چیستایثربی کانال رسمی
6.65K subscribers
6.03K photos
1.27K videos
56 files
2.12K links
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.



@chistaa_2
Download Telegram
#فیلمنامه :
#گاو
#دایره_مینا
#آرامش_در_حضور_دیگران
.1341-1364
مرگ:خونریزی داخلی
#مزار
#پرلاشز_پاریس
نزدیک
#صادق_هدایت
مردی که در سرزمین خود و بیگانه غریب بود.....
متن بالا
#فیلم_گاو
#داریوش_مهر_جویی
#بازی:#عزت_الله_انتظامی
یادش نور
کلماتش جاودان

من مش حسن نیستم.
من گاو مش حسنم......
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
عذر خواهي تهيه كننده “كيميا” از مدير مسئول “كيهان” به‌خاطر تقدیم شماره اخیر روزنامه اش به غلامحسین ساعدی
سینماژورنال: دوشنبه دوم آذرماه روزنامه “صبا” که مدیرمسئول آن محمدرضا شفیعی تهیه کننده تلویزیون و سینما است به روال هر روزه که روزنامه اش را به یکی از هنرمندان تقدیم می‌کند، روزنامه را به غلامحسین ساعدی نویسنده سرشناس ایرانی تقدیم کرد.
به گزارش سینماژورنال تقدیم این روزنامه به ساعدی که یکی از مهمترین آثار سینمای ایران یعنی “گاو” داریوش مهرجویی اقتباسی از یکی از داستانهای اوست اما به مذاق برخی رسانه های اصولگرا و از جمله روزنامه “کیهان” خوش نیامد و آنها همین تقدیر را بهانه ای کردند برای انتقاد از شفیعی که این شبها سریال “کیمیا” را هم روی آنتن دارد.
دامنه انتقادات که رسانه های مختلف اصولگرا و اغلب طیف تندروی آنها را دربرگرفت باعث شد تا محمدرضا شفیعی طی نامه ای به مدیرمسئول روزنامه “کیهان” از درج نام ساعدی و تقدیم روزنامه اش به وی عذرخواهی کند؛ آن هم در شرایطی که ساعدی به غیر از “گاو” در نگارش فیلمنامه آثاری چون “دایره مینا”ی مهرجویی و “آرامش در حضور دیگران” ناصر تقوایی نقش داشته است.
متن کامل نامه شفیعی که نسخه ای از آن در اختیار سینماژورنال قرار گرفته را در ادامه می خوانید:
مدیر مسئول محترم روزنامه کیهان
جناب آقای حسین شریعتمداری
سلام علیکم
احتراماً، پیرو درج مطلبی در خصوص تقدیمی روز دوم آذر ماه روزنامه صبا در شماره ۳۱۳۱۷ آن روزنامه وزین توضیحاتی به عرض می رسد:
درج نام غلامحسین ساعدی در آن شماره یک خطای رسانه ای و بدون تعمد و مورد تایید اینجانب نبوده است. اما اینکه همکاران شما از آثار و مواضع بنده بی اطلاع باشند قابل درک نیست.
تنظیم چنین مطلبی با بی انصافی و کم توجهی به سوابق جای تاسف دارد. نیازی به توضیح عملکرد خود نمی بینم اما این نکته برایم جالب است در زمانی که یک فیلم سینمایی با موضوع انقلاب اسلامی در حال اکران “ماهی سیاه کوچولو” و یک سریال پربیننده تلویزیونی با همین موضوع روی آنتن “کیمیا” دارم با چنین برخوردهایی مواجه می شوم. خداوند به قلم ما و شما تعهد و باور بدون غرض عنایت فرماید.
همیشه موفق باشید.
بعون الله تعالی
مدیر مسئول محمدرضا شفیعی
.



و هنوز درد ادامه دارد......
دکتر غلامحسن ساعدی عزیز
که هم در ایران غریب بودی، هم در فرانسه ...که مجبور به رفتن شدی
.

هم در تهران با لهجه ی آذری ات غریب بودند ،
هم در فرانسه ، با زبان فارسی ات.....
هم قبل از انقلاب ، زندان رفتی و شکنجه دیدی
و هم بعد از انقلاب صدایت کردند ، و دیگر اینجا ، جای ماندنت نبود....
به قول شاملو تو پس از زندان شاه ، دیگر هرگز خوب نشدی!
آنها یک مرد را نشکستند،
غرور او راشکستند!....اعتمادش را شکستند.....
.

اکنون با آن همه آثار به یاد ماندنی ، رمان ، نمایشنامه ، و فیلمنامه هایی چون
#گاو
#دایره_مینا
#آرامش _در_حضور_دیگران
#واهمه_های_بی_نام_و_نشان
#چشم_در_برابر_چشم
#آی_بی_کلاه/#آی_با_کلاه
#چوب_بدستهای_ورزیل و.......
باید مزارت غریب افتاده در پرلاشز فرانسه ، کنار صادق هدایت باشد....واز هنوز از اینکه استاد مسلم نوشتن و پزشکی بی نظیر بودی که حتی فقرا را رایگان درمان میکردی ، بترسند....به گونه ای که حتی یک شماره روزنامه را نتوان به تو تقدیم کرد.....تو که نیستی ! تو که دیگر خطری نداری.، هرگز جز زبان تند و صریح آذری ات خطری نداشتی !....همه ما درجوانی ممکن است عضو حزب و سازمانی شویم....ولی انسانیت تو، نوشتنت و مظلومیتت، برایشان مهم نیست؟ تو ایرانی بودی و تا آخر عمر خواستی برای ایران بنویسی، و وقتی به تو گفتند چرا به زبان فرانسه نمینویسی؟... فریاد کشیدی.....
.
به قول نویسنده ای:چه فرقی میکند کجای این دنیا باشی.زبانت را که نفهمند، همه جا غریبه ای.....حتی کشور خودت !.....
ای نویسنده ی خوب، ای پزشک مهربان؛ ای آواره ، ای خانه به دوش ، ای رنج کشیده از زخمهای زندان شاه....به قول خودت...حتی اگر تو را خفه کنند، فریاد تو رانمی توانند خفه کنند ! نامه ای که از زندان برای برادرت نوشتی.....تو زیر خاک هم فریاد خواهی کشید
و چقدر
#با_عظمت
بودی که هنوز حتی از آوردن نامت میترسند.از روح بزرگی که داشتی.....
تو مال ما بودی.دکتر و نویسنده ی دلسوز ما..و ما فراموش نمیکنیم..این را بدان..درباره ات مینویسیم و فیلم میسازیم.اینجا.آنجا.خارج از کشور....نیستی که آنقدر عذاب بکشی که به قول اکبر رادی عزیز ، مثل رتیلی ته شیشه بیندازنت ! و مدام مجبور شوی خودت را بگزی....نیستی و میبینی که دوستت داریم.حتی جوانانی که فقط یک بار فیلم گاو را دیده اند!....
ما به تو افتخار میکنیم و میدانیم طوفانی که از زمان شاه شروع شد و تو را شکست ، آنقدر ادامه داشت که در 54 سالگی ، باعث خونریزی داخلی ناگهانی تو و مرگت شد......54 سال دکتر!.....54 سال امیدت را از دست ندادی که درست میشود ، که دوباره قلم به دست م
@chista_yasrebi


فروزان و سعید کنگرانی در
#دایره_مینا
فیلمی از #داریوش_مهرجویی


#فیلمنامه :
#غلامحسین_ساعدی

نویسنده ؛ نمایشنامه نویس؛ روانپزشک ؛ فعال سیاسی


#چیستایثربی
@chista_yasrebi
سکانسی از
#دایره_مینا
سه سال توقیف فیلم در رژیم گذشته
شاهکار دیگری از
#غلامحسین_ساعدی

کارگردان:
#داریوش_مهرجویی
ساعدی فقط میخواست دراین فیلم بگوید:

اول انسان باشیم ؛ بعد فرمانروا !
#دایره_مینا ؛ فیلم سینمایی ایرانی ساخته شده در ۱۳۵۳ به کارگردانی داریوش مهرجویی است. این فیلم پنجمین فیلم داریوش مهرجویی و نخستین فیلم رنگی او و دومین کار مشترک او و
#غلامحسین_ساعدی است. فیلم به مدت #سه_سال_توقیف بود و سرانجام در ۱۳۵۶ پروانهٔ نمایش گرفت و در جشنواره پاریس در ۱۹۷۷ (پاییز ۱۳۵۶) و سپس برلین به نمایش درآمد و جوایزی نیز از این دو جشنواره دریافت کرد. اکران عمومی آن در ایران در ۲۳ فروردین ۱۳۵۷ آغاز شد. توقیف چند ساله فیلم و موضوع متفاوت و جسورانه‌اش به همراه استفاده از ستاره‌های سینمای تجاری مانند، فروزان، «دایرهٔ مینا» را به #جنجالی‌ترین ساختهٔ مهرجویی تا آن زمان تبدیل کرد. این فیلم محصول مشترک تل‌فیلم، شرکت سینمایی و فیلم‌بردای ایران، وزارت فرهنگ و هنر و شرکت تعاونی سینماگران ایران است.



@chista_yasrebi
@Chista_Yasrebi


#خداحافظ_دکتر

#غلامحسین_ساعدی!

شاید کمتر کسی او را نشناسد ؛ یا یکی از داستان های چوب به دست های ورزیل را نخوانده باشد یا فیلم
#گاو، ساخته داریوش مهرجویی که فیلمنامه اش از علامحسن ساعدی بوده یا #دایره_مینا را ندیده باشد.
#آرامش_در_حضور_دیگران ؛ اثر #تقوایی ؛ نوشته ی ساعدی ست؛ ما نمیدانیم.ما نمیشناسیمش...
بزودی
نمایشنامه
#خداحافظ_دکتر
اثر :
#چیستایثربی

درباره ی نویسنده و نمایشنامه نویس غریب
دکتر
#غلامحسین_ساعدی


بهنام صابر نعمتی

جایگاه ساعدی در ادبیات، تئاتر و سینمای ایران جایگاهی مثال‌زدنی و دست نیافتنی است. اما این تمام ساعدی نیست. چند سال پیش در یکی از خانه‌های قدیمی #تبریز، نامه‌هایی پیدا شد به قلم غلامحسین ساعدی.

نوشته‌های ساعدی برای #معشوقه‌اش، طاهره کوزه گرانی. این نامه‌ها پس از مرگ طاهره کوزه گرانی در پستوی خانه‌اش پیدا شد و در سال 89 از سوی نشر مشکی با عنوان «
#طاهره_طاهره_عزیزم ؛ منتشر شد. بدون شک خواندن عاشقانه‌های غلامحسین ساعدی پرده از راز‌هایی برداشت که شاید بسیاری سال‌ها به آن می‌اندیشیدند؛ این که چرا ساعدی تا سن 45 سالگی تنها زندگی کرد....


ساعدی در نوشته‌های عاشقانه‌اش به طاهره کوزه گرانی درخشنده‌ترین احساساتش را ارزانی معشوقه‌اش می‌کند. با او از تنهایی‌اش می‌گوید. از درد دوری، از روزهایی که بدون او سپری می‌کند ؛ و لحظه‌هایی که تنها و تنها برای دیدن معشوقه‌اش ؛ تحمل می‌کند. طاهره تمام بهانه ی ادامه زندگی ساعدی بود.


او در تمام این نامه‌ها ؛ از معشوقه‌اش می‌خواهد که برایش #نامه‌ای بنویسد و پاسخی به او بدهد.


تکرار این درخواست در تمام نامه‌ها، نشان از این دارد که طاهره کوزه گرانی ؛ هیچ گاه پاسخ نامه‌های ساعدی را نداد. اما می‌توان از برخی نامه‌ها فهمید که ساعدی و معشوقه‌اش ؛ بارها با یکدیگر دیدار داشته‌اند، برای هم عکس فرستاده‌اند. حتی طاهره کوزه گرانی که گویا عکاسی می‌کرده از برخی نمایش‌هایی که ساعدی نویسنده‌اش بوده ؛ عکاسی هم کرده است. عشق غلامحسین و طاهره بی‌فرجام می‌ماند. بازی سیاست ساعدی را آواره پاریس می‌کند. شهری که به شهر عشاق معروف است، اما برای ساعدی رنگ و بوی تنهایی داشته، چنانکه او تا پایان حاضر نمی‌شود فرانسه بیاموزد. غربت و تنهایی او را وا می‌دارد که به‌رغم سال‌ها انتظار عهد دیرین بشکند و در 45 سالگی با بدری لنکرانی ازدواج کند. غلامحسین ساعدی چهارسال پس از عزیمت به پاریس در 49سالگی بر اثر خونریزی داخلی چشم از جهان بست و در
#گورستان_پرلاشز در کنار صادق هدایت به خاک سپرده شد. اما طاهره...

او هیچگاه پاسخی به نامه‌های ساعدی نمی‌داد، اما از او عاشق‌تر بود.



#خداحافظ_دکتر
#نمایش
#تاتر
#اجرا
بزودی
درباره ی
#دکتر_غلامحسین_ساعدی

#چیستایثربی

@chista_yasrebi




https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
#دایره_مینا






خیلی افسرده بودم.... پدرم دلیلش را میدانست ؛
پرسید : میخوای بریم کتاب بخریم؟

گفتم : نه !
گفت : لباس ؟

گفتم : نه!

گفتم :منو یه بار دیگه ببر فیلم دایره ی مینا !
گفت :شش باردیدی که! ....فقط ده سالته! چرا انقدر.... .
گفتم : به دایی بگو ؛ منو امروز ببره دایره ی مینا ؛ حالم خوب میشه....


#دایره_مینا


انساندوستی هم ؛ در جامعه ی ظالم و بی قانون ؛ خشن میشود....


در جامعه ی ستمگر با
فرق شدید طبقاتی ؛ #عشق هم #ظالم میشود... .

.فیلمی با فیلمنامه ی درخشان
#دکتر_غلامحسین_ساعدی عزیز

و کارگردانی
#داریوش_مهرجویی و

بازیهای درخشان :

#عزت_الله_انتظامی
#علی_نصیریان
#سعید_کنگرانی
#فروزان
و.......
و.......هزار حرف ناگفته درباره
#ساعدی و ظلمی که بر او رفت...... من که یادم میماند.... .

قلمت زمین نمیماند دکتر! ...انگشتهای نویسنده را مگر میشکنند؟
#روحت_نور

حوالی انقلاب بود و کاش من هنوز ده ساله بودم ؛ کنار دایی پدری..که #دایی صدایش میکردیم... معلم فرهیخته ادبیات.... ؛ و... دیگر کسی مرا
#دایره_ی_مینا نمیبرد !


همه ی عمر داشتم در #دایره_مینا
میچرخیدم.... .

#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#سکانس
#سینما
#فیلم
#سکانس
برگرفته از
#اینستاگرام_رسمی_چیستایثربی

#کانال_رسمی_چیستایثربی

@chista_yasrebi_official

https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
Forwarded from چیستایثربی_صورتی
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃


هر وقت، خیلی دلم میگیرد یا باید از یکی از آثار و نمایشنامه های
#دکتر_غلامحسین ساعدی، نویسنده، نمایشنامه نویس و روانپزشک برجسته را بخوانم ،
یا یکی از فیلمهایی که
#فیلمنامه اش را نوشته ، ببینم .


گرچه زندانی بودن مدام در رژیم گذشته ، شکنجه های شدید جسمی، و سپس تبعید در رژیم فعلی ، از کشورش و غربیانه زیستن در #فرانسه ، هرگز اجازه نداد که بیش از سه فیلمنامه ی او فیلم شود !...

اما همان سه فیلم ، فخر سینمای ایران است و بارها جایزه گرفته اند.


#گاو ،
اثر
#داریوش_مهرجویی


#دایره_مینا ،
اثر
#داریوش_مهرجویی و

#آرامش_در_حضور_دیگران ،
اثر
#ناصر_تقوایی



دکتر ساعدی باقلم جادوییش ، همیشه غریب بودو غریب زیست .

در وطن ، مدتی مثل سایر روشنفکران مخالف رژیم ، وابسته به حزب توده شد
و چون آذربایجانی بود ، میگفتند :

اول درست، فارسی حرف بزن !

ودر فرانسه ، دیگر حتی درکش هم ، نمیکردند...فرانسه را با لهجه ی ایرانی حرف میزد... و آنجا وطنش نبود. چه باید مینوشت؟ او که عاشق مردمش بود !

در 49 سالگی، پس از یک دوره اندوه مدام ، ناگهان ، خونریزی داخلی کرد ، و تمام ...

مزار او در قبرستان
#پرلاشز پاریس ، کنار مزار صادق هدایت است. دو نوبسنده ی تنهای ایرانی در آنجا ... که هرگز درک نشدند و ارجشان به جا نیامد.

فیلم
#دایره_مینا در دوره خودش ، طوفانی به پا کرد .مساله ی فرار جوانان از روستا و خرید خون معتادان ، به قیمت ناچیز ، توسط سرمایه داران بیمارستانها و بالا دستیها ، فقر و اختلاف طبقاتی شدید و فساد درونی سیستم ؛
تمثیل جامعه ای بود که خون مردم را در کیسه میکرد....
فیلم مدتها #توقیف بود.


تا سال 57 ، چند ماه قبل از انقلاب ، بالاخره اجازه ی اکران گرفت.

لیستی از بهنرین بازیگران وقت ، در آن حضور داشتند و کار در داخل و خارج از کشور، خوش درخشید. همان سال انقلاب بود.

اساتیدی چون :

عزت الله انتظامی
علی نصیریان

و بازیهای درخشان فروزان
و سعید کنگرانی تازه نفس


بارها در پیچ
#اینستاگرام خود ، درباره ی این فیلم پست گذاشته ام ، در دوران اکرانش ، هر وقت خیلی گریه میکردم و غمگین بودم ، از پدر مادرم ، تمنا میکردم مرا به دیدن این فیلم ببرند و از همه ی اقوام و دوستان ....

کتابهای ساعدی را نمیخواندم ، می نوشیدم ، چون خنکای آب زلال ...


دکتر ساعدی عزیز و تنها ، روانپزشک و
نویسنده ی مردمی و دلسوز ، از یادت نمیبریم و یادمان میماند ، خیلی چیزها را....مطمین باش ! ...


حتی اگر صدها سال بگذرد ، غصه نخور که تو در پاریس و غربت آرمیده ای.......تو در وطنت ، جاودانه ای !...و میدانیم چرا ! آگاهی رسانی کار تو بود..با حربه ی ادبیات..


وقتی همه در حال خوشی و کاباره بازی و محافل کافه های روشنفکری بودند ، تو به خاطر کلماتت زیر شکنجه بودی ، و وقتی همه ، درگیر جشن انقلاب بودند ، تو با تک چمدانت، عازم اجباری غربت... نپرسید چرا ؟! .

...دیگر هیچ چیز نمیگویم !
در داستانی خواهم نوشت .

باهم سکانسهایی از "دایره مینا " را میبینیم ....

#چیستایثربی
#صورتی
#کانال_صورتی

#دایره_مینا
#داریوش_مهرجویی

#فیلم_سینمایی
سال ساخت :1353
اکران عمومی ایران.فروردین 1357

@chista_yasrebii
Forwarded from چیستایثربی_صورتی
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃


هر وقت، خیلی دلم میگیرد یا باید از یکی از آثار و نمایشنامه های
#دکتر_غلامحسین_ساعدی، نویسنده، نمایشنامه نویس و روانپزشک برجسته را بخوانم ،
یا یکی از فیلمهایی که
#فیلمنامه اش را نوشته ، ببینم .


گرچه زندانی بودن مدام در رژیم گذشته ، شکنجه های شدید جسمی، و سپس تبعید در رژیم فعلی ، از کشورش و غربیانه زیستن در #فرانسه ، هرگز اجازه نداد که بیش از سه فیلمنامه ی او فیلم شود !...

اما همان سه فیلم ، فخر سینمای ایران است و بارها جایزه گرفته اند.


#گاو ،
اثر
#داریوش_مهرجویی


#دایره_مینا ،
اثر
#داریوش_مهرجویی و

#آرامش_در_حضور_دیگران ،
اثر
#ناصر_تقوایی



دکتر ساعدی باقلم جادوییش ، همیشه غریب بودو غریب زیست .

در وطن ، مدتی مثل سایر روشنفکران مخالف رژیم ، وابسته به حزب توده شد
و چون آذربایجانی بود ، میگفتند :

اول درست، فارسی حرف بزن !

ودر فرانسه ، دیگر حتی درکش هم ، نمیکردند...فرانسه را با لهجه ی ایرانی حرف میزد... و آنجا وطنش نبود. چه باید مینوشت؟ او که عاشق مردمش بود !

در 49 سالگی، پس از یک دوره اندوه مدام ، ناگهان ، خونریزی داخلی کرد ، و تمام ...

مزار او در قبرستان
#پرلاشز پاریس ، کنار مزار صادق هدایت است. دو نوبسنده ی تنهای ایرانی در آنجا ... که هرگز درک نشدند و ارجشان به جا نیامد.

فیلم
#دایره_مینا در دوره خودش ، طوفانی به پا کرد .مساله ی فرار جوانان از روستا و خرید خون معتادان ، به قیمت ناچیز ، توسط سرمایه داران بیمارستانها و بالا دستیها ، فقر و اختلاف طبقاتی شدید و فساد درونی سیستم ؛
تمثیل جامعه ای بود که خون مردم را در کیسه میکرد....
فیلم مدتها #توقیف بود.


تا سال 57 ، چند ماه قبل از انقلاب ، بالاخره اجازه ی اکران گرفت.

لیستی از بهنرین بازیگران وقت ، در آن حضور داشتند و کار در داخل و خارج از کشور، خوش درخشید. همان سال انقلاب بود.

اساتیدی چون :

عزت الله انتظامی
علی نصیریان

و بازیهای درخشان فروزان
و سعید کنگرانی تازه نفس


بارها در پیچ
#اینستاگرام خود ، درباره ی این فیلم پست گذاشته ام ، در دوران اکرانش ، هر وقت خیلی گریه میکردم و غمگین بودم ، از پدر مادرم ، تمنا میکردم مرا به دیدن این فیلم ببرند و از همه ی اقوام و دوستان ....

کتابهای ساعدی را نمیخواندم ، می نوشیدم ، چون خنکای آب زلال ...


دکتر ساعدی عزیز و تنها ، روانپزشک و
نویسنده ی مردمی و دلسوز ، از یادت نمیبریم و یادمان میماند ، خیلی چیزها را....مطمین باش ! ...


حتی اگر صدها سال بگذرد ، غصه نخور که تو در پاریس و غربت آرمیده ای.......تو در وطنت ، جاودانه ای !...و میدانیم چرا ! آگاهی رسانی کار تو بود..با حربه ی ادبیات..


وقتی همه در حال خوشی و کاباره بازی و محافل
#قهوه_خوری در کافه های روشنفکری بودند ، تو به خاطر کلماتت زیر شکنجه بودی ، و وقتی همه ، درگیر جشن انقلاب بودند ، تو با تک چمدانت، عازم اجباری غربت... نپرسید چرا ؟! .

...دیگر هیچ چیز نمیگویم !
در داستانی خواهم نوشت .

باهم سکانسهایی از "دایره مینا " را میبینیم ....

#چیستایثربی
#صورتی
#کانال_صورتی

#دایره_مینا
#داریوش_مهرجویی

#فیلم_سینمایی
سال ساخت :1353
اکران عمومی ایران.فروردین 1357

@chista_yasrebii
#داستان_کوتاه
#سیب
#نویسنده
#چیستا_یثربی

تقدیم به همه آنها که هنوز به #عشق باور دارند.
#داستان
#سیب

روزی روزگاری یک زن در دنیا بود که هیچکس را نداشت.

پیش خدا از تنهایی اش شکایت برد.

خدا به او گفت :

پنج‌ سیب از شاخه درخت حیاطت ، بچین و به نیت پنج آرزوی خیر ، به پنج نفر هدیه کن.

زن سیبها را چید.
حالا فقط مانده بود به چه کسی آنها را بدهد.

کسی را‌نمیشناخت و میترسید اگر به خیابان برود و سیبها را به
غریبه ها تعارف کند ، از اونپذیرند.

آخر چه کسی، نذرِ سیب میکند؟!

زن باخودش گفت :
من که خجالت میکشم سیب به کسی دهم... کسی قبول نمیکند.مطمئنم!

بهتر است پاکت سیبها را در یک مغازه یا سوپر جا بگذارم و بروم....

بالاخره کسی پیدا میشود که آنها را بردارد.

زن با این فکر ؛ به مغازه ی دوردستی در محله ای دیگر رفت.
جایی که کسی او را نمیشناخت.

وارد مغازه شد.
دو سه مشتری داخل سوپر بودند.

زن جنسهایی را که میخواست برداشت. یک بسته نمک ؛ یک‌بسته نان و یک‌ جعبه ماست.

آنها را حساب کرد.
.

اما پاکت سیب را که روی زمین ، زیر پایش گذاشته بود، برنداشت و از مغازه بیرون رفت.

به خانه که رسید؛ آهی از سرِ آسودگی کشید و گفت :
خدا را شکر!

هم نذرم ادا شد ، هم آبرویم نرفت‌...
اگر پاکت‌ سیبها را جلوی مردم میگرفتم و بر نمیداشتند ، خیلی خجالت میکشیدم.


همان موقع در زدند.
آقایی از پشتِ آیفون گفت:ببخشید خانم، بسته تونو آوردم!

زن با تعجب گفت : من بسته ای ندارم!
مرد گفت : چرا... آدرس شما روش نوشته شده.

زن با تعجب لباس پوشید و دم در رفت.
.پاکت سیب در دست مرد بود.
زن با ترس و شگفتی به آن خیره شد.

مرد گفت :
سلام. ببخشید...این پاکت که سیبها توشه، آدرس شما رو داره...
من تو مغازه داشتم خرید میکردم، دیدم شما رفتید ؛ اماپاکتتونو جا گذاشتید!

زن یادش آمد که سیبها را در پاکتِ یکی از خریدهای اینترنتی اش گذاشته بود و یادش رفته بود که آدرسش، روی آن است!

آمد بگوید : این سیبها مال من نیست.

اما دو جرقه مثل دو ستاره ، در شب تیره، آتشش زدند.
چشمان مرد ، مثل دو خورشید تابان ، میدرخشید.
چشمان مرد ، انگار سلام میداد؛ حال میپرسید ؛ دلداری میداد.‌‌..

زن نمیدانست چه بگوید.
لال شده بود.
نگاهش را زمین انداخت.

حتی سالها بعد، وقتی مرد، این ماجرا را برای نوه هایشان ؛ تعریف میکرد ، زن از خجالت نگاهش را زمین میانداخت.
اما در قلبش ، خداوند لبخند میزد.
#چیستایثربی
#چیستا

#موسیقی
#افسانه
#امین_الله_رشیدی
#کلیپ
#سکانس
#فیلم
#همجنسگرایی
#دایره_مینا
#عزت_الله_انتظامی
#سعید_کنگرانی
#غلامحسین_ساعدی

#شب_آرزوها
https://www.instagram.com/p/CLck0KnlEr_/?igshid=13q3g00z94f44