دکتر سرگلزایی drsargolzaei
38.3K subscribers
1.89K photos
112 videos
174 files
3.38K links
Download Telegram
Forwarded from نیازستان
#یادداشتهای_پریشانی
#مرثیه_ای_بر_آرمانگرایی
(در این یادداشتها غرب تمام کسان و چیزهایی است که محصولشان یکی است سوای ظاهر متفاوت و حتا عمل و عملکرد بظاهر متضاد. مثلا چهره ی بارز آمریکا معطوف کردن وجود انسان به #دنیا( هرآنچه نزدیک)است و محصول نهایی ج.ا هم همین است)
حتا اگر بپذیریم که جد انسان امروزین روزگاری چهاردست و پا بر زمین راه می رفت، گمان من این است وقتی که دستهایش را از زمین آزاد کرد و کمر راست کرد، به کار آسمان پرداخت و معنای عصیان شد.
این انسان اما آسمان را #در و #بر زمین می ساخت.
ساخت خانه و معبد و کاخ و.. همه رو به بالا دارند چون انسان از تبار گیاه و درخت بود و رو به خورشید داشت .
منظورم ازین پیش درآمد کمی شاعرانه این بود که بگویم انسان به تعبیر من اهل #استعلا است. این #علو_طلبی در شکل بدن او نیز متجلی است، اگر سایر حیوانات سر و سینه و شکمشان دریک راستاست و همسطح اند انسان سر بالا است و سینه اش بالاتر شکمش هست و... و البته که تمام اینها در رابطه ای ارگانیک بهم وصلند و تاثیر و تاثرها دارند‌. و همین #ربط ها و البته #جهت هاست که گاه دم را سر میکند و سر را دم ...
باری سخن برسر #آرمانگرایی ذاتی انسان بود و البته آرمان همان است که ریشه هایش در تاریکی زمین است و دستها در کار ساخت و چشمش به خورشید و این آرمان را از #هپروتیسم جدا میکند.
و اگر گرایش انسان به استعاره ی آسمان را ماهوی و ذاتی انسان بدانیم طبعا باید بپذیریم که موانع این گرایش نیز از همان آغاز همراه انسان بوده . خدا عالم است آن نخستین آدمی که عصیان کرده بر تمام بودن خویش و قد راست کرده چقدر صداهای مخالف از درون و برون می شنیده و..
و بعد همه ی آنان که در تمام تاریخ تلاش کرده‌اند دستها را از بندها آزاد کنند نیز همین گونه بوده اند. شما میتوانید در هر گوشه از جهان انسانی استعاره های استعلا را بیابید از آدم گرفته تا خاتم و... مسافر کوچولو و ماهی سیاه کوچولو ...
و همیشه نیز نیروهایی که انسان را زیردست خواسته اند تلاشها کرده اند تا او #سربالاطلب نباشدوبه تعبیر حضرت مثنوی #سودای_سربالا نداشته باشد.
باری همه در کارند تا تو را به دام آرند.
جهان سرمایه داری مسلط ( که بیسوادی_جان در ذاتش هست، چرا که باید تجربه کند) نخست با بردن مفاهیم استعلایی ذیل گزاره های بی معنا و خیال و.. سعی کرد آن روح عصیان را پس براند. او همه ی نیروهای کهن( قدرت قاهره ی شاه، شیخ و عالم) را به استخدام خود درآورد و با پوشاندن لباسهای نو بر تنشان تلاش کرد‌ با یک دیکتاتوری پرزرق و برق انسان را از عصیان باز دارد و هر مانع را در این راه فرو میکوفت .اردوی رنگارنگ چپ البته آن داعیان به عصیانی بودند که باید فروکوفته شوند و البته سرمایه در چشمبندی بزرگ خویش باید ازین اردو تیمی را انتخاب میکرد و وارد بازی خویش میکرد که از آغاز به شکستش باور داشت. و اصولا این بزرگترین جادوگریهای اهریمن سرمایه است . مطمئن باشید او هرگز وارد نبرد با حریفی نخواهد شد که از آغاز به شکستش نرسیده باشد. اصلا مجال ظهور و بروز چنین حریفی را نمیدهد و همه ی کسانی که در هر لباس چنین کاری میکنند اهالی همین اردوی #توقف_عصیان و #استعلا_ممنوع اند.
بلی غرب دشمن تراش، دایم نمونه های چپ معترض را روی سن می آورد و بعد فرو‌میکوفت و بعد دست پیروزی بالا میبرد و‌به خویش جایزه میداد.
نفی آرمانگرایی ، شکست دادن آنان که آرمانگرا می نامید به منظور حذف عصیان البته نقص داشت و چون خلا #آرمانگرایی ذاتی را پر نمیکرد این شد که به تجربه غرب شد دستگاه آرمان سازی و شما ‌می بینید که الان آرمان هشتاد نود درصد مردم جهان یک کاسه شده و این یک کاسگی محصول چیست؟
غرب غروب از نفی آرمان به آرمان سازی رسید و اکنون نیز دارد به یک رنگی دلخواه خویش نیز می رسد. جهان در سرعتی شگفت دارد همانند می‌شود وقتی شما بتوانید رویاهای مردم را بسازید خوابهایشان را به شکل دلخواه و واحد شکل بدهید رفتارها و گفتارها و.. یکسان خواهد شد.
حال پرسش این است در این جنگل نوین آن نخستین کس کیست و قرار است چگونه کمر راست کند و دست آزاد. تا باز انسان معنا یابد؟!
#محسن_بارانی۲۷شهریور۱۳۹۹
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان
#یادداشتهای_پریشانی
#فریبستان_زبان یا #باشگاه_قماربازان

آدمیان مصداقها و مثالها را میسازند تا مفاهیم و معانی را بهتر بفهمند وبفهمانند.مثلا برای بیان عذاب آور بودن سرانجام دروغ یا ویرانگری دزدی ازجهنم میگویند ومصداق و مثال آتش.
بعد اندک اندک اتفاق مهیبی در ذهن و زبان آدمی پدید می آید.
آن مصداق و مثال عینی مینشیند جای آن مفهوم دور از دست.
میدانیم که معانی و مفاهیم از جنسی دیگرند،نامحدود ترند و..این است که ذهن ما برای بیان یک مفهوم، گاه راههای مختلف بیانی را ارائه میکند تشبیه میکند و استعاره میسازد و کنایه و تمثیل و..این نمونه های ملموس تر و دم دست تر و محدود ترند.
این سایه ها مینشینند جای آن مفاهیم و بعدتر و بدتر میشوند خود آن معانی
ابلهی صیاد آن سایه شود
می دود چندان که بی مایه شود
عبادت یک معناست؛ یعنی رفتن در یک راه تا صاف شود و پاکوب و مشخص.و آسان کند سیر وسلوک ما را..
از مصادیقش فلان جور نماز خواندن و فلان شیوه روزه گرفتن و..است میبینیم که عبادت معنایی واحد است اما مصادیقش بسیار.
ازخدمتگزاری و تعلیم و تعلم گرفته تا انواع احسان و تفکر و..
همه ی اینها صرفا نمونه ای برای عبادت اند که در بسیاری مواقع، ذات عبادت تلقی شده و منجر به تباهی و روسیاهی بسیار بویژه نزد ظاهرگرایان پوست پرست
مفهوم گناه نیزچنین است مثلا در قرآن از خمر و میسر و ربا و.. سخن رفته اعمالی که دو یا چند طرفه اند، اجتماعی اند و نتیجه شان عداوت و بغضا(مائده ۹۱) است.ضمن توجه به منافعشان، زیانشان بیشتر دانسته شده
اینها نیز #معنایند و دیده ایم معناگریزان ظاهربین را که لحظه لحظه مشغول مستی و قمار و ربا هستند اما #حساب (یعنی متقن ودقیق وبا کمیت واضح و عددی) می کنند که #صنع_نیک پدید آورده اند و از قضا اگر قدرت هم داشته باشند همه را به بت پرستی دعوت میکنند و گردن غیرخودی ها را مانند #امیرمبارزالدین روزگار حافظ میزنند
حال یکی از دلایل ستیز و ناراحتی کسانی مانند مولانا و سنایی و... را با سخن گفتن و تمثیل آوردن دریافته ایم
ای برون از فکر و قال و قیل من
خاک بر فرق من و تمثیل من
یا؛ بازگشتم از سخن زیرا نبود
در سخن معنی و در معنی سخن
و راه رهایی ازین دوزخ سوزان چیست؟
پناه بر #مفاهیم_اندیشیده #معانی_فلسفیده مثلا قمار شطرنج یا تخته نرد یا تاس یا پوکر..نیست.قمار هر کاری است که در آن #صدفه و #احتمال بر قانون نظام مند و ادب عقلی بچربد. هر بافتی که اعمال صورت گرفته در آن با خروجی اش متناسب نیست.مثلا ۱واحد سرمایه میگذاری اما ده میبری آنهم بر اساس اتفاق و تصادف وجالب آنطرف است خیل زیاد #وجود_باختگان
نمیدانم #قمار با قمر: سپیدی چه ربطی دارد؟ عرب وقتی سپیدی برف آنچنان شود که چشم را موقتا نابینا کند و #کور_برفی بیارد از قمر استفاده میکند. #قمر هم سفید است. اما نکته ی جالبش اینکه در قمار هم درخشش یک تصور (بدست آوردن ناگهانی ثروتی ناگهانی مارا تهییج میکند ثروتی که برای کسب عاقلانه و انسانی اش باید مدتهای مدید تلاش و کار و برنامه ریزی و..کرد)چنان قوه ی بینایی را میگیرد که تشخیص درست و نادرست ناممکن است و اینکه برای بازنده موقتی است این نابینایی و برای برنده پایدارترست(قمارباز داستایوسکی) این هم یک فریب افزون تر برای شخص پیروز
اگر قمار این باشد؛ هر اتفاقی که از منهج خرد و روابط انسانی خارج شود و منجر به افزایش دارایی های ما(هر نوع دارایی) بشود میبینیم #قمار مفهومی است که سراسر زندگی ما تسری یافته منظورم آن نوع زندگی است که از سازوکار #خرد و آیین مندی #عقل دور افتاده و مگر وضع جامعه ی امروزی ما چنین نیست؟
حاکمان قدرت به دستی که با تمام توان مصادیق دم دستی کژی ها را میکوبند( قمار و شرابخواری و بی عفافی و...) اما تا مغز استخوانشان اسیر چنین مفاهیمی است
آن نالایقی که بر اساس #صدفه شده داماد فلانی و ازین رو شده تصمیم گیر فلان نقطه ی حساس مملکتی یک قمارباز است و عضو فعال #باشگاه_قماربازان .آنکس که به قول حافظ #مست_ریا است شراب خواری است که هشتادمیلیون تازیانه از آتش آه مردم نیز بخورد #حدش جاری نمیشود و هشیار نخواهد شد‌.بی تقوای دارای حجاب ظاهری همان فرعون #خودخداپنداری است که تمام کارهای خویش را نیک میداند و بقیه را زشت. چنین افرادی درجایگاه خدا نشسته اند زیرا بنا بر تقرب به ایشان است که ما از نعمات برخوردار میشویم یا گرفتار نقمات..
#قرآن #حی_حاضر است.مگر فرعون بشارت نمیدهد به سحره و مگر نمی ترساندشان از عذاب الیم؟
باری بنظر میرسد حکم همه ی اعمال انسانی چنین است وانسان حقیقت جوی زیباپرست چاره ای ندارد جزاینکه از پوسته های نصیب آتش که مصادیق وتماثیل اند بگذرد واهل معنا شود #تمثال_پرستی بزرگترین گناه است و ازقضا درذهن و زبان ما(بویژه مذهبی ها)به طرز عجیبی لانه کرده.چند نفر ما وقتی میگوییم خدا به جای مفاهیم متعالی تصویر کعبه حک میشود در ذهنمان؟
#دکتر_محسن_یارمحمدی
@niyazestanbarani
Forwarded from نیازستان
#یادداشتهای_پریشانی
#دیکتاتوری_و_معنای_سرنوشت_نزد_ایرانیان

اول بگویم که گولمان زده بودند و ما هم گول خورده ایم.
داستان را از انتها برای ما روایت کردند و ما فکر می‌کردیم آغاز کار این جاست و هی زور می زدیم از آغاز ، کار را درست کنیم و نشد چرا که ما در پایان روایت بودیم و تغییر پایان روایت هرگز تمام روایت را تغییر نداده است.
بگذارید اینگونه بگویم از نظر من یک جامعه در موقعیت زمانی حال یک ابر_دستگاه مولد است و این امری وجودی است.
در عالم کون_و_فساد، جهان زایشها و مرگها هرچه لباس #هست به تن می کند در همان گونه از #هستن نمی ماند در بستر زمان تبدیل به چیز دیگر می شود و این شدن تازه محصول و میوه ی عوامل متعدد و گوناگون است.
یک جامعه نیز در هر مقطعی یک ابر_دستگاه است که محصول پیش از آن مقطع است و کم کم چیزی را( دستگاههایی) برای آینده تولید می کند که ربطی وثیق با خودش دارد.
به #کارخانه_ی_ایران که نگاه میکنیم میبینیم یکی از بزرگترین محصولاتش تولید یک ماشین مخرب است به نام #دیکتاتوری. و نه دیکتاتور. در استعاره ی ماشین مفهوم اسقاط نهفته است یعنی یک ماشین سرانجام محتومش ( هرقدر هم تعویض و تعمیر شود) سقوط است یا نهایتا رفتن به موزه.
اما میتوان از زمین و زمینه ی ایران و زمان و آسمان ایران سخن گفت و محصول را #درخت دانست.درخت دیکتاتوری که میوه اش دیکتاتور است. شما میتوانید تمام دیکتاتورهای یک درخت را بچینید اما فصل بعد میوه های تازه پدید خواهند آمد بویژه اگر آن زمین و زمینه و آن زمین و آسمان آب و خاک و آفتاب آن درخت را تامین کند. همان شجره_خبیثه ای که ریشه در #برعکس_بودن دارد و مالها قرار..
حالا راز شکستهای پی در پی تاریخ ما روشن کمی روشن نشده است؟
به شاهنامه نگاهی بیندازیم؛
تمام عوامل به مرور دست به دست هم میدهند و #جمشید را #رب میکنند. جمشید یک شبه #فرعون نشده است. براو چند صد سال گذشته و بسیاری از اطرافیان با او همراهی کرده اند و #دستگاهی را ساخته اند تا یک جا و یک روز مجمعی کرده و اعلان ربوبیت کرده.
#ابر_دستگاه جامعه ی ایرانی کم کم از گرد جمشید پراکنده شده اند چون او پند حافظ را گوش نمی داده :
- مکن که کوکبه دلبری شکسته شود
چو بندگان بگریزند و چاکران بجهند
و نتیجه چه شد؟ هر بنده ای در گوشه ای ادعای سلطانی و پادشاهی(شما بخوانید خدایی) کرد چرا؟! چون اگر انسانی بتواند چنین ادعایی کند بقیه هم می توانند.
و کارد که به استخوان رسید و از آن برگذشت بزرگان برای تغییر این اوضاع به جستجو پرداختند. به نظر شما اذهان خود_سلطان بین چه کسی را خواهند یافت برای سروسامان دادن به کشورشان؟ کاملا طبیعی است بروند سراغ رضاخان کسی که قلدر است. کسی که در کانون مهر پرورش نیافته و در پریشانی و آشوب برآمده و به بالا رسیده و همانطور که احمدی نژاد گفت : مردم ما را بالا آوردند .
آری خرده_دیکتاتورهای محلی، در روندی کاملا منطقی نشان ضحاک را یافتند.
کسی بظاهر قدرت مند و در نهان بسیار حقیر و ترسو و براین اساس بسیار بی رحم که برای رسیدن به خواسته ی خود می تواند #پدرکش باشد.( دقت کنید رحم و شفقت خویی انسانی است و انسان در راس هرم موجودات است و بی رحمی خصلت درندگان است و..) آری ضحاک اهل شکم و زیر شکم است و خود را می سپارد به #ابلیس.
#دکتر_فاوست با #لوسیفر پیمان می بندد تا با #مفیستوفیلوس وارد بده بستان شود و رابطه ی خادم و مخدوم را به کامل ترین شکل اجرا کند. تو این کار را کن برای من و من اینکار را میکنم برای تو ( الگو را دریابیم).
به نظر من پس از اسقاط ضحاک #فریدون با تقسیم حساب کتاب دار جهان میان سه فرزند خواسته جلوی دیکتاتوری و تمامت خواهی بعدی را بگیرد که.. نشده است و علیرغم رفتار شگفت ایرج برادران بویژه #تور کوتاه نمی آیند.
شگفتا وقتی ایرج دیهیم و گاه را ارزان در اختیار برادران میگذارد و فقط خیمه از سایه ی ابر و بزمگهی در لب کشت می طلبد‌. تور کار خویش میکند که چرایی اش بسیار قابل تامل است؛
پسندی و همداستانی کنی
که جان داری و جان ستانی کنی

مکن خویشتن را زمردمکشان
کزین پس نیابی خود از من نشان

بسنده کنم زین جهان گوشه ای
به کوشش فراز آورم توشه ای

به خون برادر چه بندی کمر
چه سوزی دل پیر گشته پدر

جهان خواستی، یافتی خون مریز
مکن با جهاندار یزدان ستیز
دقت کنید دیگر خواهی #ایرج در این بخش شگفت آور است و نشان از قدرت بی نهایت او دارد در چنین وضعی ایرج مطلقا مردم کشی را شوم میداند. بر سرنوشت خون ریز ( برادران ) دل می سوزاند.نگران #فریدون است دربندکشنده ی ضحاک..می دانید چه میگویم؟👇👇
Forwarded from نیازستان (محسن یارمحمدی)
#یادداشتهای_پریشانی

#زن_و_بدن

بارها از خود پرسیده‌ام؛ ما انسان‌ها -در #بساط_هستی -بر #گستره‌ی_هستن با چه هستیم؟! به چه هستیم؟! و هرچه بیشتر گذشته یک پاسخ استوارتر آمده است.
در بی‌کرانه ای که هستی اش می‌نامیم ما به بدن‌مان هستیم و با بدن‌مان هستیم. که اگر قرار بود در اینجا و اکنون نباشیم، کارگاه صنع #إنی_خالق... و #نحن_خلقنا... میلیونها سال به کار نمی‌افتاد تا از گل دل کند.
باری ما چیزی جز #بدن نیستیم. آنچه روح می‌خوانند نمی‌دانم چیست چرا که #ازیتش به #امر_رب می‌رسد چه ما بوده باشیم یا نه ... بوده بوده است ... برای اینکه تعین بگیرد، شکل بگیرد هیأت شود ، هیبت شود و.. باید دمیده میشده در بدن. پس کل چرندیاتی را که در نکوهش #تن گفته اند بازبینی کنید.
حتا یگانه‌گان جانی مانند مولانا یا حافظ اگر نرسیده باشند به آشتی با تن و گلایه شان در جایی به همنوایی و انس نرسیده باشد با تن، به گمان من نقصی دارند و نقیضه‌ای ...
زین قصه بگذرم که سخن می‌شود دراز..
بگذارید دوباره بگویم: برای من، تن همه‌ی بودن است و اگر انواع جانی هست و روانی، یا نفسی و روحی یا اثری و آثاری همه از و در مجرای تن است که رخ می‌نماید این صحن و صحنه که نباشد هیچ چیز دیگری هم نیست حتا اثری که از من میماند اثر تن است به همه‌ی عظمتش...
حال چرا روی این مسأله اینقدر اصرار دارم؟
نکته این جاست وقتی در عرصات بودن #تن به اضطراب بیفتد و در پریشانی قرار بگیرد و .. تمامت انسان به پریشانی و اضطراب (خودزنی ،ضربه را پذیراشدن) می افتد و انسان پریشان مضطرب تحت تهدید و تحدید اصلا انسان نیست...
نتیجه ی امروزی و اینجایی اینکه در طول تاریخ بشر و همین‌طور تاریخ ما تن زن همیشه تحت فشار بوده است.
از اسطوره ی گناه نخستین که بد فهمیده شد (چرا که همه‌ی انسان شکل‌ها گمان می‌کنند آن میوه‌ی ممنوعه را خورده اند و نخورده اند و گواهم زیستن در بهشت حیوانیت شان است) تا امروز آنچه از زن نموده شده تنی گناه آلوده است. تنی که بواسطه‌ی ذاتی ترین ویژه‌گی اش که تدوام هست‌های ماست (زاینده‌گی) آلوده تلقی میشده آنگونه که سیلی از محدودیت ها و ممنوعیت ها را برش حمل کرده اند، نهایتا چه خواهد شد؟! تنی که منشأ گناه تلقی شده و باید پنهان می‌شده در واقع حکم حذف از هستی را دریافت کرده است و از قضا حاکمان این حکم دربرابر خداایستاده‌گانند. چرا که او می‌خواست زن باشد و بدین تن باشد و ایشان نفی خواست رحمان کرده اند..
تن زنی که هنگام رد شدن از کنار مردی منقبض می‌شود که نکند متلکی یا دستکی و... دیگر تن نیست.
تن زنی که در جمع احساس امنیت نمیکند چیست جز انباری از دل زده‌گی و پریشان‌ حالی؟!
تن زنی که....
ما به جای پرورش خودمان برای رسیدن به آشتی با تن، موجوداتی پرورده ایم که با تن خود آشتی نیستند و از تن خود ناراضی اند و.. چنین موجوداتی چه‌گونه می‌توانند با تن دیگری که اتفاقا محمل و صحنه ی هست شدن تک تک ما نیز هست آشتی باشند؟!..
همین ...
#محسن_یارمحمدی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان (محسن یارمحمدی)
#یادداشتهای_پریشانی
ـ میان مسجد و میخانه یا؛
اندر حکایت همیشه‌گی «یا این وری یا اون‌وری...

برخی خواننده‌گان این مطلب قطعن حال و هوای عمومی اجتماع ایرانی را در دهه‌‌ی شصت و هفتاد به یاد ندارند.
من در دهه‌ی شصت تحصیلات عمومی را پی‌میگرفتم و در دهه‌ی بعد ساکن دانشگاه شدم.گو این‌که در این میان و از همان ابتدای باسواد شدن خواندن و دیدن شده بود میل بی پایان من...
چرا این را گفتم؟ مقدمه‌ای است برای بیان موقعی که من و امثال من دارند و البته از سوی بسیارانی این موقع و موقف مورد رد و طعن و نقد و... است.
در آن سال‌ها جو عمومی مردم به دهها دلیل همسو با گفتمان غالب حاکمانی بود که در پی رساندن انسان به مقامات خدایی بودند.
اگر در کلاس درسی (دبیرستان یا دانشگاه) بحثی می‌شد سر فلان عمل‌کرد رهبر یا فلان سخن مقام عالی یا رفتار فلان صاحب منصب مثلن شصت درصدی بی‌شک اهل تایید بودند بیست‌سی درصدی هم که طبق معمول همیشه ساکت میماند مثلن ده درصدی مخالف که البته صدایشان چندان درنمی‌آمد و عده‌ای که ما بودیم. ما چه می‌کردیم؟ به آن اکثریت تابع می‌گفتیم: آقا ، خانم برادر خواهر این اقلیت مخالف از خودماست نه منافق است نه دشمن فقط جایی ایستاده و چیزهایی می‌بیند که شما نمی‌بینید..
به آن ده درصد مخالف هم می‌گفتیم عزیزان این خیل موافق آقایان حکایتشان این است اکثریت شان نه مزدورند نه جیره خوار و نه جاهل و نادان عقبه‌ی فکری و احساسی شان این است و تا شما اینها را درک نکنید نمی‌توانید گفت‌وگویی مفید با ایشان داشته باشید.
اکثریت همراه البته نمی‌توانست ما را متهم به کفر و نفاق و ... کند چون اعمال و رفتارمان خالی از شائبه‌ی بی‌دینی بود اقلیت مخالف هم مارا خوش خیالانی می‌دانستند که علیرغم دانایی و مطالعه‌ی فراوان اصل موض‌ع را نفهمیده. ما نهایتن مزاحمانی بودیم که مانع فروپاشی اردوی اکثریت همراه می‌شدیم و...
حالا دوسه دهه از آن ایام می‌گذرد شکل چینش نیروهای همراه و ناهمراه حاکمیت کاملن دگرگون شده. اصلن نیازی به قسم جلاله هم نیست آفتاب آمد دلیل آفتاب..
بی‌شک شصت‌درصدی هیچ هم‌دلی و همراهی و تبعیتی از گفتمان غالب حاکمیت ندارند بیست درصدی هم طبق معمول ساکتند. شاید حدود ده درصد به دلایل مختلف ( نه آن مختلف دهه‌ی شصت و هفتاد) همچنان تابع تامند و در این میان باز اقلیتی هست که دارد برای فهم بهتر هردوسو از هم دست وپا می‌زند.
آقا، برای این‌که بتوانی راه حلی برای برون رفت از این ستیز بیابی اول باید چرا فلانی به این نوع گفتار و کردار دست می‌زند درک موقع و موقف طرف مقابلت برای برپایی یک تفاهم ، مهم است و..
اما باز نه این‌وری زحمت بسیار چنین کاری را برخود هموار می‌کند نه آن‌وری و تو هم البته از هر دو سو بلکه از هر سه سو مشت و لگد میل می‌کنی.
تجربه‌ی زیستن و دقت در سپهر اجتماعی فرهنگی ایران این سه چهاردهه به من می‌گوید: اکثریت نه توان تغییر جای خویش را دارند و نه میلش را...
ستاینده‌گان مثلن غرب اصلن نمی‌فهمند چرا ستیهنده‌گان با غرب چنین رفتاری دارند و برعکس ..
من گمان می‌کنم این ویژه‌گی اجتماع ایرانی البته عمری بسیار دراز دارد و مختص این چنددهه‌ نیست. شاید بتوان در اعماق تاریخ و در بن و ریشه‌های فکری و اعتقادی کهن ردپای چرایی این خصیصه‌را یافت اما عجالتن آن‌چه از عمل‌کرد این ژن قوی فرهنگی آشکار شده فرسوده‌گی، افسرده‌گی و... شکست یک جامعه است. و تا اکثریتی قابل اعتنا در این اجتماع نتوانند جای دیگری قرار بگیرند و جهان را از آن جایگاه نبینند اوضاع عمومی ما همین و بدتر از این خواهد بود..
#محسن_یارمحمدی
دانش‌آموخته‌ی دکتری زبان و ادبیات فارسی

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

#عطارجان
ره میخانه و مسجد کدام است
که هر دو بر من مسکین حرام است

نه در مسجد گذارندم که رند است
نه در میخانه کاین خمار خام است

میان مسجد و میخانه راهی است
بجویید ای عزیزان کین کدام است...