دیدن سکس مامان و بابا
1401/01/09
#خاطرات_نوجوانی #والدین
سلام خدمت دوستان شهوانی این خاطرات که می خوام بگم برای سه سال پیش هست من تو یه خانواده سه نفری که تک فرزند هستم اما مادر و پدری بس سکس دارم باورم نمیشه اینقدر ادم سکسی باشن هیکل مادرم واقعا بدای کیر راست کردن این خاطره بر میگرده به پنج شنبه شب من غروب بت بچه ها رفته بودیم سالن فوتبال وقتیکه برگشتم ساعت نه بود واقعا خسته شده بودم بعد از مقداری شام خوردن من داخل هال روبروی کولر گرفتم خوابیدم ما خانه ام ویلایی دو بر یه سر این کوچه و یه سر کوچه دیگه قبلا مستاجر داشتیم بعد رفتن دیگه بابام قبول نکرد اون شب من خوابیدم قبلش خوابیدن موقع خوردن شام مامان خیلی به خودش رسیده بود گفتم جای می خواهی بری گفت نه کجا دارم برم یه لباس نیمه لخت واقعا کیرم داشت راست میشد شلوار چسبون کونش داخلش افتاده بود یه سور زده به جنیفر لوپز بعد از خوردن رفتم خوابیدم حدود ساعت دوازده بود دیدم زنگ خورد تو کیج خواب بودم که صدای بابام شنیدم گفتم ولش کن گرفتم بقیه خوابم کردم تو خواب و بیداری بودم که بابام با مامان داشتن حرف میزدن گفت عشقم من برم حمام میام لامپ ها رو خاموش کن بخواب من میام دیدم مامانم داره میاد طرف من منم خودم به خواب زدم دیدم روم پتو کشید ماچم کرد رفت اینقدر که بوی عطر میداد که نگو رفت تو اتاق خوابم که درش قشنگ روبروی هال بود دیدم دراز کشیده روی تشک با یه لباس خواب توری در حال سیگار کشیدن با موبایل ور رفتن باور نمیشد سینه هاش قشنگ تو نور لامپ تیر چراغ برق بیرون پیدا بود کیرم واقعا راست راست بود بعد از نیم ساعت بابام از حمام اومد بیرون با حوله حمام دیدم اومد طرف مامان یه بوسش کرد گفت بده یه نخ به من جنده خانم تنهایی میکشی تعجب کردم از این حرف مامان گفت عاشق جنده بازیم بعد از دادن یه نخ سیگار خوابید کنارش دیدم مامان با دستش داره با کیر بابام بازی میکنه بلند شد اومد طرف کیرش چه بزرگ بود باورم نمیشد که این صحنه رو میدیدم بعداز با دست بازی کردن دیدم قشنگ داره ساک میزنه چه ساکی همچین ملچ و ملوچ میکرد بعد خوابید لباسش خواب در اورد وای چه سینه ای چه هیکلی دیدم بابا کیر قشنگ تنظیم کرد لای کوس با یه تکون رفت داخل قشنگ عین تلویزون که داری سوپر نگاه میکنی اما من زنده داشتم زید پتو میدیدم واقعا داشتم کیف میکردم بعد از کمی تلمبه زدن گفت سکی بشو وای چهار دست و پا شد چه کونی دوست داشتم برم تو بگم برو کنار من بکونم دیدم قشنگ کیر راهی کوس میکرد چه ناله ای میکرد بعضی موقع هم میگفت بکون توش تندتر جرم بده اه اه اه اونم تندتر میکرد موقع کردن با دستش سینه هاش از زیر میگرفت وای چه حالی میکردن بعد بابام خوابید مامان اومد روش همچین بالا و پایین میرفت که سینه هاش تکون میخورد بعد یه جمله شنیدم پشمام فر خورد گفت جنده خانم کی میشه دوباره با مجتبی بکنمت دوتایی اونم گفت هر موقع که بخواهی جون دوست دارم دوتایی بکنی من جون قربون کیرتون برم دلشتم تعجب میکردم یادم اومد الکی نیست خاله ام اینقدر تو خونه ما هست نگو دوستان سکس گروهی میزنن بعد از تلمبه زدن دوتایی مشغول سیگار کشیدن شدن در همین حال قربون صدقه هم میشدن که مامان گفت مرجان یه لباس زیر خاص خریدی برای هفته دیگه که عقد کنی ریحانه هست بعدش بیان اینجا که بپوشه بابا گفت ایول یه کوس ناز افتادیم واقعا خاله ام مثل مامان هم خوشگلن هم بدنش خوش فرم واقعا جفتشون زیبا هستند شوهر خاله ام ادم واقعا شوخ و با صفا هست من خیلی باهاش شوخی میکنم نگو اینا همه برای اینه که مامان بهش کوس میده اون شب جمعه گذشت با چند دفعه جق زدن من فکر کنم سه یا چهار دفعه جق زدم تا صبح هم
1401/01/09
#خاطرات_نوجوانی #والدین
سلام خدمت دوستان شهوانی این خاطرات که می خوام بگم برای سه سال پیش هست من تو یه خانواده سه نفری که تک فرزند هستم اما مادر و پدری بس سکس دارم باورم نمیشه اینقدر ادم سکسی باشن هیکل مادرم واقعا بدای کیر راست کردن این خاطره بر میگرده به پنج شنبه شب من غروب بت بچه ها رفته بودیم سالن فوتبال وقتیکه برگشتم ساعت نه بود واقعا خسته شده بودم بعد از مقداری شام خوردن من داخل هال روبروی کولر گرفتم خوابیدم ما خانه ام ویلایی دو بر یه سر این کوچه و یه سر کوچه دیگه قبلا مستاجر داشتیم بعد رفتن دیگه بابام قبول نکرد اون شب من خوابیدم قبلش خوابیدن موقع خوردن شام مامان خیلی به خودش رسیده بود گفتم جای می خواهی بری گفت نه کجا دارم برم یه لباس نیمه لخت واقعا کیرم داشت راست میشد شلوار چسبون کونش داخلش افتاده بود یه سور زده به جنیفر لوپز بعد از خوردن رفتم خوابیدم حدود ساعت دوازده بود دیدم زنگ خورد تو کیج خواب بودم که صدای بابام شنیدم گفتم ولش کن گرفتم بقیه خوابم کردم تو خواب و بیداری بودم که بابام با مامان داشتن حرف میزدن گفت عشقم من برم حمام میام لامپ ها رو خاموش کن بخواب من میام دیدم مامانم داره میاد طرف من منم خودم به خواب زدم دیدم روم پتو کشید ماچم کرد رفت اینقدر که بوی عطر میداد که نگو رفت تو اتاق خوابم که درش قشنگ روبروی هال بود دیدم دراز کشیده روی تشک با یه لباس خواب توری در حال سیگار کشیدن با موبایل ور رفتن باور نمیشد سینه هاش قشنگ تو نور لامپ تیر چراغ برق بیرون پیدا بود کیرم واقعا راست راست بود بعد از نیم ساعت بابام از حمام اومد بیرون با حوله حمام دیدم اومد طرف مامان یه بوسش کرد گفت بده یه نخ به من جنده خانم تنهایی میکشی تعجب کردم از این حرف مامان گفت عاشق جنده بازیم بعد از دادن یه نخ سیگار خوابید کنارش دیدم مامان با دستش داره با کیر بابام بازی میکنه بلند شد اومد طرف کیرش چه بزرگ بود باورم نمیشد که این صحنه رو میدیدم بعداز با دست بازی کردن دیدم قشنگ داره ساک میزنه چه ساکی همچین ملچ و ملوچ میکرد بعد خوابید لباسش خواب در اورد وای چه سینه ای چه هیکلی دیدم بابا کیر قشنگ تنظیم کرد لای کوس با یه تکون رفت داخل قشنگ عین تلویزون که داری سوپر نگاه میکنی اما من زنده داشتم زید پتو میدیدم واقعا داشتم کیف میکردم بعد از کمی تلمبه زدن گفت سکی بشو وای چهار دست و پا شد چه کونی دوست داشتم برم تو بگم برو کنار من بکونم دیدم قشنگ کیر راهی کوس میکرد چه ناله ای میکرد بعضی موقع هم میگفت بکون توش تندتر جرم بده اه اه اه اونم تندتر میکرد موقع کردن با دستش سینه هاش از زیر میگرفت وای چه حالی میکردن بعد بابام خوابید مامان اومد روش همچین بالا و پایین میرفت که سینه هاش تکون میخورد بعد یه جمله شنیدم پشمام فر خورد گفت جنده خانم کی میشه دوباره با مجتبی بکنمت دوتایی اونم گفت هر موقع که بخواهی جون دوست دارم دوتایی بکنی من جون قربون کیرتون برم دلشتم تعجب میکردم یادم اومد الکی نیست خاله ام اینقدر تو خونه ما هست نگو دوستان سکس گروهی میزنن بعد از تلمبه زدن دوتایی مشغول سیگار کشیدن شدن در همین حال قربون صدقه هم میشدن که مامان گفت مرجان یه لباس زیر خاص خریدی برای هفته دیگه که عقد کنی ریحانه هست بعدش بیان اینجا که بپوشه بابا گفت ایول یه کوس ناز افتادیم واقعا خاله ام مثل مامان هم خوشگلن هم بدنش خوش فرم واقعا جفتشون زیبا هستند شوهر خاله ام ادم واقعا شوخ و با صفا هست من خیلی باهاش شوخی میکنم نگو اینا همه برای اینه که مامان بهش کوس میده اون شب جمعه گذشت با چند دفعه جق زدن من فکر کنم سه یا چهار دفعه جق زدم تا صبح هم
ماجرای خونه ما (۱)
1401/03/20
#مامان #هیزی #والدین
سلام دوستان امروز میخوام از سکس ها و رابطه های پدر و مادر براتون داستان بزارم اگر خوشتون اومد حتمی بهش ادامه میدم.
همه ی بچه ها یه بار رفتارهای جنسی پدر و مادرشون رو دیدن، حالا چه حرف زدنشون باشه، چه سکس کردنشون و … و من محمد با 18 سال سن که تو یه خانواده چهارنفر که شامل من و آبجیم و پدر مادرم میشه ما تو تهرانپارس طبقه سه، یکی از واحد های آپارتمان زندگی میکنیم.)
واحد ما به این شکله که دوتا اتاق کنار هم، حال و پذیرایی،آشپزخونه و یه دستشویی ایرانی تو رارویی که حدفاصل حال تا دوتا اتاق هستش و یه دستشویی فرنگی هم تو حمام که یه پرده بینشون هست
آبجی من(مینو) 10 ساله و مامانم(مرجان) 38 ساله و پدرم(علی) 47 ساله و خودم زندگی میکنیم.
اول از همه مامانمو معرفی کنم!
مامان مرجان یه زن خانه دار با قد حدود170.1 و پوست سفید، موهای مشکی و وزن 74
از ظاهر و فرم بدنیش بگم یه چهره معصوص موهای بلند تا وسط کمرش بینی کوچیک و چشم ابرو مشکی و از فرم بدنیش: سینه های درشت مطمعنا 80!
دستای نسبتن لاغر شکم کوچک و باسن جمع و جور و رون و ساق متوسط
یه بدن خیلی معمولی ولی سینه های درشت. از نظر لباس پوشیدنشم تو خونه بگم خیلی معمولی تیرشت و دامن بلند تا زیر زانوش یا شلوار و تاپ حلقه ای گشاد کلا اونجور نبود ک بگم تو خونه جلومون لخت بود، نه اصلا یه
زن کاملا معمولی
و پدرم یه مرد با قد بلند(هم قدم بودیم دیگ!) 179
وزن متوسط و یه بدن ایده آل نه لاغر لاغر نه چاق چاق، پوست سفید و چشم و ابرو مشکی کلا دوتاشون دوتا زن و شوهر معمولی.)
دوستان زندگی من ب طوری بود که صبح برا آزمون نهایی میخوندم و عصر تو کافی نت دوست داداشم کارمیکردم، ابلاغیه، ثبت نام، چاپ،کپی و… و پدرم سرکارگر یه خانواده پولدار بود و کلا صبح ک میرفت شب میومد خونه بجز پنج شنبه و جمعه ک تعطیل بود.
من پسری نبودم ک به مادرم یا آبجیم نظری داشته باشم؛نداشتم،ندارم و نخواهم داشت ولی از زمانی ک متوجه رابطشون تو سن کم شدم، برام جذابیت خواسی داشت تماشا کردنش و بطوری لذت میبردم و ارضا میشدم ولی اصلا هیچگونه حسی ب مامانم نداشتم.
برگردیم ب داستان#
13-14 سالم که بود، ما تو یه خونه با دوتا اتاق تو در تو زندگی میکردیم و من و آبجیم تو یه اتاق و پدر و مادرمم تو اتاق بغل دستی میخوابیدن، منم مثل بقیه پسرا، تو این سن تازه به بلوغ رسیده و اوج شهوت بودم، ولی هیچ چیزی تا اون موقع از پدر و مادرم ندیده بود حرفی یا حرکتی میزدن من متوجه نمیشدم تا اینکه قرار شد اسباب کشی کنیم و بریم تو این واحد آپارتمان.)
بنا ب دلایلی ما عصر شروع کردیم ب اسباب کشی ولی بخاطر ترافیک و شلوغی و حجم زیاد اسباب فقط تونستیم یکی از اتاقارو و همچنین حیاط رو انتقال بدیم.)
و شب همگی تو یه اتاق خوابیدیم.
ولی مامانم اصرار داشت ک من یا پدرم شب رو اونجا بخوابیم بخاطر اسباب ولی پدرم مخالفت کرد و میگفت که امنیت هست و این حرفا
خب، شب ساعت ده بود که شام خوردیم و واقعا همگی خسته بودیم و مامانم چهارتا پتو پهن کرد و به این شکل که به ترتیت و پشت سرهم من بودم، مامانم،بابام و آبجیم
من کلا یه عادت که دارم یا باید به پهلو چپ بخوابم یا باید رو شکم تا خواب برم
چراغارو خاموش کردیم و من رفتم رو شکم و یکم کیرم شق شد و حس خوبی بهم میداد تا بتونم بخوام
مامان و باباهم آروم باهم حرف میزدن و من هم گرم خواب شده بودم.)
نمیدونم چقدر گذشت ولی با یه صدای عجیبی از خواب بیدارشم، هنوز رو شکم بودم و کیرمم شق بود.
یه صدای نفس نفس خیلی آروم
شاید هر چند ثانیه یه بار صدای اوم اوم میومد و یه نفس خارج میشد
من رو شکم بودم و صورتم
1401/03/20
#مامان #هیزی #والدین
سلام دوستان امروز میخوام از سکس ها و رابطه های پدر و مادر براتون داستان بزارم اگر خوشتون اومد حتمی بهش ادامه میدم.
همه ی بچه ها یه بار رفتارهای جنسی پدر و مادرشون رو دیدن، حالا چه حرف زدنشون باشه، چه سکس کردنشون و … و من محمد با 18 سال سن که تو یه خانواده چهارنفر که شامل من و آبجیم و پدر مادرم میشه ما تو تهرانپارس طبقه سه، یکی از واحد های آپارتمان زندگی میکنیم.)
واحد ما به این شکله که دوتا اتاق کنار هم، حال و پذیرایی،آشپزخونه و یه دستشویی ایرانی تو رارویی که حدفاصل حال تا دوتا اتاق هستش و یه دستشویی فرنگی هم تو حمام که یه پرده بینشون هست
آبجی من(مینو) 10 ساله و مامانم(مرجان) 38 ساله و پدرم(علی) 47 ساله و خودم زندگی میکنیم.
اول از همه مامانمو معرفی کنم!
مامان مرجان یه زن خانه دار با قد حدود170.1 و پوست سفید، موهای مشکی و وزن 74
از ظاهر و فرم بدنیش بگم یه چهره معصوص موهای بلند تا وسط کمرش بینی کوچیک و چشم ابرو مشکی و از فرم بدنیش: سینه های درشت مطمعنا 80!
دستای نسبتن لاغر شکم کوچک و باسن جمع و جور و رون و ساق متوسط
یه بدن خیلی معمولی ولی سینه های درشت. از نظر لباس پوشیدنشم تو خونه بگم خیلی معمولی تیرشت و دامن بلند تا زیر زانوش یا شلوار و تاپ حلقه ای گشاد کلا اونجور نبود ک بگم تو خونه جلومون لخت بود، نه اصلا یه
زن کاملا معمولی
و پدرم یه مرد با قد بلند(هم قدم بودیم دیگ!) 179
وزن متوسط و یه بدن ایده آل نه لاغر لاغر نه چاق چاق، پوست سفید و چشم و ابرو مشکی کلا دوتاشون دوتا زن و شوهر معمولی.)
دوستان زندگی من ب طوری بود که صبح برا آزمون نهایی میخوندم و عصر تو کافی نت دوست داداشم کارمیکردم، ابلاغیه، ثبت نام، چاپ،کپی و… و پدرم سرکارگر یه خانواده پولدار بود و کلا صبح ک میرفت شب میومد خونه بجز پنج شنبه و جمعه ک تعطیل بود.
من پسری نبودم ک به مادرم یا آبجیم نظری داشته باشم؛نداشتم،ندارم و نخواهم داشت ولی از زمانی ک متوجه رابطشون تو سن کم شدم، برام جذابیت خواسی داشت تماشا کردنش و بطوری لذت میبردم و ارضا میشدم ولی اصلا هیچگونه حسی ب مامانم نداشتم.
برگردیم ب داستان#
13-14 سالم که بود، ما تو یه خونه با دوتا اتاق تو در تو زندگی میکردیم و من و آبجیم تو یه اتاق و پدر و مادرمم تو اتاق بغل دستی میخوابیدن، منم مثل بقیه پسرا، تو این سن تازه به بلوغ رسیده و اوج شهوت بودم، ولی هیچ چیزی تا اون موقع از پدر و مادرم ندیده بود حرفی یا حرکتی میزدن من متوجه نمیشدم تا اینکه قرار شد اسباب کشی کنیم و بریم تو این واحد آپارتمان.)
بنا ب دلایلی ما عصر شروع کردیم ب اسباب کشی ولی بخاطر ترافیک و شلوغی و حجم زیاد اسباب فقط تونستیم یکی از اتاقارو و همچنین حیاط رو انتقال بدیم.)
و شب همگی تو یه اتاق خوابیدیم.
ولی مامانم اصرار داشت ک من یا پدرم شب رو اونجا بخوابیم بخاطر اسباب ولی پدرم مخالفت کرد و میگفت که امنیت هست و این حرفا
خب، شب ساعت ده بود که شام خوردیم و واقعا همگی خسته بودیم و مامانم چهارتا پتو پهن کرد و به این شکل که به ترتیت و پشت سرهم من بودم، مامانم،بابام و آبجیم
من کلا یه عادت که دارم یا باید به پهلو چپ بخوابم یا باید رو شکم تا خواب برم
چراغارو خاموش کردیم و من رفتم رو شکم و یکم کیرم شق شد و حس خوبی بهم میداد تا بتونم بخوام
مامان و باباهم آروم باهم حرف میزدن و من هم گرم خواب شده بودم.)
نمیدونم چقدر گذشت ولی با یه صدای عجیبی از خواب بیدارشم، هنوز رو شکم بودم و کیرمم شق بود.
یه صدای نفس نفس خیلی آروم
شاید هر چند ثانیه یه بار صدای اوم اوم میومد و یه نفس خارج میشد
من رو شکم بودم و صورتم