داستانکده شبانه
16.3K subscribers
99 photos
9 videos
178 links
Download Telegram
خواهر

سلام . من ۲۴ سالمه و بچه تهتقاری خانواده و این اتفاق برای تابستان ۹۶ هست. 
خواهرم ۳۱ سالشه دختر بزرگه خانواده هستش و بسیار خوشگل قدش ۱۶۵ و وزنش ۷۰ . من خیلی دوسش دارم و اصلا در فکر سکس باهاش نبودم . 
تابستان ۹۶ اونا خونشون رو فروختن و اومدن نزدیک ما خونه جدیده قدیمی و بود و نیاز به بازسازی داشت. 
اثاث و کلی خرت و پرت اوردن خونه ما.
خودشون هم خونه ما بودند .
چند شبی گذشت و برای من عادی بود.
خواهرم کنارم تو پذیرایی میخابید . چون اتاقا پراز اثاث بود .
یه شب خواهرم ساعت ۱۱ رفت حموم و وقتی برگشت لباساشو شسته بودو تنش یه دامن و یه تیشرت بود. 
ازینجا استارت شهوت من خورد .کون تپل و سینه هایی استاندارد منو دیونه میکرد .
طبق معمول اومد کنارم دراز کشیدو از خستگی زود خوابید .
بابا و مامانم چند متر اون ور تر خوابیده بودند
منم شهوتی شده بودم. با خودم کلنجار میرفتم که موقعیت خوبی نصیبم شده از دستش ندم
ساعتای حدود ۲ نصفه شب بود . ابجیم تو خواب که چپو راست شده بود پشتش بمن بود و دامنش رفته بود بالا .
دیدم زیر دامنش هیچی نپوشیده لخت لخت
کیرم داشت ازجا کنده میشد . خوابش سنگین شده بود . شلوارمو در اوردم از تو کشوی میز تی وی کرم نرم کننده برداشتم و کیرم کرم نرم کننده زدم . 
بهش نزدیک شدم و نفس نفس میزدم و میترسیدم مبادا بیدار بشه. ابروم بره 
خودمو کنترل کردم. چسبیدم به پشتش سر کیرمو اروم گزاشتم روی لپ کونش داغ داغ بود .

چند دقیقه تو همین حالت بودم. جراتم بیشتر کردم سر کیرمو هل دادم لای کونش . دیدم یه تکون ریز خورد. ولی کاری نکردم . تو همون حالت موندم . دوباره هلش دادم تو این دیفه دیگه تا ته رفت کونش تنگ بود ولی نه طوری که کیر من رد نشه. کیرم تقریبا ۲۵ سانت میشه و لاغره . خلاصه قشنگ تو کونش بود.
خیلی توش داغ بود . اونقدر که سر کیرم میسوخت.

پیش خودم گفتم باید تلمبه کنم. یکم عقب و جلو کردم. کرم نرم کننده کم بود کیرمو کشیدم بیرون و سه تا انگشت کرم نرم کننده زدم . کیرم غرق کرم شده بود . این دفه سرشو که گزاشتم خودش سر خورد رفت تو .اوووف .

شروع کردم عقب و جلو . حواسمم بود یوخ بیدار نشه.
ولی اصلا انگار ک نه انگار تکون نمیخورد مثل معمول اروم نفس میکشید . 
دستمو انداختم روش سینه های خوشگلشو اروم گرفتم دستم. خیلی نرمو خوب بودند.
تو این حال نفس بلند کشید . سریع دستمو برداشتمو کیرمو اروم کشیدم بیرون

چند دقیقه ای گذشت دیدم که اروم خوابیده .
دوباره کیرمو گزاشتم راستای سوراخش یه هل که دادم رفت چسبید به در سوراخ نصف کیرم بیرون بود . ولی دوست داشتم که از سوراخ ردش کنم. دستمو به لپ کونش گرفتم . کشیدم بالا یه هل دادم اخ اخ قشنگ کیرم سوراخش رو رد داد کلا رفت تو . 
دیگه وحشی شده بودم . دستمو انداختم دور رون پاش . تند تند میکردم. یه ۵ دقیقه ای شد . دیدم‌کیرم داره میسوزه سریع دستمو گرفتم رو رگ زیر کیرم که ابم نپاشه تو کونش . اروم کشیدم بیرون . یخورده صبر کردم . شلوارمو پوشیدم و رفتم دستشویی کیرمو که ول کردم همینطور ازم آب کیر میومد ینی سنگ دستشویی پراز اب کیر شده بود . خسته شده بودمو از خودم بدم میومد . ولی واقعا خیلی بهم حال داده بود 
اگه میدونستم کردن خواهرم اینقد لذت بخشه تو دوران مجردیش همیشه میکردمش .
این تازه اول راه بود . بعد ازین چند شب بعدش اتفاق وحشتناک ترش رخ داد .

نوشته: آدونی

#پایان
زن_شهوتی_و_شوهرزودانرال




سلام من یه زن 35 ساله هستم از بدی روزگار همسر من یه ادمی بود که 3 نگفته آبش میومد خلاسه که من تو سکس عتش داشتم همیشه هم فکر میکردم یه زن حشری هستم که توان نگهداری غریزه ی جنسیمو ندارم خلاصه روزهاو شبا دنبال یه راه حل میگشتم که از این همه شهوت دورم کنه همیشه بعد سکس با خودم ور میرفتم تا چند بار آبمو نمیاوردم اروم نمیشدم تو سن 22 23 سالگی همشه به خودم لعنت میفرستادم که چقدر شهوتیم همیشه دوست داشتم مردارو اذیت کنم ولی رابطه جنسی با کسی نداشتم.
تو یه روز تابستون داشتم با دخترم از یه خیابون که قبلا اونجا زندگی میکردیم میگذشتیم که رفتم تو یه مغازه وسفارش cd دادم همش کارم بود سفارش میدادم ولی دنبالش نمیرفتم انبار که سفارش دادم یه دفعه پسره گفت وایسا الان میزنم میدم گفتم بعدن میام گفت:الان میدم
خلاصه ضایع شدم وایسادم تا بهم بده وقتد خواستم حساب کنم گفت :ما از همسایه کمتر میگیریم .اولش جا خوردم گفتم کدوم همسایه گفت شما دیگه تو اون کوچه هستین گفتم بودیم گفت خلاصه همسایه این دیگه
پیش خودم گفتم از سال پیش چطوری یادش مونده بلاخره cdرو دادو پول نگرفت منم که ادمی نیستم که به کسی بدهکار بمونم گفتم بعدن میارم یه چند باری منو کشوند اونجا بعد شماره داد گفت کار داشتی زنگ بزن یه هفته گذشت که زنگ زدم بعد سلامو حال احوال گفتم میدونی من شوهر دارم گفتش اره گفتم خوب نمیشه زنگ بزنم گفت بخوای میشه
خلاصه از اون جریان گذشت 2 یا 3 ماه بو که بیخیالش شدم یه روز باز داشتتم از جلو مغازش میگذشتم با خنده گفت بی معرفت من کفری شدم رفتم چند تا مغازه اونطرفتر با عصبانیت گفتم با کی بودی اصلا خودتی گفت بیا مغازم بگم چرا بیمعرفتی بلاخره
رفتن پیشش همانا دوست شدن همانا
اون موقع من کچل بودم نه پسر نیستم اشتباه نکنین به خاطر مش کردنه موهام شوهرم سرمو با ماشین ریش تراشی صفر زد
کلی خجالت میکشیدم ازش میکفتم الان از من متنفر میشه خلاصه گفت همه شهرستانن بیا خونمون گفتم باشه ولی بعدش پشیمون شدم از ترس و دلهره تا صبح خوابم نبرد صبح راه افتادم هی یکی تو دلم میگفت برگرد دیوانه میکنتت اونوقت کاری ازتت بر نمییادا خلاصه رفتم واااااای منم خجالتی داشتم عرق میریختم نشستیم اومد نزدیکم فاصله گرفتم گفت راحت باش شالتو در بیار مانتوتو در بیار گفتم راحتم انگار که کمی کلافه باشه گفت میتونم سرمو بزارم رو پات دراز بکشم گفتم راحت باش سرشو که کذاشت یه جوری شدم تشنم شده بود راه نفسم بند اومده بود داغ کردم داشت کم کم با لباش میرفت زیر مانتو که از حال رفتم
ترسید زود اب اورد نمک اورد فشارم بره بالا ولی از لحظه ای که سرشو گذاشت رو پام همینجور داشت ابم می اومد انگار که همیه شورتم خیس شده بود بعد عروسیم اولین بارم بود خودمو اینجوری میدیدم خلاصه ایقدر بهم نزدیک شد که شروع کرد به لب گرفتن
منم مثل آدمایی که نفسشون داره بند میاد نفس نفس زنان از دستش در میرفتم واااااای چه حسی داشتم تو آب خودم غرق شده بودم میخواستم فرار کنم از دستش منو خوابوند زمین اومد روم داشتیم یه بند لب میگرفتیم من هم به خاطر کچلیم هم یه ترسی که تو وجودم بود دلهره داشتم دستشو برد سمت زیپ شلوارم دستشو کشیدم کنار دوباره دستشو برد سمت زیپ شلوارم گفتم پریودم گفت عقب گفتم نه گفتش اره بزار دیگه دارم میمیرم منم که اصلا راضی نبودم گذاشتم واااای واسه اولین بار بو از درد داشتم میمردم خلاصه تموم شد تو راه خونه هی میگفتم خاک بر سرت خجالت بکش بلاخره دادی الاغ اینقدر عذاب وجدان داشتم که نگو بعد مدتی باز قرار گداشت نرفتم خیلی ازم ناراحت بود گفتم میام باشه فردا میام واااای رفتم اینبار هم تو اب
بدنم داشتم غرق میشدم اینبار شلوارمو در اورد گذاشت جلو تو یه لحظه مردم کیرش متوسط بوود ولی حالش منو روانی کرد تو اون 2 بار به اندازه یه عمر ازم اب اومد یه 6 7 باری خالی شدم کسم داشت میترکید انگاری که همش مونده بود یه جا بریزه بیرونتا عمر دارم یادم نمیره که شوهرم مشکل داشت ومی دونست که مشکل داره ولی کاری نمیکرد منم که سیر نمیشدم همش فکر میکردم که مشکل دارم الان که از اون قضیه 10 سال میگذره وقتی پیشش میخوابم مثل روزای اول اینقدر ابم میاد که
خیس خیس میشم دیشب و شب قبلش sexداشتیم جاتون خالی چقدر چسبید فکر نکنم بتونم با کسی بخوابمو اینقدر بهم بچسبه فقط حرفشو زدم داره ابم میاد هر وقت کیرشو میبینم انگار دارم بهترین چیز زندگیمو میبینم هر وقت قهر میکنم باهاش دست میکنه تو شورتم کسمو میمال یه کم از خود بیخود میشم خیلیهم حواسش به تکمیل شدنه منه اگه من سیر نشم آبشو نمیاره شما بگین تقسیر با منه یا شوهرم که الانم تا 3 میشماری ابش میاد؟ نظر بدین لطفآ.

#پایان

@dastankadhi
شهوت_زن_متاهل



سلام . اول بگم لطفا فحش ندین چون عین واقعیته و اگر غلط املایی یا نگارشی بود چون بود بخاطر اینه که با گوشی تایپیدم
چن وقتیه میخواستم داستان سکسمو.با دوست پسرم وواستون بفرستم اما فرصت نشد .من ی خانم متاهلم واندامم اون جوری نیست ک هر مردی بخواد.با من باشه .چن وقتی بود دنبال مردی بودم .ک از نظر عاطفی بهم توجه کنه. تااینکه یکی ازدوستام برنامه اینترنتی بیتالک بهم معرفی کرد.چن روزی گذشت.تادرخواست یکیشونو قبول کردم. البته قصدم دوستی بامتاهل بود .بعدازادد.شروع کردیم ب چتیدن. انقد.راحت چت میکرد انگار.خیلی وقته همو.میشناختیم. روزای خوبی بود دوست نداشتم ازگوشی وچت کردن دست بکشم .ازمشکلات زندگی تا.رابطه سکسمون چتیدیمو.وگاهی وقتا.میحرفیدیم .انقد.بهش وابسته شدم ک هرکاری میگفت انجام میدادم. وحس خوبی نسبت بهش داشتم .بیشتروقتاسکس تل داشتیم.شوهرم .خیلی بدبینه .اجازه نمیدادازخونه بیرون برم .بیشتروقتا.خونه بودم. ازاین حالت ی نواختی خسته شده بودم .ازاینکه بهم اعتمادنداشت حالم ازش بهم میخورد .دوستی با مردمتاهل .روحیمو.عوض کرد .چن ماهی گذشت. وابستگی بیشترو.بیشترشد بااینکه میگفت دوسم داره .اما.نمیدونم چرااحساس میکردم. فقط ب خاطره نیازه خودشه. نع بیشتر.باهربار.سکس باشوهرم .توی خیالم. .باخودم. تصورمیکردم .ک بااون دارم سکس میکنم .برخلاف همه ی دوستی ها.با محبتش. وسکس تلی ک باهم داشتیم .کمبودی. توزندگیم .احساس نمیکردم .هردومون ب فکره سکس حضوری بودیم .اما من شرایطشو.نداشتم. تااینکه شوهرمو.رازی کردم .برم توی مهد.ب عنوان مربی کارکنم .من علاقه زیادی داشتم اما شوهرم اجازه نمیداد.ب هرحال رفتم ..روزهاگذشت .ب خاطره مسیرودوری راه مجبور.ب اسباب کشی شدیم. تا برای رفت وامد مشکلی نداشته باشم .راستش 3ومین روز.کاری ی قرارگذاشتیم .وشاید بعدا.درموردش واستون بفرستم .بعد.اون روز دیگه نخواست منو.ببینه. یا حتی پی بدم .کوچکترین ارتباط بینمون .ک اس بود نزاشت .وواقعا.بارفتنش منو داغون کرد .خیلی ازشبایی ک تا.دیروقت باهاش چت میکردم. وخوابم میبرد..فقط ی خاطره مونده بود.برام. .ماهاگذشت اما ب سختی.تااینکه .شوهرم واسه ماموریت کاری تهران رفت .و.تنهاچیزی ک .تو.وقتای تنهایی ذهنمو.مشغول میکرد دوستی مجدد وسکس حضوری با.سعیدبود حتی اگ .ماهی ی بار.پی میداد.انگار.تموم دنیا مال من بود.اما.انقد.مغرور بود جز خودش ب کسی فک نمیکرد.اس دادم .حال واحوال پرسیدم. تعجب کردم اخرین باری ک باهاش حرفیدم. عصبانی شد خلاصه گفتم تنهام. واینا ازم خواست ک بیادپیشم .دروغ چرا.فهمیدم .بهم نیاز.داره نازکردم وکلی اذیتش کردم .اونم اسرارمیکرد .با.اسرارکردناش تحریک میشدم .ادرس،براش فرستادم .راه افتاد تارسیدن ب خونم. 30مین .طول کشید .وواسه اینکه من باز نظرم عوض نشه .کل مسیر.با.هم تلی حرفیدیم .هربارک میگفت دقیقا کجاست .دل تو.دلم نبود.دیگه ترس،نداشتم. فقط نگران بودم باز.مثل دفعه قبل نامردی کنه ودیگه نخوادک باهاش باشم .واین خیلی اذیتم میکرد
زنگید.ک جلو.در..دروبراش بازکردم. همون سعیدبود اومد .درو.بستمو.همه جارو.چک کردم .همه چی خوب پیش میرفت .نشستم کنارش. منتظربودم خودش شروع کنه .اونم میدونست. هیچ وقت خودم شروع نمیکنم. ازم خواست بشینم رو.پاهاش .و.منم ک ازخدام بود.پریدم بغلش. دلم میخواست ساعتا.فقط توبغلش باشم .واسم مهم نبود.چه اتفاقی می افته .یا چه جوری میکنه.یا حتی تاصب باهام ورمیرفت و.دردمیکشیدم. فقط توبغل بودنشو.با دنیا نمیخواستم عوض کنم .ولی چون باید برمیگشت. خودمو.سپردم بهش. بعداز.بغل ولب گرفتن .لباسمو.ازتنم دراورد .نمیدونم چرا.بی حس شده بودم .دلم میخواستم لباسشو.خودم ازتنش دربیارم .روم نمیشد.تو.سه سوت هردومون لخت بودیم این اولین باری بودک بعدازشوهرم با.ی مردغریبه بودم. دیگه .


کم کم روم باز.شد وقتی سینه هامومیخورد بیشترتحریک میشدم. با. دستش میمالید .وبعد اروم واسم میخورد.دوست داشتم زودترمیزاشت توکسم .اما جرات نداشتم بگم .کیرش .ازمال شوهرم .بزرگتربود.ولی دوستش داشتم .انقدخیس بود.ک سریع با.ی فشار.رفت توش. احساس کردم دارم. جرمیخورم. تموم کسموپر.کرده بود.جلو.عقب میکرد.بادستاشم باسینه هام ورمیرفت. یکم ک ازجلو.کرد.ازم خواست ب حالت داگی بشم .منم این حالتو.دوست داشتم .عقب وجلو.ک میکرد تاتهش میرفت .اخ واوخ هردومون دراومد یکم ک گذشت .دردم گرفت ازش خواستم .من واسش بزنم. این پوزیشنو.نمیدونم دوست داشت یانع .اما من حال کردم .وقتی میزدم .چشام سیاهی میرفت .وقتی میدیدم. اونم داره لذت میبره. بیشتر.بالا وپایین میکردم خودمو چن مین این پوزیشن ک حال کردیم. منو خوابوند وپاهاموبازکرد دوباره ازجلو.کرد توش. داغ داغ بود دیدگه داشتم میسوختم .من زودتراز.سعید.ارضا شدم .شایدم چن بار سعیدم .بعداز.من ارضا شد.ابشوریخت رو.کسم. .سریع خودمونو.جمع وجورکردیم. وازهم تشکرکردیم.

#پایان
دختر داییم زینب

سلام دوستان عزیزم. این خاطره سـ..ـکـ..ـسی من مربوط میشه به ده سال پیش . حقیقتا راست میگم. این اولین تجربه سـ..ـکـ..ـسی من بود که حدودا سه سال از زندگیم رو به پای اون گذاشتم. من اون موقع 18 سالم بود یه دختر دایی باسم زینب دارم که دو سال از خودم بزرگتره. خیلی خوشکل و اندامی بود. قدش حدودا 165 , و وزنش 60 کیلویی بود. طوری کهاکثرا بچه های روستامون بهش توجه میکردن و حرفشو میزدن. ما قبلا در یکی از روستاهای دور افتاده زندگی میکردیم. خونشون دیوار به دیوار ما بود . آشپزخونه اونا دقیقا چسیبده بود به اتاق خواب ما. در روستا که میدونید خونه ها به شکل سیمان و گچ ساخته میشه. یه روزنهکوچک از اتاق خواب ما به اشپزخونه اونا بود که همیشه من اونجا رو دید میزدم. یه روزنه ای که اصلا معلوم نبود فقط با یکی از چشام میتونستم اونجا رو ببینم. من کلا بهش توجه زیاد میکردم ولی اون به من زیاد محل نمیزاشت چون بقول خودش از من بزرگتر بود. همیشه وهر روز به فکرش بودم حتی میرفتم پشت بوم به بهانه درس خوندن تا توو حیاطشون رو دید بزنم. هر وقت میومد اشپزخونه با یه شلوار تنگ و تاپ بود که کـ..ـیـ..ـرمو راست میکرد خیلی توی کفش بودم خیلی. ولی حدودا دو سه سالی به همین شکل زندگی من میگذشت و من همچنان در کف او حرص میخوردمالبته آخر آخرا دیگه زیادی رفتم توو کفش طوری که نه شب داشتم نه روز.من واقعا مثل دیوانه ها جنون گرفتم. تا اینکه خونه ما از اونجا به شهر مهاجرت کرد و بعد ازیک ماهی که ما توو شهر بودیم من رفتم روستا خونه داییم. خوب با زینب سلام واحوال برسی کردم کلی هم تحویل گرفت منو. یجورایی ناراحت بود که بهم پا نداد و ما هماز اونجا که رفته بودیم دیگه خیلی ناراحت بود چون ما خونه هامون واقعا یکی بود همش توو خونه های همدیگه بودیم. اون روز من شب اونجابودم خیلی بهش دید میزدم با هم میگفتیم و میخندیدیم . من متوجه شدم که همون شب رفته حموم کرده و خیلی هم بخودش رسیده بود. خوب وقت خواب که شد اونجا یه پذیرایی بزرگ بود که همه همونجا میخوابن . داییم و زن داییم تقریبا مسن و سالخوردن یه برادر کوچکتر از خودش باسم علی هم داشت که اونجا خواب بود منم کنار برادرش علی خوابیدم. اونم کنار مادرش خوابید. من که اصلا خواب به چشمام نمیرفت واقعا. همش توو فکر زینب بودم که چطور برم بیشش و بشدست بزنم. چون دیدم که با یه دامن بلند و یه بلوز خوابیده. صدای کولر آبی و شب تاریک واقعا یه فضای خاصی بود که نمیتونم بیانش کنم . در اتاق رو همه بسته بودند بخاطر اینکه توو روستا پشه زیاد هست باید در بسته باشه. فقط باندازه نیم وجب باز کرده بودند که باد کولر بتونه بره بیرون و کولر خفه شه بقولی. خوب من دلمو زدم به دریا و بلند شدم رفتم دقیقا کنار زینب. خیلی تاریک بود و من به سختی رفتم بیشش. دراز کشیدم کنارش قلبم تند تند میزد چند ثانیه ای جفتش دراز بودم جرات نکرم بهش دست بزنم و دوباره رفتم سر جام خوابیدم. دوباره رفتم تو کفش گفتم هر چه بادا باد رفتم کنارش درازکشیدم و اروم پامو گذاشتم روکف پاش یکم ماساز دادم. دیدم بیدار نشده دوباره با دستم رو پاشو ماساز دادم باز دیدم خبری نیست. گفتم بزار بلند بشم دستمو اروم بزارم رو روناش اگه یوقت صدایی شد زود برم سر جام بخوابم. همین کار رو کردم باز دیدم اصلا کار نداره. منم این وسط مونده بودم که این خوابه یا خودشو زده به خوابو خلاصه دستمو بیشتر ازرو دامن گذاشتم رو روناش وای چقد گرم بود داشت منو دیونه میکرد دیدم یه تکون خورده به پهلو خوابیده منم دراز کشیدم پشتش یکمچسبیدم به بـ..ـاسنش همش قلبم تند تند میزد کم کم بیشتر خودمو میچسبوندم بهش اماده بودم که اگه حرفی زده زود بلند شم برم سرجام. ولی دیدم اصلا کاری نداره منم پامو بلند کردم گذاشتم رو پاش. دیگه کم کم مطمن شدم که بیداره و کاری بام نداره وای اصلا باورم نمیشد که کـ..ـو.ن زینب جلو کـ..ـیـ..ـرمه دستم گذاشتم واسط بـ..ـاسنش از رو دامن دیگه شروع کردم بهش گفتم این کاری با من نداره سیـ..ـنه هاشو مـ..ـالوندم دست گزاشتم وسط کـ..ـو.نش دامنشواوردم بایین یه شـ..ـورت چسبون پاش بود خوابوندمش رو پشت شـ..ـرته رو اوردم بایین شروع کردم به خوردن کـ..ـسـ..ـش با حرص و ولع خوردم براش انگار جواب جندین سال تلاشم گرفتم ا.بشو کامل خوردم اون اصلا تکون نمیخورد نمیدونم بنظرم روش نمیشد منم اصلادریغ نکردم خوابوندمش به پهلو کـ..ـیـ..ـرمو گذاشتم وسط لمـ..ـبه هاش اخخخخخ چ حالی میداد اینقد زدم تا ا.بم خالی شد حقیقتا نگذاشت بکنم داخل فقط لابایی و سـ..ـینه و لـ..ـیس ا.بمو ریختم وسط کـ..ـو.نش بعد بلند شدم رفتم بیرون.اون روز صب که بیدار شدم اصلا نگا تو چشام نمیکرد تا جندین ماه بام قهر بود ولی وقتی نامزد کرد اشتی کردیم الانم سر خونه و زندگیشه اصلا هم رابـ..ـطه ای نداریم ممنون از نگاهتون
#پایان
زن همسایه و شوهر بیغیرتش



سلام کارن هستم 35 سالمه و یکسال میشه که زنم مرده و تنها زندگی میکنم. بعد از زنم خونه رو دادم رهن و رفتم نزدیک قزوین و یه اپارتمان کوچیک خریدم چندروز بود که ساکن شده بودم که یه روز وقتی ازآسانسور اومدم بیرون که برم توی خونه دیدم زن همسایه جلوی در داره با یه زن دیگه حرف میزنه دیدم به به چه کس نازی همسایه دیوار به دیوار منه از اون زنها که وقتی میبینی فقط میخوای بکنیش یه استرج سبز پوشیده بود با یه تیشرت سفید . منم پررو بازی دراوردم و خودم رو قاطی حرفاشون کردم اون یکی زنه که میانسال بود خداحافظی کرد و رفت منم رفتم روی مخ خانم و شماره موبایلشو گرفتم 
تا رفتم توی خونه شروع کردم پیام دادن و بهش گفتم که مجردم و تنهایی سخته و خلاصه باهاش رفیق شدم. همون موقع گفت که با شوهرش مشکل داره و از شوهرش بخاطر کتک زدنش شکایت کرده همون شب که شوهرش اومد از سرو صداشون فهمیدم دارن دعوا میکنن منم گوشم رو چسبوندم به دیوار و یه کم به حرفاشون گوش دادم و فهمیدم که بله آقا سوتی داده و خانم خوشگل همسایه مچ شوهرشو با یه زن دیگه گرفته بوده و اصل دعواشون بخاطر خانم بازی شوهرش بوده حدود ساعت یک شب بود که صدای در آپارتمانشون رو شنیدم و چند دقیقه بعد شهره خانم پیام داد و منم شروع کردم نازشو کشیدن و زدن توی سر شوهرش که اصلا لیاقت زن خوشگلی مثل تو رو نداره و از این مخ زنی ها
ساعت حدود 3 شب شده بود که راضیش کردم بیاد پیش من. خودم باورم نمیشد با این سرعت همچین ک.س نازی بهم پا بده . در آپارتمان رو باز کردم و شهره خانم بی سر و صدا اومد پیشم
فوری بغلش کردم و همون جلوی در چادرش رو انداختم زمین و توی بغلم آوردمش روی کاناپه و شروع کردم نوازش موهاش و قربون صدقه رفتنش نشوندمش روی پاهام و س.ینه هاشو چسبوندم به خودم و اروم لبامو گذاشتم زیر گردنش و بوسه های کوچیک از کردنش میگرفتم و یواش یواش گوشهاشو گاز میگرفتم و زیر گوشش از خوشگلی و هیکل نازش حرف میزدم . دستمو بردم زیر تیشرتش و س.ینه هاشو میمالیدم و اونم خودشو ول کرده بود توی بغلم تیشرتش رو درآوردم و سوتینش رو دادم بالا ، س.ینه هاش زیاد بزرگ نبود و نوک خوشگل و صورتی داشت توی همین حال لباسای خودم هم کندم و شلوار شهره جون رو هم دراوردم حالا نشسته بود روی ک.یرم و لب تولب و یک دستم توی ک.ون گرد و خوشگلش حرکت میکرد و یه دستم هم س.ینه های خوشگلش رو میمالیدم حس کردم کس خانم کوچولو داغ شده و وقتی دستم رو بردم روی ک.سش دستم خورد به کس باد کرده و خیس که صدای شهره جون دراومد شورتش رو دراوردم و خوابوندمش روی کاناپه خودم نشستم روی زمین و زبون رو انداحتم لای چاک کس شهره جون دیگه صداش اونقدر رفته بود بالا که مجبور شدم بیفتم روش و لب تو لبش بزارم و اروم آروم سر کی.رم رو با خیسی ک.سش خ.یس کردم و گذاشتم جلوی س.وراخش وای بیچاره ک.س نازنینش از بس گای.یده نشده بود مثل دخترا تن.گ بود که خودش اعتراف کرد 3 ماهه که اصلا حال نکرده . خلاصه فرو کردم توی ک.س شهره جون که فشار ناخن هاش بازوهامو زخم کردش برگردوندمش و پوزیشن مورد علاقه خودم یعنی ک.س از پشت رو اجرا کردم با یه دست س.ینه اش و با دست دیگه هم ک.سش رو می.مالیدم ک.ون خوشگلش هم زیر شکمم بود و حال دنیا رو میکردیم که شهره جون برگشت و گفت باید بش.ینه روی ک.یرم تا بیشتر بهش حال بده و ارض.ا بشه . نشست روی کی.رم بعد چند تا بالا پایین افتاد روم و داغی آب ک.سش رو روی کی.رم حس کردم مثل وحشی ها با ناخن هاش پشتم و س.ینه هامو چنگ انداخت منم نامردی نکردم توی همون حال درازش کردم و پاهاش رو دادم بالا و چند تا تلم.۸به زدم تا آبم اومد میخواست از زیرم بیاد بیرون که محکم بغ.لش کردم و تمام آبم رو توی ک.سش خالی کردم. همونجور روی کاناپه خوابیدیم و صبح ساعت 7 که بیدار میشم برم سرکار بیدارش کردم و فرستادمش خونشون. از اون وقت تا حالا هم 3 بار دیگه کردمش و بار آخر ک.ون تن.گ شهره جون رو هم افتتاح کردم.


#پایان 💦
داستان




#اقای_رییس

من مونا هستم 24 سالمه، خاطره من برمی گرده به 18 سالگیم، اولین سکسی که داشتم با رئیسم بود که جزو بدترین خاطراتمه، رئیسم تقریبا 34 سالش بود،اولین باری که پا مو تو دفترش گذاشتم برقو تو چشاش دیدم ، چند تا سوال ازم پرسیدو بعدش گفت که استخدامی منم داشتم از خوشحالی بال در م یآوردم، 1 ماه از کار کردنم تو اون شرکت می گذشت که یه روز بهم زنگ زدو گفت می خواد باهام دردو دل کنه منم قبول کردم چند بار باهم صحبت کردیم تا اینکه ازم خواست برم خونش گفت که خیلی احساس تنهایی می کنم فقط می خوام که کنارم باشی و از این صحبتا، منم قبول کردم ، اولین باری که رفتم خونش برای جلب اطمینان من اصلا کاری باهام نداشت ، فقط قلیون کشیدیمو گفتیم و خندیدیم، بار دوم که رفتم خونش اومد سمتم کمکم کرد تا مانتومو در بیارم نگاهش یه جوری شده بود یهو نگاهم افتاد به کیرش که از زیر شلوارش قلمبه شده بود راستش خیلی ترسیده بودم ، رفت سمت اتاق خواب لباساشو عوض کرد یه شلوارک تنش کردو اومد رو کاناپه کنارم نشست دستشو انداخت دور گردنم شروع کرد به بوسیدنم مقاومت کردم اما زورم بهش نمیرسید دستشو برد سمته سینه هام همزمان ازم لب می گرفت راستش دروغ چرا خودمم حشری شده بودم دلو زدم به دریا و باهاش همراهی کردم، شرتمو از تنم در آورد بعد سوتینمو باز کرد شروع کرد به مالیدنو مکیدن سینه هام ، منم بدم نمیومد داشتم حال می کردم بعد شلوارمو در آوردو شروع کرد به خوردن کوسم ، شلوارکشو از تنش در آورد نمی دونین چه کیره گنده ای داشت :O بهم پیشنهاد داد که براش ساک بزنم گفتم نمی تونم گفت چشماتو ببندی می تونی گفت درست اسمش بده ولی خوراکش خوبه :D ، راستم می گفت شروع کردم ساک زدن ، بعدش گفت برگرد گفتم نهههههههههه از پشت اصلا گفت خیالت راحت یه جوری می کنم که دردت نیاد چشمتون روز بد نبیهه او ن روز انقدر داد زدم که هنوز صدای خودم تو گوشمه، کارشو کردو دوتایی رفتیم حموم یه دوش گرفتیم. یه هفته بعد از اوکراین بهم زنگ زد گفت که هیچ وقت سکس با من رو فرا موش نمی کنه ....ومن دیگه هیچ وقت ندیدمش
مرسی که خوندین


نوشته: مونا

#پایان

📚باما باشید با : جدیدترین داستان‌ها📚
❥❥❥◈‌═❧═──
زن داداش بیقرار

سلام خدمت دوستان عزیز سایت میخوام چندتایی از خاطرات سکسیمو واستون بنویسم البته در نوشتن به شما دوستان عزیز نمی رسم ولی سعی میکنم اتقاقاتی ک واسم افتاده بنویسم چون اصلا از خالی بندی خوشم نمیاد فدای شما دوستان عزیز.
اسم من سروش 25 سالمه ی داداش دارم بنام رضا ک دو سه سالی از من کوچیک تره ی دوست دختر داشت بنام رعنا(قد165 سینه70کمرباریک کون نسبتا بزرگ موهای خرمایی چشم عسلی) ک بعد دوسال از رفاقتشون باهم ازدواج کردن بابام دوماه بعدعروسیشون ی خونه واسه ی رضا خرید منم توی اسباب کشی خونه کمکشون کردم تا از اداره اومدم نهارخوردیم بعد شروع کردیم ب نقل مکان خونه رضا وسایل ریختیم توی کامیون رفتیم خونه جدید تا وسایل اوردیم خونه شب شد شام خوردیم حسابی خسته شده بودم خواستم برم خونه ک رضا گفت بمون شب فردا ک جمعه است فردا کمکمون میدی ماهم ک تنهاییم دهن سرویس مارو با کارگر افغانی اشتباه گرفته بود منم قبول کردم ک بمونم خلاصه شام خوردیم ی پتویی پهن کردیم قرارشد سه تایی رو پتو بخوابیم قبل خواب ی کم کس شعر گفتیمو خوابیدیم من خوابیدم رضا وسط خوابید رعنا اونطرف رضا خوابید.

من ی چیزی تو مایه های خواب و بیدار بودم ک حس کردم ی نفر دستش برد وسط پاهام کیرم گرفت اولش ترسیدم بعدش گفتم یعنی میشه رضا باشه (راستی این بگو ک خداییش اصلا تو نخ سکس با رعنا نبودم) شاید داره شوخی میکنه بعد ک دستم گذاشتم روی دستش فهمیدم ک رعنا اومده پایین پام داره با کیرم بازی میکنه حسابی شوکه شدم یواش بهش گفتم داری چکار میکنی من سروشم رضا نیستم گفت خودم میدونم خاک تو سر رضا دیدم فایده ای نداره بلندش کردم رفتیم تئی اتاق اخری گفت سروش رضا نسبت بمن خیلی سرده ب نیاز من توجهی نداره من ارضا نمیشم با رضا من میکنه ابس ک میاد بیخیال خواسته های من میشه داشتم میگفتم ک خودم باهاش صحبت میکنم ک دستش گذاشت رو دهنم گفت دوست داری ب غریبه ها بدم خوب تو منو ب اوج لذتم برسون بعد لباش رو لبام گذاشت شروع کرد ب خوردن لبام نمیدونستم چکارکنم اگه رضا بیدار میشد چی افکارم خیلی مشغول شده بود خلاصه دل ب دریا زدم همراهیش کردم زبونم کردم تو دهنش شروع کردم ب مکیدن لباش امان از این ماهیچه غیر ارادی م وقتی بلند میشه دیگه نمیخوابه بعد لبام رو بردم کنارگوشش شروع کردم ب مکیدن اونم با دستش با کیرم بازی میکرد پیرهنش دادم بالا مثل سینه ندیده ها سینه هاش مک زدم ی جورایی ناله اش دراومده بود مجبوربودم ی دستم بذارم رو دهتش ک صداش بیرون نره ی صندلی تو اتاق بود ک گفتم بشین روش بعد شلوارش دراوردم با سر رفتم تو کسش چقدر خیس شده بود واقعاخوشمزه بود با دستام کسش بازکردم شروع کردم ب مکیدن کسش بادستاش موهام چنگ میزد سرم فشار میداد ب کسش ی 5 دقیقه ای خوردم تا ارضا شد بعدش گفتم ک بیا کیرم بخور ک گفت خوشم نمیاد حالم بد میشه منم اصراری نکردم کیرم مالیدم ب کسش تا خیس بشه بعدش اروم سرش گذاشتم رو سوراخ کسش فشار دادم تو واااااااااااااییییییییی ک چ کس تنگ و داغی داره ی کم عقب جلو کردم تا کسش ب کیرم بعد تا ته کردم تو کیرم پاهاش دور کمرم حلقه کرده بود با دستاش کمرم گرفته بود کمرم چنگ میزد جوری ک کمرم زخم شده بود میگفت دوست دارم بکن منو تو من نکنی کی من بکنه دردت بجونم منم با حرفاش تحریک میشدم تندتر میزدم ده دقیقه ایی کیرم تو کسش بود ک گفتم ابم داره میاد گفت بریز تو گفتم نه من محکم گرفته بود منم ک تو حال خودم نبودم همه ابم خالی کردم تو کسش ی 5 دقیقه ای طول کشید تا خودمون پاک کردیم بهش گفتم برو بخواب منم همینجا میخوابم صبح ک رضا بیدار شد اومد گفت چرا اومدی اینجا خوابیدی گفتم شما زن وشوهرید درست نبود من اونجا بخوابم خلاصه بعد اون شب رعنا با من خیلی مهربون تر شده بود از اون شب به بعد من دو بار دیگه باهاش سکس کردم اگه مایل بودید بگید تا واستون بنویسم شرمنده اگه بد نوشتم


#پایان
مهسا_همکارم


سلام به همه من علی هستم باور کنید این داستان کاملا واقعیه داستان از اونجایی شروع میشه که من از کارم اخراج شده بودم یک روز برادرم گفت برات کار پیدا کردم منم رفتم ببینم کارش چطوریه خلاصه من رفتم کارو دیدم که چشمم خورد به یه دختره که اسمش مهسا بود خیلی لاغر بود جوری که من با یک دست بلندش میکردم وزنش ۴۰کیلو بود قدش ۱۶۰سنشم ۱۷ من بخاطره کردن این دختره قبول کردم اونجا کار کنم ۱هفته اونجا مشغول کار بودم تو این مدت فهمیدم طلبه شده باهام رفیق شه ولی بدبخت خبر نداشت قرار چه بلایی سرش بیارم با بدبختی بهش شماره دادم اونم با کله شماررو قبول کرد ولی تا ۲روز زنگ نزد خار کسه چس کلاس گذاشت بگذریم ما چند روز بود که با هم حرف میزدیم تو این مدت اصلا راه نداد حتی حرف سکسو بیارم چند بارم رفتیم سفره خونه که اونجا فهمیدم خانم تو محلشون واسه خودش شاه کسی هست منم سو استفاده کردم چند بار بادستم کسشو مالیدم که با مخالفتش مواجه شدم ولی باز مالیدم اون روز بهش فهموندم که باید بده ولی مکانشو نداشتم بعد چند روز صاحب کارم گفت باید تعطیلی ها رو بیای سر کار آخه ۳روز پشت سر هم تعطیل بود و بچه های کارگاه هم رفته بودن شهرستان و هیچ کس هم نبود که با من کار کنه جز مهسا و مادرش


تو اون روز من با مهسا قرار گذاشتم که بیاد تو دستشویی که بهم بده وقت ناهار شد به مهسا گفتم بیاد دستشویی اونم اومد باورم نمیشد میخواد بده منم حشری شده بودمو میخواستم سریع بکنمش تا اومد تو دستشویی چسبیدم بهش ازش لب گرفتم زود شلوارشو در آوردم نذاشت از کون بکنمش گفت بذار لای پام منم گذاشتم لای پاش این قدر لاغر بود که کیرم از اون ور پاش زده بود بیرون بهم حال نداد هنوز تو کف کونش بودم خلاصه اون روز هول هولکی کردمش آبمم ریختم رو شورتش از دستشویی که اومدم بیرون خیس آب بودم آخه تابستونم بود و منم سر پایی کرده بودمو کلی انرژی مصرف کرده بودم از دستشویی که زدم بیرون دیدم مامانش جلومه قفل کردم گفت مهسا رو ندیدی گفتم تو سالنه تا رفت تو سالن مهسا رو فراری دادم ولی فک کنم ننش بو برده بود بعد اون روز چند بار برام ساک زد ساک زن قهاری بود یه روزم بردمش مکان اونجا فهمیدم که طرف پرده نداره و باهاش بهم زدم گفتم شاید بخواد خودشو بندازه ولی کسشو فتح کردم خیلی هم عالی بود علی از تهران ۲۳ساله فقط فش ناموسی ندین داستان دیگه ایی هم دارم که اونم براتون مینویسم الن خسته ام باور کنید کاملا واقعیه
نوشته:‌ علی


#پایان
📚باما باشید با : جدیدترین داستان‌ها📚
❥❥❥◈‌═❧═──
.دیگه طاقت نداشتم وقتی رفتم پایین دیدم رنگ شورت آبیش اینقدر خیس شده به صورمه ای میزنه از روی شورت شروع کردم لیسیدن بعداز چند بار لیسیدن با تموم قوا شورتشو در آوردم.
باورم نمیشد انگار خواب بودم..کس سفیدش کمی قرمز شده بود سرمو بردم بین پاهاش که شروع کرد به آه و ناله های بلند و اسممو صدا میزد و میگفت بخورش جووونی گفتمو سرمو بردم بین پاهاش بوسه ای به اطراف کسش زدم و بعدم شروع کردم به لیسیدن.
از پایین به بالا .زبونمو میکردم تو کسشو بیرون می آوردم و بین لب های ک سش میگردوندمو بالا پایین میکردم.در یه حرکت موهامو چنگ زد و سرمو محکم به بین پاهاش فشار داد و با لذت میگفت آههه میلاد..بخورش بکن توش ........آخخخ تروخدا.....و منم با لذت بیشتری میخوردم نمیخواشتم ازضا شه واسه همین دیگه بس کردم و بلند شدم و چهار زانو نشستم و بهش گفتم بیا بخور که ملتمسانه نگاهم کرد .خیلی زد حال خوردم ولی هیچی نگفتمو با خودم گفتم تلافی میکنم.
خوابوندمش و به آرومی کیرمو داخل کس قشنگش کردم که از درد جیغی کشید کهدستمو گذاشتم رو دهنش و نذاشتم ادامه بده میدونستم پردشو زدم چون ملافه خونی شده بود قطره اشکی از چشمش چکید اما من بس نکردم و آروم آروم عقل جلو میکردم و کم کم تند کردمش دیگه درد جاشو به لذت داده بود و دوباره آه و ناله هاش شروع شده بود ک میگفت جوون میلاد .....جرم بدهه...اوووووف.....میلاااااد.بدو......تند تر.......و منم هی تند ترش کردم تا اینکه ارضا شد..
اما من هنوز مونده بودم برای همین کیرمو کشیدم بیرون و نگار رو که بیحال افتاده بود دمر خوابوندم تا فهمید که چیکار میخوام بکنم شروع کرد به جیغ جیغ کردن و خواست بلند شه ک نذاشتم و محکم گرفتمش شروع کرد به التماس ولی من گوشم بدهکار نبود چون من براش لیسیدم ولی اون برام ساک نزد برای همین بلاخره باید از جایه دیگه تلافی میشد و به خاطر زد حالش باید کمی تلافی میکردم و چون اگه ولش میکردم فرار میکرد بیخیال کرم شدم و هیچی برام مهم نبود از همون بالا یه تف انداختم که روی یکم از سر کیرم افتاد .نگار کمکم داشت گریه میکرد که گفتم هنوز مونده گریه کنی ...
بیخیال کرم و تف شدم ، دستمو گذاشتم رو دهنش و با یه فشار کیر کلفتتتت و خیلی درازمو فرو کردم تو ک ونش .که با این که دستم رو دهنش بود از صداش میشد فهمید چه دردیی داشته ....
آرووم ک یرمو کشیدم بیرون و نگار که همینطور ناله میکرد و اشک میریخت خودشو کمی شل کرد. با دردی که داشت کار نداشتم .
یکی محکم به باسنش زدم که رد انگشتام موند و بازم جیغ کشید اما دستمو ازرو دهنش بر نداشتم.
اون دستم که رو باسنش بود رو بردم طرف سرش و موهای بلندشو که تا کمرش بود رو دور دستم پیچیدم و کشیدم فهمیدم دردش اومد واسه همین کمی قربون صدقش رفتم و جوونی گفتم و کیرمو محکم فرو کردم داخل کونش .اینقدر داغ تنگ بود که این لذت رو هیچ کس نمیتونست از بگیره خودمو محکم عقب جلو میکردم و با یه دستم صدای جیغ ها و گریشو
خفه میکردم و با دست دیگم موهاش به طرف خودم میکشیدم بعد از مدت کمی اضا شم و افتا دم روش ...
شروع کرد به فحش دادن بی توجه به اون چشمامو بستم و خواب رفتم.
وقتی بلند شدم رفته بود .نگاهم به ملحفه ی خونه افتاد و سریع بردم و انداختمش .الان دوهفتست که جواب تلفن هامو نمیده و به نظرم خطشو عوض کرده!!!!

#پایان

📚باما باشید با : جدیدترین داستان‌ها📚
❥❥❥◈‌═❧═──
خواهرزن_18ساله




۳۲ سالمه و ۸ ساله ازدواج کردم اسمم وحید و خانومم مهسا . خانومم قدش ۱۷۰ و وزنش ۷۸ کیلو . سایز سـ،،ینه ۸۰ . خودمم ۱۸۰ و ۹۰ کیلو . هر دو از لحاظ چهر خوبیم . یه خواهر زن دارم به اسم مژگان . مژگان قدش ۱۷۳ و وزنش ۷۵ کیلو بود سـ،،ینه هاشم ۷۰ . سفید خوشگل و موهای روشن . من عاشق خواهر زنم شده بودم تو این چند سالی که عروسی کرده بودیم و رفت و آمد داشتیم به خونه پدر زنم . مژگان دختر خوبیه و بعدها متوجه شدم تنها دوست پسرش من بودم و بس . دوسال بعد از رابطه مون ازدواج کرد . با نگاهام کم کم بهش میرسوندم که دوسش دارم و یکی دوسال طول کشید تا رابطه مون شکل گرفت . دیگه کم کم حرفهای س،،،گ،،،سی و ....


اصل مطلب
بعد از یه سال چت و یکی دو بار تو خونه یواشکی بوس از لپاش تونستیم ۲ ساعت بریم تو خونه یکی از دوستام که ازش کلید گرفته بودم ولی نگفته بودم خواهر زنمه . تا رسیدیم مثل دوعاشق پریدیم بغل هم بوسیدن و لب گرفتن . بعد مژگان رو با سلام و صلوات لخـ،،،ت کردم و سینه هاش رو خوردم از خجالت شده بود مثل لبو و حرف نمیتونست بزنه . کم کم راضی شد و ش‍ ‍رتش رو در آوردم وای که چه ک،،،‌وس نازی داشت . تر و تمیز و خوش بو و خوشمزه از کـ،،،،وس زنم خوشمزه تر و کوچیک تر بود . اینقدر خوردم که تمام دهنم پر از آب ک‌،،،و،سش شده بود . سوراخ قشنگ ک،،،‌ونش رو چنان لیس میزدم که ناله مژگان در اومده بود و مثل مار تو خودش وول می
خورد . لباسهام رو در آوردم و شرتمم کندم . چشماش رو بسته بود و روش نمیشد کـ،یـ،رم رو گرفتم جلوش و دستش رو گذاشتم رو ک،،،،‌یرم مثل اینکه برق ۳فاز بهش وصل کنن پرید و گفت نه . من 69 از بغل خوابیدم و اونو کشوندم سمت خودم شروع کردم با ولع ک،،،وصو کیـ،،،‌ون قشنگ و نرمش رو خوردن و با ژل یه انگشتم رو کم کم و با زور میکردم تو ک‌،،،وصش . چند بار بهش گفتم و معلوم بود حسابی جلو خودشو گرفته ولی دیگه طاقت نیوورد و ک،،،‌یرم رو گرفت و یه کوچولو ازش خورد بعد کم کم راه افتاد و حسابی تونست به کـ‌‌،،،یرم حال بده و خوب بخوره و واقعا هم معلوم بود بار اولشه . منم داشتم از ک،،،‌وس میخوردمش و ک‌،،،ونش رو با ژل و انگشت میـ،،گا،،،ییدم
. شاید ۲۰ دقیقه ک‌،،،یرم رو میخورد و من ک،،،‌وسش رو لیـ،،،س میزدم و میبوسیدم و مک میزدم . بی نظیر بود اون لحظات . بهش گفتم چهار دست و پا بشینه که میخوام از ک‌،،،ون قشنگت بکنمت . نشست و هیچی نگفت اصلا نمیتونست حرف بزنه هنوز یه حالتی داشت که انگاری خجالت میکشه . کـ،،،،یرم که بزرگ و کلفته رو گذاشتم در ک،،،‌ون سفید و قشنگش با زور سر ک‌،،،،یرم رفت تو کـ،،،،ونش که دیدم داد زد و رفت جلو . هر کاری کردم راضی نشد بهم ک،،،‌ون بده یعنی راستش اگه ک‌یرمم میرفت تو ک‌،،،ونش صدردصد جر میخورد . دوباره رفتم واسه خوردن ک‍ ‍وسش و تو بینش هم پـ،وزیشن رو عوض میکردیم و ک،،،‌یرم رو تو دهنش میکردم و میکشیدم رو لب و گونه و همه جای صورتش. سی،نه هاش رو میخوروم و گردنش . دیوونه شده بود و داشت حسابی لذت میبرد . بلند شدیم رفتیم تو حمام و زیر دوش هم حسابی هم مالونیدم و از پشت گذاشتم در سو اخ ک‌،،،ونش و باز با یه فشار دادش در اومد . به زور سر ک‌،،،یرم رو تو ک‌،،،ونش تونستم جا کنم و کمی اینجوری بکنمش . مژگان حسابی از این ۲ ساعتی که با من بود لذت برد منم واقعا کیف کردم چون خیلی خوشگل بود و دوسش داشتم . واقعا حال کردن با خواهر زن آخر لذته . مخصوصا خواهر زن خوشگل و ۱۸ ساله 
هنوزم خیلی وقتها که زنم رو میکنم چشمام رو میبندم و تصور میکنم که دارم خواهر زنم رو از ک‌،،،وص میکنم 
#پایان


📚باما باشید با : جدیدترین داستان‌ها📚
❥❥❥◈‌═❧═──

📚📖🖌#داستانکده_شاخ_شکن 🖌📖📚
منودخترخاله_بابام

سلام.من پوریا هستم بیست سالمه و میخام از اولین دختری که باهاش رابطه داشتم براتون بگم.به طورخلاصه میگم چون نمیخام طولانی شه.
یک روز ازتو گوشی خواهرم شماره یه دختر رو برداشتم و بعد از کلی مخ زدن باهام دوست شد و کم کم رومون بهم باز شد و شوخی های سکـ.ـسی میکردیم.بهد از یه مدت قرار گذاشتیم همو ببینیم .وقتی رفتم سرقرار شوک شدم.به قول پسر همسایمون مغز کـ.ـونم تیر کشید.دختری که باهاش دوست شده بودم دختر خاله بابام بوده ونمیدونستیم.اونم اولش جاخورد ولی بعدش گفت قول بده بین خودمون باشه منم گفتم چششششم عزیزممممممممممم.وقرارشدبریم بیرون.فرداش قرار شدبریم دریاچه مهارلو بیست کیلومتری شیرازه.ورفتیم.یادش بخیر پفک هم خوردیمو خلاصه دیگه هواتاریک شده بود و لب دریاچه توماشین نشسته بودیم که من یه دفه بغلش کردم واونم ازاین کارم استقبال کرد وبغلم کرد ولب ولوچه همومیخوردیم.من برای اولین بار اتفاقی دستم خورد به سینه هاش برق ازسرم پرید چون تا اون روز سینه ندیده بودم ولمس نکرده بودم.خیییییلی نررم بود وسفید.ازبالا که نگاه میکردم خط سینشو میدیدم وشـ.ـهوتم بیشتر میشد دیگه طاقت نیاوردمو دستمو گذاشتم روسینه هاش و مالوندم اونم ازاین کارم جاخورد وگفت پوریا معلومه چیکارداری میکنی؟؟نذاشتم حرف بزنه وپریدم روصندلی اونطرفی وخوابیدم روش و لباش رو واسش میخوردم خیییلی بدنش نرم بود.کم کم داشت خوشش میومد گردنشوخوردمو دست میکشیدم رو پاهاش. دکمه مانتوش رو باز کردم یه تاپ صورتی پوشیده بود.از روتاپ نوک سینش رودندون گرفتم خندید.دستمو کردم تو یقه اش و از زیر سوتیینش سینشو گرفتم.باورم نمیشد که الان سینه یه دختر تو دستامه.سینشو کشیدم بیرون و افتادم به جونش.واسش میخوردمش کم کم داشت آه آه میکرد.حسابی سینشو خوردم .رفتم پایین ساپورتشو با اصرار کشیدم پایین از روی شورت کـ.ـسش رو میمالیدم.خواستم کـ.ـسش رو ببینم وبخورم ولی گفت نه مو داره بذار فردا موهاش میزنم اولین بارتم هس بدون مو ببین.گفتم باشه.بهش گفتم کیـ.ـرم پوکید نمیخای لمسش کنی؟خندید وگفت ااخه خجالت میکشم.دستشو گرفتم گذاشتم رو کـ.ـیرم ویه کم فشارش داد شاخ درااورده بود.گفتم چته؟گفت این به این بزرگی قراره بره تو کـ.ـس ما دخترا؟گفتم ااره گفت میبینی چقد بد بختیم؟خلاصه اون شب نشد درست وحسابی بکنمش اومدیم خونه فرداش هردومون موهارو صفا دادیم دم غروب بهش زنگ زدم گفتم آماده ای؟گفت اره بیا تا بریم .رفتم دنبالش این دفه مهارلو نرفتم و رفتم یه جا دیگه بین دوتا کوه که دیدم هیچکس نیس وایسادم و هوا تاریک شد و هیچکسم مارو نمیدید.پریدم روش لباشو خوردم وبعدم سینه هاشم وبعد رفتم سراغ کـ.ـسش.شورتشوکشیدم پایین واییی که چه کسی بود.سفیییییییید وتپلی.چون تازه ازحموم اومده بود بیرون اصلا کـ.ـسش بو نمیداد شروع کردم به خوردن کـ.ـسش آه ونالش رفته بود بالا یه دفه بدنش لرزید وارضـا شد.پاشدم گفتم حالا نوبت توهس.شلوارموکشیدپایین وازروشورمتم کیـ.ـرمو مالوند.وقتی شورتمو کشید پایین باز تعجب کرد از درازیش.کـ.ـیرم 18 سانته و معمولی.خلاصه برام سـ.ـاک زد داشتم ارضـ.ـا میشدم که گفتم بسه اونطرفی شو.برگشت وکیـ.ـرموگذاشتم درسوراخش.یه کم فشار دادم یه آه بلندی کشید وگفت پوریا نکن خیلی درد میگیره.گفتم یه لحظه صب کن.یه تف انداختم رو سوراخش باز فشار دادم خییییلی تنگ بود.کیـ.ـرم داشت میشکست.هرچی فشارمیدادم کـ.ـیرم تو نمیرفت کیـ.ـرم داشت بــگا میرفت.ازاون طرف هم نیلوفر زد زیر گریه از درد.دلم براش سوخت.گفتم پاشو نمیخام.برام سـ.ـاک بزن تا ارضـ.ـا شم.پاشد برام حسابی سـ.ـاک زد تا آبم اومد .بعد از اون الان یک سال گذشته ومن و نیلوفر سه چهارروزی یک بار میریم بین همون دوتا کوه ومن براش کـ.ـس لیسی میکنم تاارضـ.ـا شه واونم برام سـ.ـاک میزنه تا ارضـ.ـاشم.ولی هیچوقت نکردمشوچون کـ.ـونش خیییلی تنگه ودلم نمیاد گشادش کنم.از همین رابطمون لذت میبریم کافیه.ببخشید اگه بد نوشتم.اینم داستان من و دختر خاله بابام.
#پایان
داســتـان👄👅کـــدع
داستان
#سپهر_ودخترخاله


سپهر و دخترخاله

1396/6/9

سلام دوستان اسم سپهره و بیست سال سن دارم قدم یمترو هفتادو هشته و وزنم شصتو پنج این داستی که میخام بگم مال یک ساله پیشه ینی وقتی که نوزده ساله بود من تو خونواده یه ادم پرحرف ولی مودب بودم وبرای همین تو فامیل ادم دوست داشتنی بودم من یکی یدونه خانوداه بودم چون نه خواهری داشتم و نه برادری من همیشه تو کف دختر خالم بودم اون یدختر خوشگل ومهربون بود این داستان داستان سکسی نیس که شما با شنیدش شهوتی بشید ویا من از خودم دربیارم چون این یه خاطره اس خلاصه من اونموقع من رشت ریاضی قبول شده بودم دانشگاه وبخاطر همین یکمم وقتم ازاد بود تا بین زمانی که برم دانشگاه خلاصه به ادامه داستان برسمو چرت نگم دخترخاله من قدش تقریبا یمترو شصتو پنج سانته قدش ما داخل تهران زنگی میکردیم و اون هم کرج ولی شهرستانمون تو استان کرمان بود یه روستا بود شهرستان هم نبود خلاصه ما هرسال برای عید ویا عروسی ها محبور بودیم بریم دهات وتو خونه‌ی مادربزرگم اقامت کنیم دیگه از مقدمه بکشیم بیرون وسراغ داستان بریم من همیشه تو کف دختر خالم بودم اون خیلی دختر قشنگی و مهربونو بادبو درس خونیه در حدی که جزو رتبه برتر های کنکور بود عید بود و ما مجبور شدیم بریم دهات ما شب اول دختر خالمو دیدم خوشحال شده بودم که اومده اینجا و گفتم که امسال باید مخشو بزنم شب اول خوب بود روز که شد قرار شد که من برم با دختر خاله شهر که چیزایی ازجمله لباسای محلی بخره و لوازم ارایشی چون من رانندگیم خوب بود ولی گواهی نامه نداشتم ولی همیشه سعی میکردم رعایت کنم که مبادا بگیرنم خلاصه ما دخترخالمو بردم گالری اونجا دختر مسعول گفت که تو شوهر این دختری من سرخ شدم گقتم بگم اره تهش چی میشه رک گفتم اره گفت هیچی بهم میاین بعد رفتیم داخل من نمیدونستم که منظوره زنه این بوده که چون باید لباسو بپوشه اونجا وزنونه اس گفت و دخترخال ما ام هیچی نگفت اونجا دفتم دیگه با یه لباس توری اومد خیلی خوشگل بود توش گفت همینو میخاد من گفتم باسه دیدمش بدون روسری و لباسی که بیشتر میخورد لباس خواب باشه چون اینقدر تو اندامش معلوم بود تو راه من حشری شده بودم وداشتم مخ دختر خالمو میزنم که یهو بش گفتم میشه مث دوست پسر دوست دختر باشیم یهو اون خشکش زد روش نمیشد چیزی بگه بعد من دستشو الکی گرفتم الکی تریپ مهربونی گرفتم دست به جاهاییش میزدم که اون حشری شه بعد گفت باشه ولی الان نمیتونم ج بدم گفتم اوکی بعد رفتیم خونه من داشتم تا صب تو اینستا گرام میچرخیدم البت اونجا نت بد بود بگارفتم تا برفت تو اینستا یهو ساعت سه شب یکی از تو تلگرام بم پیام داد گفت اگه تو دوست پسرمی الان بیا تو حیاط من رفتم تو حیاط دلمو زدم به دریا دیدم گفت بریم تو حموم منم گفت اخی نگو این حشرش زده بود بال دم دوستم گرم 《مهران که اینو بم یاد داده بود》 همینطور داشتم میرفتم گفت بیا رفتم دیدم اون سریع لباساشو دراورد و گفت بیا بکن ولی از عقب ولی باید کسمو بخوریش گقتم باشه من مث شما نیستیم یگم که شکمشو لیسیدمو نمیدونم اینچیزا اول ک.سشو یکم لیسیدمو با ممه هاش که خیلی کوچیک بودن بازی میکردم یعد گفت نوبت منه اومد برا م س.اک زد منم داشت ابم میوومد گفتم بش گفت اوکییه یهو ک.یرمو از دهنش دراورد وبا دست جلق زد تا ابم اومد بگرفتم به پشت یکم تف زرم من گفتم این اینکارس نگو یبار هم نداده بود فقد ج.لق میزده با سوپر نگاه میکرده کیرمو کردم یکم داخ دیدم او بگاه رفت نگو یه جیقی زد ولی درجا دهنشو گرفتم ارمون درش اوردم ک.یرم گریه میکرد با انگشت میکردم تو ک.ونش تا جا باز شه بعدش ک.یرمو کردم اروم اروم توش بعد دیدم داره دردش میاد کم کم تلنبه زدم تو جا باز شد سریع میزدم تا خواست ابم بیاد اونم ریختم توش خلاصه بعد اون قضی سه بار کردمش ولی اون نامزد کرد دیگه فقد جواب سلاممو میاد البته من فیلماشو دارم یبار بش گفتم اون گفت از جلو بم میده گفتم پردتو کی زد گفت نامزدش حالا اگه شد دفعه بعد اون داستانو میگم ولی تروخدا فوش ندین ویا بگین اینا یمشت دهه هشتادی جقین که این داستارو ساختن من این خاطرمو گفتم واسمی از کسی نبردم چون خودتون میدونید ولی خداییش نگید یارو جقیه و ک.سشعر نوشت با تشکر از ادمین سایت
#پایان
داســتـان👄👅کـــدع
۹_میلیون_تومنی

با عرض سلام به همه ي كساييكه اين داستانو ميخونن من محسن هستم و24سالمه داستانيكه تعريف ميكنم مربوط ميشه به4سال پيش.به روزيكه يكي از دوستام به اسم رضا باهام تماس گرفتو گفت:يه ك.س فراري سوار كردم اگه جا سراغ داري باهم ميل كنيم.گفتم باهات تماس ميگيرم.به يكي از دوستام كه ميدونستم حتما جا داره زنگ زدمو اونمokداد به رضا ادرس دادم گفتم برو هماهنگ كردم_خودمم اماده شدم كه برم يه جورايي هيجان داشتم با دوستاي دخترم زياد سك.س داشتم ولي بار اولم بود كه ميخواستم با يه زن خيابوني سك.س كنم خلاصه رفتمو به مكان دوستم بهنام كه خارج شهر بود رسيدم ماشين رضا اونجا بود زنگو زدم بهنام درو باز كرد بعد از كمي احوال پرسي رفتم تو به رضا سلام كردم چشمم به دختريكه رو كاناپه نشسته بود افتاد كه يهو ذوقم كور شد نه اين كه زشت باشه چهره ي جذابي داشت طوري كه ادم دلش نميومد چشم ازش برداره موهاي مشكي لخت بلند كه جلوي موهاشو چتري كوتاه كرده بود يه مدل معروف سك.سي خانوما ميدونن چي ميگم با يه تاپ سفيدو يه دامن كوتاه نشسته بود خيلي سك.سي بود ولي چيزيكه اذيتم ميكرد سن كمش بود تابلو بود17،18بيشتر نداشت بهش سلام كردمو رفتم سمت رضا دستشو گرفتم بردمش بيرون گفتم منو مسخره كردي اين كه بچه سنه من به هواي زن اومدم كه از جلو حال كنم
گفت خيالت راحت خودش ميگه پرده نداره گفتم شر ميشه
گفت فراريه ميكنيمش يه پولي ميديم ميره
گفتم پس ريسك نكن به ك.سش دست نزن گفت باشه رفتيم تو ديديم گرگ به گله زده بهنام رو كاناپه داشت لباي مينارو ميخورد برام جالب بود يه سك.س زنده با رضا نشستيمو مشغول تماشا شديم بهنامو مينا هم بدون اينكه حضور مارو بروي خودشون بيارن مشغول بودن مينا دستشو انداخته بود دور گردن بهنامو داشت لباشو ميخورد بهنام س.ينه هاي مينارو ميمالي‌د مينا نشسته بود رو پاهاي بهنام ،بهنام دامنشو داد بالا واي چه ك‌وني داشت من كه ك‌ي.رم داشت ميتركيد تاپ مينارو داد بالا سوتي‌ن سفيدو فانتزيشو باز كرد سين.ه هاش بزرگ نبود ولي حالت قشنگي داشت بهنام كمي نگاه كردو خيلي اروم نوك صورتي سينشو مكي.د ديد اين طوري نميشه ديوانه وار افتاد به جون س.ينه ي مينا كمي بعد زيپ شلوارشو باز كرد ك‌ي.رشو در اورد مينا نشست جلوي پاي بهنامو اروم ك.يرو كرد تو دهنش كمي س.اك زد بعد بهنام بلند شد لباساي خودشو مينارو در اورد يه ك.س كوچولوي تراشيده بهنام ديگه عقلش دست ك.يرش بود بعد به حالت 69خوابيدن بهنام داشت از ته دل ك
س ميخورد كمي بعد بهنام بلند شد پاهاي مينارو باز كرد گداشت رو شونش صداش كردم گفتم از جلو نكن حرفمو گوش كرد مينارو به حالت سگي خابوندرو زمين كرم نيوا يار
هميشگي در دسترس بود كمي ماليد سر كي.رش ،اروم ك.لشو كرد تو كه بر عكس انتظارم مينا زياد صداش در نيومد ك.ون نرمي داشت طوريكه وقتي بهنام عقب جلو ميكرد باسنش ميلرزيد بعد 2دقيقه بهنام يه اه بلند كشيدو اب.شو ريخت رو كمر مينا ادامه سك.س بماند كه من و رضا چه كرديمو چه شد چند روز بعد چيزيكه ميترسيدم اتفاق افتاد بهنام به جرم ادم ربايي ت.جاوز به عنف بازداشت شد ظاهرا مينا فرداي اون روز وقتي ميبينه هرجا بره بايد بده برميگرده خونه و ادعا ميكنه كه3تا جوون منو دزديدن و... منو رضا هم بعد چند روز دستگير شديم تو زندان تو سالن ما پسراي زيادي بودن كه وضعيتشون مشابه ما بود پاي درد دلشون كه ميشستي ميدي خيلياشون بعد س.كس حالا به هر دليلي خانواده دختر فهميده و دختره از ترس پدر مادر يا شلاق ادعا كرده كه به زور بوده خلاصه كه 9ميليون داديم رضايت مينارو گرفتيم بيشترم ميخواست ميداديم چون اگه رضايت نميداد حكم اعدام بود وقتي بيفتي زندان حاضري همه چي بدي تا ازاد شي از دخترا يه خواهش دارم اگه با يه پسر ميخوابن پاي بعدشم وايسن از پسرام خواهش ميكنم اجازه ندن اين داستانا يا فشار نفس باعث شه به ناموس خودشون نظر بد داشته باشن ببخشيد كه سرتونو درد اوردم موفق باشيد
#مهسا
#پایان
داســتـان👄👅کـــدع
مادرزن


سلام من مهرداد هستم . چند سالی هست ازدواج کردم 23 سالمه . از اوایل ازدواج مادرخانمم محبت و علاقه زیادی نسبت بهم بروز میداد و منم خوشحال از زندگی صمیمی که داشتم.تا زمانی که احساس کردم مادر خانمم دیگه نمیتونه حتی یروزم منو نبینه.مادر خانمم 43 سالشه تپل و سفید پوست با سینه های بزرگ و فوق العاده حـ.ـشری.خلاصه گذشت و وابستگی ما به حدی رسید که یا باید من میرفتم اونجا یا اون میومد صدای همه دراومده بود زنم پدر زنم فامیل و همسایه ها همه فهمیده بودن که ما خیلی وابسته هم شده بودیم .همیشه وقتی میومد خونمون یکراست می رفتیم روی تختم و دو نفری تو بغل هم صحبت میکردیم اگه خانمم بود من وسط دراز می‌کشیدم نمیدونستم چه حسیه برام گنگ بود یه چیزی تشکیل شده از حس مادر و فرزندی و دوستی و شـ.ـهوت که اینو خودمم بعد چند ماه فهمیدم که نسبت بهش حس دارم.وقتی میومد بغلم سرمو میزاشتم روی دستش وناخوداگاه چون سینه هاش بزرگ بود صورتم میخورد بهش .خیلی نرم بود عاشق بغل کردنش و بوی تنش شده بودم چند ماه گذشت و چند باری وقتی توی بغلم بود یهو کـ.ـیرم نیمه راست میشد وتکون میخورد می فهمیدم که به تنش میخوره و متوجه میشه اما به روی خودمون نمیاوردیمو لبخند میزدیم تازمانی که خودم بهش گفتم از سینه هات خوشم میاد و اگه میشه از روی لباس باهاش بازی کنم قبول کردو به مرور زمان از روی لباس رسید به زیر لباس و از مالیدن رسید به خوردن ولی دلیل قبول کردنش این بود که میگفت فکر میکنم بچه خودمی و کوچیکی و داری شیر میخوری بهم میگفت تحریک نمیشم چون چشمامو میبست منم فکر میکردم راست میگه تازمانی که یهو یه آهیی کشید و گفت بسه دیگه نخور گفتم چرا گفت درد میگیره حالا نگو خیس میکرده حسابی کـ.ـسشو و کیـ.ـر میخواسته اینو بعدا گفت بهم.خلاصه گذشت و یه شب اومد خونمون خونشون کسی نبود تنها بود اومد پیش مابخوابه رفتیم توی حال توشک پهن کردیم و من طبق معمول وسط خوابیدم تقریبا دو ساعتی خودمو به خواب زدم خانمم خوابید و مادر خانمم هم مثلا خوابیده بود ولی نخوابیده بود .من دیدم جفتشون خوابیدن برگشتم سمت مادر خانم و آروم آروم از پشت بغلش کردم و کم کم سینه هاشو گرفتم چون زنم هم کنارم بود واز خودمادرخانمم هم کمی می‌ترسیدم چون تمام رفتارهای ما در قالب مادر و فرزندی بود.باهاش یک ساعت ور رفتم و قشنگ کـ.ـیرم داشت میترکید و از پشت چسباندم به کـ.ـونش و دلو زدم به دریا شهوتم رسیده بود به آخرش قلبم داشت جوری می‌تپید که صدای اونو قشنگ می شنیدم.پاشدم رفتم اون سمت کنار دیوار و رفتم توی بغلش از جلو تا رفتم توی بغلش بر گشت و پشت شو کرد سمت من من فکر کردم بیدار بوده و ناراحت شده برگشت و پشت شو کرد به من و کـ.ـونش و داد عقب وبه من فشار داد یه لحظه قفل کرد مخم خلاصه خیلی ترس داشتم و خیلی شهـ.ـوت اون بهترین حس و لذت زندگیم بود.برگشته بود و کـ.ـونش و قنبل کرده بود من آروم آروم تقریبا دو ساعت طول کشید که شلوارشو یکم بدم پایین اول کـ.ـیرمو از روی شلوار مالیدم به کـ.ـون لختش بعد که دیدم چیزی نمیگه کیـ.ـرمو در آوردم و گذاشتم لای کپلاش همینجوری نیم ساعت ایستادم نصفه شب شده بود از شدت شهـ.ـوت داشتم آتیش میگرفتم و دیگه نتونستم جلوی خودمو بگیرم و هنوز شک داشتم که خوابه یا بیدار دلمو. زدم به دریا و کیـ.ـرمو گذاشتم دم سوراخ کـ.ـونش ولی شلوارش مزاحم بود یهو دیدم خودش شلوارشو کشید پایین و بر گشت گفت آبتو بریز توی کـ.ـونم.واای نمیتونم به زبون بیارم درجا این حرفو زد داشت آبم میومد چون تقریبا چهار پنج ساعت داشتم باهاش حال میکردم.خلاصه درجا یه تف زدم سر کـ.ـیرمو تا ته فرو کردم توکـ.ـونش آنقدر شیرین بود تلمبه نزدم و تقریبا پنج دقیقه توی همون حالت ایستادم آنقدر حـ.ـشری شده بود منو به دیوار فشار میداد که کـ.ـیرم بیشتر بره داخل خلاصه دوتا تلمبه زدم دیدم آبم اومد و سام خالی کردم تو کـ.ـونش و بلند شد رفت دستشویی خالیش کرد منم جوری شل شده بود بدنم که نمیدونستم تکون بخورم .اونشب قشنگ ترین شب زندگیم بود ...

#پایان
داســتـان👄👅کـــدع
داستان سسی وقتی ک.سم جر خورد


داستان سسی وقتی ک.سم جر خورد
سلام
نمیخوام مجبوربشم ج بدم پس لطفافحش ندید
اولین روزایی بودکه واردبیمارستان شده بودم.جلوی درب یکی ازاتاقاایستاده بودم ورفته بودم توفکرکه یه دفه یه صدایی پشت سرم گفت ببخشیدوقتی برگشتم بادیدنش دلم لرزید دکتر فرشاد بودکه میخواست واسه چک کردن مریضش بره تواتاق.بدون اینکه حرفی بزنم اجازه دادم واردبشه من ازنوجوونی ووقتی ک فهمیدم ک.یرچیه همش دنبال این بودم ببینم مال کی اززیرشلواربرجسته تره اونروزم ناخودآگاه همش چشمم به کیرفرشاد بودچون معمولادکمه روپوششم بازمیکرد خیلی مغروربودوکمتربه کسی توجه میکردولی تازگیاحس میکردم خیلی حواسش به منه
چندوقتی گذشت ومابه هم نزدیکترشدی باهام زیادشوخی میکردتااینکه یه روزبهم زنگ زد.نمیدونم شمارموازکی گرفته بود.خلاصه سرتونودردنیارم….باهم دوست شدیم….
چندوقتی گذشت همش راجع به بیماریهای مردان و پروستات و سزارین و ک.س وکسروازین چیزامیگفت تا سر شوخیو باز کردو گفت دوست دارم ببینم چطوری میخوای بزای
منم از خدا خواسته گفتم منم دوست دارم ببینم توچطوری میکنی.انتظارشو نداشت یه کم مکث کرد بعد چشمک زد و گفت امتحانش مجانیه….
دو هفته بعد دعوتم کرد نهار بیرون منم بهم الهام شده بود بدم نمیاد یکم بمالتم رفتم حموم حسابی ک.س تپل و روناموصفا دادم من قدم 170و65وزنمه وسینه ام75ک.سمم گوشت خالیه
خلاصه ساعت 11شدمنم به بهونه شیفت خونه روپیچوندمو رفتم بیرون تا سوار ماشینش شدم یه ماچ محکم ازلپم کرد.یه کم چرخ زدیم ورفتیم یه رستوران غذاخوردیم ساعت1ونیم بودبهش گفتم مجیدمن گفتم تاساعت6شیفتم نمیشه برم خونه.اونم به بهونه اینکه گیربازاره گفت بریم خونه من عصرمیرسونمت منم که هم دلم کی.رمیخواست هم دوسداشتم خونشوببینم رفتم.رسیدیم به یه اپارتمان شیک واردخونهکه شدیم گفت راحت باش منم که زیرمانتوتاپ تنم بودمانتومودراوردموباتاپ وشلوارلی نشستم اونم لباسشوعوض کردوبایه گرمکن وعرق گیراومدرفت اشپزخونه شربت وشیرینی اوردگذاشت رومیزجلوی کاناپه بعداومدپیشم نشست دستشوانداخت دورگردنم یه نگاه به لبام کردوگفت دوسدارم بخورمشون البته قبلایه بارخورده بود…یه لبخندزدم ولب پایینشوگازگرفتم دیدم داره ازچشاش آتیش می باره این حس واسم ناآشنانبوددوسه باری کرده بودنم
دستشوکردتوتاپموس.ینموکشیدبیرون اون لحظه ازاینکه تاچنددقیقه دیگه قراره یه مردخوشتیپ ک.یرکل.فت قراره منوب.گادحال کردمویه آه بلندکشیدم که انگارجرقه بود باصدای من تاپوس.وتینموجردادوافتادروسینم بلنددادمیزدچراایناروقبلانشونم نداده بودی جوووون مثه بالشه جووووون منم جیغ میزدم اره عوضی گازبزن بخورآههههههه
که طاقت نیاوردموهلش دادم اون سمت سریع عرق گیرو دراورد وبازافتادروم
سینه هاموچنگ زد منم دادمیزدمـ ک.ییییییییر من ک.یررررمیخوام بک.نش تو.ک.سم داشتم دیوونه میشدم حتی الان ازتعریفش ش.ورتم خیس شده واحساس نیازبه اون ک.یرک.لفتشومیکنم
خلاصه شلواروشورتموبایه حرکت دراوردوتاک.س چاقمودیده افتادروک.سم شروع کردبه لیس وگازداشتم ارض.امیشدم که داد زدم بسه منو ب.گا.اونم معطل نکردک.یرشوازاسارت شلوارک درآوردوبهم گفت قمبل کنم منم قمبل کردم وازپشت کردتوک.سم خیلی تنگ بود من که قبلاپردم پاره شده بود ازکلفتی کرمجیدقسمت دیگه مخاط وپرده ک.سم پاره شد کسایی که باراول ک.س دادنشون یادشونه میدونن چی میگم دردولذت باهم 5.6دقیقه تلمبه زد که باآه واوه زیادخواهش های بلندم که میگفتم منوبک.ن ب.گاعوضی ج.رم بده بالاخره به اوج لذت رسیدمو ارض.اشدم اونم چندلحظه بعدمن وهمه آبوریخت روصورتم منم که عاشقه آب کرم همه روجلوچشمش لیس زدم وهردوهمونجابی حس افتادیم بعد از اون دوسه بارم جاهای دیگه سس کردیمو اون دوره کارش تموم شد و از شهر ما رفت…
نوشته:رضا
#پایان

داســتـان👄👅کـــدع
سوراخ_کون_و_ابه_کیر




زبونشو که تو کسم چرخوند بهوش اومدم. واااای چی میدیدم. علی و سه نفر دیگه بودن که دور و برم بودن. یادم اومد که ازبس مست کرده بودم ازحال رفتم. قرار نبود به سکس بکشه اونم گروهی! زبون علی تو کسم میچرخید ومن فقط حال میکردم. اون لحظه به چیزی فکر نمیکردم. دوستاش هر کدوم با یه جام ور میرفتن. آروم گفتم علی،علی هم گفت جوووون بیدار شدی عروسک ببین چه حالی بت بدم. گفتم علی کون میخام. عاشق این بودم که کون مردایی رو که باهام سکس میکردن و انگشت کنم. با علی همیشه به خاستم میرسیدم. علی گفت کونم بهت میدم نفسم. محسن کونتو بده سودی جونم کون میخاد. محسن که تا الان فقط پستونمو گرفته بود و مک میزد جوری نشست که دستم به سوراخش دسترسی داشت.اون یکی که صاحب اون پستونم شده بود اومد و سوراخشو اورد جلو دهنم. جووون چه سوراخ تمیزی بود میخاستم بخورمش حسابی. لیسش زدم با زبونم م با انگشتم باهاش ور رفتم. اون انگشت دستمم لیسیده بودم و اروم اروم داشتم تو کون محسن میکردمکه علی گفت سودی جونم بازم میخای کون؟گفتم اره و این اره رو چنان حشری گفتم که صداشون در اومد و همه به اخ و اوخ افتادن. اون یکی پسره هم اومد کنارم و حالا یه کونو با زبونم لیس میزدم و واسه هر دستم یکی یه دونه کون داشتم که با انگشتام حسابی از خجالتشون در اومده بودم. وای ابم داره میاد یادش می افتم. تصور کن دونفر سینه هاتو بخورن و تو ام دو انگشتی کوناشونو میگایی یکی هم کیرش افتاده رو چشات و زبونتو داری فشار میدی تو سوراخش. از اون ورم علی کس و کونمو میلیسید و میمالید. صدای اه و اوهمون فضارو گرفته بود که علی کیرشو گذاشت در کونم و با یه فشار دادش تو تا دسته. یه حالی بهم داد که تا کیرش رفت آبم اومد!.! منم ابم جهش داره همش پرید رو شکم علی و بقیه داد زدن جووووون. منم که اصن تو دنیا نبودم. یه کم که تلمبه کرد محسنم رفت سراغ کوسم. یه لیس به کوسم میزد و یکی به کیر علی. علی گفت میخای؟ اونم یه اه کشید و اومد روم و کیرشو جا داد تو کوسم. زیاد کلفت نبود. علی هم از کونم کشید و گذاشت تو کون اون. کیر محسن تو کس من بود و کیر علی تو کون محسن منم دیگه سه تا انگشت کرده بودم تو کون اون پسره و کیر اون یکی هم تو دهنم بود. داد زدم علی کونمو بگا. این شد که پوزیشن عوض شد. طوری که حالا من یه کیر تو کوسم شده بود علی تو کونم و یکی تو دهنم. یکی هم محسن کونی رو میگایید. خیلی باحاله امتحان کنید. اینکه سه طرفه بگانت نعمتیه که تو بهشتم نصیبت نمیشه. کیری که تو دهنم بود ابش اومد و ریت تو حلقم ولی بقیه همچنان تلمبه م میکردن. گفتم هرکی ابش هرجا اومد همونجا خالی کنه ابشو. کیری که تو کون محسن بود بدو اومد تو دهن من ابشو خالی کرد. با دست گرفته بودش و دهنمو پر کرد. و من با لذت خوردم. انگار همه شون میخاستن تو دهنم خالی کنن. بعدشم باز باخودشونو من ور رفتن و در اخر که انگار برنامه ریخته بودن همه شون کیر به دست اومدن بالا سرم و درحالیکه میمالیدن کیراشونو همشون یکی یکی و دوتا دوتا سر کیرشونو کردن تو دهنم و ریختن. وااای ابمم الان اومد از تصور اون شب. اینکه چارتا کیرو بدی بگانت و ابیاریت کنن. بازم سکس اینجوری میخام. فقطم عاشق اب کیر و سوراخ کون پسرام. بووووس بای بای


نوشته: سودابه

#پایان
ل كنم كه ديدم زد زير گريه منم ناخودآگاه پاشدم رفتم سمتش و نشستم كنارش و گفتم حالا خودتو ناراحت نكن كاريه كه شده بيخيال ديدم دستاشو گرفت جلو صورتش و گريه هاش دوبرابر شد و منم دستم رو حلقه كردم دورش و سرشو گذاشتم رو سينم و گفتم آروم باش خيلي خب تا اينو گفتم دستاشو باز كرد و محكم بغلم كرد و هيچي نگفت و هق هق ميكرد كه منم محكم فشارش ميدادم و يكم كه گذشت احساس كردم آروم شد گرفتم آوردمش جلو گفتم بهتري؟ گفت آره پيشينيشو بوس كردم و دوباره سرشو گذاشتم رو سينم شروع كردم نوازشش كردن كمرشو و آروم ميماليدم و هرزگاهيم سرشو بوس ميكردم و يكم بعد صورتشو برگردوندم سمت بالا و صورتشو بوس كردم يه چندتا بوس از صورتش كردم و آروم لبام داشت ميرفت سمت لباش تا يه بوسم از لبش كردم لبامو رفت رو هم و داشتم ازش لب ميگرفتم و چشام بسته بود وقتي يخورده چشامو باز كردم ديدم اونم چشاشو بسته و منم با دستام سينه هاشو گرفتم و ماليدم كه يواش يواش هلش دادم رو تخت و دراز كشيد اما هنوز لبامون رو هم بود و تو اين حين داشتم سينه هاشو شكمشو كونشو پاشو مي ماليدم كه يدفعه يه دفعه يه دستمو بردم سمته كوسش و گذاشتم روش كه ديدم چشاشو باز كرد و لبامون جدا شد و گفت بسه ديگه هيچي نگفتم و دوباره صورتمو نزديك كردم و با لبام لباشو گرفتم و خوردم و يكم گذشت اومدم سمت پايين گلوشو خوردم و سرمو آوردم بالا و گفتم بهش دگ هيچي نگو و هيچكاريم نكن چشاتو ببند و همونطوري بمون گفت بس كن بهتره ديگه ادامه نديم كه منم گوش ندادم و دوباره لباشو گرفتم با لبام و ازش لب ميگرفتم و همونطوري داشتم دستمو ميكردم شلوارش و بردم تو چوچولشو ماليدم كه صداش داشت درميومد يكم تو همون وضع چوچولشو ماليدم و پاشدم شلوار و شرتشو باهم كشيدم پايين و دكمه و زيب شلواره خودمم باز كردم تا نصفه كشيدم پايين و خوابيدم روش كه وقتي خوابيدم كيرم كه عين سنگ سفت شده بود افتاد وسط دوتا پاش كه بسته بود و لبامو گذاشتم رو لباش يه لب گرفتم و دستم يه تف انداختم و دستمو بردم سمت كيرم سرشو تفي كردم و پاهاشو باز كردم و دستمو ماليدم دم سوراخ كوسش و كيرم گرفتم با دستم و هدايتش كردم سمته سوراخه كسش كه وقتي سرش رفت تو يه آهي كشيد و منم لبام رو لبش بود و داشتم لب ميگرفتم كه صورتشو كشيد كنار منم آروم آروم هلش دادم كيرمو تو كه صداي زهره زياد شد و ميگفت درش بيار بسه دگ كه گوش ندادم و تا ته كردم تو كسش و يكم همونطوري موندم و شروع كردم تلمبه زدن و خلاصه يه دل سير كردمش و وقتيم ديدم داره آبم مياد كيرمو درآوردم و ريختم رو شكمش پاشدم كيرمو تميز كردم و از رو شكمشم با دستمال كاغذي آبمو پاك كردم و گفتم مرسي كامپيوترم حله چشاش بسته بود كه خم شدم و از صورتش بوسش كردم و گفتم مرسي خداحافظ و اومدم بيرون بعد اين جريان يبارم قسمت شد باهم يه سكس كرديم كه اگه از اين خوشتون بياد اونم تعريف ميكنم.

#پایان
م مریم رو پهلو دقیقا نفس به نفس نگار خوابوندم و..


ما پشت سرشون دراز کشیدیم.نگار شروع کرد به لب گرفتن از مریم و مالوندن سینه هاش.مریم یه کم جا خورد با وجد گیج بودنش.منم راستش تعجب کردم ولی حشرم دوسه برابر شد و پای مریم رو دادم بالا و رو همون پهلو از پشت کیرمو یهو کردم تو کوس مریم...سعید هم مشغول شد.همش بوس و لیس اون دوتا رو نگاه میکردم و محکم تو کوس مریم تلمبه میزدم.از زیر بغلش دست رو بردم و سینه ش رو چنگ زدم که دیدم دست نگار رو دستمه و پشت دستم رو نوازش کرد و با عشوه خاصی نوازش میکرد.نگاهی تو چشاش کردم دیدم خیلی حشریه...طوریکه انگار کیری که تو کوسش بود کمشه.یه نگاه به سعید کردم دیدم اصلا توجهی نمیکنه.نگار دس
تم رو گذاشت رو سینه خودش.واییییی.منم کم نیاوردم و مالوندم واسش.با مالوندم من کمی مریم به جلوتر هل داده شد.طوریکه کاملا بدنشون چسبید بهم.من دستمو کردم تو موهای نگار و سعید هم دستشو کرد تو گردن و موهای مریم.اون دوتا کاملا محو هم شده بودن و فکرشو نمیکردن در حال دادن، لز هم خوب باشه.طوریکه انگار رو هوا بودن از یه طرف کیر میخوردن و از یه طرف لز میکردن..
با دیدن این صحنه آبم اومد و همشو خالی کردم رو باسن مریم...
سعید هم به فاصله کمی آبش اومد و ریختش تو کوس نگار..


#پایان
لو میکرد..کس خیسشو به کوسم میمالوند چوچولم باد کرده بود و قرمز شده بود.. 
- اه من میخوام جنده ی خوشگلمو بکنم اوووفف منو بر گردوند و زیر شکمم یه بالش گذاشت 
- جووون عجب کونی داری کونده خانوم انگشتشو محکم کرد تو کوسم یه سوزش خیلی زیاد حس کردم و یه جیغ کوچولو زدم. 
- جووونم...اووف جنده پردت حلقویه که! ایول سر کیر مصنوعی رو محکم روی سوراخ کوسم می کوبوند کوسم خیس خیس شده بود و لیز میخورد توش و دردم می گرفت یه انگشتشم توی کونم کرده بود و عقب جلو می کرد..کونم می سوخت دوباره منو برگردوند و به دوربینی اشاره کرد: میبینی جنده؟ دارم میکنمت..نینا داره می گاد تورو کونی کیر مصنوعی رو با کمربند مخصوصش به کمرش و یکم پایینه کوسش بست اومد لای پامو باز کرد 
- چه خیسم شده یه لیس به کوسم زد و یه انگشتشو کرد توش و گذاشت دهنم انگشتشو تو دهنم عقب جلو می کرد.یه دفه کیر مصنوعی رو چنان تو کوسم فرو کرد که فقط پنج سانت ازون کیر بیست و چند سانتی بیرون موند خواستم جیغ بکشم از درد که لبامو گاز گرفت..سینه هامو فشار میداد و کیرو کشید بیرون کوسم اندازه ی چی باز مونده بود..خیلی درد داشتم ولی یه مایه لزج از کوسم ریخت 
- هنوز ارضا نشدی! دوباره کیرو کرد تو کوسم و محکم تلمبه میزد جوری که کونم هم می سوخت انقدر تلمبه زد که یه دفعه چشام سیاهی رفت و آب از کوسم پاشید بیرون همشو خورد و لبامو بوس کرد بگذریم ازین که صبح چقدر دعوا کردیم و با چه وضعی ازون جا رفتم ولی حرفاش تو گوشم می پیچید ( به خاطر مهرداد بود..تو نباید باهاش ازدواج کنی ..من عاشقتم احمق.تانی به خدا قسم اگه بخوای برای کس دیگه ای بشی فیلمو بهش میدم.اونوقت خیلی راحت برا من میشی..ولی میتونی فکر کنی اگه قبول کنی و بریم آمریکا چه زندگی رو باهام داری) یاد لذتم افتادم کوسم خیس شد..نمی دونم چی کار کنم همینجوری مثل خر توی گل موندم.کاش هیچ وقت با نینا آشنا نمی شدم

#پایان
بعدم با دست واسه مامانم تکونش داد اومد سمتش مامانمم کمی با دست باهاش ور رفت دیدم سریع قد کشید و به جرات میتونم بگم 2 برابر کیر بابام بود که قبلا اتفاقی دیده بودمش. مامانم هم کیرشو گرفته بود دستش و میمالیدش بعدم شروع کرد ساک زدن واسش. مرده کیرشو حسابی برق انداخته بود تخمای خیلی بزرگی داشت. اصلا باورم نمیشد اون کیره تو مامانم جا بشه.
مامانمم کلی کیر همسایمونو لیسیدو خوردش. اون مرده هم لباساشو دراورد فقط جوراباشوم خودشو تمیز کرد باز برگشت یکم میواه خوردیمو گل گفتیمو خندیدیم باز پرید روم خلاصه
گف باس ارضام کنی....گفتم میخوام از کون بکنمت مقاومت میکرد که بالاخره قبول کرد یکم وازلین مالیدم آروم آروم کردم توش سر کیرم که رف تو دو متر پرید اوخ اوخ میسوزنه گفتم خر نشو دیوانه از دست نده بیا قسم میخورد میگفت تو این ۱۰ سال به شوهرم نه از پشت دادم نه ساک زدم متنفرم ازش منو به زور بچه بودم دادن بش خلاصه با کلی نازو افاده و ادا از پشت کردمتوش یکم که تلمبه زدم دلم واسه کسش تنگ شددر آوردم کردم تو کسش مدل سکسمونم سگی بود دیگه آقا جاتون خالی تن تن از کوس به کون از اون به کس یهو مریم جونم لرزیدم افتاد با شکمش رو زمین چشاشو فشار میدا میکرزید منم زود دستمو کردم لایه کسش وررر رفتم کلی دلشت حال میکرد من تازه قرص وگابدولم تو شکمم باز شدا بود آبم اصلا نمیومد خلاصه بلنش کردم بغلش کرمد کلی خوردمش میگفت رضا این بهترین سکسم تو عمرم بوده کلی تشکر کرد ازنو منم بوسیدنش گفتم تشکر نمی خواد این امیر کوچلو رو بخوابون پاشدیم رفتیم حموم زیر دوش کلی عشق بازی کردیمو شروع کردم به کردنش از کوس خیلی حال میده ایستاده تکیه بده به دیواز تو هم بری بغلش کنی بکنی تو کسش اوففف عالی بوددد بعدم کونشو قمبل کرد من از پشت کردم تو کسش کلی سکسیویم که بعد ۱ ساعت ازحموم اومدیمو لخت خوابیدیم تا خود صب من بیچاره ۴ بار به خدا کمرمو خالی کردم صب پا شدم رفتم یکم سنگکو عسلو خامه خرما موز گرفتم صبونه رو عین خر خوردیمو یه سکس جانانه دیگه کردیمو راه افتادیم به طرف ارومیه بعد از ظعر ساعت ۴ رسیدیم... بم گف برو قرص ضد حاملگی بگیر برام یادم نیس فک کنم اسمش Dm بود نمیدونم یادم نیست گرفتمو بردم انداختم دم درشون زنگیدم اومد برداشت خیالم راحت شد واقعا شب خوبی بود روحیه عالی یه خانوم زیبا تو دستم داشتم تو خیابونا دور دور میکردم صدای سیستمم گوش آسمونو کر میکرد خوشبخت ترین بودم ....
دوستان ببخشید اگه من تو سوسی نوشتن وارد نیستم این اولیت داستانم بود....
راستی مریمن بعد یک ماه از اون شب ول کردم یه چند نفر شک کرده بودن میدونی زن تاوان میخواد نگه داشتنش اگه کسی از فامیلاش میدونست سرمو از تنم جدا میکرد با کلی گریه و کینه از هم جدا شدیم وتنها سکسمون ختم شد به اون روز هنوزم تو خیابون بعضی وختا میبینمش اونقدر غرق ناراحتز میشم که آرزوی مرگ میکنم کاش سنش بام جور بود کاش بچه نداشت شوهر نداشت واسه همیشه مال من بود.....
دوستان با زن دوست نشیک من یه چند وقتیه که عذاب وجدانم دارم .....
مرسی که حوصله به خرج دادین خوندید ...

#پایان