#توجه
#برندگان مسابقه ی قسمت چهارده او یک زن به قید قرعه توسط قرعه کشی کامپیوتری
پاسخ درست گزینه 3
برندگان به قید قرعه
نورا نیکاهنگ
محبوبه اسماعیلی
noura_nikahang
Mahboobe_esmaeillli
و برنده جایزه قصه
مثل اینکه حالش خوب نیست:
آتی_متین
Ati_matin
اگر در تایپ اسامی اشتباهی رخ داد عذر میخواهم.برندگان در دایرکت پیج دوم من تماس بگیرند و آدرس و تلفن خود را بگذراند تا جوایز برایشان ارسال شود....
اما چرا گزینه سوم؟
شهرام نیکان یک بازیگر است.نه دکتر یا روانشناس که هیپنوتیزم بداند! و اصلا چرا باید دختر راهیپنوتیزم کند؟ و هیپنوز آنهم روی آدمهای معتاد به داروی خواب آور یا آرام بخش ؛ چنین زود اثر نمیکند. قطعا نلی برای غلبه بر اضطرابش دوز دارویش را بالا برده.....که بتواند مقابل نیکان طبیعی جلوه کند ؛ و بدیهی است که بی خوابیهای قبل و بالا بردن ناگهانی دوز دارو ؛ حالت خواب ناگهانی ایجاد میکند...بدون اینکه فرد بخواهد؛ خوابش میبرد....
از شرکت همه ی شما در این مسابقه ی فرهنگی متشکریم
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#برندگان مسابقه ی قسمت چهارده او یک زن به قید قرعه توسط قرعه کشی کامپیوتری
پاسخ درست گزینه 3
برندگان به قید قرعه
نورا نیکاهنگ
محبوبه اسماعیلی
noura_nikahang
Mahboobe_esmaeillli
و برنده جایزه قصه
مثل اینکه حالش خوب نیست:
آتی_متین
Ati_matin
اگر در تایپ اسامی اشتباهی رخ داد عذر میخواهم.برندگان در دایرکت پیج دوم من تماس بگیرند و آدرس و تلفن خود را بگذراند تا جوایز برایشان ارسال شود....
اما چرا گزینه سوم؟
شهرام نیکان یک بازیگر است.نه دکتر یا روانشناس که هیپنوتیزم بداند! و اصلا چرا باید دختر راهیپنوتیزم کند؟ و هیپنوز آنهم روی آدمهای معتاد به داروی خواب آور یا آرام بخش ؛ چنین زود اثر نمیکند. قطعا نلی برای غلبه بر اضطرابش دوز دارویش را بالا برده.....که بتواند مقابل نیکان طبیعی جلوه کند ؛ و بدیهی است که بی خوابیهای قبل و بالا بردن ناگهانی دوز دارو ؛ حالت خواب ناگهانی ایجاد میکند...بدون اینکه فرد بخواهد؛ خوابش میبرد....
از شرکت همه ی شما در این مسابقه ی فرهنگی متشکریم
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#او_یکزن
#قسمت_شصت_و_چهارم
#چیستایثربی
مهتاب گفت: اسم دختره چی بود؟ و من ؛ نلی کمالی ؛ میخواستم کاری وحشیانه انجام دهم ؛ میخواستم به همه ی ترسها و شکها پایان دهم. گفتم: "من نلی ام !..."
انگار تازه متوجه حضورمن شد.گفت: تو نلی هستی؟ نلی کیه؟ گفتم : همسر رسمی پسرتونم...مهتاب به شهرام نگاه کرد و گفت : راست میگه؟ شهرام گفت :بله...میخواستم خودم بتون بگم ؛ ولی..مهتاب کف زمین نشست ؛ گفت: همه چیز عین گذشته ست...و من گذشته رو دوست ندارم...
تو چقدر شکل منی دختر ...! بیشتر ؛ شکل یکی دیگه....بگذریم!...
.
مطمینی زنشی یا از این دخترایی هستی که آویزونشن؟ از وقتی به دنیا اومد و چشماشو دیدم ؛ به پدرش گفتم: این چشما بلای جونش میشه ؛ شد!....
همیشه یه عده زن و دختر ؛ دنبالش بودن ؛ حتی معلماش میپرستیدنش...از بس اذیت میشد ؛ به پسرم گفتم : همه جا بگو من مرد نیستم ! بدتر شد؛ مردا دنبالش افتادن!...
حالا تو دختر؛با این چال گونه ت ؛ منو یاد یه نفر انداختی...یاد چاه یوسف....
گفتم:مادرم؟ خواهر شما؟! شبنم؟ گفت: شبنم ؛ مگه تو شبنمو میشناسی؟
سکوتی کرد و ادامه داد :
دختر خاله ی مادرم بود، نمیخواستم کسی راجع بش بدونه! همه جا میگفتم خواهرمه ! چون مثل دو تا خواهر ؛ بزرگ شدیم. باز پرسیدم : شبنم خانم ؛ فوت کردن درسته؟ مادر واقعی من بودن ؛ نه؟ مهتاب کنار پنجره رفت ؛
گفت: از اینجا تا چشم کار میکنه ؛ برفه! جاده لال میشه ؛ کر و کور میشه ؛ وقتی برف میاد...
اما برفو میشه تحمل کرد! فشار آب توی ریه؛ خیلی سخته! مادرم تحمل کرد؛ اونجا کنار سد کرج؛ روی زمین جون داد و زنده موند ؛ چون عاشق بود ؛ عاشق شوهرش؛ پسر همسایه شون؛ که هنوز نمیدونست مرده و عاشق من که تو شکمش بودم !
شش ماه و نیم قایمم کرده بود.....رفته بود پیش خاله ش تو شهرستان ؛ گفت ؛ حامله شده ! پسره داره پدر مادرشو راضی میکنه برای ازدواج... خاله بش پناه داده بود.به شوهر بیمارش، هیچی نگفته بود. شوهر خاله ؛ همیشه مریض بود.
خاله ؛ لباسای گشاد؛ تن مادرم میکرد. بیرونم چادر سرش میکرد.کسی شک نکرد حامله ست! روز عروسی لباسش انقدر گشاد بود و اون انقدر ریز جثه ؛ که باز کسی؛ چیزی نفهمید ؛ از اون جام که به طرف جاده چالوس؛ بعدم یه راست ؛ ته رودخونه ! دهه چهل لعنتی! "وارطان سخن نگفت!"...ورد زبونا بود....
شهرام گفت:
مادر بزرگ زنده موند ؛ ولی تو خونه دیگه راش ندادن! پدر مادرش ؛ خیلی متعصب بودن.ترجیح میدادن چنین دختری مرده باشه تا بایه بچه تو شکمش برگرده ؛ اونا درو باز نکردن! یه دختر کوچیکتر داشتن؛ میترسیدن برای اونم حرف دربیاد. مهتاب گفت: ولی مادرم قوی بود ؛ منو تنهایی به دنیا آورد، قاضی نیکان یه اتاق براش اجاره کرد؛ خیاطیش خوب بود. با خیاطی زندگی میکرد؛ کم کم لباس عروس ؛ سفارش گرفت ؛ رفت پیش خاله ش. در آمدش خوب شده بود؛ باهم کارو ادامه دادن. شوهر خاله ش مرده بود.دو تا زن تنها، باهم خیاطی رو راه انداختن.من و دختر خاله ی مادرم ؛شبنم ؛ با هم بزرگ شدیم.
شبنم ؛مهربون و قشنگ؛ انگار همیشه میخندید؛ مثل هم بودیم! من به چال گونه ش میگفتم :چاه یوسف....داستانشو خاله برامون تعریف کرده بود!
#او_یک_زن
#قسمت_شصت_و_چهارم
#چیستایثربی
#داستان
#داستان_بلند
#رمان
#ادبیات
#پاورقی_اینستاگرامی
برگرفته از پیج رسمی اینستاگرام
#چیستایثربی
دوستان لطفا در صورت اشتراک گذاری به طور
#جدی دقت فرمایید که
#نام_نویسنده فراموش نشود.حقوق یکدیگر را رعایت کنیم...
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
#کانال_داستان_او_یکزن
برای کسانی که میخواهند ؛ همه ی قسمتها را پشت هم داشته باشند:
@chista_2
#توجه: قسمت 64 واقعی ؛ همین قسمت است ؛ وگرنه هر قسمت دیگر #شصت_و_چهاری ؛ به جز این اعتباری ندارد و اشتباه یا جعلی است.سپاس
#چیستایثربی
#قسمت_شصت_و_چهارم
#چیستایثربی
مهتاب گفت: اسم دختره چی بود؟ و من ؛ نلی کمالی ؛ میخواستم کاری وحشیانه انجام دهم ؛ میخواستم به همه ی ترسها و شکها پایان دهم. گفتم: "من نلی ام !..."
انگار تازه متوجه حضورمن شد.گفت: تو نلی هستی؟ نلی کیه؟ گفتم : همسر رسمی پسرتونم...مهتاب به شهرام نگاه کرد و گفت : راست میگه؟ شهرام گفت :بله...میخواستم خودم بتون بگم ؛ ولی..مهتاب کف زمین نشست ؛ گفت: همه چیز عین گذشته ست...و من گذشته رو دوست ندارم...
تو چقدر شکل منی دختر ...! بیشتر ؛ شکل یکی دیگه....بگذریم!...
.
مطمینی زنشی یا از این دخترایی هستی که آویزونشن؟ از وقتی به دنیا اومد و چشماشو دیدم ؛ به پدرش گفتم: این چشما بلای جونش میشه ؛ شد!....
همیشه یه عده زن و دختر ؛ دنبالش بودن ؛ حتی معلماش میپرستیدنش...از بس اذیت میشد ؛ به پسرم گفتم : همه جا بگو من مرد نیستم ! بدتر شد؛ مردا دنبالش افتادن!...
حالا تو دختر؛با این چال گونه ت ؛ منو یاد یه نفر انداختی...یاد چاه یوسف....
گفتم:مادرم؟ خواهر شما؟! شبنم؟ گفت: شبنم ؛ مگه تو شبنمو میشناسی؟
سکوتی کرد و ادامه داد :
دختر خاله ی مادرم بود، نمیخواستم کسی راجع بش بدونه! همه جا میگفتم خواهرمه ! چون مثل دو تا خواهر ؛ بزرگ شدیم. باز پرسیدم : شبنم خانم ؛ فوت کردن درسته؟ مادر واقعی من بودن ؛ نه؟ مهتاب کنار پنجره رفت ؛
گفت: از اینجا تا چشم کار میکنه ؛ برفه! جاده لال میشه ؛ کر و کور میشه ؛ وقتی برف میاد...
اما برفو میشه تحمل کرد! فشار آب توی ریه؛ خیلی سخته! مادرم تحمل کرد؛ اونجا کنار سد کرج؛ روی زمین جون داد و زنده موند ؛ چون عاشق بود ؛ عاشق شوهرش؛ پسر همسایه شون؛ که هنوز نمیدونست مرده و عاشق من که تو شکمش بودم !
شش ماه و نیم قایمم کرده بود.....رفته بود پیش خاله ش تو شهرستان ؛ گفت ؛ حامله شده ! پسره داره پدر مادرشو راضی میکنه برای ازدواج... خاله بش پناه داده بود.به شوهر بیمارش، هیچی نگفته بود. شوهر خاله ؛ همیشه مریض بود.
خاله ؛ لباسای گشاد؛ تن مادرم میکرد. بیرونم چادر سرش میکرد.کسی شک نکرد حامله ست! روز عروسی لباسش انقدر گشاد بود و اون انقدر ریز جثه ؛ که باز کسی؛ چیزی نفهمید ؛ از اون جام که به طرف جاده چالوس؛ بعدم یه راست ؛ ته رودخونه ! دهه چهل لعنتی! "وارطان سخن نگفت!"...ورد زبونا بود....
شهرام گفت:
مادر بزرگ زنده موند ؛ ولی تو خونه دیگه راش ندادن! پدر مادرش ؛ خیلی متعصب بودن.ترجیح میدادن چنین دختری مرده باشه تا بایه بچه تو شکمش برگرده ؛ اونا درو باز نکردن! یه دختر کوچیکتر داشتن؛ میترسیدن برای اونم حرف دربیاد. مهتاب گفت: ولی مادرم قوی بود ؛ منو تنهایی به دنیا آورد، قاضی نیکان یه اتاق براش اجاره کرد؛ خیاطیش خوب بود. با خیاطی زندگی میکرد؛ کم کم لباس عروس ؛ سفارش گرفت ؛ رفت پیش خاله ش. در آمدش خوب شده بود؛ باهم کارو ادامه دادن. شوهر خاله ش مرده بود.دو تا زن تنها، باهم خیاطی رو راه انداختن.من و دختر خاله ی مادرم ؛شبنم ؛ با هم بزرگ شدیم.
شبنم ؛مهربون و قشنگ؛ انگار همیشه میخندید؛ مثل هم بودیم! من به چال گونه ش میگفتم :چاه یوسف....داستانشو خاله برامون تعریف کرده بود!
#او_یک_زن
#قسمت_شصت_و_چهارم
#چیستایثربی
#داستان
#داستان_بلند
#رمان
#ادبیات
#پاورقی_اینستاگرامی
برگرفته از پیج رسمی اینستاگرام
#چیستایثربی
دوستان لطفا در صورت اشتراک گذاری به طور
#جدی دقت فرمایید که
#نام_نویسنده فراموش نشود.حقوق یکدیگر را رعایت کنیم...
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
#کانال_داستان_او_یکزن
برای کسانی که میخواهند ؛ همه ی قسمتها را پشت هم داشته باشند:
@chista_2
#توجه: قسمت 64 واقعی ؛ همین قسمت است ؛ وگرنه هر قسمت دیگر #شصت_و_چهاری ؛ به جز این اعتباری ندارد و اشتباه یا جعلی است.سپاس
#چیستایثربی
#توجه ؛ #توجه
هر بلاک شده ی بی ادبی با پرداخت #دیه
میتواند به صفحه ی من بازگردد ؛ مبلغ دیه را دوستش یا واسطه ای تعیین میکند که در صفحه ی من است و با او آشناست...
بلاک شدگان آدمکش نمیتوانند برگردند !
حالا شما این پست را ؛ شوخی میگیرید یا جدی؟ اگر جدیست ؛ پرایوت من لطفا.....و اگر شوخیست ؛ فقط کمی لبخند !
با پول دیه کله پاچه میخریم.....
#چیستایثربی
هر بلاک شده ی بی ادبی با پرداخت #دیه
میتواند به صفحه ی من بازگردد ؛ مبلغ دیه را دوستش یا واسطه ای تعیین میکند که در صفحه ی من است و با او آشناست...
بلاک شدگان آدمکش نمیتوانند برگردند !
حالا شما این پست را ؛ شوخی میگیرید یا جدی؟ اگر جدیست ؛ پرایوت من لطفا.....و اگر شوخیست ؛ فقط کمی لبخند !
با پول دیه کله پاچه میخریم.....
#چیستایثربی
#سه_کاندید_اول تا این لحظه بر اساس انتخاب دوستان در اینستاگرام تا ساعت 21:20 به شرح زیر است:
1. هاجر محمدی - کد12
2. گلبرگ معبودیان - کد18
3. هنگامه برهمت - کد3 / اصغر صدیقی - کد 6 - مشترکا
#توجه
مسابقه ساعت #یک_نیمه_شب به اتمام می رسد
این اراء بر اساس رای خود شما در پیج اینستاگرام چیستایثربی ؛ زیر پست اخر است
لطفا از بین این
#چهار نفر ؛ فقط یک یا حداکثر دو نفر را ؛ انتخاب فرمایید
#کانال_رسمی_چیستایثربی🌷🌺🌷🌺
1. هاجر محمدی - کد12
2. گلبرگ معبودیان - کد18
3. هنگامه برهمت - کد3 / اصغر صدیقی - کد 6 - مشترکا
#توجه
مسابقه ساعت #یک_نیمه_شب به اتمام می رسد
این اراء بر اساس رای خود شما در پیج اینستاگرام چیستایثربی ؛ زیر پست اخر است
لطفا از بین این
#چهار نفر ؛ فقط یک یا حداکثر دو نفر را ؛ انتخاب فرمایید
#کانال_رسمی_چیستایثربی🌷🌺🌷🌺
در علوم نظامی،
#لشکرکشی رشته عملیات متوالی است که با هدف شکست دادن دشمن در زمان و منطقهای معین انجام میشود و از ویژگیهای آن تمرکز بر شیوهٔ جابهجایی نیرو، فریب دشمن، پشتیبانی خدمات رزمی، اجرای عملیات روانی و
#توجه به مسائل
#فرهنگی و #اجتماعی است.
#چیستایثربی
کانال_رسمی
@chista_yasrebi
#لشکرکشی رشته عملیات متوالی است که با هدف شکست دادن دشمن در زمان و منطقهای معین انجام میشود و از ویژگیهای آن تمرکز بر شیوهٔ جابهجایی نیرو، فریب دشمن، پشتیبانی خدمات رزمی، اجرای عملیات روانی و
#توجه به مسائل
#فرهنگی و #اجتماعی است.
#چیستایثربی
کانال_رسمی
@chista_yasrebi
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
در علوم نظامی،
#لشکرکشی رشته عملیات متوالی است که با هدف شکست دادن دشمن در زمان و منطقهای معین انجام میشود و از ویژگیهای آن تمرکز بر شیوهٔ جابهجایی نیرو، فریب دشمن، پشتیبانی خدمات رزمی، اجرای عملیات روانی و
#توجه به مسائل
#فرهنگی و #اجتماعی است.
#چیستایثربی
کانال_رسمی
@chista_yasrebi
#لشکرکشی رشته عملیات متوالی است که با هدف شکست دادن دشمن در زمان و منطقهای معین انجام میشود و از ویژگیهای آن تمرکز بر شیوهٔ جابهجایی نیرو، فریب دشمن، پشتیبانی خدمات رزمی، اجرای عملیات روانی و
#توجه به مسائل
#فرهنگی و #اجتماعی است.
#چیستایثربی
کانال_رسمی
@chista_yasrebi
#توجه
تلگرامم خراب شده
کلا از کار افتاده
داخلی و اصلی
و گاهی که یه لحظه وصل میشه
میخوام همه ی قسمتهای قصه رو یه جا بگذارم تا جایی که در پیج آمده!
نترسید!
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
تلگرامم خراب شده
کلا از کار افتاده
داخلی و اصلی
و گاهی که یه لحظه وصل میشه
میخوام همه ی قسمتهای قصه رو یه جا بگذارم تا جایی که در پیج آمده!
نترسید!
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
.
توضیح:#توجه فرمایید و درست گوش دهید
مشکل من مالی نبود و نیست دوستان....
پول پزشک من رو که دوستام نمیدن!!!!!!!!
نباید بدن...
من همیشه بهشون کمک کردم..... و هر وقت لازم بوده؛ حتی مشاوره رایگان براشون انجام دادم.
من مشکل #پول رو مطرح نکردم!
در این پست من ؛ هزار حرف مهم هست.
فقط همراه لازم داشتم ؛ ماشینمو از دست دادم و رانندگی هم بلد نیستم. دوست ندارم
....
همین!
پول مشکلات خیلی از دوستان رو من میدم.
یکیشون خونه مو یک سوم قیمت برد... البته آه من تاابد پشتشه ؛ میگیریتش.خودش و خانواده ش رو...
عین خلافکارا.... آدمو گول میرنن.
منم ساده.فکر میکنم همه دوست هستن..
خوب گوش کنید....مشکل من این بود که بیمارستان بد نمیخواستم برم ؛ و اورژانس ؛ بیمارستان بدون متخصص و بد میبره... دیشبی که فقط انترن داشت و رفتارهای زشت........مشکل من #مالی_نیست!!!!!!!!!!!!!!
خواستم #استعاره استفاده کنم که فقط چند تاتون فهمیدین....... از حالا به بعد رک تر میگم و لازم شد نام میبرم.....
.
استوریهامو بخونید.....
نه اونا دوست واقعی بودن
نه من زامبی ام.......
درونگرا هستم ؛
زامبی نه....
.
.
چیزهایی بهم ثابت شد
همین
.
من از ادامه ی کابوسهای تاریک تو آمده ام
وقتی که دخترم بودی
و دلم میخواست
در
بهترین باغ خدا شکوفه کنی....
و تو
همیشه
خواب بد میدیدی......
من از ادامه ی کابوسهای تو آمده ام
دخترک....
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#چیستا
#مینیمال
#بیماری
#بیمارستان
#ممنوع_الزندگی
.
#sickness
#سیزده_بدر_۱۴۰۳
https://www.instagram.com/reel/C5N97aNOCxN/?igsh=b3Y1N21obTJtdGdr
توضیح:#توجه فرمایید و درست گوش دهید
مشکل من مالی نبود و نیست دوستان....
پول پزشک من رو که دوستام نمیدن!!!!!!!!
نباید بدن...
من همیشه بهشون کمک کردم..... و هر وقت لازم بوده؛ حتی مشاوره رایگان براشون انجام دادم.
من مشکل #پول رو مطرح نکردم!
در این پست من ؛ هزار حرف مهم هست.
فقط همراه لازم داشتم ؛ ماشینمو از دست دادم و رانندگی هم بلد نیستم. دوست ندارم
....
همین!
پول مشکلات خیلی از دوستان رو من میدم.
یکیشون خونه مو یک سوم قیمت برد... البته آه من تاابد پشتشه ؛ میگیریتش.خودش و خانواده ش رو...
عین خلافکارا.... آدمو گول میرنن.
منم ساده.فکر میکنم همه دوست هستن..
خوب گوش کنید....مشکل من این بود که بیمارستان بد نمیخواستم برم ؛ و اورژانس ؛ بیمارستان بدون متخصص و بد میبره... دیشبی که فقط انترن داشت و رفتارهای زشت........مشکل من #مالی_نیست!!!!!!!!!!!!!!
خواستم #استعاره استفاده کنم که فقط چند تاتون فهمیدین....... از حالا به بعد رک تر میگم و لازم شد نام میبرم.....
.
استوریهامو بخونید.....
نه اونا دوست واقعی بودن
نه من زامبی ام.......
درونگرا هستم ؛
زامبی نه....
.
.
چیزهایی بهم ثابت شد
همین
.
من از ادامه ی کابوسهای تاریک تو آمده ام
وقتی که دخترم بودی
و دلم میخواست
در
بهترین باغ خدا شکوفه کنی....
و تو
همیشه
خواب بد میدیدی......
من از ادامه ی کابوسهای تو آمده ام
دخترک....
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#چیستا
#مینیمال
#بیماری
#بیمارستان
#ممنوع_الزندگی
.
#sickness
#سیزده_بدر_۱۴۰۳
https://www.instagram.com/reel/C5N97aNOCxN/?igsh=b3Y1N21obTJtdGdr