#چشم_تاریخ
بخش اندکی از مردم ایران نام #دکترتقی_ارانی را شنیده اند. دکتر ارانی از اعضای برجسته گروه ۵۳ نفر بود که از اواخر سال ۱۳۱۵ تا اوایل سال ۱۳۱۶ به تدریج دستگیر و در زندان موقت تهران و زندان قصر زندانی شدند.
این گروه که به گروه ۵۳ نفر معروف شدند متهم بودند که از مرام اشتراکی و کمونیستی پیروی میکنند. اعضای گروه ۵۳ نفر تا پیش از دستگیری با هم ارتباطی نداشتند و این نام پس از دستگیری به آن ها اطلاق شد. آن ها عمدتاً زیر شکنجههای جانکاه مأموران اداره آگاهی (تأمینات) شهربانی #رضاشاه قرار گرفتند و با پروندههایی که برای آن ها ساخته شد به زندانهای درازمدت محکوم و راهی زندان قصر شدند. دکتر تقی ارانی در ۱۳ شهریور ۱۲۸۲ خورشیدی در تبریز زاده شد ارانی دانش آموخته رشته ی شیمی دانشگاه برلین بود و در ۲۸ آذر ۱۳۰۷ خورشیدی از رساله دکتری خود دفاع کرد.
ارانی از نخستین سال بازگشت به ایران تلاش کرد با روشنفکران برجسته کشور تماس برقرار کند. آشنایی او با #نیمایوشیج،#احمدکسروی، شهیدزاده و طاهر تنکابنی نمونه بارزی از تلاشهای او است. تدریس در دبیرستان های شرف، ثروت، معرفت و مدرسه صنعتی و تماس روزانه با دانش آموزان و دانشجویان زمینه مناسبی برای فعالیت و روشنگری وی به وجود آورده بود.
#مجله_دنیا، یکی از آثار مبارزه فکری ارانی است، که آن را به همراهی ایرج اسکندری و بزرگ علوی انتشار داد.
مجله دنیا دراول بهمن ماه ۱۳۱۲ شروع به انتشار کرد و درخرداد ۱۳۱۴ طی بخشنامه وزارت فرهنگ، ناگزیر تعطیل گردید. در این مدت دوازده شماره از آن نشر یافت و در این دوازده شماره مسائل مختلف علمی و صنعتی و اجتماعی و هنری از نقطه نظر علمی و فلسفه ماتریالیسم مورد بحث قرار گرفت.
دکتر تقی ارانی بین روزهای ۱۰ تا ۱۴ بهمن ۱۳۱۸ به طرز مشکوکی در زندان درگذشت.
اولیای بهداری زندان گواهی دادند که او در اثر ابتلا به بیماری تیفوس (که بیماری بسیار شایع زندانهای عصر رضاشاه بود) جان خود را از دست دادهاست. ماجرای مرگ دکتر ارانی را از لابهلای نوشتههای #بزرگ_علوی دنبال میکنیم که خود از یاران او بود و جزو ۵۳ نفری محسوب میشد که در زندان قصر محبوس بود و بعدها خاطراتش را در کتابی به همین نام ” پنجاه و سه نفر “ منتشر کرد:
... مرگ دکتر ارانی از آن مصیبتهایی است که کلیه کسانی که در زندان بوده و نام او را شنیده و یا یک بار او را در سلولهای مرطوب کریدور سه و چهار زندان موقت دیده بودند هرگز فراموش نخواهند کرد... روز چهاردهم بهمن ۱۳۱۸ جسد دکتر ارانی را به غسالخانه بردند. یکی از دوستان نزدیک دکتر ارانی، طبیبی که با او از بچگی در فرنگستان معاشر و رفیق بود، جسد او را معاینه کرد و علائم مسمومیت را در جسد او تشخیص داد. مادر پیر دکتر ارانی، زن دلیری که با خون دل وسایل تحصیل پسرش را فراهم کرده، روز چهاردهم بهمن ۱۳۱۸ جسد پسر خود را نشناخت. بیچاره زبان گرفته بود که این پسر من نیست. این طور او را زجر داده و از شکل انداخته بودند. همین مادر چندین مرتبه دامن پزشک معالج دکتر ارانی را گرفته و از او خواسته بود که پسرش را نجات دهد و به او اجازه دهد دوا و غذا برای پسرش بفرستد. دکتر زندان در جواب گفته بود که این کار میسر نیست. برای آن که به من دستور دادهاند که او را درمان نکنم...
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/TaghiArani.jpg
بخش اندکی از مردم ایران نام #دکترتقی_ارانی را شنیده اند. دکتر ارانی از اعضای برجسته گروه ۵۳ نفر بود که از اواخر سال ۱۳۱۵ تا اوایل سال ۱۳۱۶ به تدریج دستگیر و در زندان موقت تهران و زندان قصر زندانی شدند.
این گروه که به گروه ۵۳ نفر معروف شدند متهم بودند که از مرام اشتراکی و کمونیستی پیروی میکنند. اعضای گروه ۵۳ نفر تا پیش از دستگیری با هم ارتباطی نداشتند و این نام پس از دستگیری به آن ها اطلاق شد. آن ها عمدتاً زیر شکنجههای جانکاه مأموران اداره آگاهی (تأمینات) شهربانی #رضاشاه قرار گرفتند و با پروندههایی که برای آن ها ساخته شد به زندانهای درازمدت محکوم و راهی زندان قصر شدند. دکتر تقی ارانی در ۱۳ شهریور ۱۲۸۲ خورشیدی در تبریز زاده شد ارانی دانش آموخته رشته ی شیمی دانشگاه برلین بود و در ۲۸ آذر ۱۳۰۷ خورشیدی از رساله دکتری خود دفاع کرد.
ارانی از نخستین سال بازگشت به ایران تلاش کرد با روشنفکران برجسته کشور تماس برقرار کند. آشنایی او با #نیمایوشیج،#احمدکسروی، شهیدزاده و طاهر تنکابنی نمونه بارزی از تلاشهای او است. تدریس در دبیرستان های شرف، ثروت، معرفت و مدرسه صنعتی و تماس روزانه با دانش آموزان و دانشجویان زمینه مناسبی برای فعالیت و روشنگری وی به وجود آورده بود.
#مجله_دنیا، یکی از آثار مبارزه فکری ارانی است، که آن را به همراهی ایرج اسکندری و بزرگ علوی انتشار داد.
مجله دنیا دراول بهمن ماه ۱۳۱۲ شروع به انتشار کرد و درخرداد ۱۳۱۴ طی بخشنامه وزارت فرهنگ، ناگزیر تعطیل گردید. در این مدت دوازده شماره از آن نشر یافت و در این دوازده شماره مسائل مختلف علمی و صنعتی و اجتماعی و هنری از نقطه نظر علمی و فلسفه ماتریالیسم مورد بحث قرار گرفت.
دکتر تقی ارانی بین روزهای ۱۰ تا ۱۴ بهمن ۱۳۱۸ به طرز مشکوکی در زندان درگذشت.
اولیای بهداری زندان گواهی دادند که او در اثر ابتلا به بیماری تیفوس (که بیماری بسیار شایع زندانهای عصر رضاشاه بود) جان خود را از دست دادهاست. ماجرای مرگ دکتر ارانی را از لابهلای نوشتههای #بزرگ_علوی دنبال میکنیم که خود از یاران او بود و جزو ۵۳ نفری محسوب میشد که در زندان قصر محبوس بود و بعدها خاطراتش را در کتابی به همین نام ” پنجاه و سه نفر “ منتشر کرد:
... مرگ دکتر ارانی از آن مصیبتهایی است که کلیه کسانی که در زندان بوده و نام او را شنیده و یا یک بار او را در سلولهای مرطوب کریدور سه و چهار زندان موقت دیده بودند هرگز فراموش نخواهند کرد... روز چهاردهم بهمن ۱۳۱۸ جسد دکتر ارانی را به غسالخانه بردند. یکی از دوستان نزدیک دکتر ارانی، طبیبی که با او از بچگی در فرنگستان معاشر و رفیق بود، جسد او را معاینه کرد و علائم مسمومیت را در جسد او تشخیص داد. مادر پیر دکتر ارانی، زن دلیری که با خون دل وسایل تحصیل پسرش را فراهم کرده، روز چهاردهم بهمن ۱۳۱۸ جسد پسر خود را نشناخت. بیچاره زبان گرفته بود که این پسر من نیست. این طور او را زجر داده و از شکل انداخته بودند. همین مادر چندین مرتبه دامن پزشک معالج دکتر ارانی را گرفته و از او خواسته بود که پسرش را نجات دهد و به او اجازه دهد دوا و غذا برای پسرش بفرستد. دکتر زندان در جواب گفته بود که این کار میسر نیست. برای آن که به من دستور دادهاند که او را درمان نکنم...
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/TaghiArani.jpg
#چشم_تاریخ
#رضاخان، هنگامي كه نشانه های استحكام حكومت استبدادی خود را ديد، نيروهای وفادار خود را در برنامه نوسازی آمرانه از عرصه قدرت سياسی خارج ساخت. پشتيبانان نظامی و سياسی رضاخان يكی پس از ديگری يا كشته شدند يا خودكشی كردند:
#تيمورتاش، وزير دربار #رضاشاه، و سردار اسعد، وزير جنگی كه به واسطه نيروهای بختياری، كمك های ارزشمندی به حكومت مركزی كرده بود، هر دو در زندان كشته شدند.
فيروز #فرمانفرما، شاهزاده قاجار و دست راست رضاخان، در خانه اش خفه شد. #احمدقوام از ترس اتهام توطئه عليه شاه، به اروپا گريخت. داور، وزير عدليه، خودكشی كرد. تقی زاده از سمت خود (سفارت ايران در لندن) بركنار شد. #فرخی، شاعر تندرو حزب سوسياليست، و اسمعيل خان صولت الدوله قشقايی در بيمارستان يكی از زندان ها درگذشتند. تديّن به جرم اعتراض به اختلاف بودجه وزارت آموزش و وزارت جنگ، از كابينه اخراج شد و به زندان افتاد. علی دشتی كه در كسوت نويسندگی و روزنامه نگاری، برای رضاخان خدمات زيادی انجام داده بود، از مصونيت پارلمانی محروم و در يك آسايشگاه دولتی نگهداری شد.
#كسروی پس از صدور حكم برضد گروهی زميندار، خلع يد و از مقام قضاوت بركنار شد.
دكتر #مصدق در ملك شخصی خود (روستای احمدآباد) خانه نشين شد و محمدعلی فروغی (ذكاءالملك) تا كنار رفتن رضاشاه، صحنه سياست را ترك كرد. بسياری از روزنامه های مشروطه خواه تعطيل شدند و برای بقيه به دليل اعمال سانسور، رمقی نماند. در برابر حكومت خودكامه رضاخان، كمتر كسی از ميان روشنفكران، جرأت مخالفت فكری و عملی داشت. در ميان اسناد اسدی (نايب التوليهْ آستان قدس رضوی كه بعداً به دستور رضاشاه اعدام شد،) كاغذی كشف شد كه در آن #فروغی، شاه را «شير نر خونخواره ای» توصيف كرده بود كه در كف او غير تسليم و رضا چاره ای نيست !
· فوران، جان . .1388مقاومت شكننده تاريخ تحولات اجتماعي ايران. ترجمه احمد تدين. تهران: رسا
· عظيمی، فخرالدين . .1372بحران دموكراسي در ايران (1332ـ .1320). تهران: نشر البرز
· آبراهاميان، يرواند . .1378ايران بين دو انقلاب. ترجمه كاظم فيروزمند، حسن شمسآوری و محسن
مديرشانه چي. تهران: نشر مركز
@drsargolzaei
http://drsargolzaei.com/images/PublicCategory/rezakhan.jpg
#رضاخان، هنگامي كه نشانه های استحكام حكومت استبدادی خود را ديد، نيروهای وفادار خود را در برنامه نوسازی آمرانه از عرصه قدرت سياسی خارج ساخت. پشتيبانان نظامی و سياسی رضاخان يكی پس از ديگری يا كشته شدند يا خودكشی كردند:
#تيمورتاش، وزير دربار #رضاشاه، و سردار اسعد، وزير جنگی كه به واسطه نيروهای بختياری، كمك های ارزشمندی به حكومت مركزی كرده بود، هر دو در زندان كشته شدند.
فيروز #فرمانفرما، شاهزاده قاجار و دست راست رضاخان، در خانه اش خفه شد. #احمدقوام از ترس اتهام توطئه عليه شاه، به اروپا گريخت. داور، وزير عدليه، خودكشی كرد. تقی زاده از سمت خود (سفارت ايران در لندن) بركنار شد. #فرخی، شاعر تندرو حزب سوسياليست، و اسمعيل خان صولت الدوله قشقايی در بيمارستان يكی از زندان ها درگذشتند. تديّن به جرم اعتراض به اختلاف بودجه وزارت آموزش و وزارت جنگ، از كابينه اخراج شد و به زندان افتاد. علی دشتی كه در كسوت نويسندگی و روزنامه نگاری، برای رضاخان خدمات زيادی انجام داده بود، از مصونيت پارلمانی محروم و در يك آسايشگاه دولتی نگهداری شد.
#كسروی پس از صدور حكم برضد گروهی زميندار، خلع يد و از مقام قضاوت بركنار شد.
دكتر #مصدق در ملك شخصی خود (روستای احمدآباد) خانه نشين شد و محمدعلی فروغی (ذكاءالملك) تا كنار رفتن رضاشاه، صحنه سياست را ترك كرد. بسياری از روزنامه های مشروطه خواه تعطيل شدند و برای بقيه به دليل اعمال سانسور، رمقی نماند. در برابر حكومت خودكامه رضاخان، كمتر كسی از ميان روشنفكران، جرأت مخالفت فكری و عملی داشت. در ميان اسناد اسدی (نايب التوليهْ آستان قدس رضوی كه بعداً به دستور رضاشاه اعدام شد،) كاغذی كشف شد كه در آن #فروغی، شاه را «شير نر خونخواره ای» توصيف كرده بود كه در كف او غير تسليم و رضا چاره ای نيست !
· فوران، جان . .1388مقاومت شكننده تاريخ تحولات اجتماعي ايران. ترجمه احمد تدين. تهران: رسا
· عظيمی، فخرالدين . .1372بحران دموكراسي در ايران (1332ـ .1320). تهران: نشر البرز
· آبراهاميان، يرواند . .1378ايران بين دو انقلاب. ترجمه كاظم فيروزمند، حسن شمسآوری و محسن
مديرشانه چي. تهران: نشر مركز
@drsargolzaei
http://drsargolzaei.com/images/PublicCategory/rezakhan.jpg
#چشم_تاریخ
زمانی که #احمدشاه به اروپا رفته بود و #رضاشاه مقدمات پادشاهی خود را فراهم میساخت، #مدرس که شدیداً با رضا شاه مخالف بود، سید اصغر رحیمزاده صفوی مدیر روزنامه ی آسیای وسطی را به اروپا فرستاد تا احمدشاه را تشویق به بازگشت نماید، همچنین مدرّس پنهانی با چند تن از خوانین و متنفذین بختیاری، قشقایی و حاکم پشتکوه لرستان هماهنگ کرده بود که احمدشاه را در مقابل رضاخان حمایت کنند و اگر لازم شد نیرو و سپاه در اختیارش بگذارند.
استاد باستانی پاریزی مینویسد: در زمانی که رحیمزاده صفوی در اواخر آذر 1303با احمدشاه ملاقات کرد، شاه به نیس (جنوب فرانسه) برای تماشای کارناوال گلها رفته بود و در هتل نگرسکو فرستاده مدرس را ملاقات کرد. رحیمزاده میگوید: شاه گفت، صفوی میبینی اینها دنیا را به چه صورت خوش میگذرانند؟ عرض کردم: بله قربان واقعاً اگر در این دنیا بتوان بهشتی بهوجود آورد، آن بهشت همین است که اینجا بوجود آوردهاند. شاه گفت: «حالا تو چه میگویی؟ میگویی از اینجا یک سر برویم پشتکوه با لرها سرو کله بزنیم؟ پیش بیفتیم و فتنه و خونریزی راه بیندازیم؟»
(باستانی پاریزی محمد ابراهیم، آسیای هفتسنگ، انتشارات دنیای کتاب، چاپ پنجم ۱۳۶۴)
(رحیم زاده صفوی، اسرار سقوط احمدشاه، انتشارات فردوس، 1362)
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/AhmadShah.jpg
زمانی که #احمدشاه به اروپا رفته بود و #رضاشاه مقدمات پادشاهی خود را فراهم میساخت، #مدرس که شدیداً با رضا شاه مخالف بود، سید اصغر رحیمزاده صفوی مدیر روزنامه ی آسیای وسطی را به اروپا فرستاد تا احمدشاه را تشویق به بازگشت نماید، همچنین مدرّس پنهانی با چند تن از خوانین و متنفذین بختیاری، قشقایی و حاکم پشتکوه لرستان هماهنگ کرده بود که احمدشاه را در مقابل رضاخان حمایت کنند و اگر لازم شد نیرو و سپاه در اختیارش بگذارند.
استاد باستانی پاریزی مینویسد: در زمانی که رحیمزاده صفوی در اواخر آذر 1303با احمدشاه ملاقات کرد، شاه به نیس (جنوب فرانسه) برای تماشای کارناوال گلها رفته بود و در هتل نگرسکو فرستاده مدرس را ملاقات کرد. رحیمزاده میگوید: شاه گفت، صفوی میبینی اینها دنیا را به چه صورت خوش میگذرانند؟ عرض کردم: بله قربان واقعاً اگر در این دنیا بتوان بهشتی بهوجود آورد، آن بهشت همین است که اینجا بوجود آوردهاند. شاه گفت: «حالا تو چه میگویی؟ میگویی از اینجا یک سر برویم پشتکوه با لرها سرو کله بزنیم؟ پیش بیفتیم و فتنه و خونریزی راه بیندازیم؟»
(باستانی پاریزی محمد ابراهیم، آسیای هفتسنگ، انتشارات دنیای کتاب، چاپ پنجم ۱۳۶۴)
(رحیم زاده صفوی، اسرار سقوط احمدشاه، انتشارات فردوس، 1362)
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/AhmadShah.jpg
Forwarded from دکتر سرگلزایی drsargolzaei
#چشم_تاریخ
بخش اندکی از مردم ایران نام #دکترتقی_ارانی را شنیده اند. دکتر ارانی از اعضای برجسته گروه ۵۳ نفر بود که از اواخر سال ۱۳۱۵ تا اوایل سال ۱۳۱۶ به تدریج دستگیر و در زندان موقت تهران و زندان قصر زندانی شدند.
این گروه که به گروه ۵۳ نفر معروف شدند متهم بودند که از مرام اشتراکی و کمونیستی پیروی میکنند. اعضای گروه ۵۳ نفر تا پیش از دستگیری با هم ارتباطی نداشتند و این نام پس از دستگیری به آن ها اطلاق شد. آن ها عمدتاً زیر شکنجههای جانکاه مأموران اداره آگاهی (تأمینات) شهربانی #رضاشاه قرار گرفتند و با پروندههایی که برای آن ها ساخته شد به زندانهای درازمدت محکوم و راهی زندان قصر شدند. دکتر تقی ارانی در ۱۳ شهریور ۱۲۸۲ خورشیدی در تبریز زاده شد ارانی دانش آموخته رشته ی شیمی دانشگاه برلین بود و در ۲۸ آذر ۱۳۰۷ خورشیدی از رساله دکتری خود دفاع کرد.
ارانی از نخستین سال بازگشت به ایران تلاش کرد با روشنفکران برجسته کشور تماس برقرار کند. آشنایی او با #نیمایوشیج،#احمدکسروی، شهیدزاده و طاهر تنکابنی نمونه بارزی از تلاشهای او است. تدریس در دبیرستان های شرف، ثروت، معرفت و مدرسه صنعتی و تماس روزانه با دانش آموزان و دانشجویان زمینه مناسبی برای فعالیت و روشنگری وی به وجود آورده بود.
#مجله_دنیا، یکی از آثار مبارزه فکری ارانی است، که آن را به همراهی ایرج اسکندری و بزرگ علوی انتشار داد.
مجله دنیا دراول بهمن ماه ۱۳۱۲ شروع به انتشار کرد و درخرداد ۱۳۱۴ طی بخشنامه وزارت فرهنگ، ناگزیر تعطیل گردید. در این مدت دوازده شماره از آن نشر یافت و در این دوازده شماره مسائل مختلف علمی و صنعتی و اجتماعی و هنری از نقطه نظر علمی و فلسفه ماتریالیسم مورد بحث قرار گرفت.
دکتر تقی ارانی بین روزهای ۱۰ تا ۱۴ بهمن ۱۳۱۸ به طرز مشکوکی در زندان درگذشت.
اولیای بهداری زندان گواهی دادند که او در اثر ابتلا به بیماری تیفوس (که بیماری بسیار شایع زندانهای عصر رضاشاه بود) جان خود را از دست دادهاست. ماجرای مرگ دکتر ارانی را از لابهلای نوشتههای #بزرگ_علوی دنبال میکنیم که خود از یاران او بود و جزو ۵۳ نفری محسوب میشد که در زندان قصر محبوس بود و بعدها خاطراتش را در کتابی به همین نام ” پنجاه و سه نفر “ منتشر کرد:
... مرگ دکتر ارانی از آن مصیبتهایی است که کلیه کسانی که در زندان بوده و نام او را شنیده و یا یک بار او را در سلولهای مرطوب کریدور سه و چهار زندان موقت دیده بودند هرگز فراموش نخواهند کرد... روز چهاردهم بهمن ۱۳۱۸ جسد دکتر ارانی را به غسالخانه بردند. یکی از دوستان نزدیک دکتر ارانی، طبیبی که با او از بچگی در فرنگستان معاشر و رفیق بود، جسد او را معاینه کرد و علائم مسمومیت را در جسد او تشخیص داد. مادر پیر دکتر ارانی، زن دلیری که با خون دل وسایل تحصیل پسرش را فراهم کرده، روز چهاردهم بهمن ۱۳۱۸ جسد پسر خود را نشناخت. بیچاره زبان گرفته بود که این پسر من نیست. این طور او را زجر داده و از شکل انداخته بودند. همین مادر چندین مرتبه دامن پزشک معالج دکتر ارانی را گرفته و از او خواسته بود که پسرش را نجات دهد و به او اجازه دهد دوا و غذا برای پسرش بفرستد. دکتر زندان در جواب گفته بود که این کار میسر نیست. برای آن که به من دستور دادهاند که او را درمان نکنم...
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/TaghiArani.jpg
بخش اندکی از مردم ایران نام #دکترتقی_ارانی را شنیده اند. دکتر ارانی از اعضای برجسته گروه ۵۳ نفر بود که از اواخر سال ۱۳۱۵ تا اوایل سال ۱۳۱۶ به تدریج دستگیر و در زندان موقت تهران و زندان قصر زندانی شدند.
این گروه که به گروه ۵۳ نفر معروف شدند متهم بودند که از مرام اشتراکی و کمونیستی پیروی میکنند. اعضای گروه ۵۳ نفر تا پیش از دستگیری با هم ارتباطی نداشتند و این نام پس از دستگیری به آن ها اطلاق شد. آن ها عمدتاً زیر شکنجههای جانکاه مأموران اداره آگاهی (تأمینات) شهربانی #رضاشاه قرار گرفتند و با پروندههایی که برای آن ها ساخته شد به زندانهای درازمدت محکوم و راهی زندان قصر شدند. دکتر تقی ارانی در ۱۳ شهریور ۱۲۸۲ خورشیدی در تبریز زاده شد ارانی دانش آموخته رشته ی شیمی دانشگاه برلین بود و در ۲۸ آذر ۱۳۰۷ خورشیدی از رساله دکتری خود دفاع کرد.
ارانی از نخستین سال بازگشت به ایران تلاش کرد با روشنفکران برجسته کشور تماس برقرار کند. آشنایی او با #نیمایوشیج،#احمدکسروی، شهیدزاده و طاهر تنکابنی نمونه بارزی از تلاشهای او است. تدریس در دبیرستان های شرف، ثروت، معرفت و مدرسه صنعتی و تماس روزانه با دانش آموزان و دانشجویان زمینه مناسبی برای فعالیت و روشنگری وی به وجود آورده بود.
#مجله_دنیا، یکی از آثار مبارزه فکری ارانی است، که آن را به همراهی ایرج اسکندری و بزرگ علوی انتشار داد.
مجله دنیا دراول بهمن ماه ۱۳۱۲ شروع به انتشار کرد و درخرداد ۱۳۱۴ طی بخشنامه وزارت فرهنگ، ناگزیر تعطیل گردید. در این مدت دوازده شماره از آن نشر یافت و در این دوازده شماره مسائل مختلف علمی و صنعتی و اجتماعی و هنری از نقطه نظر علمی و فلسفه ماتریالیسم مورد بحث قرار گرفت.
دکتر تقی ارانی بین روزهای ۱۰ تا ۱۴ بهمن ۱۳۱۸ به طرز مشکوکی در زندان درگذشت.
اولیای بهداری زندان گواهی دادند که او در اثر ابتلا به بیماری تیفوس (که بیماری بسیار شایع زندانهای عصر رضاشاه بود) جان خود را از دست دادهاست. ماجرای مرگ دکتر ارانی را از لابهلای نوشتههای #بزرگ_علوی دنبال میکنیم که خود از یاران او بود و جزو ۵۳ نفری محسوب میشد که در زندان قصر محبوس بود و بعدها خاطراتش را در کتابی به همین نام ” پنجاه و سه نفر “ منتشر کرد:
... مرگ دکتر ارانی از آن مصیبتهایی است که کلیه کسانی که در زندان بوده و نام او را شنیده و یا یک بار او را در سلولهای مرطوب کریدور سه و چهار زندان موقت دیده بودند هرگز فراموش نخواهند کرد... روز چهاردهم بهمن ۱۳۱۸ جسد دکتر ارانی را به غسالخانه بردند. یکی از دوستان نزدیک دکتر ارانی، طبیبی که با او از بچگی در فرنگستان معاشر و رفیق بود، جسد او را معاینه کرد و علائم مسمومیت را در جسد او تشخیص داد. مادر پیر دکتر ارانی، زن دلیری که با خون دل وسایل تحصیل پسرش را فراهم کرده، روز چهاردهم بهمن ۱۳۱۸ جسد پسر خود را نشناخت. بیچاره زبان گرفته بود که این پسر من نیست. این طور او را زجر داده و از شکل انداخته بودند. همین مادر چندین مرتبه دامن پزشک معالج دکتر ارانی را گرفته و از او خواسته بود که پسرش را نجات دهد و به او اجازه دهد دوا و غذا برای پسرش بفرستد. دکتر زندان در جواب گفته بود که این کار میسر نیست. برای آن که به من دستور دادهاند که او را درمان نکنم...
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/TaghiArani.jpg
#چشم_تاریخ
کیخسرو شاهرخ ملقب به #ارباب_کیخسرو (زادروز ۷ تیر ۱۲۵۴ کرمان، مرگ ۱۱ تیر ۱۳۱۹ تهران) از سال ۱۲۸۸ تا ۱۳۱۹ (از دوره دوم تا یازدهم) نماینده مجلس شورای ملّی (کرسی جامعهٔ زرتشتیان) و رئیس انجمن زرتشتیان تهران بود. در سال ۱۳۰۴ برای خرید لوازم چاپ برای راهاندازی چاپخانه مجلس به آلمان سفر کرد و چاپخانه مجلس را راهاندازی کرد. او بانی کتابخانه مجلس در تهران و بنیانگذار آرامگاه #فردوسی در توس است. سید حسن #مدرس در یکی از نطق هایش در مجلس شورای ملی آن زمان در رابطه با کیخسرو شاهرخ گفته بود: "در مجلس ما فقط یک مسلمان هست، آن هم ارباب کیخسرو" .
در جریان جنگ جهانی دوّم، پسر کیخسرو (بهرام شاهرخ)، گویندهٔ رادیو برلین بود و علیه رضا شاه و بریتانیا انتقاد میکرد. حملات این رادیو #رضاشاه را بسیار عصبانی کرده بود. پروین شاهرخ (کوچکترین دختر او) میگوید در یکی از شبهای تیرماه ۱۳۱۹ پدرش را در یک مجلس عروسی دستگیر کردند و همان شب کشتند و جنازه وی را در مسیر منزلش انداختند. به گفته حسین مکی به دلیل حملات بهرام شاهرخ در رادیو برلین، رضا شاه دستور قتل ارباب کیخسرو را صادر کرد و سرپاس مختاری رئیس نظمیه این مأموریت را به انجام رساند. ارباب کیخسرو شاهرخ نهادهای فرهنگی متعددی در تهران، کرمان و یزد برپا کرد. دبیرستان پسرانه فیروزبهرام، دبیرستان دخترانه انوشیروان، مدارس جمشید جم، ایرج و گیو از یادگارهای او است.
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/ArbabKaykhosroShahrokh.jpg
کیخسرو شاهرخ ملقب به #ارباب_کیخسرو (زادروز ۷ تیر ۱۲۵۴ کرمان، مرگ ۱۱ تیر ۱۳۱۹ تهران) از سال ۱۲۸۸ تا ۱۳۱۹ (از دوره دوم تا یازدهم) نماینده مجلس شورای ملّی (کرسی جامعهٔ زرتشتیان) و رئیس انجمن زرتشتیان تهران بود. در سال ۱۳۰۴ برای خرید لوازم چاپ برای راهاندازی چاپخانه مجلس به آلمان سفر کرد و چاپخانه مجلس را راهاندازی کرد. او بانی کتابخانه مجلس در تهران و بنیانگذار آرامگاه #فردوسی در توس است. سید حسن #مدرس در یکی از نطق هایش در مجلس شورای ملی آن زمان در رابطه با کیخسرو شاهرخ گفته بود: "در مجلس ما فقط یک مسلمان هست، آن هم ارباب کیخسرو" .
در جریان جنگ جهانی دوّم، پسر کیخسرو (بهرام شاهرخ)، گویندهٔ رادیو برلین بود و علیه رضا شاه و بریتانیا انتقاد میکرد. حملات این رادیو #رضاشاه را بسیار عصبانی کرده بود. پروین شاهرخ (کوچکترین دختر او) میگوید در یکی از شبهای تیرماه ۱۳۱۹ پدرش را در یک مجلس عروسی دستگیر کردند و همان شب کشتند و جنازه وی را در مسیر منزلش انداختند. به گفته حسین مکی به دلیل حملات بهرام شاهرخ در رادیو برلین، رضا شاه دستور قتل ارباب کیخسرو را صادر کرد و سرپاس مختاری رئیس نظمیه این مأموریت را به انجام رساند. ارباب کیخسرو شاهرخ نهادهای فرهنگی متعددی در تهران، کرمان و یزد برپا کرد. دبیرستان پسرانه فیروزبهرام، دبیرستان دخترانه انوشیروان، مدارس جمشید جم، ایرج و گیو از یادگارهای او است.
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/ArbabKaykhosroShahrokh.jpg
#چشم_تاریخ
تیمسار سپهبد فضلالله #زاهدی ملقب به بصیر دیوان (۱۲۷۱ همدان - ۱۳۴۲ ژنو) نظامی پرسابقه، سناتور همدان در مجلس سنا و نخستوزیر ایران در سالهای ۱۳۳۲ و ۱۳۳۳ هجری شمسی بودهاست.
زاهدی در سراسر دوران جوانی خود در جنگهای داخلی شرکت داشت. در سال ۱۲۹۶ به کردستان مأمور شد و در حوادث آن منطقه شرکت کرد. چندی بعد واقعهٔ جنگل و قیام #میرزاکوچک_خان پیش آمد. #رضاشاه ـ که در آن زمان به رضا خان میرپنج معروف بود و در شهر رشت به سر میبردـ زاهدی رابه گیلان احضار کرد. زاهدی در این مأموریت توانست قوای خالو قربان را شکست دهد. مقارن همین احوال، عدهای تحت فرماندهی احسان الله خان دوستدار از تنکابن به سمت تهران در حال پیشرفت بودند؛ که رضا خان، زاهدی را مأمور جنگ با احسان الله خان کرد و زاهدی نیز توانست در طول یک هفته احسانالله خان را شکست دهد. او برای دو حادثه سرشناس تر است. نخست سرکوب و دستگیری شیخ خزعل، (عامل انگلیس در خوزستان که در صدد تجزیه بخش های عرب نشین آن از ایران بود) در آغاز دوران رضاشاه و دوّم کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ که در جریان آن، او جای دکتر محمد #مصدق را به عنوان نخست وزیر گرفت. در دوران نخست وزیری دکتر محمّد مصدّق مجلس سنا به رهبری زاهدی، بیشترین مخالفت را با مصدق میکرد و از همین رو مصدق آن را منحل کرد. پس از آن زاهدی به جرم تلاش برای طراحی یک کودتا، در اسفند ۱۳۳۱ بازداشت شده و دو ماه در زندان بود. او پس از آزادی نیز به مخالفت های خود ادامه داد ولی پس از قتل سرتیپ افشارطوس، رئیس شهربانی دولت مصدق، او و مظفر بقایی، نماینده مجلس، تحت تعقیب قرار گرفتند. بقایی از مصونیت پارلمانی خود بهره برد و زاهدی با حمایت #آیت_الله_کاشانی، رئیس مجلس، در مجلس پناه گرفت. بالاخره در ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ شاه فرمان انتصاب زاهدی به نخستوزیری را امضا کرد. او همزمان فرمان عزل مصدق را نیز به توسط واحدی از گارد شاهنشاهی به مصدق ابلاغ کرد. مصدق آن را نپذیرفته و آورنده پیام، سرهنگ نصیری را (که بعدها رئیس ساواک شد) بازداشت کرد. شاه نیز که در رامسر بود، با هواپیمای شخصی اش به بغداد گریخت. در روزهای ۲۵ تا ۲۸ مرداد، زاهدی پنهان بود و تنها توانسته بود ارتباطاتی با برخی از دوستان قدیمی خود در نیروهای شهرستانی ارتش پیدا کند. در این روزها مهمترین کار زاهدی و فرزندش، تکثیر و پخش فرمان شاه مبنی بر نصب زاهدی و مذاکره موفقیت آمیز با نیروهای مذهبی و روحانیون بود. در نتیجه آنان با صدور تلگراف هایی به شاه، به او که از بغداد به رُم رفته بود، اطمینان دادند که با این انتصاب موافقند. در روز کودتای ۲۸ مرداد، یگان های شورشی ارتش در خیابان های اصلی تهران حضور یافته و جماعتی از اوباش به تظاهرات به نفع شاه پرداختند که به کنترل شهر و مرکز رادیو انجامید. پس از آن زاهدی از مخفی گاه خود خارج شده و به مرکز رادیو رفت و خود را نخست وزیر کشور خواند. با بازگشت شاه، زاهدی درجه سپهبدی گرفت. سپهبد زاهدی از فروردین ۱۳۳۴ به عنوان نمایندهٔ دائمی ایران در دفتر اروپایی سازمان ملل در سوئیس به سر برد. پسر او اردشیر زاهدی ( داماد شاه) نیز نمایندهٔ ایران در سازمان ملل (نیویورک) و سفیر ایران در آمریکا شد. در عکس سپهبد زاهدی را همراه با فرزندانش اردشیر و هما می بینید.
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/Zahedi.jpg
تیمسار سپهبد فضلالله #زاهدی ملقب به بصیر دیوان (۱۲۷۱ همدان - ۱۳۴۲ ژنو) نظامی پرسابقه، سناتور همدان در مجلس سنا و نخستوزیر ایران در سالهای ۱۳۳۲ و ۱۳۳۳ هجری شمسی بودهاست.
زاهدی در سراسر دوران جوانی خود در جنگهای داخلی شرکت داشت. در سال ۱۲۹۶ به کردستان مأمور شد و در حوادث آن منطقه شرکت کرد. چندی بعد واقعهٔ جنگل و قیام #میرزاکوچک_خان پیش آمد. #رضاشاه ـ که در آن زمان به رضا خان میرپنج معروف بود و در شهر رشت به سر میبردـ زاهدی رابه گیلان احضار کرد. زاهدی در این مأموریت توانست قوای خالو قربان را شکست دهد. مقارن همین احوال، عدهای تحت فرماندهی احسان الله خان دوستدار از تنکابن به سمت تهران در حال پیشرفت بودند؛ که رضا خان، زاهدی را مأمور جنگ با احسان الله خان کرد و زاهدی نیز توانست در طول یک هفته احسانالله خان را شکست دهد. او برای دو حادثه سرشناس تر است. نخست سرکوب و دستگیری شیخ خزعل، (عامل انگلیس در خوزستان که در صدد تجزیه بخش های عرب نشین آن از ایران بود) در آغاز دوران رضاشاه و دوّم کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ که در جریان آن، او جای دکتر محمد #مصدق را به عنوان نخست وزیر گرفت. در دوران نخست وزیری دکتر محمّد مصدّق مجلس سنا به رهبری زاهدی، بیشترین مخالفت را با مصدق میکرد و از همین رو مصدق آن را منحل کرد. پس از آن زاهدی به جرم تلاش برای طراحی یک کودتا، در اسفند ۱۳۳۱ بازداشت شده و دو ماه در زندان بود. او پس از آزادی نیز به مخالفت های خود ادامه داد ولی پس از قتل سرتیپ افشارطوس، رئیس شهربانی دولت مصدق، او و مظفر بقایی، نماینده مجلس، تحت تعقیب قرار گرفتند. بقایی از مصونیت پارلمانی خود بهره برد و زاهدی با حمایت #آیت_الله_کاشانی، رئیس مجلس، در مجلس پناه گرفت. بالاخره در ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ شاه فرمان انتصاب زاهدی به نخستوزیری را امضا کرد. او همزمان فرمان عزل مصدق را نیز به توسط واحدی از گارد شاهنشاهی به مصدق ابلاغ کرد. مصدق آن را نپذیرفته و آورنده پیام، سرهنگ نصیری را (که بعدها رئیس ساواک شد) بازداشت کرد. شاه نیز که در رامسر بود، با هواپیمای شخصی اش به بغداد گریخت. در روزهای ۲۵ تا ۲۸ مرداد، زاهدی پنهان بود و تنها توانسته بود ارتباطاتی با برخی از دوستان قدیمی خود در نیروهای شهرستانی ارتش پیدا کند. در این روزها مهمترین کار زاهدی و فرزندش، تکثیر و پخش فرمان شاه مبنی بر نصب زاهدی و مذاکره موفقیت آمیز با نیروهای مذهبی و روحانیون بود. در نتیجه آنان با صدور تلگراف هایی به شاه، به او که از بغداد به رُم رفته بود، اطمینان دادند که با این انتصاب موافقند. در روز کودتای ۲۸ مرداد، یگان های شورشی ارتش در خیابان های اصلی تهران حضور یافته و جماعتی از اوباش به تظاهرات به نفع شاه پرداختند که به کنترل شهر و مرکز رادیو انجامید. پس از آن زاهدی از مخفی گاه خود خارج شده و به مرکز رادیو رفت و خود را نخست وزیر کشور خواند. با بازگشت شاه، زاهدی درجه سپهبدی گرفت. سپهبد زاهدی از فروردین ۱۳۳۴ به عنوان نمایندهٔ دائمی ایران در دفتر اروپایی سازمان ملل در سوئیس به سر برد. پسر او اردشیر زاهدی ( داماد شاه) نیز نمایندهٔ ایران در سازمان ملل (نیویورک) و سفیر ایران در آمریکا شد. در عکس سپهبد زاهدی را همراه با فرزندانش اردشیر و هما می بینید.
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/Zahedi.jpg
#چشم_تاریخ
مظفر #بقایی در زمان #رضاشاه برای تحصیل به فرانسه اعزام شد. او در سال ۱۳۱۷ پس از قطع رابطه ایران و فرانسه نتوانست از تز دکترای خود در دانشگاه سوربن دفاع کند و به ایران بازگشت. به دستور علی اصغر حکمت شورای عالی دانشگاه تهران تز بقایی را بررسی کرد و به او مدرک دکترا فلسفه اخلاق داده شد. با تأسیس حزب دموکرات ایران در دههٔ ۱۳۲۰ خورشیدی به رهبری احمد قوام، بقایی به این حزب پیوست و در سال ۱۳۲۶ به عنوان کاندید حزب دمکرات از کرمان به مجلس پانزدهم راه یافت. بقائی از بنیان گذاران جبهه ملی بود ولی از سال ۱۳۳۱ شروع به مخالفت با دکتر مصدق کرد و تا کودتای ۲۸ مرداد از سرسختترین مخالفان او بود. در ماجرای کودتای ۲۸ مرداد نیروهای دکتر مظفر بقایی از افرادی بودند که به خانه #مصدق حمله بردند. آنان در عملیات کودتا نیز نقش فعال داشتند. اوایل سال ۱۳۳۲ عملیات دو سازمان امآی۶ و سیا علیه #نهضت_ملی ایران شدت گرفت. در اردیبهشت ۱۳۳۲ سرتیپ افشارطوس رئیس شهربانی دولت مصدق، به دست عوامل بقایی و فضلالله زاهدی ربوده و کشته شد. هم چنین هواداران او در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ سرگرد محمود سخایی رئیس وقت شهربانی کرمان را به طرز فجیعی به قتل رساندند. بقایی بیست روز پس از کودتا به کرمان رفت و از عاملین قتل سرگرد سخایی تقدیر کرد. دکتر حسن آیت (از مریدان دکتر مظفر بقائی) عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی، عضو هیئت رئیسهٔ مجلس خبرگان قانون اساسی و نمایندهٔ تهران در دورهٔ اول مجلس شورای اسلامی بود. او نقش مهمی در تدوین اصول قانون اساسی و الحاق اصل ولایت فقیه به آن داشت. در عکس آیت الله کاشانی و دکتر مظفر بقائی را در روز پس از کودتا در خانهٔ تخریب شدهٔ دکتر مصدّق می بینید.
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/Kashani-Baqaei.jpg
مظفر #بقایی در زمان #رضاشاه برای تحصیل به فرانسه اعزام شد. او در سال ۱۳۱۷ پس از قطع رابطه ایران و فرانسه نتوانست از تز دکترای خود در دانشگاه سوربن دفاع کند و به ایران بازگشت. به دستور علی اصغر حکمت شورای عالی دانشگاه تهران تز بقایی را بررسی کرد و به او مدرک دکترا فلسفه اخلاق داده شد. با تأسیس حزب دموکرات ایران در دههٔ ۱۳۲۰ خورشیدی به رهبری احمد قوام، بقایی به این حزب پیوست و در سال ۱۳۲۶ به عنوان کاندید حزب دمکرات از کرمان به مجلس پانزدهم راه یافت. بقائی از بنیان گذاران جبهه ملی بود ولی از سال ۱۳۳۱ شروع به مخالفت با دکتر مصدق کرد و تا کودتای ۲۸ مرداد از سرسختترین مخالفان او بود. در ماجرای کودتای ۲۸ مرداد نیروهای دکتر مظفر بقایی از افرادی بودند که به خانه #مصدق حمله بردند. آنان در عملیات کودتا نیز نقش فعال داشتند. اوایل سال ۱۳۳۲ عملیات دو سازمان امآی۶ و سیا علیه #نهضت_ملی ایران شدت گرفت. در اردیبهشت ۱۳۳۲ سرتیپ افشارطوس رئیس شهربانی دولت مصدق، به دست عوامل بقایی و فضلالله زاهدی ربوده و کشته شد. هم چنین هواداران او در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ سرگرد محمود سخایی رئیس وقت شهربانی کرمان را به طرز فجیعی به قتل رساندند. بقایی بیست روز پس از کودتا به کرمان رفت و از عاملین قتل سرگرد سخایی تقدیر کرد. دکتر حسن آیت (از مریدان دکتر مظفر بقائی) عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی، عضو هیئت رئیسهٔ مجلس خبرگان قانون اساسی و نمایندهٔ تهران در دورهٔ اول مجلس شورای اسلامی بود. او نقش مهمی در تدوین اصول قانون اساسی و الحاق اصل ولایت فقیه به آن داشت. در عکس آیت الله کاشانی و دکتر مظفر بقائی را در روز پس از کودتا در خانهٔ تخریب شدهٔ دکتر مصدّق می بینید.
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/Kashani-Baqaei.jpg
Forwarded from دکتر سرگلزایی drsargolzaei
#چشم_تاریخ
تیمسار سپهبد فضلالله #زاهدی ملقب به بصیر دیوان (۱۲۷۱ همدان - ۱۳۴۲ ژنو) نظامی پرسابقه، سناتور همدان در مجلس سنا و نخستوزیر ایران در سالهای ۱۳۳۲ و ۱۳۳۳ هجری شمسی بودهاست.
زاهدی در سراسر دوران جوانی خود در جنگهای داخلی شرکت داشت. در سال ۱۲۹۶ به کردستان مأمور شد و در حوادث آن منطقه شرکت کرد. چندی بعد واقعهٔ جنگل و قیام #میرزاکوچک_خان پیش آمد. #رضاشاه ـ که در آن زمان به رضا خان میرپنج معروف بود و در شهر رشت به سر میبردـ زاهدی رابه گیلان احضار کرد. زاهدی در این مأموریت توانست قوای خالو قربان را شکست دهد. مقارن همین احوال، عدهای تحت فرماندهی احسان الله خان دوستدار از تنکابن به سمت تهران در حال پیشرفت بودند؛ که رضا خان، زاهدی را مأمور جنگ با احسان الله خان کرد و زاهدی نیز توانست در طول یک هفته احسانالله خان را شکست دهد. او برای دو حادثه سرشناس تر است. نخست سرکوب و دستگیری شیخ خزعل، (عامل انگلیس در خوزستان که در صدد تجزیه بخش های عرب نشین آن از ایران بود) در آغاز دوران رضاشاه و دوّم کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ که در جریان آن، او جای دکتر محمد #مصدق را به عنوان نخست وزیر گرفت. در دوران نخست وزیری دکتر محمّد مصدّق مجلس سنا به رهبری زاهدی، بیشترین مخالفت را با مصدق میکرد و از همین رو مصدق آن را منحل کرد. پس از آن زاهدی به جرم تلاش برای طراحی یک کودتا، در اسفند ۱۳۳۱ بازداشت شده و دو ماه در زندان بود. او پس از آزادی نیز به مخالفت های خود ادامه داد ولی پس از قتل سرتیپ افشارطوس، رئیس شهربانی دولت مصدق، او و مظفر بقایی، نماینده مجلس، تحت تعقیب قرار گرفتند. بقایی از مصونیت پارلمانی خود بهره برد و زاهدی با حمایت #آیت_الله_کاشانی، رئیس مجلس، در مجلس پناه گرفت. بالاخره در ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ شاه فرمان انتصاب زاهدی به نخستوزیری را امضا کرد. او همزمان فرمان عزل مصدق را نیز به توسط واحدی از گارد شاهنشاهی به مصدق ابلاغ کرد. مصدق آن را نپذیرفته و آورنده پیام، سرهنگ نصیری را (که بعدها رئیس ساواک شد) بازداشت کرد. شاه نیز که در رامسر بود، با هواپیمای شخصی اش به بغداد گریخت. در روزهای ۲۵ تا ۲۸ مرداد، زاهدی پنهان بود و تنها توانسته بود ارتباطاتی با برخی از دوستان قدیمی خود در نیروهای شهرستانی ارتش پیدا کند. در این روزها مهمترین کار زاهدی و فرزندش، تکثیر و پخش فرمان شاه مبنی بر نصب زاهدی و مذاکره موفقیت آمیز با نیروهای مذهبی و روحانیون بود. در نتیجه آنان با صدور تلگراف هایی به شاه، به او که از بغداد به رُم رفته بود، اطمینان دادند که با این انتصاب موافقند. در روز کودتای ۲۸ مرداد، یگان های شورشی ارتش در خیابان های اصلی تهران حضور یافته و جماعتی از اوباش به تظاهرات به نفع شاه پرداختند که به کنترل شهر و مرکز رادیو انجامید. پس از آن زاهدی از مخفی گاه خود خارج شده و به مرکز رادیو رفت و خود را نخست وزیر کشور خواند. با بازگشت شاه، زاهدی درجه سپهبدی گرفت. سپهبد زاهدی از فروردین ۱۳۳۴ به عنوان نمایندهٔ دائمی ایران در دفتر اروپایی سازمان ملل در سوئیس به سر برد. پسر او اردشیر زاهدی ( داماد شاه) نیز نمایندهٔ ایران در سازمان ملل (نیویورک) و سفیر ایران در آمریکا شد. در عکس سپهبد زاهدی را همراه با فرزندانش اردشیر و هما می بینید.
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/Zahedi.jpg
تیمسار سپهبد فضلالله #زاهدی ملقب به بصیر دیوان (۱۲۷۱ همدان - ۱۳۴۲ ژنو) نظامی پرسابقه، سناتور همدان در مجلس سنا و نخستوزیر ایران در سالهای ۱۳۳۲ و ۱۳۳۳ هجری شمسی بودهاست.
زاهدی در سراسر دوران جوانی خود در جنگهای داخلی شرکت داشت. در سال ۱۲۹۶ به کردستان مأمور شد و در حوادث آن منطقه شرکت کرد. چندی بعد واقعهٔ جنگل و قیام #میرزاکوچک_خان پیش آمد. #رضاشاه ـ که در آن زمان به رضا خان میرپنج معروف بود و در شهر رشت به سر میبردـ زاهدی رابه گیلان احضار کرد. زاهدی در این مأموریت توانست قوای خالو قربان را شکست دهد. مقارن همین احوال، عدهای تحت فرماندهی احسان الله خان دوستدار از تنکابن به سمت تهران در حال پیشرفت بودند؛ که رضا خان، زاهدی را مأمور جنگ با احسان الله خان کرد و زاهدی نیز توانست در طول یک هفته احسانالله خان را شکست دهد. او برای دو حادثه سرشناس تر است. نخست سرکوب و دستگیری شیخ خزعل، (عامل انگلیس در خوزستان که در صدد تجزیه بخش های عرب نشین آن از ایران بود) در آغاز دوران رضاشاه و دوّم کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ که در جریان آن، او جای دکتر محمد #مصدق را به عنوان نخست وزیر گرفت. در دوران نخست وزیری دکتر محمّد مصدّق مجلس سنا به رهبری زاهدی، بیشترین مخالفت را با مصدق میکرد و از همین رو مصدق آن را منحل کرد. پس از آن زاهدی به جرم تلاش برای طراحی یک کودتا، در اسفند ۱۳۳۱ بازداشت شده و دو ماه در زندان بود. او پس از آزادی نیز به مخالفت های خود ادامه داد ولی پس از قتل سرتیپ افشارطوس، رئیس شهربانی دولت مصدق، او و مظفر بقایی، نماینده مجلس، تحت تعقیب قرار گرفتند. بقایی از مصونیت پارلمانی خود بهره برد و زاهدی با حمایت #آیت_الله_کاشانی، رئیس مجلس، در مجلس پناه گرفت. بالاخره در ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ شاه فرمان انتصاب زاهدی به نخستوزیری را امضا کرد. او همزمان فرمان عزل مصدق را نیز به توسط واحدی از گارد شاهنشاهی به مصدق ابلاغ کرد. مصدق آن را نپذیرفته و آورنده پیام، سرهنگ نصیری را (که بعدها رئیس ساواک شد) بازداشت کرد. شاه نیز که در رامسر بود، با هواپیمای شخصی اش به بغداد گریخت. در روزهای ۲۵ تا ۲۸ مرداد، زاهدی پنهان بود و تنها توانسته بود ارتباطاتی با برخی از دوستان قدیمی خود در نیروهای شهرستانی ارتش پیدا کند. در این روزها مهمترین کار زاهدی و فرزندش، تکثیر و پخش فرمان شاه مبنی بر نصب زاهدی و مذاکره موفقیت آمیز با نیروهای مذهبی و روحانیون بود. در نتیجه آنان با صدور تلگراف هایی به شاه، به او که از بغداد به رُم رفته بود، اطمینان دادند که با این انتصاب موافقند. در روز کودتای ۲۸ مرداد، یگان های شورشی ارتش در خیابان های اصلی تهران حضور یافته و جماعتی از اوباش به تظاهرات به نفع شاه پرداختند که به کنترل شهر و مرکز رادیو انجامید. پس از آن زاهدی از مخفی گاه خود خارج شده و به مرکز رادیو رفت و خود را نخست وزیر کشور خواند. با بازگشت شاه، زاهدی درجه سپهبدی گرفت. سپهبد زاهدی از فروردین ۱۳۳۴ به عنوان نمایندهٔ دائمی ایران در دفتر اروپایی سازمان ملل در سوئیس به سر برد. پسر او اردشیر زاهدی ( داماد شاه) نیز نمایندهٔ ایران در سازمان ملل (نیویورک) و سفیر ایران در آمریکا شد. در عکس سپهبد زاهدی را همراه با فرزندانش اردشیر و هما می بینید.
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/Zahedi.jpg
#چشم_تاریخ
مظفر #بقایی در زمان #رضاشاه برای تحصیل به فرانسه اعزام شد. او در سال ۱۳۱۷ پس از قطع رابطه ایران و فرانسه نتوانست از تز دکترای خود در دانشگاه سوربن دفاع کند و به ایران بازگشت. به دستور علی اصغر حکمت شورای عالی دانشگاه تهران تز بقایی را بررسی کرد و به او مدرک دکترا فلسفه اخلاق داده شد. با تأسیس حزب دموکرات ایران در دههٔ ۱۳۲۰ خورشیدی به رهبری احمد قوام، بقایی به این حزب پیوست و در سال ۱۳۲۶ به عنوان کاندید حزب دمکرات از کرمان به مجلس پانزدهم راه یافت. بقائی از بنیان گذاران جبهه ملی بود ولی از سال ۱۳۳۱ شروع به مخالفت با دکتر مصدق کرد و تا کودتای ۲۸ مرداد از سرسختترین مخالفان او بود. در ماجرای کودتای ۲۸ مرداد نیروهای دکتر مظفر بقایی از افرادی بودند که به خانه #مصدق حمله بردند. آنان در عملیات کودتا نیز نقش فعال داشتند. اوایل سال ۱۳۳۲ عملیات دو سازمان امآی۶ و سیا علیه #نهضت_ملی ایران شدت گرفت. در اردیبهشت ۱۳۳۲ سرتیپ افشارطوس رئیس شهربانی دولت مصدق، به دست عوامل بقایی و فضلالله زاهدی ربوده و کشته شد. هم چنین هواداران او در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ سرگرد محمود سخایی رئیس وقت شهربانی کرمان را به طرز فجیعی به قتل رساندند. بقایی بیست روز پس از کودتا به کرمان رفت و از عاملین قتل سرگرد سخایی تقدیر کرد. دکتر حسن آیت (از مریدان دکتر مظفر بقائی) عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی، عضو هیئت رئیسهٔ مجلس خبرگان قانون اساسی و نمایندهٔ تهران در دورهٔ اول مجلس شورای اسلامی بود. او نقش مهمی در تدوین اصول قانون اساسی و الحاق اصل ولایت فقیه به آن داشت. در عکس آیت الله کاشانی و دکتر مظفر بقائی را در روز پس از کودتا می بینید.
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/Kashani-Baqaei.jpg
مظفر #بقایی در زمان #رضاشاه برای تحصیل به فرانسه اعزام شد. او در سال ۱۳۱۷ پس از قطع رابطه ایران و فرانسه نتوانست از تز دکترای خود در دانشگاه سوربن دفاع کند و به ایران بازگشت. به دستور علی اصغر حکمت شورای عالی دانشگاه تهران تز بقایی را بررسی کرد و به او مدرک دکترا فلسفه اخلاق داده شد. با تأسیس حزب دموکرات ایران در دههٔ ۱۳۲۰ خورشیدی به رهبری احمد قوام، بقایی به این حزب پیوست و در سال ۱۳۲۶ به عنوان کاندید حزب دمکرات از کرمان به مجلس پانزدهم راه یافت. بقائی از بنیان گذاران جبهه ملی بود ولی از سال ۱۳۳۱ شروع به مخالفت با دکتر مصدق کرد و تا کودتای ۲۸ مرداد از سرسختترین مخالفان او بود. در ماجرای کودتای ۲۸ مرداد نیروهای دکتر مظفر بقایی از افرادی بودند که به خانه #مصدق حمله بردند. آنان در عملیات کودتا نیز نقش فعال داشتند. اوایل سال ۱۳۳۲ عملیات دو سازمان امآی۶ و سیا علیه #نهضت_ملی ایران شدت گرفت. در اردیبهشت ۱۳۳۲ سرتیپ افشارطوس رئیس شهربانی دولت مصدق، به دست عوامل بقایی و فضلالله زاهدی ربوده و کشته شد. هم چنین هواداران او در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ سرگرد محمود سخایی رئیس وقت شهربانی کرمان را به طرز فجیعی به قتل رساندند. بقایی بیست روز پس از کودتا به کرمان رفت و از عاملین قتل سرگرد سخایی تقدیر کرد. دکتر حسن آیت (از مریدان دکتر مظفر بقائی) عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی، عضو هیئت رئیسهٔ مجلس خبرگان قانون اساسی و نمایندهٔ تهران در دورهٔ اول مجلس شورای اسلامی بود. او نقش مهمی در تدوین اصول قانون اساسی و الحاق اصل ولایت فقیه به آن داشت. در عکس آیت الله کاشانی و دکتر مظفر بقائی را در روز پس از کودتا می بینید.
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/Kashani-Baqaei.jpg
#چشم_تاریخ
میرزا محمد #فرخی_یزدی (۱۲۶۸- ۱۳۱۸ خورشیدی) شاعر و روزنامهنگار آزادیخواه و دموکرات صدر #مشروطیت است. وی سردبیر نشریات مختلفی از جمله روزنامه طوفان و همچنین نماینده مردم یزد در دوره هفتم مجلس شورای ملی بود
فرخی شاعری را از کودکی آغاز کرد. خودش معتقد بود که طبع شعرش برخاسته از مطالعه اشعار سعدی است. او علاوه بر اشعار سیاسی، در سرودن غزلیات عاشقانه نیز تبحر داشتهاست. وی از هواداران جدی حزب دموکرات در شهر یزد بود. در نوروز سال ۱۳۲۷ قمری، فرخی برخلاف سایر شعرای شهر که معمولاً قصیدهای در مدح حاکم و حکومت وقت میساختند شعری در قالب مسمط ساخت و در مجمع آزادیخواهان یزد خواند. در پایان این مسمط ضمن بازخوانی تاریخ ایران، خطاب به ضیغمالدوله قشقایی، حاکم یزد چنین گفت:
خود تو میدانی نی ام از شاعران چاپلوس
کز برای سیم بنمایم کسی را پای بوس
لیک گویم گر به قانون مجری قانون شوی
بهمن و کیخسرو و جمشید و افریدون شوی
به همین خاطر حاکم یزد دستور داد دهانش را با نخ و سوزن دوختند و به زندان افتاد. تحصن مردم یزد در تلگرافخانه شهر و اعتراض به این امر موجب استیضاح وزیر کشور وقت از طرف مجلس شد؛ ولی وزیر کشور بهکلی منکر وقوع چنین واقعهای شد.
در اواخر سال ۱۳۲۸ قمری فرخی به تهران کوچ کرد و در آنجا مقالات و اشعار مهیجی را دربارهٔ آزادی در روزنامهها منتشر می کرد. در دوران نخستوزیری وثوقالدوله با #قرارداد۱۹۱۹ مخالفت کرد و به همین سبب مدتها در زندان شهربانی محبوس شد. با وقوع کودتای سوم اسفند، همراه با بقیه آزادیخواهان باز هم مدتی را در باغ سردار اعتماد زندانی گردید..
فرخی در سال ۱۳۰۰ شمسی در تهران روزنامه طوفان را منتشر کرد. طوفان در طول مدت انتشار بیش از پانزده مرتبه توقیف و باز منتشر شدهاست. گاه نیز به سبب زندانی شدن فرخی، انتشارروزنامه دچار وقفه گردیدهاست. در مواقعی که روزنامه طوفان توقیف میشد، فرخی با در دست داشتن مجوز و امتیاز سایر روزنامهها همچون پیکار، قیام، طلیعه، آیینه افکار و ستاره شرق مقالات واشعار خود را منتشر میکرد
در سال ۱۳۰۷ خورشیدی، فرخی یزدی به عنوان نماینده مجلس شورای ملی در دوره هفتم قانونگذاری، از طرف مردم یزد انتخاب گردید و به همراه محمدرضا طلوع، تنها نمایندگان بازمانده در جناح اقلیت را تشکیل دادند. با توجه به اینکه تمامی بقیه وکلا حامی دولت #رضاشاه بودند، فرخی مرتباً از سایر وکلا ناسزا میشنید و حتی یک بار در مجلس توسط حیدری، نماینده مهاباد مورد ضرب و شتم نیزقرار گرفت. از آن پس با اظهار اینکه حتی در کانون عدل و داد نیز امنیت جانی ندارد، ساکن مجلس شد و پس از چند شب، مخفیانه از تهران فرار کرد.
وی از طریق شوروی به آلمان رفت و مدتی درنشریهای به نام «پیکار» که صاحبامتیاز آن غیرایرانی بود، افکار انقلابی خود را منتشر ساخت. در ملاقاتی با عبدالحسین #تیمورتاش فریب وعده او را خورد و از طریق ترکیه و بغداد به تهران بازگشت و بلافاصله تحت نظر قرار گرفت. اندکی بعد به بهانه بدهی به یک کاغذفروش، ابتدا به زندان ثبت و سپس به زندان شهربانی افتاد. همزمان پروندهای با اتهام «اسائه ادب به مقام سلطنت» برای وی تشکیل گردید. ابتدا به ۲۷ ماه و پس از تجدید نظر به سی ماه زندان محکوم شد و به زندان قصر منتقل گردید.
بنا به اظهار دادستان محاکمه عمال شهربانی، فرخی در مهرماه سال 1318 خورسیدی در بیمارستان زندان قصر، به وسیله تزریق آمپول هوا توسط #پزشک_احمدی کشته شد، اگرچه گواهی رئیس زندان حاکی از فوت فرخی بر اثر ابتلا به مالاریا و نفریت است. مدفن فرخی نامعلوم بوده، ولی احتمالاً در گورستان مسگرآباد به طور ناشناس دفن شدهاست.
در سال 1384 بنابر اظهارات علی اصغر مونسان، مدیر عامل شرکت توسعه فضاهای فرهنگی شهر تهران، در زمان مرمت زندان قصر به سلولی برخوردند که بر دیوارهایش اشعار فرخی یزدی نقش بسته بوده و با توجه به این موضوع، اتاق مذکور را به عنوان سلول فرخی یزدی شناسایی کرده و آن را مرمت و بازسازی کرده در معرض بازدید عموم قرار دادهاند.
به انتخاب :#سروش_سرگلزایی
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/FarrokhiYazdi.jpg
میرزا محمد #فرخی_یزدی (۱۲۶۸- ۱۳۱۸ خورشیدی) شاعر و روزنامهنگار آزادیخواه و دموکرات صدر #مشروطیت است. وی سردبیر نشریات مختلفی از جمله روزنامه طوفان و همچنین نماینده مردم یزد در دوره هفتم مجلس شورای ملی بود
فرخی شاعری را از کودکی آغاز کرد. خودش معتقد بود که طبع شعرش برخاسته از مطالعه اشعار سعدی است. او علاوه بر اشعار سیاسی، در سرودن غزلیات عاشقانه نیز تبحر داشتهاست. وی از هواداران جدی حزب دموکرات در شهر یزد بود. در نوروز سال ۱۳۲۷ قمری، فرخی برخلاف سایر شعرای شهر که معمولاً قصیدهای در مدح حاکم و حکومت وقت میساختند شعری در قالب مسمط ساخت و در مجمع آزادیخواهان یزد خواند. در پایان این مسمط ضمن بازخوانی تاریخ ایران، خطاب به ضیغمالدوله قشقایی، حاکم یزد چنین گفت:
خود تو میدانی نی ام از شاعران چاپلوس
کز برای سیم بنمایم کسی را پای بوس
لیک گویم گر به قانون مجری قانون شوی
بهمن و کیخسرو و جمشید و افریدون شوی
به همین خاطر حاکم یزد دستور داد دهانش را با نخ و سوزن دوختند و به زندان افتاد. تحصن مردم یزد در تلگرافخانه شهر و اعتراض به این امر موجب استیضاح وزیر کشور وقت از طرف مجلس شد؛ ولی وزیر کشور بهکلی منکر وقوع چنین واقعهای شد.
در اواخر سال ۱۳۲۸ قمری فرخی به تهران کوچ کرد و در آنجا مقالات و اشعار مهیجی را دربارهٔ آزادی در روزنامهها منتشر می کرد. در دوران نخستوزیری وثوقالدوله با #قرارداد۱۹۱۹ مخالفت کرد و به همین سبب مدتها در زندان شهربانی محبوس شد. با وقوع کودتای سوم اسفند، همراه با بقیه آزادیخواهان باز هم مدتی را در باغ سردار اعتماد زندانی گردید..
فرخی در سال ۱۳۰۰ شمسی در تهران روزنامه طوفان را منتشر کرد. طوفان در طول مدت انتشار بیش از پانزده مرتبه توقیف و باز منتشر شدهاست. گاه نیز به سبب زندانی شدن فرخی، انتشارروزنامه دچار وقفه گردیدهاست. در مواقعی که روزنامه طوفان توقیف میشد، فرخی با در دست داشتن مجوز و امتیاز سایر روزنامهها همچون پیکار، قیام، طلیعه، آیینه افکار و ستاره شرق مقالات واشعار خود را منتشر میکرد
در سال ۱۳۰۷ خورشیدی، فرخی یزدی به عنوان نماینده مجلس شورای ملی در دوره هفتم قانونگذاری، از طرف مردم یزد انتخاب گردید و به همراه محمدرضا طلوع، تنها نمایندگان بازمانده در جناح اقلیت را تشکیل دادند. با توجه به اینکه تمامی بقیه وکلا حامی دولت #رضاشاه بودند، فرخی مرتباً از سایر وکلا ناسزا میشنید و حتی یک بار در مجلس توسط حیدری، نماینده مهاباد مورد ضرب و شتم نیزقرار گرفت. از آن پس با اظهار اینکه حتی در کانون عدل و داد نیز امنیت جانی ندارد، ساکن مجلس شد و پس از چند شب، مخفیانه از تهران فرار کرد.
وی از طریق شوروی به آلمان رفت و مدتی درنشریهای به نام «پیکار» که صاحبامتیاز آن غیرایرانی بود، افکار انقلابی خود را منتشر ساخت. در ملاقاتی با عبدالحسین #تیمورتاش فریب وعده او را خورد و از طریق ترکیه و بغداد به تهران بازگشت و بلافاصله تحت نظر قرار گرفت. اندکی بعد به بهانه بدهی به یک کاغذفروش، ابتدا به زندان ثبت و سپس به زندان شهربانی افتاد. همزمان پروندهای با اتهام «اسائه ادب به مقام سلطنت» برای وی تشکیل گردید. ابتدا به ۲۷ ماه و پس از تجدید نظر به سی ماه زندان محکوم شد و به زندان قصر منتقل گردید.
بنا به اظهار دادستان محاکمه عمال شهربانی، فرخی در مهرماه سال 1318 خورسیدی در بیمارستان زندان قصر، به وسیله تزریق آمپول هوا توسط #پزشک_احمدی کشته شد، اگرچه گواهی رئیس زندان حاکی از فوت فرخی بر اثر ابتلا به مالاریا و نفریت است. مدفن فرخی نامعلوم بوده، ولی احتمالاً در گورستان مسگرآباد به طور ناشناس دفن شدهاست.
در سال 1384 بنابر اظهارات علی اصغر مونسان، مدیر عامل شرکت توسعه فضاهای فرهنگی شهر تهران، در زمان مرمت زندان قصر به سلولی برخوردند که بر دیوارهایش اشعار فرخی یزدی نقش بسته بوده و با توجه به این موضوع، اتاق مذکور را به عنوان سلول فرخی یزدی شناسایی کرده و آن را مرمت و بازسازی کرده در معرض بازدید عموم قرار دادهاند.
به انتخاب :#سروش_سرگلزایی
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/FarrokhiYazdi.jpg
#مقاله
#اسطوره_اقتصاد_و_اخلاق_جنسی
قسمت اول
جیمز جرج فریزر
سر جمیز جرج فریز (1941-1854) دانش آموخته ی ممتاز «ترینیتی کالج کمبریج» در رشته «متون کلاسیک» بخش بزرگی از عمر خود را صرف «مردم شناسی اقوام باستانی» نمود که حاصل آن آثار زیر است:
توتمیسم (1887)، شاخه_زرین (1890)، وظیفه روح(1909)، اعتقاد به فناناپذیری و پرستش مردگان (1913)، دانش عوام در عهد عتیق(1918)، آپولودووروس (1921)، پرستش طبیعت (1926)، انسان، خدا و جاودانگی (1927)، اسطوره های منشاء آتش و رشد نظریه ی مُثُل افلاطون (1930)، بافه های انبارشده (1931)، ترس از مردگان در دین ابتدایی (1933) و گزیده ی مردم شناسی (1938).
شاخه زرین
این کتاب معروف ترین اثر فریزر است که پس از انتشار اول در 1890، در سال های 1900 و 1906 مورد ویرایش قرار می گیرد. شاخه ی زرین اثری دوران ساز است که می خواهد وجه مشترک تقریبا همه ادیان ابتدایی را با هم و با ادیان جدیدتر مثل مسیحیت نشان دهد. تز کتاب این است که همه ی ادیان، در اصل، آیین های«باروری» بوده اند.
فریزر در این کتاب می گوید: «اگر آزمون حقیقت با نمایش دست ها یا سرشماری صورت می گیرد، نظام جادو خیلی بیش از کلیسای کاتولیک حق دارد به شعار مغرورانه ی «آن چه همه، همیشه، در همه جا بدان معتقدند» به عنوان مدرک موثق و مسلم صحت خود متوسل شود».
«شاخه زرین» در بهار 1383 با ترجمه ی کاظم فیروزمند توسط نشر آگه به فارسی انتشار یافته و تاکنون به چاپ ششم رسیده است.
غذا، خدا، آئین
#کارل_مارکس، فیلسوف آلمانی قرن بیستم، می گوید: «بگو غذای تو چیست تا بگویم خدای تو کیست». آن گونه که «یوستین گرودر» فیلسوف معاصر نروژی نظریه مارکس را شرح می دهد، مارکس اعتقاد داشت که «اقتصاد، زیربنای فرهنگ است».
برای مثال، فرهنگ عمومی دو کشور ایران و ترکیه را در نظر بگیرید، دو کشور همسایه، با جمعیت برابر و مساحت نزدیک و تاریخ مشابه. همزمان در هر دو کشور حرکت از نظام اقتصادی فئودالیزم به نظام اقتصادی کاپیتالیسم شروع شد. مصطفی کمال #آتاتورک و #رضاشاه پهلوی در یک زمان با شیوه «تجدد آمرانه» سعی در فروپاشیدن نهادهای عصر کشاورزی (مذهب- قبیله- نظام ملوک الطوایفی) و ایجاد نهادهای عصر صنعت (سکولاریزم- ملی گرایی- دولت مرکزی) نمودند. در واقع آنها در جهت تغییر دادن تعاملات اقتصادی و فرهنگ تلاش نمودند اما به دلیل تفاوت «منابع اقتصادی» نتیجه این دو تلاش یکی نشد: ترکیه به دلیل وابستگی به درآمد گردشگری (توریسم) سکولار شد و به تدریج حکومت نظامی حاکم بر آن نیز جای خود را به نظام پارلمانی داد تا علاوه بر عضویت در «ناتو» به عضویت در «اتحادیه اروپا» نیز پذیرفته شود. اما وجود «نفت» به عنوان منبع اقتصادی ایران تمام تلاش ها در جهت زدودن نهادهای عصر فئودالیته را خنثی نمود.
بر مبنای نظریه مارکس، مذهب انسان در هر دوره، تجلی ذهنی تعاملات عینی اقتصادی بوده است. در عصر شکار و میوه چینی که بشر هیچ کنترلی بر منابع اقتصادی خود نداشت، در ذهن او خدایان متعدد حاکم بر طبیعت در حال رقابت و نزاع با یکدیگر بودند، یکی باران می فرستاد و دیگری طوفان و بشر گرفتار در بین این نیروهای عظیم و غیرقابل پیش بینی دست به دامن رصد کردن تغییرات زمین و آسمان می شد تا کمی شرایط را برای خود قابل پیش بینی تر سازد. نتیجه این توجه همراه با نگرانی
(ترصد= Hypervigilance)
این بود که بشر در ابرها و کوه ها چشم و ابروی هیولایی را ببیند و در امواج دریا یا غرش رعد صدای عربده های رب النوعی را بشنود (فرآیند روانی Paridolia و Affective illusion). در نتیجه، همه پدیده های طبیعی دارای روحی شبه انسانی شدند (Anthropomorphism) و مذهب به شکل تعامل دائمی با طبیعت، گفتگو با درخت و کوه و آب و شکار درآمد.
نمونه چنین مذهبی را در «نامه رئیس سرخپوستان سیاتل به رئیس جمهور آمریکا» می توانید بخوانید (ر.ک.قدرت اسطوره: جوزف کمبل).
#عصر_شکار با اکتشاف کشاورزی و دامپروری به پایان رسید و منبع اقتصادی بشر خاک حاصلخیز وباران کافی شد. رفتار اقتصادی مناسب در این عصر، انضباط و دیسیپلین بود، لذا تعامل اقتصادی به صورت نظام سلسله مراتبی درآمد.
نتیجه این سلسله مراتب اجتماعی (هیارشی)، لزوم ثبات در حاکمیت (الیگارشی) بود. تبدیل شرکای هم قبیله (کومون) به ارباب و کدخدا و مباشر و کارگر و ایجاد نظام منسجم برده داری (Racism) و تفکیک حقوق مرد و زن (Sexism) از نتایج فرهنگی عصر کشاورزی بودند.
«جیمز جورج فریزر» مطالعه آئین های مذهبی انسان را از عصر کشاورزی آغاز می کند. عصری که انسان نگاه به زاد و ولد حیوانات و رویش گیاهان دارد و از آنجا که «تولیدمثل»، منبع اقتصادی او را شکل می دهد، فرهنگ او نیز بر گرد این محور می گردد.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#اسطوره_اقتصاد_و_اخلاق_جنسی
قسمت اول
جیمز جرج فریزر
سر جمیز جرج فریز (1941-1854) دانش آموخته ی ممتاز «ترینیتی کالج کمبریج» در رشته «متون کلاسیک» بخش بزرگی از عمر خود را صرف «مردم شناسی اقوام باستانی» نمود که حاصل آن آثار زیر است:
توتمیسم (1887)، شاخه_زرین (1890)، وظیفه روح(1909)، اعتقاد به فناناپذیری و پرستش مردگان (1913)، دانش عوام در عهد عتیق(1918)، آپولودووروس (1921)، پرستش طبیعت (1926)، انسان، خدا و جاودانگی (1927)، اسطوره های منشاء آتش و رشد نظریه ی مُثُل افلاطون (1930)، بافه های انبارشده (1931)، ترس از مردگان در دین ابتدایی (1933) و گزیده ی مردم شناسی (1938).
شاخه زرین
این کتاب معروف ترین اثر فریزر است که پس از انتشار اول در 1890، در سال های 1900 و 1906 مورد ویرایش قرار می گیرد. شاخه ی زرین اثری دوران ساز است که می خواهد وجه مشترک تقریبا همه ادیان ابتدایی را با هم و با ادیان جدیدتر مثل مسیحیت نشان دهد. تز کتاب این است که همه ی ادیان، در اصل، آیین های«باروری» بوده اند.
فریزر در این کتاب می گوید: «اگر آزمون حقیقت با نمایش دست ها یا سرشماری صورت می گیرد، نظام جادو خیلی بیش از کلیسای کاتولیک حق دارد به شعار مغرورانه ی «آن چه همه، همیشه، در همه جا بدان معتقدند» به عنوان مدرک موثق و مسلم صحت خود متوسل شود».
«شاخه زرین» در بهار 1383 با ترجمه ی کاظم فیروزمند توسط نشر آگه به فارسی انتشار یافته و تاکنون به چاپ ششم رسیده است.
غذا، خدا، آئین
#کارل_مارکس، فیلسوف آلمانی قرن بیستم، می گوید: «بگو غذای تو چیست تا بگویم خدای تو کیست». آن گونه که «یوستین گرودر» فیلسوف معاصر نروژی نظریه مارکس را شرح می دهد، مارکس اعتقاد داشت که «اقتصاد، زیربنای فرهنگ است».
برای مثال، فرهنگ عمومی دو کشور ایران و ترکیه را در نظر بگیرید، دو کشور همسایه، با جمعیت برابر و مساحت نزدیک و تاریخ مشابه. همزمان در هر دو کشور حرکت از نظام اقتصادی فئودالیزم به نظام اقتصادی کاپیتالیسم شروع شد. مصطفی کمال #آتاتورک و #رضاشاه پهلوی در یک زمان با شیوه «تجدد آمرانه» سعی در فروپاشیدن نهادهای عصر کشاورزی (مذهب- قبیله- نظام ملوک الطوایفی) و ایجاد نهادهای عصر صنعت (سکولاریزم- ملی گرایی- دولت مرکزی) نمودند. در واقع آنها در جهت تغییر دادن تعاملات اقتصادی و فرهنگ تلاش نمودند اما به دلیل تفاوت «منابع اقتصادی» نتیجه این دو تلاش یکی نشد: ترکیه به دلیل وابستگی به درآمد گردشگری (توریسم) سکولار شد و به تدریج حکومت نظامی حاکم بر آن نیز جای خود را به نظام پارلمانی داد تا علاوه بر عضویت در «ناتو» به عضویت در «اتحادیه اروپا» نیز پذیرفته شود. اما وجود «نفت» به عنوان منبع اقتصادی ایران تمام تلاش ها در جهت زدودن نهادهای عصر فئودالیته را خنثی نمود.
بر مبنای نظریه مارکس، مذهب انسان در هر دوره، تجلی ذهنی تعاملات عینی اقتصادی بوده است. در عصر شکار و میوه چینی که بشر هیچ کنترلی بر منابع اقتصادی خود نداشت، در ذهن او خدایان متعدد حاکم بر طبیعت در حال رقابت و نزاع با یکدیگر بودند، یکی باران می فرستاد و دیگری طوفان و بشر گرفتار در بین این نیروهای عظیم و غیرقابل پیش بینی دست به دامن رصد کردن تغییرات زمین و آسمان می شد تا کمی شرایط را برای خود قابل پیش بینی تر سازد. نتیجه این توجه همراه با نگرانی
(ترصد= Hypervigilance)
این بود که بشر در ابرها و کوه ها چشم و ابروی هیولایی را ببیند و در امواج دریا یا غرش رعد صدای عربده های رب النوعی را بشنود (فرآیند روانی Paridolia و Affective illusion). در نتیجه، همه پدیده های طبیعی دارای روحی شبه انسانی شدند (Anthropomorphism) و مذهب به شکل تعامل دائمی با طبیعت، گفتگو با درخت و کوه و آب و شکار درآمد.
نمونه چنین مذهبی را در «نامه رئیس سرخپوستان سیاتل به رئیس جمهور آمریکا» می توانید بخوانید (ر.ک.قدرت اسطوره: جوزف کمبل).
#عصر_شکار با اکتشاف کشاورزی و دامپروری به پایان رسید و منبع اقتصادی بشر خاک حاصلخیز وباران کافی شد. رفتار اقتصادی مناسب در این عصر، انضباط و دیسیپلین بود، لذا تعامل اقتصادی به صورت نظام سلسله مراتبی درآمد.
نتیجه این سلسله مراتب اجتماعی (هیارشی)، لزوم ثبات در حاکمیت (الیگارشی) بود. تبدیل شرکای هم قبیله (کومون) به ارباب و کدخدا و مباشر و کارگر و ایجاد نظام منسجم برده داری (Racism) و تفکیک حقوق مرد و زن (Sexism) از نتایج فرهنگی عصر کشاورزی بودند.
«جیمز جورج فریزر» مطالعه آئین های مذهبی انسان را از عصر کشاورزی آغاز می کند. عصری که انسان نگاه به زاد و ولد حیوانات و رویش گیاهان دارد و از آنجا که «تولیدمثل»، منبع اقتصادی او را شکل می دهد، فرهنگ او نیز بر گرد این محور می گردد.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#چشم_تاریخ
در دوره جنبش #مشروطه انجمنهای سرّی و نیمهسرّی زیادی در ایران به وجود آمدند. در این دوران انجمنهای زنان نیز به طور مخفیانه شکل گرفتند که در جنبش مشروطه شرکت میکردند. بعداً، در سالهای پس از تشکیل مجلس و #جنگ_جهانی_دوم سازمانهایی تأسیس شدند که به حقوق زنان میپرداختند و جنبش زنان ایران را شکل دادند. #جمعیت_نسوان_وطنخواه یکی از این سازمانها بود. جمعیت نسوان وطنخواه در سال ۱۳۰۱ توسط تعدادی از زنان روشنفکر ایرانی به اهتمام محترم اسکندری تشکیل شد و تعداد قابل ملاحظهای از اعضای آن گرایشهای چپ داشتند. اهداف جمعیت نسوان وطنخواه ایران، آموزش دختران، گسترش صنایع ملّی، تحصیل زنان بزرگسال (برگزاری کلاسهای اکابر)، حمایت از دختران بیسرپرست، تأسیس بیمارستان برای زنان فقیر، به دست آوردن حقوق زنان، رفع حجاب و ترویج کالاهای ایرانی بود. برای مثال، یکی از شعارهای این جمعیت «پوشیدن لباس وطنی» بود. نشریه نسوان وطنخواه نیز دربارهٔ حقوق زنان، خطرهای ازدواج زودهنگام دختران، آموزش و تحصیل زنان، اصلاحات اجتماعی و ادبیات منتشر میشد. جمعیت نسوان وطنخواه نمایشنامهٔ «آدم و حوا» با محوریت «آزادی زنان» را که نخستین تئاتر زنان در ایران بود با همکاری #میرزاده_عشقی نوشتند و آن را در پارک اتابک اجرا کردند. پنج هزار زن از جمله تعدادی از زنان اروپایی به تماشای آن آمدند و چهارصد تومان جمع شد. نسوان وطنخواه با اجرای این برنامه و درآمد حاصل از فروش بلیط آن مخارج کلاسهای اکابر برای زنان را تأمین کرد، امّا سپس به دلیل مخالفت شدید روحانیون تهران اجرای آن ممنوع شد. جمعیت نسوان وطن خواه تا سال ۱۳۱۲ فعال بود. در این زمان #رضاشاه اقدام به سرکوب، توقیف و بستن نشریات و انجمنهای مستقل دموکراسی خواه و چپگرا کرد و کنترل حکومتی بر مطبوعات افزایش یافت. سازمانهای زنان نیز از این قاعده مستثنا نبودند و طبیعت خودجوش جنبش زنان به سمت کنترل دولتی میرفت. چنانکه دو تن از اعضای جمعیت پیک سعادت نسوان در رشت دستگیر شدند، سازمان بیداری زنان بسته شد، جامعه زنان قزوین بسته شد و اعضای آن به اتهام داشتن عقاید کمونیستی زندانی شدند، همچنین نشریات زنانه مانند نامه بانوان نیز بسته شدند و مؤسس آن، شهناز آزاد زندانی شد و روزنامه پرخواننده جهان زنان بسته شد. جمعیت نسوان وطنخواه نیز پیش چشم نیروهای نظمیه توسط عدّهای از متعصّبان سنگباران شد و نشریات آن به آتش کشیده شدند.
@drsargolzaei
www.drsargolzaei.com/images/book/women3.jpg
در دوره جنبش #مشروطه انجمنهای سرّی و نیمهسرّی زیادی در ایران به وجود آمدند. در این دوران انجمنهای زنان نیز به طور مخفیانه شکل گرفتند که در جنبش مشروطه شرکت میکردند. بعداً، در سالهای پس از تشکیل مجلس و #جنگ_جهانی_دوم سازمانهایی تأسیس شدند که به حقوق زنان میپرداختند و جنبش زنان ایران را شکل دادند. #جمعیت_نسوان_وطنخواه یکی از این سازمانها بود. جمعیت نسوان وطنخواه در سال ۱۳۰۱ توسط تعدادی از زنان روشنفکر ایرانی به اهتمام محترم اسکندری تشکیل شد و تعداد قابل ملاحظهای از اعضای آن گرایشهای چپ داشتند. اهداف جمعیت نسوان وطنخواه ایران، آموزش دختران، گسترش صنایع ملّی، تحصیل زنان بزرگسال (برگزاری کلاسهای اکابر)، حمایت از دختران بیسرپرست، تأسیس بیمارستان برای زنان فقیر، به دست آوردن حقوق زنان، رفع حجاب و ترویج کالاهای ایرانی بود. برای مثال، یکی از شعارهای این جمعیت «پوشیدن لباس وطنی» بود. نشریه نسوان وطنخواه نیز دربارهٔ حقوق زنان، خطرهای ازدواج زودهنگام دختران، آموزش و تحصیل زنان، اصلاحات اجتماعی و ادبیات منتشر میشد. جمعیت نسوان وطنخواه نمایشنامهٔ «آدم و حوا» با محوریت «آزادی زنان» را که نخستین تئاتر زنان در ایران بود با همکاری #میرزاده_عشقی نوشتند و آن را در پارک اتابک اجرا کردند. پنج هزار زن از جمله تعدادی از زنان اروپایی به تماشای آن آمدند و چهارصد تومان جمع شد. نسوان وطنخواه با اجرای این برنامه و درآمد حاصل از فروش بلیط آن مخارج کلاسهای اکابر برای زنان را تأمین کرد، امّا سپس به دلیل مخالفت شدید روحانیون تهران اجرای آن ممنوع شد. جمعیت نسوان وطن خواه تا سال ۱۳۱۲ فعال بود. در این زمان #رضاشاه اقدام به سرکوب، توقیف و بستن نشریات و انجمنهای مستقل دموکراسی خواه و چپگرا کرد و کنترل حکومتی بر مطبوعات افزایش یافت. سازمانهای زنان نیز از این قاعده مستثنا نبودند و طبیعت خودجوش جنبش زنان به سمت کنترل دولتی میرفت. چنانکه دو تن از اعضای جمعیت پیک سعادت نسوان در رشت دستگیر شدند، سازمان بیداری زنان بسته شد، جامعه زنان قزوین بسته شد و اعضای آن به اتهام داشتن عقاید کمونیستی زندانی شدند، همچنین نشریات زنانه مانند نامه بانوان نیز بسته شدند و مؤسس آن، شهناز آزاد زندانی شد و روزنامه پرخواننده جهان زنان بسته شد. جمعیت نسوان وطنخواه نیز پیش چشم نیروهای نظمیه توسط عدّهای از متعصّبان سنگباران شد و نشریات آن به آتش کشیده شدند.
@drsargolzaei
www.drsargolzaei.com/images/book/women3.jpg
#چشم_تاریخ
در دههٔ ۱۳۲۰ و اوایل دهه ۱۳۳۰، پس از سقوط حکومت #رضاشاه_پهلوی و ایجاد فضای بازتر، فعالیت های سیاسی در بین دانشجویان دانشگاه تهران (تنها مؤسسه مدرن آموزش عالی آن زمان در ایران) بسیار افزایش یافت. در این دوران #حزب_توده، از نفوذ بسیاری در بین دانشجویان برخوردار بود چنانکه بنا به گزارش های مختلف، بیش از نیمی از دانشجویان دانشگاه تهران عضو یا هوادار این حزب بودند. اما در دوران نخست وزیری محمد #مصدق و افزایش محبوبیت جبههٔ ملی در اوایل دهه ۱۳۳۰، محوریّت این حزب در دانشگاه به چالش کشیده شد. پس از وقوع #کودتای_۲۸مرداد ۱۳۳۲، سازمانهای سیاسی تشکیل دهنده جبهه ملی، برای دوره کوتاهی در یک ائتلاف ، تحت نام #نهضت_مقاومت_ملی به مقاومت سیاسی دست زدند و تظاهراتها و اعتصاب های پراکندهای در پاییز همان سال در دانشگاه تهران و همچنین بازار، از جمله در تاریخ ۱۶ مهر و ۲۱ آبان، در اعتراض به محاکمه مصدق برگزار شد.
چند هفته پس از این وقایع، اعلام شد که روابط ایران و بریتانیا (که در زمان نخست وزیری مصدق قطع شده بود) از سر گرفته خواهد شد و ریچارد #نیکسون نایب ریاست جمهوری وقت آمریکا برای دیدار رسمی به ایران خواهد آمد. این موضوع بهانه لازم برای اعتراضات را فراهم کرد و در #۱۶آذر به سفارش نهضت مقاومت ملی، دانشجویان فعال به سخنرانی در کلاس ها پرداختند و ناآرامی تمامی محوطه دانشگاه تهران را فرا گرفت. دولت وقت برای پیشگیری از هرگونه اقدام بعدی تصمیم به سرکوب اعتراضات گرفت. سربازان و نیروهای ویژه ارتشی پس از هجوم به دانشگاه، به کلاس های درس حمله کرده و ده ها دانشجو را بازداشت و زخمی نمودند. نیروهای امنیتی در دانشکده فنی، اقدام به شلیک تیر کردند که موجب مرگ سه دانشجوی این دانشکده به نام های احمد قندچی، مهدی شریعت رضوی (برادر پوران شریعت رضوی همسر #دکترشریعتی) و مصطفی بزرگنیا شد. فردای آن روز نیکسون به ایران آمد و دکترای افتخاری رشتهٔ حقوق را در دانشگاه تهران که آشکارا در اشغال نظامیان بود، دریافت کرد.
@drsargolzaei
http://drsargolzaei.com/images/PublicCategory/16Azar.jpg
در دههٔ ۱۳۲۰ و اوایل دهه ۱۳۳۰، پس از سقوط حکومت #رضاشاه_پهلوی و ایجاد فضای بازتر، فعالیت های سیاسی در بین دانشجویان دانشگاه تهران (تنها مؤسسه مدرن آموزش عالی آن زمان در ایران) بسیار افزایش یافت. در این دوران #حزب_توده، از نفوذ بسیاری در بین دانشجویان برخوردار بود چنانکه بنا به گزارش های مختلف، بیش از نیمی از دانشجویان دانشگاه تهران عضو یا هوادار این حزب بودند. اما در دوران نخست وزیری محمد #مصدق و افزایش محبوبیت جبههٔ ملی در اوایل دهه ۱۳۳۰، محوریّت این حزب در دانشگاه به چالش کشیده شد. پس از وقوع #کودتای_۲۸مرداد ۱۳۳۲، سازمانهای سیاسی تشکیل دهنده جبهه ملی، برای دوره کوتاهی در یک ائتلاف ، تحت نام #نهضت_مقاومت_ملی به مقاومت سیاسی دست زدند و تظاهراتها و اعتصاب های پراکندهای در پاییز همان سال در دانشگاه تهران و همچنین بازار، از جمله در تاریخ ۱۶ مهر و ۲۱ آبان، در اعتراض به محاکمه مصدق برگزار شد.
چند هفته پس از این وقایع، اعلام شد که روابط ایران و بریتانیا (که در زمان نخست وزیری مصدق قطع شده بود) از سر گرفته خواهد شد و ریچارد #نیکسون نایب ریاست جمهوری وقت آمریکا برای دیدار رسمی به ایران خواهد آمد. این موضوع بهانه لازم برای اعتراضات را فراهم کرد و در #۱۶آذر به سفارش نهضت مقاومت ملی، دانشجویان فعال به سخنرانی در کلاس ها پرداختند و ناآرامی تمامی محوطه دانشگاه تهران را فرا گرفت. دولت وقت برای پیشگیری از هرگونه اقدام بعدی تصمیم به سرکوب اعتراضات گرفت. سربازان و نیروهای ویژه ارتشی پس از هجوم به دانشگاه، به کلاس های درس حمله کرده و ده ها دانشجو را بازداشت و زخمی نمودند. نیروهای امنیتی در دانشکده فنی، اقدام به شلیک تیر کردند که موجب مرگ سه دانشجوی این دانشکده به نام های احمد قندچی، مهدی شریعت رضوی (برادر پوران شریعت رضوی همسر #دکترشریعتی) و مصطفی بزرگنیا شد. فردای آن روز نیکسون به ایران آمد و دکترای افتخاری رشتهٔ حقوق را در دانشگاه تهران که آشکارا در اشغال نظامیان بود، دریافت کرد.
@drsargolzaei
http://drsargolzaei.com/images/PublicCategory/16Azar.jpg
Forwarded from دکتر سرگلزایی drsargolzaei
#چشم_تاریخ
مظفر #بقایی در زمان #رضاشاه برای تحصیل به فرانسه اعزام شد. او در سال ۱۳۱۷ پس از قطع رابطه ایران و فرانسه نتوانست از تز دکترای خود در دانشگاه سوربن دفاع کند و به ایران بازگشت. به دستور علی اصغر حکمت شورای عالی دانشگاه تهران تز بقایی را بررسی کرد و به او مدرک دکترا فلسفه اخلاق داده شد. با تأسیس حزب دموکرات ایران در دههٔ ۱۳۲۰ خورشیدی به رهبری احمد قوام، بقایی به این حزب پیوست و در سال ۱۳۲۶ به عنوان کاندید حزب دمکرات از کرمان به مجلس پانزدهم راه یافت. بقائی از بنیان گذاران جبهه ملی بود ولی از سال ۱۳۳۱ شروع به مخالفت با دکتر مصدق کرد و تا کودتای ۲۸ مرداد از سرسختترین مخالفان او بود. در ماجرای کودتای ۲۸ مرداد نیروهای دکتر مظفر بقایی از افرادی بودند که به خانه #مصدق حمله بردند. آنان در عملیات کودتا نیز نقش فعال داشتند. اوایل سال ۱۳۳۲ عملیات دو سازمان امآی۶ و سیا علیه #نهضت_ملی ایران شدت گرفت. در اردیبهشت ۱۳۳۲ سرتیپ افشارطوس رئیس شهربانی دولت مصدق، به دست عوامل بقایی و فضلالله زاهدی ربوده و کشته شد. هم چنین هواداران او در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ سرگرد محمود سخایی رئیس وقت شهربانی کرمان را به طرز فجیعی به قتل رساندند. بقایی بیست روز پس از کودتا به کرمان رفت و از عاملین قتل سرگرد سخایی تقدیر کرد. دکتر حسن آیت (از مریدان دکتر مظفر بقائی) عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی، عضو هیئت رئیسهٔ مجلس خبرگان قانون اساسی و نمایندهٔ تهران در دورهٔ اول مجلس شورای اسلامی بود. او نقش مهمی در تدوین اصول قانون اساسی و الحاق اصل ولایت فقیه به آن داشت. در عکس آیت الله کاشانی و دکتر مظفر بقائی را در روز پس از کودتا می بینید.
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/Kashani-Baqaei.jpg
مظفر #بقایی در زمان #رضاشاه برای تحصیل به فرانسه اعزام شد. او در سال ۱۳۱۷ پس از قطع رابطه ایران و فرانسه نتوانست از تز دکترای خود در دانشگاه سوربن دفاع کند و به ایران بازگشت. به دستور علی اصغر حکمت شورای عالی دانشگاه تهران تز بقایی را بررسی کرد و به او مدرک دکترا فلسفه اخلاق داده شد. با تأسیس حزب دموکرات ایران در دههٔ ۱۳۲۰ خورشیدی به رهبری احمد قوام، بقایی به این حزب پیوست و در سال ۱۳۲۶ به عنوان کاندید حزب دمکرات از کرمان به مجلس پانزدهم راه یافت. بقائی از بنیان گذاران جبهه ملی بود ولی از سال ۱۳۳۱ شروع به مخالفت با دکتر مصدق کرد و تا کودتای ۲۸ مرداد از سرسختترین مخالفان او بود. در ماجرای کودتای ۲۸ مرداد نیروهای دکتر مظفر بقایی از افرادی بودند که به خانه #مصدق حمله بردند. آنان در عملیات کودتا نیز نقش فعال داشتند. اوایل سال ۱۳۳۲ عملیات دو سازمان امآی۶ و سیا علیه #نهضت_ملی ایران شدت گرفت. در اردیبهشت ۱۳۳۲ سرتیپ افشارطوس رئیس شهربانی دولت مصدق، به دست عوامل بقایی و فضلالله زاهدی ربوده و کشته شد. هم چنین هواداران او در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ سرگرد محمود سخایی رئیس وقت شهربانی کرمان را به طرز فجیعی به قتل رساندند. بقایی بیست روز پس از کودتا به کرمان رفت و از عاملین قتل سرگرد سخایی تقدیر کرد. دکتر حسن آیت (از مریدان دکتر مظفر بقائی) عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی، عضو هیئت رئیسهٔ مجلس خبرگان قانون اساسی و نمایندهٔ تهران در دورهٔ اول مجلس شورای اسلامی بود. او نقش مهمی در تدوین اصول قانون اساسی و الحاق اصل ولایت فقیه به آن داشت. در عکس آیت الله کاشانی و دکتر مظفر بقائی را در روز پس از کودتا می بینید.
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/Kashani-Baqaei.jpg
Forwarded from دکتر سرگلزایی drsargolzaei
#چشم_تاریخ
بخش اندکی از مردم ایران نام #دکترتقی_ارانی را شنیده اند. دکتر ارانی از اعضای برجسته گروه ۵۳ نفر بود که از اواخر سال ۱۳۱۵ تا اوایل سال ۱۳۱۶ به تدریج دستگیر و در زندان موقت تهران و زندان قصر زندانی شدند.
این گروه که به گروه ۵۳ نفر معروف شدند متهم بودند که از مرام اشتراکی و کمونیستی پیروی میکنند. اعضای گروه ۵۳ نفر تا پیش از دستگیری با هم ارتباطی نداشتند و این نام پس از دستگیری به آن ها اطلاق شد. آن ها عمدتاً زیر شکنجههای جانکاه مأموران اداره آگاهی (تأمینات) شهربانی #رضاشاه قرار گرفتند و با پروندههایی که برای آن ها ساخته شد به زندانهای درازمدت محکوم و راهی زندان قصر شدند. دکتر تقی ارانی در ۱۳ شهریور ۱۲۸۲ خورشیدی در تبریز زاده شد ارانی دانش آموخته رشته ی شیمی دانشگاه برلین بود و در ۲۸ آذر ۱۳۰۷ خورشیدی از رساله دکتری خود دفاع کرد.
ارانی از نخستین سال بازگشت به ایران تلاش کرد با روشنفکران برجسته کشور تماس برقرار کند. آشنایی او با #نیمایوشیج،#احمدکسروی، شهیدزاده و طاهر تنکابنی نمونه بارزی از تلاشهای او است. تدریس در دبیرستان های شرف، ثروت، معرفت و مدرسه صنعتی و تماس روزانه با دانش آموزان و دانشجویان زمینه مناسبی برای فعالیت و روشنگری وی به وجود آورده بود.
#مجله_دنیا، یکی از آثار مبارزه فکری ارانی است، که آن را به همراهی ایرج اسکندری و بزرگ علوی انتشار داد.
مجله دنیا دراول بهمن ماه ۱۳۱۲ شروع به انتشار کرد و درخرداد ۱۳۱۴ طی بخشنامه وزارت فرهنگ، ناگزیر تعطیل گردید. در این مدت دوازده شماره از آن نشر یافت و در این دوازده شماره مسائل مختلف علمی و صنعتی و اجتماعی و هنری از نقطه نظر علمی و فلسفه ماتریالیسم مورد بحث قرار گرفت.
دکتر تقی ارانی بین روزهای ۱۰ تا ۱۴ بهمن ۱۳۱۸ به طرز مشکوکی در زندان درگذشت.
اولیای بهداری زندان گواهی دادند که او در اثر ابتلا به بیماری تیفوس (که بیماری بسیار شایع زندانهای عصر رضاشاه بود) جان خود را از دست دادهاست. ماجرای مرگ دکتر ارانی را از لابهلای نوشتههای #بزرگ_علوی دنبال میکنیم که خود از یاران او بود و جزو ۵۳ نفری محسوب میشد که در زندان قصر محبوس بود و بعدها خاطراتش را در کتابی به همین نام ” پنجاه و سه نفر “ منتشر کرد:
... مرگ دکتر ارانی از آن مصیبتهایی است که کلیه کسانی که در زندان بوده و نام او را شنیده و یا یک بار او را در سلولهای مرطوب کریدور سه و چهار زندان موقت دیده بودند هرگز فراموش نخواهند کرد... روز چهاردهم بهمن ۱۳۱۸ جسد دکتر ارانی را به غسالخانه بردند. یکی از دوستان نزدیک دکتر ارانی، طبیبی که با او از بچگی در فرنگستان معاشر و رفیق بود، جسد او را معاینه کرد و علائم مسمومیت را در جسد او تشخیص داد. مادر پیر دکتر ارانی، زن دلیری که با خون دل وسایل تحصیل پسرش را فراهم کرده، روز چهاردهم بهمن ۱۳۱۸ جسد پسر خود را نشناخت. بیچاره زبان گرفته بود که این پسر من نیست. این طور او را زجر داده و از شکل انداخته بودند. همین مادر چندین مرتبه دامن پزشک معالج دکتر ارانی را گرفته و از او خواسته بود که پسرش را نجات دهد و به او اجازه دهد دوا و غذا برای پسرش بفرستد. دکتر زندان در جواب گفته بود که این کار میسر نیست. برای آن که به من دستور دادهاند که او را درمان نکنم...
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/TaghiArani.jpg
بخش اندکی از مردم ایران نام #دکترتقی_ارانی را شنیده اند. دکتر ارانی از اعضای برجسته گروه ۵۳ نفر بود که از اواخر سال ۱۳۱۵ تا اوایل سال ۱۳۱۶ به تدریج دستگیر و در زندان موقت تهران و زندان قصر زندانی شدند.
این گروه که به گروه ۵۳ نفر معروف شدند متهم بودند که از مرام اشتراکی و کمونیستی پیروی میکنند. اعضای گروه ۵۳ نفر تا پیش از دستگیری با هم ارتباطی نداشتند و این نام پس از دستگیری به آن ها اطلاق شد. آن ها عمدتاً زیر شکنجههای جانکاه مأموران اداره آگاهی (تأمینات) شهربانی #رضاشاه قرار گرفتند و با پروندههایی که برای آن ها ساخته شد به زندانهای درازمدت محکوم و راهی زندان قصر شدند. دکتر تقی ارانی در ۱۳ شهریور ۱۲۸۲ خورشیدی در تبریز زاده شد ارانی دانش آموخته رشته ی شیمی دانشگاه برلین بود و در ۲۸ آذر ۱۳۰۷ خورشیدی از رساله دکتری خود دفاع کرد.
ارانی از نخستین سال بازگشت به ایران تلاش کرد با روشنفکران برجسته کشور تماس برقرار کند. آشنایی او با #نیمایوشیج،#احمدکسروی، شهیدزاده و طاهر تنکابنی نمونه بارزی از تلاشهای او است. تدریس در دبیرستان های شرف، ثروت، معرفت و مدرسه صنعتی و تماس روزانه با دانش آموزان و دانشجویان زمینه مناسبی برای فعالیت و روشنگری وی به وجود آورده بود.
#مجله_دنیا، یکی از آثار مبارزه فکری ارانی است، که آن را به همراهی ایرج اسکندری و بزرگ علوی انتشار داد.
مجله دنیا دراول بهمن ماه ۱۳۱۲ شروع به انتشار کرد و درخرداد ۱۳۱۴ طی بخشنامه وزارت فرهنگ، ناگزیر تعطیل گردید. در این مدت دوازده شماره از آن نشر یافت و در این دوازده شماره مسائل مختلف علمی و صنعتی و اجتماعی و هنری از نقطه نظر علمی و فلسفه ماتریالیسم مورد بحث قرار گرفت.
دکتر تقی ارانی بین روزهای ۱۰ تا ۱۴ بهمن ۱۳۱۸ به طرز مشکوکی در زندان درگذشت.
اولیای بهداری زندان گواهی دادند که او در اثر ابتلا به بیماری تیفوس (که بیماری بسیار شایع زندانهای عصر رضاشاه بود) جان خود را از دست دادهاست. ماجرای مرگ دکتر ارانی را از لابهلای نوشتههای #بزرگ_علوی دنبال میکنیم که خود از یاران او بود و جزو ۵۳ نفری محسوب میشد که در زندان قصر محبوس بود و بعدها خاطراتش را در کتابی به همین نام ” پنجاه و سه نفر “ منتشر کرد:
... مرگ دکتر ارانی از آن مصیبتهایی است که کلیه کسانی که در زندان بوده و نام او را شنیده و یا یک بار او را در سلولهای مرطوب کریدور سه و چهار زندان موقت دیده بودند هرگز فراموش نخواهند کرد... روز چهاردهم بهمن ۱۳۱۸ جسد دکتر ارانی را به غسالخانه بردند. یکی از دوستان نزدیک دکتر ارانی، طبیبی که با او از بچگی در فرنگستان معاشر و رفیق بود، جسد او را معاینه کرد و علائم مسمومیت را در جسد او تشخیص داد. مادر پیر دکتر ارانی، زن دلیری که با خون دل وسایل تحصیل پسرش را فراهم کرده، روز چهاردهم بهمن ۱۳۱۸ جسد پسر خود را نشناخت. بیچاره زبان گرفته بود که این پسر من نیست. این طور او را زجر داده و از شکل انداخته بودند. همین مادر چندین مرتبه دامن پزشک معالج دکتر ارانی را گرفته و از او خواسته بود که پسرش را نجات دهد و به او اجازه دهد دوا و غذا برای پسرش بفرستد. دکتر زندان در جواب گفته بود که این کار میسر نیست. برای آن که به من دستور دادهاند که او را درمان نکنم...
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/TaghiArani.jpg
Forwarded from اتچ بات
#چشم_تاریخ
زمانی که #احمدشاه به اروپا رفته بود و #رضاشاه مقدمات پادشاهی خود را فراهم میساخت، #مدرس که شدیداً با رضا شاه مخالف بود، سید اصغر رحیمزاده صفوی مدیر روزنامه ی آسیای وسطی را به اروپا فرستاد تا احمدشاه را تشویق به بازگشت نماید، همچنین مدرّس پنهانی با چند تن از خوانین و متنفذین بختیاری، قشقایی و حاکم پشتکوه لرستان هماهنگ کرده بود که احمدشاه را در مقابل رضاخان حمایت کنند و اگر لازم شد نیرو و سپاه در اختیارش بگذارند.
استاد باستانی پاریزی مینویسد: در زمانی که رحیمزاده صفوی در اواخر آذر 1303با احمدشاه ملاقات کرد، شاه به نیس (جنوب فرانسه) برای تماشای کارناوال گلها رفته بود و در هتل نگرسکو فرستاده مدرس را ملاقات کرد. رحیمزاده میگوید: شاه گفت، صفوی میبینی اینها دنیا را به چه صورت خوش میگذرانند؟ عرض کردم: بله قربان واقعاً اگر در این دنیا بتوان بهشتی بهوجود آورد، آن بهشت همین است که اینجا بوجود آوردهاند. شاه گفت: «حالا تو چه میگویی؟ میگویی از اینجا یک سر برویم پشتکوه با لرها سرو کله بزنیم؟ پیش بیفتیم و فتنه و خونریزی راه بیندازیم؟»
(باستانی پاریزی محمد ابراهیم، آسیای هفتسنگ، انتشارات دنیای کتاب، چاپ پنجم ۱۳۶۴)
(رحیم زاده صفوی، اسرار سقوط احمدشاه، انتشارات فردوس، 1362)
برای دانلود مجموعه چشم تاریخ لطفا به لینک زیر در سایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:
https://drsargolzaei.com/%da%86%d8%b4%d9%85-%d8%aa%d8%a7%d8%b1%db%8c%d8%ae/
زمانی که #احمدشاه به اروپا رفته بود و #رضاشاه مقدمات پادشاهی خود را فراهم میساخت، #مدرس که شدیداً با رضا شاه مخالف بود، سید اصغر رحیمزاده صفوی مدیر روزنامه ی آسیای وسطی را به اروپا فرستاد تا احمدشاه را تشویق به بازگشت نماید، همچنین مدرّس پنهانی با چند تن از خوانین و متنفذین بختیاری، قشقایی و حاکم پشتکوه لرستان هماهنگ کرده بود که احمدشاه را در مقابل رضاخان حمایت کنند و اگر لازم شد نیرو و سپاه در اختیارش بگذارند.
استاد باستانی پاریزی مینویسد: در زمانی که رحیمزاده صفوی در اواخر آذر 1303با احمدشاه ملاقات کرد، شاه به نیس (جنوب فرانسه) برای تماشای کارناوال گلها رفته بود و در هتل نگرسکو فرستاده مدرس را ملاقات کرد. رحیمزاده میگوید: شاه گفت، صفوی میبینی اینها دنیا را به چه صورت خوش میگذرانند؟ عرض کردم: بله قربان واقعاً اگر در این دنیا بتوان بهشتی بهوجود آورد، آن بهشت همین است که اینجا بوجود آوردهاند. شاه گفت: «حالا تو چه میگویی؟ میگویی از اینجا یک سر برویم پشتکوه با لرها سرو کله بزنیم؟ پیش بیفتیم و فتنه و خونریزی راه بیندازیم؟»
(باستانی پاریزی محمد ابراهیم، آسیای هفتسنگ، انتشارات دنیای کتاب، چاپ پنجم ۱۳۶۴)
(رحیم زاده صفوی، اسرار سقوط احمدشاه، انتشارات فردوس، 1362)
برای دانلود مجموعه چشم تاریخ لطفا به لینک زیر در سایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:
https://drsargolzaei.com/%da%86%d8%b4%d9%85-%d8%aa%d8%a7%d8%b1%db%8c%d8%ae/
Telegram
attach 📎
#چشم_تاریخ
زمانی که #احمدشاه به اروپا رفته بود و #رضاشاه مقدمات پادشاهی خود را فراهم میساخت، #مدرس که شدیداً با رضا شاه مخالف بود، سید اصغر رحیمزاده صفوی مدیر روزنامه ی آسیای وسطی را به اروپا فرستاد تا احمدشاه را تشویق به بازگشت نماید، همچنین مدرّس پنهانی با چند تن از خوانین و متنفذین بختیاری، قشقایی و حاکم پشتکوه لرستان هماهنگ کرده بود که احمدشاه را در مقابل رضاخان حمایت کنند و اگر لازم شد نیرو و سپاه در اختیارش بگذارند.
استاد باستانی پاریزی مینویسد: در زمانی که رحیمزاده صفوی در اواخر آذر 1303با احمدشاه ملاقات کرد، شاه به نیس (جنوب فرانسه) برای تماشای کارناوال گلها رفته بود و در هتل نگرسکو فرستاده مدرس را ملاقات کرد. رحیمزاده میگوید: شاه گفت، صفوی میبینی اینها دنیا را به چه صورت خوش میگذرانند؟ عرض کردم: بله قربان واقعاً اگر در این دنیا بتوان بهشتی بهوجود آورد، آن بهشت همین است که اینجا بوجود آوردهاند. شاه گفت: «حالا تو چه میگویی؟ میگویی از اینجا یک سر برویم پشتکوه با لرها سرو کله بزنیم؟ پیش بیفتیم و فتنه و خونریزی راه بیندازیم؟»
#drsargolzaei
@drsargolzaei
زمانی که #احمدشاه به اروپا رفته بود و #رضاشاه مقدمات پادشاهی خود را فراهم میساخت، #مدرس که شدیداً با رضا شاه مخالف بود، سید اصغر رحیمزاده صفوی مدیر روزنامه ی آسیای وسطی را به اروپا فرستاد تا احمدشاه را تشویق به بازگشت نماید، همچنین مدرّس پنهانی با چند تن از خوانین و متنفذین بختیاری، قشقایی و حاکم پشتکوه لرستان هماهنگ کرده بود که احمدشاه را در مقابل رضاخان حمایت کنند و اگر لازم شد نیرو و سپاه در اختیارش بگذارند.
استاد باستانی پاریزی مینویسد: در زمانی که رحیمزاده صفوی در اواخر آذر 1303با احمدشاه ملاقات کرد، شاه به نیس (جنوب فرانسه) برای تماشای کارناوال گلها رفته بود و در هتل نگرسکو فرستاده مدرس را ملاقات کرد. رحیمزاده میگوید: شاه گفت، صفوی میبینی اینها دنیا را به چه صورت خوش میگذرانند؟ عرض کردم: بله قربان واقعاً اگر در این دنیا بتوان بهشتی بهوجود آورد، آن بهشت همین است که اینجا بوجود آوردهاند. شاه گفت: «حالا تو چه میگویی؟ میگویی از اینجا یک سر برویم پشتکوه با لرها سرو کله بزنیم؟ پیش بیفتیم و فتنه و خونریزی راه بیندازیم؟»
#drsargolzaei
@drsargolzaei