دَِاَِسَِتَِاَِنَِڪَِدَِهَِ 💦
2.45K subscribers
571 photos
11 videos
489 files
707 links
دنـیـای داسـتـان صـکـصـی🙊
📍 #داستان
📍 #لز
📍 #گی
📍 #محارم
📍 #بیغیرتی
📍 #عاشقانه
📍 ُرد_سال
📍 #وویس_سکسی
📍 #محجبه
📍 #تصویری
📍 #چالش
#لف_دادن_خز_شده_بیصدا_کن‌_💞
Download Telegram
تعمیر آبگرمکن ندا
1402/06/01
#مشتری

سلام دوستان
مهران هستم 37 ساله قد 185 و هیکلی تقریبا اندامی دارم اوایل برج 2 بود که رفته بودم مغازه دوستم و یه مقدار جنس برا لوله کشی بگیرم صورت دادم که دوستم جمع کنه در همین حین بود که یه مشتری خانم‌ اومد و به دوستم گفت که از خودش لوازم آبگرمکن گرفته بود و گفت که آبگرمکن خراب شده و میخاد یکی رو بفرسته براش درست کنه که دوستم بهم گفت میتونی بری یه نگاهی کنی ببینی مشکلش چیه (چند سال پیش کار کرده بودم و میدونست که بلدم بهم گفت) منم گفتم تا لوازم امو جمع کنی میرم ببینم مشکلش چیه و به خانومه گفتم ماشین داری یا با هم بریم که گفت نه آژانس گرفتم و پشت سرشون حرکت کردم و رسیدیم خونشون رفتیم داخل و آبگرمکن رو نشون داد و جعبه ابزار رو آوردم و قابشو باز کردم که مشکل خاصی نداشت یه مقدار شمعکش جرم گرفته بود و سوزنشو هم باز کردم و درست شد شاید یک ربع هم نشد و وقتی تموم شد گفت که شیرهای رو شوئی و آشپز خونه و حمامش هم آب میده یه نگاهی بندازم که گفتم اونا زمان میبره ولی نگاه میکنم ببینم مشکلش چیه بعدا میام درستشون میکنم یه نگاهی کردم که اکثرا واشر اشون مشکل داشت یکی دو تاشون دستگیره اشون هرز بود و سفت نمیشد گفتم لیست بدم بگیرین یا خودم‌ بگیرم که گفت بگیرین بیارین من پولشو میدم موقع رفتن گفتم کی هستین که بيام شمارشو داد و گفت حدودا 5 اینا هستم ولی قبلش زنگ بزنین که اذیت نشین منم رفتم و وسایل خودمو بردم سر ساختمان و لوازم اونم گرفتم و تا حدودا نزدیکای 5 زنگ زدم که برم درستشون کنم ولی جواب‌ نداد و رفتم سر ساختمان یه چند تا دود بگیرم که سرحال بشم تفریحی هفته‌ای چند بار میزدم حدودا 6 بود زنگ زد و بعد از معرفی کردن خودش و گفت خواب‌ بوده و اگه امکان داره برم درست کنم هوا تاریک شده بود و رفتم خونش و سلام و احوالپرسی رفتم سمت سرویس‌ها بهش گفتم کنتورو قطع کنید تا من شیراز رو باز کنم که گفت کنتور تو حیاط صاحب خونست و اونا هم نیستن تمام شیرها رو باز کردم تا آب بره و فشار شیرهایی که میخواستم باز کنم کم بشه ولی بازم فشارش زیاد بود با هر زحمتی بود برا سرویس‌ها رو عوض کردم و رفتم حمامو هم درست کردم و اومدم برم اشپز خونه رو درست کنم که لباسام خیس شده بود بهش گفتم اگه امکان داره شما برین تو اتاق تا من شلوارم خیسه در بیارم بندازم رو بخاری خشک بشه و شیر آشپز خونه رو درست کنم که گفت راحت باشین البته خودش با یه شلوارک و تیشرت گشاد تو خونه میچرخید برای ما هم چنین صحنه هایی عادی بود منم شلوارمو در آوردم و دادم برد رو بخاری انداخت خشک بشه شیر آشپز خونه رو هم درست کردم و تمام شد و بهش گفتم شلوار منو بیزحمت بیار تا من برم که گفت تا شما دستو صورت بشورین یه چایی بیارم بخورید اونم خشک میشه چایی رو آورد خوردم و رفت شیرها رو تست کرد و اومد گفت هزینش چقدر میشه گفتم قابل نداره و اصرار کرد که گفتم کلا میشه 700 و با یه عشوه ای گفت چقدر زیاد منم گفتم همون اول گفتم قابل نداره یه مقدار عشوه رفتو گفت یه تخفیف اساسی بدین مشتری شیم و خندید و رفت پول بیاره و اومد 300 تومن آورد و گفت کافیه گفتم اینکه پول لوازم هم نمیشه اجرت کار من چی گفت جبران می‌کنم برات که تو همین حین یه دستی به کیرم کشیدو گفت با این جبران میشه و دوتایی خندیدیم گفتم جبران که بايد ببینم چطوری هستش گفت بد نیست خوش میگذره بهت یه دختر حدودا 170 سانت قد و توپل و کون قلنبه که بغلش کردم و یه بوس از لپش گرفتم که اونم همراهی کرد چند دقیقه ای لب گرفتیم کونشو مالش میدادم که گفت امروز نمیشه سکس کرد داداشم میاد ولی. فردا نزدیکی های ظهر زنگ بزن و بيا گف
مشتری باشگاه
1402/06/01
#مشتری #باشگاه

دوستان سلام
سامان هستم در ارواین کالیفرنیا زندگی میکنم. ۱۴ سالم بود به امریکا مهاجرت کردیم . اینجا من را سَم Sam صدا می‌کنند. الان ۲۵ ساله و دانشجو هستم … از دوران دبیرستان بدنسازی کار میکردم . الان هم پارت تایم در باشگاهی به عنوان مربی خصوصی کلاینت فیتنس دارم.
بدنم درشت نیست ولی خوب رو فرم و مدلی هست و تقریبا شکم سیکس پک و عضلات در حد متوسط از لحاظ چهره هم متوسط رو به بالا .
در کل زیاد به پر و پای دختر نمی پیچم با وجود اینکه اینجا معدن دختر ایرانی، مکزیکی و امریکایی هست.
بریم سروقت اصل مطلب.
محیط کارم طوری هست که باشگاه بهم تکست مسیج میده و میگه در فلان ساعت کلاینت جدیدی هست و اگر به روز و وقت من بخوره قبول یا رد میکنم.
از باشگاه پیام دریافت کردم که خانمی امریکایی حدود ۴۹ ساله به نام لورا برا تمرین با مربی خصوصی پکیج ۲ ماهه خریده … من هم کانفرم کردم که اون را به عنوان کلاینت (شاگرد خصوصی) قبول کنم .
بعد از چند هفته آشنایی و گفتگو های در بیان جلسات تمرینی ازم پرسید که کجایی هستم و منم گفتم ایرانی ‌و پرسید که آیا در منزل هم کلاینت قبول میکنی (اینجا بهش میگن In-home personal training ) منم گفتم اگر باشه مشکلی ندارم هر چند از لحاظ نداشتن بیمه حوادث شخصی احتمالی مربوط به این شغل کمی دلهره داشتم .
به هر حال بعد از مدتی به منزلش که منزل بزرگی هم بود رفتم که یکی از اتاق های بزرگ را تبدیل به gym خانگی کرده بودند. آنجا متوجه شدم که دختر این خانم سوزان قراره با من تمرین کنه. یک دختر زیبای سفید و کمی تپل و نسبتا قد بلند و با لبخند بسیار زیبا.
چند هفته که در منزل سوزان را تمرین دادم چون فاصله سنی ما ۴ یا ۵ سال بیشتر نبود با هم کمی رفیق شدیم ‌و در تمرینات از هر دری صحبت میکردیم.
یک روز بعد از تمرین سوزان من را برا ویکند دعوت کرد به کلبه ییلاقی بابای دوستش سامانتا .
ویکند شد من با ماشین سوزان بعد از ۴۵ دقیقه رانندگی رسیدیم و با سامانتا و پارتنرش به اسم دان آشنا شدم و بساط موزیک ، مشروب ، باربیکیو ، شنا در استخر و …
۱۰ شب بود که خسته رفتیم داخل و دان با سامانتا رفتند برا استراحت داخل یکی از اتاق ها و من و سوزان هم داخل اتاق دیگه .
هنوز هم حسم به او دوست و کلاینت بود تا رابطه رومانس و سکس ولی خوب حدس می زدم که ممکنه رابطه سکسی بین ما رخ بده .
مست نبودیم ولی خوب شنگول و حس خوب.
چون فقط یک تخت کویین سایز داخل اتاق بود رو تخت چوبی کنار هم دراز کشیدیم
نه او می تونست بخوابه نه من
گهگاهی بدنمون به هم می‌خورد و سکوت برقرار بود و هر دو بیدار …
می دونستم که عرف اینه که پسر باید جرقه اول را بزنه. صورتم را به سمتش چرخوندم دیدم به اصطلاح خوابیده … در همین حین چیزی مثل معجزه همه چیز را حل کرد
از اتاق بغل جیغ های نسبتا بلند سکسی سامانتا توام با صدای جیر جیر تخت که دان داشت وحشیانه او را میگایید باعث شد هر دو بخندیم 😂 بعد از خنده سوزان را که داغ داغ بود بغل کردم و به خودم چسبوندم و کمی مو ها و شانه هاشو نوازش کردم و آرام شروع کردیم به لب گرفتن. و آهسته تاپش را درآوردم و با دو تا دستام سینه هاشو از پشت گرفتم و شروع کردم گردنشو بوسیدن و خوردن که اون هم ناله ریز می‌کرد . همینطور که پشت اون نشسته بودم دستمو آهسته روی شکمش کشیدم و پایین رفتم تا رسیدم به نازش و شروع به بازی کردن با کلیتوریس و ملایم انگشتم را فرو کردن که از شهوت پف کرده بود و اون هم از کنار شانه اش با لب دادن و ناله همراهی می‌کرد
بعد از چند دقیقه با حرکت دادن بدنش آمدم جلو من دراز کشید و دستش را زیر تخم هام را گرفت و
خاطره سکس پشت چرخ سفالگری
1402/07/03
#مشتری

سال ۹۸ بود و من زندگی خودمو میکردم و بیزینس آنلاین داشتم که پیامی توی اینستاگرام اومد
بعد از ثبت سفارش نشونی یکی از دوستان مجازیم رو داد و منم تخفیفی رو براش اعمال کردم.بعد ارسال و تحویل مرسوله برام عکسی از محصول فرستاد و اونجا گفت که در گوگل پلاس فلان کاربر بوده و من بیشتر شناختمش،اما خب روی اصول کاری خودم بودم و بدون حرف اضافی و پس و پیش خداحافظی کردم و ابراز خشنودی از آشنایی.
فرداش مجدداً پیام داد و شروع به غیبت درباره یکی از دوستان مشترکمون کرد که قصد داشته باهاش خونه بگیره ولی چون سلامت روان نداشته نکرده و با توجه به اینکه من با اون شخص کامنت بازی میکردم بهم هشدار داد که مراقب باشم.منم اون موقع فقط حرفاشو شنیدم و موضوعی نبود که بهم مربوط باشه و دخالتی نکردم.انگار نه انگار شنیده باشم
همون شب خیلی بی هوا به واسطه صمیمیتی که خودش توی استفاده از کلمات ایجاد کرده بود ازم دعوت کرد که به شمال(بابلسر) برم و باهم سکس کنیم.
اون متاهل بود و در آستانه طلاق بود طبق حرفایی که زده بود و برای اینکه مدتی راحت باشه رفته بود بابلسر زندگی میکرد
در جواب بهش گفتم که ممنون از دعوتت اما من خط قرمز هایی دارم که رابطه با فرد متاهل هم یکی از اوناست
همون موقع خداحافظی کرد تا یک‌هفته بعد که خسته اومدن بودم خونه و تلگرام رو چک کردم که عکس سند طلاق رو روی میز برام فرستاده بود و پرسیده بود: دیگه بهانه ای هم داری ؟
جسارت این آدم برام جذاب شد و در حالی که داشتم به این فکر میکردم که آخه از اصفهان بکوبی بری بابلسر برای سکس آخه! یهو تصمیم گرفتم برم
بهش گفتم باشه میام
وسایلمو جمع کردم و ماشین رو روندم به مقصد بابلسر،تهران که رسیدم ماشین رو گذاشتم پارکینگ و چون خسته بودم رفتم آرژانتین و با اتوبوس رفتم
ظهر که رسیدم بابلسر بهش زنگ زدم و لوکیشن رو گرفتم .اولین داروخانه ایستادم و دو تا بسته دوازده تایی کاندوم به همراه یک قرص تاداگرای ۲۰ محض محکم کاری گرفتم
راستش تا قبل از اینکه به خونه هم برسم درصدی این احتمال رو میدادم که سر کاری باشه اما خب دلایلی هم داشتم که اینطوری نباشه
اولین برخوردم باهاش پیش مجتمع رو به دریاش بود که قبلش ازم خواسته بود پیش نگهبانی خاله صداش بکنم چون می‌گفت نگهبانی فضولی داریم!
نکته مهم بعدی هم تفاوت سنیمون بود که اون از من حدود ۱۷ سال بزرگتر بود اما خب هم بدن هم چهره خوبی داشت
یک هفته اونجا بودم و تقریباً برنامه سکس بود مگر اینکه وسطش بخوابیم یا غذایی بخوریم با یکی دوبار که برای پیاده روی و غذا رو بیرون خوردن رفتیم
اما یک اتفاق خیلی جذابتر سکس پشت چرخ سفالگری بود که چون تنها بود تصمیم گرفته بود خودش رو با سفالگری سرگرم کنه و منم چون کلا اهل کارای هنری بودم از قبل .پشت چرخش نشسته بودم داشتم اصول ورز دادن و هواگیری گل رو یاد میگرفتم و بعد چند بار تلاش های ناموفق.سفالگری تبدیل به یک سکس رمانتیک و بسیار جذاب شد برام
این اتفاق برام دقیقا مثل فیلم ها یا تابلو های نقاشی بود
در آخر هم با هم برگشتیم تهران و اون رفت دنبال کارای خودش و منم برگشتم اصفهان
بعد از اون ماجرا هم طبق توافقی که داشتیم نه من پیگیر اون شدم نه اون پیگیر من
تو این سال ها هم دو بار محض احوال پرسی بهم زنگ زد و خاطرات رو مرور کردیم.خودشم الان ازدواج کرده مجددا و من اطلاعی ازش ندارم و هر جا که هست خوش باشه
نوشته: مستر قاطی

cнαɴɴεℓ: ‌ ♥️‌✘
🍓 @DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
حکیمه آرایشگر محلمون (۲)
1402/07/06
#مشتری #زن_مطلقه

وای خدای من شما چقدر عجول هستید اولش گفتم خیالی هست داستان ولی از قدیم گفتن تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها😜
باز بگو خیالیه😊😊
+خیالیه😂😂😂
از اصل داستان دور نشیم و بریم سر داستان خودمون تا اینجا گفتم که من و حکیمه وارد اتاق کوچک شدیم.
حکیمه اول وارد شد و منم پشت سرش بعد از چک کردن بیرون و خاموش کردن لامپ مغازه وارد شدم.
دیدم خانم با استرس دنبال آب میگرده و هی بهم فحش میده آب نداری منم با خنده گفتم خانم اول چراغ اینجا رو روشن کن بعد ببین چی هست چی نیست چراغ روشن کردم و لبخند زد و منو بغل کرد و منم بوسیدمش و آب دادم بهش.بعد چادر، روسری و مانتو اش رو باز کردم وای خدای من موهاش رو جوری رنگ کرده بود که از تعجب شاخ در آوردم و از دیدن حالت من تعجب کرد و کلی خندید و بغلش کردم و حسابی لب اش رو خوردم اونم لب منو خورد، حسابی داشتیم کیف میکردیم که دستم بردم سمت سینه اش و حسابی دست مالی کردم ،اولش مقاومت کرد میگفت خجالت میکشم که گفتم گم شو ، بعد آه اش به آسمون بلند شده بود که شلوارم کشیدم پایین و کیرم رو در وآوردم دادم دستش یکم بازی کرد و بعد با اسرار من برام ساک زد کارش اصلا خوب نبود بی وجود دندون زد به کیرم و حالم بد شد گفتم دندون نزن لعنتی ولی باز زد اینبار گفتم بسته شروع کردم به درآوردن پیرهنش، وای داشت مقاومت میکرد عصبانی شدم گفتم این حرکت یعنی چی یعنی دومین ضد حالش بود به زور دروآردم و شروع کردم به خوردن سینه های 70 اش زیاد بزرگ نبود سایز مایز هم نمی‌دونم ولی فکر کنم هفتاد بود دیدم از هوش رفت من آنقدر این کار رو با احساس میکردم که واسه مرحله بعد آماده باشم که دیدم خانم با تکون بدنش ارضا شد گفتم حالا نوبت منه دراز بکش زمین منم کار خودمو بکنم دراز کشید خواستم شلوارشو بکشم پایین پاهاش قفل کرد.😏
من در آستانه افتتاح اولین کوس زندگیم بعد همسرم با مشکل برخورد کردم خندیدم با شوخی ادامه بدم گفتم نکن بزار منم حال کنم که گفت نمیشه بمال و بهم و ارضا شو اونم از رو شلوار گفتم خفه شو بیرون زود باش تا کسی نیومده گفت نه نمیشه که نمیشه 😒
منم واقعا کفرم دراومد و حسابی ناراحت شدم و چون آدمی نیستم که به زور به کسی تجاوز کنم کیرم خوابید و گفتم زود لباس هات رو بپوش و گم شو بیرون.
خیلی خیلی سرد باهاش برخورد کردم و گفتم دیگه این طرفا نمیاد.
منم. حسابی سرخورده از شکستی که خورده بودم تا شب تو لاک خودم بودم و عصبی .
(شاید بگید عرضه نداشتی یه خانم رو اتاق خالی بود بکنی ولی باور کنید من آزارم به مورچه هم نمی‌رسه یعنی اینقدر آدم صاف و صادقی هستم و در صورت نبود رضایت هیچ کاری نمیتونم کنم)
خلاصه اون روز تموم شد و من دیگه تصمیم گرفتم بهش فکر نکنم ولی همش حواسم پی این بود که چرا این کار رو کرد؟ اصلا چرا اومد داخل ؟چرا بهم پا داد؟ ولی هیچی نداد؟ منظورش چی بود ؟خلاصه تموم فکر و ذهنم درگیر این موضوع بود تا عصر ساعت شش گفتم بهش زنگ بزنم بپرسم ولی دو دل بودم پرو میشه و با خودم حسابی کلنجار رفتم بالاخره گفتم نزارم ذهنم این علامت سوال بمونه و زنگ زدم
+سلام عزیزم خوبی
-سلام عشقم تو خوبی
+ممنونم چه خبرا چه کار می‌کنی
-سلامتی تو خوبی دیروز خوش گذشت
+ممنونم سلامت باشی دیروز حالم رو بد جور گرفتی از دستت خیلی عصبانی ام چرا این کار رو کردی چرا نزاشتی بکنم توش اصلا نزاشتی ببینمش؟
-مگه قرار بود ببینی😂😂
+دیوث دارم جدی باهات حرف میزنم
-منم جدی گفتم مگه قرار بود منو بکنی مگه مامانت میدونه😂
اسم مامانم آورد پر و پام ریخت و باز گیج شدم و دوباره پرسیدم
+متوجه منظورت نشدم یعنی چی
-متوجه نشدی یعنی من و تو نامحرم
کردن مهمان
1402/07/22
#مشتری

توی منطقه توریستی شرکت امکانات داشت و افراد و فامیل منسوبین شرکت مهمان ما میشدند، محل اقامتشون هم ویلای دوبلکس بود و من هم به جهت جوانی هم خوش مشربی تقریبا لیدر اونا بودم. و البته مجرد، ۱۷۰ قد و سبزه و امکانات معمولی و تو کف زنهای سفید مهمان، یکبار یه خانواده از تهران که رئیس بانکی بود که شرکت توش حساب داشت ، همراه دختر ۱۷ ساله و خانم جوانش که هردو هم بسیار سفید خوشگل بودن اومدن من توی فرودگاه تحویلشون گرفتم. اومدیم خونه و ظهر برای ناهار رفتم دنبالشون، وای چقدر خوشگل و خوشبو بودن، پدره یه ۱۵سالی از زنه بزرگتر بود،توی راه توی کفشون بودمو سنگ تموم خوشمزه گیمو گذاشتم وسط، روده بر شده بودن، چندبار مادره گفت. خوشبحال زنت، که میگفتم ندارم، عصر روز دوم رفتیم مرکز خرید مادره گفت که سایزهای سفارش لباسا رو فراموش کرده و قرار شد پدر و دختر بچرخند وما بریم خونه و برگردیم، توی راه میگفتم حیف که با دختره نیومدیم، رسیدم رفتیم بالا و او دنبال کاغذش میگشت، چشمم به چمدون ساناز دخترش توی اتاق بغلی خورد ک شورت و کرستش ولو بود، رفتم توی اتاق یکیشو برداشتم خیلی خوشگل و خوشبو بود، همینطور که بو میکشیدمش، احساس کردم پشتمه، برگشتم دیدم بله با تعجب داره نگاه میکنه، خشکم زد، من من میکردم و عرقم در اومده بود، لبخند زد و اومد جلو گفت معلومه خیلی تو کفی، حیف تو نیست، تا اومدم حرف بزنم، انگشتش رو گذاشت رو لبم و دستم رو گرفت گذاشت روی سینه ش، باور نمیکردم، اومد جلو و لب میگرفت، بازم مردد بودم، دستش رو به شلوارم کشید فهمیدم که خواب نیستم، با خجالت بغلش کردم و بوسیدمش. اون حریصتر بود، گفتم پس اونا چی، گفت بامن و مانتو و لباس… در آورد، واقعا خوشگل بود، بدن سفید، سینه های سفیدش از دور کرست مشکیش چشمک میزد، رونهای بلند و سفید، وای دیونه شده بودم، اونم فهمیده بود، اومد جلو شلوار و شورتم رو پایین کشید، و کیرم که هنوز تو شوک بود رو کرد تو دهنش، میخندید و می‌گفت، همینه، و ساک میزدش، از بالا ب بدنش و خوردنش نگاه میکردم، حالی ب حالی شدم، آبم اومد تو دهنش، گفت بیا روم تا دوباره شارژ بشی، سینه هامو بخور، کرستش رو باز کرد، خدای من ۲تا توپ برف، گلبولای توی رگاشو می‌دیدی اینقدر سینه هاش سفید بود، یکیشو میخوردم یکی رو میمالیدم، خودش دستم رو برد روی چوچولش و گفت بمال، کمتر از ۱دقیقه، آبش اومد عین ماهی وول میخورد و منو محکم بخودش فشار میداد، بی حال روی تخت میخندید و می‌گفت بکن منو، هنوز راست نشده بود کیرم، رفتم لاپاش نوک زبونم رو میکشیدم از روی ساقای سفیدش به رون و رفتم روی کوسش، خیلی آب ازش اومده بود بیرون دوست نداشتم بره تو دهنم، ولی سرم رو فشار میداد ب کوسش، با زبون بچوچولش میمالیدم و ۲تا از انگشتمو کرده بودم تو کسش، خرکیف شده بود، منم راست کردم، اومد بالا کیر رو مالیدم روی کوس سفیدش خیس ک شد کم کم کردمش تو، خوابیدم روش، محکم بغلش کردم و از کمر ب پایین جلو و عقب و تلمبه زدن، ۱۰تایی تلمبه زده بودم و چوچول خوری هم گرمش کرده بود، دوباره آبش اومد و ارضا شد، مثل دفعه قبل وول میخورد، ولی اینبار من روش بودم و کیرم توش، تو کوسش آتیش بود و منقبض میشد، داشت آبم میومد، کشیدم بیرون و نفسای عمیق کشیدم و دوباره چپوندم توش، بابت ارضای دفعه قبل تنگ شده بودو دردش اومد ,دوباره تلبمه میزدم و لبای کوچیک میگرفتم ازش، خیلی نرم بود و سفیدی سینه هاش آبم رو آورد، سعی کردم ته ته کوسش آبم رو بیارم، البته اون ناراضی بود ولی آوردم. خوابیدم روش، پشتم رو میمالید و بوسم می‌کرد و می‌گفت خسته نباشی ، بهترین ساعت عمرم بود.

نوشته: بهمن

cнαɴɴεℓ: ‌ ♥️‌✘
🍓 @DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
کردن مهمان
1402/07/22
#مشتری

توی منطقه توریستی شرکت امکانات داشت و افراد و فامیل منسوبین شرکت مهمان ما میشدند، محل اقامتشون هم ویلای دوبلکس بود و من هم به جهت جوانی هم خوش مشربی تقریبا لیدر اونا بودم. و البته مجرد، ۱۷۰ قد و سبزه و امکانات معمولی و تو کف زنهای سفید مهمان، یکبار یه خانواده از تهران که رئیس بانکی بود که شرکت توش حساب داشت ، همراه دختر ۱۷ ساله و خانم جوانش که هردو هم بسیار سفید خوشگل بودن اومدن من توی فرودگاه تحویلشون گرفتم. اومدیم خونه و ظهر برای ناهار رفتم دنبالشون، وای چقدر خوشگل و خوشبو بودن، پدره یه ۱۵سالی از زنه بزرگتر بود،توی راه توی کفشون بودمو سنگ تموم خوشمزه گیمو گذاشتم وسط، روده بر شده بودن، چندبار مادره گفت. خوشبحال زنت، که میگفتم ندارم، عصر روز دوم رفتیم مرکز خرید مادره گفت که سایزهای سفارش لباسا رو فراموش کرده و قرار شد پدر و دختر بچرخند وما بریم خونه و برگردیم، توی راه میگفتم حیف که با دختره نیومدیم، رسیدم رفتیم بالا و او دنبال کاغذش میگشت، چشمم به چمدون ساناز دخترش توی اتاق بغلی خورد ک شورت و کرستش ولو بود، رفتم توی اتاق یکیشو برداشتم خیلی خوشگل و خوشبو بود، همینطور که بو میکشیدمش، احساس کردم پشتمه، برگشتم دیدم بله با تعجب داره نگاه میکنه، خشکم زد، من من میکردم و عرقم در اومده بود، لبخند زد و اومد جلو گفت معلومه خیلی تو کفی، حیف تو نیست، تا اومدم حرف بزنم، انگشتش رو گذاشت رو لبم و دستم رو گرفت گذاشت روی سینه ش، باور نمیکردم، اومد جلو و لب میگرفت، بازم مردد بودم، دستش رو به شلوارم کشید فهمیدم که خواب نیستم، با خجالت بغلش کردم و بوسیدمش. اون حریصتر بود، گفتم پس اونا چی، گفت بامن و مانتو و لباس… در آورد، واقعا خوشگل بود، بدن سفید، سینه های سفیدش از دور کرست مشکیش چشمک میزد، رونهای بلند و سفید، وای دیونه شده بودم، اونم فهمیده بود، اومد جلو شلوار و شورتم رو پایین کشید، و کیرم که هنوز تو شوک بود رو کرد تو دهنش، میخندید و می‌گفت، همینه، و ساک میزدش، از بالا ب بدنش و خوردنش نگاه میکردم، حالی ب حالی شدم، آبم اومد تو دهنش، گفت بیا روم تا دوباره شارژ بشی، سینه هامو بخور، کرستش رو باز کرد، خدای من ۲تا توپ برف، گلبولای توی رگاشو می‌دیدی اینقدر سینه هاش سفید بود، یکیشو میخوردم یکی رو میمالیدم، خودش دستم رو برد روی چوچولش و گفت بمال، کمتر از ۱دقیقه، آبش اومد عین ماهی وول میخورد و منو محکم بخودش فشار میداد، بی حال روی تخت میخندید و می‌گفت بکن منو، هنوز راست نشده بود کیرم، رفتم لاپاش نوک زبونم رو میکشیدم از روی ساقای سفیدش به رون و رفتم روی کوسش، خیلی آب ازش اومده بود بیرون دوست نداشتم بره تو دهنم، ولی سرم رو فشار میداد ب کوسش، با زبون بچوچولش میمالیدم و ۲تا از انگشتمو کرده بودم تو کسش، خرکیف شده بود، منم راست کردم، اومد بالا کیر رو مالیدم روی کوس سفیدش خیس ک شد کم کم کردمش تو، خوابیدم روش، محکم بغلش کردم و از کمر ب پایین جلو و عقب و تلمبه زدن، ۱۰تایی تلمبه زده بودم و چوچول خوری هم گرمش کرده بود، دوباره آبش اومد و ارضا شد، مثل دفعه قبل وول میخورد، ولی اینبار من روش بودم و کیرم توش، تو کوسش آتیش بود و منقبض میشد، داشت آبم میومد، کشیدم بیرون و نفسای عمیق کشیدم و دوباره چپوندم توش، بابت ارضای دفعه قبل تنگ شده بودو دردش اومد ,دوباره تلبمه میزدم و لبای کوچیک میگرفتم ازش، خیلی نرم بود و سفیدی سینه هاش آبم رو آورد، سعی کردم ته ته کوسش آبم رو بیارم، البته اون ناراضی بود ولی آوردم. خوابیدم روش، پشتم رو میمالید و بوسم می‌کرد و می‌گفت خسته نباشی ، بهترین ساعت عمرم بود.
سکس با ویزیتور شرکت
1402/11/24
#مغازه #مشتری

سلام و عرض ادب خدمت دوستان شهوانی گلم
اول از همه اینو بگم داستان واقعیه فقط اسامی مستعاره و اولی داستانی هست که مینویسم و خاطرات سکسی زیادی دارم حمایت کنین مینویسم براتون
اول از خودم بگم اسمم سهند هستش الان۲۹سالمه و داستان برمیگرده به زمانی که ۲۳سالم بود و تازه از خدمت ترخیص شده بودم (دیر رفته بودم خدمت بخاطر درس و اینا)اصالتا تبریزی هستم و ساکن اطراف تبریز حالا کجا بماند قدم۱۹۰ اندام لاغری دارم و قیافه آنچنان خوشگلی هم ندارم چرا دروغ بگم
داستان از اینجا شروع میشه که بعد ترخیصم یه جشنی برامون گرفتن و دو روز بعدش من رفتم تهران برای کار
یه دوستی داشتم که تهران سوپرمارکتی داشت و رفتم پیشش و یه مدت کار کردم و یه خورده دست و بالم باز شد و یه خورده هم از داییم قرض گرفتم و با رفیقم شدیم شریک تو مغازه
یه مدتی که داشتیم کار می کردیم دیگه همه ویزیتورارو کامل می شناختم
یه روزی یه ویزیتوری اومد مغازه به اسم زهرا(اسم مستعار)خودشو معرفی کرد و گفت ویزیتور سوسیس و کالباس هست شرکت…
از این زهرا بگم براتون قدش تقریبا ۱۷۰میشد یه خورده توپر سفید مثل برف سنشم فک کنم ۳۵/۴۰میشد
خلاصه یه مدت این اومد و رفت و چون برند معتبر نبود خرید نکردم ازش
یه روز اومده بود برای ویزیت که گفتم چیزی لازم نیست و اونم گفت تو که چیزی نمی خری بزار من شارژ بخرم ازت یه شارژ پنج تومنی بهش دادم و پولشو داد و گفت یه شماره بده که دیگه نیام و زنگ بزنم منم شماره مغازه رو دادم چون واقعا اصل فکرشم نمیکردم که هدفش چیه
برگشت گفت یه شماره همراه هم بگو که باید تو شرکت ثبت کنم و اینا منم شمارمو دادم بهش 091973*****
خلاصه گذشت از اون ماجرا تا دو سه هفته خبری ازش نبود و فقط زنگ میزد مغازه یه شب که مغازه رو بستیم و رفتم منزل برای استراحت گفتم یه سری به تلگرام بزنم ببینم چه خبره تلگرامو باز کردم دیدم یکی پیام داده اسم پروفایلش زیبای بی بدیل بود اول جواب ندادم بعد نمیدونم فهمید آنلاینم یا چی دو سه دقیقه بعدش پیام داد جواب سلام واجبه
خلاصه منم جوابشو دادم و فهمیدم همون زهراخانم داستان ماست که پیام داده و از وضعیت بازار و کار پرسید و اینا کم کم شروع کرد از خودم پرسیدن که منم چون اصلا تو فکرش نبودم همینجوری جواب دادم و بعد سوالاش گفت تو نمیخوای چیزی بپرسی منم دیدم اون پرسیده و منم بگم نه بد میشه منم در موردش پرسیدم و فهمیدم که پنج ساله طلاق گرفته و یه پسر 16 ساله داره و با پسرش خونه باباش میمونن
یخورده از وضعیت خودش گفت که خرج پدر مادرمم افتاده گردن منو مجبورم کار کنم و از لحاظ مالی نمیرسم و شرایط روحی روانی خوبی ندارم و این خلاصه سرتونو درد نیارم عزیزای من
منم خدایی دروغ نگم یه خورده دلم به حالش سوخت گفتم این دفعه اومدی سفارش میدم بهت چون از قبل خرید داشتیم تو یخچال بود هنوز
دفعه بعدی اومد و منم یه خورده ازش جنس خریدم گفتم ببینم بازارش چطوره خوب بود و نموند رو دستم زیاد بر میدارم از شانس ما هم این سوسیس کالباسا خیلی هم خوب فروش رفت و فقط دیگه از اون خرید میکردم و دیگه باهم شوخی اینا هم میکردیم نه اینکه سکسی باشه چون اولش گفتم خدایی اصلا قصد سکس نداشتم مخصوصا با وضعیتی که داشت و از لحاظ مالی و روحی روانی داغون بود
خلاصه یه مدتی با هم کار کردیم و در این مدت با هم چت هم میکردیم و کم کم دیگه دیدم داریم بهم وابسته میشیم و هر کدوم پیام ندیم اون یکی سریع پیام میده خلاصه یه روز تو چت این زهرا خانم تو چت ازم پرسید متاهلی یا مجرد که گفتم مجرد و اونم گفت خدایی پسر خوبی و هستی و طرز برخورد با خانمارو بلدی و وا نمیدی و این حر
مشتری مطلقه
1402/12/01
#زن_مطلقه #مشتری

درود
امیر هستم 36 سالمه
تو شهر شیراز یه خدمات کامپیوتری دارم
یه خانومه چند ساله مشتریمه. چند بار برای کار دانشگاه اومده بود پیشم و میدونستم که دختر نیست و میدونستم متاهله، چون عکس پسرش روی پروفایل تلگرامش بود و ازش پرسیده بودم، اما نمیدونستم که از شوهرش جدا شده.
اسمش سپیده بود و از من 4 سال بزرگتر بود. چندین بار پیشم کار آورده بود و تا اینکه یه بار بهم زنگ زد گفت خونه یه پرینتر دارم یه دفعه از کار افتاد و دیگه پرینت نمیزنه، خیلی هم باهاش کار دارم. اگر میشه بیاید اینو برام راه بندازید به جز دستمزد هزینه ایاب و ذهاب تون رو هم میدم.
بعدازظهر همون روز رفتم به آدرسی که فرستاده بود. وقتی رفتم خونش تازه فهمیدم تنها زندگی میکنه. آخه پرسیدم پسر گلتون خوبه؟ همسر گرامی خوبن؟ که اولش یه آهی کشید و بعد دیدم گوشه چشمش پر شد و با من و من گفت که پسرمو چند روز پیش دیدم خوب بود.
من تعجب کردم و گفتم ببخشید نمیخواستم ناراحتتون کنم، چیزی شده؟ که گفت نه خواهش میکنم، من از همسرم جدا شدم و پسرمم با همسرم زندگی میکنه.
اینجا بود که فهمیدم جدا شده و تنها زندگی میکنه. تا اون روز هیچ فکری راجبش نمیکردم ولی همین موضوع رفت تو مخم.
خلاصه پرینتر رو راه انداختم و تست هم کردم. یه نوشیدنی آورد خوردم و قبل رفتن یه نگاهی به هیکلش انداختم دیدم خوب چیزیه. یه زن قد بلند و کشیده و خوش اندام.
رفتم و از اون روز شروع کردم به هوای پرینتر که درست کار میکنه یا نه بهش پیام دادن. اونم یه سری سوال کامپیوتری داشت و راجب اینکه چطوری چندتا صفحه رو روی یه کاغذ چاپ کنم که کاغذ کمتر مصرف بشه، منم به این بهانه هی بهش پیام میدادم، خودشم کوچکترین مشکل کامپیوتری پیش میومد پیام میداد اما اصلا تو فاز نخ دادن و دوستی و سکس و این چیزا نبود، آخه از اینا بود که حسابی چسبیده بود به درس و دانشگاه و خلاء زندگیشو اینطوری پر کرده بود.
انقدر پیام بازی کردم باهاش تا بحث رو کشیدم به سمت دوستی و این حرفا که اولش اصلا حتی نمیخواست دوست هم بشه و میگفت وقت این کارارو ندارم و با هم دوست اجتماعی هستیم و مشکلی با این موضوع ندارم.
ولی یواش یواش اوکی شده بود ولی فقط در حد پیام دادن و حال و احوال و نه هیچ چیز دیگه که بعد از مدتی بهش گفتم میخوام بیام ببینمت که گفت نه و نمیخوام وابسته کسی بشم و اصلا راه نمی داد گفتم حالا بزار بیام ببینمت این دفعه بخاطر خودت میخوام بیام نه بخاطر کار. بازم گفت نه، بهش گفتم بزار فقط یه بار بیام ببینمت شاید یه علاقه ای شکل گرفت، اگه نخواستی ادامه بدیم دیگه نمیام و اصرار نمیکنم.
این حرف منو (که گفتم بزار فقط یه بار بیام ببینمت) به معنی اینکه بیام فقط یه بار سکس کنم و برم برداشت کرده بود و بهم گفت الان که فهمیدی مطلقم میخوای برای یه بارم که شده بیای یه سکس کنی و بری، نه من این همه مدت که جدا شدم اگر میخواستم این کارارو بکنم کلی پیشنهاد داشتم ولی تو فکر این چیزا نیستم.
بعد از اون دیگه پیام دادن و سوال پرسیدن اش قطع شد و یه مدت طولانی دیگه نیومد مغازم و منم دیگه پیام ندادم و ازش هیچ خبری نداشتم تا اینکه یه روز تو بازار وکیل داشتم خرید میکردم که چشمم افتاد به سپیده، دیدم داره برای خودش میچرخه و یه سری خریدم کرده بود که تو دستش بود. اون منو ندید ولی من قشنگ براندازش کردم، یه تیپ شیک و خوشگل زده بود هیچ وقت تو همچین لباسایی ندیدم بودمش
با این تیپش بیشتر ازش خوشم اومد و یه بهونه گیر آوردم دوباره بهش پیام بدم. شب وقتی خونه بودم میخواستم بهش پیام بدم دو دل شدم گفتم نکنه ضایعم کنه، بیخیال شدم و خوابیدم. فردا تو م
سکس با زنی که مشتری ایم بود
1402/12/06
#مشتری #مغازه

سلام خدمت دوستان شهوانی.این خاطره ای که میخوام تعریف کنم برمیگرده به دوران کرونا،یه مغازه ی خدمات کامپوتری داشتم،یه مشتری ای داشتم که تا ۲ماه اول هیچ حرکتی نمیزدم میومد برا بچه هاش کارتون بزنم بعدها شماره اش رو گرفتم تا بگم آماده است فلش اش بیاد ببره،کم کم رابطمون خوب شد،یه شب پنج شنبه که سخت گیری های کرونا زیاد بود اومد فلش اش رو ببره تقریبا ساعت ۶-۷عصر اومد گفت با این محدودیت هایی که گذاشتن آدم نمیتونه در بیاد بیرون تو خونه حوصله امون سر رفته،گفتم ماشین من برگه تردد داره مشکلی ندارم مغازه روکه ۹ بستم میخوام در بیام بیرون میخواید شما هم بیاین تعارف کرد فلش اش رو دادم رفت،نزدیک ساعت ۹بود که پیام دادم بهش دارم مغازه رو میبندم بیام دنبالتون؟جواب داد نه زحمتتون میشه گفتم نه منم حوصله ام سر رفته من که در میام شما هم بیاین گفت باشه،آدرس فرستاد که ۴،۵تا کوچه پایین از مغازه ام بود رفتم جلو در وایسادم اومدن پسرش که ۱۰.۱۱سالش میشد نشست جلو خودش و دخترش که ۷.۸سالش بود نشستن پشت رفتیم یه دوری زدیم ۱۱نشده بود رفتم پیادشون کردم اومدم خونه دیدم تو تلگرام پیام فرستاده مرسی بابت امشب،از اینجا بود که پیام بازی هامون شروع شد،از خودش و خانوادش پرسیدم گفت که ۵سالی میشه جدا شدم که باعث جدایش خیانت شوهرش بود،بعد یه هفته پیام بازی قرار گذاشتیم بعد کار اش در بیایم بیرون دوساعتی باهم باشیم اولین قرارمون بود رفتیم بیرون شهر بحث صحبت بودیم که کم کم نزدیک هم شدیم بی هوا یه بوسش کردم دیدم چیزی نگفت لبامو گذاشتم رو لباش دیدم شل شد دستمو بردم سینه هاشو گرفتم دیدم دستشو آورد جلو دکمه های مانتوشو باز کنه یه آه هایی می‌کشید که سریع بلند کردم لباسشو دادم بالا سوتینشو دادم بالا دیدم ۲تا هلوی نوک قهوه ای خوردن به چشم افتادم به جون سینه هاش گفتم صندلی رو بخوابون راحت باشیم بازم سینه هاشو بازی میدادم و میخوردم که دستمو بردم سمت لای پاش همین که دستمو از رو شلوار کشیدم رو کص اش دستشو آورد جلو دکمه شلوارشو باز کرد نمیدونستم دارم چیکار میکنم سریع با شرت کشیدم شلوارشو پایین دستمو کشیدم روش یه آهی کشید واقعا داشتم کر میشدم دیدم به به خیس خیس کرده انگشتمو کردم توش داشت میمرد از حشریت دستشو گذاشت رو دستم تکون داد ۱۰ثانیه نشد یه داد زد خودشو خالی کرد منم افتادم به جون سینه هاش ۲دقیقه اینا کلا حرفی نزد چشاشو بسته بود چشماشو باز کرد سرمو گرفت کشید بالا لباشو بوس کنم گفت مرسی واقعا خیلی وقت بود اینجوری ارضا نشده بودم،گفتم ای جونم خانومم،شلوار لباساشو داشت درست می‌کرد تا ببنده گفت تو ارضا نشدی در بیار برات بخورم گفتم نه خوشم نمیاد انشالله به وقتش با هم آبتونو میارم،اگه دیدین به اسما اشاره نکردم یا کدوم شهرم نخواستم ،خاطره ام کاملا واقعیه الان که این خاطره رو نوشتم بازم باهم هستیم دیگه نه درحد دوست دختر دوست پسر در حد اینکه مکان من جور شد یه زنگ میزنم خودش میاد بازم اگه خواستین بگین ادامه اش رو بذارم که اولین بار آوردم خونمون، عکس هاشم اگه دیدم از خاطره ام استقبال شد میذارم مرسی.نوشته: لوک خوش شانس


cнαɴɴεℓ: ‌ ♥️‌✘
🍓 @DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
رابطه من و ستاره

#دوست_دختر #مشتری

سلام امیر هستم در مشهد شاغل و ساکنم . ۴۵ سالمه و قدم ۱۷۸ و وزنم ۹۷ کیلو هست .موهام جو گندمی .و چهره معمولی دارم .شغل من طوریه که با خانمها بیشتر برخورد دارم … و قاعدتا اتفاق زیاد رخ میده برام . یکی از خاطراتم از یکی از مشتری هاست . که دو جلسه قبلا امده بود جلسه اول با چادر و عینک که من فکر کردم از این خانمهای جلسه ای و مداح چیزیه … و خیلی زمخت بود ولی نگاهش یه جوری بود نگاه های بی مورد زیاد داشت … بعد از دو ماه یک بار دیگه آمد البته قبلش زنگ زد و من بدون قصد و غرض گفتم بین ۱۱ تا ۱۲ بیاید که خلوت تر هست . ساعت ۱۲ دیدم آمد و چون دید خلوته و مشتری نیست چادرش رو برداشت و با یه مانتو کوتاه و شلوار جین مشکی نشست . تو همین فعل و انفعال چشمم خورد به کونش عجب کون خوشگلی داره و برگشت که روی صندلی بشینه کوسشم زده بود بیرون … من شروع کردم سر شوخی رو باز کردن. گفتم خانم شما سری قبل ترسوندی منو فکر کردم اطلاعاتی چیزی هستی .خندید و گفت مگه خیلی فرق کردم امروز گفتم بله هم مانتو بهتون میاد هم شلوار جینی که پاتونه . بماند خیلی حرف و شوخی و کارمون هم تموم شد و برام پول با کارتش ریخت و رفت توی حرفام بهش پیشنهاد دادم که برام تبلیغات کنه چون یک پیج فعال داشت … و قبول کرد در قبالش پورسانت بگیره …چند روز بعد شب بود ساعت ۱۱ دیدم تو تلگرام پیام داده احوال پرسی کردم که گفت خیلی نامردی !من جا خوردم گفتم چرا ؟که گفت جنسی که من خرید کردم با من ۱۸۰۰ حساب کردی ولی برای یکی که من معرفی کردم ۱۵۰۰ گفتی … گفتم اشتباه میکنی و کلی بحث گفتم اگر درست باشه من یدونه از خریدت مجانی میدم … بعد از کش و قوس و پیام اینها دید که اشتباه گفته طرف … و با یه طنازی گفت حیف شد یه جنس مجانی پرید … که من بهش گفتم شما منو یاد کسی میندازی که برام خیلی عزیز بود . بخاطر همین همون مجانی سر جاشه … پرسید که کی بوده و من گفتم دوستم فریبا بود که به دلیل سرطان خون فوت شد البته دور از جون شما باشه . پرسید زیدت بود . عجیب بود سوالش .منم گفتم اره . گفت تعریف کن منم خوب سیر تا پیاز رابطم با فریبا و فوتش رو تعریف کردم . حالا نگاه کردم دیدم ساعت نزدیک به ۳ نیمه شبه … گفتم نمیخوای بخوابی . گفت چرا تو چی ؟ منم زدم تو پر رویی گفتم اگه ماچم کنی میخوابم والا نه . دیدم خنده ریزی زد و گفت پررو نشو حالا … که زدم تو حرفای سکسی یکی از سکسهای جالبی که با فریبا داشتم رو بهش گفتم دیدم ساکت شده نگو تعریف داستان شهوتشو زده بود بالا . حس کردم براش نوشتم چرا جواب نمیدی نکنه حالت خراب شد شهوتی شدی … تو چند روز پیشم که آمده بودی دفتر یه مقدار داغ بودی درسته …دیدم خندید و استیکر خنده گذاشت … و گفتم اگه بغلت میکردم و لب میگرفتم ازت جواب میدادی . که دیدم نوشت …امیر از روز اول داغ تو بودم هر دفه میرفتی اونور خودمو میمالیدم درسته اونروز خیلی هوست و داشتم … که گفتم یه کار میکنی گفت چی گفتم من دیگه خوابم گرفته فردا ساعت ۱ بیا باهم حرف بزنیم یک ساعتی باهم باشیم … گفت حقیقتا الان پریودم یا امشب یا فردا روز آخرمه … اگر تا ۱۰ زنگ نزدم یعنی پاک شدم و میام . گفتم باشه ماچم کن بریم … فرداش خیلی نگاه کردم به ساعت و تلگرامم دیدم پیامم نیست تلفنم که نزده . ساعت شد ۱۲:۳۰ دیدم در زد و اومد تو دفتر که من چند تا مشتری داشتم سلام کرد و جواب دادم گفتم بنشینید تا نوبتتون . بالاخره مشتریا رو سه سوته رد کردم و رفتن منم در دفتر رو که یه آپارتمان بود بستم تعطیل است رو زدم . دفترم دوبلکس بود دستشو گرفتم ایستاد منم درجا لب مو چسبوندم رو لبای گوشتیش و لب داغی ازش گرفتم . مانتوشو باز کردم دیدم یه تاپ یقه فرانسوی پوشیده که سینه هاش داشت میترکوند دوباره لب گرفتم و سینه هاشو مالیدم دستمو بردم زیر تاپ و با همون حالت اوردمش دم راه پله که بریم بالا رفت منم پشت سرش وای کونش چنان خوش فرم و گرد و قلمبه بود مردم تا رسیدم بالا یه تخت برای مواقع استراحت دارم لبشو دوباره با لبام خوردم گفتم ستاره میتونی بخوریش دستشو مالید رو کیرم و شلوارم رو باز کرد و کشید پایین و شروع کرد ب خوردن خیلی قشنگ و حرفه ای خورد تاپشو دراوردم و کاملا لختش کردم . رو تخت خوابوندمش و سینهاشو خورم و گاز ریزی زدم وبادستم کوسشو میمالیدوم مثل مار می پیچید و ناله میکرد و سرم منو چنگ میزد . رفتم پایین دورنافش لیسیدم رون شو گاز گرفتم و لیسیدم رسیدم به کوسش که دیدن لرزی کردو افتاد گفتم امد گفت آره من ادامه دادم نوک چوچولش رو مکیدن و انگشتم و کردم توکوسش دوباره به ناله افتاد رفتم روش و کیرمو با آب کوسش خیس کردم گذاشتم دم کوسش وفشار دادم نمیدونم کوسش واقعا تنگ بود یا مال من کلفت بود که دیدم یه آخ گفت و بعد گفت امیر خیلی کلفته درد دارم آب دهنشو قورت داد گفت همشو نکن توش . اذیت میشم من توجه نکردم یه
سکس با مشتری تو خونه

#سکس_خشن #آنال #مشتری

سلام دوستان من محمدم
داستان زیاد خوندم تو شهوانی ولی مختصر و مفید میگم.
چند بار تو شهوانی آگهی گذاشتم که سکس با تعمیرکار لوازم خونگی کی میخواد و از اینجور حرفا.
ایدی تلمو گذاشته بودم‌ که یهو یکی بهم پیام داد.
چت کردیم و قرار گذاشتیم که برم برای سرویس لباسشویی و ظرف شوییش. صبح ساعت ۸ راه افتادم و رفتم اونجا.
زنگ زدم و در باز شد رفتم تو ساختمان طبقه پنجم.زنگ در رو زدم یه خانومی در رو باز کرد و رفتم داخل یه لباس کوتاه گشاد گل گلی پوشیده بود و شروع کرد حرف زدن که مشکل ظرف شویی ولباس شویی اینه.لوازم رو سرویس کردم و گفتش که یدونه لامپ شب خوابم خرابه رفتم گرفتم و برگشتم درستش کردم.
برام چایی ریخت و چایی رو خوردم اومدم بلند شم یهو اومد نشست روم گفت کجا با این عجله.گفتم چی میخوای گفتم معلوم نیست و لباشو گاز گرفت.دستمو دور کمرش حلقه کردم و چشتون روز بد نبینه دیدم شلوارم خیس خالیه.اب کسش مثل شیر آبی که باز میشه داشت میرفت.
بغلش کردم و بردمش رو تخت یکم ماساژش دادم تا بیشتر حشری شه.دیدم خیلی حشری شده یهو قمبل کرد و سوراخو میدیدی شما…سبزه بود پوستش با سوراخ تمیز و براق افتادم به جونش تقریبا ۲۰ دقیقه کس و کونشو لیس زدم و تو این تایم ۲ بار لرزید تمام صورتم آب کس بود.ساک نزد برام اومدم کیرمو خیس کنم دیدم کس دریای لیز.هول دادم توش که یهو درش آورد گفت فقط میخوام‌ کون بدم حالا سوراخ و میدیدی سوزن رد نمیشد…با بدبختی و مکافات انقدر زبونمو کردم تو سوراخ کونش دوباره ارضا شد.سر کیرمو آروم کردم توش خودم خیلی وضعم خراب بود کیرم داشت میترکید.یهو گفت من دیگه نمیخوام بدم منم عصبی شدم دستاشو گرفتم یهو تا خایه جا کردم.اونم جیغ میزد بعد ۲ دقیقه دیدم آروم شد شروع کردم تلمبه زدن یه چند دقیقه برش گردوندم فرغونی گذاشتم توش سوراخش قشنگ گشاد کرده بود حالا هی تلمبه بزن یهو اومد بالا و شروع کرد لب گرفتن که منم پشمام ریخته بود ولی داشتم حال میکردم.منو هول داد عقب یهو نشست شروع کرد ساک زدن…منو میگی گفتم مگه میشه یه نفر اینجوری سریع نظرش عوض بشه.شروع کرد از سر کیرم رفت سمت تخمام و رسید به پاهام روی پامو لیس میزد بوس میکرد یهو گفت ارباب دستور.منم تو کونم عروسی شد.گفتم چه قدر حرف ارباتو گوش میدی ؟؟گفت جون بخواد…دهنشو باز کردم و تف کردم تو دهنش و انداختمش رو تخت رفتم نشستم رو صورتش سوراخ کونمو لیس میزد…هی میزدم رو کسش.دوباره ارضا شد…دیدم نا نداره بلند شه…برعکسش کردم کلش افتاد بیرون تخت…کیرمو کردم دهنش شروع کردم تلمبه زدن.دیدم داره آبم میاد.گفتم با آب ارباب چیکار میکنی؟گفت تا قطره آخرشو میخورم یهو تو دهنش ارضا شدم یه جوری کیرمو میک میزد چشام داشت سیاهی میرفت.کیرمو با دستش گرفته بود نمیزاشت درش بیارم پاهام شل شد…یهو ناخداگاه گلوشو فشار دادم ولم کرد.نمیتونستم بلند شم افتاده بودم رو زانو هام بغل تخت.یهو زنگ در رو زدن ریدم.بلند شد ارباب برات غذا سفارش دادم.رفت جلو در پیتزا گرفته بود.خوردم و هزینه سرویس لوازم رو حساب کرد و کلی تشکر کرد ولی گفت داره از ایران میره اخر هفته ترکیه و من در حسرتشم بعد از ۱ ماه امیدوارم بازم به پستم بخورن اینجور آدما
نوشته: محمد



cнαɴɴεℓ: ‌ ♥️‌✘
🍓 @DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
سکس با مشتری متاهل

#زن_شوهردار #مشتری

من کارمند یک اداره هستم و اسمم سهیل(مستعار)و همیشه تعداد زیادی مشتری آقا و خانوم میان و میرن . این داستانی که مینویسم ی خاطرست و بدون دستکاری و عین واقعیت هستش .
ای خاطره برمیگرده به ۲۱ سالگیم و اون خانم داستان هم ۳۲ سالشه و از من ۹ سال بزرگتره و اسمش منا(مستعار) هستش
من همیشه دوستیم با دختر بود رابطه از عقب باهاشون داشتم و داشتن رابطه از جلو برام رویا شده بود و همیشه دنبال ی زن بیوه میگشتم که بتونم این امیال جنسی خاموشم رو باهاش روشن کنم . تمیزی و خوش لباسی و هیکل برام خیلی مهم بود و سخت پسند بودم . یعنی فرصت سکس با خیلیارو داشتم ولی مناسب نمیدیدم چون تجربه سکس از جلو رو با یکی داشتم ولی بنظرم کثیف بود و اصلا لذت ک بهم نداد هیچ بعد رابطه عذاب وجدان داشتم که یه وقت مریض نشم ازش. شاید این تجربه رو خیلیا مثل من داشتن و میدونن چه میگم
ی روز ی خانومی اومد ادارمون و با دیدنش فهمیدم این همون کسیه که باید بکنمش و از همه نظر برام اکی بود
.
منا ی خانوم خوشگل و خوش هیکل با قد ۱۷۰ و وزن ۶۰ کیلو و ورزشکار با کون بزرگ و سینه ۸۵ داشت . چهره جذابی داشت و همکارام همیشه وقتی وارد می شد آب دهنشون راه میفتاد
من همیشه شایدم هر روز میومد ادارمون و میومد پیش من و چون روی خوشی بهش نشون داده بودم همیشه بدون نوبت کارشو انجام میدادم
ی بار ریسک کردم شمارشو از فرم ها براشتم و بعد ۶ ماه بهش پیام دادم که من خیلی ازت خوشم میاد و چهرت به دلم نشسته .کاش میشد ی جا همدیگرو ببینیم و با هم صحبت کنیم.
خلاصه همون روز باهم قرار گذاشتیم و رفتیم بیرون .
تو ماشین متوجه شدم مونا متاهل هستش و ی پسر بچه هم داره. اولش ذوقم خورد و گفتم بچه داشتنت مشکلی نیست ولی متاهل بودنت برات قابل هضم نیست. اونم گفتش که من مشکلم با شوهرم زیاده و اعتیاد داره و کلا ی مرد بدرد نخوره خیلی وقته به عنوان شوهر قبولش ندارم و دنبال طلاقم.
منم با خودم گفتم پس بنظرم فرقی با مجرد نداری و شاید در زمان دوستیمون جدا هم شدی. تو دلم گفتم حالا اگه منم باهاش دوست نشم صد درصد میره با یکی دیگه.
بعد از حدود ی هفته دوستی وقتی داشتیم خدافظی میکردیم یدفه ی بوس از گونش گرفتم و با خودم گفتم از ی جا باید روشو به خودم باز کنم.
دیدم سرخ شد و زل زد بهم. بهش گفتم تو نمیخوای منو ببوسی؟ اونم لبشو اورد که لپو ببوسه سریع لبمو چسبوندم به لبش و با خنده به چشماش نگاه کردم.
شب رفتم خونه باهم پیامک بازی میکردیم . ازش پرسیدم چطور بود امروز . گفت بوسی که ازم گرفتی خیلی برام غیر منتظره بود ولی برام خیلی شیرین بود و خوشم اومد و احساسم میگه واقعا دوسم داری و دروغگو نیستی
بعد کلی پیامک گفتم یه جوری باید حرف رو بکشونم به سکس و راه سکس رو باهاش باز کنم.
ازش پرسیدم تو که با شوهرت مشکل داری رابطه جنسیت رو چطوری حل میکنی. گفت خیلی وقته میل جنسیم رو تو خودم کشتم.
منم سریع بی مقدمه بهش گفتم بنظرت من آدم مناسبی برای رابطه مجدد سکسی برات هستم نمیخوای با هم شروع کنیم و حداقل به هم نزدیک تر بشیم. اونم گفت منم ازت خوشم اومده و بنظرم پسر خوبی هستی و میتونم بهت اعتماد کنم الان که احساس میکنم واقعا دوسم داری منم مشکلی ندارم. هر وقت تو بگی اکی هستم
البته انقدرم سریع جواب مثبت بهم ندادا ولی هم صحبتا یادم نیست و هم حوصله نوشتن کل صحبتامونو ندارم.
خلاصه ی روز که خونمون خالی شد مرخصی گرفتم رفتم دنبالش و قایمکی نوبتی رفتیم داخل خونه
شال ش رو دراوردم و مثل حریصای کس ندیده همدیگرو بغل کردیم و لبای همدیگرو میخوردیم و دستمو انداختم رو سینش و میمالوندمشون. بردمش اتاق خواب دراز کشیدیم رو زمین .
کاملا مشخص بود خیلی وقته که رابطه ای نداشته .
مانتوشو در اوردم و یه تیشرت تنش بود که اونم از تنش دراوردم شروع کردم گردنشو لیس زدن و پستونای نرمشو میمالوندم. صدای لذت بدنش رو دوست داشتم و منو حریصتر میکرد. تا حالا همچین گرمایی رو حس نکرده بودم .چشماش خمار خمار بود و خودشو کامل در اختیار من قرار داده بود.
وای عجب پستونای نرمی داشت. منم تا حالا رابطه ای آنچنانی با کسی نداشتم با ولع خاصی پستوناشو تو دهنم میمکیدم
ذوق اینو داشتم که سریع دستمو برسونم به کسش .
ی شلوار تنگ لی پاش بود که به زور تونستم دستمو ببرم توش و برسونم به کسش.
کسش خیس خیس بود و برام ی تازگی خاصی داشت.
دکمه شلوارشو باز کردم و شلوار و شرتش رو باهم از تنش دراوردم. با دیدن بدن لختش کیرم در بزرگترین حالت ممکن قرار گرفت و داشت منفجر میشد. سریع در عرض سیم ثانیه خودم لخت لخت شدم.
از پستوناش مکیدم و رفتم سمت شکمشو مکیدم و خودمو رسوندم به کس صورتی و خیسش
شروع کردم به خوردن کسش و چنان میخوردم کسشو که بدنش سر شده بود . از خوردن اونجاش لذت میبردم و بیشتر از واکنشش نسبت به خوردنم کیف میکردم. من تو رابطه همیشه واکنش طرفم ب
سکس آبدار با زن حشری

#مشتری

سلام،امیدوارم از این داستان خوشتون بیاد.داستانش تخیلی هستش.
در کافه ای بالا شهر هستش کارمی کنم.البته برای خودم نیست اونجا کار میکنم.
یه روز یه زنه بایه نفر دیگه که انگار دوستش بود اومدن داخل کافه.من رفتم سفارش رو بگیرم.بعدازحدوداًسی دقیقه ای می خواستن برن صورتحساب رو بردم تا حساب کنن.تشکر کردن و رفتن.
فرداش هم اومدن و دوباره همون داستانای قبلی اما یه دونه از اون ها ایندفعه خیلی باهام گرم گرفت.احوالپرسی و خوش و بش دوباره تموم شداون روز.
بعدازحدوداًیه سه چهار ماه دوباره دیدم اما تو اتاق مدیریت و در حال صحبت کردن بود.
بعداًفهمیدم دختر صاحب رستوران هستش.
وقتی تو دفتر مدیریت دیدم یه لحظه جا خوردم،بعد چای رو گذاشتم میخواستم بیام که گفت صحبت هاش با مدیر کافه تموم شد باهام کار داره.
البته راستش یادم رفت بگم قدم 185 هستش و 20 سالم هست و خوش صحبت هستم.شاید به خاطرهمین اینقدر باهام گرم گرفته بود.
بعد که اومد به من پیشنهاد کاری داد و گفت تو بخش بازاریابی شرکت من بیا کار کن.از طرز صحبت کردنت خوشم اومده.
آقا بعدیه چیزی حدود چهار پنج ماه بعد از اینکه به کار در اونجا مشغول شدم،واقعا شرکت رشد کرده بود ارتقای کاری گرفتم و مدیرکل بخش بازاریابی شرکت شدم.
رفت و آمدم به اتاق خانم مدیر زیاد شده بود.یه روز برای یه مشکل تو بخش بازاریابی رفتم پیش خانم مدیر که مشورت کنم واوکیِ کار رو بگیرم.
وقتی رفتم تویه لحظه شوکه شدم و نتونستم چشمم روازروخانم مدیربردارم،آخه یه آرایشی کرده بود که دیگه نگم.رفتم موضوع گفتم و گفت هر کاری به صلاحه انجام بده و گفت آخر ساعت کاریت بیا دفترم یه صحبتی کنیم.
همانطور که قبل تر گفتم رفتم دفتر خانم مدیر.
شروع کردیم به صحبت و گرم شده بود بحثمون یه چیزی حدود 40 دقیقه ای طول کشید.بعدچون آخرای بحث دیگه مشکلات جنسی از این نظر که کسی نیست ارضا بشه واز این چیزای دیگه شق کرده بودم.آخه جلوتون برای اولین بار همچین خانمی اینجوری صحبت کنه شق می کنید دیگه.
کم کم انگار خانم مدیر نظرش رو این رفته بود که یه حالی بهش بدم.چشم ها خمار چهرش هم حشری.
از روی صندلی پا شد امدسمتم گفت دیگه طاقت ندارم باید الان منو بکنی.حالا ممکنه بگید چرا اول اون شروع کرد چون من باراولم بود و نه تجربه داشتم نه روی همچین کاری رو.
سریع اومد لب گرفت.چه لبای شیرینی…
بعد روم نشست و کیرم و شروع کرد ازروشلوارمالیدن.
منم دیگه ته حشری بدنم زدبالادیگه خودم دست به کارشدم وشروع کردم به بوسیدن تمام بدنش ودرهمین حینم لختش میکردم.
سینه هاش درسته بزرگ نبودن اما برای من خیلی حشری کننده بودن.یه بدن سفید تمیز دست نخورده.کم کم شلوارشو درآوردم.
دستم گرفت روکسش گذاشت وگفت سریع منوبگاکیرتوبکن توکسم.بدنش حسابی داغ بود.رفتم سمت کسش شرتش ودراوردم وشروع کردم به خوردنش یه دقیقه داشتم میخوردم که گفت سریع بکن منو.
دیگه منم ازخداخواسته شروع کردم به تلمبه زدن.تا جایی که جا داشت میکردم تو و بیرون می آوردم.چه کس داغ وخیسی داشت…
همینجوری تلمبه میزدم که گفت بیا اسپری تاخیری بزن.زدم و دوباره شروع کردم به تلمبه زدن که ارضا شد.دوباره ادامه دادم که آب منم داشت بیرون میومدکه گفتم بریزونم توکست گفتش همشوتوکسم خالی کن که همینجوریم شد.
هردو بی حال رومیز کنارهم درازکشیدیم ویه خورده لب گرفتیم بعد از اون موقع که یه سالی گذشته درجم توشرکت بالارفته بودوهرموقع دفترش خالی بود سکس می کردیم.
نوشته: ناشناس