✍️#فرمان_فرضی
🔺اسارت زبان یک ملت یعنی اسارت آن ملت
✍️استبداد پیش از به اسارت گرفتن یک ملت، واژگان و زبان او را به اسارت میگیرد. تا واژگان یک ملت به اسارت گرفته نشود، نمیتوان خودش را به اسارت گرفت، و تا واژگان یک ملت از اسارت آزاد نشود، نمیتوان آن ملت را آزاد کرد.بنیان تفکر فردی و جمعی بر زبان استوار است و زبان نیز بر واژگان. واژگان زبان را میسازند و زبان اندیشه را میسازد و اندیشه انسان را میسازد.
✍️من در طول این سالیان، که در حوزه حقوق فرهنگی اقوام پژوهش کرده ام، هرگز از واژه اقلیت و حقوق اقلیت استفاده نکرده ام، مگر اینکه ناچار به نقل قول و اینها باشم. چرا که اعتقاد دارم همین واژه "اقلیت" یک واژه اسیر است، برای اثبات و توجیه یک استبداد فرهنگی. این واژه را به اسارت گرفته اند تا یک سلسله استبداد و ناعدالتی را مشروع و معمولی جلوه دهند. شما تصور کنید در کشوری مثل ایران با هشتاد میلیون نفر جمعیت، که دهها قوم کنار هم زندگی میکنند، چطور میتوان ملت تورک اعم از (آذربایجانی، خلج، قشقایی؛ تورکمن و..) را که چهل میلیون نفر جمعیت دارند اقلیت تلقی کرد؟ پس چه کسی اکثریت است؟ طبق کدام آمار مستند و متقن؟ به راحتی میتوان دریافت که این واژه اسیر شده است برای تلقین یک "اکثریت موهوم" که هرگز وجود ندارد.
✍️ یا مثلا از فرهنگ (شعر و موسیقی و فیلم و تئاتر و داستان و رمان و رقص و لباس و فولکلور) یک قوم تحت عنوان "فرهنگ ملی" و از فرهنگ سایر اقوام تحت عنوان "فرهنگ محلی" یاد میکنند. مثل اینکه وقتی مرحوم جلیل شهناز تار میزند تار او میشود "موسیقی ملی ایرانی"، اما وقتی همان ماهور را مرحوم استاد علی سلیمی با تار آذربایجانی می نوازد اسمش میشود "موسیقی محلی آذری". این اسارت تا جایی پیش میرود که در اصل پانزده قانون اساسی از واژه "زبانهای محلی" استفاده شده است. انگار زبان یک قوم شیر و ماست است که محلی و غیر محلی داشته باشد. بدیهی است که اینجا واژه "ملی" و واژه "محلی" به اسارت گرفته شده است، و گر نه کدام محل؟ کدام ملت؟ مگر تمام اقوام باهم یک ملت نیستند؟ مگر اصول بنیادین حقوق اساسی و نص صریح قانون اساسی همین را نمیگوید؟ چطور میشود موسیقی قوم فارس را ملی و مثلا موسیقی قوم بلوچ را محلی نامید؟ با کدام منطق؟ با کدام استدلال؟
✍️ فرآیند ظلم از ظلم به واژگان شروع میشود، اولین حوزه ای که تحت ستم قرار میگیرد حوزه واژگان است، و اولین حوزه ای باید از ظلم آزاد شود همین حوزه واژگان است. اینکه ما حق نداریم با اسارت واژگان یک ناعدالتی فرهنگی عظیمی را بنیان گذاریم، اینکه ما حق نداریم با به اسارت گرفتن واژگان، انسانها را و فرهنگهایشان را تحقیر کنیم صرفا یک مکروه اخلاقی نیست، بلکه قانونا هم چنین حقی نداریم. قانونا هم مرتکب جرم میشویم، اما دردناکتر اینکه گاها خود قانون نیز با همین "واژگان اسیر" نوشته میشود.
✍️اصل نوزدهم قانون اساسی را در نظر بگیرید که میگوید: "مردم ايران از هر قوم و قبيله كه باشند از حقوق مساوي برخوردارند و رنگ ، نژاد ، زبان و مانند اين ها سبب امتياز نخواهد بود." به یک تورق ساده در قانون اساسی میتوان متوجه شد که عبارت "حقوق مساوی" در اصل نوزدهم به اسارت گرفته شده است. چرا؟ از کجا میگویم؟ برای اثبات ادعای من کافیست این بخش از اصل پانزده را در کنار اصل نوزدهم قرار بدهید که میگوید: "زبان و خط رسمي و مشترك مردم ايران فارسي است. اسناد و مكاتبات و متون رسمي و كتب درسي بايد با اين زبان وخط باشد ولي استفاده از زبان هاي محلي و قومي در مطبوعات و رسانههاي گروهي و تدريس ادبيات آنها در مدارس، در كنار زبان فارسي آزاد است" کجا رفت آن حقوق برابر؟ وقتی تمامی امتیازات زبانی را در سبد یک قوم قرار دادیم، وقتی حتی فراتر از آنچه در قانون آمده، کل فرهنگ و هنرش را نیز ملی تلقی کردیم، اصولا چه چیزی ماند که اقوام در آن برابر باشند؟
✍️شاید بپرسید فایده این بحثها چیست؟ در این گیر و دار مشکلات اقتصادی و دلار و سکه و تورم و اینها چرا باید این موضوعات مطرح شود؟ پاسخ روشن است. به زعم بنده اساس توسعه یک کشور بر فرهنگ استوار است. بنده فرهنگ را زیربنای توسعه میدانم و اعتقاد راسخ دارم که یک توسعه پایدار و سالم در بستر یک فرهنگ پایدار و سالم اتفاق می افتد، از طرفی هم یقین دارم یک فرهنگ پایدار و سالم قبل از هر چیز باید عادلانه باشد. سلامت فرهنگی به قدری به عدالت فرهنگی وابسته است که میتوان ادعا کرد سلامت فرهنگی یعنی عدالت فرهنگی. عدالت فرهنگی حلقه گمشده زنجیر توسعه ایران است. لازمه رسیدن به این عدالت آزادی است، و مهم ترین چیزی که باید اول از همه آزاد شود، همین واژگان اسیر هستند. باید از نو بنویسیم، اما نه با واژگان اسیر، بلکه با واژگان آزاد و آزاده. تا واژگان یک ملت از اسارت آزاد نشود، نمیتوان آن ملت را آزاد کرد.
#قیزیلدان_اولسا_قفسیم_آزادلیغا_وار_هوسیم
@dedekatib
🔺اسارت زبان یک ملت یعنی اسارت آن ملت
✍️استبداد پیش از به اسارت گرفتن یک ملت، واژگان و زبان او را به اسارت میگیرد. تا واژگان یک ملت به اسارت گرفته نشود، نمیتوان خودش را به اسارت گرفت، و تا واژگان یک ملت از اسارت آزاد نشود، نمیتوان آن ملت را آزاد کرد.بنیان تفکر فردی و جمعی بر زبان استوار است و زبان نیز بر واژگان. واژگان زبان را میسازند و زبان اندیشه را میسازد و اندیشه انسان را میسازد.
✍️من در طول این سالیان، که در حوزه حقوق فرهنگی اقوام پژوهش کرده ام، هرگز از واژه اقلیت و حقوق اقلیت استفاده نکرده ام، مگر اینکه ناچار به نقل قول و اینها باشم. چرا که اعتقاد دارم همین واژه "اقلیت" یک واژه اسیر است، برای اثبات و توجیه یک استبداد فرهنگی. این واژه را به اسارت گرفته اند تا یک سلسله استبداد و ناعدالتی را مشروع و معمولی جلوه دهند. شما تصور کنید در کشوری مثل ایران با هشتاد میلیون نفر جمعیت، که دهها قوم کنار هم زندگی میکنند، چطور میتوان ملت تورک اعم از (آذربایجانی، خلج، قشقایی؛ تورکمن و..) را که چهل میلیون نفر جمعیت دارند اقلیت تلقی کرد؟ پس چه کسی اکثریت است؟ طبق کدام آمار مستند و متقن؟ به راحتی میتوان دریافت که این واژه اسیر شده است برای تلقین یک "اکثریت موهوم" که هرگز وجود ندارد.
✍️ یا مثلا از فرهنگ (شعر و موسیقی و فیلم و تئاتر و داستان و رمان و رقص و لباس و فولکلور) یک قوم تحت عنوان "فرهنگ ملی" و از فرهنگ سایر اقوام تحت عنوان "فرهنگ محلی" یاد میکنند. مثل اینکه وقتی مرحوم جلیل شهناز تار میزند تار او میشود "موسیقی ملی ایرانی"، اما وقتی همان ماهور را مرحوم استاد علی سلیمی با تار آذربایجانی می نوازد اسمش میشود "موسیقی محلی آذری". این اسارت تا جایی پیش میرود که در اصل پانزده قانون اساسی از واژه "زبانهای محلی" استفاده شده است. انگار زبان یک قوم شیر و ماست است که محلی و غیر محلی داشته باشد. بدیهی است که اینجا واژه "ملی" و واژه "محلی" به اسارت گرفته شده است، و گر نه کدام محل؟ کدام ملت؟ مگر تمام اقوام باهم یک ملت نیستند؟ مگر اصول بنیادین حقوق اساسی و نص صریح قانون اساسی همین را نمیگوید؟ چطور میشود موسیقی قوم فارس را ملی و مثلا موسیقی قوم بلوچ را محلی نامید؟ با کدام منطق؟ با کدام استدلال؟
✍️ فرآیند ظلم از ظلم به واژگان شروع میشود، اولین حوزه ای که تحت ستم قرار میگیرد حوزه واژگان است، و اولین حوزه ای باید از ظلم آزاد شود همین حوزه واژگان است. اینکه ما حق نداریم با اسارت واژگان یک ناعدالتی فرهنگی عظیمی را بنیان گذاریم، اینکه ما حق نداریم با به اسارت گرفتن واژگان، انسانها را و فرهنگهایشان را تحقیر کنیم صرفا یک مکروه اخلاقی نیست، بلکه قانونا هم چنین حقی نداریم. قانونا هم مرتکب جرم میشویم، اما دردناکتر اینکه گاها خود قانون نیز با همین "واژگان اسیر" نوشته میشود.
✍️اصل نوزدهم قانون اساسی را در نظر بگیرید که میگوید: "مردم ايران از هر قوم و قبيله كه باشند از حقوق مساوي برخوردارند و رنگ ، نژاد ، زبان و مانند اين ها سبب امتياز نخواهد بود." به یک تورق ساده در قانون اساسی میتوان متوجه شد که عبارت "حقوق مساوی" در اصل نوزدهم به اسارت گرفته شده است. چرا؟ از کجا میگویم؟ برای اثبات ادعای من کافیست این بخش از اصل پانزده را در کنار اصل نوزدهم قرار بدهید که میگوید: "زبان و خط رسمي و مشترك مردم ايران فارسي است. اسناد و مكاتبات و متون رسمي و كتب درسي بايد با اين زبان وخط باشد ولي استفاده از زبان هاي محلي و قومي در مطبوعات و رسانههاي گروهي و تدريس ادبيات آنها در مدارس، در كنار زبان فارسي آزاد است" کجا رفت آن حقوق برابر؟ وقتی تمامی امتیازات زبانی را در سبد یک قوم قرار دادیم، وقتی حتی فراتر از آنچه در قانون آمده، کل فرهنگ و هنرش را نیز ملی تلقی کردیم، اصولا چه چیزی ماند که اقوام در آن برابر باشند؟
✍️شاید بپرسید فایده این بحثها چیست؟ در این گیر و دار مشکلات اقتصادی و دلار و سکه و تورم و اینها چرا باید این موضوعات مطرح شود؟ پاسخ روشن است. به زعم بنده اساس توسعه یک کشور بر فرهنگ استوار است. بنده فرهنگ را زیربنای توسعه میدانم و اعتقاد راسخ دارم که یک توسعه پایدار و سالم در بستر یک فرهنگ پایدار و سالم اتفاق می افتد، از طرفی هم یقین دارم یک فرهنگ پایدار و سالم قبل از هر چیز باید عادلانه باشد. سلامت فرهنگی به قدری به عدالت فرهنگی وابسته است که میتوان ادعا کرد سلامت فرهنگی یعنی عدالت فرهنگی. عدالت فرهنگی حلقه گمشده زنجیر توسعه ایران است. لازمه رسیدن به این عدالت آزادی است، و مهم ترین چیزی که باید اول از همه آزاد شود، همین واژگان اسیر هستند. باید از نو بنویسیم، اما نه با واژگان اسیر، بلکه با واژگان آزاد و آزاده. تا واژگان یک ملت از اسارت آزاد نشود، نمیتوان آن ملت را آزاد کرد.
#قیزیلدان_اولسا_قفسیم_آزادلیغا_وار_هوسیم
@dedekatib