چیستا_دو
3.04K subscribers
347 photos
167 videos
3 files
448 links
داستانهای چیستایثربی_او یکزن _ خواب گل سرخ و..تنها کانال موثق قصه ها ی من که ؛شخصا زیر نظرخودم، چیستا، اداره میشود. ادرس کانال #رسمی من این است
@chista_yasrebi
Download Telegram
#او_یکزن
#درددل_شخصی


#سپاس از
#دوستداران_عزیز_قصه
#او_یکزن


و با سپاس از تمام کسانی که مرا در نوشتن این قصه ؛ با عکسها و موسیقیها و کلیپهای ارسالی شان یاری کردند ؛ تا من از بین انها انتخاب کنم...

#عزیزانم :

#آتوسا_دولتیاری
#سبا_ادیب
#ساناز
#وحیده_رزمی
#یکتا_کلهر و
#خانمهای_مظفریان و البته

مشورتهای دوست خوبم
#فرحناز_ملکپور ؛ که سخنانش ؛ مانع خستگی و تسلیم من در برابر حجم دشوار کار ؛ و ناملایمتی ها میشد...

و تمام مخاطبان عزیزم و کسانی که به هر طریقی به من کمک کردند.... و یا صرفا مخاطب عزیز من بودند...و داستان را دنبال میکردند....

سنت داستان نویسی در صفحه ی من ادامه خواهد داشت.با تدابیر امنیتی مدرن تر ! و مگر میشود صفحه ی
#چیستایثربی بدون
#دور_هم_خوانی ؟ و بدون #قصه؟

#او_یکزن ؛ یکی از شیرین ترین دورهم خوانیهای زندگی ام بود...

با تشکر از تمام

#کسانی که به نوعی #سلحشورانه ؛ کنارم بودند ...صبح و شب ؛ با ادمینها و کانالهایی که قصه را برداشته بودند ؛ صحبت میکردند تا نام و شان #نویسنده و #امانتداری محتوای داستان ؛ حفظ شود... گرچه برخی کانالهای نامعتبر ؛ حفظ نکردند و اهانت کردند..... که...بماند....اهمیتی ندارد...مثل خود آن آدمها و کانالهایشان.....

از سایت
#اقاقیا که اولین کانال و سایتی بود که یکشب ؛ قبل از پایان قصه ؛ به من "خسته نباشید" گفت و با اجازه و شان فرهنگی یک سایت فرهیخته ؛ قصه را با امانتداری کامل منتشر کرد ؛ ممنونم.

و آرزو میکنم این عادتهای خوب را همه یاد بگیریم....

به امید دورهمی ها و قصه های آتی....

#چیستایثربی
#او_یکزن


https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
#داستان
#رمان
#رمان_خوانی
#رمان_ایرانی


#بالماسکه
#نویسنده
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی

#قسمت_دوم

#Novel
#Masquerade

من صبور پارسی، رییس یک‌ شرکت کوچک بودم. شرکتی که همه کار میکرد.


از راه اندازی جشن عروسی تا مراسم خاکسپاری ؛ ختم ، تولد‌‌‌‌‌‌، ختنه سوران و...



با‌ ارث کمی که از پدرم برایم مانده بود،ده سال پیش، آن شرکت را راه انداخته بودم. آریانا به شرکت من میگفت: آچار فرانسه!

ولی هیچوقت؛ باما همکاری نداشت و حالا تولدش بود!
آخرین تولد دوران چهل سالگی.

حقیقت داشت!
من‌و آریانا چهل و نه ساله میشدیم!

بدون اینکه بفهمیم این همه سال ، چگونه گذشت!
خداحافظ نصف قرن!

باید جریان این جشن را از او و پونه پنهان میکردم.
آریانا ، هرگز جشنی برای تولدش نگرفته بود،
خانواده اش هم در کودکی، معمولا روز تولد او را،درسکوت برگزار میکردند،

ولی من ، دوست دیرینش؛ امسال، تولد خاصی برایش در نظر داشتم، نه از آن تولدهای لوس معمولی شرکتمان.
یعنی یک‌کیک و چند کاغذ رنگی و یک‌گروه موسیقی بی استعداد!


شاید یک نمایش در نظر داشتم.

آریانا لیاقت این‌ را داشت که یک‌ تولد استثنایی،
قبل از تغییر دهه اش داشته‌ باشد.

اولین‌‌ مهمانی که به ذهنم رسید؛ مهرداد،همسر سابقش بود،


حالا بیست سالی میشد که با دوست مشترک هر سه ی ما، خانمِ خانمها، رویا، ازدواج کرده بود .
سه بچه داشتند. هر سه دختر !

زنگ زدم.
همه چیز باید طبیعی جلوه میکرد.

سعی کردم صدایم را مهربان کنم.
مهرداد از تلفن من تعجب کرد.
گفتم:
ببین‌ مهرداد ، ما یه مراسم خاص، شب هفتم ماه دیگه داریم.‌میخواستم از شما و خانواده هم دعوت کنم.


جشن سالگرد تاسیس شرکته،
ولی همه آدمهای سرشناس و دوستای مشترکمون میان!

مهرداد انگار قند،توی دلش آب شد.

گفت: وسط کرونا و جشن!‌
آخ جون!
نگو که‌باید‌ با ماسک بیایم؟!خفه شدیم انقدر همه چیز کسالت بار شده.


گفتم: ماسک به عهده خودتون!
میتونید ماسک بالماسکه بذارید.به تو ماسک‌ چگوارا خیلی میاد.


خندید وگفت:

راست میگی؟باشه.گمانم یه دونه دارم.
به رویا و بچه هام میگم،خوشحال میشن! رویا حتما میخواد سیندرلا شه!هنوز عاشق این قصه ست.
بهرحال سیندرلای چهل و پنج ساله هم دیدن داره!
گام اول را موفق شده بودم.

تلفن دوم،دوست‌‌‌پسر سابق آریانا بود.مهدی!
دو سال بعد از طلاق وارد زندگی اش شدو خیلی زود رفت.الان یک خواننده فراموش شده ی شهرستان بود‌.
در این روزهای کرونایی؛ انگار همه منتظر خبر یک‌ جشن بودند.خسته شده بودند،
وحتی یکی از انها به یاد نداشت که روز هفتم،تولد آریاناست‌!
داستانی که میخوانید بالماسکه نام دارد و اثر چیستایثربی است.


حدس میزدم و خوشحال بودم که دارم نقشه‌ای را که مدتی به آن فکر کرده بودم ؛ عملی میکنم!
آنها باید میامدند.

ادامه دارد.


#داستان
#رمان
#رمان_خوانی
#دور_هم_خوانی
#چیستایثربی




شما مهربانتر و فرهنگی تر از آنید که در اشتراک گذاری ها ؛ اسم نویسنده را حذف کنید و دسترنجش را نادیده بگیرید.


ممنونم🙏


https://www.instagram.com/p/CT96ELZMXwN/?utm_medium=share_sheet