تجربهٔ تفکر
388 subscribers
2.03K photos
740 videos
299 files
2.3K links
دغدغهٔ اصلی من شناخت بهتر دین اسلام است. به فلسفه، زبان‌شناسی و مسائل سیاسی-اجتماعی هم بی‌اعتنا نیستم. در این گدار (کانال) مطالبی مرتبط با این موضوعات طرح می‌شود. محمد نورالهی
denkenserfahrung.blogfa.com
nur-e-elaahi@hotmail.com
@Nurelahii
Download Telegram
نامهٔ محمدعلی زم در سوگ پسرش روح‌الله زم معروف به نیما

بسم الله و بالله و علی ملة رسول الله

این روزها در غم پسری که از گوشت و خون من بود نشسته ام. طبیعی است که هر پدری را ازدست‌دادن فرزند، غمگین کند و من هم غمگین ام. اما فرزند من به راهی افتاده بود که این عاقبت برایش بعید نبود.
حالِ من، بلاتشبیه وضع خودم با جایگاه پیامبر اولوالعزمی چون حضرت نوح(ع)، حال آن حضرت است که فرزند خودش را مخاطب قرار داد:
وَنَادَىٰ نُوحٌ ابْنَهُ وَكَانَ فِي مَعْزِلٍ يَا بُنَيَّ ارْكَب مَّعَنَا وَلَا تَكُن مَّعَ الْكَافِرِينَ
قَالَ سَآوِي إِلَىٰ جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْمَاءِ قَالَ لَا عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا مَن رَّحِمَ وَحَالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكَانَ مِنَ الْمُغْرَقِينَ
ﻭ ﻧﻮﺡ ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻛﻨﺎﺭه‌ای ﺑﻮﺩ ، ﺑﺎﻧﮓ ﺯﺩ ﻛﻪ ﺍﻱ ﭘﺴﺮم! ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻣﺎ ﺳﻮﺍﺭ ﺷﻮ ﻭ ﺑﺎ ﻛﺎﻓﺮﺍﻥ ﻣﺒﺎﺵ
ﮔﻔﺖ: ﺑﻪ ﻛﻮﻫﻲ ﻛﻪ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﺁﺏ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ ، ﭘﻨﺎﻩ خواهم برد .
ﻧﻮﺡ ﮔﻔﺖ: ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻋﺬﺍﺏ ﺧﺪﺍ ﻫﻴﭻ ﻧﮕﻪداری ﻧﻴﺴﺖ ﻣﮕﺮ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ [ﺧﺪﺍ ﺑﺮ ﺍﻭ] ﺭﺣﻢ ﻛﻨﺪ .
ﻭ ﻣﻮﺝ ﻣﻴﺎﻥ ﺁﻥ ﺩﻭ ﺣﺎﻳﻞ ﺷﺪ ﻭ او [هم] ﺍﺯ ﻏﺮﻕ‌ﺷﺪﮔﺎﻥ بود .(سورهٔ هود، آیات ۴۲-٤٣)
آری او به تعبیر بلیغ قرآن کریم «عمل غیرصالح» (هود، ۴۶) بود.
در زمانهٔ ما تنها کشوری که امید واقعی مستضعفان است وطن عزیز ماست گرچه خود به سبب سوءمدیریتهایی که شاید شامل کارنامهٔ من هم بشود در ایفای کامل رسالتی که برای خود تعریف کرده بود به عدم موفقیتهایی رسیده است پس هرگونه سنگ‌اندازی در راه این انقلاب و‌ مخالفت با ولایت امر آن، ظلم به همهٔ تاریخ مبارزات جبههٔ مستضعفان است.
اهم مسؤولیتهای من که به لطف تلبسم به لباس روحانیت و سخنانم در دفاع از انقلاب بدانها دست یافته ام اینهاست:
جانشین و قائم مقام سازمان تبلیغات اسلامی از طرف حضرات آیات جنتی و فاکر (۶۸–۶۰)
سرپرست حوزهٔ هنری سازمان تبلیغات اسلامی (۸۰–۵۹)
عضو شورای سیاستگذاری صدا و سیما (۷۵–۶۹)
رئیس ستاد فرهنگی هنری دفاع مقدس (سازمان تبلیغات اسلامی) (۶۸–۶۰)
عضو شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی (۶۵–۵۹)
دو دوره نماینده قوه قضاییه در شورای نظارت صدا و سیما (۷۵–۶۹)
رئیس هیئت مدیره باشگاه پرسپولیس (۸۰–۷۸)
مؤسس تعاونی اعتباری شهر (بانک شهر) (۷۹)
رئیس سازمان فرهنگی و هنری شهرداری تهران  (۸۲–۷۹)
اما البته رهبری یک فقیه بر آن و قانون اساسی منبعث از تعالیم جامعه‌ساز و ‌آزادی‌بخش اسلام و حضور مؤمنان عدالتخواه در صحنه، هر دم امید اصلاح امور را در دلهای مشتاقان زنده نگه میدارد.
به هر حال پسر من در راه خطای مقابله با اصل این نظام عزیز و ولایت مطلقهٔ فقیه افتاد و‌ عاقبت شومی یافت. من ضمن اعلام غم فقدان او، از راه و روش و گفته و کرده‌اش تبری می‌جویم و ‌‌همچنان خود را سربازی بی‌دست‌وپا در راه ولایت مطلقهٔ فقیه و تحقق آرمانهای اسلامی انقلاب که حقیقتاً در این شب ظلمانی جهان سرمایه‌سالار و مملو از ظلم و جور «انفجار نور بود» میدانم.
در پایان از درگاه رهبر فرزانهٔ انقلاب حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای که ولیّ لازم‌الاتباع زمانهٔ مایند در خواست عفو و بخشش قلبی فرزند خطاکارم را دارم گرچه میدانم ظلمی که او در حق جبههٔ سپاه پاسدار حق کرد سهل‌العفو نیست و او در سرگذشت افرادی که به سبب تبلیغات دروغ و مسموم خودش دچار شبهه و انحراف و بدبینی نسبت به انقلاب شده اند شریک است چنانکه از امام صادق(ع) نقل است که فرمود:
إِنَّ الْكَذَّابَ يَهْلِكُ بِالْبَيِّنَاتِ وَ يَهْلِكُ أَتْبَاعُهُ بِالشُّبُهَاتِ
دروغکار با دلایل روشن هلاک میشود و پیروانش را با شبهاتی [که ایجاد کرده] هلاک میکند.

اللهم اجعل عواقب امورنا خیراً
#طنز_تلخ
(متأسفانه چنین متنی نوشته نشده است)
🔸حالی «معلم» این سخن بگذار و بگذر

▫️یادداشت مهدی یزدانی‌خرم درباره پایان حضور علی معلم دامغانی در فرهنگستان هنر

@saazandegi
Audio
روزی که در جام شفق مُل کرد خورشید
بر خشک چوب نیزه‌ها گل کرد خورشید

🎙 شعر و دکلمه: معلم دامغانی


🔻کانال بیچاره فرهنگستان هنر🔻
▶️ @Na_be_Moallem ◀️
تجربهٔ تفکر
🔸حالی «معلم» این سخن بگذار و بگذر ▫️یادداشت مهدی یزدانی‌خرم درباره پایان حضور علی معلم دامغانی در فرهنگستان هنر @saazandegi
بنده‌خدا فرق غزل و مثنوی را نمیداند😐

این قصهٔ پرغصهٔ دخالت مافیای جعل و پولشویی در نقاشی و نمایشگاه‌داری در حذف استاد علی معلم دامغانی از فضای فرهنگی کشور که با خواب مطلق جبههٔ خودی همراه بود بسیار درس‌آموز است.
فضای هنری کشور ما آلوده‌تر از آنی است که در دادگاه‌های مفاسد اقتصادی میبینیم.
Forwarded from توییتر فارسی
‏چند ساله بودین که فهمیدن پولشویی یعنی انجمن های خیریه؟

× ناکاما ×

@OfficialPersianTwitter
بسته‌بندی بهداشتی پنام (ماسک)
اهدایی حوزهٔ مقاومت بسیج
گلبهار، پایگاه امام رضا(ع)
(بسیج از مردم، در کنار مردم، برای مردم)
    

۱۷ شهریور ۱۳۹۵ - ۰۲:۱۰

مزاح آیت‌الله طالقانی درباره دلیل دو همسره بودن‌اش

مهدی طالقانی می‌گوید: آیت الله طالقانی همیشه عدالت را بین همسران خود رعایت می‌کرد.

مهدی و طاهره طالقانی فرزندان مرحوم آیت الله طالقانی در آستانه سالروز فوت پدر، مهمان «کافه خبر» خبرگزاری خبرآنلاین بودند و در بخشی از صحبت‌های خود درباره دو همسره بودن آیت الله طالقانی توضیحاتی دادند.

طاهره طالقانی با بیان اینکه چند بار علت دو همسر داشتن را از پدر سئوال کردیم اما آقا جواب داد «این مسئله ای بین من و مادرتان است»، گفت: البته بعد انقلاب جو عوض شد، الان مسئله تک همسری آقایان اهمیت پیدا کرده است و شرط و شروط برایش گذاشتند. قبل از انقلاب قبحی نداشت که هر آقایی دو یا سه زن داشته باشد.

دختر مرحوم آیت الله طالقانی با بیان اینکه همسران آیت الله طالقانی در یک خانه زندگی نمی کردند افزود: بتول خانم و فرزندانش در خانه پیچ شمیران و توران خانم مادرم و فرزندانش در خانه شمیران زندگی می کردند. پدرم نیز در زندان قصر بین مسیر این دو خانه بود. (خنده)

مهدی طالقانی گفت: آقا همیشه عدالت را رعایت کرد از هر همسر خود 5 فرزند داشت ضمن آنکه 5 پسر و 5 دختر هم هستیم (خنده). عدالت هم بین دو همسر برقرار بود.

پسر مرحوم آیت الله طالقانی ادامه داد: احمد جلالی معاون وقت تلویزیون که برنامه قرآن در صحنه را با حضور آقا اجرا می کرد، نقل می کند روزی با آقای طالقانی به خانه آقای حجتی کرمانی رفتیم نهار آنجا مهمان بودیم. همسر آقای حجتی کرمانی می خواست به بهانه چایی آوردن وارد اتاق شود اما آقای حجتی مانع می شد. همسر ایشان که اصرار می کند، پدرم می گوید «آقای حجتی اجازه بده بیایند خب»، همسر آقای حجتی بالاخره می آید داخل اتاق و می گوید «آقای طالقانی ما شما را دوست داریم شما با رژیم شاه مبارزه کردید اما کار شما یک اشکال دارد؟» آقا می گوید «اشکال کار من چیست؟» همسر آقای حجتی می گوید «داستان اینکه شما دو همسر اختیار کردید چیست؟» آقا می گوید «عیبی ندارد شما این دو تا را بردار برو یک زن حسابی برای من بگیر». (خنده)
https://www.khabaronline.ir/news/575920/
به نام خدا
در مجلهٔ چامه دو قطعه از آثار هایدگر دربارهٔ معنای فلسفی «عالم» به ترجمهٔ استاد ضیاء شهابی درج کرده بودیم، امروز ضمن صوتی از استاد ضیاء شهابی شنیدم که بیت دوم زیر از عرفی شیرازی را در پیوستگی با آن دو متن قرائت کردند:

هرچند که در کشمکش جاه و مناصب
گمنام نمودند همه دودهٔ هم را

از نقش و نگار در و ديوار شکسته
آثار پديد است صناديد عجم را
Forwarded from کانال مهدی نصیری (مهدی نصیری)
✳️ نسبت من با انجمن حجتیه

🔻مهدی نصیری

به دنبال طرح دیدگاه "عصر حیرت" و نگارش کتابی با این عنوان، عده ای به نقد آن پرداخته اند و بعضا با من به گفتگو نشستند و این گفتگوها همچنان ادامه خواهد داشت اما عده ای هم متشبث به ادعاهایی بی مبنا از جمله «دفاع من از انجمن حجتیه» شده اند که در پاسخ به آنها عرض می کنم:

◀️ اولا انجمن حجتیه مانند هر نحله و جریان فکری دیگر در این عالم و کشور حق حرف زدن و ازادی بیان دارد و کسی نمی تواند این حق الهی، انسانی و قانونی را از او سلب کند، و لو آن که از نظر ما دیدگاه او باطل و مردود باشد.

◀️ ثانیا آنچه منسوب به انجمن حجتبه شده که این جریان علاوه بر مخالفت با تشکیل حکومت دینی در عصر غیبت، معتقد به گسترش دادن فساد و مخالفت با هر گونه فعالیت اصلاحی بوده، ادعایی است که هر چند از سوی امام خمینی (ره) مطرح شده، اما هیچ کس نتوانست برای آن سند معتبری پیدا کند و برخی از سران انجمن بارها آن را تکذیب کرده اند.
در این زمینه به یادداشت اخیر فاضل ارجمند حجت الاسلام شهاب الدین حائری شیرازی مراجعه کنید:
https://t.me/virayeshe_zehn/1656

◀️ ثالثا، اعتقاد به عدم جواز تشکیل حکومت یا اجرای حدود در عصر غیبت، از آغاز دوران غیبت در میان گروهی از فقهای شیعه قائل داشته است تا جایی که برخی از آنها حتی اقامه نماز جمعه را به دلیل آن که از اختصاصات امام معصوم علیه السلام می دانسته اند، حرام اعلام کرده اند و البته در مقابل آن فقهایی هم بوده اند که اقامه آن را واجب عینی و عده ای دیگر واجب تخییری بین نماز ظهر و جمعه می دانسته اند.
بنا بر این دیدگاه انجمن حجتیه از ابداعات و اختراعات نوظهور نیست.

◀️ رابعا، یکی از مشروح ترین و مستدل ترین نقدها را بر نظریه حرمت قیام و تشکیل حکومت در عصر غیبت بنده در یکی از پیوست های کتاب عصر حیرت نوشته ام که خبرگزاری مشرق پیش از انتشار کتاب، به انتشار آن پرداخت. این مطلب را در لینک زیر می توانید بخوانید:
https://b2n.ir/208395

◀️ خامسا: اگر چه بنده دیدگاه حرمت اقدام به تشکیل حکومت و در دست گرفتن قدرت را از سوی فقه و فقها و متدینین، عقلا و شرعا قبول ندارم و فتوای فقهای مقابل از جمله امام خمینی را قوی تر می دانم اما به طور جدی معتقدم که اقدام به تشکیل حکومت در عصر غیبت و زمانه کنونی که دوران سیطره مدرنیته است با دشواریها و پیچیدگی هایی روبروست که اگر به آنها توجه نشود و با امر حکمرانی، شعاری، عوامانه و آمرانه برخورد شود که ما اکنون بعضا در کار چنین شیوه ای از حکمرانی هستیم، در این صورت قرائت فقهای مخالف تشکیل حکومت و نیز انجمن حجتیه جای خود را در میان جامعه باز خواهد کرد و دیدگاه مدرن سکولار هم به کمک و یاری آن خواهد آمد و اگر زعمای جمهوری اسلامی خود را از انسداد شنیدن، مشورت، رایزنی و گفتگوهای ملی خلاص نکنند، تا غلبه چنین گفتمانی راه درازی در پیش نداریم.

علاقه مندان به این موضوع به کتاب عصر حیرت مراجعه کنند.
@nasiri42
ایران مظلوم

نویسندگان: نصرالله پورجوادی

منبع: نشر دانش مرداد و شهریور 1366 شماره 41

http://ensani.ir/fa/article/293193/%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%85%D8%B8%D9%84%D9%88%D9%85
برداشت از صفحهٔ آقای #محمد_لسانی
@mlesani

موضوع شخص ع.ف. نیست

موضوع مجموعه‌ای است که سردمدارش استکبار آمریکا و تحریمهاست و افرادی است که به حساب خیلی‌ها طرفداران بیشمار رسانه‌ای دارند ولی نسبت به ظلم به مردمشان ساکت اند.
راستی مگر قرار نبود فوتبال سیاسی نباشد و ورزش برای همدلی کشورها باشد؟
#ورزش_سیاسی_نیست
#فوتبال_سیاسی_نیست
#تعلیق_ورزش_ایران
#بی_وطنی
#تحریم_ورزش
Fortis Fortuna adiuvat
دلیران را بخت همراه
در صفحهٔ ۳۲۰ مجلهٔ چامه شمارهٔ ۱۳ (که ویرایشش بر عهدهٔ من بوده) خطایی مرتکب شده ام و نسبت به نقل قولی حضور ذهن نداشته ام.
اینجا استاد ضیاء شهابی از مقدمهٔ ترجمهٔ ارگانون ارسطو (منطق ارسطو) ترجمهٔ آقای میرشمس‌الدین ادیب‌سلطانی نقل قول کرده است.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شعری که شهریار برای امام خامنه‌ای خواند:

گل و شمعم به مزار دل خونین آمد
گفت پاشو که مسیحات به بالین آمد

ناخدا نوح نبی بود که «کشتی نجات»
راه طوفان زد و با بار دل و دین آمد

«قاصد کوی خدا» را چه بنامیم ای دوست؟
چه بِهْ از آنکه به سر سورهٔ یاسین آمد

یارب این «شاخه گل» از شش جهتش دار نگاه
این دعا کردم و از شش جهت آمین آمد

جشن این کوکب و این کوکبهٔ قدسی را
همه آفاق به آیینه و آیین آمد

نامه‌ات با خط و خال ختنی هر جا رفت
گوییا قافلهٔ نافه‌اش از چین آمد

آیتی خواندم از این نسخهٔ قانون که شفاست
چشم خودبین‌ام از این سرمه خدابین آمد

خبری بود به یعقوب که یوسف در مصر
مژده‌ای بود به فرهاد که شیرین آمد

نوشی از داروی سیمرغ به سهراب رسید
یا که ویس از پی پرسیدن رامین آمد

همت ای پیر! که با چنتهٔ خالی نرود
گل مولا که به کشکول تبر زین آمد

شهریار این غزل طرفه به تلقین سروش
چون رقم خواست زدن خواجه* به تحسین آمد

*) حافظ شیرازی
منبع وبگاه راسخون با ویرایش
یلدای آریایی🙂🍉
mæsyg | mæsug
'боевая башня’. Такие башни составляли неотъемлемую принадлежность пейзажа горной Осетии, так же как соседних Сванетии, Балкарии, горных районов восточной Грузии, Ингушетии, Чечни. Строились либо в аулах (фамильные башни, например Мakkoty mæsyg, Bocity mæsyg), либо в стратегически важных местах, на подступах в ущелье и т. п. (Народы Кавказа, I. М., 1960, стр. 318).

Иметь свою башню считалось делом чести для всей фамилии. „У tyxǵyn myggag (сильной фамилии) имелась фамильная башня в 5—7 ярусов, в которой могло при обороне от неприятеля укрыться все население аула" (Коста, Сочинения, т. IV, М„ 1960, стр. 326).

mæsygamafǵytæ īw ærx˳ydtoj Ʒaraxæj: ūmy irættæ dæsny wydysty „строителей башни приглашали из Джераховского ущелья: тамошние осетины были мастера" (из материалов Е. Барановой); ḱ’yræj særst mæsg˳ytæ sty greḱ’y mæsg˳ytæ „покрытые известкой башни принадлежат грекам" (ИАА III 94); Qoroty dywwæ avdbynaton mæsyǵy arvrnæ fæcydysty, cæmæj nawæd kæmæj fætarstajkkoj „две семиярусные башни Короевых достигали неба, — чего или кого им было бояться" (Сеrm. 52);

Karsanatæn wydī dywwæ mæsyǵy xæcynæn „у (фамилии) Карсановых было две боевые башни" (ИАА III 117); Poratæ Ʒantiaty nyxmæ mæsyg amajyn bajdydtoj „Пораевы стали строить башню (для борьбы) против Дзантиевых" (ИАА III 171); zæxxyl dyn nal bazzad kæninag, — dæ mæsyg amajyn fædæ „на земле у тебя не осталось ничего незавершенного, — ты достроил свою башню" (Кос?а 30); Xæmyc... ærx˳y mæsyǵy særmæ scydī „Хамип поднялся на верхушку медной башни" (ОЭ I 16); ærx˳y mæsyǵy alyfars ærx˳y galwan festad „вокруг медной башни появилась медная ограда" (СОПам. IV 50);

Arag˳yjy dony bylyl — nyr dær ma jæ sīstæ ænæxæld sty—læwwydī mæsyg „на берегу реки Арагвы — и сейчас еще ее стены не разрушились — стояла башня" (Сека 8); c’æx ajnæǧy gæmæx tīǧyl, marǧ tyxxæjty kædæm tæxy, ūm Cogojty bærzond mæsyg zyny dardmæ cyrtʒævænaw „на голом выступе серого утеса, куда с трудом долетает птица, там высокая башня Цогоевых видна далеко, как памятник" (Xар. Кадэег 67);

Tajmūrazæn mītæj mæsg˳ytæ fæcamadtoj „понастроили Таймуразу снежных башен (несбыточных планов, надежд)" (Сека 47); mæsyg xī dnræj xæly „башня разрушается от собственного камня" (пословица); wæ, mæ læwgæ xox, wæ, mæ cæwgæ mæsyg! „о (ты, который был) моей недвижимой горой, моей движущейся башней!" (из причитания по покойнику); д. dūwwæ osi... smedæg æncæ avd wæjugi mæsugmæ „две женщины шмыгнули в башню семи великанов" (MSt. 2713);

д. Ese bazdaxtæj æma osæ wæd, kizgæ wæd, biccew wæd, toxunmæ ka næ aræxstæj, oni ewguræj dær bafsnajdta Xatægti ustur mæsugi „Есе взял и всех, кто не способен был сражаться, будь то женщина, девочка или мальчик, укрыл в большой башне Хатаговых" (Диг. сказ. 2);

д. æ bæǧatær læg mæsugmæ ærtæ boni næ zinnuj „ее храбрый муж три дня не показывается в башню" (Iræf 21); д. arvmæ mæsug amajetæ, xormæ skænetæ fændag „стройте башню до неба, к солнцу держите путь" (Iræf 9); д. bajdædta kosun æxsævæj, bonæj cæræn mæsugbæl e kærdgæ doræj „стал он работать день и ночь над (сооружением) жилой башни из тесаного камня" (Bes. 108);

д. Ærgæsi mæsugæn... adtæj fat waʒæntæ allirdæmæ „у башни Аргаса были бойницы во все стороны" (Веs. 108). — mæsyggæs „сторож башни", воин, постоянно находившийся в башне для наблюдения; в случае опасности он зажигал на верхушке башни огонь, что было сигналом тревоги (Хар. Кадаег 67; ИАА III 167 сл.).

~ Сближается с гр. Μοσ(σ)υν '(деревянная) башня’ (Неsусh.:μοσσον πυργος; ср.: Aeneas Tacticus. De obsidione toleranda, 33, 3; Xen. Anab. 5, 4, 26; Dion Halic. 1, 26; Strabo XII, 3, 18; Eust. 765, и др.), откуда Μοσ(σ)υνοικοι буквально „живущие в башнях": 1. название народности, населявшей юго-восточное побережье Понта (Неr. III 94, VII 78; Хеn Аnаb. 5, 4, 1—3, 8, 11—17, 22—34; Scyl. 86, 87; Scymn. 900; Diod. Sic. 14, 30; Strabo XII 3, 18; Vаl. Flасс. 5, 152; Аmm. Маrc. 22, 8, и др.);

2. название народа в Великой Фригии с главным городом Mossyna (Рlin. 5, 3, 33; 6, 126).
Об исконном родстве осетинского и греческого слова не может быть речи: осетинскому а между гласными не может отвечать гр. σ. К тому же μοσυν самими греками ощущалось как „варварское" слово и современными специалистами считается чуждым греческому языку.1 Может быть, в греческий слово заимствовано из иранского?

Но и для такого предположения нет достаточных оснований: кроме ос. mæsyg, на иранской почве ничего подходящего не видно. Остается, стало быть, думать, что и в греческий и в осетинский слово вошло из какой-то третьей этнической среды, которая имела контакты и с греками и со скифами.

Такой средой были фракийские племена, а также фригийские до их передвижения из Македонии в Малую Азию. На фрако-фригийской почве и следует искать, всего вероятнее, родину слова μοσυν. В пользу этого говорит название фригийского города Mossyna (см. выше), а также название местности во Фракии Μοσσυνος (Athen. 7. 345 е: „... περι Μοσσυνον της Θρακης βους...“) и название города в той же Фракии Μοσυνοπολις (Еphr. mon. 5694, 7816).

Было ли во фракийском или фригийском это слово индоевропейским наследием (и.е. *moḱu-?) или оно идет из какого-то доиндоевропейского балканского субстрата (таково мнение Кречмера) — решить трудно. — Штакельберг считал ос. mæsyg заимствованным из перс, muškū 1. *templum idolicum’, 2. ‘gynaeceurn regium’, 3. ‘domus suprema’ (MSt. 89). Однако и значения и форма плохо согласуются. Не убеждает также сопоставление ос. mæsyg с гр. Μοσχιθα, Μεστχηθα, груз. Mcxeta название древней столицы Грузии (Аlthеim und Stiehl. Die aramäische Sprache unter den Achaimeniden. 1963, стр. 256).

Liden. Folknamnet Mosynoiker. Strena phil. Persson, 1922, стр. 393-396. —Jokl, Eberts Reallexikon der Vorgeschichte, Bd. 13, стр. 291. — Kretschmer, Glotta, Bd. 22, 1933, стр. 112.— Detschew. Die thrakischen Sprachreste. Wien, 1957, стр. 311 сл.