چیستا_دو
3.04K subscribers
347 photos
167 videos
3 files
448 links
داستانهای چیستایثربی_او یکزن _ خواب گل سرخ و..تنها کانال موثق قصه ها ی من که ؛شخصا زیر نظرخودم، چیستا، اداره میشود. ادرس کانال #رسمی من این است
@chista_yasrebi
Download Telegram
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
زن بودن ، سخت ترین کار دنیاست.
یک سو دلت ،
یک سو قوانین ،
یک سو خانواده ،
یک سو ، علامتهای ممنوع ،
از هر طرف ، صدایت میکنند ،
و تو را میخواهند ! ...
و تو
صدها تکه میشوی ،
تا همه‌ را راضی کنی ،
جز خودت !



زن بودن ،
پر غرور ترین کار دنیاست ...

وقتی
که زنی ،
عاقلی ،
عاشقی ،

سنت میشکنی ،
و کاری میکنی ، حتی بر ضد جهان ،

برای کشف حقیقت ...

#چیستایثربی
#چیستا_یثربی


#آقایان در کنار ما باشید ، نه مقابل ما !
دوشادوش هم ،
#برای_نبرد_با_هیولای_جهل !
مرسی
#چیستا



#جملات
#جملات_چیستایثربی

#کلیپ
#ویدیو
#موزیک_ویدیو
#فیلم#سینما#رقص
#رقص_دربار
#سریال_کره_ای


#هوانگ_جینی _ زندگی رقصنده ای که شادی مردمش و ساده زیستن را ، به شهرت ، ثروت و معروفیت ، ترجیح داد. .

محصول 2006
با بازی
#هاجیوون
#ها_جی_وون

#chista_yasrebi
#writer#playwright#poet
#chistayasrebi

@chista_yasrebi.2
پیج دوم من ، در اینستاگرام

yasrebiichistaa@gmail.com


فقط امور ضروری در
#جیمیل
#مرسی😅



ادامه
#کلیپ و
#رقص_زمستان "هوانگ جینی" در
#پست_بعد

بخشی از آن ،اکنون در #استوری_آخر_من

😀😀😀

https://www.instagram.com/p/BpV_PLBHLrr/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=xg1cpekytxb9
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
زنی را می شناسم من
که شوق بال و پر دارد
ولی از بس که پُر شور است ،
دو صد بیم از سفر دارد


زنی را می شناسم من
که در یک گوشه ی خانه
میان شستن و پختن
درون آشپزخانه

سرود عشق می خواند ،
.نگاهش ساده و تنهاست
صدایش خسته و محزون
امیدش در ته فرداست

#فریبا_شش_بلوکی

اصل #ترانه
#فرانک_سیناترا


این‌اجرا : .
#خواننده
#پاتریشیا_کاس
#فرانسوی
نام #ترانه
#اگر_بروی


کلیپ
همراه‌ با
#جرمی_آیرونز

#موسیقی
#موزیک_ویدیو
#کلیپ
#ویدیو از فیلم :
" و حالا خانمها و آقایان"


" AND NOW. LADIES & GENTLEMAN
کارگردان :

#کلود_للوش

ترجمه ی ترانه :

اگر بروی

ممكن است خورشيد را نيز با خود ببري ،
و همه پرندگاني كه در آسمان تابستاني پرواز مي كردند ،
آنگاه كه عشقمان تازه بود و قلبهايمان سرمست ،
آنگاه كه روز كوتاه بود و شب دراز ،
و ماه هنوز براي نغمه هاي پرنده شب مي ايستاد ،
اگر تو بروي، اگر تو بروي، اگر تو بروي ،
اما اگر بماني، روزي براي تو خواهم ساخت ،
كه چنين روزي نبوده باشد و خواهد آمد ،
در آفتاب بادبان خواهيم كشيد، در باران خواهيم تاخت ،
با درختان خواهيم سخن گفت و با باد راز نياز مي كنيم ،
آنگاه اگر بروي، درك خواهم نمود ،
فقط بقدري برايم عشق بگذار تا كه در دستانم نگاه دارم ،
اگر تو بروي، اگر تو بروي، اگر تو بروي ....
تركم مكن !

بايد فراموش نمود
هرآنچه را كه فراموش شدني ست
و هرآنچه را كه تاكنون بر ما گذشته است
فراموش كن زمان
سوءتفاهم ها
و زمان هاي بر باد رفته را
يعني كه بايد
فراموش كرد اين ساعاتي را كه
گاهي مي كشند
با ضربه هاي "چرا"ها
قلب خوشبختي را
تركم مكن، تركم مكن، تركم مكن
اما اگر بماني، شبي براي تو خواهم ساخت
كه چنين شبي نبوده باشد و خواهد آمد
بر تبسم تو بادبان خواهم كشيد، بر لمس تو خواهم تاخت ،

سخن خواهم گفت با چشمان تو، كسي كه بسيار دوستش مي دارم
آنگاه اگر بروي، درك خواهم نمود
فقط بقدري برايم عشق بگذار تا كه در دستان بگيرمش
اگر تو بروي، اگر تو بروي، اگر تو بروي
اگر تو بروي، زيرا مي دانم بايد بروي
در جهان، براي اميد داشتن چيزي نخواهد ماند
بجز اتاقي خالي، پر از خلاء
همچون نگاهي تهي كه در چهره ات مي بينم
آه، من سايه ي سايه ي تو بوده ام
اگر چنين چيزي امكان دارد، مرا در كنارت نگاه دار
اگر تو بروي، اگر تو بروي، اگر تو بروي
لطفا نرو !



#patriciakaas
#jeremyirons
#ifyougoaway

#chista_yasrebi
#music
#video
#poetry
#chistayasrebi

@chista_yasrebi.2
پبج دوم‌من در اینستاگرام

#کلیپ_کامل
در #کانال_رسمی_چیستایثربی می آید.
لینک در بیوی پیج
#چیستایثربی

https://www.instagram.com/p/BqB-znOAmlP/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=1jbptbf43a54g
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
و زندگی ، درختی است بلند و تناور ،
که ما فقط، یکبار ، در سایه اش ، مینشینیم !
.
و تمام عاشقانه های جهان ،
همان یکبار به دنیا می آیند ،
و تمام رنجهای جهان ... . .

سپس خاطره میشویم ،
در سایه سار درخت ،
برای نسلهای بعد ...
.

#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#چیستا
#نویسنده
#رمان
#نمایشنامه
#فیلمنامه
#نقد_ادبی
#نقد_هنری
#زن
#مادر
#اعتراض

#کلیپ
#موسیقی
#موزیک
#موزیک_ویدیو
.

#مونیکابلوچی
#مونیکا_بلوچی
#ونسان_کسل
رمان
#داستان
#قصه
#آوا_متولد۱۳۷۹ .
داستان #عاشقی و #عصیان .
.
.
هشدار نویسنده :
دوستانی که ناراحتند یا به هر دلیل ، اعصابشان ،ضعیف شده ، مطلقا قسمت ۱۶ رمان پاورقی #آوا را نخوانند !
.
.
...
صفحه ، پرایوت است.
قصه ای در کانال نمی آید.
.
فالور جدید پذیرفته نمیشود...
از این پس خیلی مراقبم .

#chista_yasrebi
#chistayasrebi
#novelist
#Ava
#Novel

https://www.instagram.com/p/Br3H8B5AZDE5Bvk10gOD4xerO2cYUpQ7aRWVx80/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=xm7nz5qny92y
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
#آوا_متولد۱۳۷۹
#قسمت18
#چیستا_یثربی

مگر می شود هم عاشق باشی، هم‌ وقت مرگ، به معشوقت فکر نکنی؟
و به تنهاییش، بعد از تو!

زمان بر من، نمی گذرد!
گویی که قرن هاست، آن شوهر اساطیری، هر صبح، موی مرا می بافد و شب، دوباره باز می کند!

آب، خود را شوهر من می داند!
همان آب لعنتی که همه ی صداها را از من گرفت!

زلزله‌ شاید، چند ثانیه، دنیای مرا تکان‌ داد، اما جاده ها را، برای ابد، برید!
به هم رسیدن، مثل خواب است!

طاها، همسرم، رود به رود، چشمه به چشمه،‌ دنبال نوعروسی می گردد، با موهای درخشان، زیر نور ماه...

از همه می پرسد، اما به کسی جواب نمی دهد.

نذر سکوت کرده است...
تا مرا پیدا نکند، کلام دیگری جز اسم من، نمی گوید!
از همان‌ شب شوم، که کنار آبگیر فریاد می زند و می گرید!

شبی که من اسیر فرمانده ی آب ها شدم!
و دایی، سیلی محکمی بر صورت همسرم نواخت و گفت:
دختر مردمو آوردی وسط آبگیر یخ؟! حتی یه شب نتونستی صبر کنی!

پدر، همسرم را نفرین می کند:
_کاش، هرگز به شهر ما نمیامدی!
کاش هرگز آوا رو ندیده بودی!

از آن زمان، طاها، ذکر گویان، راه می رود...

در سکوت...

دیگر، به سمت خانواده ی ما برنمی گردد.
رازی دارد!

باید چهل شب، ‌چهل نفر را نجات دهد، تا آوایش را پیدا کند!

آن فرمانده‌ ی بزرگ آب، بی رحم است!
مرا که در برابر تصرفش، سرکشی کردم، به صخره کوبیده است!
اما‌ دور نمی شود...

درویشی زمین گیر و خواهر پیرش،‌ مرا از صخره، جدا کردند!

بیمارم...
صدایی نمی شنوم‌!
گویی، فرمانده ی آب، به گوش هایم سیلی زده!

نمی دانم‌ کجا هستم!
می خواهم حرف بزنم.
طاها را پیدا کنم...

نمی شود! صدایم رفته!
تمام‌ صداهای دیگر هم رفته.
جهان، بی صدا...
کر و لالم!
لبخوانی می کنم.

درویش می گوید: خشم آب است!
مردت باید، خودش، تو را پیدا کند.
ما از کجا، مرد غریبی را پیدا کنیم که زبان ما را نمی داند؟

اینجا، دشت ذهاب نیست!

من پیری نیمه افلیجم‌ و خواهرم‌ از بیگانه می ترسد، فارسی نمی داند!

طاها را می بینم، بیدارم...
اکنون بر سر برکه ی دیگری خم شده!

درویش می گوید: خواب می بینی!

_خواب نیست!
شاید مرده ام و درویش و خواهرش هم، سال هاست مرده اند!
چون من، همه را‌ می بینم، لحظه به لحظه...

مادرم زیر سِرُم است، خاله ها، در کنارش!

آرزو، به جاده می زند، سراسیمه، جلوی اولین ماشینی را می گیرد که به دشت ذهاب می رود.

با صدای بلند، گریه می کند:
"خدا، مرد زندگیمو گرفتی، خواهرم رو پس بده!"

سخت، نا امید است...
در آینه،‌ نگاهی بر وجودش سنگینی می کند!

به آینه، نگاه می کند...
کنار راننده، مردی نشسته که به او دستمال می دهد، و یک‌ بطری آب.

چهره اش آشناست...
آرزو از نگاهش می ترسد!

سردار می گوید: سلام خانم رحمانی!

آرزو، لال می شود...

سردار می گوید: تا شنیدم، اومدم.‌.. با لباس شخصی.
خیلی متاسفم، درک می کنم،
ولی خواهرتونو پیدا می کنیم، با کمک هم!

آرزو، در ماشین سردار، بالا میاورد...

https://www.instagram.com/p/Br_C4gogHRK/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=q5sw5eeziktr
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
خندیدم...

شاید خنده ی عصبی بود.

گفتم : نه میخوام به یاد بیارم ، و نه میخوام فراموش کنم که تو ، در حق من چه کردی ؟!

گفت :
‌اگه مدالی به نام صبوری ، وجود داشت، من روی سینه ی تو میزدم...




گفتم : وجود داره...
این مدالو به سینه ی من بزن !


و من هر دو دنیا رو ، برات صبوری میکنم...

لبهای تو داغِ طلای هر مدالند...‌‌
مدال بزن به سینه ی من استاد !
لبخند تلخی زد...

نگاهش را با شرم پایین انداخت...
جلوی پایش ، روی زمین نشستم.
دیگر نمیتوانست نگاهم نکند ...
گفتم :


__من و تو ، هر دو ، یه روز ، خاک میشیم ، خاک!

از تن ما ، ممکنه ، گُلی جوانه بزنه از خاک... .
بذار این گل ، بوی عطرِ عشق بده، علی.‌‌..

بذار یه روز خوشحال باشیم که به این دنیا آمدیم و همو دوست داشتیم !


هر اتفاقی که میخواد بیفته...
مهم اینه ما کوتاه نیامدیم ،
ما، همو دوست داشتیم !



دستش را گرفتم :

_مدال بزن!
به سینه ی من ، مدال صبوری بزن علی جان ...

من بازم صبر میکنم!


دستم خیس شد.
به چشمهایش نگاه کردم ،

اولین بار‌ بود که دیدم یک مرد ، چنین دردمندانه و بیصدا ، اشک میریزد...‌

گفت : منو حلال کن چیستا ...
خیلی اذیت شدی تو این دنیا !



گفتم : راهیست راه عشق که هیچش ، کناره نیست ...

سرش را روی شانه ام گذاشت و پیراهنم از اشک خیس شد.


گفتم : این اشکها رو نگه دار برای روز قیامت ...

اگه بعد از مرگ ، همو ندیدیم ،
یا دیدیم و نشناختیم !


الان گرمای دستاتو میخوام ،
وجودِتو میخوام ،‌ الان میخوام حست کنم ...
مثل یک گل ، عطرت رو توی خاطره م‌ ، نگه دارم !

گفت : چشم ...
اینم مدال صبوری !



فقط این مدالو ، جایی نشون نده!

ساعتش را باز کرد.
گفتم : برای چی ساعتتو باز میکنی؟!

گفتم : میخوام زمان ، توی این چند لحظه ، وجود نداشته باشه ،
میخوام متوقف شه...
میخوام وقتِ بوسیدن تو ، چند دقیقه رو از خدا بدزدم ...‌

و همیشه ، برای همیشه با خودم ، داشته باشم ...

ساعتش بزرگ و زیبا بود ،

سبز تیره ، با عقربه هایی شبیه قطب نما و بند نقره !

حواسم به ساعتش پرت شد که ...



#پستچی
#جلد_دوم
#پستچی_دو
#کتاب
#داستان
#رمان
#رمان_ایرانی
#داستان_عاشقانه
#رمان_پرفروش
#کتابخوانی
#نشر
#کتابفروشی


#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#چیستا

#کلیپ
#ویدیو
#موزیک
#موسیقی
#ویگن
#لالایی
#موزیک_ویدیو


#chista_yasrebi
#chistayasrebi
#chista


#writer
#books


برای ثبت نام در کانال خصوصی #پستچی_دو ، تا آخر این ماه ، فرصت دارید با این اکانت /آیدی/در تلگرام تماس بگیرید.


آیدی، جهت ثبت‌نام این قصه درتلگرام:

@ccch999

#پستچی
#پستچی_دو
#جلد_دوم_پستچی

#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
برگرفته از اینستاگرام چیستایثربی

@chista_yasrebi