#مقاله
#فمینیسم_شترمرغی -قسمت اول
"رضاجاوید" درمقدمه کتاب #صادق_هدایت، "تاریخ و تراژدی" مینویسد: تاریخ ما، سرود آفتاب پرست ها و شترمرغ های شرقی در بیابان های بی کران است. زبان در چنین هستی شناسی ای به عجزی همواره فزاینده برای تبیین و بازنمایی امور واقعی می رسد. این امر بیش از هر کجا در زبان شاعرانه فرهنگ ما نمود پیدا می کند، زبانی که در دنیای سنت توانست تفسیر را جایگزین تغییر کند. بازی مفاهیم و استعاره ها، مجازها و تمثیل، آن چنان شیدای مان می کند که زخم های تاریخ را از یاد ببریم..."
در این عبارت دو بخش آن مورد تأکید من در این یادداشت است یکی الگوی شترمرغی فرهنگی ما و دیگری استفاده نادرست یا سوء استفاده از واژه ها.
فمینیسم در فرهنگ (بی فرهنگی!) جامعه ما سرنوشتی همچون دیگر واژگانی پیدا کرده که "نابجا" مورد استفاده قرار می گیرند: عشق، عرفان، فلسفه، مارکسیسم و توسعه اقتصادی! پایه فکری نهضت فمینیسم باور داشتن به توانمندی و صلاحیت زنان برای مشارکت برابر با مردان در مدیریت اجتماع است.
نهضت فمینیسم در غرب تنها بر اساس یک مانیفست (شعارگونه) پیش نرفت بلکه در کنار این مرام نامه، زنان "تلاش کردند" صلاحیت و توانمندی خود را در عرصه های فرهنگی، سیاسی و اقتصادی به اثبات رسانند.
طبعأ این تلاش کار ساده ای نبود و نخواهد بود چرا که زنان باید در یک "رقابت نابرابر" وارد شوند و علیرغم وجود فرصت های بیشتر اجتماعی، سیاسی و اقتصادی برای مردان صلاحیت برابر خود را اثبات کنند. شاید اگر نام این تلاش را "جهاد" بگذارم بار روانی آن به آنچه در ذهن دارم نزدیک تر شود.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#فمینیسم_شترمرغی -قسمت اول
"رضاجاوید" درمقدمه کتاب #صادق_هدایت، "تاریخ و تراژدی" مینویسد: تاریخ ما، سرود آفتاب پرست ها و شترمرغ های شرقی در بیابان های بی کران است. زبان در چنین هستی شناسی ای به عجزی همواره فزاینده برای تبیین و بازنمایی امور واقعی می رسد. این امر بیش از هر کجا در زبان شاعرانه فرهنگ ما نمود پیدا می کند، زبانی که در دنیای سنت توانست تفسیر را جایگزین تغییر کند. بازی مفاهیم و استعاره ها، مجازها و تمثیل، آن چنان شیدای مان می کند که زخم های تاریخ را از یاد ببریم..."
در این عبارت دو بخش آن مورد تأکید من در این یادداشت است یکی الگوی شترمرغی فرهنگی ما و دیگری استفاده نادرست یا سوء استفاده از واژه ها.
فمینیسم در فرهنگ (بی فرهنگی!) جامعه ما سرنوشتی همچون دیگر واژگانی پیدا کرده که "نابجا" مورد استفاده قرار می گیرند: عشق، عرفان، فلسفه، مارکسیسم و توسعه اقتصادی! پایه فکری نهضت فمینیسم باور داشتن به توانمندی و صلاحیت زنان برای مشارکت برابر با مردان در مدیریت اجتماع است.
نهضت فمینیسم در غرب تنها بر اساس یک مانیفست (شعارگونه) پیش نرفت بلکه در کنار این مرام نامه، زنان "تلاش کردند" صلاحیت و توانمندی خود را در عرصه های فرهنگی، سیاسی و اقتصادی به اثبات رسانند.
طبعأ این تلاش کار ساده ای نبود و نخواهد بود چرا که زنان باید در یک "رقابت نابرابر" وارد شوند و علیرغم وجود فرصت های بیشتر اجتماعی، سیاسی و اقتصادی برای مردان صلاحیت برابر خود را اثبات کنند. شاید اگر نام این تلاش را "جهاد" بگذارم بار روانی آن به آنچه در ذهن دارم نزدیک تر شود.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#معرفی_کتاب
#گروه_محکومین
نویسنده: فرانتز کافکا
مترجم: حسن قائمیان - با مقدمهٔ #صادق_هدایت
انتشارات امیرکبیر
#ژاک_لکان روانپزشک و روانکاو فرویدی فرانسوی می گوید : «داستان روان نژندی، داستان ماشین جهنمی است». برای این که مفهوم این جملهٔ ژاک لکان را بفهمیم باید داستان «گروه محکومین» فرانتز #کافکا را خوانده باشیم. در این داستان، یک جهانگرد وارد سرزمینی می شود که در آن یک نظام سیاسی استبدادی استقرار دارد. فروانروای مستبد آن سرزمین قانون هایی وضع کرده و متخلفان از آن قوانین توسط «ماشین جهنمی» شکنجه و اعدام می شوند. ماشین جهنمی دستگاهی است که با مجموعه ای پیچیده از سوزن ها، میخ ها و تیغ ها فرمان رعایت نشده را بر روی بدن محکوم حک می کند و محکوم در وضعیت دردناکی جان می سپارد در حالی که تمام بدن او آکنده از زخم هایی است که همان فرامین فرمانروا هستند. طنز های تلخ این داستان یکی جمعیتی است که همچون تماشاگران سیرک در اطراف گودال اجرای حکم اعدام جمع می شوند و سرگرمی شان تماشای این صحنهٔ موحش و چندش آور است و دیگر افسر وظیفه شناس اجرای حکم که به شدّت نگران این است که بودجهٔ کافی برای سرویس کردن ماشین شکنجه فراهم نمی شود و حسرت ایّام فرمانده سابق را می خورد که دستگاه نو بود و راندمان بالاتری داشت! امّا آن چه این داستان را شبیه داستان روان نژندی می کند این است که در روان نژندی هیستریک (که موضوع نخستین کتاب روانکاوی #فروید بود) بدن فرد نوروتیک گرفتار فرمان های سوپرایگوی سخت گیر اوست. در انتهای قصه، افسری که مأمور شکنجه است از ترس این که مبادا سیّاح فرماندهٔ جدید را وادارد که این روش اجرای قانون را منسوخ کند تصمیم میگیرد خود را زیر ماشین اعدام افکنده ایمانش را به دستگاه ثابت کند. او محکوم را از روی ماشین شکنجه بلند میکند و جملهٔ «وظیفهشناس باش» را به ماشین میدهد که روی بدن خودش حک کند و ماشین، بدن افسر را در مقابل چشمان وحشتزدهٔ سیّاح سوراخ میکند! شاید از دیدگاه روانکاوی بتوان چنین تحلیل کرد که والدین سختگیری که فرزندشان را قربانی قوانین سختگیرانه شان می کنند خود نیز قربانی همان قوانین هستند، جلّادان، خود نیز قربانی نظامی هستند که آن را بازتولید می کنند. کتابی که من خوانده ام چاپ 1353 انتشارات امیرکبیر است ولی انتشارات نگاه در سال 1395 این کتاب را منتشر کرده است. امیدوارم چاپ های جدید این کتاب از تیغ سانسور آسیب زیادی ندیده باشند.
@drsargolzaei
http://drsargolzaei.com/images/PublicCategory/PanelColony.jpg
#گروه_محکومین
نویسنده: فرانتز کافکا
مترجم: حسن قائمیان - با مقدمهٔ #صادق_هدایت
انتشارات امیرکبیر
#ژاک_لکان روانپزشک و روانکاو فرویدی فرانسوی می گوید : «داستان روان نژندی، داستان ماشین جهنمی است». برای این که مفهوم این جملهٔ ژاک لکان را بفهمیم باید داستان «گروه محکومین» فرانتز #کافکا را خوانده باشیم. در این داستان، یک جهانگرد وارد سرزمینی می شود که در آن یک نظام سیاسی استبدادی استقرار دارد. فروانروای مستبد آن سرزمین قانون هایی وضع کرده و متخلفان از آن قوانین توسط «ماشین جهنمی» شکنجه و اعدام می شوند. ماشین جهنمی دستگاهی است که با مجموعه ای پیچیده از سوزن ها، میخ ها و تیغ ها فرمان رعایت نشده را بر روی بدن محکوم حک می کند و محکوم در وضعیت دردناکی جان می سپارد در حالی که تمام بدن او آکنده از زخم هایی است که همان فرامین فرمانروا هستند. طنز های تلخ این داستان یکی جمعیتی است که همچون تماشاگران سیرک در اطراف گودال اجرای حکم اعدام جمع می شوند و سرگرمی شان تماشای این صحنهٔ موحش و چندش آور است و دیگر افسر وظیفه شناس اجرای حکم که به شدّت نگران این است که بودجهٔ کافی برای سرویس کردن ماشین شکنجه فراهم نمی شود و حسرت ایّام فرمانده سابق را می خورد که دستگاه نو بود و راندمان بالاتری داشت! امّا آن چه این داستان را شبیه داستان روان نژندی می کند این است که در روان نژندی هیستریک (که موضوع نخستین کتاب روانکاوی #فروید بود) بدن فرد نوروتیک گرفتار فرمان های سوپرایگوی سخت گیر اوست. در انتهای قصه، افسری که مأمور شکنجه است از ترس این که مبادا سیّاح فرماندهٔ جدید را وادارد که این روش اجرای قانون را منسوخ کند تصمیم میگیرد خود را زیر ماشین اعدام افکنده ایمانش را به دستگاه ثابت کند. او محکوم را از روی ماشین شکنجه بلند میکند و جملهٔ «وظیفهشناس باش» را به ماشین میدهد که روی بدن خودش حک کند و ماشین، بدن افسر را در مقابل چشمان وحشتزدهٔ سیّاح سوراخ میکند! شاید از دیدگاه روانکاوی بتوان چنین تحلیل کرد که والدین سختگیری که فرزندشان را قربانی قوانین سختگیرانه شان می کنند خود نیز قربانی همان قوانین هستند، جلّادان، خود نیز قربانی نظامی هستند که آن را بازتولید می کنند. کتابی که من خوانده ام چاپ 1353 انتشارات امیرکبیر است ولی انتشارات نگاه در سال 1395 این کتاب را منتشر کرده است. امیدوارم چاپ های جدید این کتاب از تیغ سانسور آسیب زیادی ندیده باشند.
@drsargolzaei
http://drsargolzaei.com/images/PublicCategory/PanelColony.jpg
#پرسش_و_پاسخ
*پرسش:
با سلام حضور شما استاد گرامی
بنده از طریق کانال و سایتتان اندیشه ها و کاوش های شما را به قدر وسعم دنبال می کنم و از این که شما را یافتم خرسندم و شما را مایه امیدواری می بینم.
در قسمت چهارم #در_درون_کعبه_رسم_قبله_نیست به #نیچه و فروپاشی روانی او اشاره کرده اید و اگر درست فهیمده باشم این فروپاشی را ناشی از ناتوانی نیچه از انتقال دنیای آپولونی به دنیای دیونیزوسی می دانید.
چرا نیچه نتوانست این کار را بکند؟ #مولانا در دوره اول زندگی اش یک عالم دینی، یک مسلمان و یک معتقد به خدا بود آیا می توان گفت که اعتقاد به خدا یک وجه آپولونی است؟ من اینگونه می فهمم که دنیای آپولونی با برونگرایی و تحلیل علمی و عینی مسائل مشخص می شود و انسان آپولونی یک ماتریالیست است!
آیا مولانا واقعا با واقعیت عریان زندگی و حرمانی فلج کننده مواجه شد آنچنان که نیچه؟ آیا مولانا به خداناباوری رسید؟
این حرمان چگونه و چقدر باشد که منجر به فروپاشی روانی نگردد و فرد را به "اوج پختگی اش" برساند؟
آیا فیلسوفی سراغ دارید که به دنیای دیونیزوسی رسیده باشد؟ لطفاً معرفی بفرمایید تفاوت نیچه و #کانت در این زمینه در چیست؟
آیا یک ناخداباور می تواند به دنیای دیونیزوسی برگردد؟ من اینگونه می پندارم یکی از ویژگی ها، و شاید پیش نیازهای دنیای دیونیزوسی اعتقاد به خدا باشد و یک خدا ناباور پیوند های خودش را با دنیای دیونیزوسی قطع کرده است!
لطفاً، در صورت امکان و فرصت، بنده را راهنمایی بفرمایید.
آیا نیچه می توانست دچار فرو پاشی روانی نشود؟! یاد #صادق_هدایت می افتم به نظرم می رسد هدایت در زمانه ای افتاده بود که راهی جز پایان دادن به زندگی اش نداشت. هدایت باید چه طور این بار این همه دانش یا دانایی را تحمل می کرد و تاب می آورد؟
باتشکر
*پاسخ #دکترسرگلزایی :
با سلام و احترام
ممنونم که نوشته های مرا می خوانید.
اوّل- آپولونی یا دیونیزوسی بودن را بنده از منظر «فرم تفکر» در نظر گرفته ام و حضرتعالی از منظر «محتوای تفکر» و این باعث تفاوت برداشت ما شده است. خدا باوری و خدا ناباوری در محتوای تفکر قرار می گیرند در حالی که آپولونی و دیونیزوسی بودن را من مترادف با کارکرد روانی «فکری-حُکمی thinking-judging» و کارکرد روانی «احساسی-پذیرنده feeling-perceiving» گرفته ام. با این طبقه بندی، #دکارت یک #آپولون خدا باور است در حالی که #راسل یک آپولون خداناباور است و از آن سو #حافظ یک #دیونیزوس خدا باور است در حالی که ابوالعلاء معرّی یک فیلسوف دیونیزوسی خداناباور است.
دوّم- نیچه یک شخصیت آپولونی با سایهٔ دیونیزوسی عمیق بود در حالی که امانوئل کانت یک شخصیت تماماً آپولونی بود بنابراین دچار تعارض روانی نبود. مولانا در بحران میانسالی به دیونیزوس خود «آری» گفت ولی نیچه علیرغم این که در کتاب زرتشت خود آری گویی به دیونیزوس را تجویز کرد، خود نتوانست به دیونیزوس خود آری بگوید و دچار فروپاشی شد. شاید نقش #شمس تبریزی همین بود که شهامت آری گویی به دیونیزوس را به مولانا داد، در حالی که نیچه چنین کسی را در کنار خود نداشت.
سوّم ـ دربارهٔ صادق هدایت می توانید کتاب #صادق_هدایت_تاریخ_و_تراژدی را بخوانید. این کتاب را رضا جاوید نوشته و نشر نی منتشر ساخته است. من پژوهش مستقلی دربارهٔ صادق هدایت انجام نداده ام بنابراین خودم را شایستهٔ اظهار نظر راجع به ایشان نمی دانم.
سبز باشید
Telegram.me/drsargolzaei
*پرسش:
با سلام حضور شما استاد گرامی
بنده از طریق کانال و سایتتان اندیشه ها و کاوش های شما را به قدر وسعم دنبال می کنم و از این که شما را یافتم خرسندم و شما را مایه امیدواری می بینم.
در قسمت چهارم #در_درون_کعبه_رسم_قبله_نیست به #نیچه و فروپاشی روانی او اشاره کرده اید و اگر درست فهیمده باشم این فروپاشی را ناشی از ناتوانی نیچه از انتقال دنیای آپولونی به دنیای دیونیزوسی می دانید.
چرا نیچه نتوانست این کار را بکند؟ #مولانا در دوره اول زندگی اش یک عالم دینی، یک مسلمان و یک معتقد به خدا بود آیا می توان گفت که اعتقاد به خدا یک وجه آپولونی است؟ من اینگونه می فهمم که دنیای آپولونی با برونگرایی و تحلیل علمی و عینی مسائل مشخص می شود و انسان آپولونی یک ماتریالیست است!
آیا مولانا واقعا با واقعیت عریان زندگی و حرمانی فلج کننده مواجه شد آنچنان که نیچه؟ آیا مولانا به خداناباوری رسید؟
این حرمان چگونه و چقدر باشد که منجر به فروپاشی روانی نگردد و فرد را به "اوج پختگی اش" برساند؟
آیا فیلسوفی سراغ دارید که به دنیای دیونیزوسی رسیده باشد؟ لطفاً معرفی بفرمایید تفاوت نیچه و #کانت در این زمینه در چیست؟
آیا یک ناخداباور می تواند به دنیای دیونیزوسی برگردد؟ من اینگونه می پندارم یکی از ویژگی ها، و شاید پیش نیازهای دنیای دیونیزوسی اعتقاد به خدا باشد و یک خدا ناباور پیوند های خودش را با دنیای دیونیزوسی قطع کرده است!
لطفاً، در صورت امکان و فرصت، بنده را راهنمایی بفرمایید.
آیا نیچه می توانست دچار فرو پاشی روانی نشود؟! یاد #صادق_هدایت می افتم به نظرم می رسد هدایت در زمانه ای افتاده بود که راهی جز پایان دادن به زندگی اش نداشت. هدایت باید چه طور این بار این همه دانش یا دانایی را تحمل می کرد و تاب می آورد؟
باتشکر
*پاسخ #دکترسرگلزایی :
با سلام و احترام
ممنونم که نوشته های مرا می خوانید.
اوّل- آپولونی یا دیونیزوسی بودن را بنده از منظر «فرم تفکر» در نظر گرفته ام و حضرتعالی از منظر «محتوای تفکر» و این باعث تفاوت برداشت ما شده است. خدا باوری و خدا ناباوری در محتوای تفکر قرار می گیرند در حالی که آپولونی و دیونیزوسی بودن را من مترادف با کارکرد روانی «فکری-حُکمی thinking-judging» و کارکرد روانی «احساسی-پذیرنده feeling-perceiving» گرفته ام. با این طبقه بندی، #دکارت یک #آپولون خدا باور است در حالی که #راسل یک آپولون خداناباور است و از آن سو #حافظ یک #دیونیزوس خدا باور است در حالی که ابوالعلاء معرّی یک فیلسوف دیونیزوسی خداناباور است.
دوّم- نیچه یک شخصیت آپولونی با سایهٔ دیونیزوسی عمیق بود در حالی که امانوئل کانت یک شخصیت تماماً آپولونی بود بنابراین دچار تعارض روانی نبود. مولانا در بحران میانسالی به دیونیزوس خود «آری» گفت ولی نیچه علیرغم این که در کتاب زرتشت خود آری گویی به دیونیزوس را تجویز کرد، خود نتوانست به دیونیزوس خود آری بگوید و دچار فروپاشی شد. شاید نقش #شمس تبریزی همین بود که شهامت آری گویی به دیونیزوس را به مولانا داد، در حالی که نیچه چنین کسی را در کنار خود نداشت.
سوّم ـ دربارهٔ صادق هدایت می توانید کتاب #صادق_هدایت_تاریخ_و_تراژدی را بخوانید. این کتاب را رضا جاوید نوشته و نشر نی منتشر ساخته است. من پژوهش مستقلی دربارهٔ صادق هدایت انجام نداده ام بنابراین خودم را شایستهٔ اظهار نظر راجع به ایشان نمی دانم.
سبز باشید
Telegram.me/drsargolzaei
Telegram
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
Psychiatrist ,Social activist
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
#معرفی_کتاب
#بازگشت_به_ناکجاآباد
گفتگوی سیمون لامارته و آمانوئل آرتری
#فایل_pdf کتاب در ادامه پیوست شده است
کتاب بازگشت به ناکجا آباد در بدو امر ترجمه ای از گفتگوی بین دو روشنفکر مکزیکی به نظر می رسد. حتی در نسخه ای از کتاب که من در اختیار دارم و مربوط به چند دهه قبل است نام مترجم (علی کبیری) هم روی جلد آمده است؛ اما واقعیت امر این است که این گفتگو هیچ گاه صورت نگرفته است! سیمون لامارته و آمانوئل آرتری شخصیت های غیر واقعی هستند که نویسنده کتاب از زبان آنان سخن گفته است. نویسنده ی این کتاب امیر پرویز پویان بوده است که برای فرار از سانسور یا کشف توسط ساواک حرف هایش را از زبان دو روشنفکر آمریکای لاتین بیان کرده است.
امیر پرویز پویان متولد ۱۳۲۶ بود و معروف ترین کار تئوریک او مقاله "ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقا" بود که در سال ۱۳۴۹ نوشت و به طور وسیع در میان روشنفکران و دانشجویان پخش شد و تأثیر عمیقی بر آنها باقی گذاشت.
آن گونه که مازیار بهروز در کتاب "شورشیان آرمانخواه" (نشر ققنوس) نوشته است این مقاله نخستین اثر تئوریک یک مارکسیست ایرانی درباره مبارزه مسلحانه بود و پویان در این کتاب انفعال گروه هایی را که صرفأ به مبارزه سیاسی اعتقاد داشتند مورد حمله قرار داده بود.
اما در کتاب "بازگشت به ناکجا آباد" امیر پرویز پویان عقاید گروه دیگری از روشنفکران زمان خودش را مورد نقد قرار داده بود. آن گروه از روشنفکران که نسخه "بازگشت به گذشته" را تحت نام جذاب "بازگشت به خویشتن" می پیچیدند.
اغلب روشنفکران دهه بیست و دهه سی ایران نسبت به جریان مدرنیته نظری خوش داشتند و منتقد سنت ها و باورهای مردم مان بودند. آن چه که من از آثار #صادق_هدایت و #بزرگ_علوی در ذهن دارم نقد و حتی ریشخند نگاه و رفتار سنتی ایرانیان است. حتی #جلال_آل_احمد نیز در دوره اول آثارش همچون مجموعه داستان های #سه_تار و #پنج_داستان و #دید_و_بازدید همین نگاه را به فرهنگ ایرانی دارد. اما بخشی از روشنفکران دهه چهل و پنجاه از جمله جلال آل احمد در چرخشی یکصد و هشتاد درجه ای علاج درد فرهنگی ما را بازگشت به خویشتن (همان بازگشت به گذشته) دانستند و بر اساس یک نوستالژی عمیق (گذشته باوری) نسخه ای متفاوت برای زخم های سیاسی- فرهنگی مان پیچیدند.
امیر پرویز پویان در کتاب "بازگشت به ناکجا آباد" سعی در نقد این بخش از روشنفکران هم عصرش داشت.
اما جنبه جالب این کتاب برای من جدا از بحث "سنت یا مدرنیته"، متودولوژی پویان است. نقدهایی که آمانوئل آرتری بر سخنان و نوشته های سیمون لامارته می گذارد بسیار ظریف و دقیق هستند. من در خواندن این کتاب نمونه ای کامل از "رویکرد سقراطی" را دیدم بنابراین برای کسانی که علاقمندند به این که نمونه ای از آنچه در شناخت درمانی به آن "گفتگوی سقراطی" و در برنامه ریزی عصبی-زبانی به آن "متامدل" می گوییم ببینند این کتاب (فارغ از جنبه های تاریخی و تئوریکش) مفید است.
امیرپرویز پویان در اردیبهشت ۱۳۵۰ در درگیری با نیروهای امنیتی کشته شد.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
#بازگشت_به_ناکجاآباد
گفتگوی سیمون لامارته و آمانوئل آرتری
#فایل_pdf کتاب در ادامه پیوست شده است
کتاب بازگشت به ناکجا آباد در بدو امر ترجمه ای از گفتگوی بین دو روشنفکر مکزیکی به نظر می رسد. حتی در نسخه ای از کتاب که من در اختیار دارم و مربوط به چند دهه قبل است نام مترجم (علی کبیری) هم روی جلد آمده است؛ اما واقعیت امر این است که این گفتگو هیچ گاه صورت نگرفته است! سیمون لامارته و آمانوئل آرتری شخصیت های غیر واقعی هستند که نویسنده کتاب از زبان آنان سخن گفته است. نویسنده ی این کتاب امیر پرویز پویان بوده است که برای فرار از سانسور یا کشف توسط ساواک حرف هایش را از زبان دو روشنفکر آمریکای لاتین بیان کرده است.
امیر پرویز پویان متولد ۱۳۲۶ بود و معروف ترین کار تئوریک او مقاله "ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقا" بود که در سال ۱۳۴۹ نوشت و به طور وسیع در میان روشنفکران و دانشجویان پخش شد و تأثیر عمیقی بر آنها باقی گذاشت.
آن گونه که مازیار بهروز در کتاب "شورشیان آرمانخواه" (نشر ققنوس) نوشته است این مقاله نخستین اثر تئوریک یک مارکسیست ایرانی درباره مبارزه مسلحانه بود و پویان در این کتاب انفعال گروه هایی را که صرفأ به مبارزه سیاسی اعتقاد داشتند مورد حمله قرار داده بود.
اما در کتاب "بازگشت به ناکجا آباد" امیر پرویز پویان عقاید گروه دیگری از روشنفکران زمان خودش را مورد نقد قرار داده بود. آن گروه از روشنفکران که نسخه "بازگشت به گذشته" را تحت نام جذاب "بازگشت به خویشتن" می پیچیدند.
اغلب روشنفکران دهه بیست و دهه سی ایران نسبت به جریان مدرنیته نظری خوش داشتند و منتقد سنت ها و باورهای مردم مان بودند. آن چه که من از آثار #صادق_هدایت و #بزرگ_علوی در ذهن دارم نقد و حتی ریشخند نگاه و رفتار سنتی ایرانیان است. حتی #جلال_آل_احمد نیز در دوره اول آثارش همچون مجموعه داستان های #سه_تار و #پنج_داستان و #دید_و_بازدید همین نگاه را به فرهنگ ایرانی دارد. اما بخشی از روشنفکران دهه چهل و پنجاه از جمله جلال آل احمد در چرخشی یکصد و هشتاد درجه ای علاج درد فرهنگی ما را بازگشت به خویشتن (همان بازگشت به گذشته) دانستند و بر اساس یک نوستالژی عمیق (گذشته باوری) نسخه ای متفاوت برای زخم های سیاسی- فرهنگی مان پیچیدند.
امیر پرویز پویان در کتاب "بازگشت به ناکجا آباد" سعی در نقد این بخش از روشنفکران هم عصرش داشت.
اما جنبه جالب این کتاب برای من جدا از بحث "سنت یا مدرنیته"، متودولوژی پویان است. نقدهایی که آمانوئل آرتری بر سخنان و نوشته های سیمون لامارته می گذارد بسیار ظریف و دقیق هستند. من در خواندن این کتاب نمونه ای کامل از "رویکرد سقراطی" را دیدم بنابراین برای کسانی که علاقمندند به این که نمونه ای از آنچه در شناخت درمانی به آن "گفتگوی سقراطی" و در برنامه ریزی عصبی-زبانی به آن "متامدل" می گوییم ببینند این کتاب (فارغ از جنبه های تاریخی و تئوریکش) مفید است.
امیرپرویز پویان در اردیبهشت ۱۳۵۰ در درگیری با نیروهای امنیتی کشته شد.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
#مقاله
#فمینیسم_شترمرغی
(قسمت اول)
✍#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
"رضاجاوید" درمقدمه کتاب #صادق_هدایت، "تاریخ و تراژدی" مینویسد: تاریخ ما، سرود آفتاب پرست ها و شترمرغ های شرقی در بیابان های بی کران است. زبان در چنین هستی شناسی ای به عجزی همواره فزاینده برای تبیین و بازنمایی امور واقعی می رسد. این امر بیش از هر کجا در زبان شاعرانه فرهنگ ما نمود پیدا می کند، زبانی که در دنیای سنت توانست تفسیر را جایگزین تغییر کند. بازی مفاهیم و استعاره ها، مجازها و تمثیل، آن چنان شیدای مان می کند که زخم های تاریخ را از یاد ببریم..."
در این عبارت دو بخش آن مورد تأکید من در این یادداشت است یکی الگوی شترمرغی فرهنگی ما و دیگری استفاده نادرست یا سوء استفاده از واژه ها.
فمینیسم در فرهنگ (بی فرهنگی!) جامعه ما سرنوشتی همچون دیگر واژگانی پیدا کرده که "نابجا" مورد استفاده قرار می گیرند: عشق، عرفان، فلسفه، مارکسیسم و توسعه اقتصادی! پایه فکری نهضت فمینیسم باور داشتن به توانمندی و صلاحیت زنان برای مشارکت برابر با مردان در مدیریت اجتماع است.
نهضت فمینیسم در غرب تنها بر اساس یک مانیفست (شعارگونه) پیش نرفت بلکه در کنار این مرام نامه، زنان "تلاش کردند" صلاحیت و توانمندی خود را در عرصه های فرهنگی، سیاسی و اقتصادی به اثبات رسانند.
طبعأ این تلاش کار ساده ای نبود و نخواهد بود چرا که زنان باید در یک "رقابت نابرابر" وارد شوند و علیرغم وجود فرصت های بیشتر اجتماعی، سیاسی و اقتصادی برای مردان صلاحیت برابر خود را اثبات کنند. شاید اگر نام این تلاش را "جهاد" بگذارم بار روانی آن به آنچه در ذهن دارم نزدیک تر شود.
@drsargolzaei
#فمینیسم_شترمرغی
(قسمت اول)
✍#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
"رضاجاوید" درمقدمه کتاب #صادق_هدایت، "تاریخ و تراژدی" مینویسد: تاریخ ما، سرود آفتاب پرست ها و شترمرغ های شرقی در بیابان های بی کران است. زبان در چنین هستی شناسی ای به عجزی همواره فزاینده برای تبیین و بازنمایی امور واقعی می رسد. این امر بیش از هر کجا در زبان شاعرانه فرهنگ ما نمود پیدا می کند، زبانی که در دنیای سنت توانست تفسیر را جایگزین تغییر کند. بازی مفاهیم و استعاره ها، مجازها و تمثیل، آن چنان شیدای مان می کند که زخم های تاریخ را از یاد ببریم..."
در این عبارت دو بخش آن مورد تأکید من در این یادداشت است یکی الگوی شترمرغی فرهنگی ما و دیگری استفاده نادرست یا سوء استفاده از واژه ها.
فمینیسم در فرهنگ (بی فرهنگی!) جامعه ما سرنوشتی همچون دیگر واژگانی پیدا کرده که "نابجا" مورد استفاده قرار می گیرند: عشق، عرفان، فلسفه، مارکسیسم و توسعه اقتصادی! پایه فکری نهضت فمینیسم باور داشتن به توانمندی و صلاحیت زنان برای مشارکت برابر با مردان در مدیریت اجتماع است.
نهضت فمینیسم در غرب تنها بر اساس یک مانیفست (شعارگونه) پیش نرفت بلکه در کنار این مرام نامه، زنان "تلاش کردند" صلاحیت و توانمندی خود را در عرصه های فرهنگی، سیاسی و اقتصادی به اثبات رسانند.
طبعأ این تلاش کار ساده ای نبود و نخواهد بود چرا که زنان باید در یک "رقابت نابرابر" وارد شوند و علیرغم وجود فرصت های بیشتر اجتماعی، سیاسی و اقتصادی برای مردان صلاحیت برابر خود را اثبات کنند. شاید اگر نام این تلاش را "جهاد" بگذارم بار روانی آن به آنچه در ذهن دارم نزدیک تر شود.
@drsargolzaei
Forwarded from دکتر سرگلزایی drsargolzaei
#معرفی_کتاب
#بازگشت_به_ناکجاآباد
گفتگوی سیمون لامارته و آمانوئل آرتری
#فایل_pdf کتاب در ادامه پیوست شده است
کتاب بازگشت به ناکجا آباد در بدو امر ترجمه ای از گفتگوی بین دو روشنفکر مکزیکی به نظر می رسد. حتی در نسخه ای از کتاب که من در اختیار دارم و مربوط به چند دهه قبل است نام مترجم (علی کبیری) هم روی جلد آمده است؛ اما واقعیت امر این است که این گفتگو هیچ گاه صورت نگرفته است! سیمون لامارته و آمانوئل آرتری شخصیت های غیر واقعی هستند که نویسنده کتاب از زبان آنان سخن گفته است. نویسنده ی این کتاب امیر پرویز پویان بوده است که برای فرار از سانسور یا کشف توسط ساواک حرف هایش را از زبان دو روشنفکر آمریکای لاتین بیان کرده است.
امیر پرویز پویان متولد ۱۳۲۶ بود و معروف ترین کار تئوریک او مقاله "ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقا" بود که در سال ۱۳۴۹ نوشت و به طور وسیع در میان روشنفکران و دانشجویان پخش شد و تأثیر عمیقی بر آنها باقی گذاشت.
آن گونه که مازیار بهروز در کتاب "شورشیان آرمانخواه" (نشر ققنوس) نوشته است این مقاله نخستین اثر تئوریک یک مارکسیست ایرانی درباره مبارزه مسلحانه بود و پویان در این کتاب انفعال گروه هایی را که صرفأ به مبارزه سیاسی اعتقاد داشتند مورد حمله قرار داده بود.
اما در کتاب "بازگشت به ناکجا آباد" امیر پرویز پویان عقاید گروه دیگری از روشنفکران زمان خودش را مورد نقد قرار داده بود. آن گروه از روشنفکران که نسخه "بازگشت به گذشته" را تحت نام جذاب "بازگشت به خویشتن" می پیچیدند.
اغلب روشنفکران دهه بیست و دهه سی ایران نسبت به جریان مدرنیته نظری خوش داشتند و منتقد سنت ها و باورهای مردم مان بودند. آن چه که من از آثار #صادق_هدایت و #بزرگ_علوی در ذهن دارم نقد و حتی ریشخند نگاه و رفتار سنتی ایرانیان است. حتی #جلال_آل_احمد نیز در دوره اول آثارش همچون مجموعه داستان های #سه_تار و #پنج_داستان و #دید_و_بازدید همین نگاه را به فرهنگ ایرانی دارد. اما بخشی از روشنفکران دهه چهل و پنجاه از جمله جلال آل احمد در چرخشی یکصد و هشتاد درجه ای علاج درد فرهنگی ما را بازگشت به خویشتن (همان بازگشت به گذشته) دانستند و بر اساس یک نوستالژی عمیق (گذشته باوری) نسخه ای متفاوت برای زخم های سیاسی- فرهنگی مان پیچیدند.
امیر پرویز پویان در کتاب "بازگشت به ناکجا آباد" سعی در نقد این بخش از روشنفکران هم عصرش داشت.
اما جنبه جالب این کتاب برای من جدا از بحث "سنت یا مدرنیته"، متودولوژی پویان است. نقدهایی که آمانوئل آرتری بر سخنان و نوشته های سیمون لامارته می گذارد بسیار ظریف و دقیق هستند. من در خواندن این کتاب نمونه ای کامل از "رویکرد سقراطی" را دیدم بنابراین برای کسانی که علاقمندند به این که نمونه ای از آنچه در شناخت درمانی به آن "گفتگوی سقراطی" و در برنامه ریزی عصبی-زبانی به آن "متامدل" می گوییم ببینند این کتاب (فارغ از جنبه های تاریخی و تئوریکش) مفید است.
امیرپرویز پویان در اردیبهشت ۱۳۵۰ در درگیری با نیروهای امنیتی کشته شد.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
#بازگشت_به_ناکجاآباد
گفتگوی سیمون لامارته و آمانوئل آرتری
#فایل_pdf کتاب در ادامه پیوست شده است
کتاب بازگشت به ناکجا آباد در بدو امر ترجمه ای از گفتگوی بین دو روشنفکر مکزیکی به نظر می رسد. حتی در نسخه ای از کتاب که من در اختیار دارم و مربوط به چند دهه قبل است نام مترجم (علی کبیری) هم روی جلد آمده است؛ اما واقعیت امر این است که این گفتگو هیچ گاه صورت نگرفته است! سیمون لامارته و آمانوئل آرتری شخصیت های غیر واقعی هستند که نویسنده کتاب از زبان آنان سخن گفته است. نویسنده ی این کتاب امیر پرویز پویان بوده است که برای فرار از سانسور یا کشف توسط ساواک حرف هایش را از زبان دو روشنفکر آمریکای لاتین بیان کرده است.
امیر پرویز پویان متولد ۱۳۲۶ بود و معروف ترین کار تئوریک او مقاله "ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقا" بود که در سال ۱۳۴۹ نوشت و به طور وسیع در میان روشنفکران و دانشجویان پخش شد و تأثیر عمیقی بر آنها باقی گذاشت.
آن گونه که مازیار بهروز در کتاب "شورشیان آرمانخواه" (نشر ققنوس) نوشته است این مقاله نخستین اثر تئوریک یک مارکسیست ایرانی درباره مبارزه مسلحانه بود و پویان در این کتاب انفعال گروه هایی را که صرفأ به مبارزه سیاسی اعتقاد داشتند مورد حمله قرار داده بود.
اما در کتاب "بازگشت به ناکجا آباد" امیر پرویز پویان عقاید گروه دیگری از روشنفکران زمان خودش را مورد نقد قرار داده بود. آن گروه از روشنفکران که نسخه "بازگشت به گذشته" را تحت نام جذاب "بازگشت به خویشتن" می پیچیدند.
اغلب روشنفکران دهه بیست و دهه سی ایران نسبت به جریان مدرنیته نظری خوش داشتند و منتقد سنت ها و باورهای مردم مان بودند. آن چه که من از آثار #صادق_هدایت و #بزرگ_علوی در ذهن دارم نقد و حتی ریشخند نگاه و رفتار سنتی ایرانیان است. حتی #جلال_آل_احمد نیز در دوره اول آثارش همچون مجموعه داستان های #سه_تار و #پنج_داستان و #دید_و_بازدید همین نگاه را به فرهنگ ایرانی دارد. اما بخشی از روشنفکران دهه چهل و پنجاه از جمله جلال آل احمد در چرخشی یکصد و هشتاد درجه ای علاج درد فرهنگی ما را بازگشت به خویشتن (همان بازگشت به گذشته) دانستند و بر اساس یک نوستالژی عمیق (گذشته باوری) نسخه ای متفاوت برای زخم های سیاسی- فرهنگی مان پیچیدند.
امیر پرویز پویان در کتاب "بازگشت به ناکجا آباد" سعی در نقد این بخش از روشنفکران هم عصرش داشت.
اما جنبه جالب این کتاب برای من جدا از بحث "سنت یا مدرنیته"، متودولوژی پویان است. نقدهایی که آمانوئل آرتری بر سخنان و نوشته های سیمون لامارته می گذارد بسیار ظریف و دقیق هستند. من در خواندن این کتاب نمونه ای کامل از "رویکرد سقراطی" را دیدم بنابراین برای کسانی که علاقمندند به این که نمونه ای از آنچه در شناخت درمانی به آن "گفتگوی سقراطی" و در برنامه ریزی عصبی-زبانی به آن "متامدل" می گوییم ببینند این کتاب (فارغ از جنبه های تاریخی و تئوریکش) مفید است.
امیرپرویز پویان در اردیبهشت ۱۳۵۰ در درگیری با نیروهای امنیتی کشته شد.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei