دكتر هادى انصارى
1.29K subscribers
9.3K photos
2.16K videos
47 files
1.88K links
از نقطه نظرات و انتقادات شما با كمال خوشرويى استقبال مى گردد.
@drhadiansari
Download Telegram
خاطره اى از شخصيت مرحوم سيد عبد العزيز #طباطبايي:

سال ١٣٦٩ بود. بامدادان آقاى #اسدى به درب منزل آمده كه مرا به قم وبيمارستانى كه در آن ارائه خدمت مي كردم ( هفته اى دو روز) ببرد.
ناگاه #مرحوم را ديدم كه در صندلى جلو نشسته اند.
بسيار شگفت زده شده وتا #قم به سخن وخاطرات پرداختيم.
مهم ايشان ضمن سخن فرمودند كه اخيرا شخصى مطلبى را برايم فرستاد وپس از مطالعه ، نكاتى را يادداشت نمودم كه تصحيح كند وسپس نزدم آمد ومشروح تر براى ايشان بيان كردم ويادداشت كرد.
پس از مدتى وى مقاله خويش را به چاپ رسانيد.
برخى از دوستان كه از ماجرا مطلع بودند به من خبر دادند كه فلانى مقاله خود را به چاپ رسانيده ومطالب شما بدون ذكر نام بسيار براى ايشان باصطلاح گُل كرده است.
گفتم خوب الحمد لله
اعتراض نمودند! من پاسخ دادم مهم اين است كه #معارف _اهل بيت منتشر شود ، حال بنام او باشد ، چه اشكالى دارد؟؟
محو سينه گسترده واخلاق محورى علمى اين بزرگ شده بودم ومدتى را به سكوت سپرى كردم ورد انديشه اين گذشت وويژگى بودم كه احساس كردم #استاد سخن نمى گويد!!
وى به #خواب عميقى فرو رفته بود.
ايشان دكمه خوابش در اختيارش بود.
روحش شاد

دكتر #هادى _انصارى

__________
@drhadiansarii
💐
جوانی تعریف می کرد: با #پدرم بحث کردم و صداها بالا رفت.
از هم جدا شدیم.
شب به #تخت خوابم رفتم.
ولی #اندوه، تمام وجودم را فرا گرفته بود...

مثل همیشه سرم را روی بالش گذاشتم، چون هر وقت غم ها زیاد می شوند با #خواب از آنها می گریزم...

روز بعد از #دانشگاه بیرون آمدم و موبایلم را از جیبم درآوردم...
پیامی برای پدرم نوشتم تا به این وسیله از او دلجویی کنم.

در آن نوشتم:
شنیدم که #کف پای #انسان از پشت آن نرمتر و لطیف تر است.
آیا پای شما به من اجازه می دهد که با لبم از درستی این ادعا مطمئن شوم؟

به #خانه رسیدم و در را باز کردم. دیدم #پدرم در سالن منتظر من هست و چشمانش #اشکبار هست...

#پدرم گفت: اجازه نمی دهم که پایم را ببوسی
ولی این ادعا درست است و من شخصا بارها آن را انجام داده‌ام.
وقتی #کوچک بودی #کف و پشت پای تو را می #بوسیدم.

#اشک از چشمانم سرازیر شد...

یک روز پدرتان از این #دنیا می رود، قبل از این که او را از دست دهید به او #نزدیک شوید،
اگر هم از دنیا رفته است #یادش را گرامی دارید و بر او #رحمت و #درود بفرستید.

_____________
@drhadiansarii
داستان ساخت قبر مرحوم آية الله شريعتمدارى ره


بخش دوم 🔴

#مراجع هم حقً ورود به اين مساله را نداشته وندارند! شما آشيخ كه جاى خود داريد! ايشان حدود دو دقيقه با تندى وتقريبا غير مودبانه مرا مورد حمله قرار داد! من گفتم كه هر وقت سخنان شما پايان گرفت ، بگوييد تا من پاسخ دهم!
جوانك در اينجا گفت : خوب بگو ببينم چى جواب دارى؟
در اينجا بود كه رو به سوى او كرده وچنين سخن آغاز نمودم:
#پسرم شما #جوان هستى!
ما سالها در #نجف وسپس در #قم با آقاى #خمينى رفيق بوديم! من هر وقت براى فاتحه خوانى به قبرستان #أبو حسين مى رفتم ، حضور افراد ومقلًدين ومريدان مرحوم آية الله #شريعتمدار در كنار #قبر او وناسزاهايي كه به آقاى خمينى مى دادند ! موجب ناراحتى وتأثًر من مى گرديد! تا آنجا كه به اين حقيقت واعتقاد رسيدم ، #دشمنان در اين كار دست داشته وشرايطى را بوجود آورده اند كه روزها صدها نفر پس از فاتحه خواندن بر ايشان ، لعن ونفرين به دشمنان وى مى كردند كه مناسب شأن آقاى خمينى نبود! از آنجا كه ترديد نداشتم كه اين شرايط را به سمع ايشان نمى رسانند ومن هم نمى توانستم شاهد اين مناظر ونفرين ها باشم! از اين رو تصميم گرفتم كه جلوى اين برخوردها وسخن ها را بگيرم ومانع از اهانت به آقاى خمينى شوم!
در اينجا بود كه آن جوان همچون سطل #آب سردى بر بدنش ريخته باشند ، آرام شده ولحن سخنش تغيير يافت وپس از اظهار درد دلهايي ! واينكه گزارش داده بودند شما براى تحريك دست به چنين اقدامى زده ايد! عذر خواهى فراوان كرده وگفت من بايد خدمتتان مى رسيدم ! واشتباه كردم كه شما را به اينجا خواستم! مرحوم آية الله #انصارى مى فرمودند : من در ميان سخنانم مكرر خطاب پسرم! پسرم! را مى كردم كه شما جوانيد!
ومتوجه اين بازخوردها در جامعه نيستيد!
در پايان هم به او گفتم من با شما سخنى دارم كه در ماشين در بازگشت با شما در ميان خواهم گزارد!
وى بدون تأمًل پاسخ داد ، چشم حاج آقا ، من در خدمت شما خواهم بود!
وبدين ترتيب او را وادار ساختم كه با من تا درب منزل بيايد! البته در بين راه او را زياد #نصيحت كردم كه خوش رفتارى كنيد ، وبا ديد دشمن به مردم نظاره نكنيد...
يك هفته پس از اين ماجرا به قم مشرًف شده وخدمت مرحوم آية الله #گلپايگانى رسيدم. ايشان فرمودند : آقاى انصارى ، چند شب پيش در #خواب شما را ديدم كه آستين هاى دستان خود را بالا زده وتا نيمه تن ، به درون #چاه وبالوعه اى آلوده رفته وبرگ هاى قرآن را از درون آن بيرون آورده وپاك مى كنيد وبرديدگان خود قرار مى دهيد!!
مرحوم عمويم آية الله انصارى مى فرمودند كه خدمت آقا عرض كردم كه هفته پيش به چه إقدامى دست زدم وآية الله گلپايگانى #شگفت زده از خواب واقدامم، به من #دعا نمودند!
وچنين بود كه مقبره مرحوم آية الله شريعتمدارى از آن شرايط نامناسب خارج گشت !
والسلام
دكتر #هادى _انصارى
٦ ارديبهشت ١٣٩٩
اول رمضان ١٤٤١



_______
@drhadiansarii
داستان ساخت قبر مرحوم آية الله شريعتمدارى ره


بخش دوم 🔴

#مراجع هم حقً ورود به اين مساله را نداشته وندارند! شما آشيخ كه جاى خود داريد! ايشان حدود دو دقيقه با تندى وتقريبا غير مودبانه مرا مورد حمله قرار داد! من گفتم كه هر وقت سخنان شما پايان گرفت ، بگوييد تا من پاسخ دهم!
جوانك در اينجا گفت : خوب بگو ببينم چى جواب دارى؟
در اينجا بود كه رو به سوى او كرده وچنين سخن آغاز نمودم:
#پسرم شما #جوان هستى!
ما سالها در #نجف وسپس در #قم با آقاى #خمينى رفيق بوديم! من هر وقت براى فاتحه خوانى به قبرستان #أبو حسين مى رفتم ، حضور افراد ومقلًدين ومريدان مرحوم آية الله #شريعتمدار در كنار #قبر او وناسزاهايي كه به آقاى خمينى مى دادند ! موجب ناراحتى وتأثًر من مى گرديد! تا آنجا كه به اين حقيقت واعتقاد رسيدم ، #دشمنان در اين كار دست داشته وشرايطى را بوجود آورده اند كه روزها صدها نفر پس از فاتحه خواندن بر ايشان ، لعن ونفرين به دشمنان وى مى كردند كه مناسب شأن آقاى خمينى نبود! از آنجا كه ترديد نداشتم كه اين شرايط را به سمع ايشان نمى رسانند ومن هم نمى توانستم شاهد اين مناظر ونفرين ها باشم! از اين رو تصميم گرفتم كه جلوى اين برخوردها وسخن ها را بگيرم ومانع از اهانت به آقاى خمينى شوم!
در اينجا بود كه آن جوان همچون سطل #آب سردى بر بدنش ريخته باشند ، آرام شده ولحن سخنش تغيير يافت وپس از اظهار درد دلهايي ! واينكه گزارش داده بودند شما براى تحريك دست به چنين اقدامى زده ايد! عذر خواهى فراوان كرده وگفت من بايد خدمتتان مى رسيدم ! واشتباه كردم كه شما را به اينجا خواستم! مرحوم آية الله #انصارى مى فرمودند : من در ميان سخنانم مكرر خطاب پسرم! پسرم! را مى كردم كه شما جوانيد!
ومتوجه اين بازخوردها در جامعه نيستيد!
در پايان هم به او گفتم من با شما سخنى دارم كه در ماشين در بازگشت با شما در ميان خواهم گزارد!
وى بدون تأمًل پاسخ داد ، چشم حاج آقا ، من در خدمت شما خواهم بود!
وبدين ترتيب او را وادار ساختم كه با من تا درب منزل بيايد! البته در بين راه او را زياد #نصيحت كردم كه خوش رفتارى كنيد ، وبا ديد دشمن به مردم نظاره نكنيد...
يك هفته پس از اين ماجرا به قم مشرًف شده وخدمت مرحوم آية الله #گلپايگانى رسيدم. ايشان فرمودند : آقاى انصارى ، چند شب پيش در #خواب شما را ديدم كه آستين هاى دستان خود را بالا زده وتا نيمه تن ، به درون #چاه وبالوعه اى آلوده رفته وبرگ هاى قرآن را از درون آن بيرون آورده وپاك مى كنيد وبرديدگان خود قرار مى دهيد!!
مرحوم عمويم آية الله انصارى مى فرمودند كه خدمت آقا عرض كردم كه هفته پيش به چه إقدامى دست زدم وآية الله گلپايگانى #شگفت زده از خواب واقدامم، به من #دعا نمودند!
وچنين بود كه مقبره مرحوم آية الله شريعتمدارى از آن شرايط نامناسب خارج گشت !
والسلام
دكتر #هادى _انصارى
٦ ارديبهشت ١٣٩٩
اول رمضان ١٤٤١



_______
@drhadiansarii