زیستن در میانِ آدمیان را از زیستن در میانِ جانوران خطرناک تر یافته ام.
(#نیچه، #چنین_گفت_زرتشت، قطعه 10 پیشگفتار، ترجمه داریوش آشوری)
I found life more dangerous among men than among animals.
(#NIETZSCHE, #thus_spoke_zarathustra
(#نیچه، #چنین_گفت_زرتشت، قطعه 10 پیشگفتار، ترجمه داریوش آشوری)
I found life more dangerous among men than among animals.
(#NIETZSCHE, #thus_spoke_zarathustra
چنین گفت زرتشت ترجمه انصاری.pdf
10.1 MB
چنین گفت زرتشت
کتابی برای همه کس و هیچ کس
نوشته : فریدریش ویلهلم #نیچه
ترجمه : مسعود انصاری
@didgahfalsafi
کتابی برای همه کس و هیچ کس
نوشته : فریدریش ویلهلم #نیچه
ترجمه : مسعود انصاری
@didgahfalsafi
🔹فریدریش ویلهِلم #نیچه (به آلمانی: Friedrich Wilhelm Nietzsche) (زادهٔ ۱۵ اکتبر ۱۸۴۴ – درگذشتهٔ ۲۵ اوت ۱۹۰۰)
🔹فیلسوف، شاعر، منتقد فرهنگی، جامعه شناس، آهنگساز و فیلولوژیست کلاسیک بزرگ آلمانی و استاد لاتین و یونانی بود که آثارش تأثیری عمیق بر فلسفهٔ غرب و تاریخ اندیشهٔ مدرن بر جای گذاشتهاست.
@didgahfalsafi
🔹فیلسوف، شاعر، منتقد فرهنگی، جامعه شناس، آهنگساز و فیلولوژیست کلاسیک بزرگ آلمانی و استاد لاتین و یونانی بود که آثارش تأثیری عمیق بر فلسفهٔ غرب و تاریخ اندیشهٔ مدرن بر جای گذاشتهاست.
@didgahfalsafi
#نیچه
🔸در سال ۱۸۶۹ با ۲۴ سال سن، به کُرسی فیلولوژی کلاسیک در دانشگاه بازل دست یافت که جوانترین فرد در نوع خود در تاریخ این دانشگاه بهشمار میرود. در سال ۱۸۷۹ به خاطر بیماریهایی که در تمام طول زندگی با او همراه بود، از سمت خود در دانشگاه بازل کنارهگیری کرد و دههٔ بعدی زندگانیاش را به تکمیل هستهٔ اصلی آثار خود که تا پیش آن به نگارش درآورده بود، اختصاص داد. او بیماری خود را موهبتی میداند که باعث زایش افکاری نو در وی شدهاست. در سال ۱۸۸۹ در سن ۴۴ سالگی، قوای ذهنیاش را بهطور کامل از دست داد و دچار فروپاشی کامل ذهنی گردید. او سالهای باقیمانده عمر را تحت مراقبت مادرش (تا زمان مرگ او در سال ۱۸۹۷) و پس از آن خواهرش الیزابت فورستر-نیچه گذراند و سرانجام در سال ۱۹۰۰ در گذشت.
🔺شاکلهٔ اصلی نوشتههای نیچه از جدل فلسفی، شاعری، نقد فرهنگی و قصه تشکیل شده و در کنار آن بهطور گستردهای نیز به هنر، لغتشناسی، تاریخ، دین و دانش پرداخته شدهاست. نوشتههای او در عین آنکه سرشار از جملات قصار و گوشه کنایه است، شامل مباحث بسیار دیگری همچون اخلاق، زیباییشناسی، تراژدی، معرفتشناسی، خداناباوری و خودآگاهی نیز میگردد. بنیانهای اصلیِ فلسفهٔ او عبارتند از نقدهایی تند علیه حقیقت مطلق در دفاع از منظرگرایی، انگارهٔ «آپولونی و دیونیسی»، نقدهایی تبارشناسانه بر دین و اخلاق مسیحی و نظریه او در این رابطه تحت عنوان «اخلاق ارباب-بردهای»، تصدیق زیباییشناسانهٔ هستی و وجود در واکنش به پدیدهٔ «مرگ خدا» و بحران عمیق هیچانگاری، و تعریف سوژه بشری به عنوان تجلیگاه ارادههای متنازع و در-کشاکش که در مجموع با عنوان «اراده قدرت» شناخته میشود. نیچه در آثار بعدیاش مفاهیم تأثیرگذاری همچون «اَبَر-مرد» و «بازگشت جاودان» را مطرح کرد و بهطور فزایندهای با قدرتهای خلّاقهٔ فرد به عنوان نیرویی برای غلبه بر پیشفرضهای اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی و نیل به ارزشهای نو و سلامتِ زیباییشناسانه درگیر شد و به غور و تفحّص در بابِ آنها پرداخت.
▪️پس از درگذشتِ نیچه، خواهر او الیزابت فورستر-نیچه متصدّی و ویراستار دستنوشتههای او شد و شماری از آثار منتشرنشدهٔ او را جهتِ تطابق با ایدئولوژی ملیگرایانهٔ آلمانیِ شخصیاش بازنویسی کرد، و در عین حال دیدگاههای صریح او را که به روشنی در تضاد با یهودستیزی و ملیگرایی بودند دچار واگردانی، پیچیدگی و غموض کرد. آثار نیچه در ویراستهای چاپی الیزابت به فاشیسم و نازیسم ارتباط داده شد، اما شماری از پژوهشگران قرن بیستم چنین خوانشی از آثار نیچه را به چالش کشیدند و ویراستهای اصلاحشدهٔ آثار او به زودی عرضه گردید. اندیشههای او در دههٔ ۱۹۶۰ بار دیگر به محبوبیت رسید، و از آن زمان تاکنون تأثیری عمیق بر اندیشمندان حوزههای فلسفه (به خصوص مکاتب فلسفه قارهای همچون اگزیستانسیالیسم، پستمدرنیسم و پسا-ساختارگرایی)، هنر، ادبیات، روانشناسی و فرهنگ عامه در قرن بیستم و بیست و یکم گذاشتهاست.
🔺از مشهورترین عقاید وی نقد فرهنگ، دین و فلسفهٔ امروزی بر مبنای سؤالات بنیادینی دربارهٔ بنیان ارزشها و اخلاق بودهاست. نوشتههای وی سبک تازهای در زبان آلمانی محسوب میشد؛ نوشتههایی بسیار ژرف و پر از ایجاز، آمیخته با افکاری انقلابی که نیچه خود روش نوشتاری خویش را گزین گوییها مینامید. یکی از مشهورترین جملات او «خدا مردهاست» میباشد که بحثهای فراوانی را پدیدآورده است.
#نیچه
@didgahfalsafi
🔸در سال ۱۸۶۹ با ۲۴ سال سن، به کُرسی فیلولوژی کلاسیک در دانشگاه بازل دست یافت که جوانترین فرد در نوع خود در تاریخ این دانشگاه بهشمار میرود. در سال ۱۸۷۹ به خاطر بیماریهایی که در تمام طول زندگی با او همراه بود، از سمت خود در دانشگاه بازل کنارهگیری کرد و دههٔ بعدی زندگانیاش را به تکمیل هستهٔ اصلی آثار خود که تا پیش آن به نگارش درآورده بود، اختصاص داد. او بیماری خود را موهبتی میداند که باعث زایش افکاری نو در وی شدهاست. در سال ۱۸۸۹ در سن ۴۴ سالگی، قوای ذهنیاش را بهطور کامل از دست داد و دچار فروپاشی کامل ذهنی گردید. او سالهای باقیمانده عمر را تحت مراقبت مادرش (تا زمان مرگ او در سال ۱۸۹۷) و پس از آن خواهرش الیزابت فورستر-نیچه گذراند و سرانجام در سال ۱۹۰۰ در گذشت.
🔺شاکلهٔ اصلی نوشتههای نیچه از جدل فلسفی، شاعری، نقد فرهنگی و قصه تشکیل شده و در کنار آن بهطور گستردهای نیز به هنر، لغتشناسی، تاریخ، دین و دانش پرداخته شدهاست. نوشتههای او در عین آنکه سرشار از جملات قصار و گوشه کنایه است، شامل مباحث بسیار دیگری همچون اخلاق، زیباییشناسی، تراژدی، معرفتشناسی، خداناباوری و خودآگاهی نیز میگردد. بنیانهای اصلیِ فلسفهٔ او عبارتند از نقدهایی تند علیه حقیقت مطلق در دفاع از منظرگرایی، انگارهٔ «آپولونی و دیونیسی»، نقدهایی تبارشناسانه بر دین و اخلاق مسیحی و نظریه او در این رابطه تحت عنوان «اخلاق ارباب-بردهای»، تصدیق زیباییشناسانهٔ هستی و وجود در واکنش به پدیدهٔ «مرگ خدا» و بحران عمیق هیچانگاری، و تعریف سوژه بشری به عنوان تجلیگاه ارادههای متنازع و در-کشاکش که در مجموع با عنوان «اراده قدرت» شناخته میشود. نیچه در آثار بعدیاش مفاهیم تأثیرگذاری همچون «اَبَر-مرد» و «بازگشت جاودان» را مطرح کرد و بهطور فزایندهای با قدرتهای خلّاقهٔ فرد به عنوان نیرویی برای غلبه بر پیشفرضهای اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی و نیل به ارزشهای نو و سلامتِ زیباییشناسانه درگیر شد و به غور و تفحّص در بابِ آنها پرداخت.
▪️پس از درگذشتِ نیچه، خواهر او الیزابت فورستر-نیچه متصدّی و ویراستار دستنوشتههای او شد و شماری از آثار منتشرنشدهٔ او را جهتِ تطابق با ایدئولوژی ملیگرایانهٔ آلمانیِ شخصیاش بازنویسی کرد، و در عین حال دیدگاههای صریح او را که به روشنی در تضاد با یهودستیزی و ملیگرایی بودند دچار واگردانی، پیچیدگی و غموض کرد. آثار نیچه در ویراستهای چاپی الیزابت به فاشیسم و نازیسم ارتباط داده شد، اما شماری از پژوهشگران قرن بیستم چنین خوانشی از آثار نیچه را به چالش کشیدند و ویراستهای اصلاحشدهٔ آثار او به زودی عرضه گردید. اندیشههای او در دههٔ ۱۹۶۰ بار دیگر به محبوبیت رسید، و از آن زمان تاکنون تأثیری عمیق بر اندیشمندان حوزههای فلسفه (به خصوص مکاتب فلسفه قارهای همچون اگزیستانسیالیسم، پستمدرنیسم و پسا-ساختارگرایی)، هنر، ادبیات، روانشناسی و فرهنگ عامه در قرن بیستم و بیست و یکم گذاشتهاست.
🔺از مشهورترین عقاید وی نقد فرهنگ، دین و فلسفهٔ امروزی بر مبنای سؤالات بنیادینی دربارهٔ بنیان ارزشها و اخلاق بودهاست. نوشتههای وی سبک تازهای در زبان آلمانی محسوب میشد؛ نوشتههایی بسیار ژرف و پر از ایجاز، آمیخته با افکاری انقلابی که نیچه خود روش نوشتاری خویش را گزین گوییها مینامید. یکی از مشهورترین جملات او «خدا مردهاست» میباشد که بحثهای فراوانی را پدیدآورده است.
#نیچه
@didgahfalsafi
#فلسفه
#نیچه
فلاسفه آن آزمایندگانند که خود را نیز در بوتهی آزمونشان مینهند. آنها «سنگینی بار و التزام مربوط به صدها تلاش و وسوسهی زندگی را» بر دوشِ خود احساس میکنند. «مدام به پیشبازِ خطر میروند» و بهره و ثمرهٔ شادی و شعف آنها از آزمونها «تجربههایی از نوع خطرناک» است. حتی چه بسا «احساس کنند که احمقانی ناخوشایند و علامت سؤالهایی خطرناکند.» اندیشههای آنها همواره حاوی پرسشهاست و پاسخهایشان هرگز واپسین پاسخها نیست. آنها «به هر جهت فلاسفهٔ اتفاقات پرخطرند.»
آنها همواره در زمان حال _در میان معاصران خود _وصلهٔ ناجورند. فلاسفه، در نتیجهٔ بینشی که در بارهٔ کل چیزها دارند، آن قدر میدانند که فریاد بردارند: «هر آینه چنین است! آن گاه که عمر دو نسل سپری گشته، هیچ یک از آنها به آن اعتقادات غالب که امروزه شما را به بردگی میکشد نمیآویزند.» اما این دانش صرفاً منفی نیست. مخالفت فلسفه با زمانهٔ خود متکی بر قابلیت نهان آنهاست در این که «عظمت نوظهور انسان و راه تازه و ناپیمودهای را که به سوی اعتلایِ او میرود بشناسند.»
▫️کارل یاسپرس
▫️▫️نیچه (درآمدی به فهم فلسفهورزی او)
▫️▫️▫️سیاوش جمادی
📡چنین گفت نیچه
@didgahfalsafi
#نیچه
فلاسفه آن آزمایندگانند که خود را نیز در بوتهی آزمونشان مینهند. آنها «سنگینی بار و التزام مربوط به صدها تلاش و وسوسهی زندگی را» بر دوشِ خود احساس میکنند. «مدام به پیشبازِ خطر میروند» و بهره و ثمرهٔ شادی و شعف آنها از آزمونها «تجربههایی از نوع خطرناک» است. حتی چه بسا «احساس کنند که احمقانی ناخوشایند و علامت سؤالهایی خطرناکند.» اندیشههای آنها همواره حاوی پرسشهاست و پاسخهایشان هرگز واپسین پاسخها نیست. آنها «به هر جهت فلاسفهٔ اتفاقات پرخطرند.»
آنها همواره در زمان حال _در میان معاصران خود _وصلهٔ ناجورند. فلاسفه، در نتیجهٔ بینشی که در بارهٔ کل چیزها دارند، آن قدر میدانند که فریاد بردارند: «هر آینه چنین است! آن گاه که عمر دو نسل سپری گشته، هیچ یک از آنها به آن اعتقادات غالب که امروزه شما را به بردگی میکشد نمیآویزند.» اما این دانش صرفاً منفی نیست. مخالفت فلسفه با زمانهٔ خود متکی بر قابلیت نهان آنهاست در این که «عظمت نوظهور انسان و راه تازه و ناپیمودهای را که به سوی اعتلایِ او میرود بشناسند.»
▫️کارل یاسپرس
▫️▫️نیچه (درآمدی به فهم فلسفهورزی او)
▫️▫️▫️سیاوش جمادی
📡چنین گفت نیچه
@didgahfalsafi
■ #فردریش_نیچه ؛#فیلسوف_زندگی”
فردریش نیچه اکثر فلاسفه را احمق و بی خاصیت می دانست و خود را اینگونه متمایز می شمرد؛« سرنوشت من این است که نخستین انسان شریف باشم.»
در سال های جوانی به شدت شیفته فلسفه #شوپنهاور شده بود.
به نظر شوپنهاور،جوهره حکمت فلسفی،گفتار #ارسطو در اخلاق نیکوماخوس بود:
“انسان عاقل طالب رهایی از درد است نه لذت.”
نیچه تحت تأثیر شوپنهاور فلسفه جدیدش درباره رویگردانی و تسلیم و رضا را بیان کرد:
“می دانیم که زندگی سرشار از رنج و درد است هرچه بیش تر بکوشیم از آن لذت ببریم،
بیش تر اسیر و برده اش می شویم،و ،بنابراین،[باید] از خوشی های زندگی چشم پوشی کنیم و راه پرهیز در پیش گیریم.”
دلبستگی نیچه به شوپنهاور یک دهه ادامه داشت و پس از آن نیچه دچار تغییر فکری شدیدی شد.
«مخالفت با تعالیم شوپنهاور؟ تقریبا درباره تمام قضایای کلی با او مخالفم.»
یکی از آن قضایا این بود که،چون رضایت خاطر توهم است،خردمندان باید خود را وقف پرهیز از درد کنند نه طلب لذت.
نصیحتی که اکنون به نظر نیچه هم بزدلانه بود و هم غیرواقعی.
به باور او،نه با پرهیز از درد بلکه با تشخیص نقش آن به عنوان مرحله ای اجتناب ناپذیر و طبیعی برای دستیابی به هرچیز خوبی،رضایت خاطر حاصل می شود.
او دریافته بود کسانی که خواهان احساس رضایت خاطر هستند باید از هرگونه سختی استقبال کنند:
“شما می خواهید رنج را از میان بردارید،اگر بشود– و کدام «اگر بشود» ی دیوانه تر از این! گویی ما خوش می داریم که رنج را فزونی بخشیم و آن را از آنچه تاکنون بوده است بدتر کنیم.”
آنچه به تغییر دیدگاه نیچه کمک کرد،تأمل او در باب معدود افرادی در سرتاسر تاریخ بود که به نظر می رسید زندگی رضایت بخش را واقعا شناخته بودند؛افرادی که منصفانه میشد آن ها را #ابرمرد–یکی از مناقشه-انگیزترین اصطلاحات نیچه– شمرد.
“واقعا هیچ فرد زنده ای وجود ندارد که خیلی به او اهمیت بدهم.افراد مورد علاقه ام مدت های زیادی است از دنیا رفته اند– برای مثال #آبه_گالیانی، #آنری_بل یا #مونتنی.”
او می توانست یک قهرمان دیگر،
#یوهان_ولفگانگ_گوته را هم اضافه کند.شاید این چهار نفر بهترین سرنخ ها برای درک منظور نیچه از زندگی رضایت بخش باشند.
آن ها وجوه مشترک زیادی داشتند؛کنجکاو،از نظر هنری بااستعداد و از لحاظ جنسی پرشور بودند. به رغم رویدادهای غم انگیز،می خندیدند و می رقصیدند.
بعضی از آن ها طنز سیاهی شبیه خود نیچه داشتند– لبخند شرورانه ای شادی آفرین،
برخاسته از پس زمینه های بدبینانه.
مالک چیزی بودند که نیچه «زندگی» می خواند و به معنی شجاعت،جاه طلبی،متانت،
استحکام شخصیت،شوخ طبعی و استقلال بود(و در نتیجه فقدان زهدفروشی،دنباله روی،رنجش و عصا قورت دادگی)
قهرمانان نیچه بارها عاشق شده بودند.
#مونتنی فهمیده بود که «کل جنب و جوش دنیا معطوف و منتهی به آمیزش دو جنس است»
و سرانجام اینکه همه آن ها هنرمند بودند.به قول #نیچه؛«هنر،بزرگ ترین محرک زندگی است»
از دید نیچه برای دست یابی به رضایت خاطر حتما باید گاهی به شدت احساس بدبختی کرده باشیم؛
“لذت و رنج چنان به هم وابسته اند که اگر کسی قصد حداکثر بهره مندی از لذت را داشته باشد ناگزیر است بیش ترین مقدار ممکن از رنج را بچشد...”
او فردی مبادی آداب بود ولی برای دوستانش اینگونه می خواست:
«در حق انسان هایی که دوستشان دارم،آرزوی رنجوری،پریشانی،بیماری،
بدرفتاری و آزردگی می کنم.آرزو می کنم که آن ها با خودخوارشماری ژرف،با عذاب بی اعتمادی به خود و با بدبختی شکست خوردگان ناآشنا نمانند.»
نیچه عقیده داشت که؛”فلسفه ترکیب شگفت انگیزی است از ایمان شدید به توان بشری و پایداری شدید”.چنانچه از نظر او حتا اگر استعداد کافی در زمینه خاص همچون نویسندگی نداریم،با داستان نویسی هرروزه سرانجام یاد می گیریم که چگونه داستان را به بارورترین و مؤثرترین شکل ارائه دهیم.
او وابستگی عناصر مثبت زندگی بشری را با وابستگی رضایت خاطر به سختی ها مقایسه کرد:
“وحشی ترین نیروها راه را صاف می کنند و عمدتا ویرانگرند ولی با وجود این،کار آن ها ضروری است تا بعدها تمدن بهتری در آن جا بنا شود. نیروهای هولناک– که شر خوانده می شوند– معماران و جاده صاف کن های غول پیکر بشریت هستند.
همه زندگی ها سخت هستند؛ آنچه برخی از آن ها را رضایت بخش هم می کند،شیوه برخورد با دردها و رنج هاست.”
متفکر محبوب نیچه،#مونتنی در فصل آخر مقالات گفته است؛«#هنر_زندگی یعنی یافتن راه هایی برای استفاده از مصیبت های خودمان:باید یاد بگیریم از امور اجتناب ناپذیر رنج نکشیم.»
زندگی ما مثل هارمونی جهان مرکب از الحان متفاوت،زیر و بم،آرام و گوشخراش است و ما همچون موسیقیدانانی ماهر باید بدانیم که چگونه از همه آن ها استفاده و آن ها را با هم ترکیب کنیم.
@Philosophicalthinking
@didgahfalsafi
فردریش نیچه اکثر فلاسفه را احمق و بی خاصیت می دانست و خود را اینگونه متمایز می شمرد؛« سرنوشت من این است که نخستین انسان شریف باشم.»
در سال های جوانی به شدت شیفته فلسفه #شوپنهاور شده بود.
به نظر شوپنهاور،جوهره حکمت فلسفی،گفتار #ارسطو در اخلاق نیکوماخوس بود:
“انسان عاقل طالب رهایی از درد است نه لذت.”
نیچه تحت تأثیر شوپنهاور فلسفه جدیدش درباره رویگردانی و تسلیم و رضا را بیان کرد:
“می دانیم که زندگی سرشار از رنج و درد است هرچه بیش تر بکوشیم از آن لذت ببریم،
بیش تر اسیر و برده اش می شویم،و ،بنابراین،[باید] از خوشی های زندگی چشم پوشی کنیم و راه پرهیز در پیش گیریم.”
دلبستگی نیچه به شوپنهاور یک دهه ادامه داشت و پس از آن نیچه دچار تغییر فکری شدیدی شد.
«مخالفت با تعالیم شوپنهاور؟ تقریبا درباره تمام قضایای کلی با او مخالفم.»
یکی از آن قضایا این بود که،چون رضایت خاطر توهم است،خردمندان باید خود را وقف پرهیز از درد کنند نه طلب لذت.
نصیحتی که اکنون به نظر نیچه هم بزدلانه بود و هم غیرواقعی.
به باور او،نه با پرهیز از درد بلکه با تشخیص نقش آن به عنوان مرحله ای اجتناب ناپذیر و طبیعی برای دستیابی به هرچیز خوبی،رضایت خاطر حاصل می شود.
او دریافته بود کسانی که خواهان احساس رضایت خاطر هستند باید از هرگونه سختی استقبال کنند:
“شما می خواهید رنج را از میان بردارید،اگر بشود– و کدام «اگر بشود» ی دیوانه تر از این! گویی ما خوش می داریم که رنج را فزونی بخشیم و آن را از آنچه تاکنون بوده است بدتر کنیم.”
آنچه به تغییر دیدگاه نیچه کمک کرد،تأمل او در باب معدود افرادی در سرتاسر تاریخ بود که به نظر می رسید زندگی رضایت بخش را واقعا شناخته بودند؛افرادی که منصفانه میشد آن ها را #ابرمرد–یکی از مناقشه-انگیزترین اصطلاحات نیچه– شمرد.
“واقعا هیچ فرد زنده ای وجود ندارد که خیلی به او اهمیت بدهم.افراد مورد علاقه ام مدت های زیادی است از دنیا رفته اند– برای مثال #آبه_گالیانی، #آنری_بل یا #مونتنی.”
او می توانست یک قهرمان دیگر،
#یوهان_ولفگانگ_گوته را هم اضافه کند.شاید این چهار نفر بهترین سرنخ ها برای درک منظور نیچه از زندگی رضایت بخش باشند.
آن ها وجوه مشترک زیادی داشتند؛کنجکاو،از نظر هنری بااستعداد و از لحاظ جنسی پرشور بودند. به رغم رویدادهای غم انگیز،می خندیدند و می رقصیدند.
بعضی از آن ها طنز سیاهی شبیه خود نیچه داشتند– لبخند شرورانه ای شادی آفرین،
برخاسته از پس زمینه های بدبینانه.
مالک چیزی بودند که نیچه «زندگی» می خواند و به معنی شجاعت،جاه طلبی،متانت،
استحکام شخصیت،شوخ طبعی و استقلال بود(و در نتیجه فقدان زهدفروشی،دنباله روی،رنجش و عصا قورت دادگی)
قهرمانان نیچه بارها عاشق شده بودند.
#مونتنی فهمیده بود که «کل جنب و جوش دنیا معطوف و منتهی به آمیزش دو جنس است»
و سرانجام اینکه همه آن ها هنرمند بودند.به قول #نیچه؛«هنر،بزرگ ترین محرک زندگی است»
از دید نیچه برای دست یابی به رضایت خاطر حتما باید گاهی به شدت احساس بدبختی کرده باشیم؛
“لذت و رنج چنان به هم وابسته اند که اگر کسی قصد حداکثر بهره مندی از لذت را داشته باشد ناگزیر است بیش ترین مقدار ممکن از رنج را بچشد...”
او فردی مبادی آداب بود ولی برای دوستانش اینگونه می خواست:
«در حق انسان هایی که دوستشان دارم،آرزوی رنجوری،پریشانی،بیماری،
بدرفتاری و آزردگی می کنم.آرزو می کنم که آن ها با خودخوارشماری ژرف،با عذاب بی اعتمادی به خود و با بدبختی شکست خوردگان ناآشنا نمانند.»
نیچه عقیده داشت که؛”فلسفه ترکیب شگفت انگیزی است از ایمان شدید به توان بشری و پایداری شدید”.چنانچه از نظر او حتا اگر استعداد کافی در زمینه خاص همچون نویسندگی نداریم،با داستان نویسی هرروزه سرانجام یاد می گیریم که چگونه داستان را به بارورترین و مؤثرترین شکل ارائه دهیم.
او وابستگی عناصر مثبت زندگی بشری را با وابستگی رضایت خاطر به سختی ها مقایسه کرد:
“وحشی ترین نیروها راه را صاف می کنند و عمدتا ویرانگرند ولی با وجود این،کار آن ها ضروری است تا بعدها تمدن بهتری در آن جا بنا شود. نیروهای هولناک– که شر خوانده می شوند– معماران و جاده صاف کن های غول پیکر بشریت هستند.
همه زندگی ها سخت هستند؛ آنچه برخی از آن ها را رضایت بخش هم می کند،شیوه برخورد با دردها و رنج هاست.”
متفکر محبوب نیچه،#مونتنی در فصل آخر مقالات گفته است؛«#هنر_زندگی یعنی یافتن راه هایی برای استفاده از مصیبت های خودمان:باید یاد بگیریم از امور اجتناب ناپذیر رنج نکشیم.»
زندگی ما مثل هارمونی جهان مرکب از الحان متفاوت،زیر و بم،آرام و گوشخراش است و ما همچون موسیقیدانانی ماهر باید بدانیم که چگونه از همه آن ها استفاده و آن ها را با هم ترکیب کنیم.
@Philosophicalthinking
@didgahfalsafi
■ دیدگاه #نیچه نسبت به ایرانیان
● من می باید به یک ایرانی، به #زرتشت، ادایِ احترام کنم.
ایرانیان نخستین کسانی بودند که به تاریخ در تمامیتِ آن اندیشیدند.
👤 #فردریش_نیچه
■ فریدریش ویلهلم نیچه را فیلسوفِ فرهنگ نامیده اند، زیرا درگیریِ اصلیِ اندیشه ی او با پیدایش و پرورش و دگرگونی هایِ تاریخیِ فرهنگ هایِ بشری است، به ویژه نظام هایِ اخلاقی شان.
دل بستگیِ نیچه به ایران و ستایشِ فرهنگِ باستانیِ آن را در گزینشِ نامِ زرتشت به عنوانِ پیام آورِ فلسفه ی خود می توان دید و نیز نهادنِ نامِ وی بر کتابی که آن را مهم ترین اثرِ خود می شمرد، یعنی کتاب چنین گفت زرتشت. نیچه توجهِ خاصی به تاریخِ ایرانِ دوره ی اسلامی نشان نمی دهد.
■ نیچه در پاره نوشته ای در میانِ آثارِ منتشر شده پس از مرگ اش، از یک فرصتِ از دست رفته ی تاریخی دریغ می خورد که چرا به جایِ رومیان، ایرانیان بر یونان چیره نشدند.
نیچه می گوید : به جایِ این رومیان، چه خوب بود که ایرانیان سرورِ (Herr) یونانیان می شدند.
نیچه در آثارش بیست و هشت بار از ایرانیان (die Perser) نام می برد و در برخی از پاره نوشته های (Fragmente) او می توان نگره ی او را نسبت به ایرانیانِ باستان و فرهنگِ شان به روشنی یافت. وی، به ویژه، ستایشگرِ چیرگی ایرانیان در تیراندازی و سوارکاری و جنگاوری و نیز حالتِ سروری و قدرت خواهی شان است و نیز پافشاری شان بر فضیلتِ راستگویی. این ها کردارها و ارزش هایی است که وی شایسته ی زندگانیِ والا منشانه ی انسانی میداند. امّا، بالاترین درجه ی توجهِ خود به ایرانیان و بزرگداشتِ آنان را آن جا نشان می دهد که از زمان باوریِ ایرانیان سخن میگوید؛ باوری که به دیدگاهِ او نسبت به زمان و ’بازگشتِ جاودانه‘ی آن همانند است.
■ نیچه می گوید : زرتشت بزرگترين پيامبر هوشمند و تيزهوشی است كه پايه های گسترده انديشه سازنده و مردمی اش تاكنون برای باختر، استوارترين ستون زندگی بوده است. انديشه زرتشت آموزش های بزرگی برای نيک زندگی كردن، نيک در پيوند بودن، نيک رفتار داشتن و نيک سخن گفتن و بالاتر از همه، چگونه ارج و ارزش نهی به ديگران است. او هيچ گاه در هيچ سخنش از به كاربردن پی در پی "راستی و درستی" خودداری نكرده و پيوسته همه ی مردم را بدين سو خوانده است. در سخن زرتشت، شكوهی يافت می شود كه در كمتر سخنی می توان يافت.
✍ #محمدرضا_رمضانی
@didgahfalsafi
● من می باید به یک ایرانی، به #زرتشت، ادایِ احترام کنم.
ایرانیان نخستین کسانی بودند که به تاریخ در تمامیتِ آن اندیشیدند.
👤 #فردریش_نیچه
■ فریدریش ویلهلم نیچه را فیلسوفِ فرهنگ نامیده اند، زیرا درگیریِ اصلیِ اندیشه ی او با پیدایش و پرورش و دگرگونی هایِ تاریخیِ فرهنگ هایِ بشری است، به ویژه نظام هایِ اخلاقی شان.
دل بستگیِ نیچه به ایران و ستایشِ فرهنگِ باستانیِ آن را در گزینشِ نامِ زرتشت به عنوانِ پیام آورِ فلسفه ی خود می توان دید و نیز نهادنِ نامِ وی بر کتابی که آن را مهم ترین اثرِ خود می شمرد، یعنی کتاب چنین گفت زرتشت. نیچه توجهِ خاصی به تاریخِ ایرانِ دوره ی اسلامی نشان نمی دهد.
■ نیچه در پاره نوشته ای در میانِ آثارِ منتشر شده پس از مرگ اش، از یک فرصتِ از دست رفته ی تاریخی دریغ می خورد که چرا به جایِ رومیان، ایرانیان بر یونان چیره نشدند.
نیچه می گوید : به جایِ این رومیان، چه خوب بود که ایرانیان سرورِ (Herr) یونانیان می شدند.
نیچه در آثارش بیست و هشت بار از ایرانیان (die Perser) نام می برد و در برخی از پاره نوشته های (Fragmente) او می توان نگره ی او را نسبت به ایرانیانِ باستان و فرهنگِ شان به روشنی یافت. وی، به ویژه، ستایشگرِ چیرگی ایرانیان در تیراندازی و سوارکاری و جنگاوری و نیز حالتِ سروری و قدرت خواهی شان است و نیز پافشاری شان بر فضیلتِ راستگویی. این ها کردارها و ارزش هایی است که وی شایسته ی زندگانیِ والا منشانه ی انسانی میداند. امّا، بالاترین درجه ی توجهِ خود به ایرانیان و بزرگداشتِ آنان را آن جا نشان می دهد که از زمان باوریِ ایرانیان سخن میگوید؛ باوری که به دیدگاهِ او نسبت به زمان و ’بازگشتِ جاودانه‘ی آن همانند است.
■ نیچه می گوید : زرتشت بزرگترين پيامبر هوشمند و تيزهوشی است كه پايه های گسترده انديشه سازنده و مردمی اش تاكنون برای باختر، استوارترين ستون زندگی بوده است. انديشه زرتشت آموزش های بزرگی برای نيک زندگی كردن، نيک در پيوند بودن، نيک رفتار داشتن و نيک سخن گفتن و بالاتر از همه، چگونه ارج و ارزش نهی به ديگران است. او هيچ گاه در هيچ سخنش از به كاربردن پی در پی "راستی و درستی" خودداری نكرده و پيوسته همه ی مردم را بدين سو خوانده است. در سخن زرتشت، شكوهی يافت می شود كه در كمتر سخنی می توان يافت.
✍ #محمدرضا_رمضانی
@didgahfalsafi
آنکس که خود را عمیق میداند، تلاش میکند که واضح و شفاف باشد. آنکس که میخواهد به نظر توده مردم عمیق بیاید، تلاش میکند که مبهم و کدر باشد. تودهی مردم کف هر جایی را که نتوانند ببینند، عمیق میپندارند و از غرق شدن واهمه دارند.
#نیچه
@didgahfalsafi
#نیچه
@didgahfalsafi