دکتر سرگلزایی drsargolzaei
38.3K subscribers
1.91K photos
114 videos
176 files
3.4K links
Download Telegram
#یادداشت_هفته
#صدایی_ازاعماق_سالها! -قسمت دوم

برای فهمیدن عشق غیرمنطقی این خانم او را به خاطرات جلسه اول خواستگاری برگرداندم. تصور من این بود که کلید ماجرا در این بخش قصه نهفته است که چگونه دختر خانمی که علاقه ای به ازدواج نداشت ظرف چند دقیقه از ملاقات دلبسته خواستگارش شده بود. اگر می توانستیم بفهمیم این دلبستگی ناگهانی از کجا آمده بود بهتر می توانستیم درک کنیم که تداوم این دلبستگی به چه علت بود.

به همان روشی که کارآگاه ها به بازسازی صحنه جرم می پردازند رواندرمانگران هم سعی می کنند با مرور خاطرات، قطعات پازل اتفاقات روانی را کنار هم بچینند و با یکپارچه سازی قطعات، الگوی کلی روانی فرد را کشف کنند.

"بازسازی صحنه" به نتیجه رسید و من کلید دلبستگی این خانم جوان را کشف کردم: صدای آقای خواستگار شباهت عجیبی به صدای دایی مهربان این خانم داشت! وقتی این خانم جوان کودک خردسالی بود پدر مادرش مرتب  در حال مشاجره و بگو مگو بودند، محیط خانه پر از سر و صدای داد و فریاد و ازدحام خصومت بود. وقتی فریادها و دشنام ها به اوج می رسیدند دایی مهربان از طبقه پایین بالا می آمد و خواهرزاده خردسالش را از آن طوفان روانی نجات می داد، او را به گردش می برد و برای او قصه می گفت. صدای دایی در دالان های مغز این کودک ندای آرامش و آوای نجات بود: بهشت نوازش پس از جهنم جنگ خانوادگی. مغز ما این گونه با "کدها" شکل می گیرد و "برنامه نویسی" می شود. چنین شده بود که پس از سال ها، صدای آقای خواستگار که از هیج حیث به جز صدا شباهتی با دایی مهربان نداشت همان کدهایی را در مغز این خانم جوان فعال کرده بود که سال ها پیش صدای دایی ایجاد کرده بود: این خانم علیرغم تمام تحقیرها و توهین های شوهرش در کنار او احساس آرامش می کرد و در فراق او افسرده می شد!

شاید بپرسید مگر هنوز هم در خانه پدری این خانم همان جهنم داغ مشاجرات برقرار بود؟ من این موضوع را هم بررسی کردم، ظاهرأ ماجرا این بود که دیگر سر و صدایی از آن خانه بیرون نمی آمد ولی آن خانه همچنان پر از "سکوت خصمانه" بود! گاهی صدای خشونت شبیه به نعره ببر و زوزه گرگ نیست، گاهی خشونت صدایی شبیه "هیس" دارد، به قول مهدی اخوان ثالث:

"سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت،
سرها در گریبان است... "

می بینید که " جبر تکرار" گاهی الگویی خانوادگی به خود می گیرد، برخی والدین قصه زندگی بیمارگونه خود را همچون یک "جهیزیه روانی" برای فرزندان شان به ارث می گذارند.

اگر تمایل دارید در این زمینه مطالعه کنید "قصه عشق" نوشته رابرت اشترنبرگ، ترجمه آقای علی اصغر بهرامی، انتشارات جوانه رشد را مطالعه کنید. من هم کتابی نوشته ام به نام #ماجراهای_عاشقانه که در آن به شرح چگونگی شکل گیری روابط عاشقانه پرداخته ام. چاپ های قبلی کتاب ماجراهای عاشقانه توسط #انتشارات_مرندیز منتشر شده اند و چاپ بعدی آن توسط #انتشارات_همنشین منتشر خواهد شد.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com


 
#معرفی_کتاب

#ماجراهای_عاشقانه
نویسنده: #دکترمحمدرضاسرگلزایی
ناشران: مرندیز - نی نگار

یک بعد از ظهر پائیزی، یک مرکز مشاوره، روی یک مبل نشسته ام. یک میز کوچک و یک فنجان چای داغ. استراحت کوتاهی بین دو مراجع. به بخاری که از فنجان بلند می شود نگاه می کنم و به آهنگ ملایمی که از سالن مرکز به گوشم می رسد، گوش می سپارم. خانم منشی در می زند و وارد می شود:
-مراجع بعدی تان آمده اند.
-"بفرمائید تشریف بیاورند.
خانم جوانی وارد می شود و سلام می کند. پس از یک احوالپرسی کوتاه مشکلش را عنوان می کند: "من خیلی اضطراب دارم آرامش ندارم، بی قرارم، فکرم مشغول است، زود عصبانی می شوم، راحت نمی توانم بخوابم، گاهی آنقدر عصبی می شوم که ناخن هایم را می جوم یا موهایم را می کنم و ..."
خیلی از آدم هایی که پیش من می آیند در اولین جلسات مشکلشان دقیقا شبیه به هم هست: اضطراب یا افسردگی یا... اما وقتی چند جلسه می گذرد و دروازه دنیای درونشان را می گشایند و مرا به دنیایشان راه می دهند می بینم که هر کدام داستانی دارند متفاوت. به قول دکتر یونگ: "هر آدمی داستان نگفته ای دارد، شنیدن این داستان برای درمان ضروری است."
آرام آرام سمیرا شروع به بازگو کردن داستانش کرد. سال دوم دانشگاه بود که با یکی از همکلاسی هایش رابطه صمیمانه ای پیدا کرد همه داستان از یک جزوه شروع شد. جزوه ای که ناکامل بود و لازم بود سمیرا چند بار جزوه حمید را بگیرد . هر بار که چنین فرایندی شروع می شود از چیزی به کوچکی یک جزوه آغاز می گردد. یک صحبت آرام آرام صمیمی می شود، یک کار مشترک، یک فکر مشترک و ...
آرام آرام نگاه ها آشناتر می شوند، لبخندها دوستانه تر می شوند، کلمات خودمانی تر می شوند و این ماجرا آنقدر آرام و تدریجی پیش می رود که نه سمیرا و نه حمید هیچکدام نمی دانند که کی، کجا و چگونه این دلبستگی اینقدر شدید شد؟
* * *
آدم ها در استخر، رودخانه، دریاچه و دریاها شنا می کنند اما کمتر پیش می آید که آدم ها در استخر غرق شوند در حالی که آدم های زیادی در دریا غرق می شوند. می دانید چرا؟ در وسط استخرهای شنا طنابی بسته شده است که هر کسی وارد استخر می شود می داند که کجا کم عمق و کجا پرعمق است بنابراین کسی که شناگر ماهری نیست در محدوده بی خطر شنا می کند اما در دریا چنین مرزی وجود ندارد ابتدا عمق آب تا قوزک پاست، بعد آرام آرام به زانو و سپس به کمر می رسد و یواش یواش تا سینه و گردن می آید. آنقدر سطح آب به تدریج بالا آمده که همینطور که شناگر آرام آرام جلو آمده هیچوقت احساس خطر نکرده چرا که در هر قدم فقط آب به اندازه یک بند انگشت بالا آمده است. اما ناگهان یک موج سنگین شناگر را چند متر جابجا می کند و آنوقت اوضاع دیگر از کنترل شناگر در می رود...
* * *
سمیرا و حمید نمی دانستند که کجا، چه وقت و چگونه به هم دلبسته شدند ولی یک روز متوجه شدند که "بدون هم نمی توانند زندگی کنند". هر روز چند ساعت مکالمه تلفنی بین شان وجود داشت و هر گاه کوچکترین فرصتی پیش می آمد که همدیگر را ببینند، با هم قرار می گذاشتند. با هم از همه چیز می گفتند و می خندیدند و احساس شادمانی می کردند و حس می کردند که خوشبخت هستند. سمیرا و حمید تنها کسانی نبودند که به هم دلبسته می شوند این پدیده یکی از شایع ترین پدیده های جهان است! در همه فرهنگ ها و برای همه آدم ها و همه سن ها پیش می آید.

@drsargolzaei

http://drsargolzaei.com/images/book/10-tiny.jpg
#پرسش_و_پاسخ

*پرسش:

سلام جناب دکتر لطفا کتاب یا منابع درباره #عشق به من معرفی کنیین ممنونم.


*پاسخ #دکترسرگلزایی :

سلام و احترام
کتاب های زیر در حوزهٔ روان شناسی عشق کتاب های مفیدی هستند:

کتاب #قصه_عشق: نگاهی تازه به روابط زن و مرد- نوشته رابرت استرنبرگ- ترجمه علی اصغر بهرامی- انتشارات جوانه رشد

کتاب #جستارهایی_درباب_عشق- نوشته آلن دو باتن- ترجمه گلی امامی- انتشارات نیلوفر

کتاب #سیر_عشق- نوشته آلن دو باتن- ترجمه زهرا باختری- انتشارات چترنگ

کتاب #ماجراهای_عاشقانه- نوشته دکتر سرگلزایی- انتشارات همنشین

در ضمن فیلم های زیر هم در حوزهٔ روان شناسی عشق فیلم های ارزشمندی هستند:

#سکس_و_فلسفه- ساختهٔ محسن مخملباف

#چیزی_شبیه_عاشق_شدن- ساختهٔ عباس کیارستمی

تندرست باشید


T.me/drsargolzaei
#مقاله
#بدترین_انتخاب!

۱- منوچهر احترامی قصه ای نوشته بود راجع به قورباغه های برکه ای که برای دفع مارها (که آرامش را از زندگی آنها ربوده بودند) دعوتنامه ای برای لک لک ها می فرستند. لک لک ها که بعنوان منجی قورباغه ها به برکه می آیند مدتی بعد که تعداد مارها کم می شود گرسنه می مانند و تصمیم به تست کردن خوراک قورباغه می گیرند. از بد روزگار این خوراک به مذاق شان خوشتر از خوراک مار می آید و قورباغه خوار می شوند! این چنین می شود که مارها دوباره شانس بقا می یابند و تکثیر می گردند و حالا قورباغه ها می مانند و دو صیاد: هم مارهای سابق، هم لک لک های لاحق! دیگر هیچکس منجی نیست. تنها دژخیم دارند این قورباغه های قربانی!

۲- ابوالقاسم پاینده هم در کتاب #مرده_کشان_جوزان قصه ای نوشته بود با نام #ماموران_دفع_ملخ و باز همین حکایت روایت شده بود.
روستایی گرفتار حمله ملخ می شود و کشتزارهایش ویران می گردند. ملخ ها دو سه روزی می مانند و کشت و زرع را می بلعند و می روند. چند ماه بعد سر و کله هفت مامور دولت پیدا می شود که آمده اند برای دفع ملخ! ماموران دولت به جای دو سه روزی که ملخ ها مقیم روستا شده بودند ماه ها در روستا ماندند که اگر ملخ ها برگشتند آنها را با سبوس سم زده قلع و قمع نمایند. سر و کله هیچ ملخی دیگر پیدا نمی شود اما ماموران مسلح دولت به اندازه چندین هجوم ملخ روستائیان را تاراج می کنند! این بار روستائیان بیچاره برخلاف قورباغه های آن برکه دعوتنامه ای هم برای این دژخیمان ارسال نکرده بودند!
                                                                 * * * * * * 
اصطلاح "دفع افسد به فاسد" را همه مان شنیده ایم، حکیمی گفته است انتخاب بین خیر و شر هنر نیست چرا که هر حیوانی آنچه برای زندگیش خیر است انتخاب می کند و آنچه برای زندگیش شر است دفع می کند. سپس این حکیم می افزاید هنر این است که بین دو شر آن را برگزینی که فساد کمتری دارد (همان دفع افسد به فاسد) و بین دو خیر آن را برگزینی که صالح تر است (همان انتخاب اصلح!) اما برخی از ما معکوس قاعده دفع افسد به فاسد عمل می کنیم، برای دفع مارها از لک لک ها کمک می طلبیم و برای دفع ملخ ها از ماموران دفع ملخ دعوت می کنیم. اینجاست که درد را با دردی سنگین تر یا ماندگارتر علاج می کنیم! 

نمونه های این انتخاب ها در زندگی ما کم نیستند:
درمان اضطراب با الکل، درمان افسردگی با کوکائین، درمان روزمرگی و تکرار با حشیش، درمان دیر راه افتادن با رانندگی بی احتیاط و پرسرعت، انتقام گرفتن از پدر و مادر با خودزنی، لج بازی با همسر از طریق خیانت و بالاخره به قول #کارل_مارکس فرار از بی روحی جهان به افیون توده ها! 

اگر قرار باشد نگاهی مقطعی
(Cross-Sectional)
به مسائل و فرایند حل مساله داشته باشیم بارها پیش می آید که افسد را جایگزین فاسد کنیم. برای دفع افسد به فاسد و نیز برای انتخاب اصلح باید نگاهی طولی
(Longitudinal)
به زندگی، مساله ها و حل مساله داشته باشیم، علاوه بر این باید بتوانیم تکانه های مغز غریزی مان را که تنها به لذت فوری و دفع آنی تنش می اندیشد مهار کنیم و استراتژیک بیاندیشیم (این موضوع در مقاله #شطرنج_تجویز_میشود! بیان شده است).
نگاه طولی به زندگی زمانی به دست می آید که تاریخ بخوانیم: تاریخ تکامل موجودات، تاریخ تکامل انسان، تاریخ معاصر جهان، تاریخ معاصر ایران و تاریخ زندگی های انسان های پشیمان (أنفس لوّامة) و انسان های شادمان (أنفس راضیةً مرضیّةً) نه آن گونه که قصه های زیبای خفته و سیندرلا می گویند بلکه آن گونه که قصه های مبتنی بر اسناد و مدارک رویت می کنند.
کتاب های زیر را از این حیث پیشنهاد می کنم که هم نگاهی به تاریخ معاصر دارند و هم روایت معتبر زندگی انسان هایی هستند که آزاده، جستجوگر، ایستاده و مقاوم زندگی کرده اند و در عین حال معصوم از خطا و اشتباه هم نبوده اند:

#زنده_ام_تا_روایت_کنم : گابریل گارسیا مارکز
#ابن_مشغله_و_ابوالمشاغل : نادر ابراهیمی
#درفاصله_دو_نقطه: ایران درودی
#از_کاخ_شاه_تا_زندان_اوین : احسان نراقی

من  هم در کتاب های زیر تلاش کرده ام بخش های آموزنده زندگی مردمانی را که در کار بالینی ام ملاقات کرده ام با شما در میان بگذارم:

#راهی_برای_رهایی_از_اعتیاد: انتشارات به نشر
#ماجراهای_عاشقانه:
انتشارات مرندیز
#من_این_سرنوشت_را_نمیخواهم: انتشارات مرندیز

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
معرفی کتاب

#معرفی_کتاب

نام‌ کتاب: #ماجراهای_عاشقانه

نویسنده: #دکترمحمدرضاسرگلزایی

انتشارات: همنشین

پس باید احساساتمان را سرکوب کنیم؟
آیا احساسات همیشه غیرقابل اعتماد و مزاحم‌اند؟
و یا باید در تمام زندگی منطقی رفتار کنیم؟
پس این که می‌گویند به ندای قلب‌تان گوش کنید و از قلب‌تان پیروی کنید منظورشان چیست؟
وقتی ما متولد می‌شویم سرشار از غرائز و خواسته‌هاییم. تمام وجود ما این نداست: می‌خواهم یا نمی‌خواهم، دوست دارم یا دوست ندارم. به تدریج یاد می‌گیریم که همه‌ی خواسته‌های ما قابل برآورده شدن نیست. در زندگی اجتماعی محدوده‌هایی وجود دارد که قابل عبور نیست. بنابراین در طول دوره رشدمان بارها می‌شنویم: باید و نباید، درست است و درست نیست، این‌ها چیزهایی است که والدین‌مان به ما می‌آموزند در دراز مدت کشمکشی بین کودک درون‌مان که سرشار از خواسته‌ها است و والد درون‌مان که انباشته از باید و نباید‌ها است در می‌گیرد...

برگرفته از کتاب: ماجراهای عاشقانه ، از مجموعه کتاب‌های مهارت‌های زندگی

برای مطالعه متن کامل مطلب‌ بالا لطفا به لینک زیر در و‌ب‌سایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:

از اینجا کلیک‌ کنید
#معرفی_کتاب

نام‌ کتاب: #ماجراهای_عاشقانه

نویسنده: #دکترمحمدرضاسرگلزایی

انتشارات: همنشین

پس باید احساساتمان را سرکوب کنیم؟
آیا احساسات همیشه غیرقابل اعتماد و مزاحم‌اند؟
و یا باید در تمام زندگی منطقی رفتار کنیم؟
پس این که می‌گویند به ندای قلب‌تان گوش کنید و از قلب‌تان پیروی کنید منظورشان چیست؟
وقتی ما متولد می‌شویم سرشار از غرائز و خواسته‌هاییم. تمام وجود ما این نداست: می‌خواهم یا نمی‌خواهم، دوست دارم یا دوست ندارم. به تدریج یاد می‌گیریم که همه‌ی خواسته‌های ما قابل برآورده شدن نیست. در زندگی اجتماعی محدوده‌هایی وجود دارد که قابل عبور نیست. بنابراین در طول دوره رشدمان بارها می‌شنویم: باید و نباید، درست است و درست نیست، این‌ها چیزهایی است که والدین‌مان به ما می‌آموزند در دراز مدت کشمکشی بین کودک درون‌مان که سرشار از خواسته‌ها است و والد درون‌مان که انباشته از باید و نباید‌ها است در می‌گیرد...

برگرفته از کتاب: ماجراهای عاشقانه ، از مجموعه کتاب‌های مهارت‌های زندگی

برای مطالعه متن کامل مطلب‌ بالا لطفا به لینک زیر در و‌ب‌سایت دکتر سرگلزایی مراجعه بفرمایید:

از اینجا کلیک‌ کنید