#مقاله
#اطلاعات_غلط_از_بی_اطلاعی_بدتر_است
✍️ #دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
یکی از مشکلات عصر رسانه این است که رسانه ای که قرار است معلم سبک زندگی مردم باشد تبدیل به یک بازاریاب می شود که هدفش تنها راهنمایی مخاطبان به خرید محصول است. این محصول تنها یک کالا نیست بلکه گاهی می تواند رفتار اجتماعی، عقیده، رأی و احساسات ما باشد! من در مقاله ی "مراقب بازاریابی اجتماعی باشید" که در سایت و کانال هم آمده است مفصّل در این زمینه نوشته ام.
متأسفانه این روند در کشور ما گریبانگیر اغلب مجلّه های به اصطلاح روانشناسی هم شده است. این مجلّات که به مجلّات زرد معروف هستند و من ترجیح می دهم نام مجلّات "شبه روانشناسی" را روی آن ها بگذارم ادّعا می کنند که قرار است با کمک دانش روانشناسی مخاطب عام را به سوی سبک زندگی بهتر راهنمایی کنند ولی وقتی آن ها را ورق می زنم می بینم که اغلب مطالب آن ها هیچ مبنای علمی ندارند، حتّی اگر "علم" را نه بر مبنای دایره ی محدود "پوپری" بلکه بر مبنای دایره ی بزرگ "کوهنی" تعریف کنیم.
من خودم در سال های قبل با دو مجلّه ی به اصطلاح روانشناسی همکاری داشتم و هر دو هفته یا هر ماه مطلبی را در آن مجلّات ارائه می کردم، امّا وقتی مجلّه به دستم می رسید می دیدم مجلّه ای که مقاله ی من در آن چاپ شده انباشته است از مطالب بی ریشه که از اینترنت ترجمه شده اند و ربطی به روانشناسی ندارند و هدفشان نه راهنمایی مخاطب بلکه فقط"جلب مخاطب" است برای بالا بردن تیراژ که منجر می شود به بالا رفتن قیمت آگهی و در نتیجه بالا رفتن درآمد مجلّه. تلاش من برای این که گردانندگان این مجلّات را متقاعد کنم که مسیر دانش محور را پیش بگیرند فایده ای نداشت و تنها کاری که از من برمی آمد قطع ارتباط با آن مجلّات بود چرا که فکر می کردم وجود مقاله ی من در آن مجلّات نوعی تأیید تلویحی آن ها به حساب می آید.
توصیه ی من به کسانی که حرف مرا قبول دارند این است که بیشتر کتاب بخوانند تا مجلّه، و اگر قرار است مجلّه بخوانند بیشتر "فصلنامه" بخوانند تا ماهنامه و هفته نامه، زیرا تلاش برای این که در فاصله ی زمانی کوتاه مجلّه ای بیرون بیاید گاهی چاره ای نمی گذارد جز این که زیاد متّه به خشخاش نگذاریم و مطالب بی ریشه را نیز برای پرکردن صفحات بپذیریم. متأسّفانه در فضای چاپ کتاب نیز "شبه کتاب ها" مثل قارچ می رویند و جا را برای کتاب ها تنگ می کنند. شبه کتاب ها نیز حاوی مطالب سطحی و بی ریشه ای هستند که فرقی با مطالب نشریات زرد ندارند. تنها حجم کم، قیمت ارزان، جذّابیت های ظاهری و نام جذّاب آن ها باعث می شود که مخاطب آن ها را به کتاب های عمیق و حاصل تجربه و تفکّر نظام مند ترجیح بدهد. بنابراین چه خوب است که حتّی برای انتخاب کتاب هم با کارشناس رشته ی مذکور مشورت کنیم. کم نیستند کتاب هایی در زمینه های روانشناسی، تغذیه، مدیریت و بازاریابی که مطالب آن ها هیچ ریشه ای ندارند. جای تأسف است که گاهی برخی از این کتاب ها با سرمایه ی عمومی و توسط نهادهای دولتی با تیراژهای عجیب و غریب دویست تا سیصد هزار نسخه (یعنی صد برابر تیراژ معمول سایر کتاب ها) چاپ می شوند و در اختیار کتابخانه های عمومی یا مراکز اجتماعی قرار می گیرند.
و در انتها، برای دوستانی که دوست دارند هر هفته یا هر چند هفته یک بار من کتابی را معرفی کنم پیشنهاد می کنم این هفته کتاب "شاهدخت سرزمین ابدیّت" آرش حجازی را بخوانند. کتابی در قالب داستان که پر از مضامین عمیق اسطوره شناسی و روانشناسی است.
پی نوشت:
منظور از تعریف "پوپری" از علم، تعریف کارل پوپر فیلسوف بریتانیایی است که علم را گزاره هایی می دانست که دارای "ابطال پذیری" یا Falsification باشند و بدیهی است که گزاره هایی "ابطال پذیر" هستند که "آزمون پذیر" باشند. با این تعریف باورهایی که حاصل آزمون نباشند و نتوان با آزمون آن ها را تأیید یا رد کرد در "باشگاه علم" پذیرفته نمی شوند.
منظور از تعریف "کوهنی"، تعریف "توماس کوهن" فیلسوف دیگر است که آن چه که موضوع کار "دانشمندان" است را "دانش" می نامد حتّی اگر حاصل "پارادایم های زمانه" باشند و از آزمون حاصل نیامده باشند.
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#اطلاعات_غلط_از_بی_اطلاعی_بدتر_است
✍️ #دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
یکی از مشکلات عصر رسانه این است که رسانه ای که قرار است معلم سبک زندگی مردم باشد تبدیل به یک بازاریاب می شود که هدفش تنها راهنمایی مخاطبان به خرید محصول است. این محصول تنها یک کالا نیست بلکه گاهی می تواند رفتار اجتماعی، عقیده، رأی و احساسات ما باشد! من در مقاله ی "مراقب بازاریابی اجتماعی باشید" که در سایت و کانال هم آمده است مفصّل در این زمینه نوشته ام.
متأسفانه این روند در کشور ما گریبانگیر اغلب مجلّه های به اصطلاح روانشناسی هم شده است. این مجلّات که به مجلّات زرد معروف هستند و من ترجیح می دهم نام مجلّات "شبه روانشناسی" را روی آن ها بگذارم ادّعا می کنند که قرار است با کمک دانش روانشناسی مخاطب عام را به سوی سبک زندگی بهتر راهنمایی کنند ولی وقتی آن ها را ورق می زنم می بینم که اغلب مطالب آن ها هیچ مبنای علمی ندارند، حتّی اگر "علم" را نه بر مبنای دایره ی محدود "پوپری" بلکه بر مبنای دایره ی بزرگ "کوهنی" تعریف کنیم.
من خودم در سال های قبل با دو مجلّه ی به اصطلاح روانشناسی همکاری داشتم و هر دو هفته یا هر ماه مطلبی را در آن مجلّات ارائه می کردم، امّا وقتی مجلّه به دستم می رسید می دیدم مجلّه ای که مقاله ی من در آن چاپ شده انباشته است از مطالب بی ریشه که از اینترنت ترجمه شده اند و ربطی به روانشناسی ندارند و هدفشان نه راهنمایی مخاطب بلکه فقط"جلب مخاطب" است برای بالا بردن تیراژ که منجر می شود به بالا رفتن قیمت آگهی و در نتیجه بالا رفتن درآمد مجلّه. تلاش من برای این که گردانندگان این مجلّات را متقاعد کنم که مسیر دانش محور را پیش بگیرند فایده ای نداشت و تنها کاری که از من برمی آمد قطع ارتباط با آن مجلّات بود چرا که فکر می کردم وجود مقاله ی من در آن مجلّات نوعی تأیید تلویحی آن ها به حساب می آید.
توصیه ی من به کسانی که حرف مرا قبول دارند این است که بیشتر کتاب بخوانند تا مجلّه، و اگر قرار است مجلّه بخوانند بیشتر "فصلنامه" بخوانند تا ماهنامه و هفته نامه، زیرا تلاش برای این که در فاصله ی زمانی کوتاه مجلّه ای بیرون بیاید گاهی چاره ای نمی گذارد جز این که زیاد متّه به خشخاش نگذاریم و مطالب بی ریشه را نیز برای پرکردن صفحات بپذیریم. متأسّفانه در فضای چاپ کتاب نیز "شبه کتاب ها" مثل قارچ می رویند و جا را برای کتاب ها تنگ می کنند. شبه کتاب ها نیز حاوی مطالب سطحی و بی ریشه ای هستند که فرقی با مطالب نشریات زرد ندارند. تنها حجم کم، قیمت ارزان، جذّابیت های ظاهری و نام جذّاب آن ها باعث می شود که مخاطب آن ها را به کتاب های عمیق و حاصل تجربه و تفکّر نظام مند ترجیح بدهد. بنابراین چه خوب است که حتّی برای انتخاب کتاب هم با کارشناس رشته ی مذکور مشورت کنیم. کم نیستند کتاب هایی در زمینه های روانشناسی، تغذیه، مدیریت و بازاریابی که مطالب آن ها هیچ ریشه ای ندارند. جای تأسف است که گاهی برخی از این کتاب ها با سرمایه ی عمومی و توسط نهادهای دولتی با تیراژهای عجیب و غریب دویست تا سیصد هزار نسخه (یعنی صد برابر تیراژ معمول سایر کتاب ها) چاپ می شوند و در اختیار کتابخانه های عمومی یا مراکز اجتماعی قرار می گیرند.
و در انتها، برای دوستانی که دوست دارند هر هفته یا هر چند هفته یک بار من کتابی را معرفی کنم پیشنهاد می کنم این هفته کتاب "شاهدخت سرزمین ابدیّت" آرش حجازی را بخوانند. کتابی در قالب داستان که پر از مضامین عمیق اسطوره شناسی و روانشناسی است.
پی نوشت:
منظور از تعریف "پوپری" از علم، تعریف کارل پوپر فیلسوف بریتانیایی است که علم را گزاره هایی می دانست که دارای "ابطال پذیری" یا Falsification باشند و بدیهی است که گزاره هایی "ابطال پذیر" هستند که "آزمون پذیر" باشند. با این تعریف باورهایی که حاصل آزمون نباشند و نتوان با آزمون آن ها را تأیید یا رد کرد در "باشگاه علم" پذیرفته نمی شوند.
منظور از تعریف "کوهنی"، تعریف "توماس کوهن" فیلسوف دیگر است که آن چه که موضوع کار "دانشمندان" است را "دانش" می نامد حتّی اگر حاصل "پارادایم های زمانه" باشند و از آزمون حاصل نیامده باشند.
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#مقاله
#مدیریت_اطلاعات
اول – پیش از این در دو یادداشت «فوروارد نکنید» و «سرمایه فرهنگی» به این موضوع مهم پرداختهبودم که آثار هنری یک نقاش یا موسیقیدان و نیز نوشتههای یک نویسنده برایش بهاندازه اموال یک بانکدار یا گاوصندوق یک طلافروش مهم هستند. همچنین ارائه آنها با اسم دیگری یا با حذف اسم آنها مصداق سرقت است.
مرحوم «استاد شهریار» این خاطره را تعریف میکردند که در جوانی که نخستین اشعارشان چاپ شدهبود فردی خودش را شهریار معرفی میکرد و در کافهها و پاتوقها افراد را دور خودش جمع میکرد و اشعار شهریار را میخواند و توجه دریافت میکرد و از آنجا که وی فردی فخرفروش و پرافاده بود کسانی که وی را از نزدیک میدیدند درباره شهریار گمان بد پیدا میکردند. این ماجرا حتی باعث شدهبود که «نیما یوشیج» پیامهای شهریار را بیپاسخ بگذارد و دل نازک شهریار را برنجاند!
تا این که شهریار از ماجرا باخبر میشود و به پاتوق آن جوانک کذاب میرود و او را شرمسار میسازد و ماجرا ختم میشود.
در زمانه ما علاوه بر شهریارها و آن سارقان فرهنگی گروه سوّمی هم هستند که هر چه به دستشان برسد را فوروارد و در توسعه این سرقت، ناخواسته همکاری میکنند.بارها اشعار «اکبر اکسیر» به دستم رسیدهاست که زیر آن امضای مرحوم «حسین پناهی» را گذاشتهاند، یا اشعار شادروان دکتر «افشین یداللهی» که زیر آن نام «مولانا» را گذاشتهاند!
برای تشخیص اصالت یک مطلب کار سختی نیست که عنوان یا جمله شاخصی از آن را در موتور جستجوی google وارد کنیم و اصل و نَسَبش را در بیاوریم. فوروارد کردن مطلبی با امضای جعلی و پاسخدادن که «نمیدانستم» عذر موجهی نیست...
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
برای مطالعه متن کامل مقاله بالا لطفا به لینک زیر در سایت دکتر سرگلزایی مراجعه فرمایید:
از اینجا بخوانید
#مدیریت #اطلاعات
#دکتر_سرگلزایی
#drsargolzaei
@drsargolzaei
#مدیریت_اطلاعات
اول – پیش از این در دو یادداشت «فوروارد نکنید» و «سرمایه فرهنگی» به این موضوع مهم پرداختهبودم که آثار هنری یک نقاش یا موسیقیدان و نیز نوشتههای یک نویسنده برایش بهاندازه اموال یک بانکدار یا گاوصندوق یک طلافروش مهم هستند. همچنین ارائه آنها با اسم دیگری یا با حذف اسم آنها مصداق سرقت است.
مرحوم «استاد شهریار» این خاطره را تعریف میکردند که در جوانی که نخستین اشعارشان چاپ شدهبود فردی خودش را شهریار معرفی میکرد و در کافهها و پاتوقها افراد را دور خودش جمع میکرد و اشعار شهریار را میخواند و توجه دریافت میکرد و از آنجا که وی فردی فخرفروش و پرافاده بود کسانی که وی را از نزدیک میدیدند درباره شهریار گمان بد پیدا میکردند. این ماجرا حتی باعث شدهبود که «نیما یوشیج» پیامهای شهریار را بیپاسخ بگذارد و دل نازک شهریار را برنجاند!
تا این که شهریار از ماجرا باخبر میشود و به پاتوق آن جوانک کذاب میرود و او را شرمسار میسازد و ماجرا ختم میشود.
در زمانه ما علاوه بر شهریارها و آن سارقان فرهنگی گروه سوّمی هم هستند که هر چه به دستشان برسد را فوروارد و در توسعه این سرقت، ناخواسته همکاری میکنند.بارها اشعار «اکبر اکسیر» به دستم رسیدهاست که زیر آن امضای مرحوم «حسین پناهی» را گذاشتهاند، یا اشعار شادروان دکتر «افشین یداللهی» که زیر آن نام «مولانا» را گذاشتهاند!
برای تشخیص اصالت یک مطلب کار سختی نیست که عنوان یا جمله شاخصی از آن را در موتور جستجوی google وارد کنیم و اصل و نَسَبش را در بیاوریم. فوروارد کردن مطلبی با امضای جعلی و پاسخدادن که «نمیدانستم» عذر موجهی نیست...
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
برای مطالعه متن کامل مقاله بالا لطفا به لینک زیر در سایت دکتر سرگلزایی مراجعه فرمایید:
از اینجا بخوانید
#مدیریت #اطلاعات
#دکتر_سرگلزایی
#drsargolzaei
@drsargolzaei