داستانکده شبانه
16.1K subscribers
101 photos
9 videos
181 links
Download Telegram
نمیده با دستم تکونش دادم به بهونه پرسیدن وضعیتش و چند بار این کار رو تکرار کردم دیدم یه عکس العمل کوچیک از خودش نشون داد که فهمیدم … یه حال حسابی و سکس باحال میتونم داشته باشم …داستان ازاینجا شروع شد آهسته دستمو بردم طرف کیر راست شده پ و با دوتا انگشتم لمسش کردم داشتم از ترس و لذت میمردم که دیدم کیرش سفت تر شد و دل دل میکنه … یواش یواش گرفتم تو دستم و آهسته نوازشش دادم با یه دستمم داشتم کوسمو میمالیدم که حشری تر بشم … متوجه شدم صدای پ هم در اومد و داره آه و اوخ میکنه ولی از خواب تکون نمیخورد نمیتونستم جلوی خودمو روبگیرم …دهنمو بردم طرف کیرش و نوک زبونم رو زدم روی سر کیرش ولیسیدم بعد گوشه شورتش رو زدم کنار و کل کیرشو کردم تو دهنم که دیدم پ داره تلمبه میزنه و بالا پایین میشه ولی اینقد اثر مشروب زیاد بود که نمیتونست چشماش رو باز کنه و حتی فکر کنه که توی خوابه یا بیداره یا تشخیص بده مامانه یا یه کس دیگه … بهرحال دیگه اگه بیدار هم میشد نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم … ساک زدنمو شروع کردم و حسابی کیر پ رو ساک زدمو خوردم خایه و باسنش رو همینطور … و سینه هامو آوردم طرف کیرش و کیرش رو گذاشتم لای سینه هام و مالوندن کیر پ… کوسم خیس خیس شده بود … شلوارمو کامل در آوردم آهسته نشستم روی کیرش و از اونجایی که من پرده ارتجاعی داشتم واین موضوع رو میدونستم کیرشو آهسته گذاشتم توی کوسم و شروع کردم بالا و پایین شدن که دیدم دستهای پ از پشت رفت روی باسنم و کون بزرگم رو گرفت و از پایین شروع کرد به تلمبه زدن … لامصب اینکاره بود اینقد سریع و قشنگ تلمبه میزد که تو چند ثانیه آبم اومد و تو همین لحظه منو از روی خودش خوابوند روی تخت و پاهامو از دوطرف باز کرد و شورتشو کاملا در آورد و اصلا به روی خودش نیاورد که من مامان نیستم اینقد مست و حشری بود که فقط تلمبه میزد پاهامو تا جایی که میشد باز کرد و سریع و تند و سکسی تلمبه بارونم کرد اینقد تواینکار حرفه ای بود که دوباره آبم اومد … منو به بغل برگردوند طوری که نیم تنه من روبروش بود و نصف کونم طرفش روی زانوهاش خم شده بود و کیرش کاملا توی کوسم داشت قلقلم میداد سینه هامو کامل گرفت توی دستاش و شروع کرد به تلمبه زدن …ناخن هاشو از بالا تا پایین کمرم کشید … و ددستشو گذاشت روی کونم و شر

وع کردن مالیدنش …برمگردوند و کاملا منو به پشت خوابوند طوری که کونم به طرف بالا بود … پاهامو از دوطرف باز کرد و نوک زبونش رو از پایین کوسم کشید تا سوراخ کونم و اینقد مکید که داشت ابم میومد که تو همین لحظه کیرشو گذاشت تو کوسم و تلمبه زد دستاشو از پشت حلقه کرد دور سینه هام و جفت سینه هامو تو دستاش گرفت که دیدم داره آبم میاد تو همین نیم ساعت از بس حسابی منو میکرد چهار بار آبم اومد … ولی بازهم دلم میخواست این سکس تموم نشه و پ منو بکنه …البته بخاطرمشروبی که خورده بود باعث دیر اومدن آبش میشد و اونم که تو سکس حرفه ای بود چیزی واسم کم نذاشت و تقربیا همه مدلی منو کرد … طوری که دیگه نای بلند شدن از روی تخت نداشتم … تو آخرین لحظه ها دیدیم منو برگردوند روی تخت و کیرش رو از کوسم در آورد و یکی از سینه هامو شروع کرد به مالیدن و بااون دستش جق زد تا آبش بیاد و اینقد زد که آبش رو کل سینه هام پخش کرد عجب آب گرم و سفیدی منم که باز حشری شده بودم با دستام آبشو روی تمام سینه هام کشیدم … پ یه لب ازم گرفت و ازم بابت سکس خوبم تشکر کرد …

#پایان

کانال

@dastankadhi
برم توی کار خواهرزنم ساغر یا نه ؟


سلام
این یک خاطره واقعی هست که برای من اتفاق افتاده و من را دچار تردید کرده و نمیدانم چه کار کنم و از همین ابتدا هم بگویم که زیاد سکسی نیست .
اسم ها همگی مستعار هست
اسمم آرش هست 28 ساله با یک قیافه معمولی ، یک خواهر زن دارم به اسم ساغر که حدود 23 سالش هست قبلا یک کم تپل بود ولی چند وقت هست که باشگاه میره و حسابی به خودش میرسه ، حدود 165 قدش هست و حدود 55 وزنش با یک صورت معمولی ولی اندام عالی با یک سینه 75 فوق العاده خوشگل .
داستان از اینجا شروع شد که من گاهی به خانه پدر خانمم سر میزدم برای کار یا هر چیزی چون برای دیدن همیشه با خانمم با هم می رویم اونجا ، یک روز که رفتم اونجا چون خانمم و مادر خانمم با هم رفته بودند بیرون و قرار بود زود برگردند و من هم بروم آنجا ، شام دعوت بودیم وقتی رسیدم پدر خانمم داشت می رفت بیرون و من که رسیدم رفتم داخل و اون رفت رفتم خونه دیدم کسی نیست ولی صدا اب از حمام می آمد فهمیدم که ساغر حمام هست چون غیر از اون کسی دیگه تو خانه نداریم . نشسته بودم مشغول دیدن تلویزیون بودم که یک کم در حمام باز شد و ساغر گفت میشه بری بیرون من بیام برم اتاق من هم گفتم باشه رفتم بیرون از خانه ولی در باز بود پشت ایستاده بودم که بره و من را صدا کنه بروم داخل ، کنار در چسبیده به دیوار یک آینه قدی هست خدایی اصلا حواسم نبود که یک مرتبه ساغر صدام کرد گفت یک چند لحظه صبر کنی الان من میرم توی اتاق ، با گفتن حرفش من یک لحظه برگشتم و ساغر را از توی آینه لخت مادر زاد دیدم که آمده بود بیرون و می خواست لباس هایش را بردارد و داخل اتاق برود چون به تصور اینکه کسی نیست لباس هایش را بیرون گذاشته بود . او را که دیدم میخکوب شدم باورم نمیشد چی می بینم در همین لحظه ساغر هم متوجه من شد ولی خیلی طبیعی همون طور لخت خم شد شورت صورتی اش را برداشت پوشید لباس هایش را برداشت و به سمت اتاق رفت و بعد من را صدا کرد و من رفتم داخل . اون روز هیچ چیزی بین ما رد و بدل نشد بعد از این اتفاق من به ساغر بیشتر توجه می کردم و سعی می کردم کمی دیدش بزنم و به رفتارش بیشتر توجه می کردم و مشکوک شده بودم بهش تا اینکه متوجه شدم کمی سر و گوشش می جنبد . گوشیش مشکل داشت آورده بود درست کنم اس ام اس های زیادی داخل گوشیش بود که با پسرها اس میداد یا پی ام میداد بهشون . چند وقت بعد اس های مشکوکی بهم می رسید که می گفت ساغر این کاره هست و … . با شماره ای ناشناس با ساغر شروع به اس کردم و وقتی فهمیدم که آره جواب میده بهش گفتم که یکی به من اس داده و این طور میگه و قبول نمی کرد . یک روز که تنها خونه بود رفتم خونه شون و مجبورش کردم که به همه میگم و تو این کاره ای و اون هم می گفت که نه در آخر قبول کرد که بدنش را ببینم و وقتی لختش کردم بالاتنه اش را و سینه اش را خوردم فوراً آهی از روی شهوت کشید ولی چون شرایط مساعد نبود من به همین مقدار بسنده کردم و رفتم . از اون روز به بعد دیگه نمیزاره تنها جایی گیرش بندازم ولی خیلی بهش شک دارم . چند بار دیگه هم دیدم که توی گوشیش با پسرها اس بازی می کنی وبهش هم گفتم میگه فقط دارم اسکلشون می کنم . یک بار هم که باغ رفته بودیم تاب درست کردیم با طناب سوار شده بود من هلش میدادم قشنگ به اون باسن هاش دست میزدم متوجه میشد ولی هیچ چیزی نمی گفت حالا نمی دونم چه کار کنم باهاش ؟ راهنمایی کنید اصلا برم توی کارش یا نه ؟

#پایان

@dastankadhi
سوغاتی برای زن همکارم


سلام خاطره ای که تعریف میکنم کاملا واقعیه .اول از خودم بگم من یاسینم 30 سالمه قدم 180 خونمم تو شماله اما تو کشتیرانی در جنوب کار میکنم کارمونم جوریه ک شیش ماه اونجا و فقط دو ماه میایم خونه ،بگذریم میریم سر اصل داستان من یه پنج ماه میشدک اونجا بودم و فقط یک ماه ب مرخصیم باقی مونده بود که یه نفر تازه جانشین یکی از بچه ها شد و از شانس ماهم اونم بچه شمال و همشهریم بود اسمش خلیل بود باهم گرم گرفتیم طی اين یک ماه که باهم آشنا شدیم موقع مرخصی من اون یه مقدار وسایل آرایشی و…خریده بود واسه همسرش ک من براش ببرم آدرسشو با شمارشو هم بهم داد بعد اینکه رسیدم خونه فرداییش آماده شدم ک برم وسایل ها رو تحویل بدم رسییدم جلو درشون ک درو باز کرد چی میدیدم یه خانوم گوشت کون گنده با یه شلوار تنگ و یه آستین کوتاه. وسایل رو که دادم هی تعارف میکرد بیا تو خسته اینا از اینجور چیزا ک منم رفتم تو اونم رفت و یه دامن پوشید پاهای سفیدی داشت اومد جلوم نشست پاهاشو باز کرده بود یه شورت سبز پوشیده بود منم آمپرم زده زود بالا بعد کم کم خدافظی کردمو رفتم ک شبش بهم زنگ زد گفت سلام ببخشید مزاحمتون شدم منم سلام کردم گفتم اين حرفا چیه بفرمائید گفت ببخشیدا اما میشه واسم مشروب بگیرین بیارین خونمون منم هنگ کرده بودم که گفتم باشه رفتم واسش یه ودکا گرفتم اومدم بهش بدم ک گفت من همشو نمیتونم تنهای بخورم شما هم بیاین کمکم منم قبول کردم رفتیم تو بعد دو سه پیک خوردن دیدم حال نداره اومد بلند بشه افتاد تو بغلم منم بغلش کردم کاملا شهوتی شده بودم اومدم لباشو خوردم اونم از خدا خواسته میخورد لبامو کم کم لخت شدیم شروع کرد ب خوردن کیرم وای چه میخورد منم بعد شروع کردم ب خورن سینه و کوس میزانش ک گفت بسته بکن منم یکی کیرمو کردم تو دهنش که خیس بشه بعد گذاشتم تو کوسش کوس نبود ک محشر بود وای کیرم داشت پرواز میکرد هی کمر میزدم اونم اه ناله میکرد منم بدتر شهوتی میشدم بعد من خسته شدم دراز کشیدم که بهش گفتم تو بیا رو کیرم بشین بالا پایین برو اونم اینکارو میکرد منم هی لب میگرفتمو سینشو میخوردم اونم آه ناله میکرد بعد بلندشدم به حالت سگی میکردمش سینه هاش 85 میشد مثل ژله بالا پایین میرفتم دیگه کم کم داشت آبم میومد ک برگردوندمش همشو ریختم تو صورتش بعد یه حموم رفتیمو با هم لباس پوشیدمو اونم هنوز مست بود خوابوندمش تو تخت و خودم رفتم از اون روز ب بعد 7 بار باهم سکس داشتیم هنوزم شوهر خرش نفهمیده ممنون از همتون ک خوندین.

#پایان

@dastankadhi
مانتو

تجاوز

من نسرین هستم ما همسایه ای داشتیم که تو محله مون تولیدی مانتو داشت و چون دوست خانوادگی بودن الگوی بعضی مانتوهای جدیدشون رو میاورد خونه ما من میپوشیدم و بعضی جاهاش علامت میزد که چقدر باید تغییر کنه.من و دوستم الهه پنجشنبه ها بعد از دبیرستان میرفتیم یه باشگاهی بدمینتون و اسکواش بازی میکردیم.یه روز از باشگاه میرفتم خونه و خسته بودم و با همون شلوار ورزشی و مانتوی مدرسه داشتم برمیگشتم که پسر همسایه از در مغازه اونور خیابون بلند صدا کرد.پسر همسایه آرش که یکی دو سال بود سربازیش تموم شده بود و در مغازه باباش کار میکرد پسر معمولی و خوش خنده ای بود.خلاصه رفتم در مغازه سلام کردم گفت نسرین خانم بابا دوتا مانتو گذاشته لطفا بپوشید گفتم خوب بفرستید خونه من الان خیلی خسته ام و راستش انقدر عرق کرده بودم که روم نمیشد لباس تمیز بپوشم.اصرار کرد که تورو خدا اینا باید سریع تموم شه الگوش.انقدر خواهش کرد و خندوند که گفتم باشه.رفتم تو گفتم پدرت کو گفت رفته خونه ناهار بخوره و یه کم بخوابه سر درد داشت.گفتم خوب کجا بپوشم مانتو رو؟ یه اتاق انتهای کارگاه که یه آبدارخونه خیلی کوچک بود و گفت توی این اتاق لطفا. یه کارگر تو مغازه بود فقط که بهش گفت درو ببند کسی نیاد تا ایشون تشریف ببرن.من رفتم تو اتاق کوچیکه درو بستم و قفل هم نداشت.مانتو و تاپم در آوردم با تاپم عرقم رو خشک کردم و مانتوی اول رو پوشیدم و آرش و صدا کردم اومد و یه مقدار علامت زد و رفت بیرون و مانتوی دوم پوشیدم و باز صداش کردم اومد تو.مانتوی دوم حالت یقه باز بود و یه کم سینه دیده میشد.همینطور که زیر بقل و اینا رو چک میرد هی دستاش به سینه هام میخورد و منم نمیدونستم چی بگم.از بغل مانتو رو میکشید که دوتا دکمه بالاش در رفت و سوتین و سینه هام کامل معلوم شد.من هول شدم و اونم یه دفعه شروع کرد عذر خواهی و یه دفعه بغلم کرد که ببخشید من خراب کردم من شما رو خیلی دوس دارم و نمیخواستم اینطوری شه که دیدم کارگره داره از لای در نگاه میکنه من جیغ زدم و آرش هم فحشش داد و گفت از مغازه برو و در مغازه هم ببند.یه موکت گوشه بود که سریع پهن کرد و گفت بشینید راحت باشید یه لیوان آب بریزم.گفتم بسته میخوام برم خسته ام.نشستم یه کم آب خوردم و اونم نشست و طبق معمول زبون ریخت و منو خندوند که نزدیکتر شد و دوباره بغل کرد تا اومدم بگم نکن دیدم دستش از یقه مانتو و سوتین رفته تو سینمو گرفت من ترسیدم و داغ شد تنم و تا گفتم نکن نمیخوام اون دستشو انداخت دور گردنم و شروع کرد لبام بوس کردن.داشتم میمردم از ترس و زور زدم دستاشو جدا کم ولی زورم بهش نمیرسید اونم منو چسبونده بود به دیوار و لب میگرفت و سینه هامو محکم میمالید من حتی نمیتونستم جیغ بزنم دیگه چون آبرومون تو محل میرفت.اونم میمالید و میگفت دوست دارم عاشقتم و مانتو رو کامل باز کرد و سوتین و در آورد.من داشتم از حال میرفتم و ازینکه سینه هامو میمالید بدم نمیومد دیگه.منو دراز کرد رو موکت و سریع خودش لخت شد و من تا حالا کیر از نزدیک ندیده بودم.اومد روم کیرش آورد جلو دهنم گفت میخوری یه کم؟گفتم نه و اصلا درست نمیدونستم چجوری میشه ساک زد فقط تو مدرسه از بچه ها شنیده بودم که واسه دوس پسراشون میزنن.اونم گفت باشه و سریع کفش و جوراب و شلوار ورزشیم رو در آورد.دستم گذاشتم رو شورتم گفتم نه که دستم و گرفت و اونم در آورد داشتم میمردم از خجالت چون هم کامل لخت بودم هم بوی پاهام همه اتاق رو برداشت.دستام رو صورتم بود که حس کردم داره کوسم لیس میزنه و میخوره که تا حالا همچین لذتی تجربه نکرده بودم.حشری شده بودم و خیس شده بودم بع

د رونامو چسبوند به سینم و هی تف میمالید رو سوراخ کونم.کیرشو هم تفی کرد و همونجوری خوابید روم.دیگه هم میخواستم هم میترسیدم.شروع کرد مالیدن و خوردن سینه و لب گرفتن و گردنم و لیس میزد که دیگه خیلی حشریم کرد.کیرشو با دستش گذاشت رو سوراخ کونم و دو تا پاهام گذاشت رو شونش و خوابید روم.آروم فشار میداد و یه درد شدید گرفت کونم که تا حالا حس نکرده بودم.داشتم از درد میمردم و اشکم در اومد.شروع کرد لب گرفتن و مالیدن و کیرش و تو کونم جلو عقب میرد که حس کردم دیگه داره تا ته میکنه تو کونم.داشتم جیغ میزدم که شورتم کرد تو دهنم و پاهامو گرفت بالا و تند تند میکرد تو کونم و کف پاهام بوس میکرد و لیس میزد.من هم درد داشتم هم لذت میبردم.انقدر کرد تا چند دفعه آه آه کرد و باز خوابید روم گفت تموم شد نسرین جون خیلی دوست دارم.من انگار فلج شده بودم نمیتونستم تکون بخورم با بد بختی پاشدم لباس پوشیدم و چندتا دسمال گذاشت لای کونم که آب کیرش از سوراخم نریزه تو شلوار.با بد بختی رفتم خونه و مامانم گفت چقد دیر اومدی گفتم زیاد باشگاه موندم و کیفم انداختم و با لباس رفتم توی حموم

#پایان

کانال
@dastankadhi
شب بیادماندنی با امیر

شب_زفاف
بکارت

آخرین نفر مادرم از در خونه بیرون رفت،اشک تو چشماش جمع شده بود منم با دیدنش گریم گرفت.امیر از پشت بقلم کرد.
-عزیزم من که تو رو ندزدیدم همیشه میریم بهشون سر میزنیم.
نمیخواستم شب امیر رو خراب کنم.اشکامو پاک کردم و برگشتم بقلش کردم.امیر رفت از یخچال یه لیوان آب خورد و شروع به دراوردن کتش کرد.
-امیر بیا کمکم این گیره سرهای لامصب درنمیان.
بدون حرفی اومد و کمکم کرد موهامو باز کنم.
-من میرم یه دوش بگیرم نگار.
-امیر زیپ لباسمم باز کن دستم بهش نمیرسه.
زیپ رو باز کرد،لباسم داشت میوفتاد که جمعش کردم.
-میشه از اتاق بری بیرون من لباس عوض کنم؟
اومد جلوتر و بقلم کرد.
-قربون نگار خانمم برم که انقدر خجالتیه هنوز.
منو تو بقلش فشار میداد و به سر شونه هام که لخت بود بوسه های ریز میزد.یه لحظه از خودم بدم اومد.من و خجالتی بودن؟منی که همیشه حرفمو به همه رک میزدم نمیدونم چی شده که حالا از امیر؛از شوهر خودم خجالت میکشم.همراهیش کردم و گردنش رو بوسیدم.بعد از یه دقیقه ازم جدا شد و رفت دوش بگیره.لباس عروسم و در آوردم و اومدم لباس خواب قرمز توری که روی تخت آماده گذاشته بودم رو بپوشم که خودم احساس کردم چقدر بوی گند عرق میدم.اصلا دوست نداشتم اولین خاطره امیر از من اینطوری شروع بشه.یه فکری به سرم زد که امیر رو سورپراز کنم و جبران خل بازی چند دقیقه قبلم هم بشه.با همون شرت و سوتین سفید رفتم دم در حموم و در رو باز کردم. امیر شکّه شد،معلوم بود اصلا انتظارشو نداشته پس تا اینجای کارم موفق بودم.
-نه به خجالت چند دقیقه قبلت نه به الان که زرتی اومدی تو حموم.
-حموم خونه خودمه دوس دارم زرتی بیام تو.
اومد جلو از کمر گرفت بلندم کرد و برد زیر دوش.با خنده گفتم:
-نکن امیر پات سر میخوره میفتم.
گوشش بدهکار نبود یه دقیقه به خنده و مسخره بازی و نگه داشتن من زیر شیر گذشت.منو گذاشت پایین و لیفو برداشت شروع کرد شستن من.اول کل بدن منو کفی کرد بعدم خودشو شست.معلوم بود شیطونیش گل کرده به کصم که رسید خوب میمالید و خنده های ریز میزد.با هم رفتیم زیر دوش و مشغول پاک کردن بدن هم دیگه شدیم.امیر شروع کرد به مالیدن سینه ها و پهلوهام.
-قربون نگارم برم که مثل عروسک میمونه.
-بریم بقیش باشه برای بیرون؟
با سر تاییدم کرد.خودمونو آب کشیدیم و رفتیم بیرون.خودمو خشک کردم،لباس خوابم رو پوشیدم و رفتم رو تخت.امیر از پشت بقلم کرد شروع کرد بوسیدن پشت گردنم.منو چرخوند و خودش بالا قرار گرفت.لباس خوابم و در آورد و دوتا دستامو بالای سرم نگه داشت.از نوک انگشتای دستام شروع کرد لمس کردن با لب هاش و بوسیدن.برعکس چیزی که توی ذهنم بود خیلی آروم پیشروی میکرد میخواست منو کامل آماده کنه. کل دستامو غرق بوسه کرد و اومد سراغ صورتم.تو این مدت چشمامو بسته بودم و لذت حضورش رو میچشیدم.یک آن دست نگه داشت نگاهش کردم دیدم خیره به چشمامه.
-خیلی خواستی هستی نگار.با هیچی عوضت نمیکنم.
بی معطلی سرم و بردم بالا و شروع به لب گرفتن کردم.با ولع لب هامو میخورد و زبونم رو میک میزد.تو همین حال تی شرتش رو از تنش در آوردم.رفت پایین تر و شروع به بازی با سینه هام کرد،میخورد و ماساژشون میداد.سفتی آلتش رو بین پاهام حس میکردم.شروع به بازی دادن آلتش بین پاهام کردم.شکمم رو لیس میزد و با زبونش بازی میداد.رسید به شرتم.شرتمو با دندوناش در آورد که خیلی تحریکم کرد. خیس خیس بودم.
-بخورم برات؟
باورم نمیشد. تا قبل ازدواج کلی شنیده بودم که کم تر مردیه که برا زنش بخوره خودمم باورم همین بود چون منم نمیخواستم کیرشو بخورم.ساکت موندم ولی خودش شروع به خودن کرد.لذتش وصف ناپذیر بود.از با

لا تا پایین زبون میکشید با انگشتش چوچولم رو بازی میداد،زبونش رو میکرد تو و در میاورد.تو همین حال بود که لرزیدم و کل پاهام منقبض شد.خیلی قشنگ ارضام کرد.
-فدای لذت بردن نگارم برم من. اجازه هست؟
-خیر.
میخواستم خودی نشون بدم.درسته که بدم میومد بخورم ولی امیر خیلی بهم حال داده بود میخواستم جبران کنم.خوابوندمش رو تخت و بین پاهاش نشستم.شرتش رو کشیدم پایین. کیرش سفت سفت شده بود دست زدم بهش خیلی داغ بود.آروم سرشو توی دهنم کردم و شروع کردم مک زدن. خیلی تلاش میکردم به دندونام نخوره.اونقدرا هم که فکر میکردم بد نبود.بعد چند دقیقه امیر گفت
-بسه نگار میام الان.
منو خوابود و پاهامو از هم باز کرد.تا اینجای کار هیچ ترسی نداشتم ولی کم کم ترس از دردی که داره داشت وجودمو فرا میگرفت.
-امیر من یه کم میترسم.
-قربونت برم نترس کمکت میکنم آروم پیش بریم.
سر کیرشو گذاشت رو کسم و آروم فشار داد،نمیرفت تو.خم شد رو من و شروع به لب بازی کرد و کم کم فشار میداد.یک آن پاره شدن پردمو حس کردم،نصف کیرش یک هو رفت تو،درد با لذت کل تنمو گرفت.حواسم نبود لبشو گاز گرفتم.
-ببخشید نگارم تموم شد ببخشید.
نمیتونستم حرف بزنم فقط آه میکشیدم.کیرشو در آورد و خون روشو با دستمال پاک کرد.
-میخوای ادامه ندیم؟
-نه عزیزم خوبم بیا.
کیرشو گذاشت روی کسم و فشار داد.سخت رفت تو ولی درد دفعه قبل رو نداشت.شروع کرد تلمبه زدن.بعد چند دقیقه دیگه دردی حس نمیکردم،فقط لذت بود.با یه لرزش ارضا شدم و امیرم چند ثانیه بعد از من ارضا شد و ریخت رو شکمم.با دستمال من رو تمیز کرد و تو بقل هم دیگه ولو شدیم.
-بهترین شب زندگیم بود نگار خیلی ممنونم قربونت برم ببخشید اگه اذیت شدی.
-نه امیر کلی لذت بردم ممنون که انقدر خوب بودی.
زودتر از من خوابش برد.من بیدار بودم و به لبش که گاز گرفته بودم و قرمز شده بود نگاه میکردم.

#پایان

کانال
@dastankadhi
Forwarded from تکست غم_بیوغمگین ()
.
ربات دارای تیک ابی تلگرام حتمن از الان استارت کنید شروع کنید به جمع کردن بزودی لیست میشه👇🏻👇🏻

https://t.me/wormfare_slap_bot?start=r_880092840
لیستی از بهترین کانالها

پروفایل
@bhtrenha98

گیف لبازی
@asatedmjazz

بیوگرافی تکست غم
@bhtrenha88

روزهای عاشقی
@ashghanhmon

سوتی های خنده دار
@sotekdeh

فازسنگین
@dastankdhm

داستان کده
@dastankadhi

موزیک
@asatedmjazm
فیلم
@filmkadhpopak
دانستنی ها
@danstneha_roz

پروکسی
@porxemli

ورزشی
🆔 @varzshnvad
داستان

کف کون زن عمو

#زن_عمو

من یه رو تو سال75 تابستان بود رفتم خونه عموم ما تو شمالیم رفتم که کمی سبزی خوردن رام از تو باغشون بچینه رفتم خونشون زن عموم رو صدا زدم دیدم اومد بیرون با شلوار وتیشر بدون روسری بهش گفتم سبزی میخوام خونشون هم کسی نبود خونشون توی یه باغ بزرگه اون اومد رفتیم توی باغ زن عموم خم شد که برام سبزی بچینه من نشسته بودم روی زمین یه هو حواسم جذب یه چیزی شد من اون موقع 14 سالم بود سینه های زن عموم پیراهنش گشاد بود سینه هاش آویزن بدون سوتین سفد زن عموم سفید هست بعدزن عموم یه بار دیگه دولا راست شد شلوارش رفت لای کونش همجور موند زن عمو هم اصلا دست بهش نزد من تا اون زمان کیرم شق نشده بود کیرم شق شد نمیدونستم چکار کنم به زور خودمو جمع کردم چه کونی

گذشت چند ماهی کفدستی رفتم تا اینکه دختر عمع خودمو جور کردم 8 سال تموم از کون کردمش هرروز شاید بگین دروغ میگه اما نه واقعا کردمش شد تا چند ماه پیش صبح خونه بودم منو خواهرم یه زن عموم که من خیلی بهش علاقه دارم البته به کونش میخواست بره دکتر اومد دنبال خواهرم با هم برن اونا آمده شدن برن ما دستشویی خونمون بیرونه پشت خونه من رفتم دستشوی نمیدونستم اونا نرفتن زن عموم رو هم دیده بودم کیرم شق کرده بود البته من قبلا سینه و کس زن عموم رو بدوناینکه متوجه بشه دیده بودم بلاخره من تو دستشویی بودم درشم قفل نکرده بودم تازه داشتم با کیرم ور میرفتم که یه هو در بازشد من ترسیدم زن عموم بود اون با تعجب و خیلی آروم خندید و کلید کیرم شد درم نمی بست من کیرم شق بود فکر کردم دیگه اون ازمن بدش میاد آخه من دخترشو یه جورایی کرده بودم من اومدم بیرون و اون رفت اول خواستم برم تو دستشویی بعد گفتم نمیشه رفتم ریشمو بزنم تو حموم چون حموم ودستشویی ما بیرون خونست کیرم هم شق و کلفت شده بود زن عموم از دستشویی دراومد من کیرم رو تو دستم گرفته بودم ومی مالوندم از دوباره خودمو زدم به بی خیالی اما زن عمو باز کیرمو دید چیزی نگفت تا چند ماه بعد البته زن عموم یه جورایی بد بهم نزدیک شد خودم هم تعجب کردم چند باری که دوره ای باهمه فامیل بیرون رفتیم برگشتنی اون میومد تو ماشین ما و وای میستاد تا یه جوری کنار هم بشینیم منم از فرwت استفاده میکردم خودم رو بهش می مالوندم اون همین طور دیدم واقعا اونم میخواد اما من روشو نداشتم بهش بگم...

تا اینکه ازم خواست جمعه ها با هم بریم کوه نوردی من گفتم بچه ها رو هم بگیم اون گفت من گفتم اما اونا نمییان من اول توجه نداشتم تا دیدم یه برق خواستی تو چشماشه آخه عموم زیاد سرحال نیست مریضه نمی تونه بهش برسه منم قبول کردم تا اینکه یه روز جمعه با هم رفتیم کو نوردی یه چیزی اون روز دختر عمه من هخم همراهمون بود البته الان ازدواج کرده اما تنها اومد با ما رفتیم کوه های اطراف محله خودومن تو از راه رفتم وافتادیم تو بی راه جنگلی زن عموم به من نزدیک بود و خودشو میمالوند به من تو بی راه یه هو گفتم می خوام برم دستشویی گفتم اینجا گفت آره اون رفت منو دختر عمه موندیم بعد بهش گفتم شراره زنعمو چیز خوبیه نه اون گفت دیونه شدی می خوای خودتو به گشتن بدی گفتم بهش امروز تو مزاحم شدی اون میخواست دو نفری بیایم که تو اومدی من گفتم شق کردم من میرم پی اون رفتم سمتی که زن عموم رفته بود دیدم داره کارشو میکنه از پشت بهش نزدیک شدم دختر عمه هم داشت مارو نگاه میکرد کیرم رو در آوردم رفتم سمتش وقتی دولا شد که شلوارشو بالا بکشه من از پشت گرفتمش اول ترسید بعد دید منم کیرمو سریع کردم تو کسش اون خودشو شل کرد دختر عمه اومد گفت امید درش بیار اون کار بدیه زن عموم گفت شراره خفه من تازه به آرزوم رسیدم بعد جفتمون خندیدیم شراره هم دید وقتی زن عموم میخواد گفت واقعا می خوای امید بکن تورو گفت آره منم تلمبه زدم براش بهش گفتم تو کف کونشم چون کونش کنده وخشگل بود کونشو واکرد به دختر عمه گفتم یه توف بندازه توش تا راحتتر بکنمش اون انداخت بعد کیرمو کردم تو کون نرمش واااااااااااااااااای چه حالی داد هی تلمبه زدم بهش گفتم میخوام آبمو تو کونش خالی کنم اونم گفت تو از امروز همه کاره منی بریز جونم منم چند دقیقه ای تلمبه زدم آبم اومد ریختم تو کونش اونم حال کرد بعد کس دختر عمه رو کردم حالا بعد از اون روز هر وقت خونه خالی داشته باشیم پیش همدیگه در حال کردن کونشم یا کسش ساک هم خیلی خوب میزنه پاییز وزمستون که بچه هاش میرن مدرسه و عموم میره سرکار همیشه صبح بهش یه سر میزنم و یه حالی با هم میکنیم حالا دارم رو اون زن عموم که کونش تو باغ دیدم کار میکنم اونم خوب بهم پا میده کس و کونشم دست زدم خوشش اومده

نوشته: امید
دََاَِسَََََتََََاَِنََـََََ🔥کََـَدََهَ
🍃💦Joίŋ➡️ @dastankadhi
داستان

عمه مهین


#عمه

سلام

من یه عمه دارم به اسم مهین که خیلی تو کفش بودم همیشه دنبال یه فرست بودم تا تونم یه حالی باهاش بکنم اخه اون خیلی خوش هیکله قد کوتاه و تپل باکون خیلی گنده و سینه های گرد ودرشت. راستی اسم من مهرانه 18 سالمه یه پسر عمه دارم همسنه خودم. عمم 38 سالشه.

من یه روز در میان خونه عمم بودم قلیون می کشیدم از اینجور کارا من ترک تحسیل کردم ولی پسر عمم درس میخوند یه شب خونه عمم خوابیدم صبح ساعت 8 ازخواب بیدار شدم پسر عمم رفته بود مدرسه(راستی یادم رفت بگم شوهر عمم 4ساله پیش بر اثر بیماری فوت کرد) دیدم عمم خوابه یه ملافه ی سفید روشه یه لیوان چای خوردم رفتم تو اتاق سرکامپیوتر یه چند تا کلیپ سکسی دیدم و یه پوشه پیدا کردم توش چند تا داستان سکسی بود خوندم یه حالی بهم دست داد داشتم اتیش میگرفتم داستان در مورد سکس یه مادروپسر بود که مادر مخ پسرشو زده بود رفتم تو اتاق کنار عمم دیدم خوابه خوابه راستی خوابشم خیلی سنگینه رفتم ترفش ملافه رو کنار زده بود یه دامن مشکی نازک پاش بود. اروم دامن و زدم بالا یه دست رو پاهای سفیدش کشیدم اروم پاهاشو نوازش میکردم دمرو خوابیده بود البته عادت داشت یکم دست رو سینه هاش کشیدم خواب خواب بود دوباره دستمو اوردم پایین گذاشتم رو کونش که خیلی بزرگ بود خیلی هم نرم بود همینتور دست می کشیدمو فشار میدادم کیرم داشت میترکید بدنم گر گرفته بود اروم دامنشو دادم پایین از رو شرت کونشو بو کردم داشت منو مست میکرد یواش شرتشم کشیدم پایین دوتا کپلاش افتاد بیرون انگار که از زندان ازاد شدن کونش سفید و گرم بود دستمو گذاشتو لای کونش بالاوپایین میکردم یه لحظه دستم خورد به جای گرم کسش بود خیلی داغ بود کیرمو ازتو شلوارم دراورم اروم مالیوم به کونش دیدم فایده ای نداره یه توف انداختم لای کپلاش بادستم مالیدم لیز لیز شده بود کیرمو گزاشتم لاش داشتم از گرما میمردم چندتا بالاوپایین کردم دیگه کامل وزنمو انداخته بودم روش کیرم ملیده میشد به کسشچندتا دیگه بالاپایین کردم دیگه اختیار خودمو ازدست دادم ابم با فشار ریخت لای کونش و روی کسش بلند شدم شلوارمو شلوارشو کشیدم بالا از اتاق امدم بیرون لباس پوشیدم از خونه زدم بیرون رفتم مغازه یه کم خرید کردم.

آمدم خونه ساعت نزدیک 10 بود امدم تو دیدم عمه بیدار شده ترسیدم گفتم نکنه فهمیده باشه اصلان حواسم به آبم نبود که ریختم تو شرتش. اوناحمومشون تو اشپزخونست رفتم تو اشپزخونه دیدم تو حمومه اما متوجه من نشده بود دیدم داره باخودش حرف میزنه حمومشون پرده داره پرده رو زدم کنار توری که نفهمه دیدم روصندلی نشته دامنشو در اورده شرت تو دستش پشت به من داره کسشو میماله شرتشو بو میکنه میگه جووووووووون چه اب کیری با اب کیرم داشت کسشو میمالید اخ جوووووووون کیر مخوام این اب کیه من کیییییییر میخوام یه دفعه یه جیغ کشید و پاشد رفت سمت دوش منم کیرم راست شده بود امدم کنار صداش زدم گفتم عمه همومی گفت اره گفتم خوب من صبحانه رو اماده می کنم گفت دستت درد نکنه الان منم میام رفتم سفره رو انداختم دیدم داره صدام میکنه رفتم گفت بی زحمت پشتمو لیف بکش همیشه پسر عمم میکشید چون جز اون کسی نبود اینبا به من گفت منم گفتم چشم بازوغ رفتم تودیدم با همون شرت سفید یه کرست مشکی تو حمومه محو بدنش شدم گفت به چی نگاه میکنی بیا این لیف خودت زن میگیری سیر میشی به من پشت کردو رو چهار پایه نشت منم رفتم شروع کردم به لیف کشیدن تمام کمرشو کشیدم گفت پشت رونمم بکش بلد شد ایستاد منم شروع کردم از پاین امدم بالا گفت کپلامم بکش خجالت نکش من عمتم شرتش ازیت میکرد گفت شرتمو درار اذیت نشی از یه طرف شق کرده بودم از یه طرفم تعجب که چرا این جوری شده این ازاین حرفا نمیزد شرتشو کشیدم پایین از پاش دراوردم گفت فقط به اونجام زیاد نگاه نکن کار دستم بدی گفتم چشم تمام کپلشو لیف کشیدم گفت لاشم بکشلیفو گذاشتم لای پاش دوسه بار بالا پاین کردم گفت پاین لای پامو زیاد بکش شروع کردم رو کسشو لیف کشیدن دیدم داره ناله میکنه با صدای لرزان گفت لیفو درار با دست بکش لیفو در اوردم یه دستمو گزاشتم زیر شکمش دست چپمم از پشت لای رونش رو کسش گذاشتم شرو کردم به مالیدن گفت تند بکش هینطور ناله میکرد گفت اگه خوب بکشی برات جبران میکنم. شلوارکو پیرنتو در بیار خیس نشه. دراوردم دوباره شروع کردم کیرم داشت شرتم و پاره میکرد.
یه جیغ زد گفت حالا پاشو تمام پشتمو زیر دوش بشور پاشدم دوشو باز کردم رفت زیر دوش گفت شرتتم دربیار خیس نشه گفتم اخه گفت اخه نداره من عمتم خجالت نکش شرتمم دراوردم تا کیر راست منو دید اروم گفت جون بعد گفت بخشید اینو بیدار کردم داشتم از تعجب شاخ در میاورد چرا این کارارو میکنه پشتشو از بالا تا پایین شستم گاهی اقات کیرم میخرد به کونش میگفت اخ جووووون گفت دستت درد نکنه برگشت یه نگاه به کیرم کرد گفت هنوز بیداره؟ من داشتم ازخجالت میمردم گفت اینو بخوابون دیگه گفتم شما برید من میخوابونمش گفت نه الان بخوابون باهات کار دارم گفتم جلو شما روم نمیشه گفت خجالت و بزار کنار اصلان من میخوام ببینم چه جوری میخوابونیش زود باش.

یه کم شامپو ریختم تو دستم شروع کردم به جرق زدن چند بار بالا پایین کردم دیم میگه میخوای من برت بکنم؟ کفتم باشه مثل تو دستشوی نشست با دست برام جرق زد گفت پس چرا نمی خوابه؟ گفتم تا اب ازش بیرون نیاد نمیخوابه گفت چه کارکنم اب ازش بیرون بیاد؟ گفتم باید یه جای نرم باشه به سینه هاش نگاه کردم. اونم گفت مثلا کجا ؟ به سینه هاش اشاره کردم سریع کرستشو باز کرد سینه هاش افتاد بیرون بزرگ وسفید وگرد بود گفت اینجا خوبه گفتم اره روشون شامپو ریخت کیرم میمالید بهشون. گفتم اینجوری نه بادست نگهشون دار من میزارم لاش گفت باشه و ان کارو کرد منم گذاشتم وسط سینه هاش خیلی حال میداد ولی بازم نیومد.

گفت دیگه چرا نمیاد؟ گفتم باید سوراخ نرم باشه گفت مثل کس؟ گفتم آره وقتی اینو گفت داشتم میمردم ولی زد تو پوزم گفت نه نمیشه منم پکر شدم. گفتم پس بخورش. گفت باشه کیرمو شستم گذاشتم رو لباش یکم بازی بازی کرد و کرد تو دهنش. خیلی خوب ساک میزد منم صدام رفت بالا خیلی حال میداد گفتم عمه داره میاد چکار کنم گفت بریز رو کسم سرشو بکن تو کیرمو در اوردم ار تو دهنش دراز کشید کیرمو گرفت میمالید رو کسش همین که ابم امد سرشو کردتو کسش تمام ابم با قدرت ریخ تو کسش گفت جوننننننننننننننن چه ابی داغه دارم میسوزم واییییییییییییییی اب جوووووووووووووووون چندساله نخوردم
دََاَِسَََََتََََاَِنََـََََ🔥کََـَدََهَ
🍃💦Joίŋ➡️ @dastankadhi
داستان

زهره خانوم


#زن_مطلقه

زهره_خانوم_
..من مجید سی وپنج ساله از تهران هستم...بدون مقدمه یک روز خانمی روسوارکردم تقریبا چهل وپنج شیش ساله...سرصحبت رو باهاش باز کردم وازش بیوگرافی کامل به عمل آوردم و بعد از تقریبا یک آشنایی کامل شماره تلفنم رو بهش دادم ونزدیک های خونش پیادش کردم وخداحافظی کردیم ورفت...(اسمش زهره اهل تهران بیوه و شاغل و شغلش پرستاربیمارستان وسنش چهل وهفت سال خونه ام از خودش داشت و در ضمن گفت سه ساله طلاق گرفته و بچه هم نداره...)
اون روز گذشت ومن رفتم دنبال کارم.شیش روز بعدازاون روزگوشیم زنگ خورد وجواب دادم وبله زهره خانم بود وبعدازمکالمه وگذاشتن قرار شمارش روسیوکردم...آخه اونروز اصرارنکردم شمارش روبگیرم واون هم نداد.باهاش توی یک فرهنگ سرا قرارگذاشتم وچندساعتی روباهم گذروندیم وآب میوه ای خوردیم وصحبت کردیم وخلاصه حسابی ازهم خوشمون اومد...ازدوستی ما تقریبا بیست ویکی دوروزمیگذشت وماتواین مدت هفت هشت بارهمدیگرودیدیم وباهم بیرون رفتیم ولی فقط با هم دست میدادیم وخیلی سنگین باهم تا میکردیم وخب چون تقریبا سن وسال جفتمون هم جوری بود که جا افتاده بودیم وبه هرحال ظرفیت وجنبه هم داشتیم.بعدازاین مدت تماس ودیدارهای پی درپی یک روزبالاخره بعدازیکماه که از دوستیمون میگذشت که همون روزهم خونمون کسی نبود هماهنگ کردم بیادخونه ولی یامیخواست بهم رونده ویاتعارف میکرد ویانمیدونم فکربد وهرچیز دیگه نمیومد وخلاصه بعدازیک تومار خایه مالی راضیش کردم وخلاصه آوردمش خونه...وقتی هم که اومدخونه تقریبا یک ذره سرسنگین شده بود وچرا نمیدونم...شاید میخواست بفهمونه که آقاجون ازسکس وکس وکون خبری نیست وبیخیال .من هم کلا آدم صبوری هستم ومراعات زیاد میکنم...بگذریم دوساعت توخونه مابود ومن هم تو این دوساعت براش میوه وچای آوردم وخوردیم وکلی صحبت کردیم وخلاصه خوش گذشت ولی اتفاق دیگه ای نیوفتاد وما با هم از اون کارها نکردیم واونروزهم گذشت.میخواستم یواش یواش بیخیالش بشم وشمارشودلیت کنم واگرهم زنگ زد ریجکت کنم اما گفتم صبرمیکنم وچند روز دیگه به خودم مهلت بدم.تاکه یک روزصبح من رفته بودم دیسک وصفحه کلاچ ماشینم رو عوض کنم توتعمیرگاه بودم گوشیم زنگ خورد ودیدم زهرهه.بعداز سلام واحوال پرسی گفت کجایی وجریان رو بهش گفتم وخلاصه ازم خواست که همدیگروببینیم ومن هم برای غروب باهاش قرارگذاشتم.کارم توتعمیرگاه تاظهرطول کشید وبالاخره تموم شد ورفتم خونه ناهارویک حموم واومدم بیرون.بعدازظهر همون روزباهاش تماس گرفتم که یک جامثل همیشه پارکی کافی شاپی فرهنگ سرایی جایی باهاش قراربذارم وساعتی باهم باشیم .ساعت چهاروخورده ای بعدازظهرزنگ زدم وبعدازسلام واحوال پرسی بهم یک چیزی گفت که شاخ درآوردم...!.گفت بیا خونه پیشم.حالامن هم ازخداخواسته وشهوتی ولی خیلی نورمال یه نیمچه کلاسی گذاشتم وگفتم حالا باشه یک وقت دیگه ومزاحم نشم واز این کس وشعرها واون هم گفت دیگه لوس نشو وبیا ودرضمن سر راهت یک بسته ماربورو هم برام بگیر...من هم گفتم باشه وآدرس دقیق دقیق خونشو دوباره گرفتم ورفتم.(پشت تلفن گفته بود رسیدی نزدیک خونه تک زنگ بزن که آیفون روبزنه وسریع برم طبقه دوم و واحدهشت...چون مغازه سوپری روبروی خونشون یک آدم کس کش آمارگیر فضولی بود واون نمیخواست من یک جورهایی آفتابی وتابلوباشم.سرتون رو به درد نیارم رسیدم دم درب خونه .کوچه خلوت .آمارسوپری رو گرفتم وتک زدم وگفتم منم زهره درخونه ام واون هم درب روبازکرد.ازپله ها رفتم بالا.نفسم به شمارش افتاده بود.رسیدم طبقه دوم درب واحد هشت رودیدم.دوتا تقه یواش زدم و ودرب باز شد...چی دیدم.زهره اون زهره نبود.یک شلوار استرج مشکی وتاپ بنفش...کون گنده وکس قلنبه وسینه های زیبا.سلام واحوال پرسی.بعدازیک ربع ساعت صحبت دوتا چای ریخت وآورد خوردیم ورفت آلبوم عکس هاش روآورد ودیدیم وبعدازیک ساعت گفت خسته شدی دراز بکش راحت باش.دیگه تقریبا خیالم راحت بود روم هم بازشده بود.گفت شلوارک هست بیارم؟ من هم باپررویی...آره اگر زحمتی نیست...شلوارک رو آورد ومن هم پام کردم ودرازکشیدم.زهره گفت مجید ازت خوشم اومده خیلی بامعرفتی ومردی وبا ظرفیت وبرای همین هم بهت اعتماد کردم وآوردمت خونه خودم...حالا دوست دارم هرجور دوست داری باهم باشیم...گفتم چی جوری میخوای باشم؟گفت اون جوری که من میخوام باشم دوست دارم توهم باشی واومد طرفم ومن هم دوزاریم افتاد که این میخواد.گفتم میتونم بوست کنم؟گفت چراکه نه؟!
صورتش روآورد جلو بوسیدمش.اون هم یک بوس از من کرد.گفتم سکسی باشیم وگفت من همین رو میخوام.شروع کردیم لبهای همدیگرومکیدن...زهره برخلاف برداشت من از روزهای اولش خیلی داغ ومست وحشری بود وچنان لبهای من رو میلیسید ومیمکید که کیرم گنده وداغ شده بود که میخواست شلوارک و شرطم رو پاره کنه دوستان...بعدازچند دقیقه که لب ولیس هم رو خوردیم ومکیدیم زهره با یک حالت شهوتی گفت مجید جوووون میخوام کییییرتوبوخورم...! من هم مست وحشری وکیر درحال انفجارشلوارک و شرطم رو درآوردم وزهره دیوونه وار کیرم وباخایه هام رومیخورد ومیلیسید...جون که چه ساک حرفه ای وتمیزی میزد لامذهب...حالادیگه من مست وهیچ چیزحالیم نبودوگفتم زهره میخوام از کون وکست بوخورم...گفت بدت نمیاد .؟ گفتم نه.دراز کشید وپاهاش رو داد بالاومن هم شروع کردم کسش رو خوردن ولیسیدن ...کسش رومیلیسیدم ومیخوردم وزهره درحالی که پاهاش رو دور گردن من انداخته بود هی میگفت جووون...هوووم...آآآآآآه ه ه ه ....بوخورمجید جووووون آآآه ه ه بوخور کسمو...همشوبخور...آآه ه ه...چند دقیقه ای کسش روخوب خوردم و شروع کردیم باز لب ولب لیسی ولب خوری وبعداز چند دقیقه لب رفتیم69...من روبه جلوخوابیدم وزهره افتاد روم طوری که کون وکسش رو صورتم ومن مستانه براش میخوردم واون هم اینبارجانانه کیرم رو ساک میزد وآه واوه میکرد...چند دقیقه با پوزیشن 69 مال هم رو خوردیم ومن گفتم پاشو ولی اون پانمیشد وبا حالت داغ وحشری وبا کون گنده ژله ای وکس پفکی تپلش داشت من رو واقعا خفه میکرد...حالا من اون زیر خوابیدم ویک کون گنده وداغ وژله ای صورتم رو پوشونده ویک کس تپل خیس هم تودهنم ویک دهن داغ هم داره کیرم رو میخوره...وبعدازچند لحظه که دیگه داشتم هم حال میکردم وهم خفه میشدم زهره بلند شد وگفت مجیدجووون بکن توش ش ش ...بلند شدم سرکیرم روتنظیم کردم دم کسش ویواش کردم توش ...راه اول صفت وتنگ ولی بعد از یکی دوتلنبه نرم تر شد وبعداز هفت هشت ده تا عقب جلو در همون حال که سینه های زیباش رو میمکیدم واون هم حشروارآه واوه وآخ آخ میکرد یهو...هورت...فورت فورت آبم ریخت توکسش ومن شل شدم...بعدازچند لحظه لبی گرفتیم ومن رفتم یک دوش گرفتم واومدم بیرون وزهره هم یک سیگار روشن کرد وچند دقیقه ای باهم بودیم ومن بلندشدم وخداحافظی کردم ورفتم...بعداز این جریان سه چهاربار دیگه باهاش سکس خفن داشتم وبعداز یک مدت هم دوستیمون سرقضایایی سرد شد ومنجر به لغو...الان هم نزدیک یکساله هیچ خبری از هم نداریم...این بود یکی از خاطرات من در سکس ودوستی... بد وخوب ببخشید وخدانگهدار...

پایان

دََاَِسَََََتََََاَِنََـََََ🔥کََـَدََهَ
🍃💦Joίŋ➡️ @dastankadhi
کردن_دختردایی

خاطره

خاطره من واقعی است. زمان انقلاب بود بدلیل اعتصاب عمومی من و خانواده به منزل دایی ام در شهریار رفته بودیم در زمستان وسیله گرمایشی کرسی بود و همه دور آن جمع میشدیم دختر دایی من به اسم منیر تازه داشت بالغ میشد و توجه منو بدجور به خودش جلب کرده بود زیر کرسی یک آن هوس اونو کردم و با پاهام باسنش رو لمس کردم که بلافاصله با حرکت تندی خودش رو جمع و جور کرد اما من دست بردار نبودم و مرتب سعی داشتم طوری قرار بگیرم که بتونم اون حرکت رو ادامه بدم هر روز همین عمل انجام میشد تا اینکه یه روز وقتی زیر کرسی نشسته بودم یک مرتبه خودش اومدو کنارم دراز کشید برادر کوچکترش بین ما قرار داشت من طبق معمول با پاهام قصد لمس کردنش رو داشتم و کیرم تا مرز انفجار راست شده بود وقتی پاهام رو بسمتش دراز کردم اون بر عکس همیشه پای منو لای پاهش گرفت و درست روی کوسش قرار داد معلوم بود عجیب شهوتی شده من کاملا شوکه شدم و برق شادی تو دلم جرقه زد اما بدلیل شلوغی محیط . نداشتن جای مناسب کردنش برام سخت و دشوار بود،چند روز بعد هوا کاملا سرد بود و اهل خونه برای پختن نان در تنور دور هم جمع شده بودن من از بیرون اومدم و یکراست رفتم زیر کرسی تازه بدنم گرم شده بود که دیدم در باز شد و دختر دایی وارد شد و اومد زیر کرسی کنارم کسی تو اتاق نبود که بخواد مانع کارم بشه اما بهر حال یک ترسی توی وجود هر دومون بود اینبار بجای پاهها از دستم استفاده کردم و وقتی دیدم اون براحتی خودشو در اختیارم گذاشت جسارتم بیشتر شد و سعی کرده به کوسش برسم اونهم مقاومت نمیکرد و دستم رفت توی شلوارش و سریع رسید به لای کوس گرمش وای که چه حالی داشتم در یک آن دیدم دستش رو بسمت کیرم دراز کرد منهم کیرم رو که حدود 18 سانتی میشد از توی شلوار بیرون کشیدم و دستش دادم با انگشتم کوس خیسش رو نوازش میکردم اونم کیرم رو که انگار بزرگیش براش تعجب آور بود مرتب مالش میداد تا اینکه احساس کردم یکدفعه شل شد مثل اینکه ارضا شد و کیرم رو ول کرد و بلند شد رفت این قضیه منو بدجوری پکر کرد و مدام بخاطر سهل انگار در کردنش خودم رو سرزنش میکردم بدلیل کار پدرم مجبور شدیم به تهران بر گردیم من مدام تو فکر منیر بودم تا اینکه حدود سه ماه بعد باز به منزل دایی رفتیم انگار زن دایی و بچه ها خونه نبودن فقط دایی و منیر تنها منونده بودنند برق شادی توی دلم افتاد منیر داشت توی آشپزخانه غذا میپخت نسبت به سه ماه قبل بزرگتر شده بود لباس گشادی به تن داشت که نمیشد سایز بدنش رو بخوبی حدس زد فقط میدیدم که کونش عجیب جلب توجه میکنه در یک فرصت خوب بهش نزدیک شدم و در گوشش گفتم ماشالله خوب بزرگ شدی و بهش چسبیدم و سینه هاش رو از پشت لمس کردم وای خدای من انگار دو تا لیموی بزرگ آبدار تو دستانم قرار گرفته بود از شدت شهوت نمیدونستم چیکار کنم که یکدفعه خودشو از دستانم بیرون کشید و رفت اما من دیگه نمیتونستم طاقت بیارم دایی من یک مغازه داشت که یک درش توی حیاط باز میشد ،دیدم منیر داره میره تو مغازه برای برداشتن مواد غذایی تا داخل شد من هم فرصت رو غنیمت شمرده پشت سرش رفتم تو مغازه و همینطور که داشت از تو قفسه جنس برمیداشت از پشت بغلش کردم دیگه عکس العمل نشون نداد و خودشود در اختیارم گذاشت سینه هاشو میمالیدم و کونش رو چسبونده بودم به کیرم دقیقا یک ربع به همین منوال گذشت تا اینکه دستم رو بردم و زیپ شلوارش رو کشیدم پائین و دستم رو کردم توی شورتش این وای کوسش مو در آورده بود ولی من با تجربه ای که قبلا داشتم زیاد کوسش رو لمس نکردم سریع کیرم رو از توی شلوارم بیرن اوردم و در یک آن شلوارش رو تا زانو کشیدم پائین و با تف زدن به کیرم از عقب مشغول کردنش شدم اونم معلوم بود خیلی خوشش اومده اصلا حرفی نیزد کیرم رو گذاشتم لای پاهش و شروع به عقب و جلو کردن شدم که با فشار زیاد آبم رو ریختم لای پاهش دیگه خودم رو خلاص کرده بودم و کار باقی نمانده بود سریع شلوارم رو بالا کشیدم و اونهم خودشو با شورتش پاک کرد و اصلا هم حرفی رد و بدل نشد اینطوری بود که بلاخره دختر دایی جون رو کردم یادش بخیر.....

#پایان

کانال زاپاس #عضو شید👈
@dastankadhi
سکس_باندا_زن_دوستم


سلام من یه پسر 24ساله هستم که تو یه شهری زندگی میکنم یکی از دوستام که اسمش رسول هست خیلی باهم گرم بودیم همیشه من که میرفتم بیرون مغازه خاروبار فروشی این اقا رسول میرفتم اقا رسول زنش که اسمشو ندا میزارم 18 سالش بود یه بچه ام داشت ولی با همسرش همیشه اختلاف داشتن ندا خانم یه دختر خوشگل و لاغر بود من چون زیاد مسلط به کامپیوتر و گوشی بودم همیشه گوشی رسول و درست میکردم براش نرم افزار و لاین وایبر نصب میکردم یه روز دانشگاه بودم که یهو دیدم تو لاین برام پیام اومده بعد خوندمش دیدم بله زن اقا رسول که ندا خانم باشه پیام داده نوشته کثافت عوضی برای چی شوهرمو از راه به در کردی همش با گوشی با دیگران چت میکنه خلاصه منم خیلی ناراحت شدم اومدم شوهرش گفتم زنت اینجوری پیام داده اونم یه مقدار زنشو فحش داد تازه فهمیدم که چن روزی میشه زنش قهر کرده رفته خونه ی باباش از اونجا به منم پیام داده خلاصه شب اومدم که بخوابم گفتم بزار جواب این ندا خانومو بدم براش نوشتم هر چیزی زکاتی داره زکات علم هم آموختن است دیدم جواب داد و باهم چن دقیقه در مورد شوهرش صحبت کردیم منم خیلی این ندا خانمو دوست داشتم از چت با ایشون خیلی لذت میبردم و خیلی خوشحال بودم که حداقل ندا خانم منو دشمن خودش مثلا میدونه چون به شوهرش چت و لاین یاد دادم 
خلاصه شب که چت میکردیم اخرش گفتم شب خوش باید بخوابم صبح کلاس دارم که گفت بخواب باشه با بالش ور برو تا آروم بشی خیلی با این حرفش حشری شدم منم گفتم کیف و شماها میکنید که متاهلید بعد از مشکلات خودشو همسرش برام گفت که چن ساعتی شب و چت کردیم بعد گفت فقط به شوهرم چیزی نگو .فردا که دانشگاه رفتم تو آنتراک حوصله ام سر رفته بود به ندا پیام دادم احوال پرسیدی کردیم باهاش چت کردیم چن روزی ما همچنان باهم همش چت میکردیم در مورد شوهرش براش میگفتم یه روز بهم گفت میخام ببینمت منم اولش میترسیدم چون میدیدن خیلی برام بد میشد چون با رن دوستم رابطه داشتم خلاصه یه روز دانشگاه بودم گفت بیا ببینمت چون خونه ی باباشم تو اون شهری بود که من درس میخوندم قرار گذاشتیم که تو یک کافیه دوستم ببینمش اونم قبول کرد من رفتم کافه بعد یک ساعت نشستم تو لژ کافه که یهو دیدم ندا خانمم اومد باهام دست داد و خیلی خوشحال بود اولش از دست دادنش شکه شدم چون فکرشم نمیکردم انقد باهام راحت باشه روبروی هم نشسته بودیم که بهم گفت بیا پیشم بشین میخام قشنگ نگات کنم منم رفتم فوری منو بوسید منم بوسیدمش که خیلی لب بازی کردیم خیلی به دوتامونم حال میداد خاستم منه هاشو بخورم اولش گفت نمیشه ولی دید زیاد اصرار میکنم ممه هاشو گذاشت در بیارم و بخورم ممه هاش شیرم داشت چون یه بچه ی کوچیکم داشت که خیلی بهم حال داد ممه هاش بعد اروم زیپ شلوارمو باز کرد کیرمو در اورد ساک زد شلکارشم من کشیدم پایین از پشت ایستاده بغلش کرده بودم که خودش سرکیرمو گذاشت رو کوسش منم تا تهش فشار دادم توش خیلی حال میکرد همش اه و ناله میکرد این رابطه ما هر هفته دوبار تا چن ماه ادامه داشت که خلاصه یه روز برگشت زندگیش منم دیگه بهش چیزی نگفتم ولی دیدنیش بهش یواشکی میگم عشقمی اونم میخنده همش واقعیت بود.

#پایان

کانال زاپاس #عضو شید👈
@dastankadhi
Forwarded from تکست غم_بیوغمگین ()
.
پروژه معتبر تایم فارم هر۴ساعت کلایم میکنید خودش توکن جمع میکنه عالیع حتمن استارت کن وشروع کن به جمع کردن👇🏻👇🏻

https://t.me/TimeFarmCryptoBot?start=LbHvGN5rpveBBOFo
من و همسایه جنده مون مامان محمد


این داستان من مال دوران دبیرستانمه زمانی که از شدت حشر به کیرم رحم نمیکردم هی جق میزدم خیلی جق میزدم
اینم داستان من با همسایه جندمون صابرینه
اون زمانا 18 سالم بود یه پسر خوش تیپ قد بلند ورزشکار . یه روز بعد مدرسه برگشتم نهار خوردم که بعدش بخوابم به بقیه درسام برسم که خواب دیدیم دارم همسایمون مامان محمد رو که یه سوپری سر کوچه دارن میکنم وای یه زن زیبای تپل با اون کون ژله ایش یه بار که رفته بودم خیارشور بخرم خم شد تا شیشه خیارشور رو برام تو کیسه بزاره منم اون سینه های تپل قشنگشو دید میزدم کیرم از فشار زیاد شق کرده بود اونم یه نگاه بهش کرد یه نیش خندی کرد
من همیشه خواب مامان محمد میدیدم که باهاش سکس میکنم با اون کون تپول کس داغش غیر از خواب میومد پیش مادرم و اوقاتی که بیکارن با هم صحبت میکردن خودش مامانم یه بار یواشکی به حرفاشون گوش میدادم بهش میگفت با یه صدای سکسی میگفت پسرت هانی بزرگ قوی شده ..... کیرشم خیلی بزرگ شده ...... یلا دختر دیگه باید زنش بدی ازش خلاص شی .... مادرم هم میخندید آروم میزدش تا ساکت بشه
البته من زیاد فال گوش وا میستادم حرفاشون درباره تراشیدن موی کس حموم کرداناشون منو حشری میکرد .
ارتباط بصری قویی بین من و مامان محمد وجود داشت طوری که وقتی تو خوابم میکردمش آب منیم با فشار میپاشید رو لحاف تشک منم هروز صبح باید میرفتم حموم خودمو تمیز میکردم
یه روز صبح با صدای در زدن بلندی از خواب بیدار شدم هیچ کس به غیر از من تو خونه نبود به همین دلیل فکر کردم مادرمه رفته بیرون و کلیداشو یادش رفته منم با عجله رفتم تا رو براش باز کنم اصلا هواسم نبود که رو خودم خراب کاری کرده بودم آب منیم حتا روی پاهام ریخته بود بوی بدی ازم یاد
درو باز کردم دیدم مامان محمده همون همسایه که شبا خوابشو میبینم همونی که پیش مادرم غیبتمو میکنه
سلام کردم
پرسید مامانت کجاست
گفت نیستش رفته بیرون
باشه منتظرش میشم تا بیاد
امد داخ منم هول شدم
ازم پرسید چته هول کردی از چی ترسیدی ؟
من کاری کردم ؟
بعدش جنده خانوم بدون اجازه رفت تو اتاقم وقتی بوی اتاق به دماغش زد آب منی خش شدم رو لحاف دید دهنش از تعجب باز مونده بود
هانی این خیسی ، آب منی چیه که رو لباساته ؟
من هول کردم از خجالت دستمو گذاشتم رو کیرم
اونم مثل گرگ بو میکشید بدش نیومده بود با یه شیطنت خاصی میخندید
چشمو انداخته بود رو کیرم که شق کرده بود با خنده میگفت پسر جون این آبا رو حروم کی کردی .... دیگه بسه ... تو خری نه تو اسبی
گذاشتم هرچی میخواد بهم بگه منم سرمو انداخته بودم پایین
منو فرستاد حموم اوندم دنبال یه نشونه از دختری که من بخاطرش این کارو کردم میگشت از حموم امدم بیرون دیدم ملحفه تختمو داشت عوض میکرد
بهم رو کرد گفت اگه یه کاری ازت بخوام برام میکنی
گفتم : اگه بتونم برات انجام میدم
اونم با خنده گفت حتما میتونی شک نکن
ضربان قلبم با حرفاش بالا رفت کیرم دوباره داشت شق میشد
با جدیدت گفتم تو دقیقا چی میخوای ؟
با ناز عشوه گفت منم خسته شدم پسر جون .... من خیلی وقته خسته ... میتونی خستگیمو رفع کنی ....
از چی راحتت کنم
بهم نزدید شد گفت من یه مدت پیش انجامش دادم
با تعجب پرسیدم : چکار کردی
... نمی فهمم
جنده خانوم خندید دم گوشم آهسته گفت : خودت میدونی
منم با تعجب بهش نگاه کردم
یعنی با من بخوابی ..... همون کاری که یه مرد با یه زن میکنه
برقی تو چشمام درخشید بهش نگاه کردم دم گوشش گفتم : یعنی ... یعنی .. بکنمت خونم جوش امد گفتم راست میگی؟
اونم پاهاشو باز کرد شروع کرد از رو لباس با کسش ور رفتن منم مثل این ندیده ها بهش حمله کردم پستوناشو گاز میگرفتم نمیدونستم باید چکار کنم
همینه که لباسشو کند برای بار اول یه کس واقعی دیدیم آبم امد
دوباره کیرم شق کرد رفتم مامان محمدو رو تختم بکنم
یه دست
دو دست
سه دست
تمام آبمو تو کسش خالی کرد برای بار اول بود که گرمای کس شیرینشو میچشیدم
بعد از بار سوم کیرمو گرفت برام ساک میزد تا آبم تو صورتش بپاشم کیرمو تو دستش گرفته بود برام جق میزد آروم دم گوشم به کیرم میگفت : خدا برام نگهت داره .... بعد از این همه مدت آرومم کردی


@dastankadhi
ﺳﻼﻡ
ﻣﻦ ﺍﺳﻤﻢ ﺷﻴﺪﺍﺳﺖ ﻣﺘﻮﻟﺪ 71 ﺍﻡ، ﻳﻌﻨﻲ 20 ﺳﺎﻟﻤﻪ
ﻣﻦ 3 ﺳﺎﻟﻪ ﺑﺎ ﻳﻪ ﭘﺴﺮﻱ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﻛﻪ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺩﻭﺳﺶ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﺍﻭﻟﻴﻦ ﻛﺴﻲ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺳﻜﺲ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺗﻮﻱ 17 ﺳﺎﻟﮕﻴﻢ ﺗﻘﺮﻳﺒﺎ !
ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﺮﺩﻡ ﺧﻴﻠﻲ ﺧﻮﺏ ﺳﻜﺲ ﻣﻴﻜﻨﻪ ﭼﻮﻥ ﻓﻘﻂ ﺑﺎ ﺍﻭﻥ ﻳﻪ ﻧﻔﺮ ﺳﻜﺲ ﺩﺍﺷﺘﻢ ! ﻫﻴﭻ ﻭﻗﺖ ﻧﻤﻴﺘﻮﻧﺴﺖ ﺍﺭﺿﺎﻡ ﻛﻨﻪ ﻭ ﺧﻮﺩﻡ ﺍﻧﻘﺪ ﺗﻮ ﺳﻜﺲ ﻛﻮﺳﻤﻮ ﻣﻴﻤﺎﻟﻴﺪﻡ ﺗﺎ ﺍﺭﺿﺎ ﺷﻢ !
3 ﻣﺎﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻗﻬﺮ ﺑﻮﺩﻳﻢ ﻭ ﻣﻦ ﻭﺍﺳﻪ ﭘﺲ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻓﻠﺶ ﻭ ﺍﺗﻮﻱ ﻣﻮ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻣﻐﺎﺯﺵ ﻛﻪ ﺑﻬﺎﺭﺳﺘﺎﻧﻪ، ﻛﺖ ﻭ ﺷﻠﻮﺍﺭ ﻓﺮﻭﺷﻲ، ﻛﺎﺭﻡ ﻛﻪ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺗﻮ ﺥ ﺟﻤﻬﻮﺭﻱ ﻫﻤﻴﻨﺠﻮﺭﻱ ﻭﺍﺳﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺎ ﻋﺸﻮﻩ ﺧﺮﻛﻲ ﺭﺍﻩ ﻣﻴﺮﻓﺘﻢ ﻛﻪ ﻳﻪ ﭘﺴﺮﻩ ﺑﺎ ﺁﭘﺎﭼﻲ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺩﻧﺒﺎﻟﻤﻮ ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮﺩ ﺑﻪ ﺯﺑﻮﻥ ﺭﻳﺨﺘﻦ ﻛﻪ ﺑﺮﺳﻮﻧﻤﺖ ﺧﺎﻧﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺣﺮﻓﺎ ! ﻣﻨﻢ ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﻣﻮﺗﻮﺭ ﺍﺗﻮ ﻧﺰﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﻭﻟﻲ ﺑﻪ ﺍﻣﺘﺤﺎﻧﺶ ﻣﻴﺮﺯﻳﺪ ! ﺧﻼﺻﻪ ﻣﻦ ﺑﺎ ﻋﻠﻲ ﺁﺷﻨﺎ ﺷﺪﻡ 37 ﺳﺎﻟﺶ ﺑﻮﺩﻭ ﺯﻧﺸﻮ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻝ ﺑﻮﺩ ﻃﻼﻕ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ !
ﺳﺮ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﻭﻝ ﻛﻪ ﻓﺮﺩﺍ ﺷﺒﺶ ﺑﻮﺩ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﺧﻮﺭﺩﻳﻢ ﺗﻮ ﻣﺎﺷﻴﻦ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﺩﻭﺭ ﺩﻭﺭ ﻛﺮﺩﻥ ! ﭼﻨﺪ ﺷﺐ ﺑﻌﺪ ﻫﻢ ﺭﻓﺘﻴﻢ ﺁﺑﺸﺎﺭ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﺧﻮﺭﺩﻳﻢ، ﻭﻟﻲ ﺑﺎﺯﻡ ﻧﻤﻴﺸﺪ ﻛﺎﺭﻱ ﻛﺮﺩ ! ﻋﻠﻲ ﻫﻢ ﺷﺨﺼﻴﺖ ﺩﻟﻪ ﺍﻱ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻭ ﺍﺻﻦ ﺑﻬﻢ ﭘﻴﺸﻨﻬﺎﺩ ﻧﻤﻴﺪﺍﺩ ! ﺍﻟﺒﺘﻪ ﻣﻴﺨﺎﺭﻳﺪﺍ ! ﻣﺜﻼ ﺑﻬﻢ ﻣﻴﮕﻔﺖ ﺳﺮ ﻗﺮﺍﺭ ﻛﻪ ﻣﻴﺎﻱ ﭘﺎﺷﻨﻪ ﺳﻜﺴﻲ ﺑﭙﻮﺵ ﻳﺎ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﻬﻢ ﻣﻴﮕﻔﺖ ﺟﻠﻮﻡ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﻭ ﻧﮕﺎﺕ ﻛﻨﻢ ! ﺧﻼﺻﻪ ﺳﺮ ﻗﺮﺍﺭ ﺳﻮﻡ ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ ﻛﻪ ﺑﺮﻳﻢ ﻣﻦ ﻟﭗ ﺗﺎﭘﻤﻮ ﺍﺯ ﺍﻧﺒﺎﺭﻱ ﺑﺮﺩﺍﺭﻡ ! ﮔﻔﺖ ﺩﻳﺸﺐ ﺑﺎ ﺩﺍﺩﺍﺷﻢ ﺩﺍﺷﺘﻴﻢ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﻣﻴﺨﻮﺭﺩﻳﻢ ﺟﺎ ﻣﻮﻧﺪﻩ ! ﺭﻓﺘﻴﻢ ﻣﻨﻢ ﭘﻴﺎﺩﻩ ﺷﺪﻡ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺭﻓﺘﻢ ﺍﻧﺒﺎﺭﻳﺸﻮﻥ ﻛﻪ ﺗﻮﻱ ﭘﺎﺭﻛﻴﻨﮓ ﺑﻮﺩ، ﺭﻓﺘﻴﻢ ﺗﻮﺵ ﺩﻳﺪﻡ ﻳﻪ ﻛﺎﻧﺎﭘﻪ ﻱ ﻛﻬﻨﻪ ﮔﺬﺍﺷﺘﻦ، ﻳﻪ ﻛﻮﻟﺮ ﻭ ﻣﻴﺰﻭ ... ﮔﻔﺘﻢ ﺧﺐ ﺑﻤﻮﻧﻴﻢ ﻫﻤﻴﻨﺠﺎ ﺑﺨﻮﺭﻳﻢ ﺩﻳﮕﻪ ! ﮔﻔﺖ ﺯﺷﺘﻪ ﻭ ﺗﻮ ﻣﻬﻤﻮﻧﻴﻮ ﺍﻳﻦ ﺗﻌﺎﺭﻓﺎ ! ﻣﻨﻢ ﺧﻮﺩﻣﻮ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ ﺭﻭ ﻛﺎﻧﺎﭘﻪ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﻴﺨﻴﺎﻝ ﺑﺎﺑﺎ ﺩﺭﻭ ﻗﻔﻞ ﻛﻦ ﺑﻴﺎ ﺑﺸﻴﻦ . ﺁﻫﻨﮓ ﮔﺬﺍﺷﺘﻮ ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮﺩﻳﻢ ﺑﻪ ﺑﺴﻼﻣﺘﻲ ﻭ ﻧﻮﺵ ﮔﻔﺘﻦ ﻛﻪ ﻓﺮﻡ ﻧﻮﺵ ﮔﻔﺘﻨﻢ ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺪ ﻛﻪ ﻟﺐ ﺑﺎﺯﻳﻤﻮﻥ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﺸﻪ ! ﻣﻨﻢ ﺑﻪ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻱ ﮔﺮﻣﺎ ﺷﺎﻟﻤﻮ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩﻡ، ﺯﻳﭗ ﻣﺎﻧﺘﻮﻣﻢ ﺗﺎ ﭼﺎﻙ ﺳﻴﻨﻪ ﻫﺎﻡ ﻛﺸﻴﺪﻡ ﭘﺎﻳﻴﻦ، ﺧﺪﺍﺭﻭ ﺷﻜﺮ ﺩﻭ ﺯﺍﺭﻳﺶ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﭘﺎﺷﺪ ﭼﺮﺍﻏﻮ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﻛﺮﺩ، ﻓﻘﻂ ﻧﻮﺭ ﻟﭗ ﺗﺎﭖ ﺑﻮﺩ ! ﻣﺎﻧﺘﻮﻣﻮ ﺩﺭﺣﺎﻟﻴﻜﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﮔﻮﺷﻤﻮ ﻣﻴﺨﻮﺭﺩﻭ ﻣﻦ ﺟﻴﻎ ﻣﻴﺰﺩﻡ ‏( ﺁﺧﻪ ﺑﻪ ﮔﻮﺵ ﺳﻤﺖ ﭼﭙﻢ ﻓﻮﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩﻩ ﺣﺴﺎﺳﻢ ‏) ﺩﺭﺁﻭﺭﺩ ! 1 ﻣﻴﻦ ﻓﻘﻂ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﻪ ﺳﻴﻨﻪ ﻫﺎﻡ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﻴﻜﺮﺩ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺳﻮﺗﻴﻦ ﺩﺭﺷﻮﻥ ﺁﻭﺭﺩﻭ ﺑﺎ ﺫﻭﻕ ﻭ ﺷﻮﻕ ﮔﻔﺖ ﭼﻘﺪ ﻧﻮﻛﺶ ﻛﻮﭼﻮﻟﻪ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮﺩ ﺑﻪ ﺧﻮﺭﺩﻥ، ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺩﻳﻮﻭﻧﻪ ﻣﻴﺸﺪﻡ ﻭ ﻓﻘﻂ ﻧﺎﻟﻪ ﻣﻴﻜﺮﺩﻡ ﻭ ﺍﺳﻤﺸﻮ ﺻﺪﺍ ﻣﻴﻜﺮﺩﻡ ...
ﭘﺎﺷﺪ ﺗﻲ ﺷﺮﺕ ﻭ ﺷﻠﻮﺍﺭﺷﻮ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩ ﻛﻴﺮﺵ ﺭﺍﺳﺖ ﺭﺍﺳﺖ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ! ﺩﻛﻤﻪ ﻫﺎﻱ ﺷﻠﻮﺍﺭﻣﻮ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩ ! ﻫﻤﺶ ﺣﺮﻓﺎﻱ ﺳﻜﺴﻲ ﻣﻴﺰﺩ ﻛﻪ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺭﺍﻗﺒﻢ ﻣﻴﻜﺮﺩ ﻛﻪ ﺑﻜﻨﻪ ﺗﻮﺵ ! ﻫﻤﻴﻨﻜﻪ ﺷﻠﻮﺍﺭﻣﻮ ﻛﺸﻴﺪ ﭘﺎﻳﻴﻦ ﮔﻔﺖ ﺍﻭﻓﻔﻔﻒ ﭼﻪ ﺗﻮﭘﻮﻟﻪ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮﺩ ﺑﻪ ﻣﺎﻟﻴﺪﻥ ﻭ ﮔﺎﺯ ﮔﺎﺯ ﻛﺮﺩﻧﺶ ﺍﺯ ﺭﻭ ﺷﻮﺭﺕ ‏( ﻗﺪﻡ 178 ﻭ ﻭﺯﻧﻢ 83 ، ﺳﻴﻨﻪ ﻭ ﻛﻮﻥ ﻭ ﺭﻭﻧﻢ ﺑﺰﺭﮔﻪ ﻭﻟﻲ ﺷﻜﻢ ﻫﻢ ﺩﺍﺭﻡ، ﭘﻮﺳﺖ ﺗﻨﻤﻢ ﺳﻔﻴﺪﻩ ‏)
ﺩﻭﺱ ﭘﺴﺮ ﻗﺒﻠﻴﻢ ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﻛﻮﺳﻤﻮ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭﺳﻮﺍﺱ ﺩﺍﺷﺖ ﻭﻟﻲ ﺑﻪ ﺟﺎﺵ ﻋﻠﻲ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺣﺮﻓﻪ ﺍﻱ ﺑﻮﺩ ﺷﻮﺭﺗﻤﻮ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩﻭ 10 ﻣﻴﻦ ﻛﻮﺳﻤﻮ ﺧﻮﺭﺩﻭ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﻛﺮﺩ ! ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺁﺑﻢ ﺍﻭﻣﺪ، ﭘﺎ ﺷﺪ ﻧﺸﺴﺖ، ﻣﻨﻈﻮﺭﺵ ﺍﻳﻦ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺗﻮﺍﻡ ﭘﺎﺷﻮ ﺑﺨﻮﺭ ! ﻣﻨﻢ ﺑﻪ ﺳﺨﺘﻲ ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺳﺎﻙ ﺯﺩﻥ ﺁﺧﻪ ﺍﻭﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﺗﺎﺯﻩ ﺑﻴﻨﻴﻤﻮ ﻋﻤﻞ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻣﻮ ﺳﺨﺖ ﺑﻮﺩ ﺧﻢ ﺷﻢ ﻳﺎ ﺯﻳﺎﺩ ﺩﻫﻨﻤﻮ ﺑﺎﺯ ﻛﻨﻢ ! ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪ ﮔﻔﺖ ﺩﺭﺍﺯ ﺑﻜﺶ ﺑﻜﻨﻢ ﺗﻮﺵ، ﻣﻨﻢ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﻭﻟﻲ ﻗﺒﻞ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺑﻜﻨﻪ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﻭﻝ ﺳﺮﺷﻮ ﺑﻜﻦ ﺁﺭﻭﻡ ﺩﺭﺍﺭ ﺗﺎ ﺑﺎﺯ ﺷﻪ ﭼﻮﻥ ﭘﺮﺩﻡ ﺍﺭﺗﺠﺎﻋﻴﻪ ﻭ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺍﻭﻝ ﺳﻜﺲ ﺟﺮ ﻣﻴﺨﻮﺭﻡ ! ﺧﻼﺻﻪ ﺁﺭﻭﻡ ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮﺩ ﺑﻪ ﺗﻠﻤﺒﻪ ﺯﺩﻥ ! ﺭﻭﻡ ﺩﺭﺍﺯ ﻛﺸﻴﺪ ﺁﺭﻭﻡ ﻣﻴﻜﺮﺩﻭ ﮔﺮﺩﻧﻤﻮ ﻣﻴﺨﻮﺭﺩ، ﺍﻧﮕﺸﺘﺶ ﺗﻮ ﺩﻫﻨﻢ ﺑﻮﺩ، ﺑﻌﻀﻲ ﻣﻮﻗﻊ ﻫﻢ ﺗﻮ ﮔﻮﺷﻢ ﺣﺮﻑ ﻣﻴﺰﺩ ﻛﻪ ﺑﺪﺗﺮ ﺩﻳﻮﻭﻧﻪ ﻣﻴﺸﺪﻡ، ﻳﻪ ﺑﺎﺭ ﺩﻳﮕﻪ ﻫﻢ ﺍﺭﺿﺎ ﺷﺪﻡ ﻋﻠﻲ ﻫﻢ ﺗﻨﺪﺗﻨﺪ ﻣﻴﻜﺮﺩ ﻛﻪ ﺁﺑﺶ ﺑﻴﺎﺩ ﻭﻟﻲ ﺍﻧﻘﺪ ﻣﺴﺖ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﻛﻴﺮﺵ ﺳﺮ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ! ﻣﻦ ﺩﻳﮕﻪ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺣﺎﻝ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ! ﭘﺎﻫﺎﻡ ﺭﻭ ﺷﻮﻧﻪ ﻫﺎﺵ ﺑﻮﺩ ﻣﭻ ﭘﺎﻣﻮ ﺯﺑﻮﻥ ﻣﻴﺰﺩﻭ ﺳﺎﻕ ﭘﺎﻣﻮ ﻗﻠﻘﻠﻚ ﻣﻴﺪﺍﺩﻭ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺩﺍﻏﻮﻧﻢ ﻣﻴﻜﺮﺩ ! ﺁﺑﻢ ﺩﻳﮕﻪ ﺭﻭ ﻛﺎﻧﺎﭘﻪ ﺍﻡ ﺭﻳﺨﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﻧﺎ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ﺩﺳﺘﻤﻮ ﺑﺎﻻ ﺑﻴﺎﺭﻡ ! ﺍﺯ ﻳﻪ ﻃﺮﻑ ﻫﻢ 2 ﺷﺐ ﺑﻮﺩﻭ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﻫﻤﺶ ﻣﻴﺰﻧﮕﻴﺪ ﻛﻪ ﻛﺠﺎﻳﻲ ! ﻋﻠﻲ ﻫﻢ ﻛﻪ ﻭﺿﻌﻴﺘﻮ ﺩﻳﺪ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﮔﺬﺷﺘﮕﻲ ﻛﺮﺩﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺁﺑﺶ ﺑﻴﺎﺩ ﺳﻜﺴﻮ ﺑﺎ ﻳﻪ ﻋﺎﻟﻤﻪ ﻣﺎﺳﺎﮊﻭ ﺑﻮﺱ ﺗﻤﻮﻡ ﻛﺮﺩ ! ﺍﻳﻦ ﺳﻜﺲ ﻭﺍﺳﻪ ﻣﻬﺮ ﺍﻣﺴﺎﻟﻪ ﺍﻻﻥ 4 ﻣﺎﻫﻪ ﺩﻭﺳﺘﻴﻢ ﻭ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﻋﺎﺷﻘﺸﻢ.

@dastankadhi
#پایان
سلام من حانیه ام ۲۲ سالمه خیلی دنبال کار میگشتم که مستقل بشم و یه مشکلی هم که داشتم از لحاظ جنسی خیلی حشری بودمو از مردای سن بالا خوشم میومد رفتم املاک که مشغول به کار بشم اونجا با صاحب کارم که ۵۴سالش بود اشنا شدم چشش منو گرفته بود همش بهم پیشنهاد سکس میداد که اخر هم منو گایید باهاش رفتم خونه خالی که اونجا ترتیبمو بده وقتی رسیدیم خونش تا نشستیم گفت بدوووو جنده وقت دادن منم کسم خیس شده بود کیرشو انداخت بیرون گفت بخور جنده تا خوارتو‌ نگاییدم منم تند تند واسش ساک پر تف ته حلقی میزدم تمام اب کیرش از دهنم ریخته بود بیرون محکم خوابوند در گوشم‌ بلندم کرد پرتم کرد رو تخت سر کیرشو تف زد انداخت تو کونم تند تند تلمبه میزد میگفت جنده عجب کونی داری چقدر سوراخت گشاد اخه زیاد کون داده بودم سوراخم گشاد بود حدود یک ساعت منو حسابی از کون گایید کسکش اب کیرش نیومد گفت جنده پولی باید تا صبح زیر کیرم باشی کونتو میخوام حسابی اب کیر بدم بهش من از خدا خواسته تا چندساعت کون میدادمو فحش میشنیدم اخر هم اب کیرشو تا ته ریخت تو کونم منم بیهوش بودم زیرش گفت پاشو جنده هرزه کونتو پاک کن کیرمو ساک بزن برو منم حسابی ساکیدمو لباسامو پوشیدمو رفتم فرداشم رفتم سر کار گفت حقوقتو اضافه میکنم به شرط اینکه بیای چندوقت یه بار بهم بدی منم اکی دادم تا الان زیر خواب خودشو دوستاشم هفته چندبار کونمو میگان خودشو چندتا از رفیقاش.


نوشته:حانیه

@dastankadhi
#پایان
ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺁﮊﺍﻧﺲ ﻭ ﻓﺮﺯﺍﻧﻪ

ﺳﻼﻡ ﻣﺤﻤﺪ ﻫﺴﺘﻢ ﺑﭽﻪ ﺷﺮﻕ ﺗﻬﺮﺍﻥ 25 ﺳﺎﻝ ﺳﻦ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺁﮊﺍﻧﺲ ﻣﺨﺘﺼﺮ ﻣﯿﮕﻢ ﺍﻻﻑ ﻧﺸﯿﺪ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺷﻬﻮﺍﻧﯽ ﻣﯿﻨﯿﻮﯾﺴﻢ ﺧﻮﺍﻫﺸﻦ ﻓﻬﺶ ﻧﺪﯾﺪ ﺧﺎﯾﺸﻮ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﻧﻨﯿﻮﯾﺴﯿﺪ ﻓﺤﺶ . ﺑﮕﺰﺭﯾﻢ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﺎﺭﻭﻧﯽ ﯾﻪ ﺯﻥ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻓﺮﺯﺍﻧﻪ ﺭﻭ ﺳﻮﺍﺭ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﺒﺮﻣﺶ ﻧﯿﺎﻭﺭﺍﻥ ﺍﻗﺎ ﺗﻮﺭﺍ ﺯﺑﻮﻥ ﺭﯾﺨﺘﻢ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﺍﯾﻦ ﺑﯿﻮﺱ ﯾﺎ ﻧﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﺑﻠﻪ 6 ﻣﺎﻩ ﻃﻼﻕ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﯿﻮﺱ ﺍﻧﺪﺍﻡ ﻓﺮﺯﺍﻧﻪ 175 ﻗﺪ ﺳﯿﻨﻪ 75 ﺑﺎﺳﻦ ﺗﻮﺑﺮ ﺍﻗﺎ ﻭ ﺧﺎﻧﻤﯽ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﻣﺦ ﺯﺩﻣﻪ ﺷﻤﺎﺭﻣﻮ ﺩﺍﺩﻡ ﮐﺴﮑﺶ ﺭﻓﺖ ﮐﻪ ﺯﻧﮓ ﺑﺰﻧﻪ . 1 ﻣﺎﻫﯽ ﮔﺬﺷﺖ ﺗﺎ ﯾﻪ ﺷﺐ ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﺗﻠﻔﻦ ﺯﻧﮓ ﺧﻮﺭﺩ ﺍﺯﺍﻧﺲ ﺑﻮﺩ ﮔﻔﺖ ﺑﺮﻭ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﺩﺭﺱ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺩ ﺑﺮﻩ ﻧﺎﺯﯼ ﺍﺑﺎﺩ ﺗﺎ ﺍﺩﺭﺳﻮ ﮔﻔﺖ 2 ﺯﺍﺭﯾﻢ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻓﺮﺯﺍﻧﺲ ﺭﻓﺘﻢ ﺳﻮﺍﺭﺵ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﺎ 15 ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺩﺍﺵ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰﺩ ﮐﻪ ﺑﯿﺎ ﺧﻮﻧﻪ ﺍﺑﺠﯿﻢ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺷﺐ ﮐﺎﺭﻩ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﺷﻢ ﺧﻮﺍﺑﻢ ﺑﺎ ﺍﺑﺠﯿﻢ ﻣﯿﮕﯿﻢ ﻭ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﯾﻢ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻮﺩ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﮔﻔﺖ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﻢ ﺑﯿﺎﻡ ﮐﺎﺭ ﺩﺍﺭﻡ ﺗﻠﻔﻦ ﻗﻄﻊ ﮐﺮﺩ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﺎﺭﻭ ﺍﻭﺳﮑﻞ ﮐﺮﺩﯼ ﭼﺮﺍ ﺯﻧﮓ ﻧﺰﺩﯼ 1000 ﺗﺎ ﮐﺴﻮ ﺷﻌﺮ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﻧﺸﺪ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﻦ ﻗﻠﯿﻮﻥ ﻋﻘﺐ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻫﺴﺖ ﺑﺮﯾﻢ ﺑﺎ ﺧﻮﺍﻫﺮﺕ ﺧﻮﻧﺸﻮﻥ ﻗﻠﯿﻮﻥ ﺑﮑﺸﯿﻢ ﮔﻔﺖ ﺑﺰﺍﺭ ﺯﻧﮓ ﺑﺰﻧﻢ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﻗﺒﻮﻝ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺯﻧﮓ ﺯﺩ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﮔﻔﺖ ﺑﯿﺎ ﺩﻣﻪ ﺩﺭ ﺗﻮ ﺑﯿﺎ ﺑﺎﻻ ﺑﺰﺍﺭ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺑﺨﻮﺍﺑﻦ ﺑﻌﺪ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﯿﺎﺩ ﺑﺎﻻ ﯾﻪ ﯾﺮﻭﺏ ﻭﺍﯾﺴﺎﺩﻡ ﺩﻣﻪ ﺩﺭ ﺑﻌﺪ ﺯ ﺯﺩ ﮔﻔﺖ ﺑﯿﺎ ﺑﺎﻻ ﺭﻓﺘﻢ ﺍﺑﺠﯽ ﻧﮕﻮ ﮐﺲ ﮐﺲ ﮐﺲ ﺣﯿﻒ ﺣﯿﻒ ﻣﺘﻬﻞ ﺑﻮﺩ ﻗﻠﯿﻮﻧﻮ ﮐﺸﯿﺪﯾﻢ ﺧﻮﺍﻫﺮﻩ ﯾﻪ ﺩﻓﻪ ﺯﺩ ﮐﺎﻧﺎﻟﻪ ﺳﮑﺲ ﻣﻨﻮ ﻣﯿﮕﯽ ﮔﻔﺘﻢ ﯾﻪ ﺳﮑﺲ ﺩﻭ ﻧﻔﺮﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ ﻭﻟﯽ ﺍﻭﻥ ﺷﻮﻫﺮ ﺩﺍﺭﻩ ﯾﻪ ﺩﻓﻪ ﮔﻔﺖ ﺑﯽ ﺟﻨﺒﻪ ﻧﺒﺎﺷﯿﺪﺍ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﻮﺭﯼ ﺯﺩﻡ ﺑﺒﯿﻨﯿﻢ ﺗﺎ ﺍﺑﺠﯿﺶ ﺭﻓﺖ ﺗﻮ ﺍﺷﺒﺰﺧﻮﻧﻪ ﻣﻦ ﺳﺮﯼ ﯾﻪ ﻟﺐ ﺍﺯ ﻓﺮﺯﺍﻧﻪ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻓﺮﺯﺍﻧﻪ ﮔﻔﺖ ﺣﻮﻝ ﻧﺒﺎﺵ ﺍﻻﻥ ﺑﺮﯾﻮﺩﻡ ﺑﺰﺍﺭ 4 ﺭﻭﺯ ﺩﯾﮕﻪ ﺗﻤﻮﻡ ﻣﯿﺸﻪ ﺑﯿﺎ ﺧﻮﻧﻤﻮﻥ ﺍﻭﻧﺸﺐ ﮔﺬﺷﺖ ﺗﺎ ﺑﻨﺠﺸﻨﺒﻪ ﻓﺮﺍ ﺭﺳﯿﺪ ﺑﻬﻢ ﺯﻧﮕﯿﺪﻭ ﮔﻔﺖ ﺑﯿﺎ ﻭﻟﯽ ﺳﺎﻋﺖ 10 ﺑﯿﺎ ﮐﺴﯽ ﻧﺒﯿﻨﺖ ﻣﻨﻢ 2 ﺗﺎ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺳﺎﻋﺖ 10 ﺭﻓﺘﻢ ﺯﻧﮕﻮ ﺯﺩﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺑﺎﻻ .... ﺍﻭﻣﺪ ﺟﻠﻮ ﺩﺭ ﺑﺎ ﯾﻪ ﺗﺎﺏ ﺷﻠﻮﺍﺭ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﯾﻪ ﻟﺐ ﮔﺮﻓﺘﻤﻮ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺗﻮ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ ﻣﺸﺮﻭﺑﻮ ﮐﻪ ﻣﯿﺮﯾﺨﺘﻢ ﻭﺍﺳﻪ ﺍﻭﻥ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﻭﺍﺳﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺗﻪ ﺗﻮ ﻫﯿﻦ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﭼﻪ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﻧﺎﺯﯼ ﺩﺍﺭﯼ ﺍﺯ ﺭﻭ ﺗﺎﺏ ﺧﯿﻠﯽ ﻧﺎﺯﻩ ﯾﻪ ﺩﻓﻪ ﺗﺎﺑﺸﻮ ﮐﻨﺪ ﻣﻨﻢ ﺳﺮﯾﻊ ﺍﺯ ﺭﻭ ﮐﺮﺳﺖ ﯾﻪ ﺑﻮﺱ ﮐﺮﺩﻡ ﮔﻔﺖ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﯼ ﺳﮑﺲ ﮐﻨﯿﻢ ﺑﻌﺪ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﺑﺰﻧﯿﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﺭﻩ ﺭﻓﺖ ﮐﻪ ﻣﺘﮑﺎ ﺑﯿﺎﺭﻩ ﻣﻦ ﺷﻠﻮﺍﺭﻣﻮ ﺩﺭ ﺍﻭﺭﺩﻡ ﺗﺎ ﺍﻭﻣﺪ ﮔﻔﺖ ﺣﺎﺿﺮﯼ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻡ ﻓﻘﻂ ﯾﻪ ﺟﻮﺭ ﺍﺭﺿﺎﺕ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺍﺧﺮ ﻋﻤﺮﺕ ﻣﻨﻮ ﺍﺯ ﯾﯿﺎﺩ ﻧﺒﺮﯼ ﮔﻔﺖ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﻨﯿﻢ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻟﺐ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺑﻪ ﻣﺪﺕ 10 ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺑﺪﺵ ﺳﻮﺗﯿﻨﻮ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ ﺟﻮﺭﯼ ﺳﯿﻨﺸﻮ ﻣﯿﮏ ﻣﯿﺰﺩﻣﻮ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﻭﻥ ﺑﺎﻻ ﻫﺎ ﺑﻮﺩ ﺷﻠﻮﺍﺭﺷﻮ ﺧﻮﺩﺵ ﮐﻨﺪ ﺍﺯ ﺳﯿﻨﻪ ﺍﻭﻣﺪ ﺑﺎﯾﻦ ﺗﺎ ﺑﻪ ﮐﺴﺶ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﺭﻭﻧﺎﺷﻮ ﺍﻭﻝ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺭﻭﺷﺮﺕ ﮐﺴﺸﻮ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﺑﻌﺪ ﺷﺮﺗﺸﻮ ﺩﺭ ﺍﻭﺭﺩﻡ ﭼﻮﭼﻮﻟﮑﺸﻮ ﺑﺎ ﺯﺑﻮﻧﻢ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯽ ﺩﺍﺩﻡ ﺯﺑﻮﻧﻤﻮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﻮ ﮐﺴﺶ ﺩﺭ ﻣﯿﻮﺭﺩﻡ ﺣﺎﻝ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﺍ ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﺍﺑﺶ ﺍﻭﻣﺪ ﺗﻮ ﺍﻭﻥ ﺣﺎﻟﺖ ﺑﺎﺷﺪﻡ ﻓﻬﻤﯿﺪ ﻧﻮﺑﺖ ﺍﻭﻧﻪ ﮐﺴﮑﺶ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ ﺳﺎﮎ ﻧﻤﯽ ﺯﻧﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﻨﻢ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻢ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻟﺒﺎﺱ ﻣﯽ ﺑﻮﺷﯿﺪﻡ ﮔﻔﺖ ﺑﺎﺷﻪ ﻗﻬﺮ ﻧﮑﻦ ﺑﯿﺎ ﯾﻪ 5 ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺳﺎﮎ ﺯﺩ ﮔﻔﺖ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﺴﻪ ﻓﻘﻂ ﺑﯿﺎ ﺑﮑﻦ ﺣﺎﻟﻢ ﺑﺪﻩ ﻣﻨﻢ ﺍﻭﻓﺘﺎﺩﻡ ﺭﻭﺵ ﺷﺮﻭ ﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﻠﻤﺒﻪ ﺯﺩﻥ ﻣﻨﻢ ﮐﻠﻦ ﺍﺑﻢ ﺩﯾﺮ ﻣﯿﺎﺩ 3 ﺑﺎﺭ ﺍﺑﺸﻮ ﺍﻭﺭﺩﻡ ﻣﺪﻟﻬﺎﯼ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﺳﮕﯽ ﻗﻨﺒﻠﯽ ... ﮔﻔﺖ ﺍﺑﺖ ﺑﺲ ﮐﯽ ﻣﯿﺎﺩ ﮔﻔﺘﻢ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﯿﺎﺩ ﮐﺠﺎ ﺑﺮﯾﺰﻡ ﮔﻔﺖ ﺑﺮﯾﺰ ﺭﻭ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﻗﺪﯾﻤﯿﻪ ﺳﺮﯾﻊ ﺩﻫﻨﺘﻮ ﺑﺎﺯ ﮐﻦ ﺍﻭﻧﻢ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﭼﺮﺍ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﻧﮑﺮﺩ ﺭﯾﺨﺘﻢ ﺗﻮ ﺩﻫﻨﺶ ﺍﺑﻤﻮ ﻫﻤﺸﻮ ﺧﻮﺭﺩ ﺗﺎ ﺳﮑﺴﻤﻮﻥ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪ ﮔﻔﺖ ﺗﻮ ﺍﺧﺮﺷﯽ ﺗﻮ ﺳﮑﺲ ﮔﻔﺘﻢ ﭼﺎﮐﺮﺗﻢ ﯾﻪ ﺩﻓﻪ ﮔﻮﺷﮑﻮﺑﺶ ﺯﻧﮓ ﺧﻮﺭﺩ ﮔﻔﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮﯼ ﮔﻔﺘﻢ ﮐﺠﺎ ﻣﯽ ﺧﺎﻡ ﯾﻪ ﺭﺍﻧﺪ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺮﯾﻢ ﮔﻔﺖ ﻧﻪ ﺩﺍﺩﺍﺷﻢ ﺍﺯ ﺷﻬﺮﺳﺘﺎﻥ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﯿﺎﺩ ﻣﻨﻢ ﺗﯿﺰ ﺭﻓﺘﻢ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯ ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﮔﻮﺷﯿﻤﻮ ﺟﻮﺍﺏ ﻧﻤﯿﺪﻩ ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ ﮔﻔﺖ ﯾﻪ ﻣﺸﮑﻞ ﺩﺍﺭﻡ ﺣﻞ ﺑﺸﻪ ﻣﯿﺰﻧﮕﻢ ﺟﻨﺪﻩ ﺧﺎﻧﻢ ﻓﻘﻂ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺑﺪﻩ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺑﻮﺩﻩ ﻭﻟﯽ ﻗﺴﻢ ﺧﻮﺭﺩ ﮐﻪ ﻃﻼﻕ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺣﺘﯽ ﺗﻮ ﻣﺴﺘﯿﻢ ﺍﺯﺵ ﺑﺮﺳﯿﺪﻡ ﻣﯿﮕﻦ ﻣﺴﺘﯿﻮ ﺭﺍﺳﺘﯽ ﮔﻔﺖ ﻃﻼﻕ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺍﻻﻥ ﺗﻮ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺍﯾﻨﻄﻮﺭﯼ ﺷﺪﻩ ﺩﺧﺘﺮﺍ ﺗﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﯿﺸﻦ ﺳﮑﺲ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺴﺮﺍ ﺑﺒﯿﭽﻮﻧﻦ ﺩﺧﺘﺮﺍ ﻣﯿﺒﯿﭽﻮﻧﻦ ﻣﯿﺮﻥ ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﺯﻧﺎ ﻫﻢ ﻣﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺷﻮﻫﺮﻩ ﻧﻤﯿﮑﻨﺘﺲ ﯾﺎ ﺷﻮﻫﺮ ﻣﻌﺘﺎﺩﻩ ﻣﺮﺳﯽ ﮐﻪ ﺧﺎﻃﺮﻫﻤﻮ ﺧﻮﻧﺪﯾﺪ ﺍﮔﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﯿﺪ ﺳﮑﺴﻬﺎﯼ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭﺍﺳﺘﻮﻥ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ ﺑﺪﺭﻭﺩ ﻋﺰﯾﺰﺍﻧﻢ ﻧﻈﺮ ﯾﺎﺩﺕ ﻧﺮﻩ
ﻧﻮﺷﺘﻪ : ﻣﺤﻤﺪ

@dastankadhi
#پایان