دکتر سرگلزایی drsargolzaei
38.3K subscribers
1.88K photos
112 videos
174 files
3.37K links
Download Telegram
#یادداشت_هفته
#مصاحبه
#روانشناسی_و_عاشقی

#قسمت_اول

مصاحبهٔ علی ورامینی
(از صفحهٔ اندیشهٔ روزنامهٔ اعتماد)
با دکتر محمّدرضا سرگلزایی (روانپزشک)
در باب علّت، غایت و انواع عاشقی

• علت و چیستی پدیده عشق را در پارادایم‌های مختلف، به‌صورت‌های گوناگون تعریف می‌کنند، طیف این تعریف را می‌توان از آنانی که عشق را مقدس می‌پندارند و به عوالم دیگر مرتبط می‌کنند در نظر گرفت، تا آنانی عشق را یک امر کاملاً مادّی و بیولوژیک می‌دانند. در روانشناسی تعریف عشق و علت به‌وجود آمدن آن چیست؟ روانشناسی، روانپزشکی و روانکاوی چه نقاط اشتراک و افتراقی از این منظر دارند؟

خوب می‌دانید که ارسطو راجع به علل اربعه صحبت کرده است و راجع به این که هر پدیده‌ای هم‌زمان علل مادّی، فاعلی، صوری و غایی دارد؛ بنابراین اگر از ارسطو می‌پرسیدیم علت این میز چیست، می‌گفت: علت مادی‌اش چوب، میخ، چسب و رنگ است. علت فاعلی میز، نجّار است و تا نجاری نباشد جمع چوب، چسب، رنگ و میخ میز نمی‌شود. علت صوری آن طرح میز و یا ایده‌ی میز است، همان چیزی است که در World of Ideas یا جهان مُثُل مطرح می‌شود؛ "اگر طرحی از میز نباشد هیچ میزی در جهان ماده ایجاد نمی‌شود." علت غایی آن هم این است که روی آن کتاب بگذاریم، غذا بخوریم و یا هر استفاده دیگری و اگر چنین غایتی وجود نداشت اصلا چنین صورتی اتفاق نمی‌افتاد و اگر چنین صورتی اتفاق نمی‌افتاد، نجاری تخته‌ها را دور هم جمع، صاف و رنگ نمی‌کرد تا از آن‌ها میزی بسازد.

همین علل اربعه را در رابطه با عشق ببینید. طبیعتا اگر افرادی بگویند که عشق ناشی از بالا رفتن مثلا «پرولاکتین» یا «اکسی توسین» است، درواقع آنها دارند از علت مادی عشق سخن می‌گویند، درحالی‌که یکی دیگر ممکن است بگوید که نه، علت عشق مثلا این است که رسانه‌ها به ما عاشق شدن را یاد می‌دهند. رسانه ممکن است قصه و ادبیات باشد مثل قصهٔ سیندرلا، سفید برفی و زیبای خفته و یا هالیوود، والت دیزنی و یا سریال‌های تلویزیون باشد. آن کسی که به ما عشق را یاد می‌دهد علت فاعلی عشق است. یکی هم ممکن است بگوید که عشق جست‌وجوی کمال است و انسان‌ها عاشق می‌شوند تا در راه آن عشق بخش‌های گمشده‌ی خودشان را بیابند؛ مانند داستان ِ«شیخ صنعان» یا «شیخ سمعان» که با تعبیر یونگی با بخش مادینه روان یا آنیمایی خودش بیگانه بود و وقتی که در بلاد روم عاشق دختر ترسا شد، انگار که بخش تسلیم و رضای خودش را که گم کرده بود، پیدا کرد و شیخ صنعان به کمال رسید. اگر آدمی ‌این چنین عشق را تحلیل کند، از علت غایی عشق سخن می‌گوید. یکی هم ممکن است بگوید که عشق چیزی نیست جز بازتولید مثلث اُدیپال. همان مثلثی که از نظر فروید در دوره‌ی اُدیپال رشد، بین کودک، مادر و پدرش به‌وجود می‌آید و پسربچه عاشق مادر و دختربچه عاشق پدر می‌شود. بنابراین دختربچه مادرش را هَوو و پسربچه پدرش را رقیب تلقی می‌کند. بعضی به پیروی از فروید معتقدند که وقتی ما عاشق می‌شویم همین مثلث ادیپال را بازتولید می‌کنیم.

ممکن است بین این چهار نظر نزاع‌هایی به‌وجود بیاید. مانند داستان معروف مولانا؛ چهار نفر پول مشترکی داشتند و یکی‌شان گفت انگور بخریم، دیگری گفت عِنَب سوّمی گفت اوزوم و نفر چهارم هم گفت استافیل. چون گمان کردند که با هم اختلاف دارند، با یکدیگر وارد درگیری شدند تا این‌که یک زبان شناس و زبان دانی آمد و گفت که شما چهار نفر چرا دعوا می‌کنید؟ برایش تعریف کردند. متوجه می‌شود که هر چهار نفر از یک چیز صحبت می‌کنند امّا با چهار زبان ،داستان را برای‌شان گفت و بین‌شان صلح ایجاد کرد.

با این رویکرد ارسطویی خیلی راحت می‌توانیم بین کسانی که راجع به عشق اختلاف‌ نظر دارند صلح، وفاق و اجماع ایجاد کنیم، وقتی بگوییم آن‌که عشق را بالا رفتن پرولاکتین، اُکسی توسین، استروژن و پروژسترون می‌داند، در رابطه با علت مادی عشق سخن می‌گوید و در سطح مولکولی هم سخن‌اش کاملا درست است. دیگری که راجع به صورت عشق و درواقع form of love صحبت می‌کند و معتقد است ما انواع عشق داریم. مثلاً عشق ادیپال فرویدی و عشق به زیبایی کانتی. در عشق کانتی عاشق در معشوق «آنِ» زیبایی را می‌بیند (به تعبیر حافظ: شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد/ بندهٔ طلعت آنیم که «آنی» دارد)، به تعبیر کانتی یک غریزه‌ی استتیک یا زیبایی‌شناسانه وجود دارد که در عشق، آن غریزه‌ی زیبایی‌شناسانه متناظر بیرونی پیدا می‌کند و فرد عاشق فردی دیگر می‌شود. با چارچوب ارسطو می گوییم اینها form of love و علت صوری عشق هستند و نه در عرصهٔ ملکولی بلکه در عرصهٔ فرافردی معنا می یابند.

#دکتر‌محمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

@drsargolzaei