پویش ملی دوباره دانشگاه
2.15K subscribers
72 photos
51 videos
43 files
446 links
لطفا جهت ارتباط با ما از رایانامه زیر استفاده بفرمایید:
dobaredaneshgah@gmail.com
Download Telegram
Forwarded from شبکه توسعه
🔲⭕️عقیم پروری سیستماتیک

در هر دو مقطع تحصیلی ارشد و دکتری دانشگاه، شاگرد اول بود‌. اما توان نوشتن یک متن هزار کلمه‌ای را نداشت. یادم هست که برای نوشتن یک مقاله مفهومی، ایده نداشت و در اواخر ترم، از عدم توانایی نوشتن، به گریه افتاد. در تمام طول دوران تحصیل‌اش، نه در هیچ فعالیت دانشجویی شرکت کرد، نه مطلبی در نشریه‌ ای نوشت، نه موضوع پایان‌نامه‌اش ربطی به درد مردم‌اش داشت. آرام می‌آمد و آرام می‌رفت. از همان کنار. اما نام تمامی مجلات دارای امتیاز علمی و پژوهشی را می‌دانست. با جزئیات می‌دانست که هر مقاله ای که منتشر شود، چند امتیاز دارد و ... ماه قبل شنیدم که عضو هیأت علمی یکی از مهمترین دانشگاه‌های تهران شد.

این یک استثناء نیست. یک قاعده است. داستان یک نسل! مهم‌ترین خروجی‌ ما در ده های گذشته چه بوده است؟ سیستم آموزشی ما، دانشگاه ما، نظام مدیریتی ما، حتی حوزه علمیه ما چه تیپ‌هایی را پرورش داده‌است؟ چه بچه‌هایی تربیت کرده‌ایم؟ چه مدرسان دانشگاهی را جذب کرده‌ایم؟ چه مدیرانی را در سیستم بالاتر برده‌ایم؟ سیستم کنکور و تست و قلمچی چه بچه‌هایی ساخته‌است؟

احساس می‌کنم خروجی‌های سیستم، تیپ‌های منفعت‌طلب، اهل حساب و کتاب، دو رو، محاسبه‌گر، غیرسیاسی و ترسو و فردگرا بوده‌است. در دانشگاه، چه کسانی به عنوان هیأت علمی جذب می‌شوند؟ کسانی که در طول دوران تحصیل‌شان در دانشگاه، فعالیت دانشجوی صنفی، مطبوعاتی یا جمعی نداشته‌اند، آسته رفته و آسته آمده‌اند که هیچ گربه‌ای شاخشان نزند. بچه‌ مثبت‌هایی که فقط نمره روی نمره گذاشته‌اند و بی‌سر و صدا بالا آمده‌اند.

چه دانشگاهیانی ارتقاء پیدا می‌کنند؟ کسانی که نه با درد جامعه کار دارند، نه جز پروژه گرفتن از این نهاد و آن سازمان و مقالات علمی پژوهشی تلنبار کردن و پرونده ارتقاء را تکمیل‌تر کردن دغدغه‌ای. همین جنس کارمندان، همین جنس مدیران، همین جنس حوزویان. ما دیگر فقط تیپ‌هایی را تربیت می‌کنیم که «گرد» باشند. به هیچ‌جا «گیر» نکنند. هیچ‌چیز و هیچ‌کس را «نخ‌کش» نکنند. سر می‌خورند و بالا می‌روند. (برگرفته از نوشته مهدی سلیمانیه).


☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
سه گروه کلیدی می توانستند و می توانند گرهی از جامعه بگشایند و موتور پیشرفت کشور باشند: دانشگاهیان، حوزیان و مدیران. اولی با افق گشایی (پیشنهاد راهکارها، رویکردها و نگاه های تازه)، دومی با طبابت روح و سومی با گره گشایی عملی. اما هر سه این روزها دچار کژکارکردی شده اند.
مجموعه سازوکارهایی که انگیزه این سه گروه را شکل می دهند باعث شده اند که این سه گروه نسبت به گذشته، بی انگیزه، بی رمق، حسابگر و ظاهرگراتر شوند. به عنوان مثال ما همیشه مدیران اجرایی این کشور را به بی مسوولیتی، بی انگیزگی و بی تفاوتی متهم می کنیم. این می رود و آن می آید اما چیزی عوض نمی شود. وقتی تغییر افراد تفاوتی ایجاد نمی کند این یعنی مشکل ساختاری (و نه رفتاری) وجود دارد.
مدیران اجرایی با انبوهی از قوانین و مقررات کهنه، منسوخ و متعارض، انبوهی از نهادهای نظارتی، انبوهی از دست اندازهای بروکراتیک و ضدانگیزه ها روبرو هستند. این می شود که مدیران هر چند با انگیزه، پاک دست و خلاق به انفعال کشیده می شوند [اگر به فساد کشیده نشوند] و بعد از مدتی تبدیل می شوند به یک موجود عقیم و بی خاصیت [اگر به موجودی رانت خوار و نان به نرخ روزخور تبدیل نشوند]. یک ماشین امضای خوب که به دقت عطف و پیرو می زنند. جلسات پربار برگزار می کنند! نامه دو صفحه ای را با جوابی سه صفحه ای پاسخ می دهند. گزارش کارهای کرده و نکرده تولید می کنند. به بالادستی ها اعتراض نمی کنند. به پایین دستی ها انتقاد نمی کنند. احترام نهادهای نظارتی را نگاه می‌دارند. آهسته می آیند، آهسته می روند تا بازنشسته شوند.

زمان آن رسیده است که فرهنگستان علوم و وزارت آموزش عالی به عنوان داعیه داران نظام آموزش عالی در کشور، مراجع و مرکز مدیریت حوزه های علمیه به مثابه راهبران نظام حوزوی، شورای عالی اداری و سازمان امور اداری و استخدامی، فقط یک روز کار عادی شان را تعطیل کنند و به چهار سوال فکر کنند.

در طول ده سال گذشته، حوزه و دانشگاه، چه مساله ای را از کشور حل کرده اند؟
اگر همین امروز حوزه و دانشگاه را به مدت یک سال تعطیل کنیم، غیر از اینکه یک عده بیکار می شوند، چه مشکلی برای چه کسی پیش می آید؟
چرا همه مدیران اجرایی، راه حل ها را می دانند اما آن ها را اجرا نمی کنند؟
آیا واقعا باور داریم این خروجی ها، مولد و موثر هستند یا عقیم و بی خاصیت؟

وقتی برای هر تقی که به توقی می خورد تدریس و کار را تعطیل می کنیم، چه ایرادی دارد برای این چهار سوال مهم، یک روز را روز توقف و تامل اعلام کنیم و واقعا از خود بپرسیم داریم به کجا می رویم؟

مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
⭕️ دریغا زریاب و دریغا فرهنگ ایرانی!

🔹استاد محمدرضا شفیعی کدکنی

دریغا زریاب و دریغا فرهنگ ایرانی! جز این چه می‌توانم گفت، در این راسته بازار مدرک‌فروشان با ارزِ شناور. در این سیاهی لشکر استاد و دانشجو. سیاهی لشگری از خیل دانشجویان و استادان چیزی برابر تمام دانشگاه‌های فرانسه و آلمان و انگلستان و شاید هم چندین کشور پیشرفته دیگر و جهل مرکّب مدیرانی که این سیاهی لشگر را افتخاری از برای زمانه خویش می‌دانند. کفاهُم جَهلُهُم!

اگر از همه رشته‌های دانش زمان بی‌خبرم، اما، در کار خویش خبره‌ام و می‌دانم که محیط دانشگاهیِ ما، در چه سکراتی به سر می‌برد. در هیچ جای جهان کار دانشگاه و تحقیقات دانشگاهی از اینگونه که ما داریم نیست، در عصر معرکه‌گیران و منکران «حُسن و قبح عقلی».

در عصری که «تحقیقات» دانشگاهی ما از یک سوی در شکل اوراد و عزایم خود را نشان می‌دهد و از سوی دیگر نسخه‌برداری کمرنگی از فرهنگ ژورنالیستی زمانه است، چه می‌توان گفت، جز اینکه بگویم: دریغا زریاب و دریغا فرهنگ ایرانی!

در عصر «محققانی» که اگر از تألیفات خودشان امتحانشان کنند از عهده قرائت متن «تحقیقات» خویش برنمی‌آیند و دولت، با ساده‌لوحی، به فهرست انبوه استادان و دانشیارانش مباهات می‌کند و چندان بی‌خبر است که این رتبه‌های کاملاً «اداری» را ملاک پیشرفت علم و تحقیق تلقی می‌کند، چه می‌توانم گفت، جز اینکه بگویم: دریغا زریاب و دریغا فرهنگ ایرانی!

نمی‌گویم او واپسین بود، ولی در میان واپسین‌ها، بی‌گمان، برجسته‌ترین بود، برجسته‌ترین چهره از آخرین پژوهندگانی که بر مجموعه فرهنگ و مدنیت ایرانی احاطه ژرف و اشراف کامل دارند و بدان عشق می‌ورزند: از فلسفه و کلام و تفسیر و حدیث و فقه و اصول تا ادبیات فارسی و عربی و تاریخ و جغرافیای تاریخی تا آنچه در مغرب‌زمین می‌گذرد در حوزه پژوهش‌های ایرانی و اسلامی تا آگاهی درست و سنجیده از مجموعه میراث خردمندان غرب، از افلاطون تا هگل و مارکس و ناقدان معاصرش. زریاب در شرایط فرهنگی عصر ما، شاید، والاترین مصداق کلمه «حکیم» بود یعنی فرزانه‌ای که بسیار خوانده است و بسیار آموخته و بسیار اندیشیده و از انبوه خوانده‌ها و دانسته‌های خویش، منظومه‌ای عقلانی برای تبیین جهان و فرهنگ ملی خویش تدارک دیده است و براساس این منظومه عقلانی و فرهنگی است که نگران پیرامون خویش است.

به راستی دیگر، در کجای ایران باید جست مردی را که بتواند «شفاء» و «اشارات» ابن‌سینا و «اسفار» صدرالمتالهین و «شاهنامه فردوسی» و «صیدنه» ابوریحان بیرونی و «دیوان خاقانی» و فلسفه تاریخ ایران و تاریخ فلسفه ایران را در عالی‌ترین سطوح ممکن تدریس و تحقیق کند و آنگاه که درباره گوته، شیلر، کانت، هگل، صادق هدایت و مهدی اخوان ثالث سخن می‌گوید سخنش از ژرف‌ترین سخن‌ها باشد؟

اکنون که او دیگر در میان ما نیست، لحظه به لحظه، زیان بزرگ غیاب او را از آفاق فرهنگ معاصر ایران، بیشتر و هولناک‌تر احساس می‌کنیم و به‌گونه‌ای ژرف‌تر درمی‌یابیم که چه غبن بزرگی بوده است محروم شدن دانشگاه تهران، در این پانزده ساله اخیر از وجود او. من از آنجا که هیچ‌گاه اهل سیاست و هیچ حزب و جماعت و دسته‌ای نبوده‌ام و نخواهم بود ندانستم و نتوانستم بدانم که چرا از یک سوی، دانشگاه تهران را از فیض دانش بیکران و بینش ژرف او، محروم کردند و از سوی دیگر با خواهش و تقاضا و اصرار او را به مؤسسات فرهنگی و تحقیقی دیگر، برای تدریس و تحقیق و تألیف و ترجمه، فراخواندند. جز اینکه خصومت‌های شخصی را عامل این کار بدانم موجب دیگری برای توجیه این غبن بزرگ تاریخی نمی‌توانم تصور کنم و با اینکه سی سال در محضر او شاگردی کردم و با او در «کتابخانه مجلس سنا» و «دایره‌المعارف فارسی» و «دانشگاه تهران» سالیان دراز افتخار همکاری داشتم، هرگز دلم بار نداد که در این‌باره از او پرسشی کنم. او نیز در این‌باره سکوتی حکیمانه داشت.

در این عصر، با محققان و استادان و فضلا و شبه‌ فضلای بسیاری توفیق حشر و نشر داشته‌ام و آنها را در چند دسته دیده‌ام: گروهی می‌شناسم-و چه انبوه!- که «نخوانده»‌ها و «ندانسته»های خویش را به قلم می‌آورند و گاه با لعابی از اصطلاحات دهن پرکن شرقی و غربی، خیل عظیمی از «عوام روشنفکران» را نیز فریفته خویش می‌کنند؛ هم اینان‌اند که اگر کسی از «تحقیقات» و نوشته‌های خودشان امتحانشان کند از عهده پاسخ برنمی‌آیند. در نوشته‌های اینان تمام «افعال مثبت» را می‌توان «منفی
رد و تمام «افعال منفی» را «مثبت» و آب از آب تکان نخواهد خورد!

گروه دوم، آنان که هر چه دارند همان است که نوشته‌اند و گاه این نوشته‌ها تکرار گونه‌های یک «دانسته» است که غالباً از مصادیق علم برگرفته از «افواه‌الرجال» است و یا پشت جلد کتاب‌ها.
گروه سوم آنها که هرچه دانسته‌اند نوشته‌اند یا به گونه یادداشت باقی گذاشته‌اند، امثال قزوینی و پورداوود و دهخدا و کسروی و تقی‌زاده و اقبال و معین و همایی و مینوی و خانلری (از گذشتگان) و جمعی از استادان حی و حاضر که خداوند آنان را برای پاسداری از فرهنگ ایران زمین در زینهار خویش نگه دارد! اینان‌اند که سازندگان فرهنگ ملی ما در عصر حاضر به شمار می‌روند، در کنار آفرینندگانی از نوع بهار و هدایت و نیما و شهریار.

ولی نوع چهارم و نادری نیز در این میان هست که اینان خوانده‌ها و نوشته‌ها و اندیشیده‌هاشان، به هیچ روی، با آنچه از ایشان به صورت مکتوب باقی مانده است، هماهنگ نیست، یعنی میراث تألیفی و مکتوب ایشان، از حجم دانسته‌ها و برق هوش و ژرفای اطلاعات ایشان حکایت نمی‌کند، گیرم چندین اثر برجسته از ایشان باقی بماند. در میان آنانی که از نزدیک به سالیان محضر ایشان را درک کردم، دکتر علی‌اکبر فیاض (مصحح تاریخ بیهقی) و استاد بدیع‌الزمان فروزانفر از اینان بودند و زریاب نیز یکی دیگر.

با اینکه تألیفات و ترجمه‌ها و مقالات زریاب، در حد چشمگیری است و او را در صدر پدید‌آورندگان فرهنگ ایرانی در عصر ما قرار می‌دهد، ولی باز هم می‌توانم با اطمینان بگویم که دانسته‌ها و خوانده‌ها و اندیشیده‌های او، چندین برابر آن چیزی است که از وی به عنوان میراث مکتوب باقی می‌ماند. از این بابت نیز مرگ او، غبن بزرگی است برای فرهنگ ایرانی و دریغی دیگر که چرا بیشتر از این ننوشت و یا دردناک‌تر اینکه بگویم با کارهای گِلی، که پیرانه‌سر- برای گذران زندگی روزمره‌اش بر دوش او گذاشتند- نگذاشتند که آنچه را دلش می‌خواست بنویسد. آخر مگر این مملکت چندتا زریاب داشت. (میراث مکتوب)


🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah

پویش ملی دوباره دانشگاه
http://www.irna.ir/fa/News/82802622


ابتدا باید بحران را بپذیریم تا برایش درمان پیدا کنیم، وقتی درد را با مسکن، آرام کنیم، عفونتش بعدا امان می برد، اینک معاون پژوهش و فناوری وزارت علوم، متاثر از تئوری مملکت گل و بلبل، ادعا دارد میزان تقلب علمی بسیار ناچیز است!
معاون وزیر علوم: میزان تقلب در تولیدات علمی ایران ناچیز است!
‍ سه توصیه مهم استاد #مصطفی_ملکیان پیرامون فرآیند تحصیلی


1. قدر 22 سال طلایی عمر خود را بدانید
2. به دانشگاه ها اکتفا نکنید
3. به هرم مطالعاتی عمل کنید

🔹قدر 22 سال طلایی عمر خود را بدانید و به دانشگاه اکتفا نکنید
روانشناسان با همه اختلافی که با هم دارند در این نقطه متفق القولند که از 18 تا 40 سالگی بهترین سالهای عمر هر انسانی اند . نه سالهای قبل از 18 سالگی انسان پختگی لازم را دارد برای استفاده از عمر و وقت و استعدادهایش نه بعد از 40 سالگی .

🔹 اما دانشگاه های ما با کمال تاسف باید گفت درست نصف این 28 سال را از شما می گیرند – تازه اگر دانش آموز زرنگی باشید- 11 سال را از شما می گیرند و فقط یک ورق کاغذ به شما می دهند که بهش می گویند مدرک دکتری؛ یعنی نصف عمر مفیدتون را که بر روی این کره زمین اقامت دارید را داده اید و یک ورق کاغذ گرفته اید که به آن می گویند مدرک دکتری.

🔹من هیچ کس را تشویق نمی کنم که مدرک دکتری نگیرد ؛ اصلا و ابدا . اما می گویم اگر در خارج از کشور درس می خوانید خب دکتر می شوید و به اندازه یک دکتر هم معلومات پیدا می کنید ولی اگر به هر جهتی یا نمی خواهید یا نمی توانید بروید خارج از کشور و می خواهید در اینجا علوم انسانی را دنبال کنید بیایید و این کار را بکنید .

🔹فرض کنید دو بازار وجود دارد در یک بازار مدرک می فروشند و در یک بازار علم . بروید در آن بازار که اسمش دانشگاهست مدرک بخرید ؛اما برای خودتان با استفاده از کارشناسان ، اساتید و مشاوران برنامه ریزی کنید و شروع کنید به این برنامه عمل کردن .

تا این برنامه را به شما دادند شما شروع کنید که متوازن این مدرک، معلوماتتان را داشته باشید
وگرنه دانشگاه های ما هیچ چیز به شما نمی دهند جز مدرک !

🔹اگر واقعا به فلسفه علاقه مندید اصلا به دانشگاه اعننا نداشته باشید و به قدر ضرورت و به وقت ضرورت فقط به دانشگاه بروید آن مقدار که اگر غایب باشید چیزی را از دست خواهید داد.

ولی تمام اهتمامتان این باشد که کار کنید و وقتی به سنی مثل سن من برسید می فهمید عمق تلخ این واقعیت را که الان به شما می گویم که به لحاظ ریاضی 51 منهای 50 مساوی یک هست و 21 منهای 20 هم مساوی یک است ولی اصلا فکر نکنید ارزش آن عمری که 20 تا 21 سالگی دارید مساویست با عمری که از 50 تا 51 سالگی دارید .

باور کنید از من و بعدا به رأی العین می بینید یک هفته بیست تا بیست و یک سالگیتان اندازه یک سال 50 تا 51 سالگی ارزش دارد. این سالها بی نمونه اند بی همتایند و آن وقت است که حیفتان می آید.

من به دوستانم می گویم اگر برای عمر خودتان حیفتان نمی آید تا 40 سالگی حیفتان بیاید بعد خواستید ضایعش کنید و هر کاری می خواهید بکنید ولی واقعا تا 40 سالگی را ضایع نکنید .

🔹مثلا 16 سال دیگر که شما دارید؛ ثانیه ثانیه اش را استفاده کنید. اگر این کار را بکنید نه پشیمانی خواهید داشت نه حسرتی و نه اندوهی ولی اگر این کار را نکنید درست به میزانی که استفاده نمی کنید پشیمان می شوید و دائما با خودتان نزاع دارید و با خودتان نمی توانید آشتی کنید و همین طور تا آخر عمرتان خودتان را سرزنش می کنید همیشه قدر تا 40 سالگیتان را بدانید کاری به این دانشگاه ها نداشته باشید برنامه ریزی کنید و کار کنید و البته وقتی برنامه ریزی سنجیده صورت گرفت باید 4 ویژگی هم داشته باشد در آن برنامه :1. نظم داشته باشد 2. پشتکار داشته باشد 3. اعتدال را رعایت کند 4. دائما خودش را بازنگری کنید درست مثل کوهنوردانی که وضعشان را هر از چندگاهی از نو مورد ارزیابی قرار می دهند .
🔹التزام به هرم مطالعاتی
من همیشه عقیده ام این بوده که اشخاص موفق باید به صورت مخروطی یا هرمی درس بخوانند یعنی اول در قاعده این مخروط موضوعات بسیار متعددی را بخوانند اما با عمق کم بعد یک درصد بیایند پایین تر و بعد یک تعدادی از موضوعات قبلی کمتر بشود ولی آنهایی که در این دایره کوچتر است عمیق تر بخوانند بعد بیایند این هرم را بالا تا برسد به راس اما اینکه در این طبقات پنج - شش گانه که از قاعده هرم تا رأس هست چه بخوانند بستگی به این دارد که در راس هرم می خواهند به کجا برسند ؟

🔹من خودم اعتقادم بر این است که برنامه ریزی صحیح این است که در 40 سالگی فرد به راس هرم رسیده باشد .
این معنایش این است که از 40 سالگی تا آخر عمر می خواهد دائما بر روی آن نقطه مرکزی ای که در راس هرم قرار دارد کار کند و عمق بیشتر و باز هم عمق بیشتر به آن بدهید. (اقتباس از کانال سخنرانی ها)
🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah
الناس علی دین ملوکهم!
🔻 مطالبه برای آزادی اندیشه (به مناسبت روز دانشجو و دانشگاه)
🔻 دکتر منوچهر ذاکر
🔹شانزدهم آذر را روز دانشجو نام داده اند، ولی روز دانشگاه نیز هست. زیرا از بارزترین آرمانها و رسالتهای دانشگاه یعنی هوشیاری، روشن اندیشی و حس مسئولیت، نقادی و افشاگری اجتماعی با ایفاگری دانشجویان در آن ایام تاریخی متجلی شد. تاکنون فکر کرده اید چرا برای دانشگاه روز خاصی تعریف نشده است؟ مگر روز بیمارستان یا روز ورزشگاه تعریف شده که روز دانشگاه داشته باشیم؟ دانشگاه صرفا مکان نیست. در مفهوم دانشگاه آرمانها و رسالت هایی لایتغیر نهفته است. بدون سودای این آرمانها و مجاهدت در راه تحقق شان، دانشگاه بدنه ای بیش نیست. امروزه روز، بایستی بیش از هر زمان دیگر، آرمانها و اهداف دانشگاه پاس داشته شود، و چه مناسبتی بهتر از شانزدهم آذر هر سال.
🔹دانشگاه ادامه دبیرستان نیست. بیشتر مکانهای آموزشی که در ایران عنوان دانشگاه را یدک میکشند دبیرستانی بزرگ هستند. البته دبیرستان بزرگ مکان ارزشمندی است ولی دانشگاه را نمیتوان به آن کاهش داد. از دیدگاه وزارتخانه ای هرگاه یک مرکز آموزشی بتواند تعدادی دانشکده را تشکیل دهد یعنی زمانی که از یک آستانه اداری - آموزشی عبور کند، بدل به دانشگاه میگردد. مثل این می ماند ارگانیسم های زنده را فقط برحسب عده یا بزرگای اندامهایش طبقه بندی و ارزشگذاری کنیم و کاری به تکامل و قابلیت ذهن و خرد آن نداشته باشیم. امروزه نهاد دانشگاه در ایران کاستی های فراوان دارد که صاحب نظران بسیاری روی این موضوع صحه گذاشته اند. دانشگاه نیاز به احیاء و اصلاح دارد ولی موانع محیطی و درونی متعددی سر راه تحقق این هدف است. کم نیستند دانشگاهیانی که خود مانع گسترش دانشگاه هستند. برخی از این اساتید بزرگوار، هم و غمشان دریافت هر چه بیشتر تحسین و تمجید اجتماعی است و انگیزه شان کسب شهرت و پرستیز از رهگذر مباحث علمی است. این موضوع بخش کوچکی است از آنچه نگارنده ”آکادمی پاداش“ نامیده و در چند نوشته تحلیل کرده است. معیارهای آکادمی پاداش که با حدت بر دانشگاه ها سایه انداخته، بدیل ناحقی برای گفتمان حقیقی دانشگاه بوجود آورده است.
🔹کارل یاسپرس اندیشمند آلمانی و از تئوریسین های دانشگاه معاصر، در اثر درخشان خود ”ایده دانشگاه“ که به فارسی نیز ترجمه شده، شرح میدهد ایده آکادمی و دانشگاه در عصر روشنگری اروپا مرهون دکترین ”مطالبه برای آزادی اندیشه“ است که باروخ اسپینوزا در رساله الهیاتی -سیاسی خود به سال ۱۶۷۰ میلادی مطرح کرده است. دانشگاه های قرن نوزدهم اروپایی که با معیارهای فون هومبولتی تاسیس شدند، تلاش کردند آرمان اسپینوزایی فکر و اندیشه را زنده نگه دارند. چقدر جای اسپینوزا در جمع متکلمین و متفکرین ایران زمین خالی است، کاش ما نیز اسپینوزایی داشتیم.
🔹منازعه خرده فرهنگها و صف آرایی جریانات سیاسی در مودبانه ترین حالت پشت لوای اندیشه ها و گفتمانهای فرهنگی و سیاسی به عمل می آید. زیرا اتکاء به سلاح منطق و استدلال، اخلاقی ترین شکل رودررویی و حل اختلاف است. فهم، تحلیل و نقد اندیشه ها از بنیادی ترین مباحث نظری و ایدئولوژیک گرفته تا حکمت عملی، مکانی تخصصی و با ظرفیت، لازم دارد که به دلایل متعددی فقط از عهده دانشگاه بر می آید.
🔹گفتمان دانشگاه که از آن صحبت خواهیم کرد گفتمان دانشگاهیان نیست بلکه مجموعه معیارها و روشهای فکری و پژوهشی است که دغدغه فهم صحیح و نقد بیطرفانه اندیشه ها را داشته و جانب حقیقت را میگیرد. هر آینه دانشگاه نتوانسته باشد در راستای این رسالت موفق عمل کند، جامعه تاوان آنرا در کج اندیشی ها، بحرانهای اجتماعی و سوخت و سوز های سیاسی داده است و نمونه بارز آن قبل از انقلاب ۱۳۵۷ و مناقشات سیاسی متعاقب آن است. در عصر پهلوی دوم نه تنها دانشگاه در تصمیمات و مشاوره برای مصالح مملکت شرکت داده نشد بلکه به دیده مزاحم و معترض نگریسته شد. این موضوع به ضرر جامعه بود و چوبش را هم خورد. آراء سیاسی بجای اینکه در دانشگاه ها فهمیده و نقد شوند از طریق بیانیه ها، شعارها و تظاهرات خیابانی عرض اندام و صف آرایی کردند. چنانچه اندیشه های سیاسی با محکهای دانشگاهی چکش نخورند، تقابل دگماتیک و جاهلانه آنها به بیانیه ها و برخوردهای خیابانی که تابع اخلاقیات گفتگویی پائین تر از اخلاق آکادمیک هستند کشیده میشود و در نهایت به قطبی شدن و وخامت اختلاف نظرها با هزینه های سیاسی بالا می انجامد.
🔹وقتی اندیشه های سیاسی و اجتماعی از اروپا به ایران رسید، از دانشگاه سر در نیاورد بلکه بلافاصله در قالب برچسب ها و ایسم های گوناگون در خدمت عملگرایی سیاسی قرار گرفتند. مارکسیسم، اومانیسم و لیبرالیسم مورد تامل، فهم و نقادی در دانشگاه قرار نگرفت بلکه از طریق ترجمه های کم دقت و شتابزده با هدف تشکیل شعار، بیانیه و تشکیلات سیاسی وارد عامه مردم شده و به مجادله با یکدیگر پرداختند. البته بودند نویسندگانی که فهم خوبی داشتند ولی در برآیند اجتماعی، عملگرایی بر فهم دقیق به شدت غلبه کرد. منتقد مخالف چپ و راست که بواسطه همین ترجمه های نادقیق و شتابزده به درکی نسبی از این فلسفه ها نائل شده بود، با نگارش کتابهای متعدد به گمان خود و هوادارانش این فلسفه ها را مردود و ابطال کرده است.
🔹خالی از لطف نیست یادآوری کنیم سالها بعد وقتی هراس از اندیشه های چپ در ایران فرو ریخت، آثار کارل مارکس و برخی از برجسته ترین متفکرین مارکسیسم با فراغ خاطر و رعایت فهم دقیق اثر، ترجمه و منتشر شدند. اقبال مجدد به آثار مارکسیستی چنان بود که جراید آنرا بازگشت دوباره مارکس به ایران قلمداد کردند. البته بیشتر در قالب تاریخ اندیشه و نه بازگشتی سیاسی و تشکیلاتی.
🔹دانشگاه واجد انرژی و ظرفیت لازم برای پروسه های فهم و نقد اندیشه های علمی و هنجاری است. سرمایه های انبوه انسانی، متشکل از دانشجو و استاد در خدمت این اهداف هستند. این انرژی و ظرفیت را نه ژورنالیسم و نه صدا و سیما و نهادهای دیگر، هیچکدام ندارند. بعلاوه گفتمان دانشگاهی واجد فضیلت هایی نیز هست زیرا (۱) جانب اخلاق گفتگو را میگیرد که بر پایه همه جانبه نگری و استدلال مستدل و قانع کننده است (۲) دغدغه حقیقت را دارد و حقیقت را فدای مصلحت و منفعت نمیکند و این ویژگی بارز گفتمان دانشگاه است (۳) حافظ منافع هیچ طبقه و کاستی نیست.
🔹شرط حقیقت که در ملزومات گفتمان دانشگاه برشمردیم به معنی طراحی و اتخاذ یک متدولوژی خاص با این یا آن کیفیت ویژه نیست و دستیابی به حقیقت از طریق اثبات حقانیت فلان نظریه و اندیشه فلسفی یا سیاسی تامین نمیگردد. معیار حقیقت، شرطی برای محتوا و مقصد عقاید و نظریات نیست بلکه مربوط به کیفیت و شرایط مبدا کار است. فضای آزاد ابراز و اشاعه عقیده و اندیشه، و نقد آزادانه نظریات و ایدئولوژی، شرط حقیقت را ارضاء میسازد. در چنین فضایی اندیشه ها امکان رشد دارند و هم نظریات به بوته نقد سپرده میشوند تا میزان حقانیت آنها مشخص شود.
🔹اگر چنین شان والایی به دانشگاه قائل میشویم نه به دلیل شیفتگی به صنف دانشگاه، بلکه از نفس ارزش اندیشیدن و نیاز مبرم بخشهای جامعه به دانش و آگاهی سرچشمه میگیرد. متاسفانه دانشگاه هنوز به جایگاهی که برایش متصور شدیم دست نیافته و گفتمان حقیقی دانشگاه محقق نشده است. نباید فعالیت دانشگاه و دانشگاهیان را به حوزه تکنیک و افزایش آمار مقالات فروکاست. دو جهتدهی مطرح پژوهشی (الف) حل مسائل بومی کشور و (ب) انتشار مقالات در ژورنالهای بین المللی که عمدتا غربی هستند، با یکدیگر ناسازگارند. نظام دانشگاهی کشور مدتهاست با این پارادوکس مواجه است. عوامل متعددی که برخی، از طرف خود دانشگاهیان بوده و قبلا اشاره کردیم، دست به دست هم داده و قدرت اندیشه ورزی را در دانشگاه تضعیف کردند. عوامل محیطی مانند نبود شغل مناسب برای فارغ التحصیلان منجر به تضعیف امید و روحیه دانشجویان و در نتیجه کل دانشگاه شده است.
🔹حل این مشکلات در گرو اصلاح بنیادین رابطه دانشگاه با نظام های حمایت کننده هست. اگر دانشگاه به کارکرد و مقام واقعی خود در جامعه دست یابد از حمایت کافی برخوردار خواهد شد. برای نیل به این هدف، گفتمان حقیقی دانشگاه را باید احیاء کنیم. بخش های مختلف جامعه نیازمند دانشی هستند که قدرت تبیینی واقع بینانه داشته باشند. فقدان این دانش منجر به اتخاذ روشها و سیاستهای اشتباه میگردد. اگر دانش با هرگونه اهرم فشار مقید و کنترل شود، واقع بینی اش متزلزل میشود. دانشگاه بایستی بتواند دانش کارآمد و مورد نیاز حوزه های گوناگون جامعه را پدید آورده و روشها و هنجارهای نادرست را گوشزد کند. دانشگاه باید در مدیریت و سیاست های ریز و کلان مملکتی مورد مشورت و استفاده قرار گیرد و این اصلی ترین خدمتی است که دانشگاه در قبال حمایت دولت و جامعه، باید بتواند انجام دهد.
💢 به امید اینکه دانشگاهیان و مومنین به گفتمان دانشگاه به پا خیزند و مطالبه برای آزادی اندیشه ی دانشگاهی را به گوش همگان برسانند.
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه به دنبال اصلاح روال‌های حاکم بر سیاست‌های وزارت علوم است.
http://dobaredaneshgah.ir

🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah
🔻 مخمصۀ «قرار داشتن در یک شغل مرتبط»!
🔻 وحید احسانی

🔹 پنج ماه پیش بود که دکتر سیّدمحمّدباقر نجفی، معاون اسبق پژوهش و فناوری دانشگاه رازی، از من خواست به صورت پاره‌­وقت با معاونت مذکور همکاری کنم. چه اتّفاق مبارکی! امّا به قول حضرت حافظ (علیه‌­الرّحمه): «عشق آسان نمود اوّل، ولی افتاد مشکلها»! ... به زودی متوجه شدم که متأسفانه در ایران، گاهی «داشتن شغلی که هم به آن علاقه­‌مند باشی و هم در مورد آن تخصصی داشته باشی» معضل و مخمصه‌ایست بسیار بغرنج‌تر و جانکاه‌­تر از «داشتن شغل غیرمرتبط (به علائق و تخصص)»! برای توضیح این مسئله، نیاز است کمی به عقب­‌تر برگشته و داستان را از زمانی شروع کنم که به صورت رسمی به مطالعات مرتبط با «اثربخشی پژوهش» ورود پیدا کردم. ...

🔹حال فکرش را بکنید، شخصی که دغدغۀ بسیار زیادی نسبت به وضعیّت علم و پژوهش کشور دارد و در این رابطه دیدگاه خاصّی هم دارد که در نوشتارهای پیش‌گفته نمود دارند (فارغ از صحیح یا غلط بودن آن)، از طرف معاونت پژوهش و فناوری یک دانشگاه جامع دعوت به همکاری شود، امّا خواست و تقاضای دانشگاه از او [در تناقض و تضاد کامل با دانسته‌هایش] این باشد که «تو که با شاخص­‌های علم سنجی و نظام­‌های رتبه‌­بندی دانشگاه‌­ها آشنایی داری، کمک کن با اصلاح شیوه‌­نام‌­های داخلی (پژوهانه، ترفیع سالیانه، پایۀ تشویقی، تشویق نویسندگان مقالات و غیره)، نظام تشویق و تنبیه را به گونه‌­ای تنظیم کنیم که فعّالیت­‌های دانشگاهیان (اعضای هیأت علمی و دانشجویان تحصیلات تکمیلی) دقیقاً به سمت افزایش امتیاز در شاخص­‌هایی که دانشگاه با آنها ارزیابی می­‌شود (کمّیت‌هایی مانند تعداد مقالات و غیره) سوق داده‌شود. به طوری که با استفاده از پول موجود (پولی که حاصل از رانت نفت است) بتوانیم بیشترین توسعۀ علمی و پژوهشی (که معادل بالاترین امتیاز و بهترین رتبه در نظام­‌های رتبه‌­بندی در نظر گرفته می‌­شود) را داشته باشیم»!

🔹... متأسفانه، در مورد جهش‌­هایی که پیش از این (در دورۀ رضا شاه و محمّدرضا شاه پهلوی) در کمّیت­‌های نظام دانش و پژوهش (تعداد دانشگاه، تعداد دانشجو و غیره) رخ داد مطالعه کرده و عاقبت تاریک دنبال کردن چنین مسیرهای ظاهربینانه و کمیّت-گرایانه­‌ای در تاریخ کشورمان را نیز خوانده­‌ام، مسیری که مهدوی (1970) آن را «دولت رانتی»، اشرف (1359) آن را «رشد سرمایه‌­داری در شرایط نیمه­‌استعماری»، کاتوزیان (1377) آن را «شبهِ‌­مدرنیسم نفتی»، داوریِ‌­اردکانی (1390) آن را «تجدّد مآبی» و شایگان (1391) آن را «توهّم مضاعف» نامیده و حائری (1387) آن را با استفاده از مفهوم «سطحی نگری» توصیف کرده‌است. حتّی در نوشته­‌هایم آورده‌­ام که: ...

🔹 متأسّفانه، بر اساس مطالعاتم (فارغ از درست یا غلط بودن آنها)، می­‌بینم که چگونه «تکیۀ بیش از حد بر ابزار تشویق و تنبیه بیرونی»، فضای علم و پژوهش را فاسد می‌کند و حتّی در این خصوص با لحن نسبتاً تندی خطاب به سیاست‌گذاران و تصمیم‌سازان کلان نظام آموزش و پژوهش کشور گلایه کرده‌­ام[10]. دانشگاه رازی یکی از دو رکن اصلی شعار و چشم انداز ارزشمند خود را «پیش رو در تحقق جامعۀ دانش بنیان» عنوان کرده‌است، امّا متأسّفانه می­‌فهمم که تا زمانی که یک دانشگاه، خودش دانش‌بنیان نشود، یعنی بر اساس اصول و یافته‌­های علمی تصمیم‌­گیری و سیاست‌گذاری نکند، محال است بتواند در دانش­‌بنیان شدن صنعت و جامعه ایفای نقش کند. رکن دیگر شعار و چشم انداز دانشگاه رازی «اخلاق محوری» است، در این خصوص نیز می­‌دانم که ایران در مقایسه با سایر کشورهای جهان، از حیث شاخص‌­های بداخلاقی پژوهشی (شامل نرخ ابطال مقالات) بدترین جایگاه‌­ها را دارد (شکل زیر) و متأسفانه می‌دانم که یکی از دلایل گسترش چنین بی اخلاقی­‌هایی، بر هم خوردن تعادل میان «فشار ناشی از نظام تشویق و تنبیه بیرونی» و «نیروی خودجوش ناشی از علاقه و عطش درونی به علم و پژوهش» و همچنین ناشی از اتّخاذ سیاست­‌های «کمّیت-گرا» و «برون داد-محور» (به جای سیاست­‌های کیفیت-گرا و تأثیر-مدار) بوده‌است.

🔹خلاصه، در مخمصۀ بغرنجی گیر افتاده‌­ام. ... در این مدّت، در حدّ خودم تلاش‌های زیادی کردم که ولو یک گام هم که شده، رویکردها و سیاست‌های حاکم بر دانشگاه از مسیر «شبهِ‌­دانشِ نفت­‌بنیان» به مسیر «توسعۀ دانش‌­بنیان» نزدیک شود امّا ...


💢 پویش ملی دوباره دانشگاه به دنبال اصلاح روال‌های حاکم بر سیاست‌های وزارت علوم است.

http://dobaredaneshgah.ir

https://t.me/dobarehdaneshgah

(جهت مطالعۀ متن کامل نوشتار بالا، لطفا به لینک زیر مراجعه کنید)
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
https://telegra.ph/مخمصۀ-قرار-داشتن-در-یک-شغل-مرتبط-11-22
.
.
🔻 اخلال‌گران نظامِ «سواد»
🔻 دکتر حامد صفایی‌پور

🔹علیه باور عمومی سخن‌گفتن، قدری اغراق و شیطنتِ زبانی می‌خواهد. این روزها، همچنان، مثل روزهای قبل، باور عمومی و مُد زمانه این است که سواد و مدرک، جای اندیشیدن و درک را می‌گیرد. «روان‌شناس» کسی نیست که نظریات را از بَر کرده و «فیلسوف» کسی که «کتاب‌های فلسفه» را روزنامه‌وار یا رمان‌وار خوانده است. ای بسا «دکتر» که در مهد کودک ذهنش یک کودک کنج‌کاو و یک لذت کشف پیدا نمی‌شود. مدرک جای درک، و سواد جای اندیشیدن را نمی‌گیرد.

🔹 شاید بهتر است بگویم: «سواد، بدون اندیشیدن شکل نمی‌گیرد.» «اطلاعات» می‌تواند در انبار ذهن ذخیره شود. «ذهنِ انباری» می‌تواند منبع احتکار اطلاعات باشد. ذهنِ انباری» مانند ورزشکاری که مواد نیروزا می‌خورد اما تحرکی ندارد. تحرک، اندیشیدن است و اندیشیدن، واژه‌ای کلّی برای همهٔ فعالیت‌هایی که ذهن به‌صورت ارادی و با تأمل انجام می‌دهد. تحلیل(/واکاوی) با همهٔ اقسام آن، تحلیل از طریق مقایسه، تحلیل از طریق بررسی پیشینهٔ موضوع، تحلیل از طریق بررسیِ موردی و غیره، از مهم‌ترین فعالیت‌های ذهن است. بدون تحلیل، به «ذهنِ انباری»، صفت تنبلی (خوردن و خوابیدن) نیز اضافه می‌شود.

🔹 فریب آدم‌های پُراطلاعات را نخورید؛ وقتی همین آدم‌ها در موقعیت‌هایی چالشی در ارائه تحلیلی از موقعیت، پیشنهاد راه‌‌حلی برای برون‌‌رفت از مشکلات، ریشه‌یابی مسئله، توجه به جنبه‌های دیگر موضوع، ناتوان‌اند. «فریب» این است که در اثر خوش‌نامی و بزرگ‌نام‌شیداییِ این افراد، «تعریف سواد» در ذهن شما، به از بَر بودن نام چند نویسنده، سخن گفتن با لحن کتاب‌ها، Shift و Alt گرفتن در لابه‌لای حرف‌ها، از بَر خواندن جمله‌های بزرگان، پرداختن به ساختار زبانی و نوشتاری جملات به جای مضمون آنها تقلیل می‌یابد. با همان جدیتی که «تن آدمی شریف است به جان آدمیت»، بدل‌کاری و بزک‌کاری‌ها، کسی را به اهل نظر و اندیشه تبدیل نمی‌کند.

🔹 علم، پیچیده به تحلیل و دقتِ‌نظر است. فردِ ناتوان در دریافت سرشت طوفانی و پیچیدهٔ علم، به انبارداریِ اطلاعات مشغول است. اطلاعات البته گاهی ارزشمند است، اما هر کالای ارزشمندی به ثروت و سرمایه تبدیل نمی‌شود. تنها اهل اندیشه‌اند که می‌توانند با جعبهٔ مدادرنگیِ شش‌رنگِ خود، نقاشی زیبایی بکشند. جعبهٔ مداد رنگیِ هفتادرنگ کسی را نقاش نمی‌کند.

🔹 چه کنیم؟ قدری کار و بارمان را جدی‌تر بگیریم و به سطح حرفه‌ایِ آن نزدیک شویم. اصل را بر این بگذاریم که غالبا در پیرامون ما تنها نسخه‌های تقلبی دانش وجود دارند. به سراغ ریشه‌ها برویم و تنها منبع دانش خود را، نسخه‌های شفاهی قرار ندهیم. ما باید علم را به همان روشی که دانشمندان می‌آموزند، بیاموزیم. غرق شویم. کتاب‌ها را پیش از خواندن، بررسی، و با خواندن، حلاجی، و پس از خواندن، برای خود بازسازی کنیم. دانش را آنِ خود کنیم.

🔹 نگویید ای بابا! چه کسی کتاب می‌خواند؟! بهتر که نمی‌خواند! خدمتِ کتاب‌نخوان‌های بی‌ادعا که بر عقل نیم‌بندِ اجتماعی خود متکی‌اند، به علم، بیش از «دانشگران نافرهیخته‌ای» است که جَهد بلیغ می‌کنند تا کالای قاچاق را از گمرک «فرزانگی و دانش» رد کنند. بدخاصیت، بدتر از بی‌خاصیت است. دانشگران نافرهیخته، اخلال‌گران نظام سوادند. آنها را به متن اندیشیدن خود نیاورید؛ به حاشیه برانید.


💢 پویش ملی دوباره دانشگاه به دنبال اصلاح روال‌های حاکم بر سیاست‌های وزارت علوم است.
http://dobaredaneshgah.ir

🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah
🔻 بازتولید و تشدید نابرابری‌های اجتماعی در نظام آموزشی ایران
🔻 رضا امیدی

🔸 براساس مطالعه‌ای که در سال 1395 در دانشگاه فردوسی مشهد انجام شده است، بیش از 70 درصد دانشجویان مشهدی این دانشگاه در دورۀ روزانه-رایگان، دورۀ دبیرستان را در مدارس غیرانتفاعی گذرانده‌اند و از کلاس‌های خصوصی و عمومی برای آمادگی کنکور بهره برده‌اند.

🔸 براساس مطالعه‌ای که در یک نمونۀ 6000 نفری از فارغ‌التحصیلان سال‌های اخیر دانشگاه‌های دولتی شهر تهران انجام شده است، حدود 65 درصد نمونه جزو سه دهک پردرآمد جامعه بوده‌اند که اکثر آنها دورۀ دبیرستان را در مدارس غیرانتفاعی گذرانده‌اند. نرخ اشتغال آنها پس از فارغ‌التحصیلی حدود 4 برابر سایر فارغ‌التحصیلان بوده و به فرصت‌های شغلی پردرآمدتری دسترسی یافته‌اند.

🔸 به تعبیر مایکل والزر (فیلسوف آمریکایی)، فقدان نرده‌های نمادین دولتی موجب شده است تا افراد دارای ثروت بیشتر بر سایر مواهب اجتماعی نظیر آموزش و اشتغال «سلطه» یابند.

🔸 به‌رغم این وضعیت، تمام سیاست‌های دولت از یکسو معطوف به کالایی‌کردن هرچه‌بیشتر آموزش عالی است تاجایی‌که امروزه تنها 16 درصد دانشجویان در دوره‌های روزانه-رایگان مشغول به تحصیل‌اند، و از سوی دیگر خصوصی‌سازی هرچه‌بیشتر آموزش عمومی را پیگیری می‌کند (در سالجاری تحصیلی اعلام شد حدود 17 درصد دانش‌آموزان در مدارس غیرانتفاعی ثبت‌نام کرده‌اند).

🔸 درحالی‌که مجموع بودجۀ آموزش (اعم از آموزش عمومی و آموزش عالی) حدود 10 درصد بودجۀ عمومی دولت ایران را تشکیل می‌دهد، عربستان سعودی در سال 2016 حدود 23 درصد بودجۀ عمومی خود را به حوزۀ آموزش اختصاص داده است.

💢 پویش ملی دوباره دانشگاه به دنبال اصلاح روال‌های حاکم بر سیاست‌های وزارت علوم است.
http://dobaredaneshgah.ir

🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah
🔻 از سوگلی گرایی تا شایسته سالاری در دانشگاهها

🔻 دکتر مجتبی عمادی

🔸 سوگلی گرایی (favoritism)، طرفداری سوگیرانه به نفع یک شخص است؛ نه بدین علت که او بهترین است، بلکه به دلیل پاره ای ویژگی های فرعی چون عضویت در یک گروه خاص، علایق و تعصبات فردی شخص انتصاب کننده و موارد دیگر. رفیق گرایی (cronyism) و خویشاند گرایی (nepotism) دو فرم محدود شده سوگلی گرایی به دوستان و خویشاوندان است. انواع سوگلی گرایی با عدالت در تعارض هستند؛ چرا که آنها مزایایی ناحق را برای کسی که لزوما لایق آن نیست، به ارمغان می آورد. بعلاوه سوگلی گرایی، به منافع عمومی آسیب می زند زیرا فردی به کاری گمارده می شود که صلاحیت و شایستگی آن را ندارد و لذا به علت عدم توانایی، خدمات نازلی را برای اجتماع فراهم می آورد. همچنین چون سوگلی گرایی به پنهانکاری نیاز دارد، موجب می شود تا سازمانها و بخش های دولتی مخفی کاری را بر شفافیت به شدت ترجیح دهند .

🔸 شایسته سالاری (meritocracy) یک سیستم قاعده مند است که از حیث قانونی به جای آنکه بر ثروت و موقعیت اجتماعی متکی باشد بر توانایی و قابلیت های افراد متکی است. فرایند اجرای شایسته سالاری شامل این مراحل است: شایسته خواهی، شایسته شناسی، شایسته گزینی / شایسته گماری، شایسته پروری، شایسته داری. موانع اجرا و پیاده سازی شایسته سالاری به دو گروه عوامل برون و درون سازمانی تقسیم می شوند. از جمله عوامل برون سازمانی می توان به: "عدم ارزش و مهم تلقی نمودن سخت کوشی و تلاش در جامعه، عدم رعایت عدالت توزیعی در جامعه، تصمیم گیری سیاسی در سازمان های دولتی، تاثیر و نقش گروه های ذی نفوذ در انتصاب مقامات و مدیران سازمانی، عدم توجه به کارایی، اثربخشی و بهره وری اقتصادی و تاثیر آن بر عملکرد سازمان ها اشاره نمود. از جمله عوامل درون سازمانی نیز می توان به: "عدم وجود استراتژی های منابع انسانی (استخدام و به کارگیری) مناسب و شفاف، عدم بهره گیری از فن آوری اطلاعات در مدیریت دانش سازمان ها، عدم تعهد مدیران نسبت به استقرار فرآیند های شایسته سالاری، عدم بهره مندی از سبک ها و شیوه های رهبری مشارکتی، عدم موثر و کاربردی بودن آیین نامه و ضوابط جذب، حفظ و نگهداری شایستگان، عدم اجرای برنامه های توانمند سازی و جانشین پروری" اشاره نمود /شایسته-سالاری-و-موانع-تحقق-آن.

🔸 از منظر دینی، عدالت همان شایسته سالاری است "زيرا با تحقق عدالت اسلامي، اصل استقرار هر چيزي در جاي متعلق خودش برآورده مي‌شود." افرادی ممکن است "ميزان شايستگي براي تصدي مسئوليت‌هاي بزرگ را «سن و ثروت» يا «نسب و حسب» بدانند. خداوند در آية 247 سورة بقره در داستان برگزيدن طالوت براي فرماندهي بني‌اسرائيل که شخصي جوان بود، اهليت‌هاي اصلي يعني «علم و قدرت» را به منزله ويژگي‌هايي که فرد را شايسته مديريت مي‌سازد، معرفي مي‌کند. حضرت‌ علي‌(ع) در فرمان‌ معروف‌ خود به‌ مالك‌ اشتر حاکم‌ مصر، كه‌ در واقع‌ زير‌بناي‌ مديريت‌ اسلامي ‌است، معيارهايي‌ براي‌ انتخاب‌ و انتصاب‌ مديران‌ و كارگزاران‌ نظام‌ برمي‌شمارد که عبارتند از: تقوا‌، حسن سابقه، دانايي‌ و توانايي‌، صلاحيت‌ اخلاقي‌، داشتن‌ ظرفيت‌ روحي‌ و كاري، ضابطه‌گرايي‌ به‌ جاي‌ رابطه‌گرايي‌، پرهيزگاري‌ و صداقت‌، بزرگ‌منشي‌ و بزرگواري‌ در برابر مخالفان‌‌، دور انديشي‌ و آينده‌نگري‌. از ديدگاه انديشمندان مديريت معیارهای شایسته سالاری عبارتند از: مهارتهاي‌ مديريتي‌ و سرپرستي، مهارت‌هاي‌ تصميم‌گيري، خلاقيت‌ و نوآوري، مهارت‌هاي‌ رهبري، مهارت‌هاي‌ فني، مهارت‌هاي‌ ادراكي، مهارت‌هاي‌ انساني، مهارت‌هاي‌ گفت‌وگو و مذاكره‌، مهارت‌هاي‌ اطلاعاتي، و مهارت‌ كامپيوتري".

🔸 در پژوهشی به ۵ چالش عمده نظام شایسته سالاری در سازمانهای دولتی اشاره شده است که عبارتند از: "تضعیف فرهنگ شایسته سالاری به علت تاکید بیش از حد بر سابقه کار و ارشدیت در ارتقاء کارکنان، عدم تناسب اغلب معیارهای گزینش با نیازهای عملیاتی و فنی سازمان، ناکارایی شیوه های رایج تخصیص پاداش در انگیزش افراد، عدم توجه کافی به توسعه و ارتقاء اخلاق کاری، و عدم تاثیرگذاری نتایج ارزیابی عملکرد بر شرایط شغلی افراد".
🔸 برنامه #شوکران نهم مهر سال جاری از دکتر مهدی گلشنی دعوت کرده بود تا در خصوص مسایل دانشگاهها صحبت کند. خلاصه صحبت های وی عبارت بود از: توجه شایسته سالاری و غلبه بر سوگلی گرایی، رفیق گرایی و خویشاوند گرایی در دانشگاهها؛ توجه به کیفیت بروندادهای پژوهشی؛ ارجحیت استدلال در دانشگاهها؛ به کار گماردن شایستگان در پست های دانشگاهی؛ تبادل واقعی حوزه و دانشگاه.
احمد توکلی-رئیس سازمان دیدبان عدالت و شفافیت- نیز روز چهارشنبه ۱۱ مهر سال جاری گفته است "نقض شایسته سالاری و توزیع قدرت فامیلی را عامل اصلی انواع فساد به ویژه فساد مالی و اقتصادی در کشور می داند و گفته است: در 40 سال پس از انقلاب اسلامی قدرت در اختیار عده ای بیسواد، پررو، هم قومی، پسرخاله، رفیق و همکلاسی بوده است." به خاطر دارم که یکی از نامزدهای ریاست جمهوری در دو دوره اخیر از یک "حلقه خسته بسته" در نظام مدیریتی کشور که براساس گزارشی شامل هزار و پانصد نفر می شود، به شدت گله مند بود.

🔸 از منظری عام، دانشگاه محل تجمع فرهیختگانی هوشمند است که انتظار می رود تصمیم هایی عقلایی و بهینه بگیرند. فرض بر آن است که در دانشگاه که خود پروارنده علوم مختلف حاصل از پژوهش های نظام مند است، یافته های علوم مختلف منجمله مدیریت به خوبی به کار بسته شود. به عبارتی، اگر خود دانشگاهها از نتایج بروندادهای خود استفاده نکنند، چگونه می توان انتظار داشت که جامعه به آن نتایج اطمینان و از آن استفاده کند. نگاهی به آیین نامه جامع مدیریت دانشگاهها نشان می دهد که در انتخاب رئیس دانشگاه و پس از آن انتصاب سایر افراد توسط وی به کلیاتی بسنده شده است که فاقد معیارهای شفاف، عادلانه، مشارکتی و پاسخگویانه است. بعلاوه، چنانکه اکنون در افشاگری های جلسات استیضاح وزرا مطرح می شود، نمایندگان مجلس در حال کاسبکاری برای پست های مختلف هستند (چرا-مجلس-فعلی-مجلس-محلی-عامل-اصلی-مشکل/). بعلاوه، می توان استنباط نمود که ذی نفعان برون دانشگاهی دیگری نیز در روند تعیین رئیس و سپس سایر پست های دانشگاهی به شدت دخالت دارند. آنچه کاملا نادیده انگاشته می شود، سهم عوامل درون سازمانی به خصوص اعضای هیات علمی در تعیین رئیس و سایر پست های دانشگاهی است. چنین روندی همانگونه که در بالا اشاره نمودم به شدت از انواع سوگلی گرایی و فقدان انواع معیارهای شایسته سالاری رنج می برد. به عبارتی دانشگاه به عالم بی عمل تبدیل شده است: " یکی را گفتند عالم بی عمل به چه ماند؟ گفت به زنبور بی عسل.

زنبور درشت بی مروت را گوی// باری چو عسل نمی‌دهی نیش مزن.

🔸 بنابراین از اعضای هیات علمی در دانشگاهها انتظار می رود به صورت فعالانه و موثر با توجه به تجربیات جهانی و نقش های دانشگاه در جامعه به "ايجاد و تبيين فرهنگ شايسته‌سالاري"، پیشنهاد ضوابط قانونمند با ضمانت اجرايي کافي براي انتصاب شايستگان و پیگیری تصویب آن؛ تعيين ضوابط و معيارهايي به منظور سنجش ميزان شايستگي مديران و کارکنان و روشنگری در زمینه عدم حاكميت‌ مديريت‌ ناشايسته‌سالاري، همت بگمارند.

💢 حسن ختام نوشته حاضر جمله‌اي از نهج البلاغه است: «هرگاه زمان و اهل آن به زيور شايستگي آراسته گردند و سپس کسي به ديگري، که رسواييش آشکار نشده بدبين شود، ستم کرده است. ولي آنجا که فساد بر زمان و اهل آن مستولي است، هر‌گونه خوش‌بيني، ساده‌انديشي است».
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه به دنبال اصلاح روال‌های حاکم بر سیاست‌های وزارت علوم است.
http://dobaredaneshgah.ir

🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ماجرای کمیت مقالات وزیر بهداشت به صدا و سیما وارد شد!

@NOFAKING
🔻 پژوهش تلخی دارد! (به مناسبت هفتۀ پژوهش)
🔻 امیر ناظمی (هیات علمی مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور)

🔸 «ملک‌الشعرا» عنوانی بود حکومتی برای شاعر بزرگ دوران. اما رقابت برای کسب عنوان «ملک‌الشعرا»، منجر به آن شد که شعرای ایران به مدیحه‌سرایان حاکمان تبدیل شوند. قاآنی ملک‌الشعرای ایران از دوران محمدشاه بود. زمانی که ناصرالدین شاه به تخت نشست و امیرکبیر را به صدراعظمی ایران منصوب کرد؛ قاآنی به روال معمول قصیده‌ای در مدح صدراعظم جدید سرود.

🔸 قاآنی که خود پیشتر مدیحه‌گوی صدراعظم قبلی بود، در مدحش رسید به مصرعِ «به جای ظالمی شقی، نشسته عادلی تقی» که امیرکبیر با خشم شعر را قطع کرد تا سرودن مدح حاکمان را متوقف کند؛ و در ادامه نیز مقرری (حقوق) وی را قطع کرد.

🔸 قاآنی که درآمدش از مدح می‌گذشت، اعتضادالسلطنه را واسطه کرد. امیرکبیر از قاآنی که به زبان فرانسه و علم جدید نیز آشنا بود، خواست تا در خصوص کشاورزی (که فعالیت اصلی ایرانیان بود) کتاب ترجمه کند؛ تا حقوقش را مجدد برقرار کند.

🔸 به نظر می‌رسد این حادثه در هفته آخر مهرماه سال ۱۲۷۷ روی داده باشد؛ و به نظرم اگر قرار است در ایران «هفته پژوهش» وجود داشته باشد، چنین هفته‌ای شایسته نامیدن «هفته پژوهش» است، نه هفته آخر آذرماه که بیشتر پیشواز شب یلداست!

۵ درس از مواجهه امیرکبیر با قاآنی
۱.عنوان و لقب اگر بدون ضابطه و تنها به اختیار حاکم باشد، زمانی طولانی نمی‌گذرد که ابزارِ تبدیل تولید مدیحه‌گویی می‌شود. شاعر حکیمی که صدای مردم و اخلاق عمومی است، به شوق کسب عنوان «ملک‌الشعرا» به راحتی تبدیل به مدیحه‌سرای حاکمیت می‌شود. این لقب چه شاعر باشد، چه استاد دانشگاه، چه نخبه! درآمد راحتی که از مدیحه‌گویی ایجاد می‌شود، قاآنی باسوادی که «رساله هندسه‌ی جدید»‌ نوشته و فرانسه می‌داند، را تبدیل به مدیحه‌سرا می‌کند.

۲.پژوهش از خواندن و یادگرفتن تجربیات دیگران آغاز می‌شود. ترجمه همان خواندن تجربیات دیگران است. پژوهش بدون اتکاء به دانسته‌های دیگران همان‌اندازه‌ای بی‌معناست، که دیوار ساختن بدون پی! امیرکبیر خوب می‌دانست که باید از ترجمه آغاز کرد.

۳.امیر موضوع ترجمه را کشاورزی می‌گذارد؛ یعنی تقاضای اصلی جامعه‌ی آن دوران. امیر به عنوان مظهر حکمرانی قاآنی را به سمت تقاضا جهت می‌دهد.

۴.سیاست‌گذاری یعنی جهت‌دهی به فعالیت شهروندان. نمی‌شود تنها با قطع مقرری قاآنی، اصلاح نظام حکمرانی را تمام شده دانست؛ همان‌گونه که با کاهش بودجه‌ی دانشگاه‌ها، احتمالا فعالیت و عملکرد دانشگاه‌ها بهبود نمی‌یابد! بلکه گذاردن گزینه‌های جدید فعالیت پیشِ رویِ کنش‌گران است که انتخاب را از گزینه‌ی نادرست به گزینه‌ی درست هدایت می‌کند.

۵.رفتار امیر نمادین بود. از روز نخستین امیر بود که میان خودش با دیگر صدراعظم‌ها فاصله گذاشت؛ این فاصله‌گذاری به قیمت ناراحتی قاآنی و قاآنی‌هایی تمام شد؛ شاید به قیمت جانش. اما قاآنی که پیش‌تر مدح میرزا آقاسی (صدراعظم محمدشاه) می‌گفت، روز انتصاب امیر او را عادل خواند و میرزاآقاسی را شقی! فاصله‌ی میان مدح و ذم مدیحه‌سرا تنها یک شب است؛ اما پژوهشگر راوی نتایج پژوهش است، نه بنده‌ی خوشنودی حاکم!

برای همین است که پژوهشگری که مدیحه‌سرا نیست، گاه تلخی دارد؛ اما ملک‌الپژوهشگران یکسر شیرینی‌اند! و ما سخت نیازمند گذار از دوران مدیحه‌سرایی به دوره‌ی پژوهش هستیم!
برگرفته از کانال ShareNovate
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه به دنبال اصلاح روال‌های حاکم بر سیاست‌های وزارت علوم است.
http://dobaredaneshgah.ir

🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah
به شهوت مقاله‌نویسی پایان دهید!

✍🏼 احسان‌محمدی
عصرایران

🔹 از خیابان انقلاب که رد می‌شوم پرتکرارترین جمله هایی که از دادزن‌ها می‌شنوم این است:
- مقاله، پایان‌نامه!
- مقاله ISI هم داریم! بفرمایید زیرزمین!
- پایان‌نامه دکترا!

🔹آش آنقدر شور است که گاهی حتی به دیوار سیمانی و نرده‌های فلزی دانشگاه محترم تهران هم آگهی‌های تبلیغاتی‌شان را می‌چسبانند. مدت‌ها جلوی دانشگاه علوم تحقیقات تهران شمال روی آسفالت همین چیزها را نوشته بودند که امکان کندنش نباشد!

🔹وقتی کالایی زیاد تبلیغ می‌شود یعنی مشتری‌اش هست. یعنی کسانی هستند که می‌روند پایان نامه و مقاله سفارش می‌دهند. پول‌می دهند به یکسری دانش‌آموخته دانشگاه که کار پیدا نکرده‌اند و آنها هم بر اساس درخواست مقاله و پایان‌نامه می‌نویسند. حتی مقاله ISI، ترجمه‌می کنند و گاهی واسطه‌گری برای انتشار در ژورنال‌های خارجی را هم انجام می‌دهند! سفارش‌دهنده راضی، تولیدکننده راضی!

🔹هفته پژوهش است و دوست دارم مثل کودک قصه هانس کریستن اندرسون فریاد بزنم: این پادشاه لُخت است، در هفته پژوهش به شهوت ملی مقاله‌نویسی پایان بدهید!

🔹حتماً به دوستانی برمی‌خورد که این حرف توهین به پژوهشگران است! از سال 1377 در فضای دانشگاهی هستم، درس خوانده‌ام و کار کرده‌ام و فرصت بازدید و نشست و سخنرانی و کندوکاو در قریب به 50 دانشگاه را داشته‌ام. از علمی- کاربردی و آزاد و پیام نور گرفته تا دانشگاه تهران و صنعتی‌شریف که قبله مشتریان کنکور است.

🔹به تلخی و با صراحت می‌گویم بخش بزرگی از تولیدات مقاله بی‌فایده، بی‌خواننده، بدون سود برای کشور و کپی-کاری محض و سفارشی است. از دانشجوی ارشد و دکتری گرفته تا عضو هیات علمی محترم و معزز! دسته اول در تمنای نمره و پاس‌کردن واحد و اخذ مدرک و صاف کردن جاده مهاجرت تحصیلی و گروه دوم برای ارتقا و اضافه حقوق و پُست گرفتن!

🔹حساب مقالات مفید و کاربردی جداست. تکرار می‌کنم مقالات ارزشمندی که نتیجه پژوهش واقعی هستند را باید روی چشم گذاشت اما بخش اعظم مقالات و پایان‌نامه ها «تورم علمی» و «توهم دانش» ایجاد می‌کند. هزینه اضافی بر کشور وارد می‌کند و اصولاً دستاورد این همه مقاله چیست؟ به تولید علم و نوآوری کمک کرده؟ به رونق اقتصاد کشور انجامیده؟ کارآفرینی ایجاد کرده؟ از حجم واردات کاسته؟ به صادرات اضافه کرده؟ این مسابقه «هرکی بیشتر مقاله بنویسه دانشمندتره» نهایتی ندارد؟

🔹انتظار نمی‌رود که پژوهشگران زمینه‌ساز اختراع برق و تلفن شوند! کار پژوهش از اختراع و کارآفرینی جداست اما هیچ مرجعی نیست که بررسی کند تولید این همه مقاله چه سودی دارد؟ جز اینکه کسی رزومه علمی اش قوی تر می شود و می تواند پُست بهتر و حقوق بیشتری بگیرد! برای سومین بار تکرار می‌کنم که مقاله ارزشمند است اما هر مقاله‌ای ارزشمند نیست.

🔹برخی بر این باورند که کار پژوهشگر فقط پژوهش است نه تبدیل ایده به کار. اسم این همه کپی-کاری متقلبانه را «پژوهش» نگذاریم. بسیاری از مقالاتی که به اسم استادان دانشگاهی منتشر می‌شود نتیجه زحمت دانشجویان است! چه اصراری داریم به خودمان دروغ بگوییم؟ همین الان اعلام کنند ایرانیان با تولید و انتشار 80 میلیون مقاله ISI رتبه اول دنیا را به دست آوردند، نتیجه؟ این عطش و شهوت اول شدن در هر چیزی ولی با دوپینگ و کپی‌کاری به سود کیست؟

🔹اردیبهشت سال گذشته محمدجواد دهقانی سرپرست پایگاه استنادی علوم جهان اسلام (ISC) اعلام کرد ایران رتبه اول دنیا در تولید مقالات برتر را به دست آورد. 5 پله بالاتر از ژاپن، 12 پله بالاتر از آلمان و 20 پله بالاتر از آمریکا! بعد راهکارمان برای کنترل بازار ارز برخورد است و در میدان تره‌بار با ارائه کارت ملی، گوشت یخ‌زده توزیع می‌کنیم، برای نجات از شر ریزگردها باید دعا کنیم و پراید می شود بنزمان!

🔹با دل پرخون می‌نویسم. به خودمان طعنه می‌زنم که در دانشگاه- جایی که باید ایده بیافریند و راهکار بدهد برای گذر از چالش های اقتصادی و اجتماعی و زیست محیطی و .. کشور- مسابقه تولید مقاله راه انداخته‌ایم و به آن فخر هم می‌فروشیم!

🔹تا زمانی که مقاله و پایان‌نامه‌ها به معیار وزن‌کشی برای اعطای عناوین پروفسور و دکتر و استاد و محقق و ... باشد، در روی همین پاشنه می‌چرخد.

🔹دانشگاه و علم پیش‌برنده یک کشور هستند، بدا به روزگاری که آنها هم به حلقه کپی‌کاری و سرقت دسترنج دیگران و دور باطلِ و تولید بی‌فایده بپیوندند.
http://dobaredaneshgah.ir

🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah