِ پایان دوران #قاجار و روزگار پهلوی بود که پنج بارنخستوزیر ایران شد (دو بار در پایان دوران قاجار و سه بار در زمان حکومت محمدرضا پهلوی). از جمله فعالیتهای مهم قوام السلطنه نگارش فرمان #مشروطیت در زمان مظفرالدین شاه و نقش او در جریان شکست فرقه دموکرات آذربایجان و خروج نیروهای #شوروی از ایران در ۱۳۲۵ و نیز قیام سی تیر در سال ۱۳۳۱ بود. پس از پایان #جنگ_جهانی_دوم، #انگلیس و #آمریکا به پیمان خود وفا کرده و در ۱۳۲۴ بی هیچ تعهد الزام آوری از #ایران خارج شدند؛ ولی شوروی به بهانههای گوناگون نیروهای خود را در شمال غرب ایران نگه داشت. در واقع شوروی در جریان جنگ جهانی دوم از هیچ نقطهای عقبنشینی نکرد، مگر این که در آن جا یک دولت کمونیستی هم پیمان با خود تأسیس کند. در این شرایط قوام برای بار چهارم در ۲۹ بهمن ۱۳۲۴ به نخست وزیری منصوب شد. در جریان سفر قوام به مسکو او استالین را چنین فریب داد که در ازای خروج نیروهای ارتش سرخ از آذربایجان، قوام امتیاز نفت شمال را برای شوروی خواهد گرفت. ارتش سرخ از آذربایجان خارج شد ولی شوروی امتیاز نفت شمال را به دست نیاورد! امّا دوره پنجم نخست وزیری قوام برای وی سرافکندگی به بار آورد:
با تشدید اختلافات میان محمدرضاشاه و #مصدق برای انتخاب وزیر جنگ در سال ۱۳۳۱، مصدق استعفاء کرده و شاه با پذیرش استعفای او دست دوستی به سوی قوام دراز کرد. قوام نیز پس از پذیرش نخست وزیری، با دادن اعلامیهای تند که با مصرع «کشتیبان را سیاستی دگر آمد» مشهور شد، هواداران #نهضت_ملی_نفت را به خشم آورد. همه نیروهای جامعه از فداییان اسلام و بازار و اصناف و روحانیونی چون #آیت_الله_کاشانی تا جبهه ملی و حزب توده و حزب پان ایرانیست به مخالفت با او پرداختند و به تظاهراتی بزرگ دست زدند. با رفتار خشونتآمیز شهربانی در تهران و کشته شدن تظاهر کنندگان در روز سی تیر، قوام مجبور به استعفاء شد و شاه مجبور شد با پذیرش درخواست مصدق در خصوص وزارت جنگ نخست وزیری او را بپذیرد. مجلس هفدهم پس از این حادثه قوام را مهدورالدم دانسته و حکم مصادره اموالش را به نفع شهدای سی تیر صادر کرد. او در واقع از این تاریخ با خاطرهای بسیار بد از صحنه سیاسی ایران حذف شد.
@drsargolzaei
www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/AhmadQavam.jpg
احمد قوام (زاده ۱۲۵۲ تهران - درگذشته ۱۳۳۴ تهران) ملقب به #قوامالسلطنه، سیاستمدار ایرانیِ پایان دوران #قاجار و روزگار پهلوی بود که پنج بارنخستوزیر ایران شد (دو بار در پایان دوران قاجار و سه بار در زمان حکومت محمدرضا پهلوی). از جمله فعالیتهای مهم قوام السلطنه نگارش فرمان #مشروطیت در زمان مظفرالدین شاه و نقش او در جریان شکست فرقه دموکرات آذربایجان و خروج نیروهای #شوروی از ایران در ۱۳۲۵ و نیز قیام سی تیر در سال ۱۳۳۱ بود. پس از پایان #جنگ_جهانی_دوم، #انگلیس و #آمریکا به پیمان خود وفا کرده و در ۱۳۲۴ بی هیچ تعهد الزام آوری از #ایران خارج شدند؛ ولی شوروی به بهانههای گوناگون نیروهای خود را در شمال غرب ایران نگه داشت. در واقع شوروی در جریان جنگ جهانی دوم از هیچ نقطهای عقبنشینی نکرد، مگر این که در آن جا یک دولت کمونیستی هم پیمان با خود تأسیس کند. در این شرایط قوام برای بار چهارم در ۲۹ بهمن ۱۳۲۴ به نخست وزیری منصوب شد. در جریان سفر قوام به مسکو او استالین را چنین فریب داد که در ازای خروج نیروهای ارتش سرخ از آذربایجان، قوام امتیاز نفت شمال را برای شوروی خواهد گرفت. ارتش سرخ از آذربایجان خارج شد ولی شوروی امتیاز نفت شمال را به دست نیاورد! امّا دوره پنجم نخست وزیری قوام برای وی سرافکندگی به بار آورد:
با تشدید اختلافات میان محمدرضاشاه و #مصدق برای انتخاب وزیر جنگ در سال ۱۳۳۱، مصدق استعفاء کرده و شاه با پذیرش استعفای او دست دوستی به سوی قوام دراز کرد. قوام نیز پس از پذیرش نخست وزیری، با دادن اعلامیهای تند که با مصرع «کشتیبان را سیاستی دگر آمد» مشهور شد، هواداران #نهضت_ملی_نفت را به خشم آورد. همه نیروهای جامعه از فداییان اسلام و بازار و اصناف و روحانیونی چون #آیت_الله_کاشانی تا جبهه ملی و حزب توده و حزب پان ایرانیست به مخالفت با او پرداختند و به تظاهراتی بزرگ دست زدند. با رفتار خشونتآمیز شهربانی در تهران و کشته شدن تظاهر کنندگان در روز سی تیر، قوام مجبور به استعفاء شد و شاه مجبور شد با پذیرش درخواست مصدق در خصوص وزارت جنگ نخست وزیری او را بپذیرد. مجلس هفدهم پس از این حادثه قوام را مهدورالدم دانسته و حکم مصادره اموالش را به نفع شهدای سی تیر صادر کرد. او در واقع از این تاریخ با خاطرهای بسیار بد از صحنه سیاسی ایران حذف شد.
@drsargolzaei
www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/AhmadQavam.jpg
Forwarded from دکتر سرگلزایی drsargolzaei
#چشم_تاریخ
سیداحمد حکمآبادی که بعدها نام خانوادگی کَسرَوی را برگزید، تاریخنگار، زبانشناس، پژوهشگر، حقوقدان و اندیشمند ایرانی بود. وی استاد رشته حقوق در دانشگاه تهران و وکیل دعاوی بود. سید احمد #کسروی در خانوادهای شیعهٔ مذهبی و معتقد در حکم آباد تبریز به دنیا آمد. نیاکانش همه روحانی و پیشنماز بودند. احمد در سال ۱۲۸۹ خورشیدی و در سن ۲۰ سالگی به اصرار خانواده به لباس روحانیون شیعه درآمد و بر منبر مسجد آبا و اجدادیاش نشست ولی پس از آنکه به گناه هواداری از جنبش مشروطه مورد ناسزاگویی روحانیون قرار گرفت در سال ۱۲۹۱ خورشیدی از لباس روحانیون خارج شد. پس از آن کسروی به تدریس زبان عربی و تحصیل حقوق، تاریخ، ستاره شناسی، گیاه شناسی، زبان انگلیسی، زبان روسی، زبان پهلوی و زبان اسپرانتو پرداخت. آثار احمد کسروی بالغ بر ۷۰ جلد کتاب به زبان های فارسی و عربی است. از مهمترین آثار کسروی میتوان به دو کتاب تاریخ مشروطهٔ ایران و تاریخ هجده سالهٔ آذربایجان اشاره کرد که از مهمترین آثار مربوط به تاریخ جنبش مشروطه خواهی ایران میشوند و تا به امروز مرجع اصلی محققان دربارهٔ جنبش مشروطیت ایران بوده است. احمد کسروی خواستار مبارزه با «واپسماندگی فکری و علمی» بود و از آن چه «اوضاع زندگی، خرافهگرایی و آداب اجتماعی» مردم ایران میدانست انتقاد داشت، همچنین خواستار «پالایش زبان فارسی» از هر گونه واژه عربی و سره نویسی در زبان پارسی بود. موضعگیریهای احمد کسروی در برابر نهادهای مذهبی و ارزشهای سنتی باعث شد که سید مجتبی میرلوحی (معروف به #نواب_صفوی) تصمیم به قتل او بگیرد. ابتدا نواب صفوی شخصاً به تهیه تپانچه و شلیک به کسروی اقدام کرد ولی گلوله در لوله تپانچه گیر کرد و نواب به کتک زدن و زخمی کردن کسروی بسنده کرد. سپس نواب با جمع کردن تعدادی جوان مذهبی و برانگیختن آن ها جریان قتل کسروی را مدیریت کرد. پیروان نواب صفوی که خود را فدائیان اسلام نامیدند در تاریخ ۲۰ اسفند ۱۳۲۴ و در اتاق بازپرسی ساختمان کاخ دادگستری تهران احمد کسروی را در سن ۵۷ سالگی به ضرب «گلوله و ۲۷ ضربه چاقو» به قتل رساندند آن ها در این حمله حدادپور منشی کسروی را نیز به قتل رساندند. قاتلین کسروی با میانجی گری #آیت_الله_کاشانی از زندان آزاد شدند.
@drsargolzaei
www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/Kasravi2.jpg
سیداحمد حکمآبادی که بعدها نام خانوادگی کَسرَوی را برگزید، تاریخنگار، زبانشناس، پژوهشگر، حقوقدان و اندیشمند ایرانی بود. وی استاد رشته حقوق در دانشگاه تهران و وکیل دعاوی بود. سید احمد #کسروی در خانوادهای شیعهٔ مذهبی و معتقد در حکم آباد تبریز به دنیا آمد. نیاکانش همه روحانی و پیشنماز بودند. احمد در سال ۱۲۸۹ خورشیدی و در سن ۲۰ سالگی به اصرار خانواده به لباس روحانیون شیعه درآمد و بر منبر مسجد آبا و اجدادیاش نشست ولی پس از آنکه به گناه هواداری از جنبش مشروطه مورد ناسزاگویی روحانیون قرار گرفت در سال ۱۲۹۱ خورشیدی از لباس روحانیون خارج شد. پس از آن کسروی به تدریس زبان عربی و تحصیل حقوق، تاریخ، ستاره شناسی، گیاه شناسی، زبان انگلیسی، زبان روسی، زبان پهلوی و زبان اسپرانتو پرداخت. آثار احمد کسروی بالغ بر ۷۰ جلد کتاب به زبان های فارسی و عربی است. از مهمترین آثار کسروی میتوان به دو کتاب تاریخ مشروطهٔ ایران و تاریخ هجده سالهٔ آذربایجان اشاره کرد که از مهمترین آثار مربوط به تاریخ جنبش مشروطه خواهی ایران میشوند و تا به امروز مرجع اصلی محققان دربارهٔ جنبش مشروطیت ایران بوده است. احمد کسروی خواستار مبارزه با «واپسماندگی فکری و علمی» بود و از آن چه «اوضاع زندگی، خرافهگرایی و آداب اجتماعی» مردم ایران میدانست انتقاد داشت، همچنین خواستار «پالایش زبان فارسی» از هر گونه واژه عربی و سره نویسی در زبان پارسی بود. موضعگیریهای احمد کسروی در برابر نهادهای مذهبی و ارزشهای سنتی باعث شد که سید مجتبی میرلوحی (معروف به #نواب_صفوی) تصمیم به قتل او بگیرد. ابتدا نواب صفوی شخصاً به تهیه تپانچه و شلیک به کسروی اقدام کرد ولی گلوله در لوله تپانچه گیر کرد و نواب به کتک زدن و زخمی کردن کسروی بسنده کرد. سپس نواب با جمع کردن تعدادی جوان مذهبی و برانگیختن آن ها جریان قتل کسروی را مدیریت کرد. پیروان نواب صفوی که خود را فدائیان اسلام نامیدند در تاریخ ۲۰ اسفند ۱۳۲۴ و در اتاق بازپرسی ساختمان کاخ دادگستری تهران احمد کسروی را در سن ۵۷ سالگی به ضرب «گلوله و ۲۷ ضربه چاقو» به قتل رساندند آن ها در این حمله حدادپور منشی کسروی را نیز به قتل رساندند. قاتلین کسروی با میانجی گری #آیت_الله_کاشانی از زندان آزاد شدند.
@drsargolzaei
www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/Kasravi2.jpg
#یادداشت_هفته
#بلندآواز_و_میان_تهی!
سال ها پیش مراجعی داشتم که با این که چند دهه در دانشگاه تدریس می کرد ولی همیشه از سخنرانی کردن و کنفرانس دادن واهمه داشت و تا جایی که می توانست از این وظیفه شانه خالی می کرد. وقتی با هم سر نخ های "اضطراب اجتماعی" این همکارم را پیگیری کردیم به خاطره ای در کودکی او رسیدیم که در گروه سرود دبستان قرار بود به مناسبت چهارم آبان در حضور "رئیس فرهنگ" سرود بخواند ولی از قضا همان زمان دچار بیماری قارچی کچلی شده بود. در حالی که طبق روال تمرین شده، کودکان گروه سرود به صف شده بودند ناظم مدرسه با خشونت لباس او را گرفته بود او را عقب کشیده بود و خشم آگین و عتاب آلود به او گفته بود تو با آن سر کچل نمی خواهد جلوی گروه بایستی!"
شاید نتوان با قاطعیت ریشه اضطراب این همکارم را آن عتاب تند دانست، اما آگاهی به آن "صحنه" منجر به این شد که همکارم پس از چند دهه شروع به ابراز وجود کرد و جدا از وظیفه شغلی، شروع به خواندن اشعارش در محافل ادبی نمود.
دستورات غیرمستقیمی که نهادهای قدرت (والدین، مدرسه، رسانه و ...) در دوران کودکی و نوجوانی بر لوح ذهن ما می نویسند ممکن است چند دهه مسیر زندگی ما را تحت تأثیر قرار دهند. این دوست عزیز دستور "دیده نشو!" را دریافت کرده بود. چنین پیامی می تواند باعث شکل گیری اضطراب اجتماعی (Social Phobia) یا حتی شکل گیری شخصیت اجتنابی (Avoidant personality) در فرد شود. چنین افرادی به دلیل گریز از موقعیت های اجتماعی بسیاری از فرصت های رشد روانی - اجتماعی را از دست می دهند.
از آن طرف گروه دیگر از کودکان در دوران شکل گیری طرحواره ها بارها پیام "دیده بشو!" را دریافت کرده اند، به آنها این باور داده شده است که هوش، استعداد، زیبایی و جایگاه استثنائی و منحصر به فردی دارند. آنها برای کوچکترین پیشرفت تحصیلی، هنری یا ورزشی تشویق های اغراق آمیز و جوایز نامتناسب دریافت کرده اند و باور کرده اند که همه مشتاق شنیدن سخنان شان یا دیدن شیرین کاری هایشان هستند!
چنین الگوی افراطی و اغراق آمیزی از تجلیل و تقدیر می تواند باعث شکل گیری شخصیت نمایشی (Histerionic) یا شخصیت خودشیفته (Narcissistic) شود. کسان زیادی را می بینیم که "غوره نشده مویز شده اند"، شاگردی نکرده عنوان استاد را پیشوند نام شان کرده اند، در هر مجلس و محفلی رشته سخن را بر دست می گیرند و به دیگران راهکار ارائه می دهند یا با شیرین کاری های افراطی یا با سبک آرایش و تزئین اغراق آمیز به همه اعلام می کنند: "مرا ببینید! برایم کف بزنید! از من امضا بگیرید!" قطعأ لازم است که فرزندان مان در خانه و مدرسه توجه، نوازش و تقدیر دریافت کنند اما اغراق آمیز بودن پیام های تقدیرآمیز گاهی منجر به "آماس روانی" و "تورم اعتماد به نفس" می گردد. البته گاهی هم خودشیفتگی و آماس روانی یک مکانیزم دفاعی در برابر تحقیر و تخفیف است! در مکانیزم دفاعی "وارونه سازی"
(Reaction Formation)
فرد به هر چه برایش ترسناک و اضطراب آور است یورش می برد و در یک فرایند "پیش دستی" دیگران را مورد تمسخر و تحقیر قرار می دهد تا مورد تمسخر و تحقیر آنها قرار نگیرد، همان کاری که قهرمان داستان "ابله سرنوشت" تورگنیف انجام می داد.
#اروین_یالوم در کتاب "هنر درمان" (ترجمه دکتر سپیده حبیب - نشر قطره) نوع دیگری از خودشیفتگی را نیز معرفی می کند. یالوم مکانیزم دفاعی "خاص و استثنائی بودن"
(Specialness)
را دفاعی در برابر ترس از مرگ می داند. باور به این که "من با همه فرق دارم" می تواند نوعی خودفریبی باشد تا باور کنیم که با داشتن این هوش، جذابیت و توان استثنائی دچار مرگ نخواهیم شد و نام و یاد و سبک و سیاق ما دهه ها و سده ها در میان مردم بازتولید خواهد شد.
گفتم که کسانی که پیام "دیده نشو" دریافت می کنند بسیاری از فرصت های شغلی و اجتماعی را از دست می دهند. از آن طرف هم کسانی که پیام "دیده بشو" دریافت می کنند برای مسئولیت هایی داوطلب می شوند که به هیچ وجه برای آنها لیاقت ندارند. گروه دوم برای جامعه خطرناکند!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#بلندآواز_و_میان_تهی!
سال ها پیش مراجعی داشتم که با این که چند دهه در دانشگاه تدریس می کرد ولی همیشه از سخنرانی کردن و کنفرانس دادن واهمه داشت و تا جایی که می توانست از این وظیفه شانه خالی می کرد. وقتی با هم سر نخ های "اضطراب اجتماعی" این همکارم را پیگیری کردیم به خاطره ای در کودکی او رسیدیم که در گروه سرود دبستان قرار بود به مناسبت چهارم آبان در حضور "رئیس فرهنگ" سرود بخواند ولی از قضا همان زمان دچار بیماری قارچی کچلی شده بود. در حالی که طبق روال تمرین شده، کودکان گروه سرود به صف شده بودند ناظم مدرسه با خشونت لباس او را گرفته بود او را عقب کشیده بود و خشم آگین و عتاب آلود به او گفته بود تو با آن سر کچل نمی خواهد جلوی گروه بایستی!"
شاید نتوان با قاطعیت ریشه اضطراب این همکارم را آن عتاب تند دانست، اما آگاهی به آن "صحنه" منجر به این شد که همکارم پس از چند دهه شروع به ابراز وجود کرد و جدا از وظیفه شغلی، شروع به خواندن اشعارش در محافل ادبی نمود.
دستورات غیرمستقیمی که نهادهای قدرت (والدین، مدرسه، رسانه و ...) در دوران کودکی و نوجوانی بر لوح ذهن ما می نویسند ممکن است چند دهه مسیر زندگی ما را تحت تأثیر قرار دهند. این دوست عزیز دستور "دیده نشو!" را دریافت کرده بود. چنین پیامی می تواند باعث شکل گیری اضطراب اجتماعی (Social Phobia) یا حتی شکل گیری شخصیت اجتنابی (Avoidant personality) در فرد شود. چنین افرادی به دلیل گریز از موقعیت های اجتماعی بسیاری از فرصت های رشد روانی - اجتماعی را از دست می دهند.
از آن طرف گروه دیگر از کودکان در دوران شکل گیری طرحواره ها بارها پیام "دیده بشو!" را دریافت کرده اند، به آنها این باور داده شده است که هوش، استعداد، زیبایی و جایگاه استثنائی و منحصر به فردی دارند. آنها برای کوچکترین پیشرفت تحصیلی، هنری یا ورزشی تشویق های اغراق آمیز و جوایز نامتناسب دریافت کرده اند و باور کرده اند که همه مشتاق شنیدن سخنان شان یا دیدن شیرین کاری هایشان هستند!
چنین الگوی افراطی و اغراق آمیزی از تجلیل و تقدیر می تواند باعث شکل گیری شخصیت نمایشی (Histerionic) یا شخصیت خودشیفته (Narcissistic) شود. کسان زیادی را می بینیم که "غوره نشده مویز شده اند"، شاگردی نکرده عنوان استاد را پیشوند نام شان کرده اند، در هر مجلس و محفلی رشته سخن را بر دست می گیرند و به دیگران راهکار ارائه می دهند یا با شیرین کاری های افراطی یا با سبک آرایش و تزئین اغراق آمیز به همه اعلام می کنند: "مرا ببینید! برایم کف بزنید! از من امضا بگیرید!" قطعأ لازم است که فرزندان مان در خانه و مدرسه توجه، نوازش و تقدیر دریافت کنند اما اغراق آمیز بودن پیام های تقدیرآمیز گاهی منجر به "آماس روانی" و "تورم اعتماد به نفس" می گردد. البته گاهی هم خودشیفتگی و آماس روانی یک مکانیزم دفاعی در برابر تحقیر و تخفیف است! در مکانیزم دفاعی "وارونه سازی"
(Reaction Formation)
فرد به هر چه برایش ترسناک و اضطراب آور است یورش می برد و در یک فرایند "پیش دستی" دیگران را مورد تمسخر و تحقیر قرار می دهد تا مورد تمسخر و تحقیر آنها قرار نگیرد، همان کاری که قهرمان داستان "ابله سرنوشت" تورگنیف انجام می داد.
#اروین_یالوم در کتاب "هنر درمان" (ترجمه دکتر سپیده حبیب - نشر قطره) نوع دیگری از خودشیفتگی را نیز معرفی می کند. یالوم مکانیزم دفاعی "خاص و استثنائی بودن"
(Specialness)
را دفاعی در برابر ترس از مرگ می داند. باور به این که "من با همه فرق دارم" می تواند نوعی خودفریبی باشد تا باور کنیم که با داشتن این هوش، جذابیت و توان استثنائی دچار مرگ نخواهیم شد و نام و یاد و سبک و سیاق ما دهه ها و سده ها در میان مردم بازتولید خواهد شد.
گفتم که کسانی که پیام "دیده نشو" دریافت می کنند بسیاری از فرصت های شغلی و اجتماعی را از دست می دهند. از آن طرف هم کسانی که پیام "دیده بشو" دریافت می کنند برای مسئولیت هایی داوطلب می شوند که به هیچ وجه برای آنها لیاقت ندارند. گروه دوم برای جامعه خطرناکند!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#چشم_تاریخ
کیخسرو شاهرخ ملقب به #ارباب_کیخسرو (زادروز ۷ تیر ۱۲۵۴ کرمان، مرگ ۱۱ تیر ۱۳۱۹ تهران) از سال ۱۲۸۸ تا ۱۳۱۹ (از دوره دوم تا یازدهم) نماینده مجلس شورای ملّی (کرسی جامعهٔ زرتشتیان) و رئیس انجمن زرتشتیان تهران بود. در سال ۱۳۰۴ برای خرید لوازم چاپ برای راهاندازی چاپخانه مجلس به آلمان سفر کرد و چاپخانه مجلس را راهاندازی کرد. او بانی کتابخانه مجلس در تهران و بنیانگذار آرامگاه #فردوسی در توس است. سید حسن #مدرس در یکی از نطق هایش در مجلس شورای ملی آن زمان در رابطه با کیخسرو شاهرخ گفته بود: "در مجلس ما فقط یک مسلمان هست، آن هم ارباب کیخسرو" .
در جریان جنگ جهانی دوّم، پسر کیخسرو (بهرام شاهرخ)، گویندهٔ رادیو برلین بود و علیه رضا شاه و بریتانیا انتقاد میکرد. حملات این رادیو #رضاشاه را بسیار عصبانی کرده بود. پروین شاهرخ (کوچکترین دختر او) میگوید در یکی از شبهای تیرماه ۱۳۱۹ پدرش را در یک مجلس عروسی دستگیر کردند و همان شب کشتند و جنازه وی را در مسیر منزلش انداختند. به گفته حسین مکی به دلیل حملات بهرام شاهرخ در رادیو برلین، رضا شاه دستور قتل ارباب کیخسرو را صادر کرد و سرپاس مختاری رئیس نظمیه این مأموریت را به انجام رساند. ارباب کیخسرو شاهرخ نهادهای فرهنگی متعددی در تهران، کرمان و یزد برپا کرد. دبیرستان پسرانه فیروزبهرام، دبیرستان دخترانه انوشیروان، مدارس جمشید جم، ایرج و گیو از یادگارهای او است.
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/ArbabKaykhosroShahrokh.jpg
کیخسرو شاهرخ ملقب به #ارباب_کیخسرو (زادروز ۷ تیر ۱۲۵۴ کرمان، مرگ ۱۱ تیر ۱۳۱۹ تهران) از سال ۱۲۸۸ تا ۱۳۱۹ (از دوره دوم تا یازدهم) نماینده مجلس شورای ملّی (کرسی جامعهٔ زرتشتیان) و رئیس انجمن زرتشتیان تهران بود. در سال ۱۳۰۴ برای خرید لوازم چاپ برای راهاندازی چاپخانه مجلس به آلمان سفر کرد و چاپخانه مجلس را راهاندازی کرد. او بانی کتابخانه مجلس در تهران و بنیانگذار آرامگاه #فردوسی در توس است. سید حسن #مدرس در یکی از نطق هایش در مجلس شورای ملی آن زمان در رابطه با کیخسرو شاهرخ گفته بود: "در مجلس ما فقط یک مسلمان هست، آن هم ارباب کیخسرو" .
در جریان جنگ جهانی دوّم، پسر کیخسرو (بهرام شاهرخ)، گویندهٔ رادیو برلین بود و علیه رضا شاه و بریتانیا انتقاد میکرد. حملات این رادیو #رضاشاه را بسیار عصبانی کرده بود. پروین شاهرخ (کوچکترین دختر او) میگوید در یکی از شبهای تیرماه ۱۳۱۹ پدرش را در یک مجلس عروسی دستگیر کردند و همان شب کشتند و جنازه وی را در مسیر منزلش انداختند. به گفته حسین مکی به دلیل حملات بهرام شاهرخ در رادیو برلین، رضا شاه دستور قتل ارباب کیخسرو را صادر کرد و سرپاس مختاری رئیس نظمیه این مأموریت را به انجام رساند. ارباب کیخسرو شاهرخ نهادهای فرهنگی متعددی در تهران، کرمان و یزد برپا کرد. دبیرستان پسرانه فیروزبهرام، دبیرستان دخترانه انوشیروان، مدارس جمشید جم، ایرج و گیو از یادگارهای او است.
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/ArbabKaykhosroShahrokh.jpg
#مقاله
#صبح_آمده_است_برخیز!
۱-دعوت شده ام تا در دانشکده ای راجع به "سبب شناسی اعتیاد" صحبت کنم. مسئول برنامه، ساعت سخنرانی من را ۹ صبح اعلام کرده است. شب پیش از سخنرانی به من تلفن می زند و تقاضا می کند که به جای ساعت ۹، ساعت ۸:۳۰ سخنرانی ام را شروع کنم. ادعا می کند که برای هماهنگی برنامه با کلاس های درسی دانشجویان مهم است که سخنرانی نیم ساعت زودتر شروع شود. با وجود این که برنامه ام را قبلأ چیده ام، انعطاف به خرج می دهم و می پذیرم.
صبح که از حیاط دانشکده می گذرم و به سمت سالن سخنرانی می روم، نگاهی به ساعت مچی ام می اندازم و نگاهی هم به ساعت بزرگ نصب شده بر ورودی ساختمان دانشکده می اندازم. ساعت مچی من هشت و بیست دقیقه را نشان می دهد ولی ساعت بزرگ نصب شده بر ساختمان دانشکده سال هاست خواب رفته! سال ها به این دانشکده رفت و آمد کرده ام و این ساعت هیچ وقت تکانی به خودش نداده است، کسی هم به خودش زحمت نداده که ساعت را کوک کند، تعمیر کند یا با ساعتی سالم عوض کند!
وارد سالن اجتماعات می شوم، چند خدمتگزار مشغول مرتب کردن صندلی ها هستند. مسئول مربوطه، همان که اصرار داشت سخنرانی من ساعت هشت و نیم شروع بشود، خودش ساعت هشت و چهل و پنج دقیقه پیدایش می شود! دانشجویان ساعت ۹ کم کمک داخل سالن می شوند، سخنرانی ساعت نه و ربع شروع می شود!
من سخنرانی ام را این چنین شروع می کنم:
"اعتیاد یعنی ساعت های به خواب رفته، اعتیاد یعنی تعهدات فراموش شده، اعتیاد یعنی قرار و مدارهای فاقد ارزش، اعتیاد یعنی سهل انگاری، بی مبالاتی، و بی نظمی!"
۲- سال ۱۳۸۴ تلویزیون جلسه ی رأی اعتماد وزرا از مجلس را پخش می کرد. یکی از وزرای پیشنهادی به جای پانزده دقیقه که وقت تعیین شده ی او برای معرفی خودش بود، سی دقیقه صحبت کرد، یعنی دو برابر زمان تعیین شده!
تصور می کردم که همین عملکرد کافی است که مجلس به آن وزیر پیشنهادی رأی اعتماد ندهد، صد در صد تخلف از قرار تعیین شده یعنی ناتوانی در مدیریت زمان، ناتوانی در مدیریت خود، بی تعهدی به قرارها، شلختگی و بی نظمی. اما در نهایت شگفتی این وزیر از آن مجلس رأی اعتماد گرفت! برای وزیر مربوطه وقت مفهومی تعریف نشده داشت تا جایی که شماره تلفن همراه خود را از تلویزیون اعلام کرد که هر کس مایل است تلفن بزند و بطور مستقیم با خود او صحبت کند! این بذل و بخشش در وقت چند ماه بیشتر نپایید، وزیر محترم نه تنها چند ماه بعد قرار خود را با مردمی که به آنها وعده داده بود مستقیمأ جواب تلفن آنها را بدهد لغو کرد که به هیچ یک از وعده هایی که در سخنرانی معارفه خود به نمایندگان مجلس داده بود عمل نکرد.
۳-شاعری سروده است که "این ساعت های زنگ زده هیچ گاه زنگ نخواهند خورد!". نمی دانم این رطوبت مرموز از کجا به چرخ دنده های ساعت های مردمان این سرزمین کم رطوبت نفوذ کرده است که سال هاست زنگ ها برای ما به صدا در نمی آیند!
قدر "وقت" ار نشناسد دل و کاری نکند
بس خجالت که از این حاصل ایام بریم
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#صبح_آمده_است_برخیز!
۱-دعوت شده ام تا در دانشکده ای راجع به "سبب شناسی اعتیاد" صحبت کنم. مسئول برنامه، ساعت سخنرانی من را ۹ صبح اعلام کرده است. شب پیش از سخنرانی به من تلفن می زند و تقاضا می کند که به جای ساعت ۹، ساعت ۸:۳۰ سخنرانی ام را شروع کنم. ادعا می کند که برای هماهنگی برنامه با کلاس های درسی دانشجویان مهم است که سخنرانی نیم ساعت زودتر شروع شود. با وجود این که برنامه ام را قبلأ چیده ام، انعطاف به خرج می دهم و می پذیرم.
صبح که از حیاط دانشکده می گذرم و به سمت سالن سخنرانی می روم، نگاهی به ساعت مچی ام می اندازم و نگاهی هم به ساعت بزرگ نصب شده بر ورودی ساختمان دانشکده می اندازم. ساعت مچی من هشت و بیست دقیقه را نشان می دهد ولی ساعت بزرگ نصب شده بر ساختمان دانشکده سال هاست خواب رفته! سال ها به این دانشکده رفت و آمد کرده ام و این ساعت هیچ وقت تکانی به خودش نداده است، کسی هم به خودش زحمت نداده که ساعت را کوک کند، تعمیر کند یا با ساعتی سالم عوض کند!
وارد سالن اجتماعات می شوم، چند خدمتگزار مشغول مرتب کردن صندلی ها هستند. مسئول مربوطه، همان که اصرار داشت سخنرانی من ساعت هشت و نیم شروع بشود، خودش ساعت هشت و چهل و پنج دقیقه پیدایش می شود! دانشجویان ساعت ۹ کم کمک داخل سالن می شوند، سخنرانی ساعت نه و ربع شروع می شود!
من سخنرانی ام را این چنین شروع می کنم:
"اعتیاد یعنی ساعت های به خواب رفته، اعتیاد یعنی تعهدات فراموش شده، اعتیاد یعنی قرار و مدارهای فاقد ارزش، اعتیاد یعنی سهل انگاری، بی مبالاتی، و بی نظمی!"
۲- سال ۱۳۸۴ تلویزیون جلسه ی رأی اعتماد وزرا از مجلس را پخش می کرد. یکی از وزرای پیشنهادی به جای پانزده دقیقه که وقت تعیین شده ی او برای معرفی خودش بود، سی دقیقه صحبت کرد، یعنی دو برابر زمان تعیین شده!
تصور می کردم که همین عملکرد کافی است که مجلس به آن وزیر پیشنهادی رأی اعتماد ندهد، صد در صد تخلف از قرار تعیین شده یعنی ناتوانی در مدیریت زمان، ناتوانی در مدیریت خود، بی تعهدی به قرارها، شلختگی و بی نظمی. اما در نهایت شگفتی این وزیر از آن مجلس رأی اعتماد گرفت! برای وزیر مربوطه وقت مفهومی تعریف نشده داشت تا جایی که شماره تلفن همراه خود را از تلویزیون اعلام کرد که هر کس مایل است تلفن بزند و بطور مستقیم با خود او صحبت کند! این بذل و بخشش در وقت چند ماه بیشتر نپایید، وزیر محترم نه تنها چند ماه بعد قرار خود را با مردمی که به آنها وعده داده بود مستقیمأ جواب تلفن آنها را بدهد لغو کرد که به هیچ یک از وعده هایی که در سخنرانی معارفه خود به نمایندگان مجلس داده بود عمل نکرد.
۳-شاعری سروده است که "این ساعت های زنگ زده هیچ گاه زنگ نخواهند خورد!". نمی دانم این رطوبت مرموز از کجا به چرخ دنده های ساعت های مردمان این سرزمین کم رطوبت نفوذ کرده است که سال هاست زنگ ها برای ما به صدا در نمی آیند!
قدر "وقت" ار نشناسد دل و کاری نکند
بس خجالت که از این حاصل ایام بریم
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
یکشنبه، 17 اردی بهشت، در نشست دوم از سلسله کارگاه های #آگاهی_برتر کلینیک نیک آرام میزبان جناب آقای #دکترمحمدرضاسرگلزایی بود.
بخش هایی از سخنرانی ایشان را در نشست #گوهر_خود_را_هویداکن با هم می خوانیم:
" گوهر خود را هویدا کن ،کمال این است و بس
خویش را در خویش پیدا کن ،کمال این است و بس...
گوهر در ادبیات چه مفهومی دارد؟ راه رمزگشایی این سوال این است که بیابیم متضاد این کلمه چه چیزی ست. در #مثنوی مولوی، در داستان موسی و شبان آمده است:
زآن که دل جوهر بود گفتن عرض
پس طفیل آمد عرض جوهر غرض
جوهر (گوهر) در برابر عرض آمده است. از دیدگاه #مولوی، ما انسان ها بخشی داریم که آن اصل و گوهر ماست و بخشی هم داریم که بر ما عارض می شود. مانند زبان هندی و روسی و فارسی که هریک از ما از الفاظ متفاوتی استفاده می کنیم که پشت همه ی آن ها یک فهم مشترک است: زبان دل، فهم دلی و قلبی. فهم دلی همان فهم پدیدارشناسانه است.ما با جوهر قطع ارتباط شده ایم و هدف غایی این است که دوباره به آن متصل شویم."
در ادامه ایشان به شرح و نقد گوهر از دیدگاه فلاسفه و روان شناسان انسان گرا پرداختند و مکاتب گریزگرایی(Skepticism)،
خردگرایی(Rationalism)، تفکرات سوفیستان و در مقابل آن سقراط، مکتب فکری افلاطون، مکتب دکارت و اصالت تجربه (Empiricism) را شرح دادند:
" گریزگرایی بر دو اصل شک کردن بر همه چیز و حراست از شک خویش باور دارد و قائل بر نسبی گرایی است. عده ای دیگر بر این باورند که پس از این دو اصل، اطلاعات به دو دسته ی اکاذیب و..یا درست و بر حق تقسیم می شوند. اینان قائل به حکمت و اصالت خرد هستند: آگاهی ناب و خالص. سقراط نماینده ی آن هاست. در مقابل سوفیست ها قرار دارند که به خود لقب صاحب خرد داده و متصور بودند خالق خرد هستند نه کاشف آن و خرد چیزی ست که روی آن اجماع نظر شود!"
"در روش سقراط (essentialism) ابتدا شک می کنیم، سپس آنقدر جست و جو می کنیم تا به ذات و جوهر برسیم. شواهد را به چالش میکشیم تا به شواهدی برسیم که به چالش کشیدنی نیست و به آن ایمان بیآوریم.او به تفکر نقاد، آزاد اندیشی و آزادی بیان معتقد بود و این را راه حرکت به سمت خرد جمعی و حقیقت می دانست."
" افلاطون گفت: هر آنچه در زمین همگان بر روی آن اجماع نظر کنند، عرض است. جوهر و حقیقت در جهانی دیگرست؛ جهانی که آن را جهان ایده یا عالم مُثُل نامید و معتقد بود صداقت و زیبایی خالص آنجاست و ما لمحه هایی از آن ها را در این جهان می بینیم. برخی انسان ها متفاوت هستند و توانایی دیدن اعماق آن جهان را در درجات مختلف دارند."
در ادامه به توضیح مثال غار افلاطون، داستان فیل در اتاق تاریک و قرابت دیدگاه مولوی با افلاطون درباره ی جوهر و خرد پرداختند و پس از آن دو نمونه مکتب فلسفی رنسانس را شرح دادند:
"رنه دکارت می گوید ما انسان ها می توانیم شهود یا عقل فراحسی داشته باشیم. آرا و عقایدی را می توانیم درک کنیم که با حواس پنجگانه نمی توان درک کرد. در مقابل فیلسوفان اصالت تجربه قرار دارند: جیم میل و جان استوارت میل معتقدند باید به تحلیل پدیده های ذهن انسان پرداخت و هر زمان ما چیزهایی را تجربه می کنیم که در حواس ما نمی گنجد یعنی مغز ما دچار مشکلات شیمیایی شده است. آن ها قائل به هیچ خرد ذاتی یا ادراک فراحسی نبودند و دانش را نتیجه ی حس، تجربه و ابزارها ارتقاء دهنده ی حواس، منطق صوری و اجماع نظر می دانستند."
پس از آن به تشریح دیدگاه پیشگامان روان شناسی انسان گرا پرداختند:
" #یونگ معتقد است همه ی ما یک آگاهی کهن، پیشین و پیش تولدی داریم. ما میراث دار خرد نسل های قبل از خود هستیم. در ناخودآگاه ما دریچه ای به خرد جمعی وجود دارد. باید لایه ها را از خویش برداریم تا به گوهر برسیم. با عبور از پرسونا، به shadow و پس از آن آنیما و آنیموس و سپس در آخر به Self می رسیم و در اینجا این توان ego ماست که ما را در مسیر بصیرت و بینش یا تهاجم و فروپاشی قرار خواهد داد. "
" کارن هورنای سه 'من' را مطرح می کند: چیزی که اکنون هستیم the actual self، من حقیقی the real self و در آخر من ایده آل the idealized self.
چیزی که مانع رسیدن به من حقیقی، رسالت وجودی و معنوی ما می شود سیستم تفاخر (pride) در جامعه است. برای رسیدن به من حقیقی باید یک مسیر رشدی برنامه ریزی شده را به همراه یک استاد دارای دانش، تجربه و خرد، طی کنیم تا به نقطه ی شناسایی من حقیقی خود برسیم و به سمت آن حرکت کنیم. "
" مازلو از خودشکوفایی صحبت می کند: ازکسانی که دغدغه های آن ها فراتر از نیاز های اولیه انسان است. او می گوید آن ها در تجربه ی اوج( Peak experience) چیزی به سراغشان می آید که آن ها را به سمت دغدغه ی خود شکوفایی سوق می دهد."
"ویکتور فرانکل، خالق مکتب معنا درمانی، می گوید گوهری داریم که وظیفه ی رشدی تمامی ما این است که آن گوهر درون خود را پیدا و سپس آن را هویدا سازیم."
بخش هایی از سخنرانی ایشان را در نشست #گوهر_خود_را_هویداکن با هم می خوانیم:
" گوهر خود را هویدا کن ،کمال این است و بس
خویش را در خویش پیدا کن ،کمال این است و بس...
گوهر در ادبیات چه مفهومی دارد؟ راه رمزگشایی این سوال این است که بیابیم متضاد این کلمه چه چیزی ست. در #مثنوی مولوی، در داستان موسی و شبان آمده است:
زآن که دل جوهر بود گفتن عرض
پس طفیل آمد عرض جوهر غرض
جوهر (گوهر) در برابر عرض آمده است. از دیدگاه #مولوی، ما انسان ها بخشی داریم که آن اصل و گوهر ماست و بخشی هم داریم که بر ما عارض می شود. مانند زبان هندی و روسی و فارسی که هریک از ما از الفاظ متفاوتی استفاده می کنیم که پشت همه ی آن ها یک فهم مشترک است: زبان دل، فهم دلی و قلبی. فهم دلی همان فهم پدیدارشناسانه است.ما با جوهر قطع ارتباط شده ایم و هدف غایی این است که دوباره به آن متصل شویم."
در ادامه ایشان به شرح و نقد گوهر از دیدگاه فلاسفه و روان شناسان انسان گرا پرداختند و مکاتب گریزگرایی(Skepticism)،
خردگرایی(Rationalism)، تفکرات سوفیستان و در مقابل آن سقراط، مکتب فکری افلاطون، مکتب دکارت و اصالت تجربه (Empiricism) را شرح دادند:
" گریزگرایی بر دو اصل شک کردن بر همه چیز و حراست از شک خویش باور دارد و قائل بر نسبی گرایی است. عده ای دیگر بر این باورند که پس از این دو اصل، اطلاعات به دو دسته ی اکاذیب و..یا درست و بر حق تقسیم می شوند. اینان قائل به حکمت و اصالت خرد هستند: آگاهی ناب و خالص. سقراط نماینده ی آن هاست. در مقابل سوفیست ها قرار دارند که به خود لقب صاحب خرد داده و متصور بودند خالق خرد هستند نه کاشف آن و خرد چیزی ست که روی آن اجماع نظر شود!"
"در روش سقراط (essentialism) ابتدا شک می کنیم، سپس آنقدر جست و جو می کنیم تا به ذات و جوهر برسیم. شواهد را به چالش میکشیم تا به شواهدی برسیم که به چالش کشیدنی نیست و به آن ایمان بیآوریم.او به تفکر نقاد، آزاد اندیشی و آزادی بیان معتقد بود و این را راه حرکت به سمت خرد جمعی و حقیقت می دانست."
" افلاطون گفت: هر آنچه در زمین همگان بر روی آن اجماع نظر کنند، عرض است. جوهر و حقیقت در جهانی دیگرست؛ جهانی که آن را جهان ایده یا عالم مُثُل نامید و معتقد بود صداقت و زیبایی خالص آنجاست و ما لمحه هایی از آن ها را در این جهان می بینیم. برخی انسان ها متفاوت هستند و توانایی دیدن اعماق آن جهان را در درجات مختلف دارند."
در ادامه به توضیح مثال غار افلاطون، داستان فیل در اتاق تاریک و قرابت دیدگاه مولوی با افلاطون درباره ی جوهر و خرد پرداختند و پس از آن دو نمونه مکتب فلسفی رنسانس را شرح دادند:
"رنه دکارت می گوید ما انسان ها می توانیم شهود یا عقل فراحسی داشته باشیم. آرا و عقایدی را می توانیم درک کنیم که با حواس پنجگانه نمی توان درک کرد. در مقابل فیلسوفان اصالت تجربه قرار دارند: جیم میل و جان استوارت میل معتقدند باید به تحلیل پدیده های ذهن انسان پرداخت و هر زمان ما چیزهایی را تجربه می کنیم که در حواس ما نمی گنجد یعنی مغز ما دچار مشکلات شیمیایی شده است. آن ها قائل به هیچ خرد ذاتی یا ادراک فراحسی نبودند و دانش را نتیجه ی حس، تجربه و ابزارها ارتقاء دهنده ی حواس، منطق صوری و اجماع نظر می دانستند."
پس از آن به تشریح دیدگاه پیشگامان روان شناسی انسان گرا پرداختند:
" #یونگ معتقد است همه ی ما یک آگاهی کهن، پیشین و پیش تولدی داریم. ما میراث دار خرد نسل های قبل از خود هستیم. در ناخودآگاه ما دریچه ای به خرد جمعی وجود دارد. باید لایه ها را از خویش برداریم تا به گوهر برسیم. با عبور از پرسونا، به shadow و پس از آن آنیما و آنیموس و سپس در آخر به Self می رسیم و در اینجا این توان ego ماست که ما را در مسیر بصیرت و بینش یا تهاجم و فروپاشی قرار خواهد داد. "
" کارن هورنای سه 'من' را مطرح می کند: چیزی که اکنون هستیم the actual self، من حقیقی the real self و در آخر من ایده آل the idealized self.
چیزی که مانع رسیدن به من حقیقی، رسالت وجودی و معنوی ما می شود سیستم تفاخر (pride) در جامعه است. برای رسیدن به من حقیقی باید یک مسیر رشدی برنامه ریزی شده را به همراه یک استاد دارای دانش، تجربه و خرد، طی کنیم تا به نقطه ی شناسایی من حقیقی خود برسیم و به سمت آن حرکت کنیم. "
" مازلو از خودشکوفایی صحبت می کند: ازکسانی که دغدغه های آن ها فراتر از نیاز های اولیه انسان است. او می گوید آن ها در تجربه ی اوج( Peak experience) چیزی به سراغشان می آید که آن ها را به سمت دغدغه ی خود شکوفایی سوق می دهد."
"ویکتور فرانکل، خالق مکتب معنا درمانی، می گوید گوهری داریم که وظیفه ی رشدی تمامی ما این است که آن گوهر درون خود را پیدا و سپس آن را هویدا سازیم."
#پرسش_و_پاسخ
*پرسش:
سلام اقای دکتر. ممنون ازمطالب خوبتون
درباره مثلث استفان کارپمن سوال داشتم. راه شکستن این مثلث و بیرون آمدن ازاین دور باطل چیست؟ در مقاله ای نوشته بود تنها راه قطع کردن رابطه با زجردهنده و بیرون آمدن از مثلث است. چنین چیزی درست است؟
*پاسخ #دکترسرگلزایی :
سلام و احترام
روش های درمانی تحلیل رفتار متقابل تلاش در شکستن «جبر تکرار» دارند. این روش ها مشتملند بر آگاهی بر الگوها، آگاهی بر صحنه اوّلیه ها و تجارب تروماتیک، تکنیک های هیپنوتیزمی و گشتالت تراپی موسوم به
re-decision therapy
و نقش بازی کردن در جلسات گروه درمانی و جوامع درمانی. این روش ها را می توانید در کتاب های «بعد از سلام چه می گویید؟» (اریک برن- ترجمه مهدی قره چه داغی) و «تحلیل رفتار متقابل» (یان استوارت/ ون جونز - ترجمه دکتر بهمن دادگستر) بیابید.
سبز باشید
Telegram.me/drsargolzaei
*پرسش:
سلام اقای دکتر. ممنون ازمطالب خوبتون
درباره مثلث استفان کارپمن سوال داشتم. راه شکستن این مثلث و بیرون آمدن ازاین دور باطل چیست؟ در مقاله ای نوشته بود تنها راه قطع کردن رابطه با زجردهنده و بیرون آمدن از مثلث است. چنین چیزی درست است؟
*پاسخ #دکترسرگلزایی :
سلام و احترام
روش های درمانی تحلیل رفتار متقابل تلاش در شکستن «جبر تکرار» دارند. این روش ها مشتملند بر آگاهی بر الگوها، آگاهی بر صحنه اوّلیه ها و تجارب تروماتیک، تکنیک های هیپنوتیزمی و گشتالت تراپی موسوم به
re-decision therapy
و نقش بازی کردن در جلسات گروه درمانی و جوامع درمانی. این روش ها را می توانید در کتاب های «بعد از سلام چه می گویید؟» (اریک برن- ترجمه مهدی قره چه داغی) و «تحلیل رفتار متقابل» (یان استوارت/ ون جونز - ترجمه دکتر بهمن دادگستر) بیابید.
سبز باشید
Telegram.me/drsargolzaei
Telegram
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
Psychiatrist ,Social activist
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ
*پرسش:
سلام اقای دکتر.
وقتتون بخیر.
مرسی برای این همه مطالعه و مطلب مفید.
اقای دکتر من میدونم شما در مورد اعتیاد کتاب نوشتید.
من یک طرحی رو شروع کردم که مفصله توصیحش اما باید ۲ ۳ تا کتاب ساده در مورد اعتیاد با موضوع هایی مثل تعریف اعتیاد و انواعش و مواد و پیشگیری و اثرات مخرب اعتیاد رو بدیم به بچه های نوجوان مطالعه کنند.
خودتون چه کتاب هایی به من معرفی می کنید که روان و نسبتا کم حجم و مفید باشه؟ ممنون
*پاسخ #دکترسرگلزایی :
با سلام و احترام
اوّل- من سه کتاب در زمینهٔ اعتیاد نوشته ام که از بین آنها کتاب #راهی_برای_رهایی_از_اعتیاد ساده ترین ادبیات را دارد. دوست دانشمندم جناب دکتر جواد صالحی فدردی هم کتاب ارزشمندی دارند با عنوان «من یک معتاد را می شناسم» . هر دو کتاب فوق را مؤسسهٔ جوانان آستان قدس رضوی منتشر ساخته است.
دوّم- تحقیقات متعدد نشان داده اند که اطلاعات دادن به نوجوانان پیرامون اثرات و آسیب های مواد، میزان درگیری آنها با مواد را کاهش نمی دهند؛ حتی در بعضی پژوهش ها برنامه های پیشگیری با محوریت آشنایی با عوارض مواد، میزان درگیری نوجوانان با مواد را افزایش هم داده اند! بنابراین صاحبنظران عرصهٔ پیشگیری از اعتیاد توصیه می کنند برای پیشگیری از اعتیاد در نوجوانان به جای آگاه سازی آنها نسبت به خطرات مواد، بر ارتقای مهارت های زندگی در آنها تمرکز کنید. در این زمینه هم کتابی نوشته ام با عنوان #بفرمایید_نوبت_شماست. کتاب #یک_دو_سه_حرکت بنده هم با موضوع فلسفه و سبک زندگی برای نوجوانان قابل استفاده است. هر دو کتاب را انتشارات بهار سبز منتشر کرده است.
به امید فردایی سبز
Telegram.me/drsargolzaei
*پرسش:
سلام اقای دکتر.
وقتتون بخیر.
مرسی برای این همه مطالعه و مطلب مفید.
اقای دکتر من میدونم شما در مورد اعتیاد کتاب نوشتید.
من یک طرحی رو شروع کردم که مفصله توصیحش اما باید ۲ ۳ تا کتاب ساده در مورد اعتیاد با موضوع هایی مثل تعریف اعتیاد و انواعش و مواد و پیشگیری و اثرات مخرب اعتیاد رو بدیم به بچه های نوجوان مطالعه کنند.
خودتون چه کتاب هایی به من معرفی می کنید که روان و نسبتا کم حجم و مفید باشه؟ ممنون
*پاسخ #دکترسرگلزایی :
با سلام و احترام
اوّل- من سه کتاب در زمینهٔ اعتیاد نوشته ام که از بین آنها کتاب #راهی_برای_رهایی_از_اعتیاد ساده ترین ادبیات را دارد. دوست دانشمندم جناب دکتر جواد صالحی فدردی هم کتاب ارزشمندی دارند با عنوان «من یک معتاد را می شناسم» . هر دو کتاب فوق را مؤسسهٔ جوانان آستان قدس رضوی منتشر ساخته است.
دوّم- تحقیقات متعدد نشان داده اند که اطلاعات دادن به نوجوانان پیرامون اثرات و آسیب های مواد، میزان درگیری آنها با مواد را کاهش نمی دهند؛ حتی در بعضی پژوهش ها برنامه های پیشگیری با محوریت آشنایی با عوارض مواد، میزان درگیری نوجوانان با مواد را افزایش هم داده اند! بنابراین صاحبنظران عرصهٔ پیشگیری از اعتیاد توصیه می کنند برای پیشگیری از اعتیاد در نوجوانان به جای آگاه سازی آنها نسبت به خطرات مواد، بر ارتقای مهارت های زندگی در آنها تمرکز کنید. در این زمینه هم کتابی نوشته ام با عنوان #بفرمایید_نوبت_شماست. کتاب #یک_دو_سه_حرکت بنده هم با موضوع فلسفه و سبک زندگی برای نوجوانان قابل استفاده است. هر دو کتاب را انتشارات بهار سبز منتشر کرده است.
به امید فردایی سبز
Telegram.me/drsargolzaei
Telegram
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
Psychiatrist ,Social activist
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
#مقاله
#امان_از_این_کلمات!
قسمت اول
سال ها پیش زوج جواني براي "زوج درماني" به من مراجعه كرده بودند. طبق معمول چنين جلساتي، هر كدام ليستي از گلايه ها و نارضایتی ها را در ذهن شان داشتند كه يكي يكي ذكر مي كردند. يكي از اين موارد برايم خيلي جالب بود.
خانم جوان گفت: "چون عقايد مذهبي برايم خيلي مهم بود، قبل از ازدواج به همسرم گفتم من دوست دارم همسرم مذهبي باشد و او گفت من مذهبي ام؛ ولي بعد از ازدواج متوجه شدم كه او نماز نمي خواند!". مي دانيد مرد جوان چه جوابي داد؟ با خونسردي پاسخ داد: "نماز خواندن ربطي به مذهبي بودن ندارد! من مذهبي ام اما نماز نمي خوانم!"
نكته ي جالب چنين ماجرايي اين است كه ما آدم ها حتي بر سر بديهي ترين كلمات هم توافق نداريم! يك حكيم چيني سال ها پيش گفته است: "اگر روزي به امپراتوري برسم، دستور مي دهم يك فرهنگ لغت جامع بنويسند زيرا بيشتر مشكلات مردم از سوءتفاهم بر سر كلمات ناشي مي شود!". همين تعبير را مولانا در حكايتي شيرين آورده است: چهار دوست با يكديگر كار مي كردند و همراه هم درآمدشان را خرج مي كردند. يكي از آن ها فارس، ديگري ترك، سومي عرب و چهارمي رومي بود. يك روز درآمدي داشتند كه مي توانستند علاوه بر نان، خوراكي ديگري هم بخرند. اولي گفت من امروز هوس "انگور" كرده ام، بياييد اين پول را صرف خريد انگور كنيم. دومي گفت تو از كجا آمده اي كه همه تسليم هوس تو بشويم، بياييد "ازوم" بخريم. سومي اعتراض كرد و گفت نخير، امروز را "عنب" بخريم، نوبت بعد، آنچه شما مي خواهيد مي خريم و چهارمي هم هيچ كدام از پيشنهادات را نپذيرفت و تقاضاي خريد "استافيل" داشت. بالاخره اين قضيه موجب مشاجره بين آن ها شد. حكيمي از كنار آن ها گذشت و علت مشاجره را پرسيد و هنگامي كه حكايت را دانست خنديد و گفت دوستان بر سر چه مي جنگيد؟ انگور همان عنب است و همان ازوم است و همان استافيل! اين چهار كلمه، اسم يك ميوه هستند، همه ي شما يك چيز مي خواهيد ولي آن را به چهار گونه مي ناميد!
***
بسياري از گرفتاري هاي ما آدم ها بر سر كلمات است! تعاريف ما از كلمات با هم متفاوت هستند. گاهي يك كلمه را به كار مي بريم در حالي كه منظورهاي متفاوتي داريم و گاهي كلمات متفاوتي را به كار مي بريم در حالي كه يك چيز را مي خواهيم! دختر و پسر جواني قصد ازدواج دارند و در حال خريد عروسي و اجاره ي سالن و سفارش شام هستند. بزرگترها در مورد تك تك اين مسائل نظر مي دهند. اگر از بزرگترها بپرسيم اسم اين كار چيست؟ مي گويند: "راهنمايي"، "دلسوزي"، "محبت" ولي اگر از عروس و داماد بپرسيم، اين كار را "دخالت" مي نامند.
امروزه زياد مي شنويم كساني كه براي اختلاف زناشويي مراجعه مي كنند علت مشكلات خود را "دخالت" خانواده ها مي دانند، در حاليكه آن چه به نظر عروس خانم دخالت است، به نظر آقا داماد دلسوزي پدرانه است و آنچه از نظر آقا داماد دخالت مادر زن است، از نظر عروس خانم حمايت مادرانه است!
ما كلمات را اختراع كرده ايم تا منظورمان را به يكديگر انتقال دهيم، اما گاهي كلمات توان حمل معنا را ندارند؛ اين جاست كه بايد در مورد آن ها توضيح بيشتري بدهيم. مثلا به جاي اين كه خانم به همسرش بگويد: "تو ديگر مرا دوست نداري!" مي تواند بگويد: "اوايل ازدواجمان مرا مريم جان صدا مي زدي، چند وقتي است كه دلم براي جان گفتنت تنگ شده، وقتي مي گويي جان دلم غش مي رود، دوست دارم آن طوري صدايم كني!"
حالا همسر مريم خانم دقيقأ مي داند چه چيزي كم است كه مريم احساس كمبود مي كند؛ ديگر لازم نيست براي اثبات اينكه "تو اشتباه مي كني، من تو را خيلي دوست دارم" به مباحثه بنشينند! و همسر مريم خانم هم به جاي اينكه بگويد: "خانه بايد نظم و ترتيب داشته باشد!" مي تواند بگويد: "مريم جان! وقتي من ظرفشويي را پر از ظرف كثيف مي بينم بدنم مورمور مي شود، "چندشم" مي شود، مثل وقتي كه تو "سوسك" مي بيني، دچار چنين حالتي مي شوم!"
طبيعي است كه مريم خانمي كه آن قدر به شوهرش علاقه مند است كه اينكه او با صفت "جان" صدايش بزند، برايش آن قدر مهم است، راضي نيست چنين احساس بدي در شوهرش ايجاد شود؛ اما اگر قرار باشد بر سر "نظم و ترتيب" وارد بحث شوند، اين بحث ساعت ها طول خواهد كشيد!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#امان_از_این_کلمات!
قسمت اول
سال ها پیش زوج جواني براي "زوج درماني" به من مراجعه كرده بودند. طبق معمول چنين جلساتي، هر كدام ليستي از گلايه ها و نارضایتی ها را در ذهن شان داشتند كه يكي يكي ذكر مي كردند. يكي از اين موارد برايم خيلي جالب بود.
خانم جوان گفت: "چون عقايد مذهبي برايم خيلي مهم بود، قبل از ازدواج به همسرم گفتم من دوست دارم همسرم مذهبي باشد و او گفت من مذهبي ام؛ ولي بعد از ازدواج متوجه شدم كه او نماز نمي خواند!". مي دانيد مرد جوان چه جوابي داد؟ با خونسردي پاسخ داد: "نماز خواندن ربطي به مذهبي بودن ندارد! من مذهبي ام اما نماز نمي خوانم!"
نكته ي جالب چنين ماجرايي اين است كه ما آدم ها حتي بر سر بديهي ترين كلمات هم توافق نداريم! يك حكيم چيني سال ها پيش گفته است: "اگر روزي به امپراتوري برسم، دستور مي دهم يك فرهنگ لغت جامع بنويسند زيرا بيشتر مشكلات مردم از سوءتفاهم بر سر كلمات ناشي مي شود!". همين تعبير را مولانا در حكايتي شيرين آورده است: چهار دوست با يكديگر كار مي كردند و همراه هم درآمدشان را خرج مي كردند. يكي از آن ها فارس، ديگري ترك، سومي عرب و چهارمي رومي بود. يك روز درآمدي داشتند كه مي توانستند علاوه بر نان، خوراكي ديگري هم بخرند. اولي گفت من امروز هوس "انگور" كرده ام، بياييد اين پول را صرف خريد انگور كنيم. دومي گفت تو از كجا آمده اي كه همه تسليم هوس تو بشويم، بياييد "ازوم" بخريم. سومي اعتراض كرد و گفت نخير، امروز را "عنب" بخريم، نوبت بعد، آنچه شما مي خواهيد مي خريم و چهارمي هم هيچ كدام از پيشنهادات را نپذيرفت و تقاضاي خريد "استافيل" داشت. بالاخره اين قضيه موجب مشاجره بين آن ها شد. حكيمي از كنار آن ها گذشت و علت مشاجره را پرسيد و هنگامي كه حكايت را دانست خنديد و گفت دوستان بر سر چه مي جنگيد؟ انگور همان عنب است و همان ازوم است و همان استافيل! اين چهار كلمه، اسم يك ميوه هستند، همه ي شما يك چيز مي خواهيد ولي آن را به چهار گونه مي ناميد!
***
بسياري از گرفتاري هاي ما آدم ها بر سر كلمات است! تعاريف ما از كلمات با هم متفاوت هستند. گاهي يك كلمه را به كار مي بريم در حالي كه منظورهاي متفاوتي داريم و گاهي كلمات متفاوتي را به كار مي بريم در حالي كه يك چيز را مي خواهيم! دختر و پسر جواني قصد ازدواج دارند و در حال خريد عروسي و اجاره ي سالن و سفارش شام هستند. بزرگترها در مورد تك تك اين مسائل نظر مي دهند. اگر از بزرگترها بپرسيم اسم اين كار چيست؟ مي گويند: "راهنمايي"، "دلسوزي"، "محبت" ولي اگر از عروس و داماد بپرسيم، اين كار را "دخالت" مي نامند.
امروزه زياد مي شنويم كساني كه براي اختلاف زناشويي مراجعه مي كنند علت مشكلات خود را "دخالت" خانواده ها مي دانند، در حاليكه آن چه به نظر عروس خانم دخالت است، به نظر آقا داماد دلسوزي پدرانه است و آنچه از نظر آقا داماد دخالت مادر زن است، از نظر عروس خانم حمايت مادرانه است!
ما كلمات را اختراع كرده ايم تا منظورمان را به يكديگر انتقال دهيم، اما گاهي كلمات توان حمل معنا را ندارند؛ اين جاست كه بايد در مورد آن ها توضيح بيشتري بدهيم. مثلا به جاي اين كه خانم به همسرش بگويد: "تو ديگر مرا دوست نداري!" مي تواند بگويد: "اوايل ازدواجمان مرا مريم جان صدا مي زدي، چند وقتي است كه دلم براي جان گفتنت تنگ شده، وقتي مي گويي جان دلم غش مي رود، دوست دارم آن طوري صدايم كني!"
حالا همسر مريم خانم دقيقأ مي داند چه چيزي كم است كه مريم احساس كمبود مي كند؛ ديگر لازم نيست براي اثبات اينكه "تو اشتباه مي كني، من تو را خيلي دوست دارم" به مباحثه بنشينند! و همسر مريم خانم هم به جاي اينكه بگويد: "خانه بايد نظم و ترتيب داشته باشد!" مي تواند بگويد: "مريم جان! وقتي من ظرفشويي را پر از ظرف كثيف مي بينم بدنم مورمور مي شود، "چندشم" مي شود، مثل وقتي كه تو "سوسك" مي بيني، دچار چنين حالتي مي شوم!"
طبيعي است كه مريم خانمي كه آن قدر به شوهرش علاقه مند است كه اينكه او با صفت "جان" صدايش بزند، برايش آن قدر مهم است، راضي نيست چنين احساس بدي در شوهرش ايجاد شود؛ اما اگر قرار باشد بر سر "نظم و ترتيب" وارد بحث شوند، اين بحث ساعت ها طول خواهد كشيد!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#مقاله
#امان_از_این_کلمات!
قسمت دوم
مردم گاهي زيادي از كلمات كار مي كشند! مثلأ آدم هاي زيادي پيش من مي آيند و مي گويند "افسرده" شده اند. آن ها گمان مي كنند كلمه ي "افسردگي" تمام وضعيت آنها را به من انتقال مي دهد؛ در حالي كه گاهي پشت كلمه ي افسردگي نوجوان مغرور و پرتوقعي را مي بينم كه آن قدر امكانات دريافت كرده كه هيچ چيز راضي اش نمي كند و اين نارضايتي دائمي خود را "افسردگي" مي داند!
گاهي در عمق كلمه ي افسردگي، جواني را مي بينم كه موهايش را به طرز عجيبي آرايش كرده و لباس هاي خاصي پوشيده به طوري كه توجه همه را به خود جلب مي كند؛ او "ژست افسردگي" را هم مانند لباس و سربند و خالكوبي اش براي جلب توجه با خود حمل مي كند و با لحني فيلسوفانه راجع به پوچ بودن زندگي و بي ارزشي آن صحبت مي كند، در حالي كه داشتن گوشي جديد تلفن همراه آن قدر برايش مهم است كه بر سر گرفتن پول بيشتر براي خريد آن، ساعت ها با پدرش مشاجره داشته است!
حتي كساني را ديده ام كه "تنبلي" خود را افسردگي نام نهاده اند تا اهمال و بي مسؤوليتي شان را توجيه كنند! يكي از كارهاي يك روانپزشك اين است كه كشف كند منظور مراجع از كلماتي مثل "افسردگي"، "اضطراب" و "وسواس" چيست!
*
شايد اگر روزي مجبور شويم سكوت كنيم، صادقانه تر با هم ارتباط برقرار كنيم! دروغ گفتن با زبان بدن بسيار دشوار است. كسي كه دروغ مي گويد نمي تواند در چشمان ما نگاه كند! كسي كه خجالت مي كشد عرق مي كند! خشم، چهره ی ما را برافروخته مي كند و خستگي، چهره را در هم مي برد! آن قدر در بازي با كلمات غرق شده ايم كه نگاه كردن به يكديگر را فراموش كرده ايم!
تصاويري كه مي بينيم و صداهايي كه مي شنويم واقعيت هاي ناب دنيا هستند. كلمات، تعبيرات دست دوم و دستكاري شده اي هستند كه جانشين واقعيت شده اند!
*
در افسانه هاي مصر باستان آمده است كه اسطوره اي به نام "توت" كلمه را كشف كرد و آن را به نزد "آمون" برد تا در مورد آن نظر دهد. آمون كه خردمندترين الهه ها بود، چند روزي تأمل كرد و سپس نظر خود را چنين اعلام كرد:
"كلمه" هم داروست و هم زهر! هم به فهم ما كمك مي كند و هم مانع فهم ما مي گردد! با دقت و احتياط بايد آن را به كار برد!
***
مي گويند عصر ما، عصر اطلاعات است، مي گويم عصر ما، عصر "زبان بازي" و "بازي با كلمات" نيز هست! امان از اين كلمه ها!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#امان_از_این_کلمات!
قسمت دوم
مردم گاهي زيادي از كلمات كار مي كشند! مثلأ آدم هاي زيادي پيش من مي آيند و مي گويند "افسرده" شده اند. آن ها گمان مي كنند كلمه ي "افسردگي" تمام وضعيت آنها را به من انتقال مي دهد؛ در حالي كه گاهي پشت كلمه ي افسردگي نوجوان مغرور و پرتوقعي را مي بينم كه آن قدر امكانات دريافت كرده كه هيچ چيز راضي اش نمي كند و اين نارضايتي دائمي خود را "افسردگي" مي داند!
گاهي در عمق كلمه ي افسردگي، جواني را مي بينم كه موهايش را به طرز عجيبي آرايش كرده و لباس هاي خاصي پوشيده به طوري كه توجه همه را به خود جلب مي كند؛ او "ژست افسردگي" را هم مانند لباس و سربند و خالكوبي اش براي جلب توجه با خود حمل مي كند و با لحني فيلسوفانه راجع به پوچ بودن زندگي و بي ارزشي آن صحبت مي كند، در حالي كه داشتن گوشي جديد تلفن همراه آن قدر برايش مهم است كه بر سر گرفتن پول بيشتر براي خريد آن، ساعت ها با پدرش مشاجره داشته است!
حتي كساني را ديده ام كه "تنبلي" خود را افسردگي نام نهاده اند تا اهمال و بي مسؤوليتي شان را توجيه كنند! يكي از كارهاي يك روانپزشك اين است كه كشف كند منظور مراجع از كلماتي مثل "افسردگي"، "اضطراب" و "وسواس" چيست!
*
شايد اگر روزي مجبور شويم سكوت كنيم، صادقانه تر با هم ارتباط برقرار كنيم! دروغ گفتن با زبان بدن بسيار دشوار است. كسي كه دروغ مي گويد نمي تواند در چشمان ما نگاه كند! كسي كه خجالت مي كشد عرق مي كند! خشم، چهره ی ما را برافروخته مي كند و خستگي، چهره را در هم مي برد! آن قدر در بازي با كلمات غرق شده ايم كه نگاه كردن به يكديگر را فراموش كرده ايم!
تصاويري كه مي بينيم و صداهايي كه مي شنويم واقعيت هاي ناب دنيا هستند. كلمات، تعبيرات دست دوم و دستكاري شده اي هستند كه جانشين واقعيت شده اند!
*
در افسانه هاي مصر باستان آمده است كه اسطوره اي به نام "توت" كلمه را كشف كرد و آن را به نزد "آمون" برد تا در مورد آن نظر دهد. آمون كه خردمندترين الهه ها بود، چند روزي تأمل كرد و سپس نظر خود را چنين اعلام كرد:
"كلمه" هم داروست و هم زهر! هم به فهم ما كمك مي كند و هم مانع فهم ما مي گردد! با دقت و احتياط بايد آن را به كار برد!
***
مي گويند عصر ما، عصر اطلاعات است، مي گويم عصر ما، عصر "زبان بازي" و "بازي با كلمات" نيز هست! امان از اين كلمه ها!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#معرفی_کتاب
#تصرف_عدوانی
نویسنده: لنا آندرشون (Lena Andersson)
مترجم: سعید مقدم
ناشر: نشر مرکز - چاپ چهارم - ۱۳۹۵
* * *
کتاب "تصرف عدوانی" با محوریت یک رابطه عاشقانه روایت می شود، داستان زنی که در چنبره عشقی رنج آور گرفتار می شود. معشوق این زن عاشق، مردی است هنرمند، مشهور و با شعارهای دگراندیشانه که در این رابطه، به تعبیری، "با دست پس می زند و با پا پیش می کشد" و این رفتار دوگانه و متناقض، رابطه را در یک وضعیت آویزان و معلق نگه می دارد.
داستان "تصرف عدوانی" سیر دو ساله این رابطه است، از اولین آشنایی تا پایان رابطه، نویسنده در این سیر، با نگاهی روان شناسانه هم از منظر شناختی - رفتاری
و هم از منظر روان شناسی زبان پدیده عشق را واکاوی می کند. "عشق" در این کتاب بهانه ای است برای پرداختن به موضوعات وسیعی که عمدتأ فلسفی و روان شناختی هستند، از این حیث این کتاب مرا به یاد کتاب "جستارهایی در باب عشق" آلن دو باتن فیلسوف سوئیسی - بریتانیایی انداخت. در جستارهایی در باب عشق نیز آلن دو باتن یک تجربه عاشقانه را مورد واکاوی قرار داد ولی در بستر یک تحلیل عمیق زیستی - روانی - وجودی که در آن نگاه های مختلف روان کاوی، زیست شناختی و وجودی را درباره زندگی، ملال، عشق و معنای زندگی مطرح کرده است.
کتاب آلن دو باتن در باب عشق نیز کتاب فوق العاده ای است و من در این فکر بودم که کتاب آلن دو باتن را هم به خوانندگان مطالبم معرفی کنم ولی متاسفانه مترجم "جستارهایی در باب عشق" گرچه مترجمی برجسته و باتجربه است نتوانسته دیدگاه های فلسفی و روان شناختی را به شکل قابل فهم و دقیق به خواننده فارسی زبان منتقل کند چرا که انتقال آن مفاهیم نیاز به تسلط بر روان شناسی و فلسفه داشته است؛ خوشبختانه مترجم "تصرف عدوانی" (که این کتاب را به طور مستقیم از سوئدی به فارسی برگردانده است) در انتقال مفاهیم فلسفی و روان شناختی موفق تر عمل کرده است و کتاب گرچه ثقیل ولی قابل فهم است.
یکی از موضوعاتی که "لنا آندرشون" در این کتاب عمیقأ به آن پرداخته است "روان شناسی زبان" یا Psycho-Linguistics است. آندرشون می نویسد: "کلمات می توانند مثل خاکستر سبک و سوخته باشند؛ مثل خاکستر راحت و سبک پراکنده شوند، بی هدف بچرخند و هر جایی سقوط کنند. کلمات، سنگ بنای ماندگار و نقطه ثقل حقایق و معانی نیستند، آن ها می توانند فقط صداهایی باشند که مردم با آن ها سکوت را پر می کنند."
درباره سوء تفاهماتی که کلمات ایجاد می کنند در مقاله #امان_از_این_کلمات ، در فصل نخست کتاب " #حرف_هایی_برای_امروزیها و در معرفی کتاب " #سخن_ور_زی (در همین کانال) مطالبی نوشته ام که دیگر باره شما را به خواندن آن ها دعوت می کنم. دکتر عباس باطنی در کتاب "زبان و تفکر" و بهاءالدین خرمشاهی در کتاب "کژتابی های زبان" مفصل تر به این مقوله پرداخته اند.
از دیگر موضوعاتی که "لنا آندرشون" در این کتاب به موازات داستان عاشقانه آن را بسیار هوشمندانه واکاوی می کند موضوع "روشنفکری" است. استر نیلسون زنی روزنامه نگار، مقاله نویس و نقد نویس است (شخصیتی شبیه به خود لنا آندرشون) و عاشق هوگو رسک می شود که مردی مستند ساز، فعال اجتماعی و دگر اندیش است. هر دو نفر رسمأ به طبقه روشنفکران تعلق دارند ولی دو سبک نگاه به زندگی و دو شیوه تحلیل متفاوت دارند. می توان یکی را روشنفکر واقعی دانست و دیگری را شبه روشنفکر یا روشنفکر مآب. پیش از این در مقاله های #روشنفکرکیست؟ ، #روشنفکری_و_روشنفکرمآبی ، #آرکه_تایپ_روشنفکران ، " #آزادی_و_تاریخ و #آرمانشهر_و_ویرانشهر به مقوله روشنفکری نیز پرداخته ام.
نام کتاب به سوئدی
Egenmaktiget Forfarande
است که ترجمه انگلیسی آن می شود Willful disregard. این ترکیب، یک معنای حقوقی دارد که به همان معنای "تصرف عدوانی" است: "مالی را از دیگری بدون رضایت او خارج کردن، یا اختلال، دست اندازی یا حیف و میل کردن عمدی اموال دیگری". اما اگر این عبارت را ترجمه تحت اللفظی کنیم می توانیم آن را "بی توجهی عمدی" برگردان کنیم که با محتوای داستان کتاب همخوانی بیشتری دارد چرا که "استر نیلسون" در تمام طول رابطه عاشقانه رنج آور خود نشانه هایی از خودمحوری، بی اعتنایی، سطحی بودن و فریبکاری "هوگو رسک" می بیند، نشانه های واضح و قطعی که هر "فرد غیر عاشقی" را قادر می سازد بی فرجامی این رابطه را ببیند ولی عشق باعث می شود استر نیلسون به طور عمدی این نشانه ها را نادیده بگیرد. این بازی با واژه ها یکی از لطافت های کار لنا آندرشون در کتاب "تصرف عدوانی" بوده است.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/tasarof.jpg
#تصرف_عدوانی
نویسنده: لنا آندرشون (Lena Andersson)
مترجم: سعید مقدم
ناشر: نشر مرکز - چاپ چهارم - ۱۳۹۵
* * *
کتاب "تصرف عدوانی" با محوریت یک رابطه عاشقانه روایت می شود، داستان زنی که در چنبره عشقی رنج آور گرفتار می شود. معشوق این زن عاشق، مردی است هنرمند، مشهور و با شعارهای دگراندیشانه که در این رابطه، به تعبیری، "با دست پس می زند و با پا پیش می کشد" و این رفتار دوگانه و متناقض، رابطه را در یک وضعیت آویزان و معلق نگه می دارد.
داستان "تصرف عدوانی" سیر دو ساله این رابطه است، از اولین آشنایی تا پایان رابطه، نویسنده در این سیر، با نگاهی روان شناسانه هم از منظر شناختی - رفتاری
و هم از منظر روان شناسی زبان پدیده عشق را واکاوی می کند. "عشق" در این کتاب بهانه ای است برای پرداختن به موضوعات وسیعی که عمدتأ فلسفی و روان شناختی هستند، از این حیث این کتاب مرا به یاد کتاب "جستارهایی در باب عشق" آلن دو باتن فیلسوف سوئیسی - بریتانیایی انداخت. در جستارهایی در باب عشق نیز آلن دو باتن یک تجربه عاشقانه را مورد واکاوی قرار داد ولی در بستر یک تحلیل عمیق زیستی - روانی - وجودی که در آن نگاه های مختلف روان کاوی، زیست شناختی و وجودی را درباره زندگی، ملال، عشق و معنای زندگی مطرح کرده است.
کتاب آلن دو باتن در باب عشق نیز کتاب فوق العاده ای است و من در این فکر بودم که کتاب آلن دو باتن را هم به خوانندگان مطالبم معرفی کنم ولی متاسفانه مترجم "جستارهایی در باب عشق" گرچه مترجمی برجسته و باتجربه است نتوانسته دیدگاه های فلسفی و روان شناختی را به شکل قابل فهم و دقیق به خواننده فارسی زبان منتقل کند چرا که انتقال آن مفاهیم نیاز به تسلط بر روان شناسی و فلسفه داشته است؛ خوشبختانه مترجم "تصرف عدوانی" (که این کتاب را به طور مستقیم از سوئدی به فارسی برگردانده است) در انتقال مفاهیم فلسفی و روان شناختی موفق تر عمل کرده است و کتاب گرچه ثقیل ولی قابل فهم است.
یکی از موضوعاتی که "لنا آندرشون" در این کتاب عمیقأ به آن پرداخته است "روان شناسی زبان" یا Psycho-Linguistics است. آندرشون می نویسد: "کلمات می توانند مثل خاکستر سبک و سوخته باشند؛ مثل خاکستر راحت و سبک پراکنده شوند، بی هدف بچرخند و هر جایی سقوط کنند. کلمات، سنگ بنای ماندگار و نقطه ثقل حقایق و معانی نیستند، آن ها می توانند فقط صداهایی باشند که مردم با آن ها سکوت را پر می کنند."
درباره سوء تفاهماتی که کلمات ایجاد می کنند در مقاله #امان_از_این_کلمات ، در فصل نخست کتاب " #حرف_هایی_برای_امروزیها و در معرفی کتاب " #سخن_ور_زی (در همین کانال) مطالبی نوشته ام که دیگر باره شما را به خواندن آن ها دعوت می کنم. دکتر عباس باطنی در کتاب "زبان و تفکر" و بهاءالدین خرمشاهی در کتاب "کژتابی های زبان" مفصل تر به این مقوله پرداخته اند.
از دیگر موضوعاتی که "لنا آندرشون" در این کتاب به موازات داستان عاشقانه آن را بسیار هوشمندانه واکاوی می کند موضوع "روشنفکری" است. استر نیلسون زنی روزنامه نگار، مقاله نویس و نقد نویس است (شخصیتی شبیه به خود لنا آندرشون) و عاشق هوگو رسک می شود که مردی مستند ساز، فعال اجتماعی و دگر اندیش است. هر دو نفر رسمأ به طبقه روشنفکران تعلق دارند ولی دو سبک نگاه به زندگی و دو شیوه تحلیل متفاوت دارند. می توان یکی را روشنفکر واقعی دانست و دیگری را شبه روشنفکر یا روشنفکر مآب. پیش از این در مقاله های #روشنفکرکیست؟ ، #روشنفکری_و_روشنفکرمآبی ، #آرکه_تایپ_روشنفکران ، " #آزادی_و_تاریخ و #آرمانشهر_و_ویرانشهر به مقوله روشنفکری نیز پرداخته ام.
نام کتاب به سوئدی
Egenmaktiget Forfarande
است که ترجمه انگلیسی آن می شود Willful disregard. این ترکیب، یک معنای حقوقی دارد که به همان معنای "تصرف عدوانی" است: "مالی را از دیگری بدون رضایت او خارج کردن، یا اختلال، دست اندازی یا حیف و میل کردن عمدی اموال دیگری". اما اگر این عبارت را ترجمه تحت اللفظی کنیم می توانیم آن را "بی توجهی عمدی" برگردان کنیم که با محتوای داستان کتاب همخوانی بیشتری دارد چرا که "استر نیلسون" در تمام طول رابطه عاشقانه رنج آور خود نشانه هایی از خودمحوری، بی اعتنایی، سطحی بودن و فریبکاری "هوگو رسک" می بیند، نشانه های واضح و قطعی که هر "فرد غیر عاشقی" را قادر می سازد بی فرجامی این رابطه را ببیند ولی عشق باعث می شود استر نیلسون به طور عمدی این نشانه ها را نادیده بگیرد. این بازی با واژه ها یکی از لطافت های کار لنا آندرشون در کتاب "تصرف عدوانی" بوده است.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/tasarof.jpg
#چشم_تاریخ
#آلبرت_شوایتزر در سال ۱۸۷۵ در کایزرسبرگ، منطقهای آلمانی زبان که پس از جنگ جهانی اول به دست کشور فرانسه افتاد به دنیا آمد.
او در سال ۱۸۹۳، در دانشگاه استراسبورگ تحصیلات خود را در رشتهٔ الهیات و فلسفه آغاز کرد، در حالی که آموختن ارگ را در شهر پاریس ادامه میداد؛ و در سال ۱۸۹۹ دکترای فلسفه و در سال ۱۹۰۰ دکترای الهیات خود را گرفت. سپس در کلیسای سنت نیکلاس استراسبورگ به عنوان کشیش مشغول به کار شد. در سال ۱۹۰۵ تحصیلات خود را در رشتهٔ پزشکی آغاز کرد و در سال ۱۹۱۰ مدرک خود را گرفت. وی در سال ۱۹۲۸ برندهٔ جایزه ادبی گوته و در سال ۱۹۵۲ #جایزه_صلح_نوبل شد.
آلبرت شوایتزر در سال ۱۹۱۳ به همراه همسرش هلن که پرستار بود به لامبارنه در گابن سفر کرد. در سال ۱۹۱۷، درحالی که به فرانسه سفر کرده بود، همراه با همسرش (که او نیز آلمانی بود) توسط نیروهای نظامی فرانسه دستگیر شد و تا سال 1918 در حبس به سر برد. پس از آزاد شدن، تا سال ۱۹۲۴ در اروپا ماند و به برگزاری کنسرت یا شرکت در کنفرانسهای متعدد پرداخت، آنگاه دوباره به لامبارنه بازگشت و به تأسیس بیمارستان در این شهر و روستایی برای سکونت جذامیان پرداخت.
پس از آن آلبرت شوایتزر غالباً به اروپا سفر میکرد تا در کنفرانسها شرکت و نیز با اجرای کنسرتهای خود منبع درآمدی برای این مخارج تأمین کند. شوایتزر چهل سال آخر عمر خود را در آفریقا به طبابت در میان قبایل آفریقایی گذراند. آلبرت شوایتزر در ماه سپتامبر سال ۱۹۶۵ در لامبارنه درگذشت.
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/AlbertSchweitzer.jpg
#آلبرت_شوایتزر در سال ۱۸۷۵ در کایزرسبرگ، منطقهای آلمانی زبان که پس از جنگ جهانی اول به دست کشور فرانسه افتاد به دنیا آمد.
او در سال ۱۸۹۳، در دانشگاه استراسبورگ تحصیلات خود را در رشتهٔ الهیات و فلسفه آغاز کرد، در حالی که آموختن ارگ را در شهر پاریس ادامه میداد؛ و در سال ۱۸۹۹ دکترای فلسفه و در سال ۱۹۰۰ دکترای الهیات خود را گرفت. سپس در کلیسای سنت نیکلاس استراسبورگ به عنوان کشیش مشغول به کار شد. در سال ۱۹۰۵ تحصیلات خود را در رشتهٔ پزشکی آغاز کرد و در سال ۱۹۱۰ مدرک خود را گرفت. وی در سال ۱۹۲۸ برندهٔ جایزه ادبی گوته و در سال ۱۹۵۲ #جایزه_صلح_نوبل شد.
آلبرت شوایتزر در سال ۱۹۱۳ به همراه همسرش هلن که پرستار بود به لامبارنه در گابن سفر کرد. در سال ۱۹۱۷، درحالی که به فرانسه سفر کرده بود، همراه با همسرش (که او نیز آلمانی بود) توسط نیروهای نظامی فرانسه دستگیر شد و تا سال 1918 در حبس به سر برد. پس از آزاد شدن، تا سال ۱۹۲۴ در اروپا ماند و به برگزاری کنسرت یا شرکت در کنفرانسهای متعدد پرداخت، آنگاه دوباره به لامبارنه بازگشت و به تأسیس بیمارستان در این شهر و روستایی برای سکونت جذامیان پرداخت.
پس از آن آلبرت شوایتزر غالباً به اروپا سفر میکرد تا در کنفرانسها شرکت و نیز با اجرای کنسرتهای خود منبع درآمدی برای این مخارج تأمین کند. شوایتزر چهل سال آخر عمر خود را در آفریقا به طبابت در میان قبایل آفریقایی گذراند. آلبرت شوایتزر در ماه سپتامبر سال ۱۹۶۵ در لامبارنه درگذشت.
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/AlbertSchweitzer.jpg
#یادداشت_هفته
#نظام_تفاخر
#کارن_هورنای (۱۹۵۲-۱۸۸۵) یکی از اولین زنان روانکاو است. هورنای آلمانی است ولی بیشتر عمر کاری اش را در ایالات متحده گذرانده است. روی کار آمدن فاشیست ها (حزب نازی) باعث شد که انبوهی از نخبه ها و نوابغ از آلمان و اتریش بگریزند. معمولا پدیده "فرار مغزها" یا "کوچ نخبگان" یکی از پیامدهای روی کار آمدن نظام های فاشیست و توتالیتاریست است. نخبه ها اهل اندیشه اند ولی فاشیست ها و توتالیتارها با آزاد اندیشی مخالفند و می گویند تو آزادی بیاندیشی مشروط به این که نتیجه اندیشه تو چیزی خارج از چارچوب "قرائت رسمی" یا "اندیشه پیشوا" نباشد!
طبیعی است که در چنین نظامی بیان آزاد اندیشه ها جرم است و نخبه ها تحمل چنین فضایی را ندارند. به این دلیل پس از روی کار آمدن حزب نازی نوابغی همچون زیگموند #فروید، کارن هورنای، اریک فروم، فریتز پرلز، آلبرت #انیشتین، ژاکوب مورنو، #هاناآرنت و آنا فروید آلمان و اتریش را ترک کردند و آنها که ماندند (همچون کارل یاسپرز و ویکتور فرانکل) متحمل فشارهای سنگین شدند. پیش از این به تفصیل راجع به نظام های #فاشیست و توتالیتاریست و نیز راجع به آرنت و یاسپرز نوشته ام و اکنون می خواهم به بخشی از اندیشه های هورنای بپردازم.
هورنای باور دارد که هر جامعه ای دارای یک نظام تفاخر (Pride System) است. نظام تفاخر تصویر ایده آلی است که محصول تاریخ، فرهنگ و نظام سیاسی است و افراد تلاش می کنند به آن تصویر ایده آل نزدیک شوند تا بتوانند به دیگران فخرفروشی کنند و به خود افتخار نمایند. شاید بتوان "نظام تفاخر" هورنای را شبیه به "هژمونی فرهنگی" آنتونی گرامشی دانست که پیش از این در مقاله #گرامشی_هژمونی_فرودستان_پرستشگر به آن پرداخته ام.
کارن هورنای می گوید نظام تفاخر اجتماعی ما را از خویشتن اصیل مان بیگانه می کند و باعث می شود ما به جای حرکت به سوی خویشتن واقعی (Real Self) به سوی آن خویشتن ایده آل بازاری (Idealized Self) حرکت کنیم. چرا نام این خویشتن ایده آل را بازاری نهادم؟ زیرا این نقش اجتماعی بازار و خریدار دارد و شما با نزدیک شدن به آن "سرمایه اجتماعی" (Social Capital) و در نتیجه سرمایه اقتصادی (Economic Capital) خود را افزایش می دهید و امکانات و فرصت های بیشتری برای کسب قدرت، شهرت، ثروت و محبوبیت به دست می آورید. ولی هورنای باور دارد که اگر در راستای کشف و تحقق خویشتن واقعی خود حرکت نکنیم اکتساب این قدرت و ثروت و شهرت نمی تواند ما را به "رضایت" برساند و ما در بالاترین پله های نردبان پیروزی اجتماعی نیز ناراضی، تنیده و افسرده خواهیم بود.
این که آیا هورنای درست می گوید یا نه بستگی دارد به این که شما با "روان شناسی انسانگرا و وجودی" (اومانیستی و اگزیستانسیال) موافق باشید یا نه.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#نظام_تفاخر
#کارن_هورنای (۱۹۵۲-۱۸۸۵) یکی از اولین زنان روانکاو است. هورنای آلمانی است ولی بیشتر عمر کاری اش را در ایالات متحده گذرانده است. روی کار آمدن فاشیست ها (حزب نازی) باعث شد که انبوهی از نخبه ها و نوابغ از آلمان و اتریش بگریزند. معمولا پدیده "فرار مغزها" یا "کوچ نخبگان" یکی از پیامدهای روی کار آمدن نظام های فاشیست و توتالیتاریست است. نخبه ها اهل اندیشه اند ولی فاشیست ها و توتالیتارها با آزاد اندیشی مخالفند و می گویند تو آزادی بیاندیشی مشروط به این که نتیجه اندیشه تو چیزی خارج از چارچوب "قرائت رسمی" یا "اندیشه پیشوا" نباشد!
طبیعی است که در چنین نظامی بیان آزاد اندیشه ها جرم است و نخبه ها تحمل چنین فضایی را ندارند. به این دلیل پس از روی کار آمدن حزب نازی نوابغی همچون زیگموند #فروید، کارن هورنای، اریک فروم، فریتز پرلز، آلبرت #انیشتین، ژاکوب مورنو، #هاناآرنت و آنا فروید آلمان و اتریش را ترک کردند و آنها که ماندند (همچون کارل یاسپرز و ویکتور فرانکل) متحمل فشارهای سنگین شدند. پیش از این به تفصیل راجع به نظام های #فاشیست و توتالیتاریست و نیز راجع به آرنت و یاسپرز نوشته ام و اکنون می خواهم به بخشی از اندیشه های هورنای بپردازم.
هورنای باور دارد که هر جامعه ای دارای یک نظام تفاخر (Pride System) است. نظام تفاخر تصویر ایده آلی است که محصول تاریخ، فرهنگ و نظام سیاسی است و افراد تلاش می کنند به آن تصویر ایده آل نزدیک شوند تا بتوانند به دیگران فخرفروشی کنند و به خود افتخار نمایند. شاید بتوان "نظام تفاخر" هورنای را شبیه به "هژمونی فرهنگی" آنتونی گرامشی دانست که پیش از این در مقاله #گرامشی_هژمونی_فرودستان_پرستشگر به آن پرداخته ام.
کارن هورنای می گوید نظام تفاخر اجتماعی ما را از خویشتن اصیل مان بیگانه می کند و باعث می شود ما به جای حرکت به سوی خویشتن واقعی (Real Self) به سوی آن خویشتن ایده آل بازاری (Idealized Self) حرکت کنیم. چرا نام این خویشتن ایده آل را بازاری نهادم؟ زیرا این نقش اجتماعی بازار و خریدار دارد و شما با نزدیک شدن به آن "سرمایه اجتماعی" (Social Capital) و در نتیجه سرمایه اقتصادی (Economic Capital) خود را افزایش می دهید و امکانات و فرصت های بیشتری برای کسب قدرت، شهرت، ثروت و محبوبیت به دست می آورید. ولی هورنای باور دارد که اگر در راستای کشف و تحقق خویشتن واقعی خود حرکت نکنیم اکتساب این قدرت و ثروت و شهرت نمی تواند ما را به "رضایت" برساند و ما در بالاترین پله های نردبان پیروزی اجتماعی نیز ناراضی، تنیده و افسرده خواهیم بود.
این که آیا هورنای درست می گوید یا نه بستگی دارد به این که شما با "روان شناسی انسانگرا و وجودی" (اومانیستی و اگزیستانسیال) موافق باشید یا نه.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#چشم_تاریخ
چند هفته پس از کشته شدن پاتریس لومومبا رهبر انقلابی جنبش ملی کنگو در آفریقا، شعری با نام #سرود_بهار از دکتر عبدالله بهزادی از اعضای حزب توده ایران در سوگ لومومبا و در همدردی و خطاب به همسر او در اسفند ماه سال 1339، در هفتهنامه «سپید و سیاه» به چاپ رسید که بخشی از آن چنین بود:
«به بانوی سوگوار، که در ماتم شهید بنالید و زان نوا، دل عالمی تپید
بهاران خجسته باد!»
دکتر عبدالله بهزادی متخصص بیماری های تنفّسی از دانشگاه پاریس بود که خود در سال 1328 به دلیل عضویت در حزب توده مدّتی به زندان افتاد. وی از سال 1332 در بابل بیماران مبتلا به سل را درمان می کرد و به واسطهٔ خدمات انسان دوستانه اش «آلبرت شوایتزر مازندران» لقب گرفته بود.
سالها پس از آن «کرامت دانشیان» با چند بیت از این شعر سرودی ساخت که خود آن را میخواند و حتی به بچههای مدرسه روستای سلیران هم آن را آموخته بود و آنها صبحها سر صف مدرسه، به جای سرود شاهنشاهی این سرود را میخواندند. زمانیکه «دانشیان» بهخاطر فعالیتهای سیاسیاش به زندان افتاد، این سرود را به همراه دیگر رفقا در زندان میخواندند. بعدها با اوجگیری قیام مردمی و آزادی زندانیان سیاسی، این سرود نیز توسط زندانیانی که آن را میشناختند به میان مردم آمد و در یک هفته فاصله بین بیست و دوّم بهمن ۵۷ و سالروز اعدام دانشیان و گلسرخی، رفقای کرامت دانشیان که خود را آماده برگزاری بزرگداشت این سالروز مینمودند به پیشنهاد پدرام اکبری، تصمیم به اجرای آن سرود که به «بهاران خجسته باد» در بین آنان معروف شده بود میگیرند.
وظیفه نوشتن نت این سرود به اسفندیار منفردزاده آهنگساز معروف، که خود نیز در رابطه با پروندهٔ خسرو گلسرخی توسط ساواک دستگیر و مدتی زندانی بود، سپرده میشود و او به دلیل نبودن امکانات کافی و دسترسی نداشتن به ارکستر، خود به تنهایی تمام سازها را ابتدا تک تک مینوازد و بعد همه را با هم میکس میکند. خوانندگان سرود «علی برفچی»، «عبدالله» و «ابوالفضل قهرمانی»، «فرهاد مافی»، «حسن فخار» «پدرام اکبری» و خود منفردزاده بودند.
سرانجام، هنگامی که مراسم یادبود و بزرگداشت «کرامت» و «خسرو» در مدرسه عالی تلویزیون در حال برگزار شدن بود، این هنرمندان، نوار ضبط شده و آماده «بهاران خجسته باد!» را مستقیماً از استودیو به سالن برگزاری مراسم میآورند و برای نخستین بار این سرود پخش میشود.
هوا دلپذیر شد، گل از خاک بردمید
پرستو به بازگشت زد نغمهٔ امید
به جوش آمدهست خون، درون رگ گیاه
بهار خجسته فال، خرامان رسد ز راه
بهار خجسته فال، خرامان رسد ز راه
به خویشان، به دوستان، به یاران آشنا
به مردان تیزخشم که پیکار میکنند
به آنان که با قلم، تباهی درد را
به چشم جهانیان پدیدار میکنند
بهاران خجسته باد، بهاران خجسته باد
و این بند بندگی، و این بار فقر و جهل
به سرتاسر جهان، به هر صورتی که هست
نگون و گسسته باد، نگون و گسسته باد
به خویشان، به دوستان، به یاران آشنا
به مردان تیزخشم که پیکار میکنند
به آنان که با قلم، تباهی درد را
به چشم جهانیان، پدیدار میکنند
بهاران خجسته باد،
بهاران خجسته باد
@drsargolzaei
http://drsargolzaei.com/images/PublicCategory/DrBehzadi.jpeg
چند هفته پس از کشته شدن پاتریس لومومبا رهبر انقلابی جنبش ملی کنگو در آفریقا، شعری با نام #سرود_بهار از دکتر عبدالله بهزادی از اعضای حزب توده ایران در سوگ لومومبا و در همدردی و خطاب به همسر او در اسفند ماه سال 1339، در هفتهنامه «سپید و سیاه» به چاپ رسید که بخشی از آن چنین بود:
«به بانوی سوگوار، که در ماتم شهید بنالید و زان نوا، دل عالمی تپید
بهاران خجسته باد!»
دکتر عبدالله بهزادی متخصص بیماری های تنفّسی از دانشگاه پاریس بود که خود در سال 1328 به دلیل عضویت در حزب توده مدّتی به زندان افتاد. وی از سال 1332 در بابل بیماران مبتلا به سل را درمان می کرد و به واسطهٔ خدمات انسان دوستانه اش «آلبرت شوایتزر مازندران» لقب گرفته بود.
سالها پس از آن «کرامت دانشیان» با چند بیت از این شعر سرودی ساخت که خود آن را میخواند و حتی به بچههای مدرسه روستای سلیران هم آن را آموخته بود و آنها صبحها سر صف مدرسه، به جای سرود شاهنشاهی این سرود را میخواندند. زمانیکه «دانشیان» بهخاطر فعالیتهای سیاسیاش به زندان افتاد، این سرود را به همراه دیگر رفقا در زندان میخواندند. بعدها با اوجگیری قیام مردمی و آزادی زندانیان سیاسی، این سرود نیز توسط زندانیانی که آن را میشناختند به میان مردم آمد و در یک هفته فاصله بین بیست و دوّم بهمن ۵۷ و سالروز اعدام دانشیان و گلسرخی، رفقای کرامت دانشیان که خود را آماده برگزاری بزرگداشت این سالروز مینمودند به پیشنهاد پدرام اکبری، تصمیم به اجرای آن سرود که به «بهاران خجسته باد» در بین آنان معروف شده بود میگیرند.
وظیفه نوشتن نت این سرود به اسفندیار منفردزاده آهنگساز معروف، که خود نیز در رابطه با پروندهٔ خسرو گلسرخی توسط ساواک دستگیر و مدتی زندانی بود، سپرده میشود و او به دلیل نبودن امکانات کافی و دسترسی نداشتن به ارکستر، خود به تنهایی تمام سازها را ابتدا تک تک مینوازد و بعد همه را با هم میکس میکند. خوانندگان سرود «علی برفچی»، «عبدالله» و «ابوالفضل قهرمانی»، «فرهاد مافی»، «حسن فخار» «پدرام اکبری» و خود منفردزاده بودند.
سرانجام، هنگامی که مراسم یادبود و بزرگداشت «کرامت» و «خسرو» در مدرسه عالی تلویزیون در حال برگزار شدن بود، این هنرمندان، نوار ضبط شده و آماده «بهاران خجسته باد!» را مستقیماً از استودیو به سالن برگزاری مراسم میآورند و برای نخستین بار این سرود پخش میشود.
هوا دلپذیر شد، گل از خاک بردمید
پرستو به بازگشت زد نغمهٔ امید
به جوش آمدهست خون، درون رگ گیاه
بهار خجسته فال، خرامان رسد ز راه
بهار خجسته فال، خرامان رسد ز راه
به خویشان، به دوستان، به یاران آشنا
به مردان تیزخشم که پیکار میکنند
به آنان که با قلم، تباهی درد را
به چشم جهانیان پدیدار میکنند
بهاران خجسته باد، بهاران خجسته باد
و این بند بندگی، و این بار فقر و جهل
به سرتاسر جهان، به هر صورتی که هست
نگون و گسسته باد، نگون و گسسته باد
به خویشان، به دوستان، به یاران آشنا
به مردان تیزخشم که پیکار میکنند
به آنان که با قلم، تباهی درد را
به چشم جهانیان، پدیدار میکنند
بهاران خجسته باد،
بهاران خجسته باد
@drsargolzaei
http://drsargolzaei.com/images/PublicCategory/DrBehzadi.jpeg
#پرسش_و_پاسخ
*پرسش:
با عرض سلام و درود
آقای دکتر، چند روز پیش مشهد بودم، خونه دوستم که ایشون از من پرسید مهدکودکی اینجا افتتاح شده که میگن زیر نظر دکتر سرگلزایی هست و با تعریف هایی که از من راجع به شما شنیده بود میخواست پسرش رو ثبت نام کنه، بهش گفتم دکتر در تهران هستن، بعیده خود ایشون باشن ولی ازشون می پرسم و اطلاع میدم، خبر فوق درسته؟
*پاسخ #دکترسرگلزایی :
سلام و ارادت.
خیر، من هیچ جا هیچ جور مؤسسه ای ندارم! تنها کارم معلمی است، همه جا هم مهمانم.
@drsargolzaei
*پرسش:
با عرض سلام و درود
آقای دکتر، چند روز پیش مشهد بودم، خونه دوستم که ایشون از من پرسید مهدکودکی اینجا افتتاح شده که میگن زیر نظر دکتر سرگلزایی هست و با تعریف هایی که از من راجع به شما شنیده بود میخواست پسرش رو ثبت نام کنه، بهش گفتم دکتر در تهران هستن، بعیده خود ایشون باشن ولی ازشون می پرسم و اطلاع میدم، خبر فوق درسته؟
*پاسخ #دکترسرگلزایی :
سلام و ارادت.
خیر، من هیچ جا هیچ جور مؤسسه ای ندارم! تنها کارم معلمی است، همه جا هم مهمانم.
@drsargolzaei
#مقاله
#راه_دشوار_کمال
ﻳﻜﻲ از دﺷﻮاريﻫﺎي ﻣﺴﻴﺮ رﺷﺪ و ﻛﻤﺎل اﻧﺴﺎن، اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ دﺳﺘﻮرات و ﺗﻌﻠﻴﻤﺎﺗﻲ ﻛﻪ ﺑﺮاي ﺑﻪ ﻛﻤﺎل رﺳﻴﺪن در اﺧﺘﻴﺎر ﻣﺎ ﮔﺬاﺷﺘﻪ ﺷﺪه، ﻫﺮﻛﺪام ﺑﺮاي ﻣﻘﻄﻊِ زﻣﺎﻧﻲ ﺧﺎﺻﻲ از ﻣﺴﻴﺮ رﺷﺪ وﺿﻊ ﺷﺪه اﺳﺖ و ﻧﻤﻲﺗﻮان ﻳﻚ دﺳﺘﻮراﻟﻌﻤﻞ را ﺑﺮاي ﻫﻤﻪي ﻣﺮاﺣﻞ رﺷﺪ ﺑﻪ ﻛﺎر ﺑﺮد. ﻣﺜﻼً ﺑﺴﻴﺎري از ﺑﺰرﮔﺎن همچون #ﻧﻴﭽﻪ، ﻓﻴﻠﺴﻮف آﻟﻤﺎﻧﻲ و #آدﻟﺮ، روانکاو اﺗﺮﻳﺸﻲ ﺗﻮﺻﻴﻪ ﻛﺮده اﻧﺪ ﻛﻪ اﻧﺴﺎن ﺑﺮاي رﺷﺪ ﻳﺎﻓﺘﻦ، ﺑﺎﻳﺪ ﻏﺮاﻳﺰ و ﻃﺒﻴﻌﺖ «فرودستانه» ﺧﻮد را ﻟﮕﺎم ﺑﺰﻧﺪ و «ﻗﺪرت» ﻣﺪﻳﺮﻳﺖ ﺧﻮد را ﺑﻪدﺳﺖ ﺑﻴﺎورد. از ﻧﻈﺮ آﻧﺎن، ﮔﺮﭼﻪ ﻣﻤﻜﻦ اﺳﺖ «ﻃﺒﻴﻌﺖ ﻣﺎ» ﺗﻤﺎﻳﻞ ﺑﻪ ﺧﻮاب ﺻﺒﺤﮕﺎﻫﻲ و ﭘﺮﺧﻮري داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ اﻣﺎ اﻃﺎﻋﺖ از اﻳﻦ ﻏﺮاﻳﺰ، ﻣﺎ را «ﺳﺴﺖ و ﺗﻨﺒﻞ و ﺑﻲاراده» ﻣﻲﺳﺎزد و ﺳﭙﺲ دﭼﺎر «اﺣﺴﺎس ﺣﻘﺎرت» ﻣﻲﺷﻮﻳﻢ. اﺣﺴﺎﺳﻲ ﻛﻪ ﭼﻨﺎن از ﻧﻈﺮ رواﻧﻲ ﺑﺮاي ﻣﺎ دردﻧﺎك اﺳﺖ ﻛﻪ ﺷﻴﺮﻳﻨﻲ ﺧﻮاب ﺻﺒﺤﮕﺎﻫﻲ و ﭘﺮﺧﻮري را ﺑﻪ ﻛﺎم ﻣﺎ ﺗﻠﺦ ﻣﻲﺳﺎزد. از آنﺳﻮ، اﻧﺪﻳﺸﻤﻨﺪان ﺑﺰرگ دﻳﮕﺮي، ﻏﺮﻳﺰه و احساس را جوهرهٔ زندگی داﻧﺴﺘﻨﺪ و اﻇﻬﺎر داﺷﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺗﻌﻠﻴﻢ و ﺗﺮﺑﻴﺖ و تابوهای مدنیّت، ﻣﺎﻧﻊ از اﻳﻦ ﻣﻲﺷﻮد ﻛﻪ «ﻃﺒﻴﻌﺖ» ﻛﺎرش را اﻧﺠﺎم دﻫﺪ و اﻧﺴﺎن را از ﻫﺪاﻳﺖ طبیعی یا اﻟﻬﻲ ﻣﺤﺮوم ﻣﻲﻛﻨﺪ.
از ﺑﻴﻦ اﻳﻦ اﻧﺪﻳﺸﻤﻨﺪان، از #ژان_ژاك_روﺳﻮ، ﻓﻴﻠﺴﻮف ﻓﺮاﻧﺴﻮي و #اوﺷﻮ، اﻧﺪﻳﺸﻤﻨﺪ ﻫﻨﺪي ﻧﺎم ﻣﻲﺑﺮم. راﺳﺘﻲ راه ﻛﻤﺎل ﻛﺪام اﺳﺖ؟
«ﻛﺎرل ﮔﻮﺳﺘﺎو #ﻳﻮﻧﮓ» روانﭘﺰﺷﻚ ﺑﺮﺟﺴﺘﻪي ﺳﻮﺋﻴﺴﻲ، ﻣﺎ را از اﻳﻦ اﺑﻬﺎم و ﺳﺮدرﮔﻤﻲ ﺑﻴﺮون آورده اﺳﺖ: او ﺗﻮﺿﻴﺢ داده ﻛﻪ رﺷﺪ رواﻧﻲ اﻧﺴﺎن، دو ﻣﺮﺣﻠﻪ دارد و ﻗﺎﻧﻮنﻫﺎي اﻳﻦ دو ﻣﺮﺣﻠﻪ ﺑﺎ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ ﻣﺘﻔﺎوتند. ﻣﺮﺣﻠﻪي اول رﺷﺪ را «ﻳﻮﻧﮓ» ، «اﺟﺘﻤﺎﻋﻲﺷﺪن» ﻧﺎﻣﻴﺪه اﺳﺖ. در اﻳﻦ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﻻزم اﺳﺖ اﻧﺴﺎن «ﻏﺮﻳﺰه» را ﻛﻨﺘﺮل ﻛﻨﺪ و «وﻇﻴﻔﻪ» را ﺳﺮﻟﻮﺣﻪي ﺗﺼﻤﻴﻤﺎت ﺧﻮد ﻗﺮاردﻫﺪ. در اﻳﻦ ﻣﺮﺣﻠﻪ، اﻧﺴﺎن ﺑﺎﻳﺪ از «ﺧﻮدﻣﺤﻮري» ﺑﻪﺳﻤﺖ «ﺟﻤﻊﻣﺤﻮري» ﺣﺮﻛﺖ ﻛﻨﺪ و از ﺧﻮاﺳﺖﻫﺎي ﺧﻮد ﺑﻪﻧﻔﻊ اﻟﮕﻮﻫﺎي ﺟﻤﻌﻲ ﺑﮕﺬرد و ﺑﻪ ﺟﺎي «رؤﻳﺎﻣﺤﻮري» ﺑﻪ «واﻗﻊﮔﺮاﻳﻲ» ﺑﭙﺮدازد .
اﻳﻦ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﺗﺎ ﻛﻲ ﺑﺎﻳﺪ اداﻣﻪ ﻳﺎﺑﺪ؟ ﺗﺎ زﻣﺎن وﺻﻮل ﺑﻪ «ﻓﻀﻴﻠﺖ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ». ﻓﻀﻴﻠﺖ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ، زﻣﺎﻧﻲ ﺗﺤﻘﻖ ﻣﻲﻳﺎﺑﺪ ﻛﻪ ﻣﺎ از رﺳﻴﺪﮔﻲ ﺑﻪ دﻳﮕﺮان «ﻟﺬت» ﻣﻲﺑﺮﻳﻢ و از اﻧﺠﺎم وﻇﻴﻔﻪ «ﺧوشنود» ﻣﻲﮔﺮدﻳﻢ، ﺣﺘﻲ اﮔﺮ ﻫﻴﭻﻛﺲ، از ﺧﺪﻣﺎت ﻣﺎ ﺗﺠﻠﻴﻞ و ﻗﺪرداﻧﻲ ﻧﻜﻨﺪ و ﻣﺎ ﮔﻤﻨﺎم ﺑﻤﺎﻧﻴﻢ، ﺑﺎزﻫﻢ دﺳﺖ از ﻣﺮاﻗﺒﺖ و ﺧﺪﻣﺖ ﺑﻪ دﻳﮕﺮان ﻧﻜﺸﻴﻢ. ﻫﻨﮕﺎﻣﻲ ﻛﻪ ازﺧﻮدﮔﺬﺷﺘﮕﻲ، رﺳﻴﺪﮔﻲ ﺑﻪ دﻳﮕﺮان و اﻧﺠﺎم وﻇﺎﻳﻒ ﺷﻐﻠﻲ ﺑﺮايﻣﺎن ﻟﺬتﺑﺨﺶ ﺷﺪﻧﺪ، از «ﻏﺮﻳﺰه ي ﺣﻴﻮاﻧﻲ» ﺑﻪ «ﻏﺮﻳﺰه ي اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ» ﺗﻌﺎﻟﻲ ﻳﺎﻓﺘﻪاﻳﻢ. در اﻳﻦ ﻫﻨﮕﺎم ﺑﻪ ﮔﻔﺘﻪ ی«ﻛﺎرل ﮔﻮﺳﺘﺎو ﻳﻮﻧﮓ» ﻧﻮﺑﺖ ﺑﻪ ﻣﺮﺣﻠﻪي ﺑﻌﺪي رﺷﺪ ﻣﻲرﺳﺪ ﻛﻪ «ﺗَﻔَﺮّد» ﻧﺎم داد. در اﻳﻦ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﺑﺎﻳﺪ از «ﻏﺮﻳﺰهٔ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ» ﺑﻪ «ﻏﺮﻳﺰهٔ ﻫﻨﺮي» ﺗﻌﺎﻟﻲ ﻳﺎﺑﻴﻢ، در ﻏﻴﺮ اﻳﻦ ﺻﻮرت، ﺗﺒﺪﻳﻞ ﺑﻪ «اﻧﺴﺎن ﺗﻮده اي» ﻣﻲﺷﻮﻳﻢ یعنی انسانی ﻛﻪ ﺗﺤﺖﺗﺄﺛﻴﺮ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺗﺼﻤﻴﻢ ﻣﻲﮔﻴﺮد و ﺧﻮد، ﺻﺎﺣﺐ رأي و ﺳﺒﻚ و ﺳﻴﺎق ﺧﺎﺻﻲ ﻧﻴﺴﺖ. اﻧﺴﺎن ﺗﻮده اي، ﻣﻤﻜﻦ اﺳﺖ اﺑﺰاري ﺑﺮاي ﺣﻜﻮﻣﺖﻫﺎي ﺗﻤﺎﻣﻴﺖﺧﻮاه (ﺗﻮﺗﺎﻟﻴﺘﺮ) ﻳﺎ ﺑﺎزﻳﭽﻪٔ رﺳﺎﻧﻪﻫﺎي ﻫﻤﮕﺎﻧﻲ ﺷﻮد؛ او ﭼﺸﻢ ﺑﻪ اﻛﺜﺮﻳﺖ ﻣﻲدوزد و ﺑﻪﺟﺎي «ﻛﺸﻒ رﺳﺎﻟﺖ و ﻣﺴﺆوﻟﻴﺖ ﻓﺮدي ﺧﻮد» ﻣﻘﻠّﺪ و ﺗﺎﺑﻊ و ﻣﺮﻳﺪ ﺻﺎﺣﺒﺎن زر و زور و ﺗﺰوﻳﺮ ﻣﻲﮔﺮدد. ﭼﻨﻴﻦ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺷﻌﺎر «ﻣﺄﻣﻮرم و ﻣﻌﺬور!» از ﻫﺮ دﺳﺘﻮري ﻛﻪ ﻣﺎﻓﻮق ﺑﻪ آﻧﺎن ﺑﺪﻫﺪ، اﻃﺎﻋﺖ ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ و ﺧﻮد را وﻇﻴﻔﻪﺷﻨﺎس ﻧﻴﺰ ﻣﻲداﻧﻨﺪ.
اﻳﻦ وﻇﻴﻔﻪﺷﻨﺎﺳﻲ را «ﻓﻀﻴﻠﺖ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ» ﻧﻤﻲداﻧﻴﻢ. آﻳﺎ وﻇﻴﻔﻪﺷﻨﺎﺳﻲ دستیاران «ﻫﻴﺘﻠﺮ» ﻳﺎ اﻧﻀﺒﺎط و وﻗﺖﺷﻨﺎﺳﻲ مأموران «اﺳﺘﺎﻟﻴﻦ» را ﻣﻲﺗﻮاﻧﻴﻢ ﻓﻀﻴﻠﺖ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﺑﺪاﻧﻴﻢ؟ ﻫﺮﮔﺰ! در یادداشت #کارمند_شریف_اداره_سلاخی و در معرفی کتاب #مرگ_کسب_و_کار_من_است- روبر مرل به این دسته از شهروندان وظیف شناس پرداخته ام.
اﻳﻨﺠﺎﺳﺖ ﻛﻪ «ﻛﺎرل ﻳﻮﻧﮓ» ﺗﻮﺻﻴﻪ ﻣﻲﻛﻨﺪ ﻛﻪ ﻣﺮﺣﻠﻪي ﺑﻌﺪي رﺷﺪ ﺑﺮاي اﻧﺴﺎن ﺿﺮوري اﺳﺖ. اﻧﺴﺎن ﺑﺎﻳﺪ ﭘﺲ از «اﺟﺘﻤﺎﻋﻲﺷﺪن» ، دوﺑﺎره ﻳﺎد ﺑﮕﻴﺮد ﻛﻪ «ﺗﻨﻬﺎ» ﺗﺼﻤﻴﻢﺑﮕﻴﺮد و ﺗﺤﺖﺗﺄﺛﻴﺮ ﻫﻮ و ﺟﻨﺠﺎل و ﺗﺒﻠﻴﻐﺎت و آﮔﻬﻲﻫﺎ و ﻓﺮﻳﺐﻫﺎي رﺳﺎﻧﻪاي ﻗﺮار ﻧﮕﻴﺮد .
ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ اﺳﻼم در وﺻﻒ «اﺑﻮذر ﻏﻔﺎري» ﮔﻔﺘﻪ اﺳﺖ: «ﺧﺪا رﺣﻤﺖ ﻛﻨﺪ ﺑﻮذر را، ﺗﻨﻬﺎ زﻧﺪﮔﻲ ﻣﻲﻛﻨﺪ، ﺗﻨﻬﺎ ﻣﻲﻣﻴﺮد و ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺮاﻧﮕﻴﺨﺘﻪ ﻣﻲ ﺷﻮد!» و امام علی ﮔﻔﺘﻪ اﺳﺖ: «ﻻ ﺗَﺴﺘَﻮ ﺣﺸُﻮا ﻓﻲ ﻃﺮﻳﻖ اﻟﻬُﺪي ﻟﻘﻠَّة أﻫﻠﻬﺎ» «در راه ﻫﺪاﻳﺖ، از ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ وﺣﺸﺖ ﻧﺪاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﺪ»
«ﻏﺮﻳﺰه ي ﻫﻨﺮي» ﻛﻪ از آن ﻧﺎم ﺑﺮدﻳﻢ، دو ﺟﺰء ﻣﻬﻢ دارد: ﺟﺴﺎرت و ﺧﻼﻗﻴﺖ. ﻫﺮ دو ﺟﺰء اﻳﻦ ﻏﺮﻳﺰه، ﺷﺎﻣﻞ اﻳﻦ ﺗﻮاﻧﺎﻳﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺘﻮاﻧﻴﻢ ﻳﻜّﻪ و ﺗﻨﻬﺎ ﻣﺴﻴﺮ ﺧﻮد را ﻃﻲ ﻛﻨﻴﻢ و درﺳﺘﻲ ﻳﺎ ﻧﺎدرﺳﺘﻲ ﻣﺴﻴﺮ ﺧﻮد را ﺑﺎ ﻛﺜﺮت و ﻗﻠّﺖ روﻧﺪﮔﺎن آن ﻧﺴﻨﺠﻴﻢ.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#راه_دشوار_کمال
ﻳﻜﻲ از دﺷﻮاريﻫﺎي ﻣﺴﻴﺮ رﺷﺪ و ﻛﻤﺎل اﻧﺴﺎن، اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ دﺳﺘﻮرات و ﺗﻌﻠﻴﻤﺎﺗﻲ ﻛﻪ ﺑﺮاي ﺑﻪ ﻛﻤﺎل رﺳﻴﺪن در اﺧﺘﻴﺎر ﻣﺎ ﮔﺬاﺷﺘﻪ ﺷﺪه، ﻫﺮﻛﺪام ﺑﺮاي ﻣﻘﻄﻊِ زﻣﺎﻧﻲ ﺧﺎﺻﻲ از ﻣﺴﻴﺮ رﺷﺪ وﺿﻊ ﺷﺪه اﺳﺖ و ﻧﻤﻲﺗﻮان ﻳﻚ دﺳﺘﻮراﻟﻌﻤﻞ را ﺑﺮاي ﻫﻤﻪي ﻣﺮاﺣﻞ رﺷﺪ ﺑﻪ ﻛﺎر ﺑﺮد. ﻣﺜﻼً ﺑﺴﻴﺎري از ﺑﺰرﮔﺎن همچون #ﻧﻴﭽﻪ، ﻓﻴﻠﺴﻮف آﻟﻤﺎﻧﻲ و #آدﻟﺮ، روانکاو اﺗﺮﻳﺸﻲ ﺗﻮﺻﻴﻪ ﻛﺮده اﻧﺪ ﻛﻪ اﻧﺴﺎن ﺑﺮاي رﺷﺪ ﻳﺎﻓﺘﻦ، ﺑﺎﻳﺪ ﻏﺮاﻳﺰ و ﻃﺒﻴﻌﺖ «فرودستانه» ﺧﻮد را ﻟﮕﺎم ﺑﺰﻧﺪ و «ﻗﺪرت» ﻣﺪﻳﺮﻳﺖ ﺧﻮد را ﺑﻪدﺳﺖ ﺑﻴﺎورد. از ﻧﻈﺮ آﻧﺎن، ﮔﺮﭼﻪ ﻣﻤﻜﻦ اﺳﺖ «ﻃﺒﻴﻌﺖ ﻣﺎ» ﺗﻤﺎﻳﻞ ﺑﻪ ﺧﻮاب ﺻﺒﺤﮕﺎﻫﻲ و ﭘﺮﺧﻮري داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ اﻣﺎ اﻃﺎﻋﺖ از اﻳﻦ ﻏﺮاﻳﺰ، ﻣﺎ را «ﺳﺴﺖ و ﺗﻨﺒﻞ و ﺑﻲاراده» ﻣﻲﺳﺎزد و ﺳﭙﺲ دﭼﺎر «اﺣﺴﺎس ﺣﻘﺎرت» ﻣﻲﺷﻮﻳﻢ. اﺣﺴﺎﺳﻲ ﻛﻪ ﭼﻨﺎن از ﻧﻈﺮ رواﻧﻲ ﺑﺮاي ﻣﺎ دردﻧﺎك اﺳﺖ ﻛﻪ ﺷﻴﺮﻳﻨﻲ ﺧﻮاب ﺻﺒﺤﮕﺎﻫﻲ و ﭘﺮﺧﻮري را ﺑﻪ ﻛﺎم ﻣﺎ ﺗﻠﺦ ﻣﻲﺳﺎزد. از آنﺳﻮ، اﻧﺪﻳﺸﻤﻨﺪان ﺑﺰرگ دﻳﮕﺮي، ﻏﺮﻳﺰه و احساس را جوهرهٔ زندگی داﻧﺴﺘﻨﺪ و اﻇﻬﺎر داﺷﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺗﻌﻠﻴﻢ و ﺗﺮﺑﻴﺖ و تابوهای مدنیّت، ﻣﺎﻧﻊ از اﻳﻦ ﻣﻲﺷﻮد ﻛﻪ «ﻃﺒﻴﻌﺖ» ﻛﺎرش را اﻧﺠﺎم دﻫﺪ و اﻧﺴﺎن را از ﻫﺪاﻳﺖ طبیعی یا اﻟﻬﻲ ﻣﺤﺮوم ﻣﻲﻛﻨﺪ.
از ﺑﻴﻦ اﻳﻦ اﻧﺪﻳﺸﻤﻨﺪان، از #ژان_ژاك_روﺳﻮ، ﻓﻴﻠﺴﻮف ﻓﺮاﻧﺴﻮي و #اوﺷﻮ، اﻧﺪﻳﺸﻤﻨﺪ ﻫﻨﺪي ﻧﺎم ﻣﻲﺑﺮم. راﺳﺘﻲ راه ﻛﻤﺎل ﻛﺪام اﺳﺖ؟
«ﻛﺎرل ﮔﻮﺳﺘﺎو #ﻳﻮﻧﮓ» روانﭘﺰﺷﻚ ﺑﺮﺟﺴﺘﻪي ﺳﻮﺋﻴﺴﻲ، ﻣﺎ را از اﻳﻦ اﺑﻬﺎم و ﺳﺮدرﮔﻤﻲ ﺑﻴﺮون آورده اﺳﺖ: او ﺗﻮﺿﻴﺢ داده ﻛﻪ رﺷﺪ رواﻧﻲ اﻧﺴﺎن، دو ﻣﺮﺣﻠﻪ دارد و ﻗﺎﻧﻮنﻫﺎي اﻳﻦ دو ﻣﺮﺣﻠﻪ ﺑﺎ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ ﻣﺘﻔﺎوتند. ﻣﺮﺣﻠﻪي اول رﺷﺪ را «ﻳﻮﻧﮓ» ، «اﺟﺘﻤﺎﻋﻲﺷﺪن» ﻧﺎﻣﻴﺪه اﺳﺖ. در اﻳﻦ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﻻزم اﺳﺖ اﻧﺴﺎن «ﻏﺮﻳﺰه» را ﻛﻨﺘﺮل ﻛﻨﺪ و «وﻇﻴﻔﻪ» را ﺳﺮﻟﻮﺣﻪي ﺗﺼﻤﻴﻤﺎت ﺧﻮد ﻗﺮاردﻫﺪ. در اﻳﻦ ﻣﺮﺣﻠﻪ، اﻧﺴﺎن ﺑﺎﻳﺪ از «ﺧﻮدﻣﺤﻮري» ﺑﻪﺳﻤﺖ «ﺟﻤﻊﻣﺤﻮري» ﺣﺮﻛﺖ ﻛﻨﺪ و از ﺧﻮاﺳﺖﻫﺎي ﺧﻮد ﺑﻪﻧﻔﻊ اﻟﮕﻮﻫﺎي ﺟﻤﻌﻲ ﺑﮕﺬرد و ﺑﻪ ﺟﺎي «رؤﻳﺎﻣﺤﻮري» ﺑﻪ «واﻗﻊﮔﺮاﻳﻲ» ﺑﭙﺮدازد .
اﻳﻦ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﺗﺎ ﻛﻲ ﺑﺎﻳﺪ اداﻣﻪ ﻳﺎﺑﺪ؟ ﺗﺎ زﻣﺎن وﺻﻮل ﺑﻪ «ﻓﻀﻴﻠﺖ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ». ﻓﻀﻴﻠﺖ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ، زﻣﺎﻧﻲ ﺗﺤﻘﻖ ﻣﻲﻳﺎﺑﺪ ﻛﻪ ﻣﺎ از رﺳﻴﺪﮔﻲ ﺑﻪ دﻳﮕﺮان «ﻟﺬت» ﻣﻲﺑﺮﻳﻢ و از اﻧﺠﺎم وﻇﻴﻔﻪ «ﺧوشنود» ﻣﻲﮔﺮدﻳﻢ، ﺣﺘﻲ اﮔﺮ ﻫﻴﭻﻛﺲ، از ﺧﺪﻣﺎت ﻣﺎ ﺗﺠﻠﻴﻞ و ﻗﺪرداﻧﻲ ﻧﻜﻨﺪ و ﻣﺎ ﮔﻤﻨﺎم ﺑﻤﺎﻧﻴﻢ، ﺑﺎزﻫﻢ دﺳﺖ از ﻣﺮاﻗﺒﺖ و ﺧﺪﻣﺖ ﺑﻪ دﻳﮕﺮان ﻧﻜﺸﻴﻢ. ﻫﻨﮕﺎﻣﻲ ﻛﻪ ازﺧﻮدﮔﺬﺷﺘﮕﻲ، رﺳﻴﺪﮔﻲ ﺑﻪ دﻳﮕﺮان و اﻧﺠﺎم وﻇﺎﻳﻒ ﺷﻐﻠﻲ ﺑﺮايﻣﺎن ﻟﺬتﺑﺨﺶ ﺷﺪﻧﺪ، از «ﻏﺮﻳﺰه ي ﺣﻴﻮاﻧﻲ» ﺑﻪ «ﻏﺮﻳﺰه ي اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ» ﺗﻌﺎﻟﻲ ﻳﺎﻓﺘﻪاﻳﻢ. در اﻳﻦ ﻫﻨﮕﺎم ﺑﻪ ﮔﻔﺘﻪ ی«ﻛﺎرل ﮔﻮﺳﺘﺎو ﻳﻮﻧﮓ» ﻧﻮﺑﺖ ﺑﻪ ﻣﺮﺣﻠﻪي ﺑﻌﺪي رﺷﺪ ﻣﻲرﺳﺪ ﻛﻪ «ﺗَﻔَﺮّد» ﻧﺎم داد. در اﻳﻦ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﺑﺎﻳﺪ از «ﻏﺮﻳﺰهٔ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ» ﺑﻪ «ﻏﺮﻳﺰهٔ ﻫﻨﺮي» ﺗﻌﺎﻟﻲ ﻳﺎﺑﻴﻢ، در ﻏﻴﺮ اﻳﻦ ﺻﻮرت، ﺗﺒﺪﻳﻞ ﺑﻪ «اﻧﺴﺎن ﺗﻮده اي» ﻣﻲﺷﻮﻳﻢ یعنی انسانی ﻛﻪ ﺗﺤﺖﺗﺄﺛﻴﺮ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺗﺼﻤﻴﻢ ﻣﻲﮔﻴﺮد و ﺧﻮد، ﺻﺎﺣﺐ رأي و ﺳﺒﻚ و ﺳﻴﺎق ﺧﺎﺻﻲ ﻧﻴﺴﺖ. اﻧﺴﺎن ﺗﻮده اي، ﻣﻤﻜﻦ اﺳﺖ اﺑﺰاري ﺑﺮاي ﺣﻜﻮﻣﺖﻫﺎي ﺗﻤﺎﻣﻴﺖﺧﻮاه (ﺗﻮﺗﺎﻟﻴﺘﺮ) ﻳﺎ ﺑﺎزﻳﭽﻪٔ رﺳﺎﻧﻪﻫﺎي ﻫﻤﮕﺎﻧﻲ ﺷﻮد؛ او ﭼﺸﻢ ﺑﻪ اﻛﺜﺮﻳﺖ ﻣﻲدوزد و ﺑﻪﺟﺎي «ﻛﺸﻒ رﺳﺎﻟﺖ و ﻣﺴﺆوﻟﻴﺖ ﻓﺮدي ﺧﻮد» ﻣﻘﻠّﺪ و ﺗﺎﺑﻊ و ﻣﺮﻳﺪ ﺻﺎﺣﺒﺎن زر و زور و ﺗﺰوﻳﺮ ﻣﻲﮔﺮدد. ﭼﻨﻴﻦ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺷﻌﺎر «ﻣﺄﻣﻮرم و ﻣﻌﺬور!» از ﻫﺮ دﺳﺘﻮري ﻛﻪ ﻣﺎﻓﻮق ﺑﻪ آﻧﺎن ﺑﺪﻫﺪ، اﻃﺎﻋﺖ ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ و ﺧﻮد را وﻇﻴﻔﻪﺷﻨﺎس ﻧﻴﺰ ﻣﻲداﻧﻨﺪ.
اﻳﻦ وﻇﻴﻔﻪﺷﻨﺎﺳﻲ را «ﻓﻀﻴﻠﺖ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ» ﻧﻤﻲداﻧﻴﻢ. آﻳﺎ وﻇﻴﻔﻪﺷﻨﺎﺳﻲ دستیاران «ﻫﻴﺘﻠﺮ» ﻳﺎ اﻧﻀﺒﺎط و وﻗﺖﺷﻨﺎﺳﻲ مأموران «اﺳﺘﺎﻟﻴﻦ» را ﻣﻲﺗﻮاﻧﻴﻢ ﻓﻀﻴﻠﺖ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﺑﺪاﻧﻴﻢ؟ ﻫﺮﮔﺰ! در یادداشت #کارمند_شریف_اداره_سلاخی و در معرفی کتاب #مرگ_کسب_و_کار_من_است- روبر مرل به این دسته از شهروندان وظیف شناس پرداخته ام.
اﻳﻨﺠﺎﺳﺖ ﻛﻪ «ﻛﺎرل ﻳﻮﻧﮓ» ﺗﻮﺻﻴﻪ ﻣﻲﻛﻨﺪ ﻛﻪ ﻣﺮﺣﻠﻪي ﺑﻌﺪي رﺷﺪ ﺑﺮاي اﻧﺴﺎن ﺿﺮوري اﺳﺖ. اﻧﺴﺎن ﺑﺎﻳﺪ ﭘﺲ از «اﺟﺘﻤﺎﻋﻲﺷﺪن» ، دوﺑﺎره ﻳﺎد ﺑﮕﻴﺮد ﻛﻪ «ﺗﻨﻬﺎ» ﺗﺼﻤﻴﻢﺑﮕﻴﺮد و ﺗﺤﺖﺗﺄﺛﻴﺮ ﻫﻮ و ﺟﻨﺠﺎل و ﺗﺒﻠﻴﻐﺎت و آﮔﻬﻲﻫﺎ و ﻓﺮﻳﺐﻫﺎي رﺳﺎﻧﻪاي ﻗﺮار ﻧﮕﻴﺮد .
ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ اﺳﻼم در وﺻﻒ «اﺑﻮذر ﻏﻔﺎري» ﮔﻔﺘﻪ اﺳﺖ: «ﺧﺪا رﺣﻤﺖ ﻛﻨﺪ ﺑﻮذر را، ﺗﻨﻬﺎ زﻧﺪﮔﻲ ﻣﻲﻛﻨﺪ، ﺗﻨﻬﺎ ﻣﻲﻣﻴﺮد و ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺮاﻧﮕﻴﺨﺘﻪ ﻣﻲ ﺷﻮد!» و امام علی ﮔﻔﺘﻪ اﺳﺖ: «ﻻ ﺗَﺴﺘَﻮ ﺣﺸُﻮا ﻓﻲ ﻃﺮﻳﻖ اﻟﻬُﺪي ﻟﻘﻠَّة أﻫﻠﻬﺎ» «در راه ﻫﺪاﻳﺖ، از ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ وﺣﺸﺖ ﻧﺪاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﺪ»
«ﻏﺮﻳﺰه ي ﻫﻨﺮي» ﻛﻪ از آن ﻧﺎم ﺑﺮدﻳﻢ، دو ﺟﺰء ﻣﻬﻢ دارد: ﺟﺴﺎرت و ﺧﻼﻗﻴﺖ. ﻫﺮ دو ﺟﺰء اﻳﻦ ﻏﺮﻳﺰه، ﺷﺎﻣﻞ اﻳﻦ ﺗﻮاﻧﺎﻳﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺘﻮاﻧﻴﻢ ﻳﻜّﻪ و ﺗﻨﻬﺎ ﻣﺴﻴﺮ ﺧﻮد را ﻃﻲ ﻛﻨﻴﻢ و درﺳﺘﻲ ﻳﺎ ﻧﺎدرﺳﺘﻲ ﻣﺴﻴﺮ ﺧﻮد را ﺑﺎ ﻛﺜﺮت و ﻗﻠّﺖ روﻧﺪﮔﺎن آن ﻧﺴﻨﺠﻴﻢ.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#پرسش_و_پاسخ
*پرسش:
با سلام و احترام خدمت دکتر سرگلزایی عزیز،
از به اشتراک گذاری نوشته هایتان که تاثیر سازنده ای که بر افکار و رفتارای من داشته اند تشکر فراوان دارم.
من فکر میکنم که اساسا دو نوع رویکرد اساسی متفاوت میتواند در درون هر شخصی وجود داشته باشد :
۱- « پذیرش واقعیت زندگی فعلی خود» : که منجر به راحتی و آرامش میشود اما از طرفی این رویکرد مانع پیشرفت میشود.
۲- «میل به تغییر و تحول و نپذیرفتن واقعیات زندگی» : که منجر به ناآرامی و مبارزه با شرایط فعلی شده،اما احتمالا پیشرفت را به بار میآورد.
سوال من این است که :
۱-به نظر شما کدام رویکرد درست است؟
۲- اگر تعادل میان این دو رویکرد درست است ، «تعادل» مورد نظر دقیقا یعنی چقدر و به چه شکل از هر کدام مد نظر است؟
۳- وقتی فردی تمایل بیشتری به یکی از این رویکردها دارد ، یه منشاء درونی و ذاتی دارد ویا به او القاء شده است؟
۴-آیا امکان تغییر رویکرد فرد به صورت عمیق وجود دارد و اگر وجود دارد راهکار آن چیست؟
۵-نتیجه داشتن هر کدام از این دو رویکرد ها در محدوده شخصی و اجتماعی چه خواهد بود؟
۶- هر رویکرد ، خود دارای سبک و روش خالی متفاوت است ، از نظر شما چه سبک و روشی ازین دو رویکرد بهتر است؟
باسپاس و امتنان
*پاسخ #دکترسرگلزایی :
با سلام و احترام
همانطور که میدانید کارل گوستاو #یونگ تکلیف رشدی نیمهٔ اوّل زندگی را انضباط و تشکیل ایگو می داند ( مرحلهٔ اجتماعی شدن) و تکلیف رشدی نیمهٔ دوّم زندگی را خلّاقیّت و آفرینش خویشتن (مرحلهٔ تفرّد) ؛ به تعبیر دیگر در نیمهٔ اوّل رشد روانی سبک و سیاق آنیموسی کارساز است و در نیمهٔ دوّم سبک و سیاق آنیمایی. در مقالات #آداپتاسیون ، #راه_دشوار_کمال و "زندگی، یک مسیر در دو حرکت" (بخشی از کتاب #یادداشتهای_یک_روانپزشک) و نیز در سلسله مقالات #سخنرانی_راجع_به_مسیر_تفرد و #اجتماعی_شدن به این موضوع پرداخته ام. می توانم اینطور نیز بگویم که در نیمهٔ اوّل زندگی مکاتب آپولونی-کنفوسیوسی کارآمدند و در نیمهٔ دوّم مکاتب دیونیزوسی- لائوتزویی. از آنجا که نمی توان این دو نیمه را خطّی و تقویمی دید تشخیص این که هر فرد در کدام مرحلهٔ رشدی است و تکلیف رشدی او کدام است نیازمند ارزیابی از آن نوعی است که ویکتور فرانکل نام آن را existanalysis (تحلیل وجودی) می گذارد. ممنونم که نوشته هایم را می خوانید و مشارکت می کنید.
T.me/drsargolzaei
*پرسش:
با سلام و احترام خدمت دکتر سرگلزایی عزیز،
از به اشتراک گذاری نوشته هایتان که تاثیر سازنده ای که بر افکار و رفتارای من داشته اند تشکر فراوان دارم.
من فکر میکنم که اساسا دو نوع رویکرد اساسی متفاوت میتواند در درون هر شخصی وجود داشته باشد :
۱- « پذیرش واقعیت زندگی فعلی خود» : که منجر به راحتی و آرامش میشود اما از طرفی این رویکرد مانع پیشرفت میشود.
۲- «میل به تغییر و تحول و نپذیرفتن واقعیات زندگی» : که منجر به ناآرامی و مبارزه با شرایط فعلی شده،اما احتمالا پیشرفت را به بار میآورد.
سوال من این است که :
۱-به نظر شما کدام رویکرد درست است؟
۲- اگر تعادل میان این دو رویکرد درست است ، «تعادل» مورد نظر دقیقا یعنی چقدر و به چه شکل از هر کدام مد نظر است؟
۳- وقتی فردی تمایل بیشتری به یکی از این رویکردها دارد ، یه منشاء درونی و ذاتی دارد ویا به او القاء شده است؟
۴-آیا امکان تغییر رویکرد فرد به صورت عمیق وجود دارد و اگر وجود دارد راهکار آن چیست؟
۵-نتیجه داشتن هر کدام از این دو رویکرد ها در محدوده شخصی و اجتماعی چه خواهد بود؟
۶- هر رویکرد ، خود دارای سبک و روش خالی متفاوت است ، از نظر شما چه سبک و روشی ازین دو رویکرد بهتر است؟
باسپاس و امتنان
*پاسخ #دکترسرگلزایی :
با سلام و احترام
همانطور که میدانید کارل گوستاو #یونگ تکلیف رشدی نیمهٔ اوّل زندگی را انضباط و تشکیل ایگو می داند ( مرحلهٔ اجتماعی شدن) و تکلیف رشدی نیمهٔ دوّم زندگی را خلّاقیّت و آفرینش خویشتن (مرحلهٔ تفرّد) ؛ به تعبیر دیگر در نیمهٔ اوّل رشد روانی سبک و سیاق آنیموسی کارساز است و در نیمهٔ دوّم سبک و سیاق آنیمایی. در مقالات #آداپتاسیون ، #راه_دشوار_کمال و "زندگی، یک مسیر در دو حرکت" (بخشی از کتاب #یادداشتهای_یک_روانپزشک) و نیز در سلسله مقالات #سخنرانی_راجع_به_مسیر_تفرد و #اجتماعی_شدن به این موضوع پرداخته ام. می توانم اینطور نیز بگویم که در نیمهٔ اوّل زندگی مکاتب آپولونی-کنفوسیوسی کارآمدند و در نیمهٔ دوّم مکاتب دیونیزوسی- لائوتزویی. از آنجا که نمی توان این دو نیمه را خطّی و تقویمی دید تشخیص این که هر فرد در کدام مرحلهٔ رشدی است و تکلیف رشدی او کدام است نیازمند ارزیابی از آن نوعی است که ویکتور فرانکل نام آن را existanalysis (تحلیل وجودی) می گذارد. ممنونم که نوشته هایم را می خوانید و مشارکت می کنید.
T.me/drsargolzaei
Telegram
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
Psychiatrist ,Social activist
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei