دکتر سرگلزایی drsargolzaei
38.2K subscribers
1.78K photos
97 videos
154 files
3.25K links
Download Telegram
#پرسش_و_پاسخ

*سلام و عرض ادب خدمت استاد گرامی

یادداشت این هفته با عنوان #محیطی_که_درآن_زندگی_میکنیم پرسش های خیلی زیادی رو در ذهن من ایجاد کرد که البته خیلی خلاصه می پرسم و اگر راهنمایی بفرمایین کمک بسیار بزرگی کردید...

ذهن من دنبال یک نکته کلیدی هست بین اینکه آیا چون من موجودی اجتماعی هستم و هم رنگ جماعت می شوم به دنبال محیطی بروم که اگر هم رنگش شدم نتیجه مثبتی داشته باشد یا اینکه اگر ممکن نبود و از طرفی نتوانستم که هم رنگ محیط بشوم باید بمانم و عواقبش را که شاید ناگوار هم باشد بپذیرم و یا شاید برای تغییر محیطم تلاش کنم؟ قطعا راه اول راحت تر است اما آیا درست تر هم هست؟


*با سلام و احترام

پاسخ #کارل_گوستاو_یونگ پایه گذار روان شناسی تحلیلی به پرسش شما این است:

تکلیف رشدی نیمه ی اوّل زندگی اجتماعی شدن socialization است و تکلیف رشدی نیمه ی دوّم زندگی تفرّد individuation. در نیمه ی اوّل ما باید انضباط و اخلاق شهروندی را فرا بگیریم و در نیمه ی دوّم خلّاقیّت و اکتشاف و ابراز خویشتن را.

در چهار مقاله ی پی در پی در کانال تلگرامم با عناوین #اجتماعی_شدن و #تفرد به این مطلب پرداخته ام. این مقالات پیاده شده ی بخشی از کلاس روان شناسی تحلیلی بنده هستند.

سبز باشید

@drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ

*پرسش:

با سلام و احترام خدمت دکتر سرگلزایی عزیز،
 از به اشتراک گذاری نوشته هایتان که تاثیر سازنده ای که بر افکار و رفتارای من داشته اند تشکر فراوان دارم.
من فکر میکنم که اساسا دو نوع رویکرد اساسی متفاوت می‌تواند در درون هر شخصی وجود داشته باشد :
۱- « پذیرش واقعیت زندگی فعلی خود» : که منجر به راحتی و آرامش می‌شود اما از طرفی این رویکرد مانع پیشرفت می‌شود.
۲- «میل به تغییر و تحول و نپذیرفتن واقعیات زندگی» : که منجر به ناآرامی و مبارزه با شرایط فعلی شده،اما احتمالا پیشرفت را به بار می‌آورد.

سوال من این است که :

۱-به نظر شما کدام رویکرد درست است؟
۲- اگر تعادل میان این دو رویکرد درست است ، «تعادل» مورد نظر دقیقا یعنی چقدر و به چه شکل از هر کدام مد نظر است؟
۳- وقتی فردی تمایل بیشتری به یکی از این رویکردها دارد ، یه منشاء درونی و ذاتی دارد ویا به او القاء شده است؟
۴-آیا امکان تغییر رویکرد فرد به صورت عمیق وجود دارد و اگر وجود دارد راهکار آن چیست؟
۵-نتیجه داشتن هر کدام از این دو رویکرد ها در محدوده شخصی و اجتماعی چه خواهد بود؟
۶- هر رویکرد ، خود دارای سبک و روش خالی متفاوت است ، از نظر شما چه سبک و روشی ازین دو رویکرد بهتر است؟

باسپاس و امتنان



*پاسخ #دکترسرگلزایی :

با سلام و احترام
همانطور که میدانید کارل گوستاو #یونگ تکلیف رشدی نیمهٔ اوّل زندگی را انضباط و تشکیل ایگو می داند ( مرحلهٔ اجتماعی شدن) و تکلیف رشدی نیمهٔ دوّم زندگی را خلّاقیّت و آفرینش خویشتن (مرحلهٔ تفرّد) ؛ به تعبیر دیگر در نیمهٔ اوّل رشد روانی سبک و سیاق آنیموسی کارساز است و در نیمهٔ دوّم سبک و سیاق آنیمایی. در مقالات #آداپتاسیون ، #راه_دشوار_کمال و "زندگی، یک مسیر در دو حرکت" (بخشی از کتاب #یادداشتهای_یک_روانپزشک) و نیز در سلسله مقالات #سخنرانی_راجع_به_مسیر_تفرد و #اجتماعی_شدن به این موضوع پرداخته ام. می توانم اینطور نیز بگویم که در نیمهٔ اوّل زندگی مکاتب آپولونی-کنفوسیوسی کارآمدند و در نیمهٔ دوّم مکاتب دیونیزوسی- لائوتزویی. از آنجا که نمی توان این دو نیمه را خطّی و تقویمی دید تشخیص این که هر فرد در کدام مرحلهٔ رشدی است و تکلیف رشدی او کدام است نیازمند ارزیابی از آن نوعی است که ویکتور فرانکل نام آن را existanalysis (تحلیل وجودی) می گذارد. ممنونم که نوشته هایم را می خوانید و مشارکت می کنید.

T.me/drsargolzaei