دکتر سرگلزایی drsargolzaei
38.3K subscribers
1.77K photos
97 videos
153 files
3.24K links
Download Telegram
#مصاحبه
#اتحادیه_خودشیفتگان

خودشیفتگی جمعی ما در گفتگو با دکتر محمدرضا سرگلزایی (هفته نامه کرگدن) قسمت پنجم

برای مطالعه قسمت چهارم روی این لینک کلیک کنید:
https://t.me/drsargolzaei/2890

قسمت پنجم:

- از جنبه رفتارگرایی چطور می توان این خودشیفتگی جمعی را تببین کرد؟

این همان بحث همانندسازی است. یعنی به ما گفته می شود که ما برتر هستیم و ما نیز باور می کنیم که برتر هستیم. مثلا می بینیم که مترجمین ایران وقتی می خواهند به آیه سوم در سوره جمعه را که می گوید: «وَآخَرِينَ مِنْهُمْ لَمَّا يَلْحَقُوا بِهِمْ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ» می خواهند ترجمه کنند، در پرانتز می نویسند، منظور ایرانی ها است که بعدا به مسلمانان ملحق می شوند اما جزو مقربین یا پیشتازان محسوب می شوند. هیچ مفسر غیرایرانی چنین نمی کند. یا مثلا وقتی به آیاتی از قرآن راجع به صابئین (که پیروان حضرت یحیی(ع) هستند) ، به عنوان یکی از ادیان الهی در کنار مسیحیت و یهودیت و اسلام صحبت می کند، در ترجمه فارسی، صابئین را زرتشتی ها ترجمه می کنند تا به این صورت بگویند قرآن ایرانیان قبل از اسلام را نیز تایید کرده است. این نشان می دهد که حتی مفسرین قرآن، معنای آن را دگرگون می کنند تا بگویند ما ایرانیان برتر از دیگران هستیم. وقتی بزرگان فرهنگی ملتی با خودشیفتگی صحبت می کنند، ملت نیز همانندسازی می کنند. در کتاب های تاریخ مدرسه های نقشه ایران در عصر هخامنشی و ساسانی را می کشند تا به ما نشان بدهند که از مصر تا هند متعلق به ایران بوده است. این نوعی خودشیفتگی فرهنگی است. در حالی که در زمان هخامنشیان و ساسانیان، کشور به معنای امروزی نداشتیم که بگوییم این ایران است. یک فرد توانمند از نظر سیاسی و نظامی لشکرکشی می کرده است، جاهایی را می گرفته و سرکوب می کرده و از آنها خراج می گرفته است. ایرانی وجود نداشته است. مثلا در یک دوره خاص مثل 50 سال در دوره هخامنشی، جایی مثل مصر به ایران خراج می داده است، اما بعد از آن که چنین نبوده است. اسکندر مقدونی کل ایران را گفت. بنابراین این ابرایرانی عصر هخامنشی یا اَبَرایران عصر ساسانی و ابرایرانی عصر غزنوی در طول تاریخ نداریم. اما آموزش و پرورش ما این را در کتاب درسی بچه ها قرار می دهد. ما این را به فرزندان مان یاد می دهیم و یک حق بیش از دیگران داشتن را که انگار همه این ها مال ما بوده، به او یاد می دهیم. مثلا گرجستان مال ما نبوده است که روس ها با قرارداد ترکمنچای از ما بگیرند. آقامحمد خان قاجار فردی زورگو و از نظر نظامی توانمندی بود که تفلیس گرجستان را تصرف کرده است. در حالی که نه نژاد گرجی ها با نژاد مردمان فلات ایران یکی است، نه مذهب و زبان یکسانی دارند. آقا محمدخان قوی بود، اما بعدا که جانشینانش ضعیف بودند، روس ها به گرجی ها کمک گرفتند و برای بازپس گیری منطقه اقدام کردند و ما به شکل احمقانه با آنها وارد جنگ شدیم و در آن جنگ نیز شکست خوردیم. در حالی که همچنان فکر می کنیم گرجستان و تفلیس و باکو برای ما است، در حالی که چنین نیست. بنابراین وقتی ما به دلیل فهم غلطی از تاریخ که به ما آموزش داده شده است، چنین حق هایی برای خودمان قائل هستیم، باعث می شود که وقتی همسایه های شرقی مان مثل اهالی افغانستان را می بینیم، با تحقیر با آنها برخورد کنیم و به آنها بگوییم «افغانی» و فکر می کنیم افغانستان متعلق به ما بوده و آنها رعایایی ما بوده اند. همسایه های غربی را نیز «عرب سوسمارخور» می خوانیم، زیرا فکر می کنیم که مدائن و بین النهرین متعلق به ما بوده است و آنها این سرزمین ها را غصب کرده اند. در نتیجه ما نمی توانیم با اطرافیان مان کنار بیاییم و خودمان را از نظر فرهنگی و جایگاه تاریخی نسبت به دیگران برتر می دانیم. بنابراین ما ایرانیان از کودکی حس می کنیم انسان های متفاوتی هستیم و نمی توانیم با ملل دیگر تعامل داشته باشیم و از آن ها چیز یاد بگیریم.

- به تعریف خودشیفتگی، علل و عوامل آن و انواعش اشاره کردید. شما روان درمان گر هستید. معمولا در مواجهه برای درمان چنین افرادی به چه مشکلاتی بر می خورید؟

اگر به حوزه بالینی بازگردیم، یکی از ویژگی های اختلالات شخصیت این است که فرد تمایلی برای مراجعه جهت درمان ندارد. چنین افرادی خودشان را کاملا قبول دارند و همیشه دیگران را زیر سوال می برند و می گویند باید آنها باید تغییر کنند. بنابراین این افراد از خودشان راضی هستند و می خواهند دیگران را دستکاری کنند.

@drsargolzaei
ادامه مصاحبه #اتحادیه_خودشیفتگان (قسمت پنجم)

این افراد معمولا زمانی برای درمان مراجعه می کنند که با دیگران دچار درگیری و تزاحم می شوند و برای حل و فصل مسائل بین فردی مراجعه می کنند، مثلا به عنوان خانواده آنها را می بینیم و این ها کسانی هستند که دیگران را به عنوان کسی که مشکل دارد و باید راهنمایی شود، معرفی می کنند و معمولا می خواهند با درمانگر نوعی اتحاد ایجاد کنند. یعنی به درمانگر بگویند من و تو که عاقل هستیم، باید این غیرعاقل ها را راهنمایی کنیم. بنابراین درمانگرها در درمان اختلالات شخصیت خیلی مشکل دارند و اغلب کسانی که اختلالات شخصیت دارند، معمولاً فقط زمانی که مشکلی طبی پیدا می کنند برای درمان به پزشک مراجعه می کنند، مثلاً وقتی که فشار خونش شان بالا است یا سردرد میگرنی دارند یا بیماری پوستی دارند به پزشک مراجعه می کنند و پزشک به آن ها می گوید که شما مشکل روان درمانی دارید و باید به روان شناس یا روان پزشک هم مراجعه کنید. همان طور که گفته شد، ممکن هم هست که این افراد زمانی که مشکل بین فردی با دیگران یا دیگری پیدا می کنند مراجعه کنند. در این حالت نیز درمان آن ها سخت است، زیرا تا درمانگر به آن ها انتقادی کند، او را کنار می گذارند و سراغ درمانگر دیگری می روند که آن ها را تایید کند. بنابراین یکی از چالش های مهم فضای درمان دشواری های مواجهه با فرد خودشیفته و دچار اختلال شخصیتی است. 

@drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ

پرسش:

جناب آقای دکتر سر گلزایی عزیز

سلام

با آرزوی سلامت و بهروزی برای شما و سپاس فراوان برای زحمات بی شائبه شما در تنویر افکار مردم. در متن با عنوان اتحادیه خودشیفتگان ، قسمت پنجم در نقد خودشیفتگی جمعی نکته ای در تأیید فرمایشاتتان آورده بودید که شاید نیازمند باز بینی باشد. اظهار کردید که حتی مفسرین ایرانی در امتداد خودشیفتگی جمعی در تفاسیرشان زرتشتی ها را نیز جزء هدایت یافتگان می دانند و این امر را لغزشی به شمار آورده بودید. فرمایش شما در خصوص برخی آیات صحیح است. اما در آیه ۱۷ از سوره حج لفظ مجوس در ادامه مسلمان، نصرانی و صابئی آمده و گمانم مفسرین ایرانی به همین قرینه در جاهای دیگر این یک را می افزایند. در هر حال اتقان کلیت متن شما محفوظ اما بد نیست از این لغزش نیز مبرا گردد. موفق و پیروز باشید.


پاسخ #دکترسرگلزایی:

با سلام و احترام

از نقد و دقت نظر شما ممنونم.

تذکرتان در کانال به اشتراک گذاشته خواهد شد.

سبز باشید

T.me/drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ
#معنای_زندگی

پرسش:

با عرض سلام و خسته نباشید

سؤالی داشتم که مدتی هست ذهن من را بیشتر از همیشه به خودش مشغول کرده و به نوعی مانعی برای کار و کوشش شده است که می خواستم از کسی مثل شما بپرسم که بیشتر از من فکر کرده اید.

اینکه در کل برای چی زندگی می کنیم؟ دنبال چی باید باشیم و چرا؟

شاید در نگاه اول ساده به نظر برسه ولی واقعا من دچار تناقض های شدیدی شدم، از طرفی استادان موفقیت و فیلم های انگیزشی تشویق به دنبال کردن علائق و تلاش برای رسیدن به خواسته های درونی می کنند. اساسا هدف زندگی و رسالت انسان ها را همینطور تعریف می کنند که با رسیدن به خواسته ها به احساس نشاط درونی برسند؛ ولی سؤالی که برای من مطرح هست این هست که چرا ما باید خواسته های خودمون رو دنبال کنیم؟؟

مخصوصا اینکه بنظرم این خواسته ها (مثل علاقه به یک رشته ی تحصیلی یا شغلی خاص،  پیشرفت شغلی، درآمد بالا یا ...) می تواند محصول تربیت، شرایط جامعه و از این قبیل باشد نه اینکه حقیقتی در آن ها باشد یا رسالت یک انسان اینطور تعریف شده باشد.

از طرفی آموزه های دینی و بعضا فرهنگی اساسا دنیا را بازیچه معرفی می کنند، مثلا من جایی در دین ندیدم که به لذت بردن از زندگی تشویق شده باشه و یا کرامتی برای همین احساس نشاط درونی (ناشی از رضایت از خود و رسیدن به اهداف) قائل باشد. اتفاقا داشتن آرزوهای دور ور دراز را مفید نمی داند. 

خیلی ممنون میشم که نظرتون رو در این باره بفرمایید و اگر کتاب یا فیلم مؤثری در این باره می شناسید معرفی کنید.


پاسخ #دکترسرگلزایی:

با سلام و احترام

ممنونم که پرسش تان را با من در میان گذاشتید.

حکیم عمر خیّام می گوید: «از جملهٔ رفتگان این راه دراز/ باز آمده ای کو که به ما گوید راز؟!» و اروین یالوم می گوید: «انسان موجودی است تشنهٔ معنا، که به جهانی که به او معنایی ارائه نمی دهد پرتاب شده است!».

به نظر نمی رسد که ما به پاسخی عقلانی برای پرسش از معنا دست یابیم؛ پاسخ های مذاهب پیشین و نیز پاسخ های مذهب نوین (اومانیسم) به پرسش از معنای زندگی بر پیش فرض های آزمون ناپذیر تکیه دارند، لذا برای تفکّر نقّاد غیر قابل پذیرش هستند.

بنده دغدغه هایم در این زمینه را در کتاب های «نامه هایی به آسمان» (انتشارات همنشین) ، «انسان، فلسفه، عرفان» (انتشارات بهار سبز) و داستان «بالاتر از تئاتر شهر» (مجموعهٔ قصه ها و غصه های اتاق درمان) طرح کرده ام. 

شخصاً در این زمینه فیلم های «آبی» (کریستوف کیشلوسکی) و «توت فرنگی های وحشی» (اینگمار برگمن) و رُمان های «راز فال ورق» یوستین گرودر، «طاعون» آلبر کامو و «سیذارتا» هرمان هسه را عمیق و تأثیرگذار یافته ام. 

سبز باشید 


T.me/drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ
#ترس

پرسش:

سلام استاد بزرگوار و ممنون از کانال بسیار مفیدتون. 
لطفاً دربارهٔ ترس و شجاعت کمی توضیح دهید؟ اینکه فردی ترسو میشود و محتاط و محافظه کار و فردی شجاع، جسور و ماجراجو ارثی است و ذاتی یا اکتسابی و نتیجه نوع تربیتی خاص؟ اگر تابع محیط است چرا در یک خانواده یکی ترسو میشود و یکی شجاع؟ 
و نهایتاً آیا میشود از روحیه ترس و محافظه کاری به شجاعت رسید؟
و سؤال آخر اینکه بین ترسو بودن و اعتماد بنفس ضعیف رابطه ای هست؟ 
باز هم سپاس از سایت و کانال بسیار ارزنده شما


پاسخ #دکترسرگلزایی:

با سلام و احترام

معمولاً مسائل انسانی چند علّتی هستند، در همهٔ مسائل انسانی هم رد پای ژن ها و روند تکامل را می یابیم، هم ردپای پارادایم های فرهنگی، الگوهای خانواده و نظام های سیاسی و اقتصادی را. ترس نیز از این قاعده مستثنی نیست. دو فرزند یک خانواده لزوماً ژن های مشترکی ندارند، پدر و مادر مخزن ژنی بزرگی را به اشتراک می گذارند و هر یک از فرزندان خانواده بخشی از آن را برمی دارد. دو فرزند یک خانواده لزوماً از تربیت یکسانی هم برخوردار نمی شوند. آلفرد آدلر توضیح داد که رتبهٔ تولّد کودکان در خانواده توقّعات مختلفی را ایجاد می کند و اغلب از فرزند بزرگ خانواده توقّعاتی می رود که از فرزند کوچک خانواده آن توقّع نمی رود. در تربیت مبتنی بر جنسیّت نیز نقش های جنسیّتی، از دختران و پسران یک خانواده شخصیت های متفاوتی می سازد. دربارهٔ جنبه های فلسفی-اخلاقی ترس کتاب «فلسفهٔ ترس» لارس اسوندسن (ترجمهٔ خشایار دیهیمی- نشر گمان) ، دربارهٔ جنبهٔ فیزیولوژیک ترس فصل آناتومی ترس از کتاب «مغز آفتابی، مغز بارانی» الین فاکس (ترجمه دکتر لیلا بهنیا- انتشارات بهار سبز) و دربارهٔ جنبهٔ یادگیری ترس کتاب «وقتی اضطراب حمله می کند» دیوید برنز (ترجمه مهدی قره چه داغی- نشر ذهن آویز) را پیشنهاد می کنم.

سبز باشید

T.me/drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ

پرسش:

با سلام و عرض ادب و احترام

در ابتدا سپاس فراوان دارم از زحمات بیدریغ شما در راه اعتلای آگاهی و بیداری جامعه خفته و به خود مشغول ایران  به راستی شمع هایی که معدود افراد از خود گذشته ای چون شما با زحمت فراوان روشن نگه داشته اند دلهای حیران و چشمهای سردرگم ما را در ظلمات این روزهای سخت کورسوی امیدست بس ارزشمند.
استاد بزرگوار سخنرانی شما در آیین رونمایی کتاب "نغمه هایی از پشت دیوار" در مشهد بار دیگر تلنگری بود برای من تا دوباره به بازنگری مسیر زندگی ام بپردازم .آنجا که فرمودید اکنون فرزند ما  ایران در بستر احتضار است و ما نباید دست روی دست بگذاریم بلکه باید برای نجاتش از همه چیزمان بگذریم 

سوال من از خودم بعد از شنیدن این فرمایش شما این بود که : چه باید کرد؟ آیا من که در حال حاضر کارگاه تولیدی کوچکی راه اندازی کرده ام و نزدیک به ۴۰ خانواده از این طریق ارتزاق میکنند و تلاشم برای سرپا نگهداشتن و اداره مجموعه است دچار خوش خیالی باکستر شده ام؟ آیا باید کارگاه را تعطیل کنم و فقط به دنبال مبارزه اجتماعی باشم؟ به چه شکلی ؟ در واقع آیا راه روشنی برای نجات این بیمار محتضر (ایران) وجود دارد؟
مسولیت ما افراد عادی جامعه  که توان فکری و میزان اثر گذاری روشنفکران را نداریم چیست؟

با سپاس مجدد از شما استاد گرانقدر


پاسخ #دکترسرگلزایی:

با سلام و احترام

از محبّتی که به بنده دارید سپاسگزارم.

هرگز نظر بنده این نیست که همهٔ ما دست از فعالیت اقتصادی و اجتماعی بکشیم و وارد فعالیت سیاسی شویم، بلکه نظر من این است که لازم است که همهٔ ما فعالیت هایمان را در راستای یک «نقشهٔ جدید ملّی» همسو کنیم. قطعاً در این «نقشهٔ جدید» ضروری است که بعضی از نهادها حذف شوند و نهادهای جدیدی متولّد شوند، ولی اغلب نهادها تنها لازم است «جهت گیری فعالیت هایشان» را تغییر دهند. 

مشکل «باکستر» (که در یادداشت «دست نگه دارید، این کشتی دارد غرق می شود» به او اشاره کرده ام و در کتاب «حرف هایی برای امروزی ها» مُفصّل راجع به سندرم باکستر توضیح داده ام) این نبود که زیاد کار می کرد، مشکل باکستر این بود که به اثرگذاری کارش در سطح کلان (ساختار سیاسی) توجه نمی کرد، همچون پزشکی که در برنامه های تلویزیونی راجع به رفتار بهداشتی برای مردم صحبت می کند و توجه ندارد که حضور او در تلویزیون و اعتبار علمی او باعث مشروعیت یافتن رسانه ای می شود که به شکل هدفمند نهادهای نامشروع و گفتمان بیماریزا را تقویت می کند. در یادداشتی با عنوان «ریچارد نیکسون، الویس پریسلی، غسل تعمید» به این موضوع پرداخته ام ( این مقاله هم در کانال و بخش مقالات روان شناسی اجتماعی در سایتdrsargolzaei.com موجود است) . 

کتاب «کنش های کوچک ایستادگی» که پی.دی.اف آن را چند هفته پیش (یکم اگوست) در کانال گذاشته ایم راهنمای خوبی است که عموم مردم بتوانند با ایجاد کمپین ها و شبکه های فعّال اجتماعی در حرکت به سوی «نقشهٔ جدید ملّی» همکاری کنند.

سبز باشید 

T.me/drsargolzaei
#مصاحبه
#اتحادیه_خودشیفتگان

خودشیفتگی جمعی ما در گفتگو با دکتر محمدرضا سرگلزایی (هفته نامه کرگدن) قسمت ششم

برای مطالعه قسمت پنجم روی این لینک کلیک کنید:
https://t.me/drsargolzaei/2896

قسمت ششم (آخرین قسمت):

- اگر فردی که اختلال شخصیت دارد، حاضر به درمان شود، چه راه حلی را پیش می گیرید؟

معمولا درمان گرها دو کار انجام می دهند. یکی از کارها روش سقراطی است، یعنی گزاره های فرد را به چالش بکشانند. یعنی مثال های نقضی را به کار ببرند تا فرد در چالش تفکر نقاد بیافتد ودوباره راجع به خودش به فکر فرو رود و تامل مجددی پیدا کند. مثل کاری که من در این مصاحبه کردم و راجع به ملت ایران آمارهایی را بیان کردم. ملت ایران اگر خواننده این آمارها باشد، ممکن است به فکر بیافتد که چرا ما این طور هستیم و بر ما چه گذشته است؟ همین به فکر رفتن و تامل (contemplation) آغاز درمان است. راه حل دیگری این است که به فرد کمک کنیم پیدا کند که چه حقارت ها و ترس هایی در درونش وجود دارد و چه سرکوب هایی در او هست که مجبور است آنها را با زره خودشیفتگی پنهان کند و از آنها حفاظت کند و از آنها حفاظت کند و التیام شان بدهد. هر دو کار، نوعی کنکاش کردن و چالش ایجاد کردن است. در یکی گفتمان رسمی فرد به چالش کشیده می شود و در دیگری به او یاری می شود که پشت آن گفتمان رسمی را کشف کند. هر کدام از ما انسان ها وجهی داریم که ویترین ماست و یونگ آن را پرسونا یا نقاب می خواند و وجهی نیز داریم که پستوی ماست و یونگ آن را سایه (shadow) می خواند. ما از یکسو باید آن پرسونا را به چالش بکشانیم و از سوی دیگر رگه هایی کشف کنیم تا سایه خودمان را ببینیم و آگاه شویم به این که آنچیزی که می اندیشیم، نیستیم. در چنین شرایط فرد شروع به یادگیری می کند. یعنی آدمی که تصور می کرد، نیاز به یادگیری ندارد، شروع به یادگیری می کند و وقتی چنین می کند، رفتارش را اصلاح می کند. یعنی می فهمد اگر در تعامل با دیگران مشکل دارد، صرفا به این دلیل نیست که دیگران نفهم هستند یا دشمن او هستند یا کافر و مغضوب علیهم و ضالین هستند، بلکه بخشی از مشکل داشتنش با دیگران به این دلیل است که مهارت و دانش ندارد و حقوق بیشتری از دیگران برای خودش طلب می کند و واقعیت های دنیا و زندگی اجتماعی را نادیده می گیرد. به عبارت دیگر تردید و تامل، آغاز تغییر و درمان است. انسان قابلیت یادگیری بزرگی دارد، فقط کافی است که بداند یاد ندارد و بداند که نیاز به یادگیری دارد.

- آیا این روش ها در مقیاس جمعی نیز کارایی دارند؟

بله، بسیاری از جوامع دیگر این فرایند را گذرانده اند. مثلا ژاپنی ها هم تا قبل از شکست در جنگ جهانی دوم، یک گفتمان خودبرتربینی و امپریالیستی-میلیتاریستی داشتند. امپراتوران ژاپن خودشان را از انسان برتر می دانستند و خودشان را از نسل الهه خورشید و خطاناپذیر می دانستند و ملت ژاپن هم این امپراتوران و این گفتمان را تایید می کردند. دین شان به گونه ای بود که این امپراتوران را تایید می کردند. امپراتوری های ژاپن به بخش بزرگی از چین و کره هجوم برده بودند و گرفته بودند و با تمام همسایگان شان جنگ داشتند و جاهایی را اشغال می کردند و با همین باور خودشیفتگی وارد جنگ جهانی دوم شدند. جنگ جهانی دوم، در آغاز یک جنگ اروپایی بود. اما امپراتوری ژاپن تصمیم گرفت در این جنگ سهمی برای خودش به دست بیاورد و وارد ائتلاف با متحدین شد و به آمریکا حمله کرد. اصلا آمریکا حاضر نبود وارد جنگ جهانی دوم شود. حمله ژاپن به بندر پرل هاربر آمریکا باعث شد که آمریکا وارد جنگ شود و نتیجه آن جنگ این بود که دو بمب اتمی در هیروشیما و ناکازاکی فرود آمد و امپراتور ژاپن تمام شرایط تحمیلی آمریکا را پذیرفت و خودشیفتگی اش شکست خورد. از آنجا بود که ملت ژاپن نحوه تعامل جدیدی با دنیا را یاد گرفت. پیش از آن درست است که ژاپنی ها انسان های منضبط و باهوش و کوشایی بودند، اما تا پیش از جنگ جهانی دوم، ژاپن از دنیا حوزه صنعتی و علمی و اقتصادی برتر نبود و تنها می کوشید در حوزه نظامی و میلیتاریستی بر همسایگانش برتر باشد. تمام برتری های ژاپن از زمانی آغاز شد که ژاپنی ها فهمیدند که باید از دنیا یاد بگیرند و نظام صنعتی و اداری و اقتصادی و سیاسی ژاپن را با کمک همان آمریکایی هایی که بمب اتمی به ژاپن انداخته بودند، بعد از جنگ جهانی دوم بازسازی کردند. این که ما امروز ژاپنی ها را به عنوان سرآمد در حوزه های اقتصادی و صنعتی می شناسیم، بعد از آن بود که این خودشیفتگی آنها شکست و امپراتوری ژاپن بعد از شکست در رادیو از مردم معذرت خواهی کرد و اعلام کرد که ما از نسل الهه خورشید نیستیم و انسان های خطاپذیری هستیم.

@drsargolzaei
#معرفی_کتاب

نام کتاب : #خط_چهار_مترو
نویسنده : #لیلی_فرهاد_پور
نشر : ثالث 

"  در خبر ها آمده است زنی 48 ساله در ایستگاه انقلاب با ورود به حریم ریلی با قطار خط چهار مترو برخورد کرد و به کما رفت ."

روایت داستانی " خط چهار مترو " با یک خبر آغاز می شود و نویسنده  هوشمندانه از این فضا برای باز روایی بخش کوچکی از خاطرات دوران انقلاب بهره جسته و داستان را با سبکی متفاوت پیش می برد .

از همان نخستین صفحات ابتدایی داستان ، خواننده متوجه متفاوت بودن فضایی که راوی در آن سخن می گوید گردد  .

در حقیقت لیلی در کما ، روایت گر مکاشفه خود در فضایی پر خفقان و شبیه به زندان می شود . فضایی میان مرگ و زندگی  که درآن  شخصیتی به نام رهنما ، از او بازجویی می کند و از لیلی می خواهد تا بخشی از خاطرات دوران کودکی و جوانی اش را روی کاغذهای سفید منعکس کند .

زمان نیز در داستان لیلی فرهاد پور سورئال است . پیرنگ داستان بر  خلاف روایت هایی با سبک داستانی کلاسیک ،  از زمان گذشته شروع نشده و به آینده نمی رسد . این رمان ، خط زمانی مشخصی ندارد و از همان ابتدا با به عقب و جلو بردن  خواننده در زمان ، ثابت ماندن در وضعیت زمانی پایدار را غیر ممکن می سازد .

نویسندگانی که نگاه شان به زمان ، پیوسته و منقطع نیست ، می توانند در به چالش کشیدن ذهن های غیر قابل انعطاف و جزم اندیش موفق تر عمل کنند .

در رمان " خط چهار مترو " سورئال بودن فضای داستان ، باعث می شود تا مخاطب همواره در جستجوی کشف بخش ناشناخته و راز آلود زندگی نویسنده باشد ، لایه ای که تا پایان داستان  به دلیل مداخله های شخصیت رهنما ،  مثله شده و قیچی شده است و  نمی توان آن را درمیان اعتراف نامه های لیلی پیدا کرد .

لیلی فرهاد پور در مصاحبه ای می گوید : " خط 4 مترو " در واقع داستان نگفتن است، راوی در شرایط خاص مجبور به سخن گفتن از اتفاقاتی می شود که ممکن است راست یا دروغ باشد و این خواننده است که می تواند قضاوت کند . "

روایت شدن دو لایه از زندگی به صورت همزمان و در کنار هم را می توان یکی از ویژگی های جالب این رمان دانست . در بخشی از روایت که مربوط به دوران کودکی و نوجوانی راوی است ، نویسنده بافتاری پویا و متشکل از شخصیت های جنگجو ،  عاشق پیشه و امیدوار به تغییر را به تصویر می کشد . در این قسمت از داستان نویسنده ،  داستان عشق ورزی لیلی سر به هوا به مازیارسیاست زده و افراطی  را در حال و هوای روزهای انقلاب به تصویر می کشد .

 "فرهاد پور " در این بخش از داستان با بهره جویی از سبک نوشتاری ساده و جملات کوتاهی که با عبارات پرمعنایی مانند زنجیره های انسانی ، دیواره های انسانی ، اتحاد مردمی و ... تزیین شده است ، عشق ، سیاست و مبارزه را از میان خاطرات کودکی خود به تصویر می کشد و کشش خواننده را برای همراه شدن با نویسنده افزون می کند . اما در روایت موازی دیگر ناگهان مخاطب با فضایی سرد و درد آلود مواجه می شود . زمانی که  لیلی با قطار برخورد می کند و در سفیدی حل می شود ، سر و کله شخصیت هایی مانند عاقله زن ، رهنما و بهار دختر بیمار دوست قدیمی اش نیز در داستان پیدا می شود که درگیر شدن مخاطب با آن ها ، سایه ای از ترس ، نا امیدی و اختناق را بر فضای داستان می افکند .

عاقله زن در داستان فرهاد پور ، نماد زندگی عادتی است ، گروهی از مردم که با گذشت زمان و عبور از لایه های مختلف تاریخی همچنان در حفظ پندارها ، تفکرات سنتی و غیر قابل کاربرد خود کوشا هستند و بی تفاوت از کنار مشکلات عبور می کنند.   قهرمان داستان یا به نقل از نویسنده کتاب " من آرمانی " راوی ، نماینده و روایت گر  نقش فعال و مسئولیت پذیری است که در کنار عهده دار شدن نقش های رایج زنانه از عهده دار شدن مسئولیت ها و فعالیت های مدنی شانه خالی نمی کند .

مازیار و پوپک را هم می توان  نماینده  دو سر طیف افراطی گری دانست . شخصیت هایی شبیه به پوپک که زندگی نمایشی، مسئولیت گریزی ، اشراف زدگی و مصرف گرایی هستند و پرسوناژ مازیار را نیز می شود  تداعی کننده افراطیون آرمانخواه دانست که سیاست زدگی شان آن ها را به ورطهٔ فرصت طلبی و در نهایت غرق شدن در افسردگی و جنون می رساند .

 راوی داستان نیز شخصیتی جالب و قابل ستایشی دارد ، از همین معمولی ها که از پشت خاکریز قهرمان سازی سر بر آورده و بدون بزک و نقاب ،  روزهای عاشقی و مبارزه را همانگونه که هست با تمام بدی ها و خوبی ها و زخم و سانسورهایی که دارد با زبانی ساده روایت می کند و به تصویر می کشد .

" خط چهار مترو " پس از 4 سال انتظار در سال 1393 ، مجوز نشر گرفت و راهی بازار کتاب شد . 

#مریم_بهریان
دانشجوی دکترای روان شناسی 

https://drsargolzaei.com/images/mbooks/4682_54087_normal.jpg
#چشم_تاریخ

عکس زیر در 13 ژوئن 1936 در بندر هامبورگ برداشته شده است. #هیتلر شخصا در مراسم به آب انداختن یک ناو جنگی شرکت کرده است و صدها زن و مرد آلمانی با علامت «پاینده باد پیشوا» از قدرت طلبی جنون آمیز او حمایت می کنند. امّا «آگوست #لاندمسر» تک و تنها در میان این جمع دستانش را بر روی هم می گذارد و «همرنگ جماعت» نمی شود. شاید اگر تعداد بیشتری از این آگوست لاندمسرها در آلمان وجود داشتند پیشوای جنون زده در سال 1939 نیمی از جهان را وارد جنگ نمی کرد.

@drsargolzaei
#شعر
#پژواک_سکوت

فریاد من پژواک سکوت توست
گوش هایت را نگیر
لبانت را بگشای...

#دکترمحمدرضاسرگلزایی

@drsargolzaei
#شعر
#میلاد

کوه ها هم دیگر
فریاد جنون آسای ما را
پژواک نمی کنند
کوه های محافظه کار
دریای آلوده
بیشه های بی شیر
دنیای نو، تولدت مبارک!

#دکترمحمدرضاسرگلزایی

@drsargolzaei
#شعر
#درخت_کوچه_ی_ما

این علف های هرز
پاییز و بهار ندارند
هرزند فقط، هرز
اما درخت پیر کوچه ی ما
زیر تازیانه ی پاییز هم
خواب بهار می بیند

#دکترمحمدرضاسرگلزایی

@drsargolzaei
Forwarded from آفتاب مهر
۴ جلسه،۴ساعتی(۱۶ساعت)
پنجشنبه ها و جمعه ها
۵ -۶ -۱۲ - ۱۳- مهر ساعت ۹صبح تا ۱۳
ثبت نام : ۸۸۱۰۹۳۴۹
@aftabemehr
#یادداشت_هفته
#تنهایی_ات_را_بپذیر

مصاحبه ی دکتر فاطمه علمدار (جامعه شناس) از از مجلّه ی ادبی «الف-یا» با دکتر محمّدرضا سرگلزایی (روانپزشک) درباره ی کتاب «سیر عشق» آلن دو باتن:

قسمت هجدهم

فاطمه علمدار: یعنی به نظر شما با توجه به تخصص‌تان، انسان‌ها می‌توانند این حد از کنترل عاطفی پیدا کنند؛ نسبت به کسی که به هر حال پدر بچه‌شان می‌شود یا مادر بچه‌شان یا رابطۀ جنسی با هم برقرار کردند و زمانی را با هم زیر یک سقف بوده‌اند. این حد از کنترل عاطفی را پیدا کنند که خیانت برای‌شان «شخصی» نباشد؟

دکتر سرگلزایی: انگار که گفتگوی ما دارد وارد حوزۀ فیوچرولوژی Futurology می‌شود.

فاطمه علمدار: می‌خواهم به لحاظ زیستی بگویم.

دکتر سرگلزایی: بله، از حیث تئوریک می‌شود چرا که همین الآن آدم‌هایی هستند که به لحاظ ژنتیک این‌طور هستند، پس می توانیم با دستکاری ژنی سایر آدم ها را هم به این اقلیّت فعلی نزدیک کنیم؛ دنیای آینده را صرفا قراردادهای مدنی و تغییر نظام حقوقی و تغییرات فرهنگی نمی‌سازد، انسان آینده را علم و تکنولوژی تعریف می‌کند. اگر من الآن زنده‌ام و روبه‌روی شما نشسته‌ام به خاطر این‌ است که علم و تکنولوژی انسولین ساخته اند وگرنه من ده‌سال یا پانزده‌ سال پیش باید می‌مردم. اینکه من می‌توانم کتاب بخوانم برای این است که علم و تکنولوژی برای پیرچشمی من عینک ساخته اند؛ در نتیجه همین علم هم دارد روی ژن‌ها کار می‌کند. روی مهندسی ژنتیک کار می‌کند. خب یک انسان‌هایی هستند که بهشان می‌گوییم سندروم آسپرگر. این آدم‌ها چون از نظر آماری در اقلیت هستند یک‌جور برچسب بیماری رویشان می‌خورد؛ ولی به عقیده ی من این ها بیمار نیستند، این ها یک تنوّع ژنتیکی هستند که می تواند نمونه ای از انسان آینده باشد، این افراد روباتیک، الگوریتمی و غیر شخصی به پیرامون شان نگاه می‌کنند ، به قرارداد نگاه می‌کنند و می‌گویند طبق این قرارداد من باید الآن عصبانی باشم که شما حق من را خورده‌اید؛ ولی عصبانی نمی‌شود. این‌ها اقلیت هستند؛ ولی ما این ژن را می شناسیم و می‌توانیم با ژن‌تراپی با مهندسی ژنتیک انسانی با این ویژگی‌ها بسازیم؛ اگر فلسفه اخلاق اجازه دهد.

فاطمه علمدار: ولی انسانی که فعلا می‌شناسیم و علم دارد روی آن کار می‌کند چنین قابلیتی ندارد.

دکتر سرگلزایی: چرا، این قابلیت را با دارو دارد؛ الآن ما هنوز ژن انسان‌ها را دست‌کاری نمی‌کنیم چون اجازه دست‌کاری نداریم؛ در حیوانات در آزمایشگاه این کار را انجام می‌دهیم مثلا خرگوش است، ولی دم گربه دارد گربه است ولی به غذایی علاقه دارد که خرگوش این غذا را باید بخورد. در حیوان‌ها می‌توانیم در انسان‌ها هم علمی‌اش این است که می‌توانیم؛ ولی فلسفه اخلاق سوالات جدی را پیش روی ما گذاشته و اجازه نداریم این کار را انجام دهیم ولی این کار کاملا عملیاتی است؛ اما از لحاظ عملی الآن داروها می‌توانند این کار را انجام دهند؛ یعنی اگر آدم دوز بالای داروهایی که سروتونین را در سیناپس نورونی بالا می‌برد در مدتی طولانی مصرف کند مثلاً روزی دویست میلی گرم زولفت بخورد یا روزی هشتاد میلی گرم فلوکستین بخورد، حالا اگر متوجه شود همسرش چنین رابطه‌ای دارد آن‌قدر به هم نمی‌ریزد؛ یعنی تئوریکالی می‌توانیم چنین انسانی داشته باشیم. همان‌طور هم فرهنگ می‌تواند همین تأثیر را داشته باشد. همین فرهنگ را جاهای محدودی از دنیا داریم؛ مثلا می‌بینیم که یک گروهی در فرانسه هستند که به قول کارل گوستاو یونگ (در کتاب با یونگ و هسه: میگل سرانو) عدد سه را قبول دارند؛ یعنی زن و شوهر هرکدام یک سوّمی دارند. این چهار نفر گاهی می‌روند و در یک مناسبت‌هایی شام می‌خورند، ناهار می‌خورند، آقا و همسرش و معشوقه خودش و معشوق خانومش. حالا من واقعا به دقت مرور نکردم رابطۀ ژان پل سارتر و سیمون دوبووار را، ولی معروف است که این دو نفر هم رابطه‌شان از همین رابطه‌های فرانسوی بوده؛ یعنی دوبووار شوهر داشت، سارتر هم زن داشته؛ ولی این دو نفر با هم زندگی می‌کردند با هم سفر می‌رفتند با هم نشست و برخاست می‌کردند و در یک جای دنیا توانسته این فرهنگ ایجاد شود.

#دکتر‌محمدرضاسرگلزایی_روانپزشک


@drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ

پرسش:

جناب آقای دکتر سرگلزایی با سلام و تشکر از مطالب مفید شما:

سوال اول این که در روزگار کنونی جهان تکلیف جامعه ما با مقوله "سکس" چیست؟ از یک طرف جامعه غربی رو داریم که در آن روابط جنسی قبل از ازدواج آزاده، دیدن فیلم های پورنو گرافی با رعایت محدودیتهایی آزاد هست آموزش جنسی در مدارس انجام میشه سکس شاپ ها و فاحشه خانه ها با ضوابط مشخصی آزادانه فعالیت میکنند و خلاصه اینکه مسایل جنسی به نوعی در آن جا حل وفصل شده و مسلما مسایل و مشکلاتی هم به این خاطر دارن .

ازطرف دیگه کشورهایی رو هم می بینیم که دارای جوامعی بسته و محدودند و مسایل جنسی به نوعی در آنها تابو هست و مشکلات دیگه ای دارند. به نظر میرسه که کشور ما که در حال گذر از سنت به مدرنیته است چیزی ما بین این دو باشه . به نظر شما چه نسخه ای برای کشور ما مناسبه؟

سوال دوم اینکه برای آموزش مسایل جنسی به فرزندانمون چه روشی رو پیشنهاد می کنید و اگه کتابی می شناسید لطفا معرفی کنید. ممنون از شما


پاسخ #دکترسرگلزایی:

با سلام و احترام

اوّل این که در پرسش شما دو پیش فرض قابل نقد وجود دارند: اوّل این که «جوامع غربی» مسأله شان را با مقولهٔ سکس حل کرده اند، در حالی که چنین نیست، مقولهٔ سکس همچنان در اروپا و آمریکای موضوعی موضوعی پُرچالش است، نمونهٔ آن را در اختلاف شعارهای انتخاباتی نامزدهای دو حزب دموکرات و جمهوری خواه آمریکا بر سر موضوع سقط جنین می بینیم و همچنین اختلاف نظر شدید فمینیست های لیبرال و فمینیست های رادیکال در اروپا بر سر موضوع تجارت سکس. دوّم این که فرض کرده اید که قوانین و سیاست های یکسانی در حوزهٔ مربوط به سکس در جوامع غربی وجود دارند، در حالی که چنین نیست، برای مثال قوانین مربوط به تن فروشی در هلند و سوئد کاملاً متفاوت هستند و قوانین مربوط به ازدواج همجنسگرایان حتی در ایالت های مختلف آمریکا یکسان نیستند.

دوّم این که جامعهٔ ما پیش از این که مسألهٔ خود را با مقالهٔ سکس حل کند باید مسأله اش را با موضوعاتی کلّی تر و بنیادی تری حل کند، مثل این که بین دیدگاه اسطوره محور دینی و دیدگاه سکولار اومانیستی کدام را برمی گزیند و بین سبک زندگی پیش صنعتی و سبک زندگی پساصنعتی کدام را انتخاب می کند. پاسخ ما به موضوع «اخلاق جنسی» متأخّر به انتخاب های کلان ما در عرصهٔ سبک زندگی است.

سوّم این که من کتابی را که در حوزهٔ تربیت جنسی به فارسی منتشر شده باشد نمی شناسم، ولی کتاب پیوست، راهنمای بهداشت جنسی است که توسط یک سازمان غیر دولتی در بریتانیا برای آموزش جنسی به نوجوانان کشورهای در حال توسعه (زامبیا-مالایا-زیمبابوه) تهیه شده است. از آنجا که این سازمان اجازهٔ نشر بدون مجوّز این کتاب را صادر کرده است این کتاب را در کانال هم به اشتراک خواهیم گذاشت.

سبز باشید

T.me/drsargolzaei
#مقاله
#بوی_ماه_مهر

مدرسه ها باز شده اند. میلیون ها کودک ایرانی هر روز صبح زودتر از آن چه "غریزه طلب می کند" از خواب برمی خیزند و بسیار طولانی تر از آن چه حوصله ی کودکی بر می تابد بر نیمکت ها جا خشک می کنند. من ایام تحصیل را مرور می کنم و تلخ و شیرین هایش را باز می چشم. در سن 44 سالگی دریافتم که عارضه ی ستون مهره هایم ناشی از این است که در تمام سال های تحصیل، معلم "تربیت بدنی" راجع به "درست نشستن" و "درست راه رفتن" کلمه ای با ما سخن نگفت! وقتی در سرزمین های عربی چرخیدم فهمیدم آن چه معلم عربی به ما آموخت به درد ارتباط گرفتن با هیچ عرب زبانی در دنیای معاصر نمی خورد! وقتی دیدم سوری ها "مجید" را "مژید" تلفظ می کنند و عراقی ها در ابتدای قصه هاشان می گویند "چان یا ما چان" و عبدالحلیم حافظ در ابتدی شعر "المقهی" نزار قبانی به جای "جلست" می گوید "گلست" فهمیدم برخلاف تأکید معلم عربی مان عرب زبان ها امروز چ و ژ و گ هم دارند! از افسوس ها بگذریم: یاد معلم تاریخ مان به خیر وقتی که خطر می کرد و در کلاس درس می گفت کجاهای کتاب تاریخ مان دروغ است، زنده باشی معلم دلاور حتی اگر تن تو در خاک است. تمام کتاب هایم تقدیم به تو معلم ادبیات سال اول راهنمایی که آن روز کتاب هایم را پشت ویترین کتابفروشی ها می دیدی و یادت به خیر معلم دیکته ی دوم دبستان که به من 19 دادی که یادم بماند نقطه ها را سر جایشان بگذارم!

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#پرسش_و_پاسخ
#هیپنوتیزم

سوال:

سلام آقای دکتر

وقت و روزگارتون بخیر و خوشی

فایل مربوط به خودهیپنوتیزمی با روش آگاهی حسی رو چندین بار گوش داده ام. بسیار عالی بوده.

می تونم ازتون تقاضا کنم تا فایل صوتی یا ویدیوهای دیگری از تمرین هیپنوتیزم و ریلکسیشن در کانالتون قرار بدید


پاسخ #دکترسرگلزایی:

با سلام و احترام

آقای طباطبایی مدیر بخش روان شناسی انجمن هیپنوتیزم بالینی آرشیوی از ویدیدهای هیپنوتیزمی من دارند و بعضی از آنها را هم در کانال هیپنوتیزم به اشتراک می گذارند.

لطفاً از طریق تلگرام و پیامک به ایشان پیام دهید که لینک ویدیوهای مذکور را برای شما بفرستند.

شماره همراه و تلگرام ایشان 09123336716 است.

سرفراز باشید

T.me/drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ
#اندیشه_های_مولانا

پرسش:

بادرود آرزوي تندرستي خدمت استاد بزرگوار استاد ممنون ميشوم در مورد انديشه هاي مولانا توضيح دهيد با توجه به اينكه ميبينم كلاسهای متعدد با افراد مختلف و برداشتهاي مختلف برگزار ميشود كه اكثرا نه تنها آموزشي ندارند به بيراهه هم ميروند، جايي يادمه شما اشاره كرديد قبلا جبر دليل اختلاف نظرتان با مولانا بود ممنون ميشم توضيحي دراينمورد بدهيد تاما هم بهتر بفهميم سپاسگزارم از توجهتون.


پاسخ #دکترسرگلزایی:

با سلام و احترام

بنده در کتاب «کوزه ای از آب بحر» (انتشارات بهار سبز) و در درسگفتارهای «هم اندیشی با مولانا» به تفصیل در زمینهٔ دیدگاه های مولانا نوشته و گفته ام. هم کتاب و هم فایل های صوتی درسگفتار مذکور را می توانید از مؤسسهٔ آفتاب مهر (تلفن 02188109349) تهیه فرمایید.

تندرست باشید

T.me/drsargolzaei