Forwarded from در آن نیامده ایّام (حسن صنوبری)
🎂 متاسفانه سالروز تولد #ملکه_انگلستان با تولد یکی از بستگانم توام شده. خیلی دلم میخواست در این جشن مهم شرکت میکردم یا دستکم بانی هزینههایش میشدم. لکن نه فرصتش هست و نه شرایط مالیاش. فلذا این #قصیده را تقدیم به محضر ملکه الیزابت سرانداختم و البته که ناتمام است. فعلا همین نسخه ناقص به عنوان هدیه روز تولدش:
روباهِ پیر، زخمیِ شیرِ جوان ماست
کیک تولّد ملکه، خانومان ماست
.
شمعش ز سوز آه شب و روز ما... دریغ
تزئینش از تموّج خونِ روانِ ماست
.
خورده جگر ز ما و مکیدهست خون، ولی
چشمش هنوز مانده سوی بازوان ماست
.
هم پوست را دریده و هم گوشت را ز ما
این پیرِسگ که منتظر استخوان ماست
.
خورده عروس سلطنت خویش و دیگرش
آیا چه رحم بر زن و بر کودکان ماست؟*
.
بلعیده نصف این کُره را چون کَره، هنوز
دنبال ابتلاع کرانتاکران ماست
.
خورده است اگرچه اینهمه اما نخورده است
آن سیلیای که در خورِ زور و توان ماست
.
دستارِ «لاری» است و تفنگ «رئیسعلی»**
ارثی که مایهی شرفِ دودمان ماست
.
کشتند بیشمار امیرکبیرمان
واین افتخار دائمی خاندان ماست
.
خیره مشو به هیمنهی جشنهایشان
وقتی که برگشان همه از بوستانِ ماست
.
حیرت مکن که سفرهی پررنگوآبشان
از غارتِ همیشگیِ آب و نان ماست
.
دلخوش مشو، که جمجمهی ماست جامشان
خامُش مشو، که آنچه بنوشند جان ماست
.
پا بر جنازههای من و تو گذاشتند
قد بلندشان ز ره نردبان ماست
.
کشتند بیشمار و نکشتیمشان هنوز
ای انتقام! پس چه زمانی زمان است؟
.
گرچه سیاوشان وطن سر بریدهاند
رستم هنوز صاحب ببرِ بیان ماست
.
ایرانیا! به خون شهیدان خود نگر
آیا نه وقت چرخش گرز گران ماست؟!
#ادبیات_ضدانگلیسی
*اشاره به موضوع #شاهزاده_دایانا
**اشاره به نام دوتن از قهرمانان مبارزه با #استعمار_انگلیس مرحوم آیتالله #سید_عبدالحسین_لاری و شهید #رئیسعلی_دلواری
@FihMaFih
روباهِ پیر، زخمیِ شیرِ جوان ماست
کیک تولّد ملکه، خانومان ماست
.
شمعش ز سوز آه شب و روز ما... دریغ
تزئینش از تموّج خونِ روانِ ماست
.
خورده جگر ز ما و مکیدهست خون، ولی
چشمش هنوز مانده سوی بازوان ماست
.
هم پوست را دریده و هم گوشت را ز ما
این پیرِسگ که منتظر استخوان ماست
.
خورده عروس سلطنت خویش و دیگرش
آیا چه رحم بر زن و بر کودکان ماست؟*
.
بلعیده نصف این کُره را چون کَره، هنوز
دنبال ابتلاع کرانتاکران ماست
.
خورده است اگرچه اینهمه اما نخورده است
آن سیلیای که در خورِ زور و توان ماست
.
دستارِ «لاری» است و تفنگ «رئیسعلی»**
ارثی که مایهی شرفِ دودمان ماست
.
کشتند بیشمار امیرکبیرمان
واین افتخار دائمی خاندان ماست
.
خیره مشو به هیمنهی جشنهایشان
وقتی که برگشان همه از بوستانِ ماست
.
حیرت مکن که سفرهی پررنگوآبشان
از غارتِ همیشگیِ آب و نان ماست
.
دلخوش مشو، که جمجمهی ماست جامشان
خامُش مشو، که آنچه بنوشند جان ماست
.
پا بر جنازههای من و تو گذاشتند
قد بلندشان ز ره نردبان ماست
.
کشتند بیشمار و نکشتیمشان هنوز
ای انتقام! پس چه زمانی زمان است؟
.
گرچه سیاوشان وطن سر بریدهاند
رستم هنوز صاحب ببرِ بیان ماست
.
ایرانیا! به خون شهیدان خود نگر
آیا نه وقت چرخش گرز گران ماست؟!
#ادبیات_ضدانگلیسی
*اشاره به موضوع #شاهزاده_دایانا
**اشاره به نام دوتن از قهرمانان مبارزه با #استعمار_انگلیس مرحوم آیتالله #سید_عبدالحسین_لاری و شهید #رئیسعلی_دلواری
@FihMaFih
Forwarded from جمهوری شهریاری هوشنگ (محمد)
▪️
تبعید شد چراغ به پستو، برای این؟
در حجره شرح خواند ارسطو، برای این؟
بودی خر ِ مراد ِ فقیهانِ خوشنشین
ای امت همیشه خداجو! برای این؟
مقطوع گشت سرو نجابت ز بیخ و بن
تاراج شد حیای سمنبو برای این؟
شد لکّهدار عصمت لیلی، زهی شرف!
از دست رفت برق النگو برای این؟
چون ایرج و سیاوش و سهراب بی مزار
من بهر چه؟ تو بهر کدام؟ او برای این؟
▪️
▪️
رفتی و آمدی و نمدکوب شد حریف
ای خواجهی نظام! هولاکو برای این؟
دیشب خلیفه مرد به بغداد و بامداد
شادی عَلَم گرفت به اردو، برای این؟
با شیعیان ساحل کوبا دلت خوشاست
تیرت اثر نکرد به باکو، برای این؟
زنهار ای خلیفهی چارم! که بر درت
دیگر نمانده غیر ثناگو، برای این؟
آن آخرالزمان که شدی در پیاش روان
دجّال، خود هم اوست، تکاپو برای این؟
از ما گریخت مِهر تکایا به یُمن تو
بیداد تو شکست ترازو، برای این؟
این خارهای بی سر و پا را نشاندهای
در ضرب و جرح گُل به هیاهو، برای این؟
از مسجدی کبود به قمری رسید ارث
پژواک دلگرفتهی کوکو برای این؟
با بالهای سوخته هر قوی خسته را
تبدیل کردهای به پرستو، برای این؟
زان برق بی مضایقه در چشم عاشقان
نوری نمانده غیر دو سوسو، برای این؟
پروندهای که آید از او بوی یوسفم
هر برگ آن شکنجهی خَستو، برای این؟
در پای منبر برکات امام شهر
نسلی نشسته بود دو زانو، برای این؟
▪️
▪️
ای موبدان ماتم و نفرین! چرا چنین؟
اهریمنان ِ جنبل و جادو! برای این؟
ما را به خودفروشی و خود را به جاکشی
مشهور کردهاید ز هر سو، برای این؟
تحصیل مال از آنچه حرام است وقف آن
تزریق اقتصاد به زالو، برای این؟
این مردمان غمزده را دینور! چرا
دوزخ ربوده است ز مینو؟ برای این؟
رسمٱ بنای عصر حجر را نهادهاید
در سنگلاخ کوه ابرقو، برای این؟
اوباش سرفراز به شتم بنفشهها!
اخر بسیج اینهمه نیرو، برای این؟
در ضمن بتپرستی مشتی دغل هنوز
قدّاره بستهاید به پهلو، برای این؟
▪️
▪️
افسانههای زلف توام مُهر و موم شد
ای شهرزاد سلسلهی مو! برای این؟
نزدیک صبح شد، بُرشی نور مستحب
افتاد روی شانهی گیسو، برای این؟
در شیشه کرده خون تو را و مرا مباح
موقوفهدار ضامن آهو، برای این؟
آرامگاه مهر بتان بود این دلم
بودایی و مسیحی و هندو، برای این؟
حافظ! ز چشم مست تو افتاده ساغرم
فرمود: منع غمزهی ابرو برای این؟
یازده امرداد ۱۴۰۲ خورشیدی | تهران
ویراست نخست
#زن_زندگی_آزادی #مهسا_امینی
#نه_به_حجاب_اجباری #نه_به_اعدام
#غزل #قصیده #شعر_فارسی #شاعران_ایرانشهر #شعر_ایران #شعر_خراسان #مکتب_مشهد #محمد_رمضانی_فرخانی
http://t.me/JFhooshang1
تبعید شد چراغ به پستو، برای این؟
در حجره شرح خواند ارسطو، برای این؟
بودی خر ِ مراد ِ فقیهانِ خوشنشین
ای امت همیشه خداجو! برای این؟
مقطوع گشت سرو نجابت ز بیخ و بن
تاراج شد حیای سمنبو برای این؟
شد لکّهدار عصمت لیلی، زهی شرف!
از دست رفت برق النگو برای این؟
چون ایرج و سیاوش و سهراب بی مزار
من بهر چه؟ تو بهر کدام؟ او برای این؟
▪️
▪️
رفتی و آمدی و نمدکوب شد حریف
ای خواجهی نظام! هولاکو برای این؟
دیشب خلیفه مرد به بغداد و بامداد
شادی عَلَم گرفت به اردو، برای این؟
با شیعیان ساحل کوبا دلت خوشاست
تیرت اثر نکرد به باکو، برای این؟
زنهار ای خلیفهی چارم! که بر درت
دیگر نمانده غیر ثناگو، برای این؟
آن آخرالزمان که شدی در پیاش روان
دجّال، خود هم اوست، تکاپو برای این؟
از ما گریخت مِهر تکایا به یُمن تو
بیداد تو شکست ترازو، برای این؟
این خارهای بی سر و پا را نشاندهای
در ضرب و جرح گُل به هیاهو، برای این؟
از مسجدی کبود به قمری رسید ارث
پژواک دلگرفتهی کوکو برای این؟
با بالهای سوخته هر قوی خسته را
تبدیل کردهای به پرستو، برای این؟
زان برق بی مضایقه در چشم عاشقان
نوری نمانده غیر دو سوسو، برای این؟
پروندهای که آید از او بوی یوسفم
هر برگ آن شکنجهی خَستو، برای این؟
در پای منبر برکات امام شهر
نسلی نشسته بود دو زانو، برای این؟
▪️
▪️
ای موبدان ماتم و نفرین! چرا چنین؟
اهریمنان ِ جنبل و جادو! برای این؟
ما را به خودفروشی و خود را به جاکشی
مشهور کردهاید ز هر سو، برای این؟
تحصیل مال از آنچه حرام است وقف آن
تزریق اقتصاد به زالو، برای این؟
این مردمان غمزده را دینور! چرا
دوزخ ربوده است ز مینو؟ برای این؟
رسمٱ بنای عصر حجر را نهادهاید
در سنگلاخ کوه ابرقو، برای این؟
اوباش سرفراز به شتم بنفشهها!
اخر بسیج اینهمه نیرو، برای این؟
در ضمن بتپرستی مشتی دغل هنوز
قدّاره بستهاید به پهلو، برای این؟
▪️
▪️
افسانههای زلف توام مُهر و موم شد
ای شهرزاد سلسلهی مو! برای این؟
نزدیک صبح شد، بُرشی نور مستحب
افتاد روی شانهی گیسو، برای این؟
در شیشه کرده خون تو را و مرا مباح
موقوفهدار ضامن آهو، برای این؟
آرامگاه مهر بتان بود این دلم
بودایی و مسیحی و هندو، برای این؟
حافظ! ز چشم مست تو افتاده ساغرم
فرمود: منع غمزهی ابرو برای این؟
یازده امرداد ۱۴۰۲ خورشیدی | تهران
ویراست نخست
#زن_زندگی_آزادی #مهسا_امینی
#نه_به_حجاب_اجباری #نه_به_اعدام
#غزل #قصیده #شعر_فارسی #شاعران_ایرانشهر #شعر_ایران #شعر_خراسان #مکتب_مشهد #محمد_رمضانی_فرخانی
http://t.me/JFhooshang1