@ddrreamm
زبسکه چشم تو مردم فریب ومحتال است
هزار چشم چو چشم منش بدنبال است
بغــــیر وصـــل توام نیست آرزوئی لیک
مرا همیشه فلک برخلاف آمــال است
کجــــا بدامن وصـــل تو دسترس دارد
کسیکه چو من بیچاره تیره اقبال است
ز عزم خویش بجـــان تو منصرف نشوم
اگر چه در ره عشقت هزار اشکال است
قدم گــذار ببازار حسن خویش و ببین
برای قیمت یک بوسه ات چه جنجال است
برو قوی شو ا گر راحت جهان طلبی
که در نظام طبیعت ضعیف پامال است
نگر به دفتر کردار مردمان بزرگ
که عز و جاه نصیب رجال فعال است
گذشت دوره سلطان حسین و دلشادم
که روزگار بعکس مرام جهـال است
به درد گلشن بیدل کجا رسی زیرا
زبان ناطقه در شـرح هجر تو لال است"
#علی_اکبر_گلشن
زبسکه چشم تو مردم فریب ومحتال است
هزار چشم چو چشم منش بدنبال است
بغــــیر وصـــل توام نیست آرزوئی لیک
مرا همیشه فلک برخلاف آمــال است
کجــــا بدامن وصـــل تو دسترس دارد
کسیکه چو من بیچاره تیره اقبال است
ز عزم خویش بجـــان تو منصرف نشوم
اگر چه در ره عشقت هزار اشکال است
قدم گــذار ببازار حسن خویش و ببین
برای قیمت یک بوسه ات چه جنجال است
برو قوی شو ا گر راحت جهان طلبی
که در نظام طبیعت ضعیف پامال است
نگر به دفتر کردار مردمان بزرگ
که عز و جاه نصیب رجال فعال است
گذشت دوره سلطان حسین و دلشادم
که روزگار بعکس مرام جهـال است
به درد گلشن بیدل کجا رسی زیرا
زبان ناطقه در شـرح هجر تو لال است"
#علی_اکبر_گلشن
👍2
@ddrreamm
بر ریشهام تیشه مزن!
حیف است افتادن من
در خشکساران شما، سبزم، بلوطم، کهنم
ای جملگی دشمن من!
جز حق چه گفتم به سخن؟
پاداش دشنام شما آهی به نفرین نزنم
انگار من زادمتان،
کژتاب و بدخوی و رمان
دست از شما گر بکشم، مهر از شما بَرنکَنم
انگار من زادمتان،
ماری که نیشـم بزند
من جز مدارا چه کنم با پارهٔ جان و تنم؟
هفتادسال این گُلهجا،
ماندم که از کف نرود
یکمتر و هفتاد صدم، گورم به خاک وطنم
#سیمین_بهبهانی
بر ریشهام تیشه مزن!
حیف است افتادن من
در خشکساران شما، سبزم، بلوطم، کهنم
ای جملگی دشمن من!
جز حق چه گفتم به سخن؟
پاداش دشنام شما آهی به نفرین نزنم
انگار من زادمتان،
کژتاب و بدخوی و رمان
دست از شما گر بکشم، مهر از شما بَرنکَنم
انگار من زادمتان،
ماری که نیشـم بزند
من جز مدارا چه کنم با پارهٔ جان و تنم؟
هفتادسال این گُلهجا،
ماندم که از کف نرود
یکمتر و هفتاد صدم، گورم به خاک وطنم
#سیمین_بهبهانی
👍1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@ddrreamm
در دنیایی که مهربانی اغلب به فراموشی سپرده میشود، این لحظهی دلگرمکننده یادآور میشود که شفقت، مرز گونهها را نمیشناسد. اسبی زحمتکش، که احتمالاً از یک روز طولانی در کشیدن درشکهها خسته است، برای غذا خوردن مکث میکند؛ اما بیآنکه بداند، غذایش را با دستهای کبوتر گرسنه شریک میشود. بهجای آنکه آنها را براند یا آزرده شود، آرام ادامه میدهد به خوردن، و پرندگان را کنار خود به نوکزدن وامیگذارد. این رفتار ساده و در عینحال پرمعنا، سطحی از صبر و همدلی را بازتاب میدهد که بسیاری از انسانها میتوانند از آن بیاموزند. حیوانات زبان ما را نمیفهمند، اما اعمالشان هزاران سخن در خود دارد، از احترام و همزیستی گرفته تا عشقی خاموش. وقتی به این صحنهی فروتنانه نگاه میکنی، درمییابی که گاهی مهربانترین روحها، با سُم و پر پرورش مییابند. موضوع نه هوش است و نه برتری؛ بلکه دل است، و این اسب بهراستی سرشار از آن است. بیاغراق، بسیار برتر از برخی انسانها.
در دنیایی که مهربانی اغلب به فراموشی سپرده میشود، این لحظهی دلگرمکننده یادآور میشود که شفقت، مرز گونهها را نمیشناسد. اسبی زحمتکش، که احتمالاً از یک روز طولانی در کشیدن درشکهها خسته است، برای غذا خوردن مکث میکند؛ اما بیآنکه بداند، غذایش را با دستهای کبوتر گرسنه شریک میشود. بهجای آنکه آنها را براند یا آزرده شود، آرام ادامه میدهد به خوردن، و پرندگان را کنار خود به نوکزدن وامیگذارد. این رفتار ساده و در عینحال پرمعنا، سطحی از صبر و همدلی را بازتاب میدهد که بسیاری از انسانها میتوانند از آن بیاموزند. حیوانات زبان ما را نمیفهمند، اما اعمالشان هزاران سخن در خود دارد، از احترام و همزیستی گرفته تا عشقی خاموش. وقتی به این صحنهی فروتنانه نگاه میکنی، درمییابی که گاهی مهربانترین روحها، با سُم و پر پرورش مییابند. موضوع نه هوش است و نه برتری؛ بلکه دل است، و این اسب بهراستی سرشار از آن است. بیاغراق، بسیار برتر از برخی انسانها.
❤1👍1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@ddrreamm
چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون
دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون
چه دانستم که سیلابی مرا ناگاه برباید
چو کشتی ام دراندازد میان قلزم پرخون
زند موجی بر آن کشتی که تخته تخته بشکافد
که هر تخته فروریزد ز گردشهای گوناگون
نهنگی هم برآرد سر خورد آن آب دریا را
چنان دریای بیپایان شود بیآب چون هامون
شکافد نیز آن هامون نهنگ بحرفرسا را
کشد در قعر ناگاهان به دست قهر چون قارون
چو این تبدیلها آمد نه هامون ماند و نه دریا
چه دانم من دگر چون شد که چون غرق است در بیچون
چه دانمهای بسیار است لیکن من نمیدانم
که خوردم از دهان بندی در آن دریا کفی افیون
#مولانا
تصنیف دلنشین چه_دانستم
با صدای #همایون_شجریان
چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون
دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون
چه دانستم که سیلابی مرا ناگاه برباید
چو کشتی ام دراندازد میان قلزم پرخون
زند موجی بر آن کشتی که تخته تخته بشکافد
که هر تخته فروریزد ز گردشهای گوناگون
نهنگی هم برآرد سر خورد آن آب دریا را
چنان دریای بیپایان شود بیآب چون هامون
شکافد نیز آن هامون نهنگ بحرفرسا را
کشد در قعر ناگاهان به دست قهر چون قارون
چو این تبدیلها آمد نه هامون ماند و نه دریا
چه دانم من دگر چون شد که چون غرق است در بیچون
چه دانمهای بسیار است لیکن من نمیدانم
که خوردم از دهان بندی در آن دریا کفی افیون
#مولانا
تصنیف دلنشین چه_دانستم
با صدای #همایون_شجریان
👍2💯2❤1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
@ddrreamm
تاریخ ساخت این فیلم شاید بیش از ۵۰ سال باشه،،
ولی اکنون مایه افتخار هر ایرانیه ،
چامه سرای بزرگ ابوالقاسم فردوسی❤️👑
تاریخ ساخت این فیلم شاید بیش از ۵۰ سال باشه،،
ولی اکنون مایه افتخار هر ایرانیه ،
چامه سرای بزرگ ابوالقاسم فردوسی❤️👑
❤2
@ddrreamm
به حباب نگران لب یک رود قسم، و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
غصه هم میگذرد،
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهدماند..
لحظه ها عریانند.
به تن لحظه خود،جامه اندوه مـپوشان هرگز...!!
زندگی ذره كاهیست،
كه كوهش كردیم،
زندگی نام نکویی ست،
كه خارش كردیم،
زندگی نیست بجز نم نم باران بهار،
زندگی نیست بجزدیدن یار
زندگی نیست بجزعشق،
بجزحرف محبت به كسی،
ورنه هرخاروخسی،
زندگی كرده بسی،
زندگی تجربه تلخ فراوان دارد، دوسه تاكوچه وپس كوچه واندازه یک عمر بیابان دارد.
ما چه کردیم و چه خواهیم کرد در این فرصت کم...
#کیوان_شاهبداغی
به حباب نگران لب یک رود قسم، و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
غصه هم میگذرد،
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهدماند..
لحظه ها عریانند.
به تن لحظه خود،جامه اندوه مـپوشان هرگز...!!
زندگی ذره كاهیست،
كه كوهش كردیم،
زندگی نام نکویی ست،
كه خارش كردیم،
زندگی نیست بجز نم نم باران بهار،
زندگی نیست بجزدیدن یار
زندگی نیست بجزعشق،
بجزحرف محبت به كسی،
ورنه هرخاروخسی،
زندگی كرده بسی،
زندگی تجربه تلخ فراوان دارد، دوسه تاكوچه وپس كوچه واندازه یک عمر بیابان دارد.
ما چه کردیم و چه خواهیم کرد در این فرصت کم...
#کیوان_شاهبداغی
👏1
@ddrreamm
*۲۱ اوت روزشاعر است*.
شاعر،
جهانهای تازهای را در کلمات کشف میکند،
ما را با احساسات خود همراه میکند
و درهای این جان و جهان تازه را به روی ما میگشاید.
🪷🌹🪷
روز شاعر بر دوستان زرین قلم و اساتید بزرگوار گروه پربار #شاعران_معاصر و تمام شاعران ایرانزمین خجسته باد.
🪷
*۲۱ اوت روزشاعر است*.
شاعر،
جهانهای تازهای را در کلمات کشف میکند،
ما را با احساسات خود همراه میکند
و درهای این جان و جهان تازه را به روی ما میگشاید.
🪷🌹🪷
روز شاعر بر دوستان زرین قلم و اساتید بزرگوار گروه پربار #شاعران_معاصر و تمام شاعران ایرانزمین خجسته باد.
🪷
❤1🎉1
@ddrreamm
گر بام بی صفا بود
باید بپرد آن مرغ
نه بام بوده نه دام ،
دل بود و دلنوازی
چون کپتران وحشی
بر بام کمتر آیید
بر دل کمی نشینید
این نیست بچه بازی
از خشم و کینه بگذر
خود را رها کن آنگاه
در باورت نيايد
آنچه که دست یازی
#امیر_مومنی
گر بام بی صفا بود
باید بپرد آن مرغ
نه بام بوده نه دام ،
دل بود و دلنوازی
چون کپتران وحشی
بر بام کمتر آیید
بر دل کمی نشینید
این نیست بچه بازی
از خشم و کینه بگذر
خود را رها کن آنگاه
در باورت نيايد
آنچه که دست یازی
#امیر_مومنی
👏2
@ddrreamm
در کتاب «از خشت تا خشت» نوشتهی #محمود_کتیرایی آمدهاست که در گذشته بر روی ابزار و وسایل خانه شعر مینوشتهاند؛ در ادامه چند نمونه از اشعار آن آورده شدهاست.
- بر روی انبر برنج:
سوختم و سوختم و سوختم
تا روش عشق تو آموختم
حاصل عمرم سه سخن بیش نیست
خام بدم پخته شدم سوختم!
- بر روی دستهی دم طاووسی قاشق:
تیشهها خوردم به سر فرهاد وار
تا رسیدم بر لب شیرین یار
یا
کمتر ز قاشقی نتوان بود در طلب
صد تیشه میخورد که رساند لبی به لب
- بر روی قلمدان:
این قلمدان را دوات از لعل و مرجان لایق است
لیقه از گیسوی یار و زلف جانان لایق است
آب حیوانش مداد و شاخهی طوبی قلم
بهر عشق نو خطان و جیب خوبان لایق است
- در کنار قاب آینه:
صورت خود چو بنگری ناز تو بیشتر شود
کاش نمیگذاشتند آینه رو به روی تو!
یا
باش چون آینه که عیب تو را
همه را دیده رو به رو گوید
نه که چون شانه با هزار زبان
پشت سر رفته مو به مو گوید
- دور منقل:
از آن به دیر مغانم عزیز می دارند
که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست
- بر روی کوزهی قلیان نقره:
قلیان به دست از در درآ ای دلبر سیمین برم
با ناز قلیانم بده بیناز بنشین در برم
یا
طریق عشق را باید که از قلیان بیاموزی
که آتش بر سر و دودش به دل اشکش به دامان است!
- در حاشیهی پردهی قلمکار:
باش چون پرده رازدار کسان
تا نگردند از تو افسرده
پرده راز کسی نگفته به کس
هیچکس را ز خود نیازرده
پردهپوشی نموده عیب کسان
دیده اما به رو نیاورده
حفظ اسرار و پرده پوشی را
یاد باید گرفت از پرده
- بر روی بشقاب چینی:
بردار ز روی قاب سر پوش
تا یار کند طعام را نوش
- بر روی بدنهی کاسهی چینی و مسی:
بر مثال کاسه در هر کورهای گردیدهام
همچو قاشق دستیاری بیغرض کم دیدهام.
در کتاب «از خشت تا خشت» نوشتهی #محمود_کتیرایی آمدهاست که در گذشته بر روی ابزار و وسایل خانه شعر مینوشتهاند؛ در ادامه چند نمونه از اشعار آن آورده شدهاست.
- بر روی انبر برنج:
سوختم و سوختم و سوختم
تا روش عشق تو آموختم
حاصل عمرم سه سخن بیش نیست
خام بدم پخته شدم سوختم!
- بر روی دستهی دم طاووسی قاشق:
تیشهها خوردم به سر فرهاد وار
تا رسیدم بر لب شیرین یار
یا
کمتر ز قاشقی نتوان بود در طلب
صد تیشه میخورد که رساند لبی به لب
- بر روی قلمدان:
این قلمدان را دوات از لعل و مرجان لایق است
لیقه از گیسوی یار و زلف جانان لایق است
آب حیوانش مداد و شاخهی طوبی قلم
بهر عشق نو خطان و جیب خوبان لایق است
- در کنار قاب آینه:
صورت خود چو بنگری ناز تو بیشتر شود
کاش نمیگذاشتند آینه رو به روی تو!
یا
باش چون آینه که عیب تو را
همه را دیده رو به رو گوید
نه که چون شانه با هزار زبان
پشت سر رفته مو به مو گوید
- دور منقل:
از آن به دیر مغانم عزیز می دارند
که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست
- بر روی کوزهی قلیان نقره:
قلیان به دست از در درآ ای دلبر سیمین برم
با ناز قلیانم بده بیناز بنشین در برم
یا
طریق عشق را باید که از قلیان بیاموزی
که آتش بر سر و دودش به دل اشکش به دامان است!
- در حاشیهی پردهی قلمکار:
باش چون پرده رازدار کسان
تا نگردند از تو افسرده
پرده راز کسی نگفته به کس
هیچکس را ز خود نیازرده
پردهپوشی نموده عیب کسان
دیده اما به رو نیاورده
حفظ اسرار و پرده پوشی را
یاد باید گرفت از پرده
- بر روی بشقاب چینی:
بردار ز روی قاب سر پوش
تا یار کند طعام را نوش
- بر روی بدنهی کاسهی چینی و مسی:
بر مثال کاسه در هر کورهای گردیدهام
همچو قاشق دستیاری بیغرض کم دیدهام.
👍2
@ddrreamm
دل گرچه درین بادیه بسیار شتافت
یکموی ندانست ولی مویشکافت
اندر دلِ من هزارخورشید بتافت
آخر به کمالِ ذرّهای راه نیافت
#بوعلی_سینا
یکم شهریور زادروز
#حکیم_بوعلی_سینا و
#روزپزشک گرامی باد💞
دل گرچه درین بادیه بسیار شتافت
یکموی ندانست ولی مویشکافت
اندر دلِ من هزارخورشید بتافت
آخر به کمالِ ذرّهای راه نیافت
#بوعلی_سینا
یکم شهریور زادروز
#حکیم_بوعلی_سینا و
#روزپزشک گرامی باد💞
👍1