داستانکده شبانه
16.3K subscribers
99 photos
9 videos
178 links
Download Telegram
باید ادب بشی بخدا اینقدر زد تو سرم و گوشم مثل بچه هایی که از بس گریه میکنن ، گریه شون قطع نمیشه اونجوری شده بودم موهامو گرفت منو پرت کرد رو زمین شلوارمو کشید پایین تف انداخت وسط کونم یهو کیرشو تا ته کرد تو کونم ، دنیا جلو چشمم سیاه شد از شدت درد خودمو کشیدم جلو کیرش دراومد از کونم اینکارو کردم یه مشت محکم زد تو کمرم خیلی دردم گرفت نامرد فقط میزد منو انگار تموم عقده های عمرشو میخواد خالی کنه گفتم داد بزنم شاید یکی بفهمه بیاد نجاتم بده تا صدامو بلند کردم از رو بلند شد با مشت و لگد افتاد به جونم اینقدر زد منو که گفتم امروز میمیرم گفت ساکت نباشی اینجا میکشمت منم ترس و درد و گریه تموم وجودمو گرفته بود دیگه تکون نمیخوردم اینقدر تو کونم تلمبه زد تا آبش اومد ، آبشو تو کونم خالی کرد اما خبری از سهیل نشد مثل یک برده کتک خورده بودم و تموم جونم درد میکرد کونمم داشت آتیش میگرفت از درد بلند شد خودشو جمع و جور کرد گفت از این قضیه به کسی چیزی بگی جونتو میگیرم من از بی حالی نمیتونستم حرفی بزنم دید جواب ندادم با لگد زد تو صورتم کفشش سفت بود دماغم شکست کل صورتم شده بود خون ، یارو رفت ده دقیقه ای افتاده بودم رو زمین بی حرکت مثل یه جنازه یهو دیدم صدای سهیل میاد میگه آرش جان اومدی آرشم کجایی تا اومد بالا منو دید داد زد یا حسین اومد پیشم آرش آرش چی شده کدوم کصکشی این بلارو سرت آورده و بلند بلند داشت گریه میکرد من اصلا نمیتونستم حرف بزنم سریع رفت یکم آب آورد خون دماغمو شست و یکم آب داد خوردم زنگ زد اورژانس … خلاصه منو بردن بیمارستان از شدت ترس و درد و کتکایی که خوردم بستری شدم اصلا حرف نمیزدم هرچی خانوادم و پلیس می پرسید کی این بلا رو سرت آورده چیزی نمیگفتم فقط میپرسیدن کار سهیل بوده سرمو تکون میدادم که نه … تا یه هفته بستری بودم تا تا حالم سر جا اومد دکتر که معاینه کرده بود منو فهمیده بود بهم تجاوز شده به خانوادم و پلیس گفته بود مادر پدرم داشتن میمردن خلاصه برا پلیس تعریف کردم که قضیه چی بوده پلیس گفت تو خونه مردم چیکار میکردی دروغ سر هم کردم که اونجا متروکه بود چند سال با سهیل میرفتیم سیگار میکشیدیم که اون روز اون بلا سرم اومد ، مشخصات پسره رو ازم پرسیدن منو بردن برا گرفتن مشخصات چهره طرف کلانتری ، یه عکس در اومد از حرفام ولی زیاد شبیه اون نبود منم تا حالا تو محل ندیده بودمش یا دقت نکرده بودم پلیسا کل منطقه رو گشتن هر کی پسر داشت تو محله بازجویی شد و من رفتم برا شناسایی ولی پیداش نشد که نشد نمی دونم اون حرومزاده از کجا اومد ، چجوری مارو دیده بود و کجا غیبش زد شاید فهمیده بود شکایت کردیم خودشو گم و گور کرده بود … کل محل فهمیدن بهم تجاوز شده آبروم رفت پدر مادرم داغون تنها کسی که مثل کوه پشتم بود سهیل بود آبرومون تو اون محل رفته بود خونه رو فروختیم و رفتیم یه جای دیگه که کسی نشناسه مارو خداروشکر از رابطه من و سهیل هیچکس چیزی نفهمید و مثل قبل باهم بودیم و هنوزم باهم هستیم و اون خودش رو مقصر میدونه که چرا زودتر نیومده منم میگفتم خداروشکر که نیومدی وگرنه تورم میزد نامرد بی وجود ، این بدترین خاطره برا من و خانوادم و سهیل بود هر وقت یادم میاد میرم یه گوشه ای گریه میکنم میگم خدایا چرا من ؟؟؟؟؟
همیشه میگم چطور دلش اومد اونقدر منو بزنه مگه چیکارش کرده بودم ، تازه بهم تجاوزم کرد ، نامرد بزور گاییدی چرا میزنی آخه …
ببخشید طول کشید ، معذرت میخوام از همه دوستان
نوشته: آرش

@dastankadhi
سکس عاشقانه با دوستی قدیمی
1400/04/25



سلام نیکا هستم .۲۹ ساله
میخام قصه سکس با دوستم رو براتون بگم
وقتی ۱۸ سالم بود از طریق یه بازی اندرویدی با یه نفر آشنا شدم به اسم علی
اولش تو همون برنامه با هم یکم چت کردیم و این حرفا
بعدش من شمارمو بهش دادم که توی واتسپ در ارتباط باشیم
خلاصه روزی چنبار بهم پیام میدادیم تو این بازه زمانی نه ویس میدادیم نه عکس نه تماس . فقط پیام متنی. جفتمون تمایلی به این کار نداشتیم.از همون موقع رابطه ما تبدیل به یک دوستی خیلی معمولی شد
دوستی که نه دوستم داشت نه عاشقم بود منم همینطور البته از شما چه پنهون یکم دوسش داشتم
کلا هوای همدیگرو داشتیم
تا این که دیگه خیلی کم بهم پیام میدادیم.
بعد از ۷سال که احوالش رو پرسیدم ضمن اینکه خیلی خوشحال شد گفت میخاد بیاد شیراز ( من شیراز زندگی میکردم اون سمنان) خیلی خوشحال شدم ازش پرسیدم تنهایی گفت آره
من اون موقع ۲۵ سالم شده بود شاغل بودم مدیر یه شرکت کوچیک و …
گفتم پس نرو هتل بیا خونه خودم …
تا اون موقع هم ندیده بودمش اونم منو ندیده بود
بعد گذشت تا روزی که رفتم فرودگاه دنبالش بعد از کلی گشتن بلاخره پیداش کردم
وقتی بهم رسیدیم و دیدمش وای خدا چه پسری بود
خوش قیافه خوش اخلاق خوش قد و هیکل مثل همون دوران اولش مهربون بود
اونم منو دید کلی تعریف کرد منم یکی از کیفاشو گرفتم باهم سوار ماشینم شدیم بردمش خونه
به نگهبان ساختمان گفتم این آقا از آشناهامونه چن روزی مسافرن منم که خیلی تو این خونه نمیام خونم چن روز دستشه
فقط گاهی میام یه سر بهش میزنم کم و کسری نداشته باشه
رفتیم بالا خونمو بهش نشون دادم و … بعد بهم گفت نمیخای برام بگی این سالا چیکار میکردی؟
نشستیم رو کاناپه واسه بصورت تقریبا خلاصه تعریف کردم یه نگاه خاصی بهم داشت اونم داستانشو برام تعریف کرد و فهمیدم مث خودم هنوز مجرده
دیگه بلند شدم که برم یهو برقا رفت بهم گفت بمون تا برقا بیاد بهتره
منم قبول کردم … تو تاریکی که فقط پنجره سالن یکمی خونه رو روشن میکرد هیچی پیدا نبود حتی اون لحظه به فکرمون نرسید فلش گوشی هامونو روشن کنیم یا شعمی چیزی… بعد حس کردم یه چی اومد کنارم … خودش جلوم وایساده بود خیلی فاصلمون کم بود یکم شل میکردم میوفتادم تو بغلش .
من سرم انداختم پایین چیزی نمیگفتم …
بعد با انگشتش صورتمو گرفت بالا گفت اگه میدونسم چنین فرشته ای رو پیدا کردم هرگز رابطمو باهاش سرد نمیکردم . من همیشه به فکرت بودم تو تنها کسی بودی که تو بیشتر عقایدم و افکارم و سلیقه هام باهام تفاهم داشتی نیکا خانم .
همیشه منتظر دیدنت بودم ولی فکر کردم تو از من خوشت نمیاد
منم یه حس عجیبی بهم دست داد دلم یهو ریخت انگار درونم آتیش روشن کردن بهش گفتم منم همیشه مشتاق دیدنت بودم عزیزم حالا که اینجایی خوب چه خوب همدیگرو میبینیم همون موقع یکم سرم رو کشید سمت صورتش و لب های داغشو گذاشت رو لبام … واااای اون موقع تو بهشت بودم بعد آروم لب پایینیم رو مک میزد منم خیلی یواش همکاری میکردم وقتی فهمید اوکی دادم دستشو انداخت دور کمرم با اون یکی دستشم شالمو درآورد گردنم رو آروم گرفت گفت عاشقتم . منم گفتم من بیشترررررر دست گذاشتم رو شونه هاش اون دستش که دور کمرم بود رو گذاشت رو گلوم و اومد پایین رسید به سینه هام همون جا وایساد .! دکمه های لباسمو تک تک آروم باز کرد منم دکمه های اونو باز کردم پیراهنشو از تنش درآوردم وقتی همدیگرو لمس کردیم فهمیدیم دوتامون بشدت داغ شدیم منو بلند کرد برد تو اتاق گذاشتم رو تخت بعد روم خیمه زد تو چشام نگاه کرد همون موقع برقا اومد و ما همدیگرو تو اون حالت دیدیم گفت اجازه هست؟
گفتم البته جناب !!
اونم دوباره ل
ب گرفت کنارم دراز‌کشید و بند سوتینم رو باز کرد و درش آورد و انداخش اون طرف بعد شلوارمو درآورد الان فقط یه شرت پام بود
بهش گفتم نمیخای هیولاتو بهم نشون بدی غار من اماده پذیرایی از اونه شرتشو کشیدم پایین کیرشو گرفتم تو دستم عجب چیزی بود حدودا ۱۵ سانت بود کلفتیشم به اندازه ای بود که نشون میداد بدجوری حشری شده منکه تاحالا ساک نزده بودم فقط یه بوسه روش زدم و انداختمش تو دهنم فقط لبامو دورش محکم کردم که یه آخی کشید
۵ ۶ دقیقه اون کارو کردم تا دیگه تحمل نیاورد سریع منو خابوند پاهامو باز کرد
سرشو گذاشت رو سینم بوسیدشون زبونشو گذاشت رو بدنم و اومد پایین تا رسید به کسم داشتم دیوونه میشدم گفتم بدو دارم میمیرم بجمب لباشو گذاشت رو کسم گفت به به چه بوی هلویی میده عجب‌کس نازی یهو کل کسمو انداخت تو دهنش و محکم میمکید وااااای خدا اصلا عالی انجام میداد
مطمئن بودم تاحالا این کارو نکرده … دیگه نزدیک بود بمیرم گفتم بدو کیرت بکن توش دیگه کیرشو رو کسم میمالید اما توش نمیکرد گفتم تورو خدا وااای مردم بکن توش . سر کیرشو گذاشت رو کسم . پاهامو باز تر کرد و کیرشو کرد تو کسم . یه دردی گرفت که تقریبا شدید بود اشکم در اومد کنار گوشم گفت پردتو زدم منم یه لبخند زدم گفتم ادامه نمیدی؟ گفت با کمال میل بعد تنش رو انداخت روم و آروم آروم منو میکرد منم هنوز درد داشتم بعد تند ترش کرد از روم بلند شد و باز سرعتشو برد بالا من اون لحظه ارضا شدم و بدنم یهو لرزید اونم یکم بعد من ارضا شد کیرشو درآورد تا نصفه خونی بود بعد دوباره منو بوسید دوتایی رفتیم حمام و خودمونو شستیم و کنار هم خوابیدیم … روز اای بعدش بازم سکس داشتیم و الان از اون اتفاق ۴ سال میگذره و ما ازدواج کردیم و یه نی نی پسر ۱ ساله به اسم نیکان داریم
با آرزو خوشبختی برای تمامی زوجین
نوشته: نیکا

@dastankadhi
سکس با همکار (۱)
1400/03/27



من خیلی هیکل زنونه ای دارم . خیلی به خودم میرسم . تو این سال ها به عنوان یک همجنسگرا و زنپوش همیشه حواسم به تیپ هیکلم بود . همه چیز داشت خوب پیش می رفت تا اینکه …
بیا دیگه … چقدر ناز داری تو … زنم بود تا حالا 100 بار گاییده بودمش .
این صدای التماس های حمید بود . همخونه و همکارم . از وقتی حمید اومد بوشهر و قرار شد (به دستور دفتر مرکزی ) بیاد تو خونه ای که شرکت برای من گرفته بود با من زندگی کنه ، خیلی سعی کردم به چیزی مشکوک نشه و چیزی نفهمه . البته سنگینی نگاهش رو وقتی شلوارک و تاپ تنم بود و چشمش به بدن سفید و شیو شدم میفتاد ، حس کرده بودم .
2-3 ماهی جلوی خودش رو گرفته بود و چیزی نمیگففت ولی از چند روز پیش و بعد از مشروب خوردنمون تو اون شب روش به من باز شده بود .
اون شب کلی از خاطرات سکسیش گفت و از کص هایی که کرده بود . منم فقط گوش میکردم . راستی یادم رفت بگم . من 36 سالمه و حمید 55 سالش هست . مهندس عمرانه . تو شرکت همیشه به شیطونی و حاشیه معروف بود . منم برای همین بیشتر مواظب بودم . بگذریم …
اون شب بعد از چند تا پیک ، خاطراتش از کص هایی که کرده بود چرخید به سمت کونهایی که کرده بود و پسرایی که گاییده بود . خیلی با هیجان داشت تعریف میکرد . هر از چندی هم به بهانه های مختلف دست میکشید روی پاهای من . مثلا جزیی از نحوه تعریف کردنش بود . اون شب گذشت . خاطرات رنگ و وارنگ کونهایی که کرده بود رو تعریف کرد . خیلی سخت بود تو این شرایطی که داشت رسما نخ میداد و من که حسابی تو کف بودم مجبور بودم احتیاط کنم . نمیخواستم با همکار رابطه ای داشته باشم . میدونستم که احتمالا برام پیامد هایی داره .
از فردای اون روز دیگه لحن و شکل شوخیاش عوض شده بود . به بهانه های مختلف (ظاهرا به شوخی ) خودش رو به من میجسبوند و انگولک میکرد منو . انگشت میکرد . موقع شستن ظرفا از پشت میومد خودش رو به من میچسبوند . منم چاره ای جز کنار کشیدن خودم نداشتم . اعتراض جدیی نمیکردم ولی حد اقل در ظاهر وانمود میکردم که خوشم نمیاد از این کاراش .
چند روزی هم با این شوخی های بی مزه گذشت . منم دیگه آمپر چسبونده بودم . تمام وجودش دیگه پر از نیاز بود . منم کم کرم نمیریختم . از عمد شرایطی ایجاد میکردم که بتونه راحت تر دید بزنه منو.
اون روز از صبح داشت ناله میکرد از خایه درد . میدونستم که این عارضه وقتی برای یه مدتی فعالیت جنسی نداشته باشی پیش میاد .
جسارت و جراتش هم بیشتر شده بود . دیگه رسما خیلی چیزا رو به زبون میاورد .
"من بالاخره کون تو رو فتح میکنم " ، "یه کونی از تو بکنم که صدات بره تا طبقه بالا " و این جور حرفا چیزایی بود که دیگه علنا وقتی زبون درازی میکردم بهم میگفت .
ولی اون روز دیگه رسما داشت ازم یه چیز دیگه میخواست . میخواست کمکش کنم که تخلیه شه !!!
-بیا دیگه … چقدر ناز داری تو … زنم بود تا حالا 100 بار گاییده بودمش .
-وااااااااا … بیام چی کار ؟؟؟؟ دیوونه شدی ؟
هاج و واج داشتم نگاهش میکردم .
-حمییییییییییید …دیوونه شدی ؟ فکر کردی من چی ام که باید کمک کنم بهت ؟
-تو کاریت نباشه … فقط کمک کن .
-چه کمکی اونوقت ؟
دیگه چسبیده بود بهم و دستاشو دور کمرم حلقه زده بود . دستاش هم هی داشت پایین تر میرفت و سعی میکرد از زیر کش شلوارک دستش به بدنم بخوره . خودمو عقب کشیدم . برگشتم سمت گاز و زیر گاز رو روشن کردم .
-حمید جان شما برو یه فیلم سوپر مشتی ببین یه جق حسابی بزن تا خالی شی . مشکلت هم حل میشه .
بدون یه لحطه فکر کردن و مثل آدمی که جواب تو جیبش آماده کرده گفت:
-قبول … ولی بیا با هم بریم فیلم سوپر ببینیم من جق
بزنم .
شوک شدم . میدونستم اگه بتونه منو کنار خودش بشونه و قیلم سوپر بزاره و لخت هم باشه ، احتمالا دیگه نمیتونم مقاومت کنم .
-نخیر … شما برو فیلمتو ببین خودتو خالی کن .
-تو چقدر ضد حاااالی … بیا دیگه .
دستمو گرفته بود و منو ددشت با خودش میکشوند سمت اتاق خوابش . هولم داد روی تخت . امد دراز کشید و منو هم کشوند به سمت خودش .
دیگه همه چیز داشت به میل اون پیش میرفت . منم مقاومتی نمیکردم . نوت بوک رو روشن کرد و یه فیلم سوپر گذاشت . سر منو گذاشته بود روی شونه اش و دستش رو دورم گرفته بود .
دستش رو برد زیر شلوارک و کیرش رو آورد بیرون . زیرچشمی داشتم نگاه میکردم . نت بوک رو گذاشت کنار دست منو برد سمت کیرش . دیگه تسلیم تسلیم بودم . خیلی وقت بود دستم به کیر نخورده بود . با دستش که دور دست من حلقه شده بود شروع کرد به مالیدن کیرش . راست راست بود . یه کیر تپل با سایز متوسط . منم داشتم همراهیش میکردم . بلند شد . من روی تخت شوکه از راهی که شروع شده بود . رفت از کمد لوسیون آورد . کنارم دوباره دراز کشید .
-بقیه اش با خودت …
لوسیون رو ریختم سر کیرش و شروع کردم به جق زدن براش . داشت کونمو میمالید . صدای نفس هاش تند شده بود . سر من روی تخت شونه اش بود و با دستم داشتم براش جق میزدم . با دستش صورتم رو کشید به سمت خودش و یه بوس کوچیک کرد لب منو .
دیگه کار از مقاومت من گذشته بود . اگه تنگ بازی در نیاورده بودم میتونستم الان اون کیر رو تو خودم حس کنم . میخواستم زودتر تموم شه . صدای نفس هاش تند تر شد .آبش با فشار زد بیرون . دستم داغ شده بود . آبش خیلیییییییییی زیاد بود . بیچاره حق داشت انقدر آب جمع شده بود تو تخمش .
-مرسی عزیزم …
یه بوس کوچولوکرد و پا شد رفت دستمال آورد تا هم خودشو تمیز کنه هم منو .
تو قسمت بعد این که چطور تونست کون منو فتح کنه رو مینویسم .
نوشته: هستی

@dastankadhi
اولین تجربه کس لیسی
1400/03/26



دوستان عزیز شهوانی سلام
میخوام خاطره اولین تجربه سکس اورال رو براتون تعریف کنم،البته داستان کمی طولانی هستش اگه خوشتون اومد ادامه ش رو مینویسم.
من علی ۳۱ ساله هستم،تو دوران دانشجویی سکس زیاد داشتم، با دختر، زن شوهردار، بیوه و… ولی اون موقع ها چون فضای مجازی خیلی تو دسترس نبود و اکثر موبایل ها به اینترنت وصل نمیشدن بخاطر همین خیلی پوزیشن و سکس دهانی و اینجور چیزارو بلد نبودیم و فقط میدادم دختره ساک بزنه و منم میخوابوندمش و به روش سنتی میکردمش تا اینکه کم کم به دنیای اینترنت خارج از کامپیوترهای خانگی دسترسی پیدا کردم و انواع سایت های سکسی رو پیدا کردم،یه چیزی که تو این سایت ها خیلی برام جالب بود لیسیدن کس خانم ها و دخترها بود،منم که تجربه همچین کاری رو نداشتم اوایل بدم میومد ولی بعدا کنجکاو شدم که یه بار امتحانش کنم،بعد دوران دانشجوئی تو شهری که زندگی میکردیم بخاطر کوچیکی محیط شهر نمی تونستم خیلی کس جور کنم،تا اینکه با یه دختره به بهانه تدریس خصوصی آشنا شدم و میرفتم بهش درس میدادم تو خونشون،وقتی که با دختره صمیمی تر شدم و صحبت هامون به مسائل سکسی رسید بهش گفتم که میخوام برا اولین بار باهاش تجربه لیسیدن کس رو داشته باشم،دختره اول قبول نمیکرد ولی کم کم راضی شد تا اینکه یه بار تو ماشین فرصت شد و دستم رو کردم تو شلوارش و کس و کونشو شروع کردم به مالیدن اما بعد اینکه دستم رو بیرون آوردم متوجه شدم دستم بوی بدی گرفته و کلا حسم نسبت به اون دختره و سکس باهاش عوض شد و دیگه میلی بهش نداشتم،تا اینکه یکی دو سال بعد با یه دختری آشنا شدم که اینجا اسمشو میذارم سارا،واقعا دختر خوشکل و تو دل بروئی بود،معلوم هم بود خیلی به خودش میرسه و همیشه بوی عطر میداد،بعد گذشت چند ماه وقتی با هم خیلی صمیمی شده بودیم بهش گفتم که میخوام تو اولین سکسمون براش بخورم،اونم اولش جا خورد ولی کم کم راضی شد،بالاخره بعد چند ماه انتظار و دنبال مکان بودن یه فرصتی پیش اومد که برا حدودا یک ماه خونه تنها بودم،روزی که قرار بود سارا بیاد خونمون از صبحش به خودم رسیدم و یه صفائی دادم تا اونم حس خوبی داشته باشه،رفتم دنبالش و اومدیم خونه،بخدا وقتی برا اولین بار بغلش کردم بهترین حس دنیارو داشتم،بهرحال بعد چند دقیقه و کمی شوخی و خنده کم کم بغلش کردم و شروع کردم به بوسیدنش،اولش خجالت میکشید ولی بعد گذشت چند دقیقه اونم شروع کرد به همراهی،بعد بوسیدن لباش رفتم سراغ لاله گوشش و شروع کردم به لیسیدن لاله ی گوشش،کم کم صدای نفس هاش بلند شد و چنگ میزد تو موهام،وقتی چند دقیقه گذشت و آروم آروم دستم رو بردم زیر تاپش و سینشو گرفتم تو مشتم،بعد دراز کشید و منم تاپشو دادم بالا و سوتینشو باز کردم و سینه هاشو میک میزدم و میمالیدم(خوشکلترین و تمیزترین دختر دنیا بود به نظرم)،وقتی داشتم سینه هاشو میمالیدم و میخوردم یه دستم رو بردم تو شورتش و شروع کردم به مالیدن کلیتوریس و لبه های کسش،دیگه واقعا نفس هاش به شماره افتاده بود تا اینکه رسیدیم به قسمت لیسیدن کسش.
وقتی بهش گفتم که میخوام برم کسشو بخورم و اونم با یه لبخند خوشکل بهم اجازه داد انگار بهم دنیارو دادن،وقتی لبامو بردم و شروع کردم به خوردن کوس نازش تصور میکردم خوشمزه ترین خوردنی دنیاست،بعد چند دقیقه که خوردم کوسش رو یهوئی سارا با یه لرز نسبتا شدیدی ارضا شد و منم بی نهایت لذت بردم از این حس خوبی که تونستم بهش بدم،بازم کوسش رو لیسیدم تا اینکه خسته شدم و اینبار جابجا شدیم و اون شروع کرد به ساک زدن،وقتی ساک میزد حس خوبی داشتم ولی نه به اندازه حس لیسیدن کس سارا،بعد چند دقیقه بهش
گفتم دراز بکشه ولی چون دختر بود و پرده داشت فقط کمی سر کیرمو میکردم تو کوسش و باهاش بازی میکردم تا اینکه دوباره ارضا شد،یکمی با سوراخ کونش بازی کردم ولی اصلا جا باز نمیکرد و اونم اجازه نداد که از کون بکنمش،بالاخره به شیکم خوابید و بعد اینکه کیرمو با آب کسش و تف خودش خیس کردم گذاشتم لای پاهاش و شروع کردم به عقب و جلو کردن خودم تا اینکه بعد سه چهار دقیقه آبم اومد و ریختم لای پاش،لاپائی که از کس هائی که کرده بودم داخل کسشون،این لاپائی صد برابر لذتش بیشتر بود و واقعا بهترین حس دنیارو داشتم…
دوستان ببخشید طولانی شد،اگه دوست داشتین ادامه سکس های بعدیمون رو براتون مینویسم…
نوشته: بی نام
@dastankadhi
روز خوب با نرگس جون
1402/06/23
#مترو #آنال

سلام من حمید هستم 22 ساله و اتفاق مال چند روز پیشه.
قبلش بگم که به سنت شهوانی 19 سانته برام و نسبتا کیرم کلفته و زیاد کون کردم.
صبح بود باید میرفتم سرکار و سوار متروی خط دو از ایستگاه صادقیه تا امام خمینی شدم و به شدت هم شلوغ بود، هیچی جا نبود برای ایستادن و بخش مردان که انگار همه تو هم عین لونه مورچه چپیده بودن.
مجبور شدم برم بخش زنان و خب اونجا یه کوچولو جا بیشتر بود ولی صندلی ها همه پر بود، اما کنار در زرد رنگ انتهایی مترو میتونستم تکیه بدم.
کیر منم که از دیدن داف و کلی دختر و زن خوشگل راست شده بود جوری که دوست داشتم قشنگ کون یکیشون رو فتح کنم.
مترو راه افتاد و رسید ایستگاه دانشگاه شریف، توی لحظه ای که می‌خواست مترو ایست بکنه، یه زن بود که چادری بود و از عقب که نگاه نامحسوس میزدم خدایی کون بدی نداشت و خوب بود کونش. گفتم خدایا من بتونم امروز این فتحش بکنم روزمو ساختم.
بماند، مترو تا خواست بایسته، یهو یه تکون بدجوری خورد مترو و این زنه از عقب پرت شد به سمت دری که من دقیقا روش تکیه دادم بود و ایستاده بودم.
وقتی مترو تکون شدید خورد اینه زنه پرت شد از عقب سمت من.
انگار یکی رو از جلو هلش بدن و تو بی تعادلی بخوره زمین.
خدا رو شکر حداقل افتاد روی من والا ضربه بدی به سرش می‌خورد.
منم که از اول سوار شدن تو مترو کیرم کلفت شده بود داشت انگار شلوارم رو جر میداد. این زنه وقتی پرت شد قشنگ جوری پرت شد که خط کونش از پشت فیت شد روی کیرم.
یهو گفت وای، گفتم خانم چیزی شده یکم نگاه نگاهم کرد، گفت نه چیزی نشده آقا. ولی میدونستم داره تو ذهنش یا خدا این چی بود خورد از پشت به کونم.
باز این مترو تو ایستگاه نواب صفوی تکون شدید داشت، این دفعه جوری بود تکون که مجبور شدم از پشت بگیرمش.
نمیدونم چرا همیشه تکونش جوری بود که باید می افتاد رو من. 😂😂😂😂😂😂
دیگه وقتی این حرکتو زدم فهمیدم دوست داره باهاش سکس بکنه و اون کیرمو ساک بزنه و منم بکنم براش.
خلاصه بماند، مترو که به امام خمینی رسید، بهم که از مترو پیاده شدم گفت آقا میشه یه چند لحظه بمونید کارتون دارم.
گفتم بفرما. گفتش که بیا یه گوشه کارت دارم.
گفتم بفرما چیکارم داری.
ناکس بهم گفت که سایزش چنده؟ گفتم 19 س.م
گفت یا خدا یعنی این کیرو همه جا با خودت میبری؟
گفتم خب کیرمه دیگه نمیتونم مال کسی رو که قرص بگیرم 😂😂😂😂😂😂
با یه حالت خنده گفت ای ناقلا حالا ببینمش چقدریه.
گفتم شرط داره نرگس جون. گفت از کجا فهمیدی اسممو؟
گفتم خب دیگه من این کارم. تو گوشیت اسمت رو دیدم نرگسی.
گفت اسم تو چیه؟ گفتم حمید هستم مخلصتم هستم و کون خیلی خوبی داری نرگس جون.
گفت اختیار داری نفرما به کیر تو که نمیرسه حمید جون.
گفتم میدونی شرطم چیه؟ گفت چیه شرطت کیر گنده من.
گفتم شرطم اینه که برام 10 دقیقه خوب ساک بزنی.
البته اینو بگم لب های خوبی هم داشت و قشنگ به درد این می خورد برات ساک بزنه ابتو جانانه بیاره.
گفتش این که چیزی نیست عشقم.
گفتم جون همشو بخوری برام نرگسی.
خلاصه بهم گفت که من تو طرشت خونه خالی دارم، بیا برگردیم طرشت پیاده بشیم یه سکس حسابی داشته باشیم، منم گفتم چی از این بهتر که قرعه شانس بهم افتاده.
رفتیم سمت مترو که میره از امام خمینی به حسن آباد تا طرشت.
گفتم میتونم ازت یه سوال بپرسم؟ گفت بپرس عزیزم.
گفت 21 سالمه و تاحالا عاشق کسی نشدم، اما من عاشق تو شدن وقتی کیرتو دیدم عشقم.
گفتم جون پس هر روز میکنمت. گفت عاشق اینم که هر روز بخورم برات و منو تا جون دارم بکنی کیر کلفت من.
یه بوسه ازش تو مترو گرفتم و سوار مترو شدیم.
دائما توی مترو وقتی کسی حواسش نبود دس
ت میزد به سر کیرم و منم داشتم از زور سیخ شدنش میمردم. پیاده که شدیم بهم گفت طاقت ندارم بیا بریم دستشویی زنان.
گفتم اینقدر دلت میخواد نرگسی؟ گفت آره دارم از زور کنجکاوی منفجر میشم عشقم. گفتم خب باشه بریم پس.
خداروشکر کسی نفهمید که من رفتم دستشویی زنان.
اون مثلا رفت دستشویی منم نامحسوس رفتم تو دستشویی پیشش.
بهم گفت یه کلمه حرف نزن میخوان فقط برات بخورمش.
تا دکمه رو کند و شلوار و شرت رو داد پایین داد زد گفت وای. گفتم آروم خره الان می‌فهمن.
گفت این چرا اینقدر گندست. گفتم خب کیرمه چه کنم فدات شم.
گفتم اگه داری از فضولی میمیری یه کم ساک بزن آبشو بریزم تو دهنت قورتش بدی بعد بریم خونت مفصل سکس بکنیم.
10 دقیقه قشنگ برام ساک زد و دوبار ابمو آورد. انگار تو آسمون بودم وقتی برام ساک میزد، قشنگ از سر کیر خوب می‌خورد میرفت تا پایین.
خلاصه از مترو رفتیم بیرون و تاکسی گرفتیم تا خونش.
سر راه تو ماشین هم هی برام روی می‌مالید و منی که دیگه حال خودمو نفهمیدم که تا خونه چجوری رفتم.
در کوچه رو که باز کردیم رفتیم بالا تمام مدت تو بغلم بود و داشتیم لب های همو می‌خوردیم، جون چه لبی داشت انگار توت فرنگی بود،شیرین و خوشمزه و سکسی.
تا رفتیم بالا بردمش انداختمش رو تخت و لباسامو در آوردم.
سریع شلوارشو کشیدم پایین و جلو چشمام دو تا توپ گنده نمایان شد که لرزیدن.
وحشیانه داشتم براش میخوردم و داشت ناله می‌کرد که آرومتر حمید جونم. گفتم من کس ببینم دیگه رحم و مروت سرم نمیشه، گفت بی شعور 😂😂😂😂😂😂
گفتم قربونت برم با این کصت چقدرم صورتیه. خیلی کصش خوب بودو کاملا شیو شده بودش.
انقدر خوردم براش تا آبش اومد و نوبت من بود تا صید امروزم رو بکنم.
کیرم دیگه از زور شهوت قرمز شده بود و کلفت کلفت شده بود.
کیرم مالیدم به کصش و آروم آروم بالا پایین میکردم براش.
یهو دادم تو و گفت ننننهههه، آروم تر، و منی که دیگه نمیفهمیدم حالمو. داشتم براش وحشیانه تلمبه میزدم. 5 دقیقه تند براش تلمبه زدم و یه پارچه دادم دهنش که اونتو هوار بکشه. بلند هوار نکشه که بگه بریم.
خلاصه اینقدر براش تلمبه زدم گفتم حمید گفتم جونم.
گفت همه ابتو بریز تو کصم عشقم. گفتم چشم عشقم.
تا دیدم داره میاد محکم کیرمو کردم تو کونش و همه آبمو تخلیه کردم توش.
از حال رفتم که دیدم داره چهار دست و پا میاد سمتم و گفت کیر میخوام حمید جونم.
گفتم بفرما عشقم همش مال تو فدا شم.
گفت همش مال منه؟ گفتم همش مال تو اصلا تا شب ساک بزن.
قشنگ داشت خوب برام میخورد که گفتم ابم داره میاد.
سرشو محکم گرفتم در حالی که کیرم دهنش بود. قشنگ یه 2 دقیقه ای داشت ابم میومد که تو این لحظه خشن شدم و تمام اب کیرمو دادم خورد.
انگاری که داشت خفه میشد، دیگه حال خودمو نفهمیدم و برش گردوندم برای قسمت چون آماده شدم.
وای خدا انگار مثل یه توپ سفید بود که جلو چشمام آماده کردن بودن.
وقتی کیرمو مالیدم بهش و دادم تو حال خودمو از لرزش های کونش نفهمیدم.
هیچی حس نمی کردم و فقط داشتم میکردمش یهو یه صدایی بهم گفت حمید یواش تر الان دردم میگیره و به خودم اومدم دیدم نرگس داره شر شر آبش میاد.
منم که دیگه آبم داشت میومد و آبم تو آبش قاطی شد.
گفت بده بخورمش عشقم، من همه آب کیرم رو هم دادم خورد هم تو راند 3 ریختم تو کونش. دیگه جون برام نمونده بود که دیدم داره برام بازم میخوره. گفتش میشه یه بار دیگه، گفتم باشه فقط برو برام یه لیوان آب بیار نرگسی.
گفت باشه حمید جونم منم از این فرصت استفاده کردم واز پشت گرفتمش و بلندش کردم و تو هوا کیرمو کردم تو کصش.
گفت لعنتی مگه خسته نبودی 😂😂😂
گفتم کون تو رو میبینم خس
تگیم سریع در میره نرگس جونم.
گفتش جون خوب بکن منو عشقم، گفتم چشم فداتشم.
قشنگ کیرمو تو کونش بالا پایین کردم وقتی ابم اومد، سریع پوزیشن 69 رو رفتم و تو دهنش خالی کردم، گفتش که میتونی صورتم رو بگایی؟ گفتم چشم عشقم حتما، اون خوابید رو تخت و منم از بالا، کیرم سلطه داشت رو صورتش.
تمام مدت تو این حالت سرش تو دستم بود و کیرمو میکردم تو حلقش و هر چی ابم میومد می‌ریختم تو صورتش.
یه جا که دیگه همش داشتم میکردم تو دهنش و 1 دقیقه قشنگ دهنشو تا ته نگه داشتم تو کیرم و وقتی در اومد دیدم مقدار زیادی آب از دهنش اومد بیرون، همه رو دادم خورد.
گفت با من ازدواج میکنی گفتم چرا که نه عشقم، من حتما باهات ازدواج میکنم.
خلاصه که بماند الان صیغه منه و هر روز با هم سکس داریم.
چاکر همه شهوانی های عزیز، اگه نظرات و پیشنهادات خوب بود قسمت دوم سکس رو هم حتما مینویسم.
چاکریم.
نوشته: حمید احتمالی
@dastankadhi
زهرا میلف همسایه
1402/06/23
#زن_همسایه #میلف

سلام.من مهدی ام یکی از شهرای شمال کشور،۲۱سالمه و الان توی دوران تخمی خدمتم،سرتونو درد نیارم.توی محله ما همه خونه ها طرح ویلاییه و تقریبا ده تا خونه پایین تر خونه یه زن و شوهر و ۳ تا بچه شونه که شوهر زهرا خانوم رانندس و خیلی کم وقت میزاره برای زنش و چون سنشم بالاست اینجوری که خود زهرا میگفت نمیتونست زهرارو از کیر سیر بکنه. زهرا جون ۳ تا دختر داره که دوتاش ازدواج کردن و یکیش که تقریبا ۲۳ سالش میشه پیش خودش زندگی میکنه و همیشه تنهان…زهرا خانوم ماهم ۴۴ سالشه و از هیکلشم بگم ورزشکار و کون خوش فرم و سینه های ۷۵ شق و رَق که توی همسایگی همو میشناختیم و تقریبا هر روز توی کوچه همو میدیدیم.گذشت و گذشت تا ما رفتیم خدمت تیرماه ۱۴۰۲ بود که اومده بودم مرخصی منو با کوله سربازی دید توی کوچه و حسابی حال و احوال و کجا خدمت میکنی و سخته یا نه و بلاخره تموم میشه و ازین کسشرا که منم یکمی کسلیسی کردمو رفتم خونه.گذشت دو روز بعد از این قضیه که من داشتم ماشینو جلوی در می نشستم که دیدم زهرا خانوم وسیله خریده و داره میبره خونه حسابی دست و بالش پر و یه تعارف الکی زدم اونم از خدا خواست و وسایلا رو براش بردم از پشتش که میرفتم محو کونش شده بودم یه جفت صندل تابستونه پوشیده بود با یه شلوار تنگ که مچ پاهای سکسیش دیوونم کرده بود وسیله هارو بردم توی حیاط خواستم بیام بیرون گفت مهدی جان اگه میشه بیا این لامپ پذیرایی مونو عوض کن امشب مهمون دارم تولد هانیه اس میخوان دوستاش بیان منم از خدا خواسته رفتم داخل دخترش خونه نبود مشغول عوض کردن لامپ بودم که دیدم لباس عوض کرد و با یه ساپورت آبی فوق تنگ و یه تیشرت صورتی که سوتینم نبسته بود اومد با یه شربت بهار نارنج تشکر کرد وقتی داشتم شربتو میخوردم فقط چشم به چاک کصش بود و نوک سینه هاش که یجورایی پیدا بودن .دلو زدم به دریا لیوانو گذاشتم تو سینی و دست گذاشت لای پاش و شروع کردم گردنشو بوسیدن .انگار از خداش بود حسابی غرق هم شده بودیم که یهو به خودم اومدم دیدم داریم لباسای همو وسط پذیرایی در میاریم که دستمو گرفت و رفتیم توی اتاق خواب دخترش انداختمش روی تخت شروع کردم سینه هاشو خوردن لعنتی خیلی خووب بود کم کم رفتم پایین شورت زرد سکسیشو در اوردم کصش شیو کرده نبود ولی پشمالو هم نبود معلوم بود سه چهار روزی از شیو کردنش گذشته ولی در کل کص کوچولو و تمیزی داشت و مزه بهشت میداد و قرمز تیره بود شروع کردم به خوردن کصش یه ۵ دقیقه ایی حسابی با ولع کصشو خوردم دیدم داره از حال میره یکم لب گرفتم باهاش و خودم دراز کشیدم بهش گفتم بیا بالا اومد روم کیرو با دستش تنظیم کرد روی کصش با یه عشوه خاص اروم نشست روی کیرم و شروع کرد بالا پایین کردن سرعتو بردیم بالا که یهو دیدم داره از خود ببخود میشه و ارضا شدن زهرا خانومو دیدم دمر خوابوندمش و در گوشش گفتم حالا نوبت منه گذاشتم تو کصش و اروم تلمبه میزدم که گفت بریز توش لوله هام بستس منم که از این حرفش بال در آورده بودم تلمبه هارو سریع تر کردم و با یه حرکت جانانه آبو ریختم توش سریع جمع جور کردیم و رفتم.از اون روز به بعد هر وقت میام مرخصی زهرا خانوم روحمو تازه میکنه و قراره این دفعه یه شب باهم بخوابیم اگر بتونه دخترشو بپیچونه…
نوشته: Mahdi

@dastankadhi
سراب عشق
1402/06/23
#عاشقی #خیانت

غروبهای زمستون رو خیلی دوست دارم. ‌تاریک و روشن هوای غروب زمستون همراه با بوی دود برگهای خشک که توسط رفتگرها سوزونده میشن و صدای کلاغها که ترکیبی عجیب در ذهن من میسازند.
میخوام داستان یکی از این غروبهای مرموز رو براتون تعریف کنم.
داستانی که شاید برای خیلی از شماها عجیب و تخیلی باشه.
سال 73 بود من حدودا 22 سال سن داشتم و توی مسیر دانشکده عاشق دختری به اسم پریناز شدم.
پریناز اونسال 17 ساله بود. اوایل نمیدونستم پریناز دبیرستانیه. چرا که قد بلندی داشت و آرایش میکرد و لباسش زیاد به دبیرستانی ها نمیخورد.
پریناز کمر باریک و کپل های گوشتی برجسته ای داشت.
بعضی وقتها تو مسیر دقایق زیادی پشت سرش راه میرفتم و به تکونهای کپلهای گنده و گوشتیش نگاه میکردم.
حرکت اون کون و کپل زیر اون کمر باریک با اون مانتوی چسب و فرم سرمه ای خیلی سکسی بود.
شبهای زیادی با تصور اون کون و کپل جلق زده بودم.
پریناز صورت زیبایی داشت. موها و چشم و ابروی مشکی و لبهای قلوه ای.
چشای پریناز یک هاله رنگی برنگ خاکستری داشت که نگاهش رو خیلی سکسی و وحشی کرده بود.
یک روز دل به دریا زدم و باهاش حرف زدم.
بهش شماره تلفن دادم.
اون موقع ها موبایل نبود.
یک شب زنگ زد و باهم کمی حرف زدیم.
با مادرش زندگی میکرد و برای کنکور پزشکی درس میخوند.
ازش خواستم چندتا از عکساشو برام بیاره.
فردا تو پارک قرار گذاشتیم.
پریناز زیبا اومد و باهم ساعتها قدم زدیم و کلی حرف زدیم.
انگار دیگه سالها بود میشناختمش و عشق من اونقدر سریع جلو رفت که اگه یک روز نمیدیدمش و شبها ساعتها تلفن نمیزدیم حالم بد میشد.
تا اینکه یک روز بهم گفت که پدرم و با من پای تلفن اشتباه گرفته.
خیلی ترسیدم.
من با پدرم رودروایسی شدیدی دارم.
پدرم مهندس شرکت نفته. آمریکا درس خونده و الان حدودا 45 سال سنشه.
شب سر شام پدرم از درس و دانشگاه پرسید و از همکلاسی ها و بی مقدمه از دخترای دانشگاهشون تعریف کرد.
مادرم چپ چپ بهش نگاه میکرد.
مادر و پدرم دختر عمو پسر عمو هستند.
باهم رابطه عاشقانه و گرمی ندارند.
پدر من رمانتیک و باحاله ولی مادرم سرده.
پدرم برای کشیدن سیگار روی تراس رفت و بعد از چند دقیقه منو صدا زد .
وقتی رفتم کنارش با یک نگاه و لبخند ازم راجع به پریناز پرسید.
و من بدون اینکه توی چشمهاش نگاه کنم ماجرای دوستی و آشناییمون رو توضیح دادم.
پدرم سکوت کرد و فقط به سیگارش پک زد.
اونشب پریناز بهم زنگ زد و من ماجرای مکالمات پدرم رو گفتم.
پریناز هم مثل من خجالت میکشید که روابط خودش رو با من برای مادرش بازگو کنه.
روزها گذشت و من و پریناز عاشقانه باهم بودیم تا اینکه کم کم روابط من و پریناز وارد بحران شد.
پریناز حاضر نبود مثل سابق منو ببوسه.
من هر لحظه که کنارش بودم در تاریکی کوچه ها و پارک و تاکسی لبهای اونو می بوسیدم.
ولی اون جدیدا خودش رو عقب میکشید.
من خیلی وقتها توی کافی شاپ یا تاکسی دستمو تو شرتش میکردم و انگشتمو تو کسش میکردم.
ولی جدیدا اون خودش رو جمع میکرد.
بعضی شبها تلفن نمیزد و خیلی وقتها دیگه سر قرار نمیومد.
من هم عاشقی پریشان نمیتونستم عشقمو فراموش کنم و برای همین روز به روز عصبی تر و رنجورتر میشدم.
مادرم شدید نگران احوال من بود و برای همین سعی میکرد منو دلداری بده.
با اینکه خبر داشت که من عاشقم ولی اهمیتی نمیداد.
کلا به عشق اعتقاد نداشت.
تا اینکه دیگه پریناز نه سر قرار اومد و تلفنهاشو جواب نداد.
مادرم سعی میکرد کمکم کنه که من پریناز رو فراموش کنم.
ولی من درک نمیکردم و بی تاب بودم.
تا اینکه پدر به یک ماموریت دو هفته ای رفت و من و مادر تنها شدیم.
یک شب مادر
م با من در مورد عشق حرف زد.
و عشق رو یک حس بد و بیمارگونه تعبیر کرد.
من ازش در مورد خودش و پدر پرسیدم و اون توضیح داد که ازدواجشون چقدر سرد و بی روح بوده.
حتی اعتراف کرد که بعضی وقتها با عشاقی قرار میگذاشته تا این خلا رو هرچند موقت پر کنه.
من ازش در مورد این مساله با تعجب پرسیدم که پدر خبر داره که اون گفت براش مهم نیست.
حتی گفت پدرم هم روابط خودش رو داشته و داره.
از اینکه پدر و مادرم درگیر روابط خارج زناشویی بودن حس عجیبی داشتم و باور نمیکردم.
با عصبانیت حرفهای مادرم رو زیر سوال بردم و گفتم امکان نداره پدر اینکاره باشه.
مادرم خنده های تلخی کرد و منو به اتاق مطالعه برد.
یک سری فیلم از زیر تخت خارج کرد و به من داد و گفت امشب اینارو نگاه کن.
من به اتاقم رفتم و یکی از فیلمها رو تو دستگاه ویدیو گذاشتم.
صحنه اتاق خواب پدر و مادر بود.
مشخص بود که دوربین هندیکم توی گوشه دکور اتاق مخفی شده. یکهویی چهره پدر رو دیدم که وارد صحنه شد و دوربین رو کمی جابجا کرد.
خیلی تعجب کردم.
بعد از چند دقیقه تصویر یک خانم رو دیدم که اومد و روی تخت نشست و پدر هم کنارش نشست.
از تعجب مردم. پدرم شروع به مالیدن و بوسیدن خانم کرد. اون زن مادرم نبود.
خشکم زده بود.
بعد چند دقیقه اون زن لخت مادرزاد شده بود و پدرم با یک شورت داشت کس خانم رو میخورد.
زن جیغهای ریزی میزد.
فیلم رو عقب و جلو کردم.
چهره زن آشنا بود.
باور کردنش سخت بود ولی زن همسایه روبرویی بود.
پدرم داشت ترتیب زن همسایه رو میداد.
باورش سخت بود.
ساعتها فیلمها رو نگاه میکردم.
زنهای زیادی رو پدر ترتیب داده بود و فیلم میگرفت.
دختر خاله مامان، یکی از همکارای شرکت، عجیبترینش که باعث شد من دیگه نتونم نگاه کنم آلما دختر دوست صمیمی پدر بود.
یک دختر تقریبا 13 ساله که پدر به طرز خشنی جلوی دوربین از کس و کون اون دختر رو گایید.
آلما هم زیاد راغب به سکس نبود و دائم فرار میکرد.
ولی پدر اونو دوباره رو تخت می کشید و دوباره تلمبه هاشو تو کس و کون دخترک بیچاره میزد.
نزدیک صبح خوابیدم.
حس عجیبی داشتم.
پدر و مادرم اینقدر داغون و من هم که در عشق شکست خورده.
فردا که از دانشگاه برگشتم شروع کردم به یاد کون پریناز به جلق زدن.
یکهو به سرم زد با فیلمهای پدر جلق بزنم.
یکی از فیلمها رو گذاشتم و عقب جلو کردم تا اینکه یک بدن خوب توشون پیدا کردم.
کون گنده و سفید و پاهای کشیده.
پدر روی تخت نشسته بود و کیرشو میمالید و اون زن جوون با کون گنده و پاهای گوشتی کشیده جلوش ایستاد.
کونش به دوربین بود.
پدر شروع کرد به صورت ایستاده به خوردن کس اون زن.
و کپل هاشو چنگ میزد.
بعد زن رو نشوند رو کیرش و اون زن شروع کرد رو کیر پدر بالا پایین رفتن.
پدر یهویی بلندش کرد و به حالت ایستاده اونو تو بغلش گرفت در حالی که رونهای زن دور کمر بالا پیچیده بود و کیر بابا تا خایه تو کس زن رفته بود.
وحشیانه زنو بالا پایین میکرد.
بابا پشتشو به دوربین کرد و زن رو به پشت رو تخت زمین زد و کیرشو تا دسته تو کس زن تلم میزد.
صحنه خشنی بود.
کس زن داشت پاره میشد.
به پشت بابا چنگ. میزد و جیغ میزد.
آبم داشت میومد.
بابا سریع زن رو برگردوند رو به دوربین و بحالت داگی کرد و موهاشو چنگ زد و شروع کرد رو به دوربین بصورت داگ استایل به گاییدن زن.
زن جیغ میزد.
خیلی جوون بود.
زیبا بود.
اونقدر زیبا که آبم اومد و ناگهان دیدم اون دختر پریناز منه که داره زیر بابا کس میده.
آبم پاشید کف اتاق.
شل شدم.
نشستم.
نگاه میکردم.
عشق زیبا مو برای اولین بار لخت مادرزاد میدیدم.
چه زیبا بود هیکل عشق من.
زیباترین، عالی ترین و عاشقان
ه ترین بدن دنیا رو میدیدم.
چقدر زیبا شدی توی سکس
عشق من
عمر من
پریناز من.
پریناز چند بار پدرم رو جای من تو تماس اشتباه میگیره و پدرم مخشو میزنه.
قرار میذاره. میاد خونه ما. عاشق پدر میشه.
و پدرم عشق منو مال خود میکنه.
پردشو میزنه و کس و کونشو گشاد میکنه.
پریناز عاشق پدر میشه و باهم قرار میگذارن که پریناز با من کات کنه و اونم کات میکنه.
الان پدر و پریناز باهم رفتن کیش.
ماموریت کاری پدر بردن پریناز به کیش و گاییدن کس و کون یک دختر 17 ساله توسط یک مرد 45 ساله بوده.
گشاد کردن عشقم توسط پدرم.
نوشته: گادفادر
@dastankadhi
لیلا زن همکارم
1402/06/21
#زن_همکار #خیانت

سلام. من یه همکار دارم به اسم سعید و اسم زنش لیلا هست. چند سال از ازدواجشان گذشته ولی من زنشو ندیده بودم. تا اینکه چندروز مونده به عید رفته بودیم استخر بطور اتفاقی گوشیشو گرفتم عکس دونفره خودشو خانومش رو صفحه گوشی بود. از همون لحظه رفتم تو فکر زنش. واقعا عروسک بود. خب اون شب با بهونه های مختلف گوشیشو گرفتم تا اینکه دوتا عکس از خانومش فرستادم برا خودم. بعد بهم گفت یک روز بعد عید بیاد ببرمون یه جای تفریحی تو برگرد 3روز بعدبیا دنبالمون چون خودش ماشین نداشت. منم ک از خدام بود فوری قبول کردم. دو روز بعد عید شدو ساعت 9 صبح رفیقم زنگ زدم گفت بیا. منم آماده شدم و رفتم. رسیدم در خونه رفیقم بیرون بود یکم منتظر شدم تا عروسک بیاد از لای در یه لحظه دیدمش وای که چ تیپی و استایلی. خلاصه اومد سوارشدن سلامی باهام کرد و شروع کرد ب شوخی کردن بحث کردن با من. من که تو ابرا بودم. خلاصه رسیدیم مقصد پیاده که شد تازه توجه کردم ب پشتش باسنش طاقچه ای بود ک تا حالا مثلشو ندیده بودم مانتوشم تا رو باسنش بود. من برگشتم. 3 روز بعد رفتم آوردمشون. گذشت تا حدود 2ماه بعد شب یکی پیام دا دولی معرفی نکرد. دوباره تماس و بازم حرف نزد. خودم زنگ زدم حرف زد ی خانوم بود شروع ب شوخی کرد فهمیدم خودشه عشقم لیلا بود. میدونستم اون شب شوهرش سرکاره پیش خودم گفتم امشب کوس لیلا رو افتادم. ولی بعد کلی حرف زدن زبونش کشیدم خیلی جلوتر ک من اونو ببینم اون منو دیده وعاشقم شده ازشوهرش شنیده بود یه دوست خانوم دارم. همش درباره اون حرف میزد. میگفت از سکس هاتون بگو. بعد گفت اگه میخوای باهات بمونم درخواست سکس نکن. گذشت تا پدر مادرم مسافرت بودن اونم یه شب گفت فردا صبح آماده میشم اگه خواستی بیا دنبالم بیام خونه پیشت. منم ازخداخواسته صبح رفتم خلاصه سوار شد اومدیم. همین ک رسیدیم خونه لباساشو درآورد بایه تاپ و ساپورت دراز کشید. گفت بیا تو بغلم. دراز کشیدم پیشش اول کمی حرف زدیم بعد دیدم دمرخوابی ک باسنو نشون من بده. گفت حالا یکم دراز بکش روم. خوابیدم روش وای از باسنش. چند دقیقه بعد گفت برو دستمال بیار حالی بهت بدم. گفتم نه بیخیال ولی اون اصرار میکرد. خلاصه دستمال آوردم دید خودش لباسشو درآورد گفت بیا جلو ولی نگام نکنی. منم رفتم روش ولی نگاش نمی کردم تا اینکه خودش کیرموگرفت آروم سرشوگذاشت درکوسش به حدی تنگ بود که بزور رفت داخل. خلاصه چند دقیقه تلمبه زدم گ بلندشو ساک بزنم واست. آخ ک چطور می خورد کیرمو. از ساک زدنش فهمیدم واقعا دوستم داره. چشمم ب کوس وکونش بود تااینکه بلندشدم کیرمو گذاشتم تو کوسش هرچی میزدم ارضانمیشدم. کمرم سفت بود. خودش گفت میخوای از پشت بهت بدم الکی گفتم نه دوباره گفت بزارش پشت تا ارضا شی. منم قبول کردم. باشوق رفتم اول یکم سوراخشو کرم زدم. بعد یه تف انداختم رو سوراخش گذاشتم درش یواش یواش رفت داخل گفت درد داره. باسن تپلش مثل ژله میلرزید تلمبه زدم تا ارضا شدم ریختمش داخل سوراخ باسنش. فرداش خانوادم برگشتن. گفتمش حیف شد کاش هنوز خونه خالی بود میومدی. فرداش خودش گفت بیا دنبالم بریم. رفتم دنبالش گفتم ما که جا نداریم گفت جا هست با دوستش هماهنگ کرده بود خونشو خالی کرده بود برامون. رفتیم اونجا سوپرایزم کرد. ی لباس گیپور سکسی پوشیده بود. از انگشتای پا تا کف سر تما بدنش رو لیس زدم. اون روزم حسابی از جلو و عقب کردمش هی میگفت فدای اون کمرت بشم دردت بجون سعید.
درسته این داستان از تخیلات من بود ولی در واقعیت هیچ وقت اگر هم طرف آمد سراغت تو در حق رفیقت نامردی نکن. پیشاپیش هرکی فحش داد کیرم دهنش
نوشته: Mt

@dastankadhi
خواهر زن زیبا
1402/06/21
#خواهرزن

من یه خواهر زن داشتم که 7سال از زنم کوچکتر بود 18ساله بود.همیشه از طرز نگاه کردنش حدس میزدم که ازمن بدش نمیاد .چندبار که شب خونمون مونده بود نصفه شب میرفتم سراغش و سینه هاش و میمالیدم سینه هاش خیلی خوش فرم و سفت بود و دستمو میکردم تو شرتش .همیشه کسش خیس بود بعضی وقتها هم کیرمو میمالیدم به کسش اونم مثلا خودشو میزد به خواب .ولی از ترس اینکه زنم بیدار نشه زود بیخیال میشدم ویه جلق میزدم خودمو خلاص میکردم .
تا اینکه دوسال پیش یه شب مهمونی بودیم حال پسرم 1 سالش بود بهم خورد با زنم وخواهرزنم بردیمش بیمارستان .گفتند باید بستری بشه ساعت 1نصفه شب بود قرار شد زنم پیش بچه بمونه منم خواهرزنمو برسونم خونه خودشون فرداش بیاد پیش خواهرش .
از بیمارستان که اومدیم بیرون گفتم خونتون دوره حالا هم که فردا باید بیای بذار بریم خونه ما شب اونجا باش من برمیگردم بیمارستان .اونم قبول کرد .بردمش خونه خودمون و به بهانه بیمارستان زدم بیرون . بعداز نیم ساعت که مطمئن شدم خوابیده برگشتم خونه ماهواره رو روشن کردم و کانالهای سکسی رو نگاه میکردم کیرم بدجوری سیخ شده بود ولی دلش رو صابون زده بود واسه خواهرزنه . اونم فکر کنم که متوجه اومدن و فیلم نگاه کردن من شده بود ولی خودشو توی اتاق بچه به خواب زده بود .دیگه نمیتونستم تحمل کنم یواش رفتم تو اتاق خواب دیدم یه شلوار و بلوز خانمم رو پوشیده و طاقباز خوابیده .رفتم سراغش اول خوب سینه هاشو از روی لباس مالیدم بعد لباسشو زدم بالا سوتینشو زدم کنار و سینه های لختشو مالیدم خیلی حال میداد اونم خودشو به خواب زده بود و هیچ حرکتی نمی کرد ولی معلوم بود حال میکنه شروع کردم به خوردن سینه هاش و بوسیدنش خیلی سینه هاش خوشمزه بود داشتم دیوونه میشدم کیرمو از روی شلوار میمالیدم به کسش .شلوارشو و شرتشو باهم کشیدم پایین وای چه کس وکونی اولش یه ذره مقاومت میکرد ولی بعدش شل شد .کیرم رو میمالیدم به کس خیسش کلی حال داد هم خیس و هم نرم و هم گرم بود .بعد از مالیدن یهو ترسیدم پردشو بزنم اونم هی پاهاشو میچسبوند به هم .برش گردوندم وکیر سیخ شدمو گذاشتم رو سوراخ کونش وای چه کونی بود بعداز یه ذره درمالی یواش یواش کیرمو کردم تو کونش یه جیغ کوچیکی کشید ولی با اینکه معلوم بود درد داره خودشو زد به خواب و هیچ حرکتی نمی کرد .جاتون خالی کلی تلمبه زدم تو کونش اونم به نفس نفس افتاده بود بعد یه تکونی خورد یه آه طولانی کشید که معلوم بود ارضا شده منم با فشار تمام آبمو خالی کردم تو کونش و همونجوری تا چند دقیقه روش خوابیدم .نمیدونید چه حالی داد کردن کون خواهر زن ایشالله نصیبتون بشه واقعا راست میگن خواهرزن مثل نون زیر کباب میمونه چون به همون اندازه خوشمزس .کردن کونش خیلی خوب بود خواهرش از عقب نمیده میگه خیلی درد داره منم اصرار نمیکنم . نمیدونه خواهرش رو از کون کردم چه حالی کرده . بگذریم از روش بلند شدم رفتم دستشویی وقتی برگشتم دیدم در اتاق رو قفل کرده .ترسیدم گفتم نکنه فردا همه چیو بگه کلی التماسش کردم تا درو باز کرد .بغلش کردم ازش معذرت خواهی کردم و ازش قول گرفتم به هیچکس هیچی نگه اونم قول داد نگه نگفت .وقتی ازش پرسیدم چرا درو قفل کردی .گفت هم خجالت میکشیدم و هم ترسیدم بازم بیای سراغم و پردمو بزنی بوسش کردمو اونم منو بوس کرد گفتم من میرم بیمارستان توهم بگیر بخواب رفتم بیرون بعد که خونه رو از بیرون نگاه کردم دیدم نشسته پای ماهواره و داره تند تند کانال عوض میکنه معلوم بود دنبال فیلم سکسی میگرده .منم برگشتم بیمارستان .بعد از اون ماجرا هنوزم نگاهش همون جوریه و با اینکه جلوی من روسری سرش میک
نه ولی معلومه هنوزم میخاره ولی دیگه موقعیت جور نشد بکنمش .میبینمش کیرم سیخ میشه .
نوشته: MT
@dastankadhi
مهسا زن شوهردار دروغگو
1400/04/28



سلام ، راستش خیلی وقته داستان های شهوانی رو پیگیرم ولی خب هیچ وقت جرات نداشتم بنویسم. تا اینکه تصمیم گرفتم اولین تجربه خودمو با شما به اشتراک بزارم و اگر بازخورد خوبی داشت بیشتر بنویسم … خب بریم سر اصل مطلب، اول از خودم بگم من امیرعلی سی و پنج سالمه ساکن کرج و این داستانی که براتون مینویسم مربوط میشه به سال ۸۸…
یکی از روزهای بسیار گرم تابستون بود ، من اون روزا با ماشین مسافرکشی میکردم هر ایستگاهی که خالی بود وایمیستادم و مسافر میزدم .به واسطه آشنایی با بعضی از خطی ها تو یکی از مسیرها وایستادم تا مسافر بگیرم یکی از راننده ها که سالها میشناختمش منو صدا زد و گفت ی خانوم دربستی هست میبریش تهران؟ منم که از خدا خواسته گفتم چرا که نه و ازش تشکر کردم و خانوم و صدا زدم گفتم تشریف بیارید نوبته منه من میرسونمتون، از خانوم بگم قد ۱۸۰ تا ۱۸۵اندام بسیار تراشیده و تو پر و با آرایش فوق العاده جذاب که چشمان هر مردی رو اسیر شهوت میکرد…اسمش مهسا بود…
وقتی سوار ماشین شدم و استارت زدم با کمال تعجب دیدم درب جلو باز شد و اومد نشست جلو و با ی لبخند زیبا گفت آقای راننده من میرم تجریش. و بعد گفت میشه کولر روشن کنید خیلی گرمه … از اونجایی که ماشین من ی پراید داغون بود و کولر خراب با کلی شرمندگی گفتم عذر میخام کولر ماشین خرابه حالا راه میوفتیم باد خدا هست استفاده میکنیم. خلاصه هردو خندیدیم و راه افتادیم… برا ی اینکه حوصلتون سر نره داستان رو کوتاه میکنم چون میدونم الان دارید فحش میدید سریع برسم به اصل داستان… تو اتوبان بودیم خودش سر صحبت و باز کرد و شروع گرد از سختی کارش گفتن اونجا بود فهمیدم آرایشگره و داره میره تجریش ی دستگاه تتو بخره، خلاصه رفتیم و خریدشو کرد و با من برگشت کرج .خونشون مهرشهر بود. رسوندمش دم در و کرایه رو حساب کرد و شمارمو گرفت و گفت اگر خواستم جایی برم با شما تماس میگیرم … دو روز بعد ی شماره ناشناس روی گوشی افتاد تا پشت خط گفت الو، از صداش شناختمش بعد سلام و احوالپرسی ازم خواست برم دنبالش و ببرمش فردیس، منم جنگی ماشین و اتیش کردم و رفتم دنبالش، وقتی تیپ جدیدشو دیدم شوک شدم که اون خانوم ارایش کرده مانتو پوش الان شده یک خانوم محجبه، خلاصه رفتیم فردیس و باز کلی خرید کرد و تا برگردیم خونش ساعت شده بود ده یازده شب…
موقع پیاده شدن با ی ناز و کرشمه ای به من گفت امیرعلی جان تشریف بیار خونه من گفتم نه ممنون باید برم و فلان… گفت تعارف نکن کسی خونه نیست من و مادرم اینجا زندگی میکنیم که مادرم الان چند هفته ای رفته تبریز خونه خواهرم من تنهام بیا یکم صحبت کنیم حوصلم سر میره تنهایی…خلاصه منم دیدم مهسا خانوم داره امار میده سریع رفتم داخل ولی کلی استرس داشتم و میگفتم یکی نیاد یهو خفتم کنه و از این داستانا که همه براشون پیش میاد… نشسته بودم رو مبل که از اتاق اومد بیرون با ی ساپورت مشکلی جذب که روانش با ادم صحبت میکرد و ی تیشرت فیروزه ای من مات اون اندام بودم که سکوت و شکست و از خودم پرسید که مجردی یا متاهل که گفتم مجرد کی جرات میکنه زن بگیره و من پرسیدم شما چطور که گفت من مطلقه ام…اونجا دیگه گفتم امیرعلی جون داداش کوشت و زدی رو سیخ و امشب کوبیده میزنی به بر بدن… همینطور که مشغول میوه خوردن بودیم چشمم افتاد به سینهاش باور کنید دوستان این زن همه چیش بیست بود جوری که ادمو طلسم میکرد .منی که با دومین برخورد رفته بودم خونشون دیگه فکرشو کنید طرف چی بود… برگشت بدون مقدمه بهم گفت امیرعلی میشه ی خواهشی کنم گفتم جانم بفرما شما امر کن،گفت تو میدونی برای چی گفتم بیای تو خونه دیگه؟ گفت
م هم صحبتی دیگه؟ گفت واقعا انقدر خنگی… خندیدیم و بهش گفتم بیا کنارم اومد سمتم بدنش ی بوی خاصی داشت ی بویی که هیچ کجا نمیشه گیرش اورد اصلا اون عطر مهسا برای من جاودان شد و تو تمام این سالها هیچ وقت مشابهشو استشمام نکردم… دستمو حلقه کردم دور گردنش و نوک انگشتامو رسوندم رو سینهاش اونم خودشو کاملا رها کرده بود و پای منو لمس میکرد که یک لحظه چشمامون بهم گره خورد و لب تو لب شدیم .جوری که فکر کنم نیم ساعتی مشغول بودیم و زمان از دستمون در رفته بود… شروع کردم پیشونیشو بوسیدن و آروم با حرکت بالاتنه نشون دادم باید بره زیر تا بخوابم روش و کم کم از گردن و گوش و گونه به بوسیدن و لیسدن تبدیل شدم به یک وحشی به تمام معنا که فقط تلاش میکرد فاتح میدان نبرد باشه، تیشرت فیروزه ای زیباشو کشیدم بالا زیرش ی سوتین قرمز جیغ بود. که شهوتمو صد برابر کرد دست انداختم زیر سوتینش و سینهاشو گرفتم دستم باور کنید سایزش نود به بالا بود اما این سینه ها بسیار خوش فرم و سر بالا بود دور سینهاشو زبون زدمو مثل قحطی زده ها میک میزدم و مهسا مثل مار زیر من به خودش میپیچید و هی آه میکشید.دست انداختم ساپورتشو در بیارم که شرتشم باهاش اومد پایین که همرنگ سوتینش بود و ست کرده بود حالا مهسا کاملا لخت و من داشتم شکمشو میلیسیدم خیلی تلاش کرد برم پایین و کوسشو بلیسم ولی من همیشه از این کار بدم میومد حتی با دیدن صحنه های فیلم پورن اون تیکه لیسیدن و رد میکردم… نوبت من شد لباسامو که ی شلوار جین ذغالی با ی تیشرت مشکی بود و دراوردم اما شرتمو در نیاوردم. با اینکه سکس های زیادی داشتم اما نمیدونم چرا یهو خجالت کشیدم .همینطور که سرپا داشتم هیکل لخت و زیبای مهسارو دید میزدم مهسا با ی حرکت رو زانو نشست و سرشو اورد جلو و نوک کیرمو از روی شرت گرفت تو دهنش(از کیرم بگم، تقریبا پانزده سانتی میشه ولی کلفتیش خوبه اینو کسانی گفتن که زیرش خوابیدن) بچه ها واقعا لذت بخش بود .جوری نرمش میداد که انگار صد سال اینکاره س خیلی حرفه ای با دندون شرتمو کشید پاییدن و رفت زیر خایه هام و زبونشو تا جایی که میشد اورد بیرون و انداخت زیر جفت خایه هام و ماساژ میداد نوک کیرم قطره آب منیع جم شده بود. از پایین کیرم لیس زد و اومد نوک کیرم و اون قطره ابمو با زبونش جمع کرد و ملچ و ملوچ کرد داشتم دیوونه میشدم .از شدت شهوت شروع کرد با ساک زدن تا ته میکرد تو و با لباش محکم کیرمو میگرفت و سرشو به چپ و راست تکون میداد. تا اینکه من گفتم بسته و گفتم بخواب میخوام بکنم تو کوست ی جوووون بلندی گفت و پاهاشو داد بالا سر کیرمو شلاقی میزدم رو کوس باد کرده ش ی کوس کاملا شیو شده با لبه های برجسته و ی چوچول جمع و جور صورتی سر کیرمو گذاشتم درش و تا دسته جا دادم توش. خیلی عجول شده بودم دیگه هیچی حالیم نبود و استرس نداشتم و تن تن میکوبیدم مهسا فقط قربون صدقم میرفت و حرفهای شهوت انگیز میزد که منو به مرز انفجار میرسوند. ی ده دقیقه ای رگباری تلمبه زدم ازش پرسیدم کی میای و گفت من دیر ارضاع میشم فعلا بزن ،راستش تو اون لحظه به این فکر میکردم نکنه نتونم ارضاش کنم دفعه بعد بهم نده خب دیگه ما اقایون یکم اینده نگر هستیم خخخ… دیدم کم کم داره آبم میاد از روش پاشدم و رفتم دستشویی یکم آب سرد باز کردم رو کیرم خلاصه تخصص داشتم میدونستم چیکار کنم دیر آبم بیاد. اومدم دیدم قمبل کرده سرش تو گوشیه رو زانو نشستمو سر کیرمو گذاشتم لای کوس گوشتالوش و با ی حرکت فرستادم تو با کف دست میزدم روی باسنش و محکم میکوبیدم .خایه هام اویزون و با هر حرکت رفت و برگشت میخوردن به چوچولش اونم دستشو از زیر
اورده بود تخمای منو آروم میمالید .دوستان این حرکت فوق العاده س است پیشنهاد میکنم موقع سکس از پارتنرتون بخوایید انجام بده. همینطور داشتم میکردمش و سینهاشو فشار میدادم که دیدم ناله های بدی میکنه فهمیدم داره ارضاع میشه با ی حرکت فشارش دادم خوابید زمین و افتادم روش .تن تن میکوبیدم و تمام بدنمون عرق کرده بود لاله گوشش میمکیدم و وقتی باسنش به بدنم برخورد میکرد و صدا میداد رو ابرا بودم ی آخ و اوف کرد و ارضا شد منم اخرای کارم بود داشتم میومدم که پرسیدم چیکار کنم گفت میتونی بریزی تو.با تمام قدرت تخلیه شدم و همینطوری روش دراز کشیدم مهسا با کوسش کیرمو میگرفت و ول میکرد خیلی حال میداد تا قطره اخر و بلعید… پاشدم دیدم ساعت سه شبه و من متوجه گذر زمان نشدم سریع خدافظی کردم و رفتم خونه… سکس من و مهسا چندین ماه طول کشید که بعدها فهمیدم این کثافت شوهر داشته و به من دروغ گفته بوده.یبارم بردمش شمال خاله ش هم همراه ما اومد و شب تا صبح سکس مارو تماشا میکرد. اگر از داستان من خوشتون اومد بگید که بقیه شو براتون تعریف کنم… ببخشید اگر حرفه ای ننوشتم من هنوز هنرجو هستم استادهای عزیز.
نوشته: امیرعلی


@dastankadhi
دفتر ما
1400/04/29



چند روزی بود که به شدت درگیر کارهای دانشگاه بودم از طرفی پایان نامه و از طرف دیگه باید یه شرکت رو به عنوان محل کاراموزی به دانشگاه معرفی میکردم به چندتا از آشناها سپرده بورم یه جای خوب با محیط کاری مناسب رو بهم معرفی کنن.برای کارهای اداری دانشگاه مجبور بودم یه روز برم ساختمان اداری و این درحالی بود که هنوز دفتر مناسب برای کار اموزی پیدا نکرده بودم…وقتی کارم انجام شد با یکی از استاد ها که قبلا درس داشتم مشغول صبحت شدم واز مشکلم گفتم:
استاد حالا بااین وضعیت من شما جایی رو نمیشناسین که کار اموزبخوان؟
+اتفاقا یکی از همکارا کاراموز میخواد وخودمم اونجا حق مهر دارم میخوای معرفیت کنم؟البته باید حواست خیلی جمع باشه وخطانکنی اونجا روی پروژه هاشون خیلی حساس هستن.
-نه استاد قول میدم!
+اوکی پس من هماهنگ میکنم تایک ساعت دیگه بیاخبربگیر.
چشمی گفتم و خداحافظی کردم…
از اونجایی که هوای خیلی گرم بود تواین فاصله یک ساعته رفتم بوفه دانشگاه و ابمیوه ای گرفتم.
وقتی دوباره برگشتم استادم هماهنگ کرده بود و مهندس دفتر منتظر بود که برم برای اشنایی و صبحت ها…اونطوری که استادم بهم ادرس داد دفتر خیلی نزدیک بود.
وقتی به ساختمون دفتر رسیدم یکبار دیگه ادرس رو چک کردم طبقه ۱۰ واحد۲۰!
وارد اسانسور شدم از اینه به خودم نگاه کردم بنظرم چهره م خیلی معصوم بودوزیبا بودهمچنین هیکلمم خوب بود ولی متاسفانه قدم به زور به ۱۵۷میرسید بخاطر همین همیشه سنم مخفی میموند…هیچکس باورش نمیشد۲۲سالمه!
دست بردم توی مانتو کوتاه و تنگ مشکی رنگ و سوتینمو صاف کردم نزدیک پریودم بود و سینه هام حساس و دردناک بودن حس میکردم امروز دیگه پریود و میشم واز صبح نوار بهداشتی گذاشته بودم که شرتم کثیف نشه…
اسانسور ایستادو منم خارج شدم،پشت در دفتر چندتا نفس عمیق کشیدم و زنگ رو فشردم بعد از حدود ۱۰ ثانیه در باز شد خانومی حدود ۳۰ساله درو باز کرد خودمو معرفی کردم و بهم گفت بشینم تا مهندس مهمونش بره…
دفتر زیبایی بود با دکوراسیون مینیمال!سفیدوطوسی ومشکلی تنها رنگ هایی بودن که توی دکور به چشم میخوردن…
با حس تیر کشیدن زیر دلم دست از نگاه کردن برداشتم دردم درعرض یک دقیقه شدید و شدید ترشد وبعد حس کردم خون ریزی کردم…
حس میکردم رنگم پریده و فشارم به شدت پایینه دستمو گذاشتم روی شکمم واروم شروع کردم به مالیدن تایکم دردش ساکت بشه همزمان با مالیدن شکمم حس میکردم خون بیشتری داره خارج میشه!
با صدای خداحافظی منشی با یه خانوم دیگه به خودم اومدم ،خانومه داشت خارج میشد!
بعداز خارج شدن اون خانوم منشی با مهندس تماس گرفت وبعد از صبحت کوتاهی در حالی که وسایلشو جمع میکرد گفت:
+عزیزم ساعت کاری تموم شده من دارم میرم مهندس منتظرتونه …منتظر حرف من نشد خداحافظی کرد
وقتی از جام بلند شدم یهو سرگیجه شدید اومد سراغم و سعی کردم با فشردن چشمام مهارش کنم که موفق شدم به سمت راهروی کوتاهی که به دفتر مهندس ختم میشد حرکت کردم و بعد از چند ضربه به در و بفرمایید ایشون وارد شد…
توی نگاه اول اقایی۳۷یا۳۸ساله باقدی فوق بلند وظاهری مردونه وشیک و موهایی مرتب و دیدم که چهره ای زیبا با چشم و ابرو مشکلی و بینی قلمی و لب هایی گوشتی داشتن!
سلام کردم و خودم رو معرفی کردم:
سلام جناب مهندس نازگل امینی هستم استاد بهمنی باهاتون هماهنگ کرده بودن!
مهندس باروی خوش وگفت بله بله بفرمایید چرا سرپایین ایستادین…
با نشستن روی صندلی باز حس کردم خون ریزی کردم و کم کم نگران بودم که خون لباسم رو هم کثیف کنه و همچنان درد شکمم وضعف بدنیم در حال اوج گیری بود…
مهندس شرو کرد:
خب خانم امینی از خودتون