#مقاله
#ذهن_زبان_مند_و_کهن_الگوها قسمت اول
پژوهش های زیست شناسان تکاملی نشان می دهد که انسان و پسر عموهای زیستی اش حدود 1.5 میلیون سال پیش از نیای مشترک شان منشعب شده اند. مزیت رقابتی پریمات هاي (ميمون ریخت ها) اخیر نسبت به نیای مشترک شان از طریق مکانیزم "انتخاب طبیعی" منجر به انقراض نيای مشترک شد و میمون ریخت های فعلی با تمام تفاوت ها شان، با الگوی زندگی مشابهی به زندگی شان ادامه دادند. اما یک جهش ژنی (موتاسیون) دیگر که حدود 200 تا 300 هزار سال قبل رخ داد، سرنوشت انسان را از عموزاده های زیستی اش کاملا جدا کرد. موتاسیون اخیر منجر به این شد که بخشی از مغز انسان نوین (هموساپینس ساپینس) از عموزاده هایش کاملا بزرگ تر باشد. این بخش مغز، لوب پره فرونتال (پیش پیشانی) نام دارد.
تمام آن چه "روان انسانی" می نامیم که کاملا کارکردی متفاوت از عملکرد سیستم عصبی سایر حیوانات دارد، محصول عمل همین قطعه ی پیش پیشانی (پره فرونتال) مغز است.
لوب پره فرونتال، خود دارای سه جزء اوربیتوفرونتال، مدیان و دورسولترال است. بخش دورسولترال لوب پره فرونتال، عملکردی دارد که به آن "انتزاع" (Abstraction) می گوییم.
"انتزاع" به معنای کشف وجه مشترک بین پدیده های متفاوت است. مثلا کلاغ، طوطی و پرستو از بسیاری جهات با هم متفاوتند، اما لوب پره فرونتال - بخش دورسولترال باعث می شود که ما به راحتی دریابیم که این سه را می توانیم در یک "طبقه" بگنجانیم: پرندگان.
انتزاع اولین گام برای شکل گیری کلمه است. به کلمات پرواز، رویش، قدرت، رشد، نابودی و عشق فکر کنید. هر کدام از آنها صدها مصداق دارند. وقتی از "قدرت" صحبت مي كنيم منظورمان قدرت یک فیل است یا قدرت یک بمب؟ قدرت فیزیکی یا قدرت روانی؟ بین قدرت یک فیل و قدرت یک زلزله و قدرت روانی یک فرد صبور کمترین شباهت "عینی" وجود ندارد. ولی بخش دورسولترال مغز ما می تواند چیزی فاقد "عینیت مشترک" را کشف کند و "ببیند".
وقتی انسان توانست "وجوه مشترک" را کشف کند، قادر شد جهان را "ساده سازی" کند. حالا به جای در ذهن داشتن ده ها هزار پدیده می توانست به صدها پدیده فکر کند و همانطور که کامپیوتر با مبنای عددی صفر - یک سرعت محاسبه ای ده ها برابر مغز انسان با مبنای عددی دهدهی (اعشاری) دارد، مغز انسان نیز با این موتاسیون و به دست آوردن قدرت انتزاع، بسیار توانمندتر از مغز حیوانات شد. اما کلمه آنقدر تفاوتی ایجاد نکرد که جمله! از دیدگاه زبانشناسی گشتاری زایشی چامسکی واحد زبان کلمه نیست، بلکه جمله است. جمله ارتباط را دقیق تر و سریع تر می کند. مثلا سه کلمه ی "کودک"، "مادر" و "بوسه" را در نظر بگیرید. اگر زبان فقط مشتمل بر کلمات بود ما با ارائه ی این سه کلمه می توانستیم رخداد بوسه را بین مادر و کودک در نظر آوریم ، اما این که در این رخداد چه کسی فاعل بوده، چه کسی مفعول بوده و این رخداد چه زمانی رخ داده از تبادل این سه کلمه معلوم نمی شود، اما هنگامی که می گوییم: "مادر، کودک را بوسید" معلوم می شود که مادر فاعل این رخداد بوده، کودک مفعول این رخداد و این رخداد در گذشته رخ داده است. از نظر چامسکی مغز ما زبان مند است. تحقیقات چامسکی و همکاران او با قدرت زیاد این را اثبات کرده است که شکل گیری زبان کاملا وابسته به مغزی است که از نظر ژنتیک مستعد پذیرش زبان است و این استعداد به صورت تدریجی ایجاد نشده بلکه به صورت یکباره و تحت تاثیر یک جهش ژنی ایجاد شده است.
این نکته ای است که برای من یک مفهوم فرهنگی دارد. کشف چامسکی نقطه ی اشتراک و اتصال نظریاتی است که تا زمان این کشف همدیگر را نفی می کردند:
افسانه ی آفرینش در مذاهب شناخته شده، حکایت از خلق یکباره ی انسان دارد، در حالی که یافته های زیست شناسی حاکی از تکامل تدریجی است.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#ذهن_زبان_مند_و_کهن_الگوها قسمت اول
پژوهش های زیست شناسان تکاملی نشان می دهد که انسان و پسر عموهای زیستی اش حدود 1.5 میلیون سال پیش از نیای مشترک شان منشعب شده اند. مزیت رقابتی پریمات هاي (ميمون ریخت ها) اخیر نسبت به نیای مشترک شان از طریق مکانیزم "انتخاب طبیعی" منجر به انقراض نيای مشترک شد و میمون ریخت های فعلی با تمام تفاوت ها شان، با الگوی زندگی مشابهی به زندگی شان ادامه دادند. اما یک جهش ژنی (موتاسیون) دیگر که حدود 200 تا 300 هزار سال قبل رخ داد، سرنوشت انسان را از عموزاده های زیستی اش کاملا جدا کرد. موتاسیون اخیر منجر به این شد که بخشی از مغز انسان نوین (هموساپینس ساپینس) از عموزاده هایش کاملا بزرگ تر باشد. این بخش مغز، لوب پره فرونتال (پیش پیشانی) نام دارد.
تمام آن چه "روان انسانی" می نامیم که کاملا کارکردی متفاوت از عملکرد سیستم عصبی سایر حیوانات دارد، محصول عمل همین قطعه ی پیش پیشانی (پره فرونتال) مغز است.
لوب پره فرونتال، خود دارای سه جزء اوربیتوفرونتال، مدیان و دورسولترال است. بخش دورسولترال لوب پره فرونتال، عملکردی دارد که به آن "انتزاع" (Abstraction) می گوییم.
"انتزاع" به معنای کشف وجه مشترک بین پدیده های متفاوت است. مثلا کلاغ، طوطی و پرستو از بسیاری جهات با هم متفاوتند، اما لوب پره فرونتال - بخش دورسولترال باعث می شود که ما به راحتی دریابیم که این سه را می توانیم در یک "طبقه" بگنجانیم: پرندگان.
انتزاع اولین گام برای شکل گیری کلمه است. به کلمات پرواز، رویش، قدرت، رشد، نابودی و عشق فکر کنید. هر کدام از آنها صدها مصداق دارند. وقتی از "قدرت" صحبت مي كنيم منظورمان قدرت یک فیل است یا قدرت یک بمب؟ قدرت فیزیکی یا قدرت روانی؟ بین قدرت یک فیل و قدرت یک زلزله و قدرت روانی یک فرد صبور کمترین شباهت "عینی" وجود ندارد. ولی بخش دورسولترال مغز ما می تواند چیزی فاقد "عینیت مشترک" را کشف کند و "ببیند".
وقتی انسان توانست "وجوه مشترک" را کشف کند، قادر شد جهان را "ساده سازی" کند. حالا به جای در ذهن داشتن ده ها هزار پدیده می توانست به صدها پدیده فکر کند و همانطور که کامپیوتر با مبنای عددی صفر - یک سرعت محاسبه ای ده ها برابر مغز انسان با مبنای عددی دهدهی (اعشاری) دارد، مغز انسان نیز با این موتاسیون و به دست آوردن قدرت انتزاع، بسیار توانمندتر از مغز حیوانات شد. اما کلمه آنقدر تفاوتی ایجاد نکرد که جمله! از دیدگاه زبانشناسی گشتاری زایشی چامسکی واحد زبان کلمه نیست، بلکه جمله است. جمله ارتباط را دقیق تر و سریع تر می کند. مثلا سه کلمه ی "کودک"، "مادر" و "بوسه" را در نظر بگیرید. اگر زبان فقط مشتمل بر کلمات بود ما با ارائه ی این سه کلمه می توانستیم رخداد بوسه را بین مادر و کودک در نظر آوریم ، اما این که در این رخداد چه کسی فاعل بوده، چه کسی مفعول بوده و این رخداد چه زمانی رخ داده از تبادل این سه کلمه معلوم نمی شود، اما هنگامی که می گوییم: "مادر، کودک را بوسید" معلوم می شود که مادر فاعل این رخداد بوده، کودک مفعول این رخداد و این رخداد در گذشته رخ داده است. از نظر چامسکی مغز ما زبان مند است. تحقیقات چامسکی و همکاران او با قدرت زیاد این را اثبات کرده است که شکل گیری زبان کاملا وابسته به مغزی است که از نظر ژنتیک مستعد پذیرش زبان است و این استعداد به صورت تدریجی ایجاد نشده بلکه به صورت یکباره و تحت تاثیر یک جهش ژنی ایجاد شده است.
این نکته ای است که برای من یک مفهوم فرهنگی دارد. کشف چامسکی نقطه ی اشتراک و اتصال نظریاتی است که تا زمان این کشف همدیگر را نفی می کردند:
افسانه ی آفرینش در مذاهب شناخته شده، حکایت از خلق یکباره ی انسان دارد، در حالی که یافته های زیست شناسی حاکی از تکامل تدریجی است.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#مقاله
#ذهن_زبان_مند_و_کهن_الگوها قسمت دوم
تاکنون باورهای اسطوره ای با یافته های علمی مانعة الجمع بوده اند، اما موتاسیونی که مغز ما را زبان مند کرد فصل مشترکی بین اسطوره های آفرینش و تکامل تدریجی علمی داروینی است:
گرچه انسان و سایر میمون ریخت ها قدم به قدم از همدیگر فاصله گرفتند اما در یک نقطه از این جدایی گام به گام، انسان به پلکان نردبانی رسید که همچون یک "بازی مار و پله" او را فرسنگ ها از عموزادگان زیستی خود دور کرد.
این ماجرا برای من یک مفهوم ضمنی (Implication) مهم تر نیز دارد: یک یافته کوچک (کوچک نه از حیث اهمیت بلکه از حیث ناچیز بودن در انبوه یافته های علمی که مرتب رو به افزایش با روند تصاعد هندسی دارند) می تواند منجر به تغییر عظیمی در اصول موضوعه (پارادایم) نگرش ما شود.
اثبات ژنتیکی بودن زبان می تواند در جدال چند قرنه ی بین فیلسوفان حامی اصالت خرد (Rationalism) و فیلسوفان حامی اصالت تجربه (Empiricism) برگ برنده ی مهمی باشد به نفع حامیان اصالت خرد، زیرا ثابت می کند که ذهن نیز همانند بدن دارای "غریزه" است. غریزه هایی که فطری و ذاتی هستند و حضوری "پیشینی" دارند. آنچه "کارل گوستاو #یونگ" روانپزشک سوئیسی Archetype می نامد (که در فارسی کهن الگو، صورت مثالی، سرنمون و ... ترجمه شده اند) چیزی نیست جز غریزه ذهن: گرایش های فطری برای شیوه خاصی از اندیشیدن.
پیشتر #رنه_دکارت فرانسوی با به کار بردن اصطلاح "عقاید فطری" (Innate ideas) و #امانوئل_کانت آلمانی با به کار بردن "چارچوب های تفکر"
(categories of thought)
این مفهوم را وارد "نظریه فلسفی شناخت" (Epistemology) کرده بودند، ولی تداعی گرایی (Associationism) رفتارگراها در قرن نوزدهم و بیستم از ورود این نظریات فیلسوفان اصالت خرد (Rationalist) به جریان اصلی علم جلوگیری کرده بود.
روانکاوی وزنه ای بود که جریان علم روانشناسی را از فرو افتادن به نظریه ی شناخت تجربه گرایان
(Empiricists)
بازداشت و روانشناسی به بندبازی میان این دو نظریه شناخت پرداخت!
جالب این جاست که یافته های چامسکی بر مبنای متودولوژی عملی استقرائی (Inductive) به دست آمده اند، یعنی روشی که بر نظریه ی شناخت تجربه گرایان بریتانیایی تکیه زده است و این نمونه ی دیگری است از این که انتهای یک راه می تواند به راهی برسد که در ابتدا رو به جهت متضاد داشت:
"هر چیز که به نهایت برسد به ضد خود تبدیل می شود!"
این مفهوم "تائویی" را سعی کرده ام به زبان ساده در کتاب #ده_سؤال_بی_جواب شرح دهم. این کتاب همراه پنج جلد کتاب دیگرم در مجموعه ی شش جلدی #مهارتهای_زندگی توسط نشر مرندیز مشهد به چاپ سوم رسیده اند قرار است چاپ چهارم این مجموعه توسط "انتشارات همنشین" انجام پذیرد.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
پی نوشت:
ادلّه ی زبان شناسان پیرو #چامسکی در ذاتی بودن زبان را در چهار فصل اول کتاب زیر می توانید بخوانید:
#روانشناسی_زبان- نوشته جین اچسون- ترجمه دکتر عبدالخلیل حاجتی- انتشارات امیرکبیر
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#ذهن_زبان_مند_و_کهن_الگوها قسمت دوم
تاکنون باورهای اسطوره ای با یافته های علمی مانعة الجمع بوده اند، اما موتاسیونی که مغز ما را زبان مند کرد فصل مشترکی بین اسطوره های آفرینش و تکامل تدریجی علمی داروینی است:
گرچه انسان و سایر میمون ریخت ها قدم به قدم از همدیگر فاصله گرفتند اما در یک نقطه از این جدایی گام به گام، انسان به پلکان نردبانی رسید که همچون یک "بازی مار و پله" او را فرسنگ ها از عموزادگان زیستی خود دور کرد.
این ماجرا برای من یک مفهوم ضمنی (Implication) مهم تر نیز دارد: یک یافته کوچک (کوچک نه از حیث اهمیت بلکه از حیث ناچیز بودن در انبوه یافته های علمی که مرتب رو به افزایش با روند تصاعد هندسی دارند) می تواند منجر به تغییر عظیمی در اصول موضوعه (پارادایم) نگرش ما شود.
اثبات ژنتیکی بودن زبان می تواند در جدال چند قرنه ی بین فیلسوفان حامی اصالت خرد (Rationalism) و فیلسوفان حامی اصالت تجربه (Empiricism) برگ برنده ی مهمی باشد به نفع حامیان اصالت خرد، زیرا ثابت می کند که ذهن نیز همانند بدن دارای "غریزه" است. غریزه هایی که فطری و ذاتی هستند و حضوری "پیشینی" دارند. آنچه "کارل گوستاو #یونگ" روانپزشک سوئیسی Archetype می نامد (که در فارسی کهن الگو، صورت مثالی، سرنمون و ... ترجمه شده اند) چیزی نیست جز غریزه ذهن: گرایش های فطری برای شیوه خاصی از اندیشیدن.
پیشتر #رنه_دکارت فرانسوی با به کار بردن اصطلاح "عقاید فطری" (Innate ideas) و #امانوئل_کانت آلمانی با به کار بردن "چارچوب های تفکر"
(categories of thought)
این مفهوم را وارد "نظریه فلسفی شناخت" (Epistemology) کرده بودند، ولی تداعی گرایی (Associationism) رفتارگراها در قرن نوزدهم و بیستم از ورود این نظریات فیلسوفان اصالت خرد (Rationalist) به جریان اصلی علم جلوگیری کرده بود.
روانکاوی وزنه ای بود که جریان علم روانشناسی را از فرو افتادن به نظریه ی شناخت تجربه گرایان
(Empiricists)
بازداشت و روانشناسی به بندبازی میان این دو نظریه شناخت پرداخت!
جالب این جاست که یافته های چامسکی بر مبنای متودولوژی عملی استقرائی (Inductive) به دست آمده اند، یعنی روشی که بر نظریه ی شناخت تجربه گرایان بریتانیایی تکیه زده است و این نمونه ی دیگری است از این که انتهای یک راه می تواند به راهی برسد که در ابتدا رو به جهت متضاد داشت:
"هر چیز که به نهایت برسد به ضد خود تبدیل می شود!"
این مفهوم "تائویی" را سعی کرده ام به زبان ساده در کتاب #ده_سؤال_بی_جواب شرح دهم. این کتاب همراه پنج جلد کتاب دیگرم در مجموعه ی شش جلدی #مهارتهای_زندگی توسط نشر مرندیز مشهد به چاپ سوم رسیده اند قرار است چاپ چهارم این مجموعه توسط "انتشارات همنشین" انجام پذیرد.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
پی نوشت:
ادلّه ی زبان شناسان پیرو #چامسکی در ذاتی بودن زبان را در چهار فصل اول کتاب زیر می توانید بخوانید:
#روانشناسی_زبان- نوشته جین اچسون- ترجمه دکتر عبدالخلیل حاجتی- انتشارات امیرکبیر
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#پرسش_و_پاسخ
*پرسش:
سلام
خیلی ممنونم بابت مطالبی که به صورت کتاب، مقاله و فایل صوتی منتشر میکنید.
در کلاس #افسردگی_و_اضطراب توضیح دادید که انسان گرسنه ساختار است. و مثالهای متعددی از مراجعینی زدید که با تغییر ساختار فکری احساس متفاوتی را تجربه کردند.
ایا درست است که نتیجه بگیریم کسی همانند #ویکتور_فرانکل در #اشویتس معنا را در زندگی پیدا نمیکند بلکه معنا را با ساختار فکری که انتخاب میکند میسازد؟
بنابراین آیا مفاهیم انتزاعی همچون معنا، پوچی، خوشبختی، بدبختی و ... صرفا تعابیری ذهنی نیستند که انسان با توجه به ساختار فکری که خود انتخاب کرده برای خود میسازد؟
با تشکر
*پاسخ #دکترسرگلزایی :
با سلام و احترام
طرفداران اصالت تجربه (empiricism) با شما موافقند که این مفاهیم انتزاعی مخلوق «تفکّر زبانی» انسان هستند که به گفتهٔ #جان_استوارت میل از طریق «شیمی ذهن» انبوهی از مفاهیم انتزاعی را خلق می کند بدون این که هیچ متناظری در دنیای بیرون داشته باشند. ولی طرفداران اصالت خِرَد (rationalism) همچون #رنه_دکارت باور دارند که این مفاهیم انتزاعی متناظری در جهان فراحسّی و فرامادّی دارند که «عقل محض» یا intuition ما قادر به «کشف» آنهاست. بنده در مقالهٔ #ذهن_زبان_مند_و_کهن_الگوها به موضوع زبان و ذهن پرداخته ام. خلاصهٔ نظرات و نقدهای این دو گروه را می توانید در کتاب #تاریخ_روانشناسی_هرگنهان- ترجمهٔ یحیی سید محمّدی- انتشارت ارسباران بخوانید.
شادکام باشید
T.me/drsargolzaei
*پرسش:
سلام
خیلی ممنونم بابت مطالبی که به صورت کتاب، مقاله و فایل صوتی منتشر میکنید.
در کلاس #افسردگی_و_اضطراب توضیح دادید که انسان گرسنه ساختار است. و مثالهای متعددی از مراجعینی زدید که با تغییر ساختار فکری احساس متفاوتی را تجربه کردند.
ایا درست است که نتیجه بگیریم کسی همانند #ویکتور_فرانکل در #اشویتس معنا را در زندگی پیدا نمیکند بلکه معنا را با ساختار فکری که انتخاب میکند میسازد؟
بنابراین آیا مفاهیم انتزاعی همچون معنا، پوچی، خوشبختی، بدبختی و ... صرفا تعابیری ذهنی نیستند که انسان با توجه به ساختار فکری که خود انتخاب کرده برای خود میسازد؟
با تشکر
*پاسخ #دکترسرگلزایی :
با سلام و احترام
طرفداران اصالت تجربه (empiricism) با شما موافقند که این مفاهیم انتزاعی مخلوق «تفکّر زبانی» انسان هستند که به گفتهٔ #جان_استوارت میل از طریق «شیمی ذهن» انبوهی از مفاهیم انتزاعی را خلق می کند بدون این که هیچ متناظری در دنیای بیرون داشته باشند. ولی طرفداران اصالت خِرَد (rationalism) همچون #رنه_دکارت باور دارند که این مفاهیم انتزاعی متناظری در جهان فراحسّی و فرامادّی دارند که «عقل محض» یا intuition ما قادر به «کشف» آنهاست. بنده در مقالهٔ #ذهن_زبان_مند_و_کهن_الگوها به موضوع زبان و ذهن پرداخته ام. خلاصهٔ نظرات و نقدهای این دو گروه را می توانید در کتاب #تاریخ_روانشناسی_هرگنهان- ترجمهٔ یحیی سید محمّدی- انتشارت ارسباران بخوانید.
شادکام باشید
T.me/drsargolzaei
Telegram
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
Psychiatrist ,Social activist
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ
❓پرسش:
سلام و ارادت خدمت دکتر سرگلزایی
یک سوال؟
در مقاله #ذهن_زبان_مند_و_کهن_الگوها فرمودید چون لوب فرونتال مغز در اثر یک جهش ناگهانی ژنتیکی در میمون واره ها ایجاد شده پس تضاد و تناقضی که بین آفرینش به روایت ادیان و تکامل داروینی وجود داشته قابل توضیح و درک میشه
سوال من اینه که یعنی به نظر شما تغییرات محیطی که بعد از مهاجرت میمون واره ها از آفریقا به آسیا ایجاد شده هییییچ نقش خاصی در این جهش ژنتیکی سرنوشت ساز نداشته و صرفا یک جهش کااااملا تصادفی و اتفاقی و غیر مرتبط با تغییرات محیطی بوده؟
علت اینکه این سوال اومد به ذهنم اینه که من فک میکنم تغییرات محیطی و جغرافیایی بعد خروج از خشکسالی آفریقا و ورود به آسیای پر برکت و پرجنگل بدون شک بتدریج در وقوع این جهش بظاهر ناگهانی موثر بوده و اگر اینجوری فرض کنیم آنوقت بازم کفه ترازو به نفع داروین سنگین میشه
✅ پاسخ #دکترسرگلزایی:
سلام و ارادت
جهش های ژنتیکی کاملاً تصادفی صورت می گیرند، ولی مزیت رقابتی محصولات این جهش ها را محیط تعیین می کند و این معنای "انتخاب طبیعی" است.
و البته من برای قصه های آفرینش ادیان، ارزش تاریخی قائل نیستم، بلکه ارزش روانشناختی قائلم.
تندرست باشید
T.me/drsargolzaei
❓پرسش:
سلام و ارادت خدمت دکتر سرگلزایی
یک سوال؟
در مقاله #ذهن_زبان_مند_و_کهن_الگوها فرمودید چون لوب فرونتال مغز در اثر یک جهش ناگهانی ژنتیکی در میمون واره ها ایجاد شده پس تضاد و تناقضی که بین آفرینش به روایت ادیان و تکامل داروینی وجود داشته قابل توضیح و درک میشه
سوال من اینه که یعنی به نظر شما تغییرات محیطی که بعد از مهاجرت میمون واره ها از آفریقا به آسیا ایجاد شده هییییچ نقش خاصی در این جهش ژنتیکی سرنوشت ساز نداشته و صرفا یک جهش کااااملا تصادفی و اتفاقی و غیر مرتبط با تغییرات محیطی بوده؟
علت اینکه این سوال اومد به ذهنم اینه که من فک میکنم تغییرات محیطی و جغرافیایی بعد خروج از خشکسالی آفریقا و ورود به آسیای پر برکت و پرجنگل بدون شک بتدریج در وقوع این جهش بظاهر ناگهانی موثر بوده و اگر اینجوری فرض کنیم آنوقت بازم کفه ترازو به نفع داروین سنگین میشه
✅ پاسخ #دکترسرگلزایی:
سلام و ارادت
جهش های ژنتیکی کاملاً تصادفی صورت می گیرند، ولی مزیت رقابتی محصولات این جهش ها را محیط تعیین می کند و این معنای "انتخاب طبیعی" است.
و البته من برای قصه های آفرینش ادیان، ارزش تاریخی قائل نیستم، بلکه ارزش روانشناختی قائلم.
تندرست باشید
T.me/drsargolzaei
Telegram
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
Psychiatrist ,Social activist
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei