داستانکده شبانه
15.7K subscribers
105 photos
9 videos
188 links
Download Telegram
زن داداش بیقرار

سلام خدمت دوستان عزیز سایت میخوام چندتایی از خاطرات سکسیمو واستون بنویسم البته در نوشتن به شما دوستان عزیز نمی رسم ولی سعی میکنم اتقاقاتی ک واسم افتاده بنویسم چون اصلا از خالی بندی خوشم نمیاد فدای شما دوستان عزیز.
اسم من سروش 25 سالمه ی داداش دارم بنام رضا ک دو سه سالی از من کوچیک تره ی دوست دختر داشت بنام رعنا(قد165 سینه70کمرباریک کون نسبتا بزرگ موهای خرمایی چشم عسلی) ک بعد دوسال از رفاقتشون باهم ازدواج کردن بابام دوماه بعدعروسیشون ی خونه واسه ی رضا خرید منم توی اسباب کشی خونه کمکشون کردم تا از اداره اومدم نهارخوردیم بعد شروع کردیم ب نقل مکان خونه رضا وسایل ریختیم توی کامیون رفتیم خونه جدید تا وسایل اوردیم خونه شب شد شام خوردیم حسابی خسته شده بودم خواستم برم خونه ک رضا گفت بمون شب فردا ک جمعه است فردا کمکمون میدی ماهم ک تنهاییم دهن سرویس مارو با کارگر افغانی اشتباه گرفته بود منم قبول کردم ک بمونم خلاصه شام خوردیم ی پتویی پهن کردیم قرارشد سه تایی رو پتو بخوابیم قبل خواب ی کم کس شعر گفتیمو خوابیدیم من خوابیدم رضا وسط خوابید رعنا اونطرف رضا خوابید.

من ی چیزی تو مایه های خواب و بیدار بودم ک حس کردم ی نفر دستش برد وسط پاهام کیرم گرفت اولش ترسیدم بعدش گفتم یعنی میشه رضا باشه (راستی این بگو ک خداییش اصلا تو نخ سکس با رعنا نبودم) شاید داره شوخی میکنه بعد ک دستم گذاشتم روی دستش فهمیدم ک رعنا اومده پایین پام داره با کیرم بازی میکنه حسابی شوکه شدم یواش بهش گفتم داری چکار میکنی من سروشم رضا نیستم گفت خودم میدونم خاک تو سر رضا دیدم فایده ای نداره بلندش کردم رفتیم تئی اتاق اخری گفت سروش رضا نسبت بمن خیلی سرده ب نیاز من توجهی نداره من ارضا نمیشم با رضا من میکنه ابس ک میاد بیخیال خواسته های من میشه داشتم میگفتم ک خودم باهاش صحبت میکنم ک دستش گذاشت رو دهنم گفت دوست داری ب غریبه ها بدم خوب تو منو ب اوج لذتم برسون بعد لباش رو لبام گذاشت شروع کرد ب خوردن لبام نمیدونستم چکارکنم اگه رضا بیدار میشد چی افکارم خیلی مشغول شده بود خلاصه دل ب دریا زدم همراهیش کردم زبونم کردم تو دهنش شروع کردم ب مکیدن لباش امان از این ماهیچه غیر ارادی م وقتی بلند میشه دیگه نمیخوابه بعد لبام رو بردم کنارگوشش شروع کردم ب مکیدن اونم با دستش با کیرم بازی میکرد پیرهنش دادم بالا مثل سینه ندیده ها سینه هاش مک زدم ی جورایی ناله اش دراومده بود مجبوربودم ی دستم بذارم رو دهتش ک صداش بیرون نره ی صندلی تو اتاق بود ک گفتم بشین روش بعد شلوارش دراوردم با سر رفتم تو کسش چقدر خیس شده بود واقعاخوشمزه بود با دستام کسش بازکردم شروع کردم ب مکیدن کسش بادستاش موهام چنگ میزد سرم فشار میداد ب کسش ی 5 دقیقه ای خوردم تا ارضا شد بعدش گفتم ک بیا کیرم بخور ک گفت خوشم نمیاد حالم بد میشه منم اصراری نکردم کیرم مالیدم ب کسش تا خیس بشه بعدش اروم سرش گذاشتم رو سوراخ کسش فشار دادم تو واااااااااااااییییییییی ک چ کس تنگ و داغی داره ی کم عقب جلو کردم تا کسش ب کیرم بعد تا ته کردم تو کیرم پاهاش دور کمرم حلقه کرده بود با دستاش کمرم گرفته بود کمرم چنگ میزد جوری ک کمرم زخم شده بود میگفت دوست دارم بکن منو تو من نکنی کی من بکنه دردت بجونم منم با حرفاش تحریک میشدم تندتر میزدم ده دقیقه ایی کیرم تو کسش بود ک گفتم ابم داره میاد گفت بریز تو گفتم نه من محکم گرفته بود منم ک تو حال خودم نبودم همه ابم خالی کردم تو کسش ی 5 دقیقه ای طول کشید تا خودمون پاک کردیم بهش گفتم برو بخواب منم همینجا میخوابم صبح ک رضا بیدار شد اومد گفت چرا اومدی اینجا خوابیدی گفتم شما زن وشوهرید درست نبود من اونجا بخوابم خلاصه بعد اون شب رعنا با من خیلی مهربون تر شده بود از اون شب به بعد من دو بار دیگه باهاش سکس کردم اگه مایل بودید بگید تا واستون بنویسم شرمنده اگه بد نوشتم


#پایان
مهسا_همکارم


سلام به همه من علی هستم باور کنید این داستان کاملا واقعیه داستان از اونجایی شروع میشه که من از کارم اخراج شده بودم یک روز برادرم گفت برات کار پیدا کردم منم رفتم ببینم کارش چطوریه خلاصه من رفتم کارو دیدم که چشمم خورد به یه دختره که اسمش مهسا بود خیلی لاغر بود جوری که من با یک دست بلندش میکردم وزنش ۴۰کیلو بود قدش ۱۶۰سنشم ۱۷ من بخاطره کردن این دختره قبول کردم اونجا کار کنم ۱هفته اونجا مشغول کار بودم تو این مدت فهمیدم طلبه شده باهام رفیق شه ولی بدبخت خبر نداشت قرار چه بلایی سرش بیارم با بدبختی بهش شماره دادم اونم با کله شماررو قبول کرد ولی تا ۲روز زنگ نزد خار کسه چس کلاس گذاشت بگذریم ما چند روز بود که با هم حرف میزدیم تو این مدت اصلا راه نداد حتی حرف سکسو بیارم چند بارم رفتیم سفره خونه که اونجا فهمیدم خانم تو محلشون واسه خودش شاه کسی هست منم سو استفاده کردم چند بار بادستم کسشو مالیدم که با مخالفتش مواجه شدم ولی باز مالیدم اون روز بهش فهموندم که باید بده ولی مکانشو نداشتم بعد چند روز صاحب کارم گفت باید تعطیلی ها رو بیای سر کار آخه ۳روز پشت سر هم تعطیل بود و بچه های کارگاه هم رفته بودن شهرستان و هیچ کس هم نبود که با من کار کنه جز مهسا و مادرش


تو اون روز من با مهسا قرار گذاشتم که بیاد تو دستشویی که بهم بده وقت ناهار شد به مهسا گفتم بیاد دستشویی اونم اومد باورم نمیشد میخواد بده منم حشری شده بودمو میخواستم سریع بکنمش تا اومد تو دستشویی چسبیدم بهش ازش لب گرفتم زود شلوارشو در آوردم نذاشت از کون بکنمش گفت بذار لای پام منم گذاشتم لای پاش این قدر لاغر بود که کیرم از اون ور پاش زده بود بیرون بهم حال نداد هنوز تو کف کونش بودم خلاصه اون روز هول هولکی کردمش آبمم ریختم رو شورتش از دستشویی که اومدم بیرون خیس آب بودم آخه تابستونم بود و منم سر پایی کرده بودمو کلی انرژی مصرف کرده بودم از دستشویی که زدم بیرون دیدم مامانش جلومه قفل کردم گفت مهسا رو ندیدی گفتم تو سالنه تا رفت تو سالن مهسا رو فراری دادم ولی فک کنم ننش بو برده بود بعد اون روز چند بار برام ساک زد ساک زن قهاری بود یه روزم بردمش مکان اونجا فهمیدم که طرف پرده نداره و باهاش بهم زدم گفتم شاید بخواد خودشو بندازه ولی کسشو فتح کردم خیلی هم عالی بود علی از تهران ۲۳ساله فقط فش ناموسی ندین داستان دیگه ایی هم دارم که اونم براتون مینویسم الن خسته ام باور کنید کاملا واقعیه
نوشته:‌ علی


#پایان
📚باما باشید با : جدیدترین داستان‌ها📚
❥❥❥◈‌═❧═──
.دیگه طاقت نداشتم وقتی رفتم پایین دیدم رنگ شورت آبیش اینقدر خیس شده به صورمه ای میزنه از روی شورت شروع کردم لیسیدن بعداز چند بار لیسیدن با تموم قوا شورتشو در آوردم.
باورم نمیشد انگار خواب بودم..کس سفیدش کمی قرمز شده بود سرمو بردم بین پاهاش که شروع کرد به آه و ناله های بلند و اسممو صدا میزد و میگفت بخورش جووونی گفتمو سرمو بردم بین پاهاش بوسه ای به اطراف کسش زدم و بعدم شروع کردم به لیسیدن.
از پایین به بالا .زبونمو میکردم تو کسشو بیرون می آوردم و بین لب های ک سش میگردوندمو بالا پایین میکردم.در یه حرکت موهامو چنگ زد و سرمو محکم به بین پاهاش فشار داد و با لذت میگفت آههه میلاد..بخورش بکن توش ........آخخخ تروخدا.....و منم با لذت بیشتری میخوردم نمیخواشتم ازضا شه واسه همین دیگه بس کردم و بلند شدم و چهار زانو نشستم و بهش گفتم بیا بخور که ملتمسانه نگاهم کرد .خیلی زد حال خوردم ولی هیچی نگفتمو با خودم گفتم تلافی میکنم.
خوابوندمش و به آرومی کیرمو داخل کس قشنگش کردم که از درد جیغی کشید کهدستمو گذاشتم رو دهنش و نذاشتم ادامه بده میدونستم پردشو زدم چون ملافه خونی شده بود قطره اشکی از چشمش چکید اما من بس نکردم و آروم آروم عقل جلو میکردم و کم کم تند کردمش دیگه درد جاشو به لذت داده بود و دوباره آه و ناله هاش شروع شده بود ک میگفت جوون میلاد .....جرم بدهه...اوووووف.....میلاااااد.بدو......تند تر.......و منم هی تند ترش کردم تا اینکه ارضا شد..
اما من هنوز مونده بودم برای همین کیرمو کشیدم بیرون و نگار رو که بیحال افتاده بود دمر خوابوندم تا فهمید که چیکار میخوام بکنم شروع کرد به جیغ جیغ کردن و خواست بلند شه ک نذاشتم و محکم گرفتمش شروع کرد به التماس ولی من گوشم بدهکار نبود چون من براش لیسیدم ولی اون برام ساک نزد برای همین بلاخره باید از جایه دیگه تلافی میشد و به خاطر زد حالش باید کمی تلافی میکردم و چون اگه ولش میکردم فرار میکرد بیخیال کرم شدم و هیچی برام مهم نبود از همون بالا یه تف انداختم که روی یکم از سر کیرم افتاد .نگار کمکم داشت گریه میکرد که گفتم هنوز مونده گریه کنی ...
بیخیال کرم و تف شدم ، دستمو گذاشتم رو دهنش و با یه فشار کیر کلفتتتت و خیلی درازمو فرو کردم تو ک ونش .که با این که دستم رو دهنش بود از صداش میشد فهمید چه دردیی داشته ....
آرووم ک یرمو کشیدم بیرون و نگار که همینطور ناله میکرد و اشک میریخت خودشو کمی شل کرد. با دردی که داشت کار نداشتم .
یکی محکم به باسنش زدم که رد انگشتام موند و بازم جیغ کشید اما دستمو ازرو دهنش بر نداشتم.
اون دستم که رو باسنش بود رو بردم طرف سرش و موهای بلندشو که تا کمرش بود رو دور دستم پیچیدم و کشیدم فهمیدم دردش اومد واسه همین کمی قربون صدقش رفتم و جوونی گفتم و کیرمو محکم فرو کردم داخل کونش .اینقدر داغ تنگ بود که این لذت رو هیچ کس نمیتونست از بگیره خودمو محکم عقب جلو میکردم و با یه دستم صدای جیغ ها و گریشو
خفه میکردم و با دست دیگم موهاش به طرف خودم میکشیدم بعد از مدت کمی اضا شم و افتا دم روش ...
شروع کرد به فحش دادن بی توجه به اون چشمامو بستم و خواب رفتم.
وقتی بلند شدم رفته بود .نگاهم به ملحفه ی خونه افتاد و سریع بردم و انداختمش .الان دوهفتست که جواب تلفن هامو نمیده و به نظرم خطشو عوض کرده!!!!

#پایان

📚باما باشید با : جدیدترین داستان‌ها📚
❥❥❥◈‌═❧═──
خواهرزن_18ساله




۳۲ سالمه و ۸ ساله ازدواج کردم اسمم وحید و خانومم مهسا . خانومم قدش ۱۷۰ و وزنش ۷۸ کیلو . سایز سـ،،ینه ۸۰ . خودمم ۱۸۰ و ۹۰ کیلو . هر دو از لحاظ چهر خوبیم . یه خواهر زن دارم به اسم مژگان . مژگان قدش ۱۷۳ و وزنش ۷۵ کیلو بود سـ،،ینه هاشم ۷۰ . سفید خوشگل و موهای روشن . من عاشق خواهر زنم شده بودم تو این چند سالی که عروسی کرده بودیم و رفت و آمد داشتیم به خونه پدر زنم . مژگان دختر خوبیه و بعدها متوجه شدم تنها دوست پسرش من بودم و بس . دوسال بعد از رابطه مون ازدواج کرد . با نگاهام کم کم بهش میرسوندم که دوسش دارم و یکی دوسال طول کشید تا رابطه مون شکل گرفت . دیگه کم کم حرفهای س،،،گ،،،سی و ....


اصل مطلب
بعد از یه سال چت و یکی دو بار تو خونه یواشکی بوس از لپاش تونستیم ۲ ساعت بریم تو خونه یکی از دوستام که ازش کلید گرفته بودم ولی نگفته بودم خواهر زنمه . تا رسیدیم مثل دوعاشق پریدیم بغل هم بوسیدن و لب گرفتن . بعد مژگان رو با سلام و صلوات لخـ،،،ت کردم و سینه هاش رو خوردم از خجالت شده بود مثل لبو و حرف نمیتونست بزنه . کم کم راضی شد و ش‍ ‍رتش رو در آوردم وای که چه ک،،،‌وس نازی داشت . تر و تمیز و خوش بو و خوشمزه از کـ،،،،وس زنم خوشمزه تر و کوچیک تر بود . اینقدر خوردم که تمام دهنم پر از آب ک‌،،،و،سش شده بود . سوراخ قشنگ ک،،،‌ونش رو چنان لیس میزدم که ناله مژگان در اومده بود و مثل مار تو خودش وول می
خورد . لباسهام رو در آوردم و شرتمم کندم . چشماش رو بسته بود و روش نمیشد کـ،یـ،رم رو گرفتم جلوش و دستش رو گذاشتم رو ک،،،،‌یرم مثل اینکه برق ۳فاز بهش وصل کنن پرید و گفت نه . من 69 از بغل خوابیدم و اونو کشوندم سمت خودم شروع کردم با ولع ک،،،وصو کیـ،،،‌ون قشنگ و نرمش رو خوردن و با ژل یه انگشتم رو کم کم و با زور میکردم تو ک‌،،،وصش . چند بار بهش گفتم و معلوم بود حسابی جلو خودشو گرفته ولی دیگه طاقت نیوورد و ک،،،‌یرم رو گرفت و یه کوچولو ازش خورد بعد کم کم راه افتاد و حسابی تونست به کـ‌‌،،،یرم حال بده و خوب بخوره و واقعا هم معلوم بود بار اولشه . منم داشتم از ک،،،‌وس میخوردمش و ک‌،،،ونش رو با ژل و انگشت میـ،،گا،،،ییدم
. شاید ۲۰ دقیقه ک‌،،،یرم رو میخورد و من ک،،،‌وسش رو لیـ،،،س میزدم و میبوسیدم و مک میزدم . بی نظیر بود اون لحظات . بهش گفتم چهار دست و پا بشینه که میخوام از ک‌،،،ون قشنگت بکنمت . نشست و هیچی نگفت اصلا نمیتونست حرف بزنه هنوز یه حالتی داشت که انگاری خجالت میکشه . کـ،،،،یرم که بزرگ و کلفته رو گذاشتم در ک،،،‌ون سفید و قشنگش با زور سر ک‌،،،،یرم رفت تو کـ،،،،ونش که دیدم داد زد و رفت جلو . هر کاری کردم راضی نشد بهم ک،،،‌ون بده یعنی راستش اگه ک‌یرمم میرفت تو ک‌،،،ونش صدردصد جر میخورد . دوباره رفتم واسه خوردن ک‍ ‍وسش و تو بینش هم پـ،وزیشن رو عوض میکردیم و ک،،،‌یرم رو تو دهنش میکردم و میکشیدم رو لب و گونه و همه جای صورتش. سی،نه هاش رو میخوروم و گردنش . دیوونه شده بود و داشت حسابی لذت میبرد . بلند شدیم رفتیم تو حمام و زیر دوش هم حسابی هم مالونیدم و از پشت گذاشتم در سو اخ ک‌،،،ونش و باز با یه فشار دادش در اومد . به زور سر ک‌،،،یرم رو تو ک‌،،،ونش تونستم جا کنم و کمی اینجوری بکنمش . مژگان حسابی از این ۲ ساعتی که با من بود لذت برد منم واقعا کیف کردم چون خیلی خوشگل بود و دوسش داشتم . واقعا حال کردن با خواهر زن آخر لذته . مخصوصا خواهر زن خوشگل و ۱۸ ساله 
هنوزم خیلی وقتها که زنم رو میکنم چشمام رو میبندم و تصور میکنم که دارم خواهر زنم رو از ک‌،،،وص میکنم 
#پایان


📚باما باشید با : جدیدترین داستان‌ها📚
❥❥❥◈‌═❧═──

📚📖🖌#داستانکده_شاخ_شکن 🖌📖📚
منودخترخاله_بابام

سلام.من پوریا هستم بیست سالمه و میخام از اولین دختری که باهاش رابطه داشتم براتون بگم.به طورخلاصه میگم چون نمیخام طولانی شه.
یک روز ازتو گوشی خواهرم شماره یه دختر رو برداشتم و بعد از کلی مخ زدن باهام دوست شد و کم کم رومون بهم باز شد و شوخی های سکـ.ـسی میکردیم.بهد از یه مدت قرار گذاشتیم همو ببینیم .وقتی رفتم سرقرار شوک شدم.به قول پسر همسایمون مغز کـ.ـونم تیر کشید.دختری که باهاش دوست شده بودم دختر خاله بابام بوده ونمیدونستیم.اونم اولش جاخورد ولی بعدش گفت قول بده بین خودمون باشه منم گفتم چششششم عزیزممممممممممم.وقرارشدبریم بیرون.فرداش قرار شدبریم دریاچه مهارلو بیست کیلومتری شیرازه.ورفتیم.یادش بخیر پفک هم خوردیمو خلاصه دیگه هواتاریک شده بود و لب دریاچه توماشین نشسته بودیم که من یه دفه بغلش کردم واونم ازاین کارم استقبال کرد وبغلم کرد ولب ولوچه همومیخوردیم.من برای اولین بار اتفاقی دستم خورد به سینه هاش برق ازسرم پرید چون تا اون روز سینه ندیده بودم ولمس نکرده بودم.خیییییلی نررم بود وسفید.ازبالا که نگاه میکردم خط سینشو میدیدم وشـ.ـهوتم بیشتر میشد دیگه طاقت نیاوردمو دستمو گذاشتم روسینه هاش و مالوندم اونم ازاین کارم جاخورد وگفت پوریا معلومه چیکارداری میکنی؟؟نذاشتم حرف بزنه وپریدم روصندلی اونطرفی وخوابیدم روش و لباش رو واسش میخوردم خیییلی بدنش نرم بود.کم کم داشت خوشش میومد گردنشوخوردمو دست میکشیدم رو پاهاش. دکمه مانتوش رو باز کردم یه تاپ صورتی پوشیده بود.از روتاپ نوک سینش رودندون گرفتم خندید.دستمو کردم تو یقه اش و از زیر سوتیینش سینشو گرفتم.باورم نمیشد که الان سینه یه دختر تو دستامه.سینشو کشیدم بیرون و افتادم به جونش.واسش میخوردمش کم کم داشت آه آه میکرد.حسابی سینشو خوردم .رفتم پایین ساپورتشو با اصرار کشیدم پایین از روی شورت کـ.ـسش رو میمالیدم.خواستم کـ.ـسش رو ببینم وبخورم ولی گفت نه مو داره بذار فردا موهاش میزنم اولین بارتم هس بدون مو ببین.گفتم باشه.بهش گفتم کیـ.ـرم پوکید نمیخای لمسش کنی؟خندید وگفت ااخه خجالت میکشم.دستشو گرفتم گذاشتم رو کـ.ـیرم ویه کم فشارش داد شاخ درااورده بود.گفتم چته؟گفت این به این بزرگی قراره بره تو کـ.ـس ما دخترا؟گفتم ااره گفت میبینی چقد بد بختیم؟خلاصه اون شب نشد درست وحسابی بکنمش اومدیم خونه فرداش هردومون موهارو صفا دادیم دم غروب بهش زنگ زدم گفتم آماده ای؟گفت اره بیا تا بریم .رفتم دنبالش این دفه مهارلو نرفتم و رفتم یه جا دیگه بین دوتا کوه که دیدم هیچکس نیس وایسادم و هوا تاریک شد و هیچکسم مارو نمیدید.پریدم روش لباشو خوردم وبعدم سینه هاشم وبعد رفتم سراغ کـ.ـسش.شورتشوکشیدم پایین واییی که چه کسی بود.سفیییییییید وتپلی.چون تازه ازحموم اومده بود بیرون اصلا کـ.ـسش بو نمیداد شروع کردم به خوردن کـ.ـسش آه ونالش رفته بود بالا یه دفه بدنش لرزید وارضـا شد.پاشدم گفتم حالا نوبت توهس.شلوارموکشیدپایین وازروشورمتم کیـ.ـرمو مالوند.وقتی شورتمو کشید پایین باز تعجب کرد از درازیش.کـ.ـیرم 18 سانته و معمولی.خلاصه برام سـ.ـاک زد داشتم ارضـ.ـا میشدم که گفتم بسه اونطرفی شو.برگشت وکیـ.ـرموگذاشتم درسوراخش.یه کم فشار دادم یه آه بلندی کشید وگفت پوریا نکن خیلی درد میگیره.گفتم یه لحظه صب کن.یه تف انداختم رو سوراخش باز فشار دادم خییییلی تنگ بود.کیـ.ـرم داشت میشکست.هرچی فشارمیدادم کـ.ـیرم تو نمیرفت کیـ.ـرم داشت بــگا میرفت.ازاون طرف هم نیلوفر زد زیر گریه از درد.دلم براش سوخت.گفتم پاشو نمیخام.برام سـ.ـاک بزن تا ارضـ.ـا شم.پاشد برام حسابی سـ.ـاک زد تا آبم اومد .بعد از اون الان یک سال گذشته ومن و نیلوفر سه چهارروزی یک بار میریم بین همون دوتا کوه ومن براش کـ.ـس لیسی میکنم تاارضـ.ـا شه واونم برام سـ.ـاک میزنه تا ارضـ.ـاشم.ولی هیچوقت نکردمشوچون کـ.ـونش خیییلی تنگه ودلم نمیاد گشادش کنم.از همین رابطمون لذت میبریم کافیه.ببخشید اگه بد نوشتم.اینم داستان من و دختر خاله بابام.
#پایان
داســتـان👄👅کـــدع
داستان
#سپهر_ودخترخاله


سپهر و دخترخاله

1396/6/9

سلام دوستان اسم سپهره و بیست سال سن دارم قدم یمترو هفتادو هشته و وزنم شصتو پنج این داستی که میخام بگم مال یک ساله پیشه ینی وقتی که نوزده ساله بود من تو خونواده یه ادم پرحرف ولی مودب بودم وبرای همین تو فامیل ادم دوست داشتنی بودم من یکی یدونه خانوداه بودم چون نه خواهری داشتم و نه برادری من همیشه تو کف دختر خالم بودم اون یدختر خوشگل ومهربون بود این داستان داستان سکسی نیس که شما با شنیدش شهوتی بشید ویا من از خودم دربیارم چون این یه خاطره اس خلاصه من اونموقع من رشت ریاضی قبول شده بودم دانشگاه وبخاطر همین یکمم وقتم ازاد بود تا بین زمانی که برم دانشگاه خلاصه به ادامه داستان برسمو چرت نگم دخترخاله من قدش تقریبا یمترو شصتو پنج سانته قدش ما داخل تهران زنگی میکردیم و اون هم کرج ولی شهرستانمون تو استان کرمان بود یه روستا بود شهرستان هم نبود خلاصه ما هرسال برای عید ویا عروسی ها محبور بودیم بریم دهات وتو خونه‌ی مادربزرگم اقامت کنیم دیگه از مقدمه بکشیم بیرون وسراغ داستان بریم من همیشه تو کف دختر خالم بودم اون خیلی دختر قشنگی و مهربونو بادبو درس خونیه در حدی که جزو رتبه برتر های کنکور بود عید بود و ما مجبور شدیم بریم دهات ما شب اول دختر خالمو دیدم خوشحال شده بودم که اومده اینجا و گفتم که امسال باید مخشو بزنم شب اول خوب بود روز که شد قرار شد که من برم با دختر خاله شهر که چیزایی ازجمله لباسای محلی بخره و لوازم ارایشی چون من رانندگیم خوب بود ولی گواهی نامه نداشتم ولی همیشه سعی میکردم رعایت کنم که مبادا بگیرنم خلاصه ما دخترخالمو بردم گالری اونجا دختر مسعول گفت که تو شوهر این دختری من سرخ شدم گقتم بگم اره تهش چی میشه رک گفتم اره گفت هیچی بهم میاین بعد رفتیم داخل من نمیدونستم که منظوره زنه این بوده که چون باید لباسو بپوشه اونجا وزنونه اس گفت و دخترخال ما ام هیچی نگفت اونجا دفتم دیگه با یه لباس توری اومد خیلی خوشگل بود توش گفت همینو میخاد من گفتم باسه دیدمش بدون روسری و لباسی که بیشتر میخورد لباس خواب باشه چون اینقدر تو اندامش معلوم بود تو راه من حشری شده بودم وداشتم مخ دختر خالمو میزنم که یهو بش گفتم میشه مث دوست پسر دوست دختر باشیم یهو اون خشکش زد روش نمیشد چیزی بگه بعد من دستشو الکی گرفتم الکی تریپ مهربونی گرفتم دست به جاهاییش میزدم که اون حشری شه بعد گفت باشه ولی الان نمیتونم ج بدم گفتم اوکی بعد رفتیم خونه من داشتم تا صب تو اینستا گرام میچرخیدم البت اونجا نت بد بود بگارفتم تا برفت تو اینستا یهو ساعت سه شب یکی از تو تلگرام بم پیام داد گفت اگه تو دوست پسرمی الان بیا تو حیاط من رفتم تو حیاط دلمو زدم به دریا دیدم گفت بریم تو حموم منم گفت اخی نگو این حشرش زده بود بال دم دوستم گرم 《مهران که اینو بم یاد داده بود》 همینطور داشتم میرفتم گفت بیا رفتم دیدم اون سریع لباساشو دراورد و گفت بیا بکن ولی از عقب ولی باید کسمو بخوریش گقتم باشه من مث شما نیستیم یگم که شکمشو لیسیدمو نمیدونم اینچیزا اول ک.سشو یکم لیسیدمو با ممه هاش که خیلی کوچیک بودن بازی میکردم یعد گفت نوبت منه اومد برا م س.اک زد منم داشت ابم میوومد گفتم بش گفت اوکییه یهو ک.یرمو از دهنش دراورد وبا دست جلق زد تا ابم اومد بگرفتم به پشت یکم تف زرم من گفتم این اینکارس نگو یبار هم نداده بود فقد ج.لق میزده با سوپر نگاه میکرده کیرمو کردم یکم داخ دیدم او بگاه رفت نگو یه جیقی زد ولی درجا دهنشو گرفتم ارمون درش اوردم ک.یرم گریه میکرد با انگشت میکردم تو ک.ونش تا جا باز شه بعدش ک.یرمو کردم اروم اروم توش بعد دیدم داره دردش میاد کم کم تلنبه زدم تو جا باز شد سریع میزدم تا خواست ابم بیاد اونم ریختم توش خلاصه بعد اون قضی سه بار کردمش ولی اون نامزد کرد دیگه فقد جواب سلاممو میاد البته من فیلماشو دارم یبار بش گفتم اون گفت از جلو بم میده گفتم پردتو کی زد گفت نامزدش حالا اگه شد دفعه بعد اون داستانو میگم ولی تروخدا فوش ندین ویا بگین اینا یمشت دهه هشتادی جقین که این داستارو ساختن من این خاطرمو گفتم واسمی از کسی نبردم چون خودتون میدونید ولی خداییش نگید یارو جقیه و ک.سشعر نوشت با تشکر از ادمین سایت
#پایان
داســتـان👄👅کـــدع
۹_میلیون_تومنی

با عرض سلام به همه ي كساييكه اين داستانو ميخونن من محسن هستم و24سالمه داستانيكه تعريف ميكنم مربوط ميشه به4سال پيش.به روزيكه يكي از دوستام به اسم رضا باهام تماس گرفتو گفت:يه ك.س فراري سوار كردم اگه جا سراغ داري باهم ميل كنيم.گفتم باهات تماس ميگيرم.به يكي از دوستام كه ميدونستم حتما جا داره زنگ زدمو اونمokداد به رضا ادرس دادم گفتم برو هماهنگ كردم_خودمم اماده شدم كه برم يه جورايي هيجان داشتم با دوستاي دخترم زياد سك.س داشتم ولي بار اولم بود كه ميخواستم با يه زن خيابوني سك.س كنم خلاصه رفتمو به مكان دوستم بهنام كه خارج شهر بود رسيدم ماشين رضا اونجا بود زنگو زدم بهنام درو باز كرد بعد از كمي احوال پرسي رفتم تو به رضا سلام كردم چشمم به دختريكه رو كاناپه نشسته بود افتاد كه يهو ذوقم كور شد نه اين كه زشت باشه چهره ي جذابي داشت طوري كه ادم دلش نميومد چشم ازش برداره موهاي مشكي لخت بلند كه جلوي موهاشو چتري كوتاه كرده بود يه مدل معروف سك.سي خانوما ميدونن چي ميگم با يه تاپ سفيدو يه دامن كوتاه نشسته بود خيلي سك.سي بود ولي چيزيكه اذيتم ميكرد سن كمش بود تابلو بود17،18بيشتر نداشت بهش سلام كردمو رفتم سمت رضا دستشو گرفتم بردمش بيرون گفتم منو مسخره كردي اين كه بچه سنه من به هواي زن اومدم كه از جلو حال كنم
گفت خيالت راحت خودش ميگه پرده نداره گفتم شر ميشه
گفت فراريه ميكنيمش يه پولي ميديم ميره
گفتم پس ريسك نكن به ك.سش دست نزن گفت باشه رفتيم تو ديديم گرگ به گله زده بهنام رو كاناپه داشت لباي مينارو ميخورد برام جالب بود يه سك.س زنده با رضا نشستيمو مشغول تماشا شديم بهنامو مينا هم بدون اينكه حضور مارو بروي خودشون بيارن مشغول بودن مينا دستشو انداخته بود دور گردن بهنامو داشت لباشو ميخورد بهنام س.ينه هاي مينارو ميمالي‌د مينا نشسته بود رو پاهاي بهنام ،بهنام دامنشو داد بالا واي چه ك‌وني داشت من كه ك‌ي.رم داشت ميتركيد تاپ مينارو داد بالا سوتي‌ن سفيدو فانتزيشو باز كرد سين.ه هاش بزرگ نبود ولي حالت قشنگي داشت بهنام كمي نگاه كردو خيلي اروم نوك صورتي سينشو مكي.د ديد اين طوري نميشه ديوانه وار افتاد به جون س.ينه ي مينا كمي بعد زيپ شلوارشو باز كرد ك‌ي.رشو در اورد مينا نشست جلوي پاي بهنامو اروم ك.يرو كرد تو دهنش كمي س.اك زد بعد بهنام بلند شد لباساي خودشو مينارو در اورد يه ك.س كوچولوي تراشيده بهنام ديگه عقلش دست ك.يرش بود بعد به حالت 69خوابيدن بهنام داشت از ته دل ك
س ميخورد كمي بعد بهنام بلند شد پاهاي مينارو باز كرد گداشت رو شونش صداش كردم گفتم از جلو نكن حرفمو گوش كرد مينارو به حالت سگي خابوندرو زمين كرم نيوا يار
هميشگي در دسترس بود كمي ماليد سر كي.رش ،اروم ك.لشو كرد تو كه بر عكس انتظارم مينا زياد صداش در نيومد ك.ون نرمي داشت طوريكه وقتي بهنام عقب جلو ميكرد باسنش ميلرزيد بعد 2دقيقه بهنام يه اه بلند كشيدو اب.شو ريخت رو كمر مينا ادامه سك.س بماند كه من و رضا چه كرديمو چه شد چند روز بعد چيزيكه ميترسيدم اتفاق افتاد بهنام به جرم ادم ربايي ت.جاوز به عنف بازداشت شد ظاهرا مينا فرداي اون روز وقتي ميبينه هرجا بره بايد بده برميگرده خونه و ادعا ميكنه كه3تا جوون منو دزديدن و... منو رضا هم بعد چند روز دستگير شديم تو زندان تو سالن ما پسراي زيادي بودن كه وضعيتشون مشابه ما بود پاي درد دلشون كه ميشستي ميدي خيلياشون بعد س.كس حالا به هر دليلي خانواده دختر فهميده و دختره از ترس پدر مادر يا شلاق ادعا كرده كه به زور بوده خلاصه كه 9ميليون داديم رضايت مينارو گرفتيم بيشترم ميخواست ميداديم چون اگه رضايت نميداد حكم اعدام بود وقتي بيفتي زندان حاضري همه چي بدي تا ازاد شي از دخترا يه خواهش دارم اگه با يه پسر ميخوابن پاي بعدشم وايسن از پسرام خواهش ميكنم اجازه ندن اين داستانا يا فشار نفس باعث شه به ناموس خودشون نظر بد داشته باشن ببخشيد كه سرتونو درد اوردم موفق باشيد
#مهسا
#پایان
داســتـان👄👅کـــدع
مادرزن


سلام من مهرداد هستم . چند سالی هست ازدواج کردم 23 سالمه . از اوایل ازدواج مادرخانمم محبت و علاقه زیادی نسبت بهم بروز میداد و منم خوشحال از زندگی صمیمی که داشتم.تا زمانی که احساس کردم مادر خانمم دیگه نمیتونه حتی یروزم منو نبینه.مادر خانمم 43 سالشه تپل و سفید پوست با سینه های بزرگ و فوق العاده حـ.ـشری.خلاصه گذشت و وابستگی ما به حدی رسید که یا باید من میرفتم اونجا یا اون میومد صدای همه دراومده بود زنم پدر زنم فامیل و همسایه ها همه فهمیده بودن که ما خیلی وابسته هم شده بودیم .همیشه وقتی میومد خونمون یکراست می رفتیم روی تختم و دو نفری تو بغل هم صحبت میکردیم اگه خانمم بود من وسط دراز می‌کشیدم نمیدونستم چه حسیه برام گنگ بود یه چیزی تشکیل شده از حس مادر و فرزندی و دوستی و شـ.ـهوت که اینو خودمم بعد چند ماه فهمیدم که نسبت بهش حس دارم.وقتی میومد بغلم سرمو میزاشتم روی دستش وناخوداگاه چون سینه هاش بزرگ بود صورتم میخورد بهش .خیلی نرم بود عاشق بغل کردنش و بوی تنش شده بودم چند ماه گذشت و چند باری وقتی توی بغلم بود یهو کـ.ـیرم نیمه راست میشد وتکون میخورد می فهمیدم که به تنش میخوره و متوجه میشه اما به روی خودمون نمیاوردیمو لبخند میزدیم تازمانی که خودم بهش گفتم از سینه هات خوشم میاد و اگه میشه از روی لباس باهاش بازی کنم قبول کردو به مرور زمان از روی لباس رسید به زیر لباس و از مالیدن رسید به خوردن ولی دلیل قبول کردنش این بود که میگفت فکر میکنم بچه خودمی و کوچیکی و داری شیر میخوری بهم میگفت تحریک نمیشم چون چشمامو میبست منم فکر میکردم راست میگه تازمانی که یهو یه آهیی کشید و گفت بسه دیگه نخور گفتم چرا گفت درد میگیره حالا نگو خیس میکرده حسابی کـ.ـسشو و کیـ.ـر میخواسته اینو بعدا گفت بهم.خلاصه گذشت و یه شب اومد خونمون خونشون کسی نبود تنها بود اومد پیش مابخوابه رفتیم توی حال توشک پهن کردیم و من طبق معمول وسط خوابیدم تقریبا دو ساعتی خودمو به خواب زدم خانمم خوابید و مادر خانمم هم مثلا خوابیده بود ولی نخوابیده بود .من دیدم جفتشون خوابیدن برگشتم سمت مادر خانم و آروم آروم از پشت بغلش کردم و کم کم سینه هاشو گرفتم چون زنم هم کنارم بود واز خودمادرخانمم هم کمی می‌ترسیدم چون تمام رفتارهای ما در قالب مادر و فرزندی بود.باهاش یک ساعت ور رفتم و قشنگ کـ.ـیرم داشت میترکید و از پشت چسباندم به کـ.ـونش و دلو زدم به دریا شهوتم رسیده بود به آخرش قلبم داشت جوری می‌تپید که صدای اونو قشنگ می شنیدم.پاشدم رفتم اون سمت کنار دیوار و رفتم توی بغلش از جلو تا رفتم توی بغلش بر گشت و پشت شو کرد سمت من من فکر کردم بیدار بوده و ناراحت شده برگشت و پشت شو کرد به من و کـ.ـونش و داد عقب وبه من فشار داد یه لحظه قفل کرد مخم خلاصه خیلی ترس داشتم و خیلی شهـ.ـوت اون بهترین حس و لذت زندگیم بود.برگشته بود و کـ.ـونش و قنبل کرده بود من آروم آروم تقریبا دو ساعت طول کشید که شلوارشو یکم بدم پایین اول کـ.ـیرمو از روی شلوار مالیدم به کـ.ـون لختش بعد که دیدم چیزی نمیگه کیـ.ـرمو در آوردم و گذاشتم لای کپلاش همینجوری نیم ساعت ایستادم نصفه شب شده بود از شدت شهـ.ـوت داشتم آتیش میگرفتم و دیگه نتونستم جلوی خودمو بگیرم و هنوز شک داشتم که خوابه یا بیدار دلمو. زدم به دریا و کیـ.ـرمو گذاشتم دم سوراخ کـ.ـونش ولی شلوارش مزاحم بود یهو دیدم خودش شلوارشو کشید پایین و بر گشت گفت آبتو بریز توی کـ.ـونم.واای نمیتونم به زبون بیارم درجا این حرفو زد داشت آبم میومد چون تقریبا چهار پنج ساعت داشتم باهاش حال میکردم.خلاصه درجا یه تف زدم سر کـ.ـیرمو تا ته فرو کردم توکـ.ـونش آنقدر شیرین بود تلمبه نزدم و تقریبا پنج دقیقه توی همون حالت ایستادم آنقدر حـ.ـشری شده بود منو به دیوار فشار میداد که کـ.ـیرم بیشتر بره داخل خلاصه دوتا تلمبه زدم دیدم آبم اومد و سام خالی کردم تو کـ.ـونش و بلند شد رفت دستشویی خالیش کرد منم جوری شل شده بود بدنم که نمیدونستم تکون بخورم .اونشب قشنگ ترین شب زندگیم بود ...

#پایان
داســتـان👄👅کـــدع
داستان سسی وقتی ک.سم جر خورد


داستان سسی وقتی ک.سم جر خورد
سلام
نمیخوام مجبوربشم ج بدم پس لطفافحش ندید
اولین روزایی بودکه واردبیمارستان شده بودم.جلوی درب یکی ازاتاقاایستاده بودم ورفته بودم توفکرکه یه دفه یه صدایی پشت سرم گفت ببخشیدوقتی برگشتم بادیدنش دلم لرزید دکتر فرشاد بودکه میخواست واسه چک کردن مریضش بره تواتاق.بدون اینکه حرفی بزنم اجازه دادم واردبشه من ازنوجوونی ووقتی ک فهمیدم ک.یرچیه همش دنبال این بودم ببینم مال کی اززیرشلواربرجسته تره اونروزم ناخودآگاه همش چشمم به کیرفرشاد بودچون معمولادکمه روپوششم بازمیکرد خیلی مغروربودوکمتربه کسی توجه میکردولی تازگیاحس میکردم خیلی حواسش به منه
چندوقتی گذشت ومابه هم نزدیکترشدی باهام زیادشوخی میکردتااینکه یه روزبهم زنگ زد.نمیدونم شمارموازکی گرفته بود.خلاصه سرتونودردنیارم….باهم دوست شدیم….
چندوقتی گذشت همش راجع به بیماریهای مردان و پروستات و سزارین و ک.س وکسروازین چیزامیگفت تا سر شوخیو باز کردو گفت دوست دارم ببینم چطوری میخوای بزای
منم از خدا خواسته گفتم منم دوست دارم ببینم توچطوری میکنی.انتظارشو نداشت یه کم مکث کرد بعد چشمک زد و گفت امتحانش مجانیه….
دو هفته بعد دعوتم کرد نهار بیرون منم بهم الهام شده بود بدم نمیاد یکم بمالتم رفتم حموم حسابی ک.س تپل و روناموصفا دادم من قدم 170و65وزنمه وسینه ام75ک.سمم گوشت خالیه
خلاصه ساعت 11شدمنم به بهونه شیفت خونه روپیچوندمو رفتم بیرون تا سوار ماشینش شدم یه ماچ محکم ازلپم کرد.یه کم چرخ زدیم ورفتیم یه رستوران غذاخوردیم ساعت1ونیم بودبهش گفتم مجیدمن گفتم تاساعت6شیفتم نمیشه برم خونه.اونم به بهونه اینکه گیربازاره گفت بریم خونه من عصرمیرسونمت منم که هم دلم کی.رمیخواست هم دوسداشتم خونشوببینم رفتم.رسیدیم به یه اپارتمان شیک واردخونهکه شدیم گفت راحت باش منم که زیرمانتوتاپ تنم بودمانتومودراوردموباتاپ وشلوارلی نشستم اونم لباسشوعوض کردوبایه گرمکن وعرق گیراومدرفت اشپزخونه شربت وشیرینی اوردگذاشت رومیزجلوی کاناپه بعداومدپیشم نشست دستشوانداخت دورگردنم یه نگاه به لبام کردوگفت دوسدارم بخورمشون البته قبلایه بارخورده بود…یه لبخندزدم ولب پایینشوگازگرفتم دیدم داره ازچشاش آتیش می باره این حس واسم ناآشنانبوددوسه باری کرده بودنم
دستشوکردتوتاپموس.ینموکشیدبیرون اون لحظه ازاینکه تاچنددقیقه دیگه قراره یه مردخوشتیپ ک.یرکل.فت قراره منوب.گادحال کردمویه آه بلندکشیدم که انگارجرقه بود باصدای من تاپوس.وتینموجردادوافتادروسینم بلنددادمیزدچراایناروقبلانشونم نداده بودی جوووون مثه بالشه جووووون منم جیغ میزدم اره عوضی گازبزن بخورآههههههه
که طاقت نیاوردموهلش دادم اون سمت سریع عرق گیرو دراورد وبازافتادروم
سینه هاموچنگ زد منم دادمیزدمـ ک.ییییییییر من ک.یررررمیخوام بک.نش تو.ک.سم داشتم دیوونه میشدم حتی الان ازتعریفش ش.ورتم خیس شده واحساس نیازبه اون ک.یرک.لفتشومیکنم
خلاصه شلواروشورتموبایه حرکت دراوردوتاک.س چاقمودیده افتادروک.سم شروع کردبه لیس وگازداشتم ارض.امیشدم که داد زدم بسه منو ب.گا.اونم معطل نکردک.یرشوازاسارت شلوارک درآوردوبهم گفت قمبل کنم منم قمبل کردم وازپشت کردتوک.سم خیلی تنگ بود من که قبلاپردم پاره شده بود ازکلفتی کرمجیدقسمت دیگه مخاط وپرده ک.سم پاره شد کسایی که باراول ک.س دادنشون یادشونه میدونن چی میگم دردولذت باهم 5.6دقیقه تلمبه زد که باآه واوه زیادخواهش های بلندم که میگفتم منوبک.ن ب.گاعوضی ج.رم بده بالاخره به اوج لذت رسیدمو ارض.اشدم اونم چندلحظه بعدمن وهمه آبوریخت روصورتم منم که عاشقه آب کرم همه روجلوچشمش لیس زدم وهردوهمونجابی حس افتادیم بعد از اون دوسه بارم جاهای دیگه سس کردیمو اون دوره کارش تموم شد و از شهر ما رفت…
نوشته:رضا
#پایان

داســتـان👄👅کـــدع
سوراخ_کون_و_ابه_کیر




زبونشو که تو کسم چرخوند بهوش اومدم. واااای چی میدیدم. علی و سه نفر دیگه بودن که دور و برم بودن. یادم اومد که ازبس مست کرده بودم ازحال رفتم. قرار نبود به سکس بکشه اونم گروهی! زبون علی تو کسم میچرخید ومن فقط حال میکردم. اون لحظه به چیزی فکر نمیکردم. دوستاش هر کدوم با یه جام ور میرفتن. آروم گفتم علی،علی هم گفت جوووون بیدار شدی عروسک ببین چه حالی بت بدم. گفتم علی کون میخام. عاشق این بودم که کون مردایی رو که باهام سکس میکردن و انگشت کنم. با علی همیشه به خاستم میرسیدم. علی گفت کونم بهت میدم نفسم. محسن کونتو بده سودی جونم کون میخاد. محسن که تا الان فقط پستونمو گرفته بود و مک میزد جوری نشست که دستم به سوراخش دسترسی داشت.اون یکی که صاحب اون پستونم شده بود اومد و سوراخشو اورد جلو دهنم. جووون چه سوراخ تمیزی بود میخاستم بخورمش حسابی. لیسش زدم با زبونم م با انگشتم باهاش ور رفتم. اون انگشت دستمم لیسیده بودم و اروم اروم داشتم تو کون محسن میکردمکه علی گفت سودی جونم بازم میخای کون؟گفتم اره و این اره رو چنان حشری گفتم که صداشون در اومد و همه به اخ و اوخ افتادن. اون یکی پسره هم اومد کنارم و حالا یه کونو با زبونم لیس میزدم و واسه هر دستم یکی یه دونه کون داشتم که با انگشتام حسابی از خجالتشون در اومده بودم. وای ابم داره میاد یادش می افتم. تصور کن دونفر سینه هاتو بخورن و تو ام دو انگشتی کوناشونو میگایی یکی هم کیرش افتاده رو چشات و زبونتو داری فشار میدی تو سوراخش. از اون ورم علی کس و کونمو میلیسید و میمالید. صدای اه و اوهمون فضارو گرفته بود که علی کیرشو گذاشت در کونم و با یه فشار دادش تو تا دسته. یه حالی بهم داد که تا کیرش رفت آبم اومد!.! منم ابم جهش داره همش پرید رو شکم علی و بقیه داد زدن جووووون. منم که اصن تو دنیا نبودم. یه کم که تلمبه کرد محسنم رفت سراغ کوسم. یه لیس به کوسم میزد و یکی به کیر علی. علی گفت میخای؟ اونم یه اه کشید و اومد روم و کیرشو جا داد تو کوسم. زیاد کلفت نبود. علی هم از کونم کشید و گذاشت تو کون اون. کیر محسن تو کس من بود و کیر علی تو کون محسن منم دیگه سه تا انگشت کرده بودم تو کون اون پسره و کیر اون یکی هم تو دهنم بود. داد زدم علی کونمو بگا. این شد که پوزیشن عوض شد. طوری که حالا من یه کیر تو کوسم شده بود علی تو کونم و یکی تو دهنم. یکی هم محسن کونی رو میگایید. خیلی باحاله امتحان کنید. اینکه سه طرفه بگانت نعمتیه که تو بهشتم نصیبت نمیشه. کیری که تو دهنم بود ابش اومد و ریت تو حلقم ولی بقیه همچنان تلمبه م میکردن. گفتم هرکی ابش هرجا اومد همونجا خالی کنه ابشو. کیری که تو کون محسن بود بدو اومد تو دهن من ابشو خالی کرد. با دست گرفته بودش و دهنمو پر کرد. و من با لذت خوردم. انگار همه شون میخاستن تو دهنم خالی کنن. بعدشم باز باخودشونو من ور رفتن و در اخر که انگار برنامه ریخته بودن همه شون کیر به دست اومدن بالا سرم و درحالیکه میمالیدن کیراشونو همشون یکی یکی و دوتا دوتا سر کیرشونو کردن تو دهنم و ریختن. وااای ابمم الان اومد از تصور اون شب. اینکه چارتا کیرو بدی بگانت و ابیاریت کنن. بازم سکس اینجوری میخام. فقطم عاشق اب کیر و سوراخ کون پسرام. بووووس بای بای


نوشته: سودابه

#پایان
ل كنم كه ديدم زد زير گريه منم ناخودآگاه پاشدم رفتم سمتش و نشستم كنارش و گفتم حالا خودتو ناراحت نكن كاريه كه شده بيخيال ديدم دستاشو گرفت جلو صورتش و گريه هاش دوبرابر شد و منم دستم رو حلقه كردم دورش و سرشو گذاشتم رو سينم و گفتم آروم باش خيلي خب تا اينو گفتم دستاشو باز كرد و محكم بغلم كرد و هيچي نگفت و هق هق ميكرد كه منم محكم فشارش ميدادم و يكم كه گذشت احساس كردم آروم شد گرفتم آوردمش جلو گفتم بهتري؟ گفت آره پيشينيشو بوس كردم و دوباره سرشو گذاشتم رو سينم شروع كردم نوازشش كردن كمرشو و آروم ميماليدم و هرزگاهيم سرشو بوس ميكردم و يكم بعد صورتشو برگردوندم سمت بالا و صورتشو بوس كردم يه چندتا بوس از صورتش كردم و آروم لبام داشت ميرفت سمت لباش تا يه بوسم از لبش كردم لبامو رفت رو هم و داشتم ازش لب ميگرفتم و چشام بسته بود وقتي يخورده چشامو باز كردم ديدم اونم چشاشو بسته و منم با دستام سينه هاشو گرفتم و ماليدم كه يواش يواش هلش دادم رو تخت و دراز كشيد اما هنوز لبامون رو هم بود و تو اين حين داشتم سينه هاشو شكمشو كونشو پاشو مي ماليدم كه يدفعه يه دفعه يه دستمو بردم سمته كوسش و گذاشتم روش كه ديدم چشاشو باز كرد و لبامون جدا شد و گفت بسه ديگه هيچي نگفتم و دوباره صورتمو نزديك كردم و با لبام لباشو گرفتم و خوردم و يكم گذشت اومدم سمت پايين گلوشو خوردم و سرمو آوردم بالا و گفتم بهش دگ هيچي نگو و هيچكاريم نكن چشاتو ببند و همونطوري بمون گفت بس كن بهتره ديگه ادامه نديم كه منم گوش ندادم و دوباره لباشو گرفتم با لبام و ازش لب ميگرفتم و همونطوري داشتم دستمو ميكردم شلوارش و بردم تو چوچولشو ماليدم كه صداش داشت درميومد يكم تو همون وضع چوچولشو ماليدم و پاشدم شلوار و شرتشو باهم كشيدم پايين و دكمه و زيب شلواره خودمم باز كردم تا نصفه كشيدم پايين و خوابيدم روش كه وقتي خوابيدم كيرم كه عين سنگ سفت شده بود افتاد وسط دوتا پاش كه بسته بود و لبامو گذاشتم رو لباش يه لب گرفتم و دستم يه تف انداختم و دستمو بردم سمت كيرم سرشو تفي كردم و پاهاشو باز كردم و دستمو ماليدم دم سوراخ كوسش و كيرم گرفتم با دستم و هدايتش كردم سمته سوراخه كسش كه وقتي سرش رفت تو يه آهي كشيد و منم لبام رو لبش بود و داشتم لب ميگرفتم كه صورتشو كشيد كنار منم آروم آروم هلش دادم كيرمو تو كه صداي زهره زياد شد و ميگفت درش بيار بسه دگ كه گوش ندادم و تا ته كردم تو كسش و يكم همونطوري موندم و شروع كردم تلمبه زدن و خلاصه يه دل سير كردمش و وقتيم ديدم داره آبم مياد كيرمو درآوردم و ريختم رو شكمش پاشدم كيرمو تميز كردم و از رو شكمشم با دستمال كاغذي آبمو پاك كردم و گفتم مرسي كامپيوترم حله چشاش بسته بود كه خم شدم و از صورتش بوسش كردم و گفتم مرسي خداحافظ و اومدم بيرون بعد اين جريان يبارم قسمت شد باهم يه سكس كرديم كه اگه از اين خوشتون بياد اونم تعريف ميكنم.

#پایان
م مریم رو پهلو دقیقا نفس به نفس نگار خوابوندم و..


ما پشت سرشون دراز کشیدیم.نگار شروع کرد به لب گرفتن از مریم و مالوندن سینه هاش.مریم یه کم جا خورد با وجد گیج بودنش.منم راستش تعجب کردم ولی حشرم دوسه برابر شد و پای مریم رو دادم بالا و رو همون پهلو از پشت کیرمو یهو کردم تو کوس مریم...سعید هم مشغول شد.همش بوس و لیس اون دوتا رو نگاه میکردم و محکم تو کوس مریم تلمبه میزدم.از زیر بغلش دست رو بردم و سینه ش رو چنگ زدم که دیدم دست نگار رو دستمه و پشت دستم رو نوازش کرد و با عشوه خاصی نوازش میکرد.نگاهی تو چشاش کردم دیدم خیلی حشریه...طوریکه انگار کیری که تو کوسش بود کمشه.یه نگاه به سعید کردم دیدم اصلا توجهی نمیکنه.نگار دس
تم رو گذاشت رو سینه خودش.واییییی.منم کم نیاوردم و مالوندم واسش.با مالوندم من کمی مریم به جلوتر هل داده شد.طوریکه کاملا بدنشون چسبید بهم.من دستمو کردم تو موهای نگار و سعید هم دستشو کرد تو گردن و موهای مریم.اون دوتا کاملا محو هم شده بودن و فکرشو نمیکردن در حال دادن، لز هم خوب باشه.طوریکه انگار رو هوا بودن از یه طرف کیر میخوردن و از یه طرف لز میکردن..
با دیدن این صحنه آبم اومد و همشو خالی کردم رو باسن مریم...
سعید هم به فاصله کمی آبش اومد و ریختش تو کوس نگار..


#پایان
لو میکرد..کس خیسشو به کوسم میمالوند چوچولم باد کرده بود و قرمز شده بود.. 
- اه من میخوام جنده ی خوشگلمو بکنم اوووفف منو بر گردوند و زیر شکمم یه بالش گذاشت 
- جووون عجب کونی داری کونده خانوم انگشتشو محکم کرد تو کوسم یه سوزش خیلی زیاد حس کردم و یه جیغ کوچولو زدم. 
- جووونم...اووف جنده پردت حلقویه که! ایول سر کیر مصنوعی رو محکم روی سوراخ کوسم می کوبوند کوسم خیس خیس شده بود و لیز میخورد توش و دردم می گرفت یه انگشتشم توی کونم کرده بود و عقب جلو می کرد..کونم می سوخت دوباره منو برگردوند و به دوربینی اشاره کرد: میبینی جنده؟ دارم میکنمت..نینا داره می گاد تورو کونی کیر مصنوعی رو با کمربند مخصوصش به کمرش و یکم پایینه کوسش بست اومد لای پامو باز کرد 
- چه خیسم شده یه لیس به کوسم زد و یه انگشتشو کرد توش و گذاشت دهنم انگشتشو تو دهنم عقب جلو می کرد.یه دفه کیر مصنوعی رو چنان تو کوسم فرو کرد که فقط پنج سانت ازون کیر بیست و چند سانتی بیرون موند خواستم جیغ بکشم از درد که لبامو گاز گرفت..سینه هامو فشار میداد و کیرو کشید بیرون کوسم اندازه ی چی باز مونده بود..خیلی درد داشتم ولی یه مایه لزج از کوسم ریخت 
- هنوز ارضا نشدی! دوباره کیرو کرد تو کوسم و محکم تلمبه میزد جوری که کونم هم می سوخت انقدر تلمبه زد که یه دفعه چشام سیاهی رفت و آب از کوسم پاشید بیرون همشو خورد و لبامو بوس کرد بگذریم ازین که صبح چقدر دعوا کردیم و با چه وضعی ازون جا رفتم ولی حرفاش تو گوشم می پیچید ( به خاطر مهرداد بود..تو نباید باهاش ازدواج کنی ..من عاشقتم احمق.تانی به خدا قسم اگه بخوای برای کس دیگه ای بشی فیلمو بهش میدم.اونوقت خیلی راحت برا من میشی..ولی میتونی فکر کنی اگه قبول کنی و بریم آمریکا چه زندگی رو باهام داری) یاد لذتم افتادم کوسم خیس شد..نمی دونم چی کار کنم همینجوری مثل خر توی گل موندم.کاش هیچ وقت با نینا آشنا نمی شدم

#پایان
بعدم با دست واسه مامانم تکونش داد اومد سمتش مامانمم کمی با دست باهاش ور رفت دیدم سریع قد کشید و به جرات میتونم بگم 2 برابر کیر بابام بود که قبلا اتفاقی دیده بودمش. مامانم هم کیرشو گرفته بود دستش و میمالیدش بعدم شروع کرد ساک زدن واسش. مرده کیرشو حسابی برق انداخته بود تخمای خیلی بزرگی داشت. اصلا باورم نمیشد اون کیره تو مامانم جا بشه.
مامانمم کلی کیر همسایمونو لیسیدو خوردش. اون مرده هم لباساشو دراورد فقط جوراباشوم خودشو تمیز کرد باز برگشت یکم میواه خوردیمو گل گفتیمو خندیدیم باز پرید روم خلاصه
گف باس ارضام کنی....گفتم میخوام از کون بکنمت مقاومت میکرد که بالاخره قبول کرد یکم وازلین مالیدم آروم آروم کردم توش سر کیرم که رف تو دو متر پرید اوخ اوخ میسوزنه گفتم خر نشو دیوانه از دست نده بیا قسم میخورد میگفت تو این ۱۰ سال به شوهرم نه از پشت دادم نه ساک زدم متنفرم ازش منو به زور بچه بودم دادن بش خلاصه با کلی نازو افاده و ادا از پشت کردمتوش یکم که تلمبه زدم دلم واسه کسش تنگ شددر آوردم کردم تو کسش مدل سکسمونم سگی بود دیگه آقا جاتون خالی تن تن از کوس به کون از اون به کس یهو مریم جونم لرزیدم افتاد با شکمش رو زمین چشاشو فشار میدا میکرزید منم زود دستمو کردم لایه کسش وررر رفتم کلی دلشت حال میکرد من تازه قرص وگابدولم تو شکمم باز شدا بود آبم اصلا نمیومد خلاصه بلنش کردم بغلش کرمد کلی خوردمش میگفت رضا این بهترین سکسم تو عمرم بوده کلی تشکر کرد ازنو منم بوسیدنش گفتم تشکر نمی خواد این امیر کوچلو رو بخوابون پاشدیم رفتیم حموم زیر دوش کلی عشق بازی کردیمو شروع کردم به کردنش از کوس خیلی حال میده ایستاده تکیه بده به دیواز تو هم بری بغلش کنی بکنی تو کسش اوففف عالی بوددد بعدم کونشو قمبل کرد من از پشت کردم تو کسش کلی سکسیویم که بعد ۱ ساعت ازحموم اومدیمو لخت خوابیدیم تا خود صب من بیچاره ۴ بار به خدا کمرمو خالی کردم صب پا شدم رفتم یکم سنگکو عسلو خامه خرما موز گرفتم صبونه رو عین خر خوردیمو یه سکس جانانه دیگه کردیمو راه افتادیم به طرف ارومیه بعد از ظعر ساعت ۴ رسیدیم... بم گف برو قرص ضد حاملگی بگیر برام یادم نیس فک کنم اسمش Dm بود نمیدونم یادم نیست گرفتمو بردم انداختم دم درشون زنگیدم اومد برداشت خیالم راحت شد واقعا شب خوبی بود روحیه عالی یه خانوم زیبا تو دستم داشتم تو خیابونا دور دور میکردم صدای سیستمم گوش آسمونو کر میکرد خوشبخت ترین بودم ....
دوستان ببخشید اگه من تو سوسی نوشتن وارد نیستم این اولیت داستانم بود....
راستی مریمن بعد یک ماه از اون شب ول کردم یه چند نفر شک کرده بودن میدونی زن تاوان میخواد نگه داشتنش اگه کسی از فامیلاش میدونست سرمو از تنم جدا میکرد با کلی گریه و کینه از هم جدا شدیم وتنها سکسمون ختم شد به اون روز هنوزم تو خیابون بعضی وختا میبینمش اونقدر غرق ناراحتز میشم که آرزوی مرگ میکنم کاش سنش بام جور بود کاش بچه نداشت شوهر نداشت واسه همیشه مال من بود.....
دوستان با زن دوست نشیک من یه چند وقتیه که عذاب وجدانم دارم .....
مرسی که حوصله به خرج دادین خوندید ...

#پایان
گفت لای ک ونتو باز کن باز کردم با انگش

ت کرد تو ک ونم گفت اندازه یه بادمجون سوراخ کونت گشاد شده گفتم آخه بادمجونت کونمو گشاد کرد یهو گوزیدم خیلی خجالت کشیدم گفت میدونی این صدای چی بود با خجالت گفتم ببخشید پست خودم نبود گفت وااای جونم این صپای کونت بود که برای کیرم سوت زد وسوراخمو یه لیس زد وبوسید و خوابید روم وکیرشو کرد تو کونم وهمین طور که میکردم گفت شکم داغ من برای کمرت مسکنه مثل کیفچه آبجوش میمونه وکمرت حال میاد گفتم اونوقت ک ییییرت که تو کونمه برا چی خوبه گفت برای خارش ک ونت وبا هم خندیدیم هی لپمو بوس میکرد وسینه هامو از زیر گرفته بود ومیمالید بهش گفتم زنت بهت کون نمیده گفت نه اما خوب کس میده ومیگه از کون نمیدم کونم درد میگیره ولی من کون دوست دارم گفتم غیر از من وزنت کسی دیگه ای هم کردی گفت آره منشیم را از کون خیلی میکنمش اما کون تو یه چیز دیگس از حالا فقط کون تو میزارم گفتم قربون ک یرت بشم کیوان جون گفت این کیر نیست آمپول مسکنه برای خارشت.منم هی قربون صدقه ک یرش میشدم ومیگفتم پاررررم کن کونمو جرررر بده دارم بهت کووون میدم بکنننننم کیرش کلفتتر شد و سرعتش را زیاد کرد که آبش اومد وریخت تو کونم.
بعد از چند دقیقه سریع پوشیدم و رفتم.
از اون به بعد باهم در ارتباط بودیم وچند بار تو مطبش وتو دفتر کارش ویه بار هم رو تخت خواب خونش بهش دادم.اون دفعه که رو تخت خوابش کردم خیلی حال داد ولی کونمو اون سری خون انداخت.
هم از نظر مالی هم از لحاظ جنسی>
هوامو خیلی داشت.


#پایان
سلام من آرشم دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه تبریز در یک رشته مهندسی…داستان خودمو میگم اما دنبال نظرات شماهستم هدفمم شنیدن نظرات و راهنماییهای شماس
حدود8 ماه پیش از طریق کلوب با ی دختر تبریزی اشنا شدم به اسم زهراکه 20 سالش اوایل مهرماه تموم میشه منم 24 سالم اواخر پاییز. اولین بار بود با یه دختری دوس میشدم زهراهم اولین بارش بودبا پسری دوس شد اما زهرا میگف خیلی چت کرده از رو بیکاری.زهرا دانشجوی ترم دو تو دانشگاه ازاد هست منم دانشجوی ترم 2 کارشناسی ارشد.اوایلش زهرا مث بقییه اونایی ک قبل من چت کرده بود بامنم اونطور بود زیاد مهم نبودم براش دو هفته اینا چت کردیم من تو این دوهفته هی میگفتم ببینیم همو اون نمیومد بهرحال راضیش کردم همدیگه رو دیدیم پسندیدیم زهرا دختر خشگل و خوشتیپیه قدش 174 وزنشم حدودای 73 اینا هس از روی ظاهر خیلی بی عیب و نقص هست فقط ی ذره شکم داره اونم ک از روی مانتو اینا معلوم نمیشه بعدا من تو سینما فهمیدم،منم خیلی خوشم اومد ازش،منم قیافم معمولیه قدم 186 وزنمم 75 کیلوهس، کم کم عاشق هم شدیم و گاها میشد روزی13ساعت اینا فقط باهمیم هواروشن میشد مامیخوابیدیم،اون ترمو جفتمون مشروط شدیم البته من وضعم بهتر بود ی درس افتادم البته کلا 3 تا درس داشتم اما زهرااز 17 واحد10تاشو افتاد،درس براش مهم نبود همه زندگیه زهرامن شده بودم همه زندگی من اون.زهرا فقط دوس داشت چت کنیم حتی شبای امتحانم نمیذاشت درس بخونم بکوب اس میداد یا میگف بیا وایبر. بهرحال الان بعد 8 ماه عاشق همیم درسته من ازچت کردن فرار میکنم اما واقعا عاشقشم
تو این 8 ماه بجز 3-4ماه اول ک از سرقرار اومدن میترسید یکی ببینه بقیشو هفته ای 2-3 بار همو میدیدیم اونم 6-7ساعت پیاده میگشتیم.زهرا خودش اتاق داشت بخاطر این خیلی راحت بود هروقت بخوابه هروقت بیدار شه بهرحال سرتونو درد نیارم ک اولش تو دانشگاه میگشتیم ک ی روز ک داشتیم قدم میزدیم گوشیه منو برداشته بود نمیداد منم سر شوخی بغلش کردم دستاشو گرفتم ک گوشیو بگیرم ک مامور حراست باماشین میگشت گرفتمون بعدش تعهد گرفت ک زهرا داخل دانشگا نیاد البته بعد کلی نصیحت و خواهش تمنا بهرحال تا الان رابطه صمیمی داشتیم باهم اخلاقمون زیاد نمیخونه باهم زیاد بحث میکنیم اما اخرش حلش میکنیم
تو این 8 ماه هیچوقت قهرنکردیم همیشه اخرشبا مشکللمونو حل میکنیم بعد با بوس و دوست دارم وحرفای عاشقانه میخوابیم.اما موضوع اینحاس من و زهرا تازه حدود دوسه هفتس ک سکس چت میکنیم چت برا من بخاطر سکس جذابتر شده قبلنا از رو اجبار و بخاطر اینکه ناراحت نشه باهاش چت میکردم اما الان بخاطر چت خیلی چتو دوس دارم الان به سرمون زده سکس کنیم اما دو دلیم میترسیم ازهم سرد بشیم،من بهش قول ازدواج دادم اما الان بخاطر درس و خدمت و کار وپول شرایط ازدواجو نداریم قرارمون اینه ک پنجمین سال دوستیمون عقد کنیم خونواده جفتمون تو جریان هستن مامانم زهرارو دیده اما خونواده اون منو ندیده،الان بنظر شما سکس کنیم؟؟(البته اگه بکنیم از پشت میکنیم). بعد سکس سردمیشیم؟؟ یا احساساتمون بیشتر میشه؟؟بهرحال جفتمون تو فشاریم دوس داریم سکس کنیم من خودمو میشناسم ادم نامردی نیستم حتی اگه سردم بشم بخاطر حرفی ک زدم بخاطر اینکه دلشو نشکنم و عذاب وجدان نگیرم روحرفم میمونم و ازدواج میکنیم،بهرحال ازدواج میکنیم منم دوس دارم عاشقانه باشه مثل الان نه بخاطر قول و قرار،توروخدا کمک کنین اگه سرد میشیم س.ک.س نکنیم اگه نمیشیم نیازمونو رفع کنیم خیلی خیلی ممنون ک وقت گذاشتین خوندین لطفا هرکی تجربه ای تو این زمینه داره بهم کمک کنه با تشکر.


#پایان


.
کیرم رو کردم تو کون نسترن جون


داماد ما یه خواهری داشت که خیلی

خوشکل بود من به شدت تو کفش بودم دامادمون و پدرش تو یه آپارتمان زندگی میکردن و به همین دلیل زیاد رفت و آمد داشتن یه شب که رفته بودم خونه دامادمون متوجه شدم که قراره فرداش بابا و مامان دامادمون برای انجام کاری برن یکی از شهرای اطراف و دخترشون که اسمش نسترن بود رو بخاطر اینکه دانشگاه داشت نمیتونستن ببرن و به همین خاطر سفارشش رو به دامادمون کردن کل شب رو من با این فکر گذروندم که چطور از این موقعیت استفاده کنم و ترتیب نسترن رو بدم
از یه طرف استرس داشتم که اتفاقی بیفته و از یه طرف نمیتونستم از فکر کردن نسترن بیام بیرون هر بار نسترن رو میدیدم تا مدت ها تو فکرش بودن دختری سفید و جذاب قد بلند و اندامی فوق العاده همون شب اومد بالا( همونطور که قبلن گفتم تو با داداشش تو یه آپارتمون بودن اونا طبقه پایین زندگی میکردن) یه شلوار لی پوشیده بود و یه تی شرت مشکی زیرچشمی زیر نظرش داشتم آخه میترسیدم داداشش ببینه خودشم پشتش به من بود کونش دیگه داشت دیوونم میکرد با خودم گفتم فردا هرطور شده باید بکنمش زود کارشو انجام داد و رفت خونشون تا ساعت دو و سه نصف شب بیدار بودم و بهش فکر میکردم که چیکار کنم تا اینکه فکری به سرم زد دامادمون کلید واحد باباشینا رو داشت تصمیم گرفتم صبح وقتی مطمین شدم بابا و مامانش رفتن کلید و بردارم و برم خونشون صب زود بیدار شدم ساعت هشت بود دامادمون به همراه خواهرم رفته بودن سر کار جاکلیدی رو نگاه کردم دیدم چنتا کلید هست همشو برداشتم اول رفتم پارکینگ دیدم ماشبنشون نیست مطمین شدم که باباشینا هم رفتن
رفتم جلو واحدشون چنتا کلید رو روی قفل امتحان کردم بالاخره یکیش درو باز کرد ترسبده بودم اما شهوت بر ترسم غلبه کرد رفتم داخل درو هم قفل کردم رفتم سمت اتاق نسترن درو یواش باز کردم وااااای چی میدیدم نسترن با یه شلوارک و تاپ مشکی رو تختش روشکم خوابیده بود دیگه طاقت نیاوردم سریع لباس و شلوارم رو بیرون آوردم با شرط رفتم کنارش خودمو انداختم روش صورتمو چسبوندم به صورتش انگار کل دنیا رو بهم داده بودن سریع بیدار شد ترسیده بود منو که دید داد زد چیکار میکنی شروع کرد به دست و پا زدن منم تند تند میبوسیدمش و صورت نازشو با زبونم میخوردم عصبانی شده بود گفت از روم پاشو وگرنه داد میزنم گفتمش کسی خونه نیست داد زدنت بی فایده هست منم اذیتت نمیکنم فقط یه بار لاپایی ارضا میشم تمام فهمید کاری ازش بر نمیاد هیچی نگفت



کیرم رو چسبونده بودم به کونش تمام وزنم روش بود یه لحظه ار روش پاشدم تا شلوارکش رو در بیارم سریع پاشد از رو تخت میخواست از اتاق بره بیرون که گرفتمش خودمو چسبوندم بهش تاپشو درآوروم واااااتی چی میدیدم نسترن با یه شرت و کرست مشکی با اون بدن ناز سفید جلوم بود و من میخواستم بکنمش همونطوری کلی ازش لب گرفتم صورتش واقعن جذاب بود انداختمش رو تخت شروع کردم به خوردن کل بدنش وقتی گردن و گونه هاش رو میخوردم کاملن داشت حشری میشد دیگه طاقت نداشتم میخواستم ارضا شم برگردوندمش به پشت و خوابیدم روش کیرم کامل چسبیده بود به کون نازش که مدت ها تو کفش بودم شرتشو به زور درآوردم کیرم رو گذاشتم لای کون سفیدش یواش یواش بردم سمت سوراخش داد زد نه تو که گفتی فقط لاپایی بهش توجهی نکردم به زور کیرمو کردم تو سوراخش اونم داد میزد دیگه کامل کیرم تو کونش بود خودمو چسبوندم بهش و صورتشو تند تند میخوردم دیگه داشت آبم میومد همونجوری آبمو خالی کردم تو کونش دیگه هیچی نگفت چن دقیقه خوابیدم روش با ناراحتی منو زد کنار ولی من کلی بوسیدمش بعد اون سکس یه بار ازش خواستم که باهاش سکس کنم اما قبول نکرد ولی همون یه بار کلی به من فاز داد.

#پایان
@dastankadhi
لیلا عروس عمه


اقوام

من آرشم 24ساله
من از کودکی تو انشا ضعیف بودم اگه در جایی غلط انشایی نوشتم به بزرگواری خودتون ببخشین
من ارش از تبریزم داستانی که براتون میگم تازه برام اتفاق افتاده من یه دختر عمه دارم خیلی خوشگله تقریبا 28سالشه
من از وقتی اونو دیدم تو کفش رفتم اخه باید بگم خیلی سکسی هستش هر روز هم خوشگلتر میشه اسم این عروس عمه ما لیلا هستش روزی از روزهای زمستان بود سال 91با گوشیم ور میرفتم چشمم به یه شماره افتاد گفتم یه اس بدم اسو دادم دیدم جواب داد شماره پسر عمم بود بازم اس دادم بازم جواب داد تعجب کردم اخه پسر عمه کس کش ما جواب اسهامونو نمیداد چی شد یه دفعه جواب داد خلاصه چند روزی گذشت یه روز تو مغازه بودم دیدم اس اومد نگاه کردم دیدم خودشه بازم تعجب کردم گفت یه زنگ بزن زنگو زدو وای چی میشنیدم صدای عروسکم لیلا جونم بود سلام دادم با صدایی لرزان گفتم چه عجب یادی از ما کردین گفت چی شده خودت بعد چند سال اس دادی گفتم همینطوری خلاصه بعد از کلی کسو شعر فهمیدم تمام اس ها رو لیلا برام میفرستاد بهش گفتم خیلی دوست دارم اما میترسیدم بهت بگم اونم گفت تو فامیل از من خیلی خوشش میاد اون روز بعد کلی حرف زدن راضیش کردم شماره خودشو بده اونم داد بعد اون دیگه با گوشیه خودش اس میداد زنگ میزد یه روز رفتم خونشون دیدم با پسر عمم نشستن اخه اینم بگم پسر عمم از لیلا بزرگه خیلی 10سال بزرگتره اما ازش مثل سگ میترسه به پسر عمم گفت من میخوام با ارش دوس بشم اونم بعد من من گفت قبول فقط کسی نفهمه منم قبول کردم اما ازش میترسیدم خلاصه گذشت تا اینکه روز 12فروردین من با دوستام رفتم گردش شب ساعت 130بود که گوشیم زنگ خورد نگاه کردم دیدم وای عروسک پشت خطه جواب دادم دیدم وای چه اه اوه میکنه گفتم چیه گفت هر جا هستی بلن شو بیا کارت دارم منم ترسیدم اولش بعد رفتم دیدم پسر عمم داره این وحشیا میکندش پسر عمم بلند شد منو لخت کرد گفت بکن منم از خدا خواسته شروع کردم خوردن لباش وای چه لبایی داشت اونم منو نگاه میکرد از یه طرف میترسیدم نکنه بلند بشه منو بکنه از طرفیم لذت میبردم با لیلا بودم وای لیلا یه اندام 180قد 80وزن سینه هاش این هلو بدنشم ماه بدون حتی یه خال خلاصه شروع کردم به لب گرفتن از لیلا لیلا هم منو مثل گرسنه ها میخورد بعد رفتم طرف سینه هاش وقتی زبونمو میزدم به سینه هاش خودشو جم میکرد اه اه اه اه اوه اوه اوه میکرد منم امپرم میرفت بالا یواش یواش اومدم پایین وقتی به کسش رسیدم منو انداخت رو زمین اومد نشست رو صورتم گفت منو بخور ابمو بریز بیرون منم زیر لیلا داشتم کسشو میمکیدم اح اح اح اح اح اوه اوه اوه بلند شد دوباره منم که داشتم پایین حال میکردم پسر عمم چون از لیلا میترسه نمیتونست چیزی بگه از روم بلند شد خوابید روتخت منم بلند شدم یه کرمی زدم به کیرم تا نرم بشه یواش گذاشتم دم کوسش با گذاشتن کیرم به کوسش بازم اه اه اه بلند شد فقط میگفت پارم کن جرم بده من مال توهستم منم حشری میشدم تلمبه هارو با فشار میزدم بعد از چند دقیقه دمر خوابوندم تا کونش بیاد بالا نمیزاشت از کون بکنم میگفت درد داره یواش انگشتمو گذاشتم در سوراخ کونش با انگشتم بازش کردم بعد از چند لحظه کیر 20سانتیمو گذاشتم سوراخش یواشششش یواشش فشار دادم یه جیغی زد خودم ترسیدم نگه داشتم تا سوزش کونش اروم بشه دوباره فشارش دادم بازم نگه ش داشتم تا اینکه برا خودش جا باز کنه وقتی جا باز کرد دیگه تلمبه زدم تا اینکه ابم اومد ولو شدم روش این اولین سکس من بود برا من که خوش گذشت امیدوارم برا شما هم خوب باشه

نوشته:‌ آرش

#پایان
@dastankadhi
ﮐﯿﺮ ﻧﺎﺯ ﺩﻭﺳﺖ ﭘﺴﺮﻡ

ﻧﯿﻠﻮﻓﺮ ﻫﺴﺘﻢ 21. ﺳﺎﻟﻤﻪ . ﺗﻮ 18 ﺳﺎﻟﮕﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺭﺍﺟﻊ ﺑﻪ ﺳﮑﺲ ﮐﻨﺠﮑﺎﻭ ﺑﻮﺩﻡ . ﺍﻣﺎ ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ . ﺧﯿﻠﯽ ﻓﯿﻠﻢ ﺳﮑﺴﯽ ﻭ ﻋﮑﺲ ﺳﮑﺴﯽ ﻣﯿﺪﯾﺪﻡ ﻭ ﺧﻮﺩﻣﻮ ﻣﯿﻤﺎﻟﯿﺪﻡ ﻭﻟﯽ ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﺁﺑﻢ ﻧﻤﯿﻮﻣﺪ ﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﻬﻢ ﺣﺎﻝ ﻧﻤﯿﺪﺍﺩ . ﺗﻮ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﯾﻪ ﭘﺴﺮﻩ ﺑﻮﺩ ﺧﯿﻠﯽ ﺗﻮ ﻧﺨﻪ ﺍﺵ ﺑﻮﺩﻡ . ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺍﻭﻧﻢ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺗﻮﺟﻪ ﺩﺍﺷﺖ . ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﺎ ﺣﺎﻝ ﺯﺍﺭ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺗﻮ ﺑﻮﻓﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ 1 ﭼﯿﺰﯼ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﻡ ﮐﻪ ﯾﻬﻮ ﺩﯾﺪﻡ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﮐﻨﺎﺭﻡ . ﮔﻔﺖ : ﺳﻼﻡ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﺷﻤﺎ؟ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻫﺴﺖ ﺑﺸﯿﻨﻢ . ﮔﻔﺘﻢ : ﺷﻤﺎ ﮐﻪ ﻧﺸﺴﺘﯿﺪ . ﺍﻣﺮﺗﻮﻥ؟
ﮔﻔﺖ : ﻫﯿﭽﯽ ﻓﻘﻂ ﺍﮔﻪ ﺍﺷﮑﺎﻝ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺁﺷﻨﺎ ﺑﺸﯿﻢ ﺁﺧﻪ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺷﻢ ﻣﯿﺎﺩ .
ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻢ ﮐﻪ ﻧﺬﺍﺷﺖ . ﮔﻔﺖ
ﺍﯾﻦ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﯼ ﻣﻨﻪ . ﻓﮑﺮﺍﺗﻮﺗﻮ ﺑﮑﻨﯿﺪ ﺑﻌﺪ ﺑﻬﻢ ﺯﻧﮓ ﺑﺰﻧﯿﺪ ﭘﺸﯿﻤﻮﻥ ﻧﻤﯿﺸﯿﺪ . ﻫﻢ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﻮﺩﻡ ﻫﻢ ﺷﻮﮎ . ﻫﻤﯿﻨﺠﻮﺭ ﺗﺎ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺯﻝ ﺯﺩﻡ ﺑﻪ ﺭﻭﺑﻪ ﺭﻭﻡ ﺑﻌﺪ ﺷﻤﺎﺭﺷﻮ ﺳﯿﻮ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﻮ ﮔﻮﺷﯿﻢ .
ﻣﻮﻗﻊ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﻫﻢ ﻫﻤﻪ ﺍﺵ ﺗﻮ ﻓﮑﺮﺵ ﺑﻮﺩﻡ . ﺧﺪﺍﯾﯿﺶ ﺧﻮﺵ ﻗﯿﺎﻓﻪ ﺑﻮﺩ . ﻗﺪ ﺑﻠﻨﺪ ﺑﺮﻧﺰﻩ ﭼﺸﺎﯼ ﻣﯿﺸﯽ ﺧﺎﮐﺴﺘﺮﯼ ﻟﺒﺎﯼ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ . ﻫﯿﮑﻠﺸﻢ ﺗﻨﻮﻣﻨﺪ ﺑﻮﺩ .
ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﮔﺬﺷﺖ . ﻧﺘﻮﻧﺴﺘﻢ ﺟﻠﻮﯼ ﺧﻮﺩﻣﻮ ﺑﮕﯿﺮﻡ . ﯾﻪ ﺍﺱ ﺑﻬﺶ ﺩﺍﺩﻡ ﻧﻮﺷﺘﻢ ﺳﻼﻡ .
ﺟﻮﺍﺏ ﻧﺪﺍﺩ .
ﺑﺎﺯ ﺍﺱ ﺩﺍﺩﻡ . ﻧﻮﺷﺖ ﺧﻮﺩﺗﻮ ﻣﻌﺮﻓﯽ ﮐﻦ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﺑﯽ ﺟﻮﺍﺏ .
ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﺎﺭﺵ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺷﻢ ﺗﻮﻣﺪ . ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﭘﺎ ﻧﻤﯿﺪﻩ . ﻧﻮﺷﺘﻢ ﻧﯿﻠﻮﻓﺮﻡ . ﻫﻤﻮﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﺯﻧﮕﯿﺪ .
ﻣﻨﻢ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺻﺪﺍﻡ ﻣﯿﻠﺮﺯﯾﺪ ﺭﻓﺘﻢ ﺩﺭ ﺍﺗﺎﻗﻤﻮ ﺑﺴﺘﻢ ﻭ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩﻡ . ﻣﮑﺎﻟﻤﻪ ﺍﻣﻮﻥ ﺧﯿﻠﯽ ﻋﺎﺩﯼ ﺑﻮﺩ . ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺪﺍﺷﺘﯿﻢ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮﻭ ﺑﺒﯿﻨﯿﻢ . ﻓﺮﺩﺍﺵ ﮐﻠﯽ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺳﯿﺪﻡ . ﯾﻪ ﻣﺎﻧﺘﻮﯼ ﺳﻔﯿﺪ ﺑﺎ ﯾﻪ ﺷﺎﻝ ﺻﻮﺭﺗﯽ ﭘﻮﺷﯿﺪﻡ . ﯾﻪ ﺁﺭﺍﯾﺶ ﺧﻮﺷﮕﻠﻢ ﮐﺮﺩﻡ . ﺭﻓﺘﻢ ﻫﻤﻮﻧﺠﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺑﯿﺎﻡ . ﺑﺎ ﯾﻪ ﻣﺰﺩﺍ 3 ﺍﻭﻣﺪ ﺩﻧﺒﺎﻟﻢ . ﺭﻓﺘﯿﻢ ﯾﻪ ﮐﺎﻓﯽ ﺷﺎﭖ . ﺧﯿﻠﯽ ﺗﻮ ﭼﺸﺎﻡ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩ . ﺟﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﻣﻌﺬﺏ ﺑﻮﺩﻡ . ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﻣﯿﺮﺳﻮﻧﺪﻡ ﻟﭙﻤﻮ ﮐﺸﯿﺪ . ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﺎﺭﺵ ﺧﯿﻠﯽ ﺗﻌﺠﺐ ﮐﺮﺩﻡ .
2 ﻣﺎﻩ ﮔﺬﺷﺖ . ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺍﻣﻮﻥ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺏ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ . ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﻣﺪﺕ ﻫﯿﭻ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﺩﺭ ﺯﻣﯿﻨﻪ ﺳﮑﺲ ﺍﺯﻡ ﻧﮑﺮﺩ . ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻩ ﻟﺒﺎﻣﻮ ﺑﺨﻮﺭﻩ ﻭ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻪ ﺗﺤﻤﻞ ﮐﻨﻪ . ﻣﻨﻢ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﮐﺮﺩﻡ . ﮔﻔﺘﻢ ﺍﻫﻞ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻓﺎ ﻧﯿﺴﺘﻢ . ﻭ ﺍﮔﺮ ﻭﺍﺳﻪ ﺍﯾﻦ ﭼﯿﺰﺍ ﺑﺎ ﻣﻨﻪ ﺑﺮﻩ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ .
ﭼﻨﺪ ﻭﻗﺖ ﮔﺬﺷﺖ . ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺘﺪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺣﺎﻝ ﻧﻤﯿﺪﻩ . ﺑﯿﺎ ﺧﻮﻧﻤﻮﻥ ﮐﻪ ﻟﺬﺕ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺭﻭ ﺑﭽﺸﯿﻢ . ﮐﻠﯽ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩ ﺁﺧﺮ ﻣﻨﻢ ﻗﺒﻮﻝ ﮐﺮﺩﻡ .
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺳﺎﻋﺖ 4 ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﯼ ﺭﻓﺘﻦ ﺧﻮﻧﻪ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺭﻓﺘﻢ ﺳﻤﺖ ﺧﻮﻧﺸﻮﻥ . ﺧﻮﺩﺵ ﺍﻭﻣﺪ ﺍﺳﺘﻘﺒﺎﻟﻢ . ﯾﻪ ﺗﯽ ﺷﺮﺕ ﺳﺒﺰ ﺑﺎ ﯾﻪ ﺷﻠﻮﺍﺭﮎ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﭘﻮﺷﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ . ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻮ . ﺭﻭ ﯾﻪ ﮐﺎﻧﺎﭘﻪ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﺳﻪ ﻧﻔﺮﻩ ﻧﺸﺴﺘﻢ . ﺍﻭﻧﻢ ﺍﻭﻣﺪ ﮐﻨﺎﺭﻡ ﻧﺸﺴﺖ . ﮔﻔﺖ ﭼﯽ ﻣﯿﺨﻮﺭﯼ؟ﮔﻔﺘﻢ ﻫﯿﭽﯽ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻡ ﺳﯿﺮ ﺳﯿﺮﻡ . ﺭﻓﺖ ﯾﻪ ﻣﻮﺯﯾﮏ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﮔﺬﺍﺷﺖ . ﺑﻌﺪﺷﻢ ﺍﻭﻣﺪ ﭘﯿﺸﻢ ﻧﺸﺴﺖ . ﮔﻔﺖ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺧﻮﺩﺗﻮ ﺧﺸﮕﻞ ﮐﺮﺩﯼ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻢ ﻣﻘﺎﻭﻣﺖ ﮐﻨﻢ . ﻣﻨﻢ ﺧﻨﺪﻩ ﺍﻡ ﮔﺮﻓﺖ . ﺩﺳﺘﺎﻣﻮ ﺳﻔﺖ ﮔﺮﻓﺖ .
ﮔﻔﺖ ﻋﺮﻭﺳﮑﻢ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﻣﯿﮑﻨﻢ . ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻦ ﻣﺮﺍﻗﺒﻢ ﮐﻪ ﻓﺮﺍﺗﺮ ﻧﺮﻩ . ﺑﺎ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﻣﻦ ﻣﻮﺍﺟﻪ ﺷﺪ . ﺩﯾﮕﻪ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻡ . ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﻟﺒﺎﻣﻮ ﺧﻮﺭﺩﻥ . ﺭﺍﺳﺘﺶ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻟﺬﺕ ﻣﯿﺒﺮﺩﻡ . ﺑﻌﺪﺵ ﺍﻭﻣﺪ ﺳﻤﺖ ﮔﺮﺩﻧﻢ ﺭﻓﺖ ﺳﻤﺖ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﻡ . ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﯽ ﺧﻮﺩ ﺷﺪﻡ . ﻣﺎﻧﺘﻮﻣﻮ ﺧﻮﺩﻡ ﺩﺭ ﺁﻭﻭﺭﺩﻡ ﺍﻭﻧﻢ ﺗﺎﭘﻤﻮ ﺯﺩ ﺑﺎﻻ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﻣﻮ ﺩﺭ ﺁﻭﻭﺭﺩ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﻧﻮﮐﺸﻮ ﻣﯿﮏ ﺯﺩ ﮐﻪ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺩﺭﺩ ﮐﺮﺩﻡ . ﭘﺴﺶ ﺯﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺴﻪ ﺩﯾﮕﻪ . ﺑﻌﺪ ﮐﻢ ﮐﻢ ﺍﻭﻣﺪ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺩﮐﻤﻪ ﯼ ﺷﻠﻮﺍﺭ ﺟﯿﻨﻤﻮ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ . ﺷﻠﻮﺍﺭﻣﻮ ﮐﺸﯿﺪ ﭘﺎﯾﯿﻦ .
ﻣﻨﻢ ﻣﯿﺨﮑﻮﺏ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﯾﻪ ﺍﺣﺴﺎﺳﯽ ﺑﻬﻢ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﺴﺘﻢ ﻣﻘﺎﻭﻣﺖ ﮐﻨﻢ .
ﺩﺳﺘﺸﻮ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺭﻭ ﮐﺴﻢ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﻣﺎﻟﯿﺪﻥ . ﺑﻌﺪ ﺧﻮﺍﺑﻮﻧﺪﻡ ﺭﻭ ﺯﻣﯿﻦ ﻭ ﮐﯿﺮﺷﻮ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﻻ ﭘﺎ ﺩﺍﺩﻥ . ﻭﺍﯼ ﮐﻪ ﭼﻘﺪﺭ ﻟﺬﺕ ﻣﯿﺒﺮﺩﻡ . ﺑﻌﺪ ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ ﭘﺎﻫﺎﺗﻮ ﺑﺒﺮ ﺑﺎﻻ . ﻣﻦ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻡ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﺑﮑﻨﻪ ﺗﻮﺵ . ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ . ﮔﻔﺘﻢ ﻧﻪ .
ﮔﻔﺖ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﺣﻮﺍﺳﻢ ﻫﺴﺖ . ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﮐﯿﺮﺵ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﮐﺮﺩ ﯾﻪ ﮐﻢ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯿﮑﻨﯽ . ﻣﻦ ﮔﻔﺘﻢ ﻧﻪ .
ﺑﻌﺪ ﺩﺳﺘﻤﻮ ﮔﺮﻓﺖ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺭﻭ ﮐﯿﺮﺵ . ﮔﻔﺖ ﺑﻤﺎﻟﺶ . ﻣﻨﻢ ﺩﯾﺪﻡ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﻧﺪﺍﺭﻩ . ﯾﻪ ﮐﻢ ﻣﺎﻟﯿﺪﻣﺶ . ﭼﻪ ﮐﯿﺮ ﻧﺎﺯﯼ ﺩﺍﺷﺖ . ﻫﻢ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺍﺵ ﻫﻢ ﺷﮑﻠﺶ . ﻣﺘﻮﺳﻂ ﻭ ﺳﻔﯿﺪ . ﺭﮔﺎﺷﻢ ﭘﯿﺪﺍ ﺑﻮﺩﻥ ﺍﻭﻧﻘﺪﺭ ﺳﻔﯿﺪ ﺑﻮﺩ .
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﻣﻨﻮ ﺧﻮﺍﺑﻮﻧﺪ ﮔﻔﺖ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ ﺗﻮﺵ . ﻓﻘﻂ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺁﺑﻢ ﺑﯿﺎﺩ .
ﻣﻨﻢ ﮐﻪ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺣﺎﻝ ﻣﯿﮑﺮﺩﻣﻮ ﻧﺮﻡ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ . ﺩﺭﺍﺯ ﮐﺸﯿﺪﻡ . ﺍﻭﻧﻢ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺭﻭﻡ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪ . ﻭﻟﯽ ﻧﺎﮐﺲ ﮐﺮﺩ ﺗﻮﺵ . ﺧﯿﻠﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺍﺫﯾﺖ ﻣﯿﺸﺪﻡ .
ﮔﻔﺘﻢ ﻧﻪ ﻧﻪ . ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭﻩ . ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﮐﻪ ﻧﮑﺮﺩﻡ ﺗﻮﺵ . ﻓﻘﻂ ﺳﺮﺷﻪ .
ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﻭﺍﯼ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﻩ ﺗﻮﺵ . ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﺗﻠﻤﺒﻪ ﻣﯿﺰﺩ . ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﻣﻮ ﻣﯿﻤﺎﻟﯿﺪ . ﻭ ﻫﻤﺰﻣﺎﻥ ﺍﺯﻡ ﻟﺐ ﻫﻢ ﻣﯿﮕﺮﻓﺖ . ﮐﻠﯽ ﻃﻮﻝ ﮐﺸﯿﺪ ﺗﺎ ﺁﺑﺶ ﺍﻭﻣﺪ .
ﺑﻌﺪﺵ ﺳﺮﯾﻊ ﺑﺎ ﺩﺳﺘﻤﺎﻝ ﺧﻮﺩﺷﻮ ﺗﻤﯿﺰ ﮐﺮﺩ . ﺍﺯ ﺭﻭﻡ ﭘﺎﺷﺪ ﺷﻠﻮﺍﺭﺷﻮ ﭘﻮﺷﯿﺪ .
ﮔﻔﺖ ﺗﻮ ﻫﻢ ﺑﭙﻮﺵ ﻟﺒﺎﺳﺘﻮ . ﻣﻨﻢ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪﻡ . ﯾﻪ ﮐﻢ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﯾﻢ ﺑﻌﺪﺷﻢ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﻨﻮ ﺭﺳﻮﻧﺪ ﺧﻮﻧﻪ .
ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺧﻮﻧﻪ ﯾﻪ ﺣﺎﻟﯽ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﺻﻼ . ﺑﺎﻭﺭﻡ ﻧﻤﯿﺸﺪ ﮐﻪ ﺳﮑﺲ ﮐﺮﺩﻡ .
ﺍﻻﻥ 1 ﺳﺎﻟﻪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻫﻤﯿﻢ 5. ﯾﺎ 6 ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﻪ ﻫﻢ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺳﮑﺲ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ . ﻭﻟﯽ ﺍﺯ ﮐﻮﻥ ......
ﻧﻮﺷﺘﻪ : ﻧﯿﻠﻮﻓﺮ

#پایان
@dastankadhi
🌹سک/س با خانم دکتر روانشناس🌹



سلام به همه گل,خب میخوام خودمو معرفی کنم,من سعید 22 سالمه,و اما داستان:داستان از اینجا شروع میشه که من یه روز واسه یه کاری رفتم بیمارستان,یه خانم دکتری از مطبش اومد بیرون,وایییی من تا دیدمش چشمام چهارتا شد,عجب بدنه سکسی داشت,یه لحظه که به صورتش نگاه کردم داشتم شاش بند میشدم,خیلی خوشکل بود,منم یه تریپه لاتی زده بودم دختر کش,اون دکتره هم یه لحظه منو نگاه کرد,پیشه خودم گفتم من باید اینو بکنم تا نکنم ول کن نیستم,گذشت چند روز بعد فهمیدم دکتره روانشناسیه,منم سریع وقت گرفتم,وقتی نوبتم شد رفت داخل اتاق,وای چه چیزی بود,خیلی اندامه سکسی داشت,الان بخوام توضیح بدم طول میکشه,پس خلاصه میکنم,من اینو مخ کردم,بعد چند وقت با هم بودیم,اینور اونور میرفتیم,با هم خیلی صمیمی شدیم,اون 27 سالش بود,گذشت من سر یکی از قرارامون الکی گفتم فردا تولدمه,اونم گفت وای چرا زودتر نگفتی,چی میخوای برات بگیرم,گفتم فردا شب بیا خونمون یه جشنه دو نفره بگیریم,اونم یه جورایی فهمید چی میخوام ازش,قبول کرد,خلاصه فردا شبش خونه رو مکان کردم,یه مشروب گرفتم گیراییش بالا بود,فردا شب شد اومد خونمون,یه مانتوی جذب پوشیده بود که سینه هاش داشت میترکوند مانتو رو,یه ساپورته مشکیه جذبه جذب وای وقتی روناشو دیدم داشت ابم میومد,خخخ,بعد گفت بیام تو یا میخوای تا صبح اینجا نگه داری منو,منم گفتم شرمنده بیا تو,رفتیم رو مبل نشستیم,من دیگه نمیتونستم جلو خودمو بگیرم,خیلی حشری شده بودم,بعد گفتم مشروب میخوری,اولش ترسید ولی بعد قبول کرد,خلاصه من رفتم مشروب رو اوردم ریختم چهارتا پیک زدیم دیدم داره مست میشه,گفت من نمیخورم دیگه,منم اسرار نکردم,رفتم چسبیدم بهش بوسش کردم البته قبلا چند یار لب گرفته بودم ازش یادم نبود بگم بهتون,اونم بوسم کرد,شروع کردیم به لب گرفتن,وای چه لبی داشت,داشتم از داغیه لباش اتیش میگرفتم,همینجور که لب میگرفتیم سینه هاشو میمالیدم,وای سینه هاش سفت شده بود مثل سنگ,گفتم نمیخوای مانتو رو در بیاری,یه ذره ناز کرد ولی خرش کردم با زبون در اورد,یه تاب پوشیده بود صورتی رنگ,وای چه بدنی داشت,همینجور که میمالوندمش داشت کم کم حشرش میزد بالا,دیدم دستش رو کیرمه,منم داشتم از شخ درد میترکیدم,خلاصه گفتم بهترین کادوی تولدی که میتونه خوشحالم کنه سکس با توء,یه ذره ناز کرد ولی قبول کرد,رفتیم تو اتاق لباساشو در اورد,وای سوتین مشکی با شورته مشکی تنش بود,خوابوندمش رو تخت,شروع کردم به لب گرفتن,کلا لختش کردم,اوق چه سینه هایی داشت لیمویی بود,کسش مهشر بود,سفیدو تمیز,منم لخت شدم,خوابیدم روش,از خودم بی خود شدم,طاقت نداشتم دیگه,پرده نداشت,اروم اروم کیرمو میمالوندم به کسش,وای کس نبود که لامصب پنبه بود,خیلی نرم بود,کیره منم یه 18 سانتی میشه,اروم کردم تو کسش گفت اخ,وای یه جور گفت اخ داشت ابم میومد,بعد یه ذره تلمبه زدم اخو اوخش بیشتر شد,بعد یه وری خوابوندمش کردم تو کسش,راستی هر کاری کردم از کون نداد,بعد تلمبه زدنو تند کردم,وای اون لحظه داشتم میموردم از لذت,بعد خسته شدم گفتم بشین رو کیرم اونم نشست بالا پایین میکرد,من تو یه عالمه دیگه بودم,خیلی حرفه ای بود,یه 10 دقیقه ای همین حالت بودیم,خسته شدش,خوابوندمش رو تخت داشتم تلمبه میزدم با سینه هاش ور میرفتم,تند تر تلمبه زدم دیگه داشت میمورد,چون مست بودم ابمم نمیومد,یه 10 دقیقه تلمبه زدم,کم کم داشت ابم میومد,اصلا نمیخواستم ابم بیاد,ولی نا نداشتم دیگه,تلمبه زدنو تند تر کردم یهو ابم اومد ریختم. رو سینه هاش ولو شدم رو تخت,خلاصه اونو راهی کردم رفت,بعد چند بار سکس باهاش فهمیدم شوهر داره,منم اصلا خوشم نمیومد با زنه شوهر دار سکس کنم,قیدشو زدم.
من اولین بارم بود داستان مینوسیم زیاد حرفه ای نیستم,شرمنده دیگه خلاصه کردم سرتون درد نیارم,به امید سکس جدید و داستان جدید,
کسشعر هم نبود اینه واقعیت بود,مر30 دوستان


نوشته: سعید


#پایان
@dastankadhi