@ddrreamm
نابرابر شده این جنگ، از آن میگذرم
هرکه پرسید کجا رفت، بگو بیخبرم
تو و خالِ لب و ابرو و دو تا چشمِ سیاه
در مقابل من بیچاره فقط یک نفرم!
#شاهد_رحمانی
نابرابر شده این جنگ، از آن میگذرم
هرکه پرسید کجا رفت، بگو بیخبرم
تو و خالِ لب و ابرو و دو تا چشمِ سیاه
در مقابل من بیچاره فقط یک نفرم!
#شاهد_رحمانی
❤1👏1👌1
@ddrreamm
چون به رقص آیی و سرمست برافشانی دست،
پرچم شادی و شوق است که افراشتهای!
لشکرِ غم خورد از پرچم دست تو شکست!
#فریدون_مشیری
چون به رقص آیی و سرمست برافشانی دست،
پرچم شادی و شوق است که افراشتهای!
لشکرِ غم خورد از پرچم دست تو شکست!
#فریدون_مشیری
👌1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@ddrreamm
داریم شعر از این قشنگتر ؟!
داریم شعر از این قشنگتر ؟!
👍1
👌1
@ddrreamm
اگر مرغی بخواهد مثل خروس بخواند باید گردنش را زد !
در زمان گذشته متاسفانه هرگاه زنی براساس هوش و استعداد ذاتی به جایگاه رفیعی می رسید، اغلب اوقات مورد حسادت مردان زمانه قرار می گرفت و برای تحقیر زن و خانواده اش این شعر را معمولاً می خواندند :
فروغی نماند در آن خاندان
که بانگ خروس آید از ماکیان
این شعر ریشه در یک حکایت تاریخی دارد، سلطان محمد پدر شاه عباس کبیر نابینا بود و نمی توانست تصمیمات درستی برای اداره ی مملکت بگیرد در عوض همسر او یعنی "خیر النساء بیگم" که اصل و ریشه ی مازندرانی داشته و از خاندان مرعشی بود، چنان با کیاست و مدبر بود که تقریباً تمام امور مملکت را از داخل حرمسرا خود کنترل می کرد. در نتیجه یکی از شاعران شوخ طبع، شعری را که در بالا گفته شده، برای دوران حکومت خیرالنساء سرود.
متاسفانه خیر النساء بیگم با سران قزلباش چندان خوب نبود و همواره آنها را به دیده ی تحقیر نگاه می کرد، در نتیجه قزلباش ها توطیه کرده و به قصر او یورش برده و خیرالنساء و تعدادی از نزدیکانش را به قتل می رسانند.
شاردن، سیاح معروف فرانسوی که در زمان صفویه به ایران آمده بود، هم در خاطراتش نقل می کند ایرانیان ضرب المثل وحشتناکی در مورد حضور و نقش زنان در اجتماع و امور دارند آنها می گویند :
"اگر مرغی بخواهد مثل خروس بخواند، باید گردنش را زد ."
اگر مرغی بخواهد مثل خروس بخواند باید گردنش را زد !
در زمان گذشته متاسفانه هرگاه زنی براساس هوش و استعداد ذاتی به جایگاه رفیعی می رسید، اغلب اوقات مورد حسادت مردان زمانه قرار می گرفت و برای تحقیر زن و خانواده اش این شعر را معمولاً می خواندند :
فروغی نماند در آن خاندان
که بانگ خروس آید از ماکیان
این شعر ریشه در یک حکایت تاریخی دارد، سلطان محمد پدر شاه عباس کبیر نابینا بود و نمی توانست تصمیمات درستی برای اداره ی مملکت بگیرد در عوض همسر او یعنی "خیر النساء بیگم" که اصل و ریشه ی مازندرانی داشته و از خاندان مرعشی بود، چنان با کیاست و مدبر بود که تقریباً تمام امور مملکت را از داخل حرمسرا خود کنترل می کرد. در نتیجه یکی از شاعران شوخ طبع، شعری را که در بالا گفته شده، برای دوران حکومت خیرالنساء سرود.
متاسفانه خیر النساء بیگم با سران قزلباش چندان خوب نبود و همواره آنها را به دیده ی تحقیر نگاه می کرد، در نتیجه قزلباش ها توطیه کرده و به قصر او یورش برده و خیرالنساء و تعدادی از نزدیکانش را به قتل می رسانند.
شاردن، سیاح معروف فرانسوی که در زمان صفویه به ایران آمده بود، هم در خاطراتش نقل می کند ایرانیان ضرب المثل وحشتناکی در مورد حضور و نقش زنان در اجتماع و امور دارند آنها می گویند :
"اگر مرغی بخواهد مثل خروس بخواند، باید گردنش را زد ."
🤔1
@ddrreamm
هوایی شده ام ،
دلم دوباره سیب می خواهد ،
پدرم راست می گفت ،
من هیچوقت
«آدم» نمی شوم ،
#فاطمــه_لشکری
هوایی شده ام ،
دلم دوباره سیب می خواهد ،
پدرم راست می گفت ،
من هیچوقت
«آدم» نمی شوم ،
#فاطمــه_لشکری
👌2
@ddrreamm
شنیده ام که ز دوری ،
هنوز رنجوری
اگر چه رنج و غمت
مایه ی ملال من است
ولی نهفته نماند که ضمن دلتنگی
خوشم که باز به خاطر ،
تو را خیال من است
#سیمین_بهبهانی
شنیده ام که ز دوری ،
هنوز رنجوری
اگر چه رنج و غمت
مایه ی ملال من است
ولی نهفته نماند که ضمن دلتنگی
خوشم که باز به خاطر ،
تو را خیال من است
#سیمین_بهبهانی
👍2