Doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_freudianassociation "هر محاسبه ای محاسبه ژوئی سانس است." @doostdaran_freudianassociation 💬👇
به قول لکان "هر نوع محاسبه ای محاسبه ژوئی سانس است". آنجایی که آدمی حساب می کند، در مقابل ژوئی سانسی که وانهاده آنچه را که می بایست به دست نیاورده خود را زیانکار میداند و در صدد جبران خسارت بر می آید. این بدان معناست که او نه فقط آنچه را که می بایست به دست آورد طلب می کند بلکه آن ژوئی سانسی را هم که نداشته است جبران می نماید.
اگر مساله تلاطمات اجتماعی فقط محدود به جابجایی دارایی ها و مالکیت ابزار تولید و تغییر و تحولات در طبقات اجتماعی می شد جای نگرانی زیادی باقی نمی گذاشت. مساله این است که در جریان این تلاطمات مقادیر متنابهی ژوئی سانس آزاد می گردد که گاهی انسانیت انسان را به زیر سوال می برد.
بشر آنچنان عمیق و شدید و به طرز ناخودآگاهی از این آزاد شدن ناگهانی ژوئی سانس وحشت دارد که حتی تلاش می کند جنگ هایش را نیز قانونمند و متمدن کند و برایشان معاهده های ژنو را طرح ریزی می کند.
به نقل از کتاب؛
#مکتب_لکان روانکاوی در قرن بیست و یکم
#میترا_کدیور #انجمن_فرویدی #روانکاوی #ژوئی_سانس #لکان #فروید
انتخاب متن و تصویر: زهرا شمسعلی
@doostdaran_freudianassociation
اگر مساله تلاطمات اجتماعی فقط محدود به جابجایی دارایی ها و مالکیت ابزار تولید و تغییر و تحولات در طبقات اجتماعی می شد جای نگرانی زیادی باقی نمی گذاشت. مساله این است که در جریان این تلاطمات مقادیر متنابهی ژوئی سانس آزاد می گردد که گاهی انسانیت انسان را به زیر سوال می برد.
بشر آنچنان عمیق و شدید و به طرز ناخودآگاهی از این آزاد شدن ناگهانی ژوئی سانس وحشت دارد که حتی تلاش می کند جنگ هایش را نیز قانونمند و متمدن کند و برایشان معاهده های ژنو را طرح ریزی می کند.
به نقل از کتاب؛
#مکتب_لکان روانکاوی در قرن بیست و یکم
#میترا_کدیور #انجمن_فرویدی #روانکاوی #ژوئی_سانس #لکان #فروید
انتخاب متن و تصویر: زهرا شمسعلی
@doostdaran_freudianassociation
Doostdaran_freudianassociation
Video
معمای ژوئی سانس ویژگی یک زوج را به صورت یک سمپتوم دو نفره به نمایش می گذارد.
فروید خاطر نشان میکند که بررسی زیر و بم های عشق عمدتاََ توسط نویسندگان و شاعران انجام گرفته و علم با ناشیگری تمام فقط به گوشه های بسیار محدود از آن و آن هم به صورت بسیار جزئی پرداخته است. عشق فقط یک رابطه اجتماعی بین دو موجود انسانی نیست، بلکه رابطه ای بین اشتیاق و ژوئی سانس است و آن دو را به هم گره می زند. عشق اجازه می دهد که شخص از ژوئی سانس خود شهوانی دست بکشد و در جستجوی ابژه ای در خارج خود برآید.
به محض اینکه در صدد مطالعه عشق بر می آئیم متوجه می شویم که شرایط عشق همان شرایط ژوئی سانس است. ژوئی سانس آن پارادوکسی است که هم بوجود آورنده عشق است و هم نابودکننده رابطه. انتخاب معشوق یا ابژه بر مبنای دال انجام می گیرد اما پابرجایی یک زوج بر اساس ژوئی سانس است.
منبع: کتاب #مکتب_لکان
عنوان: (عشق: ضرورتی برای ارتقاء ژوئی سانس تا دیالکتیک اشتیاق)
....
#روانکاو #دکتر_میترا_کدیور
#میثاق #بعد_واقع #اصل_لذت #غریزه #مرگ #عشق #اشتیاق #ژوئی_سانس #خود_شهوانی #ابژه #پارادوکس #دال
ویدئو : سریال در چشم باد (قسمت۲۳)
انتخاب متن و ویدئو: فاطمه حُسنی ابراهیمی
@doostdaran_freudianassociation
فروید خاطر نشان میکند که بررسی زیر و بم های عشق عمدتاََ توسط نویسندگان و شاعران انجام گرفته و علم با ناشیگری تمام فقط به گوشه های بسیار محدود از آن و آن هم به صورت بسیار جزئی پرداخته است. عشق فقط یک رابطه اجتماعی بین دو موجود انسانی نیست، بلکه رابطه ای بین اشتیاق و ژوئی سانس است و آن دو را به هم گره می زند. عشق اجازه می دهد که شخص از ژوئی سانس خود شهوانی دست بکشد و در جستجوی ابژه ای در خارج خود برآید.
به محض اینکه در صدد مطالعه عشق بر می آئیم متوجه می شویم که شرایط عشق همان شرایط ژوئی سانس است. ژوئی سانس آن پارادوکسی است که هم بوجود آورنده عشق است و هم نابودکننده رابطه. انتخاب معشوق یا ابژه بر مبنای دال انجام می گیرد اما پابرجایی یک زوج بر اساس ژوئی سانس است.
منبع: کتاب #مکتب_لکان
عنوان: (عشق: ضرورتی برای ارتقاء ژوئی سانس تا دیالکتیک اشتیاق)
....
#روانکاو #دکتر_میترا_کدیور
#میثاق #بعد_واقع #اصل_لذت #غریزه #مرگ #عشق #اشتیاق #ژوئی_سانس #خود_شهوانی #ابژه #پارادوکس #دال
ویدئو : سریال در چشم باد (قسمت۲۳)
انتخاب متن و ویدئو: فاطمه حُسنی ابراهیمی
@doostdaran_freudianassociation
Doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_freudianassociation آنچه در یک جامعه به صورت تقاضا برای آزادی به منصّه ظهور می رسد، ممکن است نوعی اعتراض علیه بی عدالتی های موجود باشد. @doostdaran_freudianassociation 💬👇
در نتیجه فروید معتقد است: «آخرین دستاورد تمدن وقتی است که در آن حکومت قانون بر تمام افراد اجتماع به یک نحو عمل می کند. افرادی که همگی با قربانی کردن قسمتی از کامیابی های غریزی خود در ایجاد آن سهیم بوده اند و اینکه حکومت قانون هیچکس را به حال خود و به دلخواه یک قدرت مطلقه وانمی گذارد.
آزادی فردی هدیه تمدن نیست. این آزادی قبل از اینکه تمدنی باشد بسیار بیشتر بوده است. اگر چه در آنوقت ارزشی هم نداشته، زیرا فرد در وضعیتی نبوده که بتواند از آن دفاع کند. پیشرفت تمدن ایجاب می کند که آزادی های فردی محدود شوند و عدالت ایجاب می کند که هیچکس نتواند از زیر بار این محدود شدن شانه خالی کند».
فروید ادامه می دهد: «آنچه در یک جامعه به صورت تقاضا برای آزادی به منصّه ظهور می رسد ممکن است نوعی اعتراض علیه بی عدالتی های موجود باشد، که این خود می تواند در راستای اعتلای تمدن باشد. و یا ممکن است به علت پایداری بقایای شخصیّت اولیه آنها (معترضین) باشد که توسط تمدن مهار نشده و در نتیجه می تواند به صورت عداوت با تمدن بروز کند.
تقاضا برای آزادی در نتیجه یا در مقابل اشکال و صور خاص یک تمدن است، و در مقابل کاستی ها و نقایص آن، و یا در مقابل تمدن به طور کلّی.
به نظر نمی رسد که هیچ چیز قادر باشد بشر را وادار کند که همچون موریانه ها زندگی کند. مسلّم است که او از آزادی فردی خود دفاع خواهد کرد. قسمت اعظمی از تلاشهای بشر به این مسأله اختصاص دارد که به نوعی تعادل بین توقعات تمدن از او و خواسته های خودش دست یابد. شادکامی او به این مسأله بستگی دارد. یکی از مسائلی که سرنوشت تمدن را تعیین می کند همین نکته است که آیا در شکل خاصی از تمدن دسترسی به یک چنین تعادلی امکانپذیر هست و یا اینکه هیچگونه آشتی در این تضاد امکان ندارد».
می بینید که فروید سرنوشت تمدن را به دو نکته وابسته می داند: یکی عدالت و دیگری «امکان برقراری نوعی تعادل بین خواسته های فردی و توقعات فرهنگی».
.......
منبع : كتاب #مكتب_لكان ، روانكاوی در قرن بیست و یکم دکتر #میترا_کدیور
#فروید #لکان #لاكان #روانکاو #روانکاوی #روانکاوی_فرویدی #زيگموند_فرويد #سوژه #ژوئی_سانس #بازگشت_ژوئی_سانس #تمدن #دستاورد_تمدن #انسان #حقوق_ازدست_رفته #حکومت_قانون #عدالت #انقلابات #پسيكاناليز
#نه_به_تحريف_فرويد
#نه_به_تحريف_كتاب_مكتب_لكان
فیلم : دونده / امیر نادری
انتخاب ویدیو و متن : ربابه ايلخانی زاده
@doostdaran_freudianassociation
آزادی فردی هدیه تمدن نیست. این آزادی قبل از اینکه تمدنی باشد بسیار بیشتر بوده است. اگر چه در آنوقت ارزشی هم نداشته، زیرا فرد در وضعیتی نبوده که بتواند از آن دفاع کند. پیشرفت تمدن ایجاب می کند که آزادی های فردی محدود شوند و عدالت ایجاب می کند که هیچکس نتواند از زیر بار این محدود شدن شانه خالی کند».
فروید ادامه می دهد: «آنچه در یک جامعه به صورت تقاضا برای آزادی به منصّه ظهور می رسد ممکن است نوعی اعتراض علیه بی عدالتی های موجود باشد، که این خود می تواند در راستای اعتلای تمدن باشد. و یا ممکن است به علت پایداری بقایای شخصیّت اولیه آنها (معترضین) باشد که توسط تمدن مهار نشده و در نتیجه می تواند به صورت عداوت با تمدن بروز کند.
تقاضا برای آزادی در نتیجه یا در مقابل اشکال و صور خاص یک تمدن است، و در مقابل کاستی ها و نقایص آن، و یا در مقابل تمدن به طور کلّی.
به نظر نمی رسد که هیچ چیز قادر باشد بشر را وادار کند که همچون موریانه ها زندگی کند. مسلّم است که او از آزادی فردی خود دفاع خواهد کرد. قسمت اعظمی از تلاشهای بشر به این مسأله اختصاص دارد که به نوعی تعادل بین توقعات تمدن از او و خواسته های خودش دست یابد. شادکامی او به این مسأله بستگی دارد. یکی از مسائلی که سرنوشت تمدن را تعیین می کند همین نکته است که آیا در شکل خاصی از تمدن دسترسی به یک چنین تعادلی امکانپذیر هست و یا اینکه هیچگونه آشتی در این تضاد امکان ندارد».
می بینید که فروید سرنوشت تمدن را به دو نکته وابسته می داند: یکی عدالت و دیگری «امکان برقراری نوعی تعادل بین خواسته های فردی و توقعات فرهنگی».
.......
منبع : كتاب #مكتب_لكان ، روانكاوی در قرن بیست و یکم دکتر #میترا_کدیور
#فروید #لکان #لاكان #روانکاو #روانکاوی #روانکاوی_فرویدی #زيگموند_فرويد #سوژه #ژوئی_سانس #بازگشت_ژوئی_سانس #تمدن #دستاورد_تمدن #انسان #حقوق_ازدست_رفته #حکومت_قانون #عدالت #انقلابات #پسيكاناليز
#نه_به_تحريف_فرويد
#نه_به_تحريف_كتاب_مكتب_لكان
فیلم : دونده / امیر نادری
انتخاب ویدیو و متن : ربابه ايلخانی زاده
@doostdaran_freudianassociation
Doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_freudianassociation در کمپلکس ادیپ وارد کردن دلالت فالوس به عهده نام پدر است. @doostdaran_freudianassociation 💬👇
برای درک عملکرد اختگی ( کاستراسیون)، به خاطر بیاوریم که به نظر فروید کاستراسیون در درجه اول کاستراسیون مادر است، البته نه مادر واقعی بلکه یک بازنمایی که کودک از مادر دارد.
کاستراسیون به این معناست که مادر از ابژه خودش جدا می شود و چون جایگاه اولیه ای که کودک اشغال می کند ابژه مادر است، کاستراسیون باعث عدم تداوم این جایگاه اولیه و درنتیجه تغییر رابطه کودک با دیگری یعنی مادر می شود.
در کمپلکس ادیپ وارد کردن دلالت فالوس به عهده نام پدر است.قدرت نفوذ این دال تعیین کننده این است که آیا کودک می پذیرد که ژوئی سانس را محدود کند؟ و آیا او می پذیرد که جایگاه اولیه اش را به عنوان ابژه دیگری ترک کند؟ چنین جابجایی را که توسط نام پدر انجام می گیرد لکان "متافور پدر" نامید(متافور جابجایی یک کلمه توسط یک کلمه دیگر است).
رابطه جایگاه اولیه سوژه و نام پدر را می توان به صورت یک معادله نوشت. بایستی که باور به دال پدر قویتر از ارضائی باشد که کودک از باقی ماندن در موقعیت اولیه اش به دست می آورد. سوژه بایستی قسمتی از ژوئی سانس را قربانی کند تا بتواند تغییر وضعیت دهد.
منبع: کتاب #مکتب_لکان روانکاوی در قرن بیست و یکم
#میترا_کدیور #لکان #فروید #کاستراسیون #ابژه #متافور_پدر #ژوئی_سانس
انتخاب متن: زهرا شمسعلی
@doostdaran_freudianassociation
کاستراسیون به این معناست که مادر از ابژه خودش جدا می شود و چون جایگاه اولیه ای که کودک اشغال می کند ابژه مادر است، کاستراسیون باعث عدم تداوم این جایگاه اولیه و درنتیجه تغییر رابطه کودک با دیگری یعنی مادر می شود.
در کمپلکس ادیپ وارد کردن دلالت فالوس به عهده نام پدر است.قدرت نفوذ این دال تعیین کننده این است که آیا کودک می پذیرد که ژوئی سانس را محدود کند؟ و آیا او می پذیرد که جایگاه اولیه اش را به عنوان ابژه دیگری ترک کند؟ چنین جابجایی را که توسط نام پدر انجام می گیرد لکان "متافور پدر" نامید(متافور جابجایی یک کلمه توسط یک کلمه دیگر است).
رابطه جایگاه اولیه سوژه و نام پدر را می توان به صورت یک معادله نوشت. بایستی که باور به دال پدر قویتر از ارضائی باشد که کودک از باقی ماندن در موقعیت اولیه اش به دست می آورد. سوژه بایستی قسمتی از ژوئی سانس را قربانی کند تا بتواند تغییر وضعیت دهد.
منبع: کتاب #مکتب_لکان روانکاوی در قرن بیست و یکم
#میترا_کدیور #لکان #فروید #کاستراسیون #ابژه #متافور_پدر #ژوئی_سانس
انتخاب متن: زهرا شمسعلی
@doostdaran_freudianassociation
Doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_freudianassociation آنچه نمی تواند گفته شود روی سوژه سنگینی می کند. @doostdaran_freudianassociation 💬👇
.
آنچه نمیتواند گفته شود یا ناممکن برای گفتن
نویسنده: هارا پپلی[۱]
ترجمه: مرجان پشت مشهدی
منتشر شده توسط NLS (اکول لکانی بین المللی) به تاریخ ۱۰ آوریل ۲۰۱۴
آنچه نمیتواند گفته شود روی سوژه سنگینی میکند همانطور که عکس پوستر کنگره NLS در گنت[۲] توصیف میکند. این تصویر [آدم را] شوکه میکند. آن، مرد جوانی را نشان میدهد، یا شاید نوجوانی را، یا کسی که سنش مشخص نیست، که انگار زیر بار چیزی گفته نشده، شاید عشق، اشتیاق یا اثرات آنها گناه، شرم، بازداری (مهار) …، خرد میشود …؛ با گفته نشده باقی ماندن، زندگی او را خشک میکند.
نکته جالب این است که آنچه نمیتواند بنا به دلایل ساختاری گفته شود، همانطور که لکان تأکید میکند، چه اشتیاق شدید باشد یا هیجان خام یا شوک غیر منتظره تروما، ظاهراً فضایی برای عمل باقی میگذارد، برای acting out یا حتی passage to the act (اقدام به عمل)، آزادی خطرناک، تپشی که به قلب بودن میرود، قدرت خواسته (اراده)، سرچشمه خود زندگی، آن طور که فروید در پروژه گفته. بنابراین ناممکن برای گفتن دو اثر متضاد دارد، گیر افتادن کامل یا passage to the act.
با این حال عموماً ناممکن برای گفتن، بخاطر ساختارش، آنچه است که بیش از آن که آزاد کند مانع ایجاد میکند، محدود میکند و گاهی به هر کاری کردن ختم میشود، به اعمال خود تخریبگرانه، به تخلیه ژوئیسانس از بدن. همه چیز نمیتواند گفته شود. آنچه باقی میماند نوعی ژوئیسانس خالص (ناب) است.
چطور میتوان با آنچه نمیتواند گفته شود کنار آمد؟ فقط با آزادیای که در عمل گفتن است. اشتیاق، گفتن آن است و گفتناش تعبیر آن. و این عمل گفتن اغلب خاموش است، همانطور که لکان در سمینار VI میگوید. اما نه همیشه.
آنچه نمیتواند گفته شود بطور اثرگذاری در سطح دوم گراف است.
آنجا، جایی که سوژه منتظر پاسخ بزرگ دیگری در ارتباط با اشتیاقاش است، درست آنجاست که بزرگ دیگری سؤال را به او باز میگرداند: «?Che vuoi» «چه میخواهی؟»
لکان در سمینار VI میگوید که بزرگ دیگری پاسخ میدهد: «سوژه فالوس را میخواهد» و اینجا جایی است که روانکاوی وا میماند، همانطور که فروید گفته هر آنالیزی در صخره کاستراسیون (اختگی) گیر میکند.
اما آن طور که لکان تاکید می کند شکست سوژه برای «گفتن» آنچه می خواهد، آنچه [بدان] اشتیاق می ورزد، شکست ساختار است.
عمل گفتن اغلب خاموش است مگر اینکه سوژه بداند «هیچ بزرگ دیگری ای برای بزرگ دیگری» وجود ندارد. همانطور که ژ. آ. میلر تاکید می کند: این «راز بزرگ روانکاوی» است که در پایان این سمینار توسط لکان پرده برداری می شود. اگر بزرگ دیگری ای برای بزرگ دیگری وجود ندارد پس سوژه می تواند این خطر را بکند که اشتیاق خود را از طریق سناریوی فانتاسم بیان کند اما با عبور از فانتاسم پس مانده ای باقی خواهد ماند، که برای سوژه شناخته شده نیست و علت اشتیاق اوست، ابژه کوچک a.
آنچه از این ابژه باقی می ماند می تواند توسط سوژه دوباره در عمل برای خود برداشته شود، در عمل گفتن، در عمل اشتیاق ورزیدن.
آنچه نمی تواند گفته شود یا ناممکن برای گفتن
نویسنده: هارا پپلی [١]
ترجمه: مرجان پشت مشهدی
منتشر شده توسط: NLS (اکول لکانی بین المللی)
به تاریخ ١٠ آوریل
[۱] Hara Pepeli
[۲] شهری در بلژیک (مترجم)
برای مطالعه متن کامل به
#سایت_انجمن_فرویدی رجوع کنید.
#فروید #لکان #لاکان #روانکاو #روانکاوی #ابژه #ابژهa #سوژه #فالوس #بزرگ_دیگری #کاستراسیون #اختگی #اشتیاق #ژوئی_سانس #راز_بزرگ_روانکاوی #میترا_کدیور
video : Nokolai Saoulski
انتخاب ویدئو و متن : ربابه ايلخانی زاده
@doostdaran_freudianassociation
آنچه نمیتواند گفته شود یا ناممکن برای گفتن
نویسنده: هارا پپلی[۱]
ترجمه: مرجان پشت مشهدی
منتشر شده توسط NLS (اکول لکانی بین المللی) به تاریخ ۱۰ آوریل ۲۰۱۴
آنچه نمیتواند گفته شود روی سوژه سنگینی میکند همانطور که عکس پوستر کنگره NLS در گنت[۲] توصیف میکند. این تصویر [آدم را] شوکه میکند. آن، مرد جوانی را نشان میدهد، یا شاید نوجوانی را، یا کسی که سنش مشخص نیست، که انگار زیر بار چیزی گفته نشده، شاید عشق، اشتیاق یا اثرات آنها گناه، شرم، بازداری (مهار) …، خرد میشود …؛ با گفته نشده باقی ماندن، زندگی او را خشک میکند.
نکته جالب این است که آنچه نمیتواند بنا به دلایل ساختاری گفته شود، همانطور که لکان تأکید میکند، چه اشتیاق شدید باشد یا هیجان خام یا شوک غیر منتظره تروما، ظاهراً فضایی برای عمل باقی میگذارد، برای acting out یا حتی passage to the act (اقدام به عمل)، آزادی خطرناک، تپشی که به قلب بودن میرود، قدرت خواسته (اراده)، سرچشمه خود زندگی، آن طور که فروید در پروژه گفته. بنابراین ناممکن برای گفتن دو اثر متضاد دارد، گیر افتادن کامل یا passage to the act.
با این حال عموماً ناممکن برای گفتن، بخاطر ساختارش، آنچه است که بیش از آن که آزاد کند مانع ایجاد میکند، محدود میکند و گاهی به هر کاری کردن ختم میشود، به اعمال خود تخریبگرانه، به تخلیه ژوئیسانس از بدن. همه چیز نمیتواند گفته شود. آنچه باقی میماند نوعی ژوئیسانس خالص (ناب) است.
چطور میتوان با آنچه نمیتواند گفته شود کنار آمد؟ فقط با آزادیای که در عمل گفتن است. اشتیاق، گفتن آن است و گفتناش تعبیر آن. و این عمل گفتن اغلب خاموش است، همانطور که لکان در سمینار VI میگوید. اما نه همیشه.
آنچه نمیتواند گفته شود بطور اثرگذاری در سطح دوم گراف است.
آنجا، جایی که سوژه منتظر پاسخ بزرگ دیگری در ارتباط با اشتیاقاش است، درست آنجاست که بزرگ دیگری سؤال را به او باز میگرداند: «?Che vuoi» «چه میخواهی؟»
لکان در سمینار VI میگوید که بزرگ دیگری پاسخ میدهد: «سوژه فالوس را میخواهد» و اینجا جایی است که روانکاوی وا میماند، همانطور که فروید گفته هر آنالیزی در صخره کاستراسیون (اختگی) گیر میکند.
اما آن طور که لکان تاکید می کند شکست سوژه برای «گفتن» آنچه می خواهد، آنچه [بدان] اشتیاق می ورزد، شکست ساختار است.
عمل گفتن اغلب خاموش است مگر اینکه سوژه بداند «هیچ بزرگ دیگری ای برای بزرگ دیگری» وجود ندارد. همانطور که ژ. آ. میلر تاکید می کند: این «راز بزرگ روانکاوی» است که در پایان این سمینار توسط لکان پرده برداری می شود. اگر بزرگ دیگری ای برای بزرگ دیگری وجود ندارد پس سوژه می تواند این خطر را بکند که اشتیاق خود را از طریق سناریوی فانتاسم بیان کند اما با عبور از فانتاسم پس مانده ای باقی خواهد ماند، که برای سوژه شناخته شده نیست و علت اشتیاق اوست، ابژه کوچک a.
آنچه از این ابژه باقی می ماند می تواند توسط سوژه دوباره در عمل برای خود برداشته شود، در عمل گفتن، در عمل اشتیاق ورزیدن.
آنچه نمی تواند گفته شود یا ناممکن برای گفتن
نویسنده: هارا پپلی [١]
ترجمه: مرجان پشت مشهدی
منتشر شده توسط: NLS (اکول لکانی بین المللی)
به تاریخ ١٠ آوریل
[۱] Hara Pepeli
[۲] شهری در بلژیک (مترجم)
برای مطالعه متن کامل به
#سایت_انجمن_فرویدی رجوع کنید.
#فروید #لکان #لاکان #روانکاو #روانکاوی #ابژه #ابژهa #سوژه #فالوس #بزرگ_دیگری #کاستراسیون #اختگی #اشتیاق #ژوئی_سانس #راز_بزرگ_روانکاوی #میترا_کدیور
video : Nokolai Saoulski
انتخاب ویدئو و متن : ربابه ايلخانی زاده
@doostdaran_freudianassociation
Doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_freudianassociation تفاوت جنسی نه قابل فروکاستن به طبیعت است و نه فرهنگ، بلکه در نقطه برخورد آنها ظهور می یابد. @doostdaran_freudianassociation 💬👇
لکان و تفاوت جـنسی
نویسنده: شان هومر
ترجمه: مهرداد نیک بین
بگذارید در آخر نگاهی بیندازیم به آنچه که مطمئنا بحث برانگیزترین و مشاجره آمیزترین حوزه روانکاوی لکانی است: مفهوم پردازی سـکـسوالیته زنانه. شعارهای تحریک برانگیز لکان مانند ” زن وجود ندارد” و “چیزی تحت عنوان رابطه بین دو جنس وجود ندارد” با خشم و غضب از یکسو و دفاعیات ممتد و پرحرارت از سوئی دیگر روبرو شده است . تفکر لکان درباره سکسوالیته زنانه به دو فاز اصلی تفکیک میگردد : در فاز اول ، او تمایز جنسی را بر اساس مفهوم ذَکَر تبیین کرد که در اینجا لکان با درنظرداشتن تفکر فرویدی نوآوری پراهمیتی را بوجود می آورد. برای فروید مسئله تفاوت جنسی حول ” عقده اختگی” دور میزد ، یعنی حول اینکه آیا فرد دارای قضیب هست یا نیست . برعکس، برای لکان اختگی فرایندی نمادین (symbolic) است که دربرگیرنده انقطاع ِ (cut off) نه قضیب بلکه ژوئیسانس و نیز بازشناسی فقدان (lack) می باشد. برای بازنمائی این فقدان سوژه دو راه حل در پیش دارد – “داشتن” یا “بودن” ذکر (Adams 1966b). بر اساس لکان ، مردانگی (masculinity) دربرگیرنده پُز یا وانمودِ داشتن ذکر است، درحالی که زنانگی(feminity) بالماسکهء بودن فالوس است. دومین فاز تفکر لکان درباره تفاوت جنسی برگرفته از یکی از سمینارهای آخر او ، سمینار XX – Encore: درباره سکسوالیته زنانه ، محدوده های عشق و دانش (معرفت) ۱۹۷۲-۳ ، میباشد که به “ساختارهای هویت یابی جـنسی ” (structures of s.e.xuation) میپردازد . در این فاز متاخر ، لکان مردانگی و زنانگی را به عنوان ساختارهائی درنظر میگیرد که هم برای مردان و هم زنان قابل دستیابی هستند و به بیولوژی فرد ربطی ندارند ، بلکه آنچه که ساختارهای زنانه و مردانه را معین میسازد ، نوع ژوئیسانسی است که فرد قادر به احراز آن است – آنچیزی که لکان آنرا ژوئیسانس فالیک (ذَکَری) و ژوئیسانس غیر (A) می نامد.
Encore : تئوری جنس مند شدن (s.e.xuation)
لکان در تحلیلهای اولیه اش درباره تفاوت جنـسی کوشیده بود تا روانکاوی را از ذات گرائی و هنجارسازی دگرجنـسگرایانه اش با تبدیل [تئوری] اختگی و غبطه قضیب فروید به [تئوری] ذکر به مثابه دال فقدان ، رها سازد. درحالی که مفهوم تظاهر به ماغیر در خصوص تحلیل بازنمائی زنان بسیار پربار بود (نک. “after Lacan”) ، اما مسئله آرزومندی زنانه کاملا بی پاسخ باقی مانده بود . در سالهای ۱۹۷۲-۳ به این موضوع – آنچه میتواند درخصوص آرزومندی زنانه گفته شود – در سمینارش با نام Encore بازمیگردد . در این سمینار لکان این ایده را که زنانگی و مردانگی از لحاظ بیولوژیک داده و مسجّل نیستند را بیشتر بسط میدهد، اما دو موضع سوژگانی “جنس مند” را معین میکند که هم برای مردان و هم زنان قابل دستیابی اند . آنچه در این سمینار اهمیت دارد [توضیح این نکته است که] زنانگی و مردانگی نه بسادگی در رابطه با فالوس ، بلکه در نوع ژوئیسانسی که برای هر موضع قابل دستیابی است ، تعریف میشوند . بنابراین ، تفاوت جنـسی بمثابه تفاوت بین دو جنس ِ مجزا تعیین نمیشوند ، بلکه در نتیجه ی موضع فرد در رابطه با ژوئیسانس تعین می یابد .
Encore معمولا بعنوان واپسین اظهارات لکان درباره سـکـسوالیته زنانه خوانده شده است ، اما این تمامی تصویر نیست . سمینار XX تامل گسترده ای را درباره طبیعت عشق ، ژوئیسانس و محدوده های معرفت (knowledge) ارائه میکند . تفاوت جنـسی در اینجا از این نظر اهمیت دارد که از نظرگاه روانکاوی حدّ نهائی معرفت است . تفاوت جنـسی نه قابل فروکاستن به طبیعت است و نه فرهنگ بلکه در نقطه برخورد آنها ظهور می یابد . این بدین معنا نیست که هویت جنـسی حاصل جمع عناصر طبیعی (بیولوژیکی) و عناصر اجتماعی (دلالت ها) است ، بلکه بیش از آن ، چیزی است که بیرون از وحدت آن دو می ایستد . آنچه لکان در اینجا بر آن اصرار می ورزد این است که تمامی ساختارها ، چه متعلق به سوژه یا ساحت نمادین ، الزاما ناکامل اند ؛ همیشه تعدادی عناصر مشروط (وابسته) بیرون باقی می مانند ، استثنائی بر قاعده …
برای مطالعه متن کامل به #سایت_انجمن_فرویدی رجوع کنید.
#فروید #لکان #روانکاو #روانکاوی #سکسوالیته #عقده_اختگی #زنانگی #مردانگی #هويت_جنسی #تفاوت_جنسی #فالوس #بالماسکه #ژوئی_سانس #ژوئيسانس #ساحت_نمادین #سوژه
#دکتر_میترا_کدیور #انجمن_فرویدی
#نه_به_تحريف_فرويد
انتخاب تصوير و متن : ربابه ايلخانی زاده
@doostdaran_freudianassociation
نویسنده: شان هومر
ترجمه: مهرداد نیک بین
بگذارید در آخر نگاهی بیندازیم به آنچه که مطمئنا بحث برانگیزترین و مشاجره آمیزترین حوزه روانکاوی لکانی است: مفهوم پردازی سـکـسوالیته زنانه. شعارهای تحریک برانگیز لکان مانند ” زن وجود ندارد” و “چیزی تحت عنوان رابطه بین دو جنس وجود ندارد” با خشم و غضب از یکسو و دفاعیات ممتد و پرحرارت از سوئی دیگر روبرو شده است . تفکر لکان درباره سکسوالیته زنانه به دو فاز اصلی تفکیک میگردد : در فاز اول ، او تمایز جنسی را بر اساس مفهوم ذَکَر تبیین کرد که در اینجا لکان با درنظرداشتن تفکر فرویدی نوآوری پراهمیتی را بوجود می آورد. برای فروید مسئله تفاوت جنسی حول ” عقده اختگی” دور میزد ، یعنی حول اینکه آیا فرد دارای قضیب هست یا نیست . برعکس، برای لکان اختگی فرایندی نمادین (symbolic) است که دربرگیرنده انقطاع ِ (cut off) نه قضیب بلکه ژوئیسانس و نیز بازشناسی فقدان (lack) می باشد. برای بازنمائی این فقدان سوژه دو راه حل در پیش دارد – “داشتن” یا “بودن” ذکر (Adams 1966b). بر اساس لکان ، مردانگی (masculinity) دربرگیرنده پُز یا وانمودِ داشتن ذکر است، درحالی که زنانگی(feminity) بالماسکهء بودن فالوس است. دومین فاز تفکر لکان درباره تفاوت جنسی برگرفته از یکی از سمینارهای آخر او ، سمینار XX – Encore: درباره سکسوالیته زنانه ، محدوده های عشق و دانش (معرفت) ۱۹۷۲-۳ ، میباشد که به “ساختارهای هویت یابی جـنسی ” (structures of s.e.xuation) میپردازد . در این فاز متاخر ، لکان مردانگی و زنانگی را به عنوان ساختارهائی درنظر میگیرد که هم برای مردان و هم زنان قابل دستیابی هستند و به بیولوژی فرد ربطی ندارند ، بلکه آنچه که ساختارهای زنانه و مردانه را معین میسازد ، نوع ژوئیسانسی است که فرد قادر به احراز آن است – آنچیزی که لکان آنرا ژوئیسانس فالیک (ذَکَری) و ژوئیسانس غیر (A) می نامد.
Encore : تئوری جنس مند شدن (s.e.xuation)
لکان در تحلیلهای اولیه اش درباره تفاوت جنـسی کوشیده بود تا روانکاوی را از ذات گرائی و هنجارسازی دگرجنـسگرایانه اش با تبدیل [تئوری] اختگی و غبطه قضیب فروید به [تئوری] ذکر به مثابه دال فقدان ، رها سازد. درحالی که مفهوم تظاهر به ماغیر در خصوص تحلیل بازنمائی زنان بسیار پربار بود (نک. “after Lacan”) ، اما مسئله آرزومندی زنانه کاملا بی پاسخ باقی مانده بود . در سالهای ۱۹۷۲-۳ به این موضوع – آنچه میتواند درخصوص آرزومندی زنانه گفته شود – در سمینارش با نام Encore بازمیگردد . در این سمینار لکان این ایده را که زنانگی و مردانگی از لحاظ بیولوژیک داده و مسجّل نیستند را بیشتر بسط میدهد، اما دو موضع سوژگانی “جنس مند” را معین میکند که هم برای مردان و هم زنان قابل دستیابی اند . آنچه در این سمینار اهمیت دارد [توضیح این نکته است که] زنانگی و مردانگی نه بسادگی در رابطه با فالوس ، بلکه در نوع ژوئیسانسی که برای هر موضع قابل دستیابی است ، تعریف میشوند . بنابراین ، تفاوت جنـسی بمثابه تفاوت بین دو جنس ِ مجزا تعیین نمیشوند ، بلکه در نتیجه ی موضع فرد در رابطه با ژوئیسانس تعین می یابد .
Encore معمولا بعنوان واپسین اظهارات لکان درباره سـکـسوالیته زنانه خوانده شده است ، اما این تمامی تصویر نیست . سمینار XX تامل گسترده ای را درباره طبیعت عشق ، ژوئیسانس و محدوده های معرفت (knowledge) ارائه میکند . تفاوت جنـسی در اینجا از این نظر اهمیت دارد که از نظرگاه روانکاوی حدّ نهائی معرفت است . تفاوت جنـسی نه قابل فروکاستن به طبیعت است و نه فرهنگ بلکه در نقطه برخورد آنها ظهور می یابد . این بدین معنا نیست که هویت جنـسی حاصل جمع عناصر طبیعی (بیولوژیکی) و عناصر اجتماعی (دلالت ها) است ، بلکه بیش از آن ، چیزی است که بیرون از وحدت آن دو می ایستد . آنچه لکان در اینجا بر آن اصرار می ورزد این است که تمامی ساختارها ، چه متعلق به سوژه یا ساحت نمادین ، الزاما ناکامل اند ؛ همیشه تعدادی عناصر مشروط (وابسته) بیرون باقی می مانند ، استثنائی بر قاعده …
برای مطالعه متن کامل به #سایت_انجمن_فرویدی رجوع کنید.
#فروید #لکان #روانکاو #روانکاوی #سکسوالیته #عقده_اختگی #زنانگی #مردانگی #هويت_جنسی #تفاوت_جنسی #فالوس #بالماسکه #ژوئی_سانس #ژوئيسانس #ساحت_نمادین #سوژه
#دکتر_میترا_کدیور #انجمن_فرویدی
#نه_به_تحريف_فرويد
انتخاب تصوير و متن : ربابه ايلخانی زاده
@doostdaran_freudianassociation
Doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_freudianassociation سمپتوم بنیادی نفس حرف زدن است. @doostdaran_freudianassociation 💬👇
جلسه چهارم دوره اول(۱۰خرداد۱۳۸۰)
از کلاس های عرصه فرویدی_مکتب لکان
زکریان معتقد است که در متن تقاضا برای روانکاوی که در آن سوژه میخواهد حرف بزند تا سمپتومش بر طرف شود، تمام پارادوکس سوژه نهفته است. در واقع چطور ممکن است که حرف زدن باعث از بین رفتن سمپتوم بشود، در حالی که سمپتوم بنیادی نفس حرف زدن است، یعنی قرار داشتن در قلمرو کلام؟ با چنین تعریفی سوژه پسیکوتیک را میتوان نرمال تلقی کرد زیرا که از این سمپتوم بنیادی رنج نمیبرد. با این همه سوژههای پسیکوتیکی هستند که درخواست روانکاوی میکنند. به نظر میشل سیلوستر سمپتوم پسیکوتیک این است که نزد او دلالت یا Signification در حال تعلیق است. این دلالت معلق و تهدیدآمیز هرگز قادر نیست که به سرانجامی برسد چون یک دال اساسی یعنی «نام پدر» غایب است. سوژه پسیکوتیک در نتیجه دست به ایجاد یک متافور جایگزین میزند، متافوری که جایگزین نام پدر میگردد. با این ترتیب میتوان صحبت از سمپتوم جایگزین نزد پسیکوتیک کرد. بدبخت کسی که سمپتومی ندارد، از سمپتوم نمیتوان صرف نظر کرد، حتی نرمالیته خودش یک سمپتوم است و شاید خطرناکترین آنها. بنابراین اگر سمپتوم الزامی است در جریان یک روانکاوی چه بر سر آن میآید و پایان کار به کجا میکشد؟ لکان در سمینار RSI میگوید: «من سمپتوم را این گونه تعریف میکنم: روش هر کس برای لذت بردن از ناخودآگاه، آن گونه که ناخودآگاه او را تعیین میکند». روش هر کس برای لذت بردن از ناخودآگاه، این تعریف سمپتوم است. تعریف سمپتوم به عنوان صور مختلف لذت بردن یا ژوئیسانس به این معنی است که سمپتوم در نفس خودش حاوی «غیرقابل درمان» است. زیرا که به هر صورت و به هر شکل بالاخره نوعی ژوئیسانس باقی میماند، اگرچه که اشکال مختلف ژوئیسانس دارای ارزشهای مساوی نیستند. پس اگر برای سوژه در جریان روانکاوی چیزی در ارتباط با سمپتوم تغییر میکند آن چیز در نحوه لذت بردن سوژه است. وقتی که کسی به روانکاو مراجعه میکند، درخواست درمان دارد، تقاضای روانکاوی میکند، در واقع او به دنبال دانش است، دانش آنالیست و نه دانش ناخودآگاه خودش. در حقیقت از این دومی یعنی دانش ناخودآگاه خودش هیچ چیز نمیخواهد بداند. از این دانشی که در جایگاه حقیقت قرار گرفته و او با زحمت زیاد سعی میکند که از آن حذر کند و آن را با کمال دقت در پشت سمپتومش مخفی میکند.
این دانش یک شقاق است، یک شکاف است که او از این که سوژه آن باشد امتناع میورزد، از آن احساس گناه میکند، سعی در حذر کردن، پوشاندن، انکار کردن این دانش به قیمت درد و رنج فراوان دارد و این امر او را وادار میکند که از اشتیاق خود صرف نظر کرده و به ژوئیسانس سمپتوم پناه ببرد. از طریق درخواست، درخواست از آنالیست، درخواست از دانش فرض شده او، رابطهای با دانش برقرار میشود، رابطه با دال، با Signifier ، و به این ترتیب است که سوژه وارد عشق انتقال میشود، وارد Transferance میشود. انتقال شرط لازم برای انجام یک روانکاوی است ولی نه شرط کافی آن...
برگرفته از #سایت_انجمن_فرویدی
#میترا_کدیور #روانکاوی #سوژه #سمپتوم #دال #متافور #نرمالیته #ژوئی_سانس #ناخودآگاه #انتقال
انتخاب متن و تصویر: زهرا شمسعلی
@doostdaran_freudianassociation
از کلاس های عرصه فرویدی_مکتب لکان
زکریان معتقد است که در متن تقاضا برای روانکاوی که در آن سوژه میخواهد حرف بزند تا سمپتومش بر طرف شود، تمام پارادوکس سوژه نهفته است. در واقع چطور ممکن است که حرف زدن باعث از بین رفتن سمپتوم بشود، در حالی که سمپتوم بنیادی نفس حرف زدن است، یعنی قرار داشتن در قلمرو کلام؟ با چنین تعریفی سوژه پسیکوتیک را میتوان نرمال تلقی کرد زیرا که از این سمپتوم بنیادی رنج نمیبرد. با این همه سوژههای پسیکوتیکی هستند که درخواست روانکاوی میکنند. به نظر میشل سیلوستر سمپتوم پسیکوتیک این است که نزد او دلالت یا Signification در حال تعلیق است. این دلالت معلق و تهدیدآمیز هرگز قادر نیست که به سرانجامی برسد چون یک دال اساسی یعنی «نام پدر» غایب است. سوژه پسیکوتیک در نتیجه دست به ایجاد یک متافور جایگزین میزند، متافوری که جایگزین نام پدر میگردد. با این ترتیب میتوان صحبت از سمپتوم جایگزین نزد پسیکوتیک کرد. بدبخت کسی که سمپتومی ندارد، از سمپتوم نمیتوان صرف نظر کرد، حتی نرمالیته خودش یک سمپتوم است و شاید خطرناکترین آنها. بنابراین اگر سمپتوم الزامی است در جریان یک روانکاوی چه بر سر آن میآید و پایان کار به کجا میکشد؟ لکان در سمینار RSI میگوید: «من سمپتوم را این گونه تعریف میکنم: روش هر کس برای لذت بردن از ناخودآگاه، آن گونه که ناخودآگاه او را تعیین میکند». روش هر کس برای لذت بردن از ناخودآگاه، این تعریف سمپتوم است. تعریف سمپتوم به عنوان صور مختلف لذت بردن یا ژوئیسانس به این معنی است که سمپتوم در نفس خودش حاوی «غیرقابل درمان» است. زیرا که به هر صورت و به هر شکل بالاخره نوعی ژوئیسانس باقی میماند، اگرچه که اشکال مختلف ژوئیسانس دارای ارزشهای مساوی نیستند. پس اگر برای سوژه در جریان روانکاوی چیزی در ارتباط با سمپتوم تغییر میکند آن چیز در نحوه لذت بردن سوژه است. وقتی که کسی به روانکاو مراجعه میکند، درخواست درمان دارد، تقاضای روانکاوی میکند، در واقع او به دنبال دانش است، دانش آنالیست و نه دانش ناخودآگاه خودش. در حقیقت از این دومی یعنی دانش ناخودآگاه خودش هیچ چیز نمیخواهد بداند. از این دانشی که در جایگاه حقیقت قرار گرفته و او با زحمت زیاد سعی میکند که از آن حذر کند و آن را با کمال دقت در پشت سمپتومش مخفی میکند.
این دانش یک شقاق است، یک شکاف است که او از این که سوژه آن باشد امتناع میورزد، از آن احساس گناه میکند، سعی در حذر کردن، پوشاندن، انکار کردن این دانش به قیمت درد و رنج فراوان دارد و این امر او را وادار میکند که از اشتیاق خود صرف نظر کرده و به ژوئیسانس سمپتوم پناه ببرد. از طریق درخواست، درخواست از آنالیست، درخواست از دانش فرض شده او، رابطهای با دانش برقرار میشود، رابطه با دال، با Signifier ، و به این ترتیب است که سوژه وارد عشق انتقال میشود، وارد Transferance میشود. انتقال شرط لازم برای انجام یک روانکاوی است ولی نه شرط کافی آن...
برگرفته از #سایت_انجمن_فرویدی
#میترا_کدیور #روانکاوی #سوژه #سمپتوم #دال #متافور #نرمالیته #ژوئی_سانس #ناخودآگاه #انتقال
انتخاب متن و تصویر: زهرا شمسعلی
@doostdaran_freudianassociation
Doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_freudianassociation همه چیز قابل گفتن نیست، چرا که در بعد حقیقت یک کل وجود ندارد؛ در واقع، هیچ حقیقتی نیست که کاملاً برحق باشد. @doostdaran_freudianassociation 💬👇
انتخاب کلمات
نویسنده: لوره نوو
ترجمه (به انگلیسی): رافائل مونتاگ
ترجمه فارسی: سوده رخشا
مقابله: فرزام پروا
ویرایش: حامد خطیبی
منتشر شده در ۲۴ مارچ ۲۰۱۴ توسط NLS
......
روانکاوی معنی را از اسارت واپس زنی رها کرد جایی که قدرت با مذهب پیمان اتحادی تشکیل داده بود؛ در حالی که معنی مذهبی همیشه پنهان کننده حقیقت بوده است. ولی، همان طور که ژ. ا. میلر در معرفیاش در خصوص کنگره WAP درباره بُعد واقع که به زودی برگزار میگردد، توضیح میدهد[۷]، این کاپیتالیسم است در اتحادش با دانش ـ از طریق تبلیغات جهانی شدن و یک ارتباط با کالاهای مادی و ابزارهایی که به پیوندهای اجتماعی مقدم شمرده شدهاند ـ که موجب یک غیرطبیعی شدن بعد سمبولیک و [بعد] واقع طبیعت شده است. به نظر میرسد که تلویزیون این شعار جدید را منتقل میکند: همه چیز میتواند گفته شود، و شنیده شود، توسط همه، بدون محدودیت، همه چیز میتواند بدون هیچ پوششی نشان داده و دیده شود.
لکان مخالف این روند بود، که گاهی آن را یک هذیان مینامید. به هر حال بدون ترفیع عملکرد پدر ـ که او را تا یک صورت ظاهر (semblant) تقلیل داده بود ـ و بدون هیچ درخواستی برای، یا نوستالژی برای، جایگاه قدیمی، او ثابت میکند که محدودیتی وجود دارد. با استفاده از Gödelian matheme، (خط خورده S(A ، که بی ثباتی و ناکاملی بزرگ دیگری را صورت بندی میکند، او تصدیق میکند که کل-آن را-گفتن ممکن نیست: این یک ناممکنی است، یک ناممکنیای که با آن بُعد واقع و همچنین نا-کل را ابداع کرد.
و بنابراین او با lalangue در یک کلمه، بُعد واقع زبان- فی- نفسه را نامگزاری [تعمیدی] میکند،که شامل یک محدودیت میشود؛ ناممکنی خود آن.
بدین ترتیب او با کل آن را گفتنِ حادثه تاریخی خودش، مخالفت میکند، استیلی که ـ به علت پیچیدگیاش ـ به عنوان یک نقطه توقف این جنون تعبیری عمل میکند، با معرفی ملاحظهای متفاوت در ارتباط با گفتن [le dire]، جایی که اشتیاق آنالیست و خود پایان روانکاوی را از آنجا برگرفت: آن خوب- گفته شدهی روانکاوی.
این دورهای است که او سمینارهایش را درباره منطق ارائه میکند و به طور اخص سمینار هنوز، که از خلال فرمولهای sexuation، تلاش میکند آن چیزی را بنویسد که، از رابطه جنسی، قابل نوشتن نیست[۸].
و بنابراین، در این بافتار، فرد میتواند خوب- گفته شده را در محدودهی طبقه بندی منطقی حدوث در نظر بگیرد، از آنچه که از نوشته نشدن دست میکشد، در حالی که کل- آن- را گفتن در محدودهی ضرورت قرار میگیرد، آنچه که از نوشته شدن دست نمیکشد.
خوب- گفته شدهی یک آنالیز میتواند در شکل حقیقت لکانی درک گردد، که لکان دقیقاً به عنوان نا- کل نشان خواهد داد. این دلالت بر آن دارد که همه چیز قابل گفتن نیست، چرا که در بعد حقیقت یک کلّ وجود ندارد، در واقع، هیچ حقیقتی نیست که کاملاً بر حق باشد. مثل یک عنصر جامد، این varité، که در توافق با تنوع [variété] حقیقت [vérité] است، قطعاً صورتهای زیادی دارد.
راز روانکاوی اینجاست: اگر چه فرد باید با آن کنار بیاید، فقط بخشی از حقیقت قابل گفتن است، فرد فقط میتواند آن را نیمه-بگوید.
پس خوب- گفته شده بسیار شبیه نیمه-گفته شده است چرا که آن در تقابل با گفتن-همه چیز [کل-آن را-گفتن] عمل میکند، و با فوران سائقی که بر میانگیزد.
«این از طریق همین ناممکنی است که حقیقت به بُعد واقع آویخته است.»[۹]
Matheme گفتار روانکاوی یک جدایی حک میکند بین معنا [sense]، بین S1، ارباب دال و S2، دانش در جایگاه حقیقت، که به بی-معنایی [non-sense] تقلیل یافته است.
در تقابل با سراشیبی معنا و سراشیبی نشانه، لکان نوشتن را معرفی میکند و بر این تأکید میکند که، آن چه نوشته شده، فقط با یک ضربه قلم مو، به یک ویژگی، تقلیل یافته است. او این را، در پایان تدریسش، با استفاده از دال یکه و تنها (all-alone) تعیین میکند، تا یک ویژگی منحصر به فرد ژوئیسانس را مشخص کند، مناسب برای هر یک، «که دیگر هیچ معنایی را حمل نمیکند» و باقیماندهای است که وقتی آنالیزی که به پایان خود رسیده بر جا مانده است.
برای مطالعه متن کامل به
#سایت_انجمن_فرویدی رجوع کنید.
#فروید #لکان #ژاک_لاکان #روانکاو #روانکاوی #ناخودآگاه #بعد_سمبولیک #بعد_واقع #حقیقت #ژوئی_سانس #اشتیاق_آنالیست #میترا_کدیور #انجمن_فرویدی
ویدئو: مصاحبه سکوت/ ساموئل بكت
انتخاب ويدئو و متن: ربابه ايلخانی زاده
@doostdaran_freudianassociation
نویسنده: لوره نوو
ترجمه (به انگلیسی): رافائل مونتاگ
ترجمه فارسی: سوده رخشا
مقابله: فرزام پروا
ویرایش: حامد خطیبی
منتشر شده در ۲۴ مارچ ۲۰۱۴ توسط NLS
......
روانکاوی معنی را از اسارت واپس زنی رها کرد جایی که قدرت با مذهب پیمان اتحادی تشکیل داده بود؛ در حالی که معنی مذهبی همیشه پنهان کننده حقیقت بوده است. ولی، همان طور که ژ. ا. میلر در معرفیاش در خصوص کنگره WAP درباره بُعد واقع که به زودی برگزار میگردد، توضیح میدهد[۷]، این کاپیتالیسم است در اتحادش با دانش ـ از طریق تبلیغات جهانی شدن و یک ارتباط با کالاهای مادی و ابزارهایی که به پیوندهای اجتماعی مقدم شمرده شدهاند ـ که موجب یک غیرطبیعی شدن بعد سمبولیک و [بعد] واقع طبیعت شده است. به نظر میرسد که تلویزیون این شعار جدید را منتقل میکند: همه چیز میتواند گفته شود، و شنیده شود، توسط همه، بدون محدودیت، همه چیز میتواند بدون هیچ پوششی نشان داده و دیده شود.
لکان مخالف این روند بود، که گاهی آن را یک هذیان مینامید. به هر حال بدون ترفیع عملکرد پدر ـ که او را تا یک صورت ظاهر (semblant) تقلیل داده بود ـ و بدون هیچ درخواستی برای، یا نوستالژی برای، جایگاه قدیمی، او ثابت میکند که محدودیتی وجود دارد. با استفاده از Gödelian matheme، (خط خورده S(A ، که بی ثباتی و ناکاملی بزرگ دیگری را صورت بندی میکند، او تصدیق میکند که کل-آن را-گفتن ممکن نیست: این یک ناممکنی است، یک ناممکنیای که با آن بُعد واقع و همچنین نا-کل را ابداع کرد.
و بنابراین او با lalangue در یک کلمه، بُعد واقع زبان- فی- نفسه را نامگزاری [تعمیدی] میکند،که شامل یک محدودیت میشود؛ ناممکنی خود آن.
بدین ترتیب او با کل آن را گفتنِ حادثه تاریخی خودش، مخالفت میکند، استیلی که ـ به علت پیچیدگیاش ـ به عنوان یک نقطه توقف این جنون تعبیری عمل میکند، با معرفی ملاحظهای متفاوت در ارتباط با گفتن [le dire]، جایی که اشتیاق آنالیست و خود پایان روانکاوی را از آنجا برگرفت: آن خوب- گفته شدهی روانکاوی.
این دورهای است که او سمینارهایش را درباره منطق ارائه میکند و به طور اخص سمینار هنوز، که از خلال فرمولهای sexuation، تلاش میکند آن چیزی را بنویسد که، از رابطه جنسی، قابل نوشتن نیست[۸].
و بنابراین، در این بافتار، فرد میتواند خوب- گفته شده را در محدودهی طبقه بندی منطقی حدوث در نظر بگیرد، از آنچه که از نوشته نشدن دست میکشد، در حالی که کل- آن- را گفتن در محدودهی ضرورت قرار میگیرد، آنچه که از نوشته شدن دست نمیکشد.
خوب- گفته شدهی یک آنالیز میتواند در شکل حقیقت لکانی درک گردد، که لکان دقیقاً به عنوان نا- کل نشان خواهد داد. این دلالت بر آن دارد که همه چیز قابل گفتن نیست، چرا که در بعد حقیقت یک کلّ وجود ندارد، در واقع، هیچ حقیقتی نیست که کاملاً بر حق باشد. مثل یک عنصر جامد، این varité، که در توافق با تنوع [variété] حقیقت [vérité] است، قطعاً صورتهای زیادی دارد.
راز روانکاوی اینجاست: اگر چه فرد باید با آن کنار بیاید، فقط بخشی از حقیقت قابل گفتن است، فرد فقط میتواند آن را نیمه-بگوید.
پس خوب- گفته شده بسیار شبیه نیمه-گفته شده است چرا که آن در تقابل با گفتن-همه چیز [کل-آن را-گفتن] عمل میکند، و با فوران سائقی که بر میانگیزد.
«این از طریق همین ناممکنی است که حقیقت به بُعد واقع آویخته است.»[۹]
Matheme گفتار روانکاوی یک جدایی حک میکند بین معنا [sense]، بین S1، ارباب دال و S2، دانش در جایگاه حقیقت، که به بی-معنایی [non-sense] تقلیل یافته است.
در تقابل با سراشیبی معنا و سراشیبی نشانه، لکان نوشتن را معرفی میکند و بر این تأکید میکند که، آن چه نوشته شده، فقط با یک ضربه قلم مو، به یک ویژگی، تقلیل یافته است. او این را، در پایان تدریسش، با استفاده از دال یکه و تنها (all-alone) تعیین میکند، تا یک ویژگی منحصر به فرد ژوئیسانس را مشخص کند، مناسب برای هر یک، «که دیگر هیچ معنایی را حمل نمیکند» و باقیماندهای است که وقتی آنالیزی که به پایان خود رسیده بر جا مانده است.
برای مطالعه متن کامل به
#سایت_انجمن_فرویدی رجوع کنید.
#فروید #لکان #ژاک_لاکان #روانکاو #روانکاوی #ناخودآگاه #بعد_سمبولیک #بعد_واقع #حقیقت #ژوئی_سانس #اشتیاق_آنالیست #میترا_کدیور #انجمن_فرویدی
ویدئو: مصاحبه سکوت/ ساموئل بكت
انتخاب ويدئو و متن: ربابه ايلخانی زاده
@doostdaran_freudianassociation
Doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_freudianassociation برای فروید آینده تمدن، سرنوشت تمدن، به دو نکته بستگی دارد: یکی وجود عدالت و یکی وجود شرایطی که این امکان را بدهد که بین خواسته های فردی و توقعات فرهنگی یک تعادلی ایجاد شود. تاریخ تمدن، تاریخ چشم پوشی مرحله به مرحله بشر از…
منبع:درسنامه های دکتر میترا کدیور
جلسه ششم دوره اول (۵تیر ۱۳۸۰)
از کلاس های عرصه فرویدی مکتب لکان
برگرفته از وبسایت انجمن فرویدی و
تیتر های صفحه اینستاگرم انجمن فرویدی
تصویر اخر از صفحه @hezaroyek.shab
موسیقی:
گریه تار،جلیل شهناز
La Algeria , Yasmin Levy
#دکترمیتراکدیور
#انجمن_فرویدی
#فروید
#لکان
#تمدن
#ژوئی_سانس
#واپس_زنی
#چشمپوشی_از_غرایز
#عدالت
#حکومت_قانون
#مافیای_مازندرانی_های_قوه_قضاییه
#مافیایوزارتبهداشت
#لیبرالیسم_کاذب
#بازپرس_حسینی
#پرونده_سازی
#شهادت_دروغ
#بازگشت_واپسزده
#انقلاب
#قاضی
#ضرب_و_شتم
#بربریت
#دادسرای_کارکنان_دولت
#سیدجوادذبیح_زاده
#من_هم_در_اتاق_بازپرس_حسینی_بودم
#انفجارژوئیسانس
#سمپتوم
#جامعه_اسکیزوفرن
#فرهنگ_تمدن
#حمالی_هیزم_برای_اتش_فرهنگ_و_تمدن
برگرفته از پیج کارگروه لینکدین دوستداران انجمن فرویدی
ساخت ویدئو و انتخاب متن: مائده پورطرق
@doostdaran_freudianassociation
جلسه ششم دوره اول (۵تیر ۱۳۸۰)
از کلاس های عرصه فرویدی مکتب لکان
برگرفته از وبسایت انجمن فرویدی و
تیتر های صفحه اینستاگرم انجمن فرویدی
تصویر اخر از صفحه @hezaroyek.shab
موسیقی:
گریه تار،جلیل شهناز
La Algeria , Yasmin Levy
#دکترمیتراکدیور
#انجمن_فرویدی
#فروید
#لکان
#تمدن
#ژوئی_سانس
#واپس_زنی
#چشمپوشی_از_غرایز
#عدالت
#حکومت_قانون
#مافیای_مازندرانی_های_قوه_قضاییه
#مافیایوزارتبهداشت
#لیبرالیسم_کاذب
#بازپرس_حسینی
#پرونده_سازی
#شهادت_دروغ
#بازگشت_واپسزده
#انقلاب
#قاضی
#ضرب_و_شتم
#بربریت
#دادسرای_کارکنان_دولت
#سیدجوادذبیح_زاده
#من_هم_در_اتاق_بازپرس_حسینی_بودم
#انفجارژوئیسانس
#سمپتوم
#جامعه_اسکیزوفرن
#فرهنگ_تمدن
#حمالی_هیزم_برای_اتش_فرهنگ_و_تمدن
برگرفته از پیج کارگروه لینکدین دوستداران انجمن فرویدی
ساخت ویدئو و انتخاب متن: مائده پورطرق
@doostdaran_freudianassociation
Doostdaran_freudianassociation
Photo
کتاب مکتب لکان (روانکاوی در قرن بیست و یکم)
دکتر میترا کدیور
عنوان: تمدن و پسیکانالیز
...باز همه به مقوله انقلاب رسیدیم. جالب است که گفتار کاپیتالیسم با استناد به این مساله افسارگسیختگی ژوئیسانس در جریان انقلابات، آنها را مذموم دانسته و انقلابیون را تقبیح میکند. باید پرسید چه کسی مسئول انقلابات است؛ انقلابیون یا آنهایی که آنچنان در روند گسترش تمدن مانع میآفرینند که انقلابات را اجتنابناپذیر میسازند؟ آنهایی که فراموش میکننداگر آدمی این همه از خود مایه میگذارد و این همه از خودگذشتگی به خرج میدهد فقط به خاطر این است که بتواند به عدالت دست یابد و در عین حال انسان باقی بماند و بتواند کماکان خواستههای فردی خود را نیز تا حدودی برآورده کند، آیا میتوان از انسانها همه چیزشان را گرفت و هیچ چیز هم در مقابل نپرداخت؟
بازگشت غرایز واپسزده و بازگشت ژوئیسانس میتواند به صورت بی سر و صداتر و در عین حال عمیقتر و فراگیرتر باشد و آن شکلگیری سمپتوم است، ژوئیسانس نهفته در سمپتوم. از لحاظ معیارهای روانکاوی هر چه جامعهای نوروززاتر باشد در تلاش خود برای گسترش فرهنگ و تمدن ناموفقتر است. زیرا که فرهنگ و تمدنی که ظاهراً بدست آمده قادر به مهارکردن ژوئیسانس نبوده و نتوانسته از بازگشت "واپسزده" جلوگیری کند، این بدان معناست که این تمدن بیشتر از آنچه که داده گرفته است.
گفتیم که فروید معتقد است بشر با چشمپوشی از غرایزش توانست فرهنگ و تمدن را بنا نهد و با این کار دست به یک از خودگذشتگی عظیم زده است. این از خودگذشتگی آنچنان عظیم است و آنچنان انسان را از قسمت مهمی از رضایتمندی روانیاش محروم کرده است که نتیجه آن این شده که تعادل روانی آدمی یک تعادل شکننده است. فقط در صورتی که فرهنگ و تمدنی که با چنین بهای گزافی بدست آمده قادر باشد محرومیتهای روانی منتج از این از خودگذشتگی را جبران کند میتوان از به هم خوردن این تعادل شکننده جلوگیری کرد.
برگرفته از: کتاب مکتب لکان (روانکاوی در قرن بیست و یکم)
دکتر میترا کدیور
ویدئو اثری از: Simulation lab
انتخاب متن و ویدئو: مریم دمثنا
#میترا_کدیور #سخنرانی #مکتب_لکان #درسنامه #روانکاوی #روانکاو #فرهنگ #تمدن #پسیکانالیز #انقلاب #انقلابیون #گفتار #کاپیتالیسم #افسارگسیختگی #ژوئی_سانس #عدالت #غریزه #واپس_زده #چشم_پوشی #رضایت_مندی #از_خود_گذشتگی #شکننده #محرومیت #محرومیت_روانی
@doostdaran_freudianassociation
دکتر میترا کدیور
عنوان: تمدن و پسیکانالیز
...باز همه به مقوله انقلاب رسیدیم. جالب است که گفتار کاپیتالیسم با استناد به این مساله افسارگسیختگی ژوئیسانس در جریان انقلابات، آنها را مذموم دانسته و انقلابیون را تقبیح میکند. باید پرسید چه کسی مسئول انقلابات است؛ انقلابیون یا آنهایی که آنچنان در روند گسترش تمدن مانع میآفرینند که انقلابات را اجتنابناپذیر میسازند؟ آنهایی که فراموش میکننداگر آدمی این همه از خود مایه میگذارد و این همه از خودگذشتگی به خرج میدهد فقط به خاطر این است که بتواند به عدالت دست یابد و در عین حال انسان باقی بماند و بتواند کماکان خواستههای فردی خود را نیز تا حدودی برآورده کند، آیا میتوان از انسانها همه چیزشان را گرفت و هیچ چیز هم در مقابل نپرداخت؟
بازگشت غرایز واپسزده و بازگشت ژوئیسانس میتواند به صورت بی سر و صداتر و در عین حال عمیقتر و فراگیرتر باشد و آن شکلگیری سمپتوم است، ژوئیسانس نهفته در سمپتوم. از لحاظ معیارهای روانکاوی هر چه جامعهای نوروززاتر باشد در تلاش خود برای گسترش فرهنگ و تمدن ناموفقتر است. زیرا که فرهنگ و تمدنی که ظاهراً بدست آمده قادر به مهارکردن ژوئیسانس نبوده و نتوانسته از بازگشت "واپسزده" جلوگیری کند، این بدان معناست که این تمدن بیشتر از آنچه که داده گرفته است.
گفتیم که فروید معتقد است بشر با چشمپوشی از غرایزش توانست فرهنگ و تمدن را بنا نهد و با این کار دست به یک از خودگذشتگی عظیم زده است. این از خودگذشتگی آنچنان عظیم است و آنچنان انسان را از قسمت مهمی از رضایتمندی روانیاش محروم کرده است که نتیجه آن این شده که تعادل روانی آدمی یک تعادل شکننده است. فقط در صورتی که فرهنگ و تمدنی که با چنین بهای گزافی بدست آمده قادر باشد محرومیتهای روانی منتج از این از خودگذشتگی را جبران کند میتوان از به هم خوردن این تعادل شکننده جلوگیری کرد.
برگرفته از: کتاب مکتب لکان (روانکاوی در قرن بیست و یکم)
دکتر میترا کدیور
ویدئو اثری از: Simulation lab
انتخاب متن و ویدئو: مریم دمثنا
#میترا_کدیور #سخنرانی #مکتب_لکان #درسنامه #روانکاوی #روانکاو #فرهنگ #تمدن #پسیکانالیز #انقلاب #انقلابیون #گفتار #کاپیتالیسم #افسارگسیختگی #ژوئی_سانس #عدالت #غریزه #واپس_زده #چشم_پوشی #رضایت_مندی #از_خود_گذشتگی #شکننده #محرومیت #محرومیت_روانی
@doostdaran_freudianassociation