Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی
دوستان عزیزم
#طرفداران داستان
#او_یکزن
امشب باید شب پایانی ؛ یا
#شب_سرنوشت و درواقع قسمت
#صدو_هفتم او یکزن باشد ؛ گرچه قسمت صدو شش ؛ هنوز روی کانال نیامده است.اما در اینستاگرام من موجود است و با قسمت 107 با هم روی کانال می آید.....
فقط ذکر یک نکته :
قسمت پایانی در تلگرام یک قسمت و چند خط شد.تقریبا -#سه_پست_اینستاگرام
میشود.یعنی برای الکن نشدن قسمت پایانی ؛ مجبورم ؛ بین قسمتها وقفه ای چند دقیقه ای بیندازم و قسمت بعدی را روی صفحه بیاورم ؛ پس لطفا ؛ برای جلوگیری از گیج شدن به شماره ی قسمتها ؛ در بالای هر صفحه دقت کنیم....
من امشب دیر به خانه رسیدم ؛ حتی در تاتری ؛ که عکسهایش ؛ اکنون در کانال موجود است ؛ تب شدید داشتم...
بزودی درباره ی آن تاتر و یک تاتر دیگر خواهم نوشت....
107 شب باهم بودیم....در این آخرین شب ؛ همیاری شما را خواهانم.
بدیهی است که جواب همه ی پرسشهایتان را در این 107 قسمت اینستاگرامی ؛در قسمت آخر یا #امشب پیدا نکنید.طبیعی است که یک رمان درست ؛ فقط در کتاب ؛ جامعیت و انسجام کلی خود را داراست...پس امشب نسخه ی مجازی
#او_یکزن تمام میشود و دیدار ما درباره ی این رمان ؛ در کتاب و با خواندن کتابش ؛ که امیدوارم قریب الوقوع باشد ؛ تازه خواهد شد....
اولین تابستانی بود که من از ترس #نداشتن_نت برای ادامه ی داستان ؛ هیچ سفر شخصی با دخترم نرفتم....
منتی بر کسی نیست....آنها که آزار دادند ؛ آنها که رنجاندند ؛ آنها که در کانالهایشان داستان را عوض کردند ؛ و فکر کردند خیلی زرنگند .....بدانند همه چیز میگذرد و پاسخشان نخست ؛ در همین جهان داده خواهد داشت... در محضری بسیار بزرگتر از فضای تنگ مجازی... منتظر آن روزم....
من رمان #او_یکزن را فقط و فقط ؛ به شوق و عشق دوستداران آثار و فالورهایم در فضای مجازی به اشتراک گذاشتم و صفحه ی من ؛ به یاری و مشارکت شما ؛ این راه را سلحشورانه و سرسختانه ادامه داده و خواهد داد. به یاری حق.....
بهترین پستها را برای شما در نظر دارم....
یادم نمیرود برای گسترش فرهنگ #خواندن به دنیای مجازی آمدم و مفتخرم ؛ داستانهایم در این فضای محدود و گاه پر حب و بغض ؛ اگر بهترین نیستند ؛ در عوض ؛ فالورهای نازنینم؛ صبورترین ؛ مودب ترین ؛ فرهنگی ترین و صمیمی ترین افراد کتابخوان در جامعه ی اینستاگرام ایران هستند. خداوند متعال را از این جهت شکر میکنم...
#چیستایثربی
#او_یکزن
#امشب
#پایان
. https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
#طرفداران داستان
#او_یکزن
امشب باید شب پایانی ؛ یا
#شب_سرنوشت و درواقع قسمت
#صدو_هفتم او یکزن باشد ؛ گرچه قسمت صدو شش ؛ هنوز روی کانال نیامده است.اما در اینستاگرام من موجود است و با قسمت 107 با هم روی کانال می آید.....
فقط ذکر یک نکته :
قسمت پایانی در تلگرام یک قسمت و چند خط شد.تقریبا -#سه_پست_اینستاگرام
میشود.یعنی برای الکن نشدن قسمت پایانی ؛ مجبورم ؛ بین قسمتها وقفه ای چند دقیقه ای بیندازم و قسمت بعدی را روی صفحه بیاورم ؛ پس لطفا ؛ برای جلوگیری از گیج شدن به شماره ی قسمتها ؛ در بالای هر صفحه دقت کنیم....
من امشب دیر به خانه رسیدم ؛ حتی در تاتری ؛ که عکسهایش ؛ اکنون در کانال موجود است ؛ تب شدید داشتم...
بزودی درباره ی آن تاتر و یک تاتر دیگر خواهم نوشت....
107 شب باهم بودیم....در این آخرین شب ؛ همیاری شما را خواهانم.
بدیهی است که جواب همه ی پرسشهایتان را در این 107 قسمت اینستاگرامی ؛در قسمت آخر یا #امشب پیدا نکنید.طبیعی است که یک رمان درست ؛ فقط در کتاب ؛ جامعیت و انسجام کلی خود را داراست...پس امشب نسخه ی مجازی
#او_یکزن تمام میشود و دیدار ما درباره ی این رمان ؛ در کتاب و با خواندن کتابش ؛ که امیدوارم قریب الوقوع باشد ؛ تازه خواهد شد....
اولین تابستانی بود که من از ترس #نداشتن_نت برای ادامه ی داستان ؛ هیچ سفر شخصی با دخترم نرفتم....
منتی بر کسی نیست....آنها که آزار دادند ؛ آنها که رنجاندند ؛ آنها که در کانالهایشان داستان را عوض کردند ؛ و فکر کردند خیلی زرنگند .....بدانند همه چیز میگذرد و پاسخشان نخست ؛ در همین جهان داده خواهد داشت... در محضری بسیار بزرگتر از فضای تنگ مجازی... منتظر آن روزم....
من رمان #او_یکزن را فقط و فقط ؛ به شوق و عشق دوستداران آثار و فالورهایم در فضای مجازی به اشتراک گذاشتم و صفحه ی من ؛ به یاری و مشارکت شما ؛ این راه را سلحشورانه و سرسختانه ادامه داده و خواهد داد. به یاری حق.....
بهترین پستها را برای شما در نظر دارم....
یادم نمیرود برای گسترش فرهنگ #خواندن به دنیای مجازی آمدم و مفتخرم ؛ داستانهایم در این فضای محدود و گاه پر حب و بغض ؛ اگر بهترین نیستند ؛ در عوض ؛ فالورهای نازنینم؛ صبورترین ؛ مودب ترین ؛ فرهنگی ترین و صمیمی ترین افراد کتابخوان در جامعه ی اینستاگرام ایران هستند. خداوند متعال را از این جهت شکر میکنم...
#چیستایثربی
#او_یکزن
#امشب
#پایان
. https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی
@chista_yasrebi
#شب
#نویسنده ؛
کارگردان و #بازی
#چیستایثربی
از همین دوشنبه....
#نهم_اسفند_ماه تا پایان اسفند
#تاترشهر
#سالن_سایه
6 عصر
ما را در سالنی دیگر؛ گونه ای دیگر ؛ بیبینید!
#شب
#نویسنده ؛
کارگردان و #بازی
#چیستایثربی
از همین دوشنبه....
#نهم_اسفند_ماه تا پایان اسفند
#تاترشهر
#سالن_سایه
6 عصر
ما را در سالنی دیگر؛ گونه ای دیگر ؛ بیبینید!
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
برای همین
هرگز نمیتوانم جوک بگویم
هرگز نمیتوانم به جوک بخندم !
و شیوه نوشتنم در #تاتر و #سینما
#طنز_تلخ اجتماعی است.
مثل شنیدن خبر حاملگی سیده خانم با بازی بانو #گوهرخیراندیش ؛ در
#فیلم_سینمایی #دعوت به نویسندگی من و کارگردانی #حاتمی_کیا
که سیده خانمِ مومنه ؛ در قبرستان ؛ موقع خاکسپاری همکلاسی سابقش؛ موبایلش ؛ ناگهان زنگِ آهنگ اندی میخورد!😂
و در پنجاه و چند سالگی ، مقابل دخترانش میفهمد حامله است!
پنج شش دختر بزرگ ؛ که یکیشان بچه ی اولش را تازه حامله است و دیگری ؛ باردار نمیشود و برای همین ، ناراحت است !
من اینگونه ؛ همه ی معضلات را بیان میکنم !
و اتفاقا بسیار سخت است !😟
آنهایی که #نمایش
#کارناوال_با_لباس_خانه ی
مرا دیده اند ؛ میدانند...
و نمایشهای دیگرم را 👇
مثل
#حیاط_خلوت
#زنی_که_تابستان_گذشته_رسید
#شب
#بادها_برای_که_میوزند
#هتل_عروس
#برخورد_نزدیک_از_نوع_آخر
#یک_صبح _کوچک
که مردم نمیدانستند بخندند یا گریه کنند!
و....
همه #طنز_تلخ ....
این روزها ؛ هر چه میبینم و میخوانم ؛ طنز تلخ است....
کمی #بخندیم !
#جملات
#زاشا_ممت
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
جامعه ی مااز شدت درد؛ به سمت کمدی سیاه پیش میرود.
@chisayasrebiofficialpage
#ChistaYasrebi
https://www.instagram.com/p/CV8kHXKsAGf/?utm_medium=share_sheet
هرگز نمیتوانم جوک بگویم
هرگز نمیتوانم به جوک بخندم !
و شیوه نوشتنم در #تاتر و #سینما
#طنز_تلخ اجتماعی است.
مثل شنیدن خبر حاملگی سیده خانم با بازی بانو #گوهرخیراندیش ؛ در
#فیلم_سینمایی #دعوت به نویسندگی من و کارگردانی #حاتمی_کیا
که سیده خانمِ مومنه ؛ در قبرستان ؛ موقع خاکسپاری همکلاسی سابقش؛ موبایلش ؛ ناگهان زنگِ آهنگ اندی میخورد!😂
و در پنجاه و چند سالگی ، مقابل دخترانش میفهمد حامله است!
پنج شش دختر بزرگ ؛ که یکیشان بچه ی اولش را تازه حامله است و دیگری ؛ باردار نمیشود و برای همین ، ناراحت است !
من اینگونه ؛ همه ی معضلات را بیان میکنم !
و اتفاقا بسیار سخت است !😟
آنهایی که #نمایش
#کارناوال_با_لباس_خانه ی
مرا دیده اند ؛ میدانند...
و نمایشهای دیگرم را 👇
مثل
#حیاط_خلوت
#زنی_که_تابستان_گذشته_رسید
#شب
#بادها_برای_که_میوزند
#هتل_عروس
#برخورد_نزدیک_از_نوع_آخر
#یک_صبح _کوچک
که مردم نمیدانستند بخندند یا گریه کنند!
و....
همه #طنز_تلخ ....
این روزها ؛ هر چه میبینم و میخوانم ؛ طنز تلخ است....
کمی #بخندیم !
#جملات
#زاشا_ممت
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
جامعه ی مااز شدت درد؛ به سمت کمدی سیاه پیش میرود.
@chisayasrebiofficialpage
#ChistaYasrebi
https://www.instagram.com/p/CV8kHXKsAGf/?utm_medium=share_sheet