داستانکده شبانه
15.7K subscribers
105 photos
9 videos
188 links
Download Telegram
تجربه تلخ گی با سن بالای دروغگو
1401/04/15

#گی #سن_بالا

سلام.این یه داستان گی هست.هیچکس مجبورتون نکرده بخونین.ولی اگه میخونین فحش ندین
من ۲ تا داستان دیگه هم گذاشتم به نامهای تجربه لاپایی با میانسال و تجربه ی گی با سن بالا
این تجربه ی من متاسفانه برام بد تموم شد
توی هورنت که میچرخیدم یه اکانتی به چشمم خورد.اسمش مهدی بود ۵۰ سال سنش بود.موهای سفید و تپل بود و سیبیل سفید داشت.تو مشخصاتش زده بود که فاعله.با خودم گفتم شاید سافت قبول کنه و دخول انجام نده. بهش پیام دادم که سافت اوکی هستی اونم گفت نه. منم ضدحال خوردم ولی انقد روش کراش زده بودم و واسم جذاب بود و حشریم میکرد بازم پیام دادم و جواب نداد.برنامه ی هورنت قابلیت پست و استوری داره.این هر پستی که میذاشت لایک میکردم و کامنت میذاشتم. یه روز دیدم خودش پیام داده بیا سافت باشیم.منم از خوشحالی نمیدونستم چیکار کنم.یه چند روزی با هم حرف زدیم و تماس تصویری میگرفتیم.بهش گفتم در اولین فرصت میام پیشت اونم گفت باشه.یه روز کاملا غیر منتظره دم ظهر بود که بهم پیام داد بیا خونه ی من خالیه و دیگه همچین فرصتی گیر نمیاد و فلان.منم اصلا شرایط بیرون رفتن تو اون لحظه رو نداشتم و واسم سخت بود به خانواده یه جوری بگم باور کنن.خلاصه با هر بدبختی ای تونستم برم بیرون و رسیدم به یه میدون که اون منو با ماشین سوار کنه ببره خونش.بهم گفته بود ضایعات و آهن آلات میخره میفروشه.دیدم یه پیکان وانت جلوم نگه داشت و خودش بود.منم اعتمادم بیشتر شد که دروغ نمیگفت.تو راه خونه ک بودیم گفت یه پسر داره در حال خدمته و زنش رفته خونه ی مادرش تا شب نیستن.منم خیالم راحت شد. من هنوز استرس داشتم منو دید گفت چرا استرس داری ناراحت نباش.بعدش گفت دوستداری دوطرفه بشیم.من ترسیدم چون تو اون مدتی که چت میکردبم بارها بهش گفتم حق نداری داخل کنی اونم میگفت باشه.بهش گفتم ما مگه حرفامونو نزده بودیم.اونم گفت اوکی زور ک نیست نمیخوای.رسیدیم خونش رفتم تو اتاقش رو تخت لباسامو کندم و با شرت منتظر بودم بیاد که اومد تو اتاق اونم مثل من با شرت بود.با یه لبخند اشاره کرده برم طرفش .رفتم و شروع کردیم لب گرفتن.خیلی داشتم لذت میبردم.معلوم بود که بلده اینکارو.یکم لب گرفتیم و شرتامونو درآوردیم.کیرشو که دیدم جا خوردم.یه کیر ۱۲ سانتی کوچیک داشت.در حالی که عکسی که واسم فرستاده بود کیرش ۱۸ سانت بود.این اولین دروغش بود.منم حشری بودیم اون لحظه حالیم نبود.شروع کردم واسش ساک زدن.یکم که گذشت گفت من برم روغن زیتون بیارم.منم ترسیدم گفتم مگه قراره داخل کنی؟مگه فقط لاپایی نبود.اونم گفت نه داخل نمیکنم فقط میخوام روون باشه که لاپایی بیشتر بهم کیف بده.رفت روغن آورد زد.کونم و کیرشو روون کرد و شروع کرد به لاپایی.منم باز گفتم داخل نکنیا اونم گفت نه حواسم هس.وقتی لاپا میزد یکم درد میومد ولی اونقد نبود.بعد چند دقیقه گفت داره آبم میاد.اون لحظه بود که بازم بهم دروغ گفت و یهو کیرشو تا ته فرو کرد داخل منم یه داد بلند کشیدم و سریع کشیدم کنار.مرتیکه حرومزاده از سادگی من سواستفاده کرد.شانس آوردم کیرش کوچیک بود وگرنه معلوم نبود چی پیش میومد.انقد درد داشتم که گریم گرفته بود نمیشد تحمل کرد.ازش ترسیده بودم میخواستم فقط برم.برا اینکه حفظ ظاهر کنم ادامه دادم.چون من هنوز ارضا نشده بودم.خودمو ارضا کردم و گفتم بریم.سوار ماشین شدیم و تا موقعی که رسیدیم تا میدون عادی جلوه دادم. پیاده شدم و خداحافظی کردم ازش.از میدون که ماشین نشستم برم خونه دیدم پیام داد ماشین سوار شدی؟منم بهش گفتم دیگه بهم پیام نده نباید کاری میکردی دردم بیاد ازم سواستفاده کردی.اونم با کمال وقاحت گفت من که