چیستایثربی کانال رسمی
6.56K subscribers
6.04K photos
1.28K videos
56 files
2.12K links
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.



@chistaa_2
Download Telegram
دوستان جان
و

#یکرنگ

#مسابقه_داستانی

به درخواست شما ؛ پایان هر قسمت
#او_یکزن ؛

یک سوال چهار گزینه ای مطرح میکنم؛ که کنار کامنتهایتان ؛ گزینه درست را بنویسید....هدیه ؛ کتاب است یا اعتبار خرید کتاب ؛ که برایتان ارسال میشود..

..
برنده مسابقه ی داستان
#شوالیه هم معلوم شد.ولی خودش به دلایلی از برنده بودن #انصراف داد...برای همین تا این لحظه طول کشید که نفر دیگری را جای او معرفی کنم...

نام برنده ی این قسمت و داستان کوتاه#شوالیه با هم اعلام میشود.امروز دیدم شاعران و فیلمسازان هم در پیج خود ؛ از این مسابقات گذاشته اند و چه جایزه ای با ارزشتر از کتاب؟!!! و فرهنگی تر از آن؟




#سوال این قسمت
نلی چرا #خوابید؟

یک_ 1.به سوت مربوط میشد.انگار به نوعی با سوت آشنا ؛ هیپنوتیزم شد؛ و به خواب مصنوعی فرو رفت.


دو_2.از استرس؛ تمام شب نخوابیده بود و خسته بود.


سه-3. از استرس؛ آرام بخش یا زاناکس استفاده کرده بود.

چهار_4. کنار مرد؛ چنان احساس آرامشی داشت که مثل یک کودک ؛ خوابش رفت...

گزینه ی صحیح را فقط در صفحه
#اینستاگرام _اصلی_خودم و در کامنتتان میپذیرم ؛ نه در دایرکت و نه در لاین یا تلگرام....

مهلت جواب....


فردا شب...تا شروع قصه ی قسمت بعد...

#برندگان همین صفحه اعلام میشوند.
درود
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
تا وقتی هتاکی به هنرمند از بین نرود ؛ ما در پیج جدیدمان خواستار رسیدگی پلیس ؛ حکومت و دولت به تهدید و آزار هنرمندان بخصوص بانوان ثابت شده هنرمند کشور هستیم.تمام کامنهایشان با نام در پیج ادمین میاید
@chista_yasrebiدیالوگ خوب/نیمه شب در پاریس/وودی آلن/از پیج دیالوگیسم
@chista_yasrebiلطف دوستان پیج سه نقطه
.
.
.درود دوستان
یک آقایی از مسولان ، که حتی اسمش یادم نمانده ؛ گفته که کتابخوانی مجازی؛ تاثیری بر کتابخوان شدن مردم ندارد.من میگویم.اشتباه میکنید
#دارد..وقتی مردم به مطالعه عادت کنند؛ خارج از فضای مجازی هم دنبال کتاب میگردند.میخواهم با انجمن #صوفی. ؛ که قبلا حرفش را زده ام و یک انجمن کمکهای مردمی و متعلق به عده ای کتابخوان است؛ همین را ثابت کنم..از این به بعد در کانالم ؛ جملات یا تکه هایی از کتابهایی را که خوانده اید اضافه میکنم...هم مطالعه میکنیم ؛ هم مطلبی را معرفی میکنیم ؛ هم نشان میدهیم اهل مطالعه هستیم !

میتوانید نوشته های کوتاه خود راهم برای کانال بفرستید.بهترین آنها انتخاب خواهد شد....لطفا مطالب را در دایرکت پیج دوم اینستاگرامم بنویسید.از الان اولین نفری که یک جمله یا جملاتی از کتابی را نقل کرد؛ معرفی میشود...این.انجمن اهداف والاتری دارد.ورود کتاب؛ ادب و فرهنگ و تفکر ؛ به تمام عرصه های زندگی....میخواهیم ثابت کنیم.آقای مسوول اشتباه میکنید! تلگرام و فضای مجازی ؛ میتواند بر کتابخوانی مردم اثر بگذارد.اگر کتاب نخوانده اید یا اهل نوشتن نیستید؛ برای ما عکس و طرحهای خودتان را بفرستید.


تلگرام ما در انجمن #صوفی
#کتابخانه ی عمومی ماست.

سپاس
#چیستایثربی
منتظر نوشته های شما هستیم.
جمله ای یا جملاتی از یک کتاب.معرفی چند خطی کتاب و یا نوشته های خودتان...شعر و دلنوشته....

#انجمن_صوفی
#کانال_تلگرام_چیستایثربی
#چیستایثربی

@chista_yasrebi


ثابت کنیم کتابخوانیم.
..
#توجه
#برندگان مسابقه ی قسمت چهارده او یک زن به قید قرعه توسط قرعه کشی کامپیوتری

پاسخ درست گزینه 3
برندگان به قید قرعه
نورا نیکاهنگ
محبوبه اسماعیلی
noura_nikahang
Mahboobe_esmaeillli
و برنده جایزه قصه

مثل اینکه حالش خوب نیست:
آتی_متین
Ati_matin

اگر در تایپ اسامی اشتباهی رخ داد عذر میخواهم.برندگان در دایرکت پیج دوم من تماس بگیرند و آدرس و تلفن خود را بگذراند تا جوایز برایشان ارسال شود....

اما چرا گزینه سوم؟

شهرام نیکان یک بازیگر است.نه دکتر یا روانشناس که هیپنوتیزم بداند! و اصلا چرا باید دختر راهیپنوتیزم کند؟ و هیپنوز آنهم روی آدمهای معتاد به داروی خواب آور یا آرام بخش ؛ چنین زود اثر نمیکند. قطعا نلی برای غلبه بر اضطرابش دوز دارویش را بالا برده.....که بتواند مقابل نیکان طبیعی جلوه کند ؛ و بدیهی است که بی خوابیهای قبل و بالا بردن ناگهانی دوز دارو ؛ حالت خواب ناگهانی ایجاد میکند...بدون اینکه فرد بخواهد؛ خوابش میبرد....

از شرکت همه ی شما در این مسابقه ی فرهنگی متشکریم
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#او_یکزن
#قسمت_پانزده
#چیستا_یثربی

نفهمیدم کی خوابم رفت و چقدرخوابیدم ؛ وقتی بیدار شدم سرم روی شیشه ی ماشین بود و هنوز صدای سوت در سرم تکرار میشد.

خدایا! چقدر آشنا بود ! ولی هر چقدر فکر میکردم ؛ یادم نمی آمد کجا آن را شنیده ام!
... سه قاچ از پرتقالی که میخورد ؛ کف دستم گذاشت ؛ گفت:بخور! مثل دستور رییس بود!
تهران را پشت سر گذاشتیم؛ خانواده ی مرا پشت سر گذاشتیم ، چیستا، دوستم را پشت سر گذاشتیم ؛ و حتی شاید نلی سابق را پشت سر گذاشتیم و من سخت دلم شور میزد ؛ یک پتوی سفری روی تنم بود ؛ ترمز محکمی کرد؛ نزدیک بود سرم به شیشه بخورد. گفت: میگم کمربندو باز نکن ؛ لج میکنی؟ خواب بودی برات بستم ؛ وگرنه الان تو شیشه بودی! لعنت به این شیب تند که همیشه یادم میره !"همیشه" ؟ مگر چقدر به آنجا می آمد؟ فکر میکردم خاطرات تلخی را برایش زنده میکند.... خب!.... رسیدیم شنل قرمزی! نگاه کردم ؛ خانه ای نمیدیدم؛ تا چشم کار میکرد؛ درخت بود و جنگل...صنوبر، کاج ؛ فندق.گفتم :پس خونه کو؟! گفت: پله های سنگی رو ؛ برو پایین! کنار رودخونه...گفتم :خونه ی کیه؟ گفتم : شبنم! به اسم اون کرد ؛ حس غریبی به من میگفت؛ این خانه ؛ اول و آخر همه چیز است.همه چیز زندگی من....مثل شبنم ! وارد آن شوم ؛ دیگر راه خروجی ندارم ؛ جایی که یک زن ؛ یک دختر شانزده ساله عاشق شده؛ با فریب یک مرد؛ ازدواج کرده؛ مادر شده و بچه اش را به زور کشته اند؛ و بعد خودش ناپدید شده !

هنوز پتو روی شانه ام بود ؛ داشت وسایل را میآورد.گفتم؛کو شن بقیه؟ گفت:کیا؟ -فیلمبردار؟عوامل؟....
گفت:آهان اونا؟روز فیلمبرداری میان. چند روز اول ؛ تمرینه و جمع کردن سناریو... وسایل را تقسیم کردیم و باهم به سمت خانه رفتیم.از دور دیدمش ؛ کلبه ای قرمز بود.مثل خانه ای از آبنبات سرخ یا ژله ؛ با شیروانی سبز؛ درست رنگ گوجه سبز..یاد خانه ی پیرزن جادوگر قصه ی هنسل و گرتل افتادم. کسی قرار بود آنجا خورده شود یا زندانی ؟ چرا ترسیده بودم ؟ صدای کلاغی مرا ترساند! درست از بالای سرم رد شد. تماس بالش را با پیشانی ام ؛ حس کردم ؛ جیغ زدم ! خندید؛ گفتم: میخواست بزنه تو سرم ؛ چرا؟! گفت:مال رنگ کلاته؛ قرمزته! خوششون میاد...با چشمان سبز مردابی اش؛ در چشمانم خیره شد و گفت: میدونستی اونم کلاه سرش میذاشت؟ شبنم؟ گفتم : نه! همین قرمز؟گفت؛ بنفش! عاشق کلاه بنفشش بود. یک لحظه غم سنگینی را درنگاهش حس کردم؛ گفتم : چیشد؟میخوای درش بیارم؟ دستم را ناگهان گرفت؛ ترسیدم!.... به نظرم حال طبیعی نداشت: گفت: منو ترک نکن نلی ! باشه؟ گفتم: تا وقتی قرارداد داریم! گفت:خفه شو! میگم ترکم نکن! بگو باشه! دستم را محکم نگه داشته بود؛ گاهی چاره ای نداری؛ با پای خودت به سلاخ خانه آمده ای! این جمله را کجا شنیده بودم؟! چیستا؟ آره...چیستا گفته بود! یادم نیست برای چی؟ و کجا ؛ دستم در دستش بود ؛ گفتم : باشه ؛ میلرزیدم؛ گفت:سردته.بریم تو! نگاه ترسناکی در آن چشمان زیبا دیدم. از بچگی؛ از هر چه میترسیدم؛ بیشتر خوشم می آمد.لعنت!....


#او_یک_زن
#قسمت_پانزدهم
#چیستایثربی
#داستان
#داستان_بلند
#ادبیات
#پاورقی_اینستاگرامی
برگرفته از پیج اصلی اینستاگرام
#چیستایثربی

دوستان گرامی؛ لطفا در اشتراک گذاری؛ نام.مولف و لینک تلگرام او ؛ قید شود.این کتاب ثبت شده است و شابک دارد.حقوق معنوی نویسندگان مثل هر صنف دیگری؛ قابل احترام است.سپاس
#چیستا_یثربی

@chista_yasrebi
کانال رسمی

@chista_2


کانال قصه /او ؛ یک زن/برای کسانی که میخواهند همه ی قسمتها را پشت هم بخوانند و یا در
#مسابقات همین قصه ؛ شرکت کنند.
مسابقه ی قسمت پانزدهم
پس از لایک ؛ لطفا گزینه ی مورد نظر را بنویسید

.مثل کامنت ریر پست قصه

غم ناگهانی
#نیکان در پایان این قسمت ؛ به نظر شما از کجا ناشی میشد؟

یک-خاطره ی خواهرش.

دو- تنهایی اش؛ علی رغم اینکه بازیگری مطرح است.

سه-رازی دردناک که در سینه پنهان کرده.

چهار_احساس وابستگی ناخوداگاه به معصومیت و سادگی نلی


لطفا گزینه ی مورد نظرتان را زیر پست قصه در صفحه ی اصلی اینستاگرام یثربی_چیستا بنویسید.سپاس
برندگان قبل از قست بعدی اعلام خواهند شد و جوایز ارسال میشود
#چیستایثربی

@chista_yasrebi
@chista_2کانال قصه
.


.
#نامه_سوسن_پرور_به_چیستایثربی
چبستایثربی:اهانت و تخریب شخصیت ؛ در فضای مجازی بیداد میکند...

اسطوره ای به نام چیستا یثربی
چیستا جانم مدتهاست که می خواهم برایت چیزی بنویسم ولی نوشتن برای تو سخت است برای تو که خوب می نویسی برای تو که جسوری ، برای تو که بی پروا هستی نوشتن سخت است . چیستا جان ما نسلی هستیم که به پنجره هایمان پرده های کلفت می زنیم و همه ی دریچه هایمان را می بندیم تا کسی ما را در تنهاییمان نبیند ما نسلی هستیم که همه رازی در دل داریم ما نسلی هستیم که آموختیم همیشه نقاب داشته باشیم . و تو مثل همیشه همه تابوها رو شکستی رازت را فاش کردی . تو رها بودن را آموخته ای روح آزاده ی تو هیچ چهارچوبی را قبول نمی کند . تو شفاف ترین زنی هستی که شناخته ام . بیست و نه روز از عشق برایمان گفتی و عشق آن دهه ها را هم نسلان تو خوب می شناسند . آن سالها همه عاشق می شدیم ولی کمتر کسی برای رسیدن به عشقش می جنگید ما نسلی بودیم که عشق را در پستوی خانه نهان کردیم ولی تو بی پروا عشق را به کوچه خیابان بردی به قبرستان بردی به کمیته بردی به خانه مادر علی بردی به تئاتر شهر بردی . عاشق بودن یعنی چیستا بودن . از چیستا بودنت هر چه بگویم کم است . رفیق کهنه ی من عشق را برایم تازه کردی . الهی زنده بمانی و شاهد عاشقی هایت باشم .
#سوسن_پرور
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
نامه ای از یک دوست روزنامه نگار به
#چیستایثربی

ساده و صاف که باشی، همین می شود!
گاهی بی تفاوت از کاری که برای شان انجام داده ای رد می شوند، انگار وظیفه ات بوده و حالا که انتظار جبران از طرف مقابل را داری، هیچ پاسخی نمی بینی!
گاهی اوقات اوضاع از این هم بدتر می شود، پاسخ مهرت را نمی دهند که هیچ، چنان نقره داغت می کنند که تا ته قلبت را می سوزاند!
این را که دوستان می ببینند می گویندخوب بودن و ساده بودن،
برای گذشته بوده، نه حالا که خیلی ها فقط به اینکه نفعی از هم ببرند، فکر می کنند!
اما خوب ها، ذات شان عوض نمی شود، پلید نمی شود، گاهی گرد و خاک روی شان می نشیند اما سریع آن را می زدایند.
خوب ها خوب می مانند، تو هم خوب بمان عزیز...

#حامد_جیرودی
#روزنامه_نگار
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
. .
.
..
.

برای #چیستا_یثربی .



شعری از
#استاد
#ناصر_شمس
برگرفته از پست امروز اینستاگرام ایشان


در این گردونه زندان
نه دنبال نفس میگردم
نه آن صحنی که علم گردم
به بی تایی،

به دنیایت
من آن بیگانه ام
که در رنگ آیینه ات
نقش خودبینی و
در چشم من
بینی
روی دیگر.
من آن همخوانم
که می خوانم به شادی
به تکرار لحنی ته نشین،
جامانده
از گورکنم
ز خوشحالی واپسین تیشه ها،
با لباسی گل منگولی
در نمناکی گورم.
#ناصرشمس.
پ.ن.برشی اززندگی و وصف الحال اینروزهای بانو چیستا یثربی توسط،حقیر

پ.ن.من همیشه احساس می کنم گورکن من با آواز و زمزمه مشغول گور کندن خواهد .همچنان که مردنم او را ناراحت نخواهد کرد لباس،شاد اورا نیزبدل نمی گیرم


استاد#ناصرشمس عزیز.کلماتت متبرک باد در روز بیدلی من.....خداوند ؛ گنجینه کلمانش را همیشه به رویت باز نگهدارد.جایی از حضرت علی "ع" خواندم :

انسان؛ به میزانی که انسانتر است ؛ تنهاتر میشود.....
.
گمانم این روزها ؛یکی از آزمونهای سخت زندگی ام را طی میکنم.درود و سپاس تا بیکران افق و سرمد بر شما و بر همه ی دوستان دور و نزدیک ؛ که مرا حمایت کردند و میکنند.

ما همه از یک#خانواده_ایم

#چیستا_یثربی

#شعر_معاصر
#ناصرشمس

هم اکنون در پیج استاد که#بنده_نوازی کردند و این شعر را برای این روزهای #من سرودند....وصف حال این روزهای خاکستری من.....سپاس

#شعر ی
#وصف_حال_این_روزهای_چیستا
#استاد_ناصر_شمس

با سپاس فراوان ؛ از جناب شمس برگرفته ازپست امروز اینستاگرام ایشان.....

..........این شعر؛ یکی از بهترین هدایای زندگی من بود!
#چیستایثربی
@chista_yasrebi